موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 19

مدت زمان: 29.48 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.41 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.82 MB دانلود

تفسير سوره? «بقره»
رديف نوع عنوان عنـــوان
1 ايمان به معاد، لازمه بهره‌مندي از هدايت قرآن
2 دنياي مذموم و ممدوح
3 تبيين حقيقت دنيا
4 مثل دنيا در قرآن
5 بي‌رغبتي اهل بيت (عليهم‌السلام) نسبت به دنيا
6 مذموم‌بودن امور اعتباري و قراردادي دنيا
7 دنيا در منظر اميرالمؤمنين(عليه‌السلام)
8 فريبكارنبودن ذات دنيا
9 رابطه بهره‌برداري از قرآن و ايمان به آخرت
10 عدم علاقه مؤمنان به مبدأ و معاد نسبت به كافران
11 مرضيِّ خدا بودن ذات و فعل انسان در مقام شامخ رضا
12 عذاب جهنم، محصول اعمال كافران
13 اشتياق بهشت به لقاي اهل تقوا و اشتياق اهل تقوا به لقاي حق
14 نحوه بهره‌برداري اهل تقوا از بهشت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِا لْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ?
ايمان به معاد، لازمه? بهره‌مندي از هدايت قرآن
در تشريح تقواي اعتقادي، خداي سبحان ايمانِ به آخرت را هم مثل ايمان به وحي و رسالت و همچنين ايمان به مبدأ لازم مي‌داند؛ تا انسان از اين تقواي اعتقادي برخوردار نباشد، از قرآن بهره‌اي نمي‌برد. اگر كسي به قيامت معتقد نبود از قرآن طرفي نمي‌بندد و اگر كسي به قيامت معتقد بود قرآن به خوبي او را به مقصد مي‌رساند.
كساني كه به قيامت معتقد نيستند، آخرت را به دنيا فروختند كه بحثش ديروز در همين آيات سوره? «بقره» گذشت. و اما كساني كه به آخرت معتقدند، دنيا را به آخرت فروختند؛ آن را در سوره? «نساء» مشخّص كرد؛ [در] آيه? 74 سوره? «نساء» فرمود: ?فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ?؛ يعني كساني در راه خدا مبارزه مي‌كنند و جهاد مي‌كنند كه دنيا را بفروشند و آخرت بگيرند. دنيا متاعي است اندك و قابل فروش و آخرت متاعي است جاويد و قابل خريد. آنها كه آخرت را به دنيا فروخته‌اند؛ در آيه? 86 سوره? «بقره» جريانشان اين بود كه ?أُوْلئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ?؛ يعني آن گروه دنيا را خريدند و آخرت را فروختند و اين گروه كه مجاهد و مبارزِ در راه خدايند، آخرت را خريدند و دنيا را فروختند. اگر كسي آخرت را خريد و دنيا را فروخت، او مي‌تواند از قرآن به خوبي بهره ببرد.
دنياي مذموم و ممدوح
و معناي فروش دنيا اين نيست كه اهل زندگي در دنيا نباشد، اهل غذاخوردن، تجارت، كسب، توليد و مانند آن نباشد، اينها هيچ كدام دنيا نيستند، اينها موجودات عالَم طبيعت‌اند و همه جزء آيات الهي‌اند و خداي سبحان با آفرينش اينها به عنوان «آيات» سخن مي‌گويد كه اينها آياتي هستند كه معرّف خدايند. دنيا كه متاع غرور و فريب و نيرنگ است، همان است كه به عنوان امور قراردادي و اعتباري عدّه‌اي را به خود سرگرم مي‌كند (اين دنياست). و متّقيانِ راستين اصلاً اهل دنيا نيستند؛ يعني اصلاً اهل نيرنگ نيستند؛ نه كسي را بازي مي‌دهند [و] نه كسي مي‌تواند آنها را بازي بدهد. آن كه اهل نيرنگ است، اهل دنياست، چون دنيا يعني همان متاع فريب و نيرنگ؛ وقتي خداي سبحان از دنيا سخن مي‌گويد، به عنوان حصر مي‌فرمايد: «دنيا جز فريب چيز ديگر نيست» . پس دنيا به معناي آسمان يا زمين نيست؛ دنيا به معناي باغ و بوستان نيست؛ اينها آيات الهي‌اند و خداي سبحان با آفرينش اينها به عنوان آيات الهي با ما سخن مي‌گويد؛ آن امور اعتباري و قراردادي كه انسان با داشتن آنها فخر مي‌كند، اين نيرنگ، دنياست. و اگر كسي دنيا را فروخت مي‌تواند در راه خدا مبارزه كند؛ شرط جهاد في‌سبيل‌الله اين است كه انسان دنيا را بفروشد و آخرت را بگيرد، تنها اين گروه‌اند كه مي‌توانند مبارزه كنند: ?فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ? .
تبيين حقيقت دنيا
پرسش ...
پاسخ: نه؛ دنيايي كه در برابر آخرت قرار مي‌گيرد، جز متاع غرور چيز ديگر نيست (اين را الآن ملاحظه مي‌فرماييد)، در سوره? «حديد» آيه? بيست اين‌چنين است؛ در سوره? «حديد» وقتي دنيا را مشخّص مي‌كند ([در] آيه? بيست از سوره? «حديد») مي‌فرمايد: ?اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ? ؛ دنيا اين پنج مرحله است: در دوران نوزادگي بازيچه است كه با اسباب‌بازي، نوزاد سرگرم است [و] بازي مي‌كند، اين دوران لعب است كه دوران نوزادگي است و از دوران نوزادگي كه به ‌در آمد [و] به دوران نوجواني رسيد، دوران لهو است؛ اهل سرگرمي است، وقتي به دوران جواني رسيد، به مرحله? زينت و آراستن و دربركردن لباس خوب و مانند آن مي‌پردازد؛ وقتي از اين مرحله گذشت به مرحله? كهولت رسيد [و] سن از چهل بالا رفت ديگر خيلي به خود نمي‌پردازد كه لباسهاي خوب و فاخر دربر كند و بيارايد؛ ولي به تفاخر سرگرم است، به پست، مقام، جاه، القاب و امثال ذلك سرگرم است؛ از اين مرحله كه گذشت كه ديگر سِمَتي در جامعه ندارد، لقبي از جامعه دريافت نمي‌كند [و] پستي ندارد، به تكاثر مي‌پردازد؛ منم كه اين قدر نوه دارم، منم كه اين قدر مال دارم، منم كه اين قدر اعتبار دارم؛ به تكاثر مي‌پردازد، تكاثر در اموال و اولاد.
پس دنيا بيش از اين پنج بخش نيست و همه? اين مراحل پنج‌گانه هم مذموم است؛ دوران لعب، لهو، زينت، تفاخر و تكاثر، بيش از اين نيست.
مثل دنيا در قرآن
آن‌گاه فرمود: ?كَمَثَلِ غَيْثٍ?؛ دنيا مثل مَثَل باراني است كه ?أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ?؛ بارش باران اوّل كشاورز را در شگفت مي‌اندازد كه چگونه بعد از بارش باران اين مزرعه سبز و خرّم شد، آن‌گاه ?ثُمَّ يَهِيجُ?؛ هيجاني پيش مي‌آيد در فصل خزان، ?فَتَرَاهُ مُصْفَراً?؛ همين نبات و گياه زرد مي‌شود، ?ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً?؛ وقتي كه زرد شد، به صورت آن علف پژمرده? بيرون از رده در آمد، آن را مي‌گويند «حطام» كه بعد از دروكردن مزرعه همانها مي‌ماند به صورت كاه، اين دنياست. پس دنيا صدر و ساقه‌اش مشخّص است [كه] از لعب شروع مي‌شود كه دوران نوزادگي است و به تكاثر ختم مي‌شود كه دوران سالمندي است كه همه‌اش لهو است؛ اما ?وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ? كه بخش جهنّم است [كه] عدّه‌اي براي ترس از عذاب اطاعت مي‌كنند، ?وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ? كه بخش بهشت است [كه] عدّه‌اي براي شوق بهشت اطاعت مي‌كنند، ?وَرِضْوَانٌ? كه تحصيل مقام رضاست كه اين فوق خوف از جهنّم و شوق به بهشت است كه «احرار» خداي سبحان را براي مقام «رضا» عبادت مي‌كنند، آن‌گاه در پايان فرمود: ?وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ? ؛ دنيا جز نيرنگ چيز ديگر نيست. دنيا غير از طبيعت است، غير از اين نشئه‌اي [است] كه ما فعلاً در آن زندگي مي‌كنيم؛ زمين دنيا نيست، آسمان دنيا نيست، دريا و صحرا دنيا نيستند، تجارت، كشاورزي، دامداري، توليد، صنعت و امثال‌ ذلك دنيا نيست؛ اگر كسي اينها را در راه صحيح مصرف كرد [اين مي‌شود] «الكاسب حبيب الله» ، اينها كه دنيا نيست؛ دنيا همان بازيچه دوران كودكي و تكاثر دوران سالمندي است، اين جز نيرنگ چيز ديگر نيست.
بي‌رغبتي اهل بيت (عليهم‌السلام) نسبت به دنيا
اينكه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) فرمود «من دنيا را طلاق دادم، اهل دنيا نيستم» ؛ يعني نه [در] دوران كودكي اهل لهو و لعب بودم؛ نه در دوران كهولت اهل تفاخرم و نه در دوران سالمندي اهل تكاثر. وقتي از امام ششم(سلام الله عليه) سؤال كردند امام هفتم كيست؟ بعد از شما چه كسي به مقام شامخ امامت مي‌رسد؟ حضرت فرمود: «من لا يلهو و لا يلعب»؛ كسي كه اهل بازيچه نيست؛ در اين حال، امام هفتم، موسي‌بن جعفر(عليهما السّلام) وارد شد، در حالي كه بچه? چندساله‌اي بيش نبود و يك گوسفند و برّه‌اي هم در اختيار حضرت ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) بود، همين كه امام هفتم(سلام الله عليه) با اين وضعِ كودكانه وارد شد، به اين گوسفند فرمود: «اسجدي لربّك» آن‌گاه امام ششم(سلام الله عليه) امام هفتم را در بغل گرفت [و] فرمود: «بأبي و امي من لا يلهو و لا يلعب» ؛ پدرم [و مادرم] فداي بچّه‌اي بشود كه او اهل لهو و لعب نيست؛ در كودكي مي‌فهمد كه با گوسفند هم چه سخن بگويد؛ اين اصلاً اهل دنيا نيست. كسي كه اهل بازيچه نيست، اهل دنيا نيست. دنيا جز نيرنگ چيز ديگر نيست، هر كسي را با يك نيرنگ فريب مي‌دهد؛ ماها را با القاب فريب مي‌دهد كه چه لقبي را براي ما گفتند، انسان اگر بخواهد بداند اهل دنياست يا نه، ببيند با لقب فريب مي‌خورد يا نه؟ نيرنگ در او اثر مي‌گذارد يا نه؟ بعضيها فقط در دنيا زندگي مي‌كنند؛ بعضي اصلاً اهل دنيا نيستند [و] بعضي هم گاهي گرفتار دنيا مي‌شوند: ?خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً? ؛ وگرنه، نه كشاورزي دنياست، چون «الزّارعون كنوز الله» ؛ نه دامداري دنياست؛ نه توليد صنعت دنياست، اينها همه شئون مختلفِ كسب است كه «الكاسب حبيب الله» .
پرسش ...
پاسخ: جنايتِ دنيا هم در همين پنج بخش خلاصه مي‌شود؛ يا به تفاخر است يا به تكاثر، چيز ديگر نيست. اينها ابزار نيرنگ است. به وسيله? اينها انسان فريب مي‌خورد يا ديگران را فريب مي‌دهد.
مذموم‌بودن امور اعتباري و قراردادي دنيا
بنابراين دنيا از آن جهت كه دنياست جز نيرنگ چيز ديگر نيست. اگر حساب دنيا از نشئه? طبيعت جدا شد آن‌گاه روشن مي‌شود كه چرا دنيا را به تفصيل در پنج بخش تقسيم كردند و اين پنج بخش را جمع‌بندي كردند و گفتند «جز نيرنگ چيز ديگر نيست» و از آن طرف هم به ما گفتند بگوييد: ?رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً? ؛ به ما آموختند كه در اين حيات [دنيا] از خدا حسنه طلب بكنيم. بزرگان را هم كه معرّفي مي‌كنند مي‌گويند بزرگان كساني‌اند كه در دنيا «صفوةالله»‌اند [و] در آخرت «صفوة‌الله‌»اند؛ مانند حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) و ديگران. بنابراين دنيا كه مذموم است همان امور اعتباري و قراردادي است و اين غير از نشئه? طبيعت است كه انسان با پشت‌سرگذاشتن نشئه? طبيعت به عوالم ديگر مي‌رود.
دنيا در منظر اميرالمؤمنين (عليه‌السلام)
آيه? بيست سوره? «حديد» صدر و ذيل دنيا را تبيين كرد كه دنيا از بازيچه شروع مي‌شود [و] به تكاثر ختم مي‌شود؛ اين را اهل‌بيت [عليهم السلام] طلاق دادند كه فرمود: «لا رجعة لي فيك» ؛ نه دنيا يعني نشئه? طبيعت را؛ نه دنيا يعني حكومت و خلافت را. قبلاً به عرض رسيد: همان طوري كه در دوران باغداري، اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) به دنيا كه براي ايشان به صورت يك زن زيبا متمثل شده بود خطاب كرد فرمود: من تو را طلاق دادم ، آن وقتي هم كه فاتحانه از شمشير مباركش خون مي‌چكيد، وارد بصره شد، درِ بيت‌المال را باز كرد، طلا و نقره را ديد، آن وقت هم همين حرف را زد؛ در وقتي كه به عنوان فاتح وارد بصره شد آن وقت هم فرمود: «من دنيا را طلاق دادم» . معلوم مي‌شود جنگ‌كردن، كشتنِ در راه خدا، كشته‌شدن در راه خدا، اينها هيچ كدام دنيا نيست؛ دنيا همان متاعهاي نيرنگ است كه انسان گرفتار لهو، لعب، زينت، تفاخر و تكاثر بشود.
فريبكارنبودن ذات دنيا
پرسش ...
پاسخ: «دار صدقٍ» براي كسي كه خوب آن را بشناسد. در همان بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) دارد كه اين نشئه جاي بسيار خوبي است (براي آدم عاقل)، شما فريب مي‌خوريد، آن شما را فريب نداد. اين را در چند بخش نهج‌البلاغه فرمود كه شما خود را فريب داديد، «ما الدنيا غرّتك»؛ آن شما را فريب نداد، آن اگر فقط زيباييها را به شما نشان مي‌داد [و] زشتيها را ارائه نمي‌داد، شما را فريب مي‌داد؛ ولي زيبايي و زشتي هر دو را نشان داد؛ آن اگر نشاطها را نشان داد، مرض، بيمارستان، مريضخانه و قبرستان را هم به شما نشان داد؛ اگر دوران طراوت را نشان داد، دوران فرتوتي را هم به شما نشان داد (دنيا چيزي را كتمان نكرد)؛ فرمود: آن شما را فريب نداد: «ما الدنيا غرّتك و لكن بها اغتررت» . اين همان است كه در سوره? «حديد» [آمده كه] در قيامت وقتي منافقين به مؤمنين مي‌گويند: ?انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُم? ، مؤمنين به آنها مي‌گويند كه دستورات الهي براي شما هم آمده بود، چرا شما توجه نكرديد؟ و سرّش اين است كه ?يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَعَكُمْ قَالُوا بَلَي وَلكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الأَمَانِيُّ? ؛ امنيّه‌هاي شما [و] آرزوهاي شما فريبتان داد. در بيانات حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه دنيا گرچه ابزار غرور است، كسي اگر بخواهد ديگري را فريب بدهد يا نفس بخواهد خود انسان را فريب بدهد با زيباييهاي دنيا فريب مي‌دهد؛ ولي دنيا از آن جهت كه دنياست دو چهره دارد: «الدّهر يومان يوم لك و يوم عليك» و هر دو را هم با وضوح نشان مي‌دهد؛ اين طور نيست كه دوران فرتوتي و رنج را نشان ندهد و دوران طراوت را نشان بدهد؛ [براي] همه همين طوراست، «ما أكثر العبر و أقلّ الإعتبار» ؛ اين طور نيست دنيا كتمان بكند و نيرنگ باشد.
رابطه? بهره‌برداري از قرآن و ايمان به آخرت
بنابراين دنيا و آخرت، هر دو را قرآن كريم مشخّص كرده است و اگر كسي ايمان به آخرت دارد از قرآن بهره مي‌برد؛ منتها بهره‌برداري از قرآن به مقدار ايمان به آخرت است؛ نظير ايمان به مبدأ و ايمان به وحي و رسالت.
بعضيها از قرآن گرفتار آن ترس از عذاب‌اند، آنها به همين اندازه به آخرت مؤمن‌اند؛ البتّه بهره‌شان در همين حدّ است؛ بعضيها شوق به بهشت در آنها احيا شده است، به اين اندازه از قرآن بهره مي‌برند؛ بعضيها فوق ترس از جهنّم يا شوق به بهشت‌اند، اينها اهل رضوان‌اند [و] بهره? اينها از قرآن بيشتر خواهد بود. در همان سوره? «حديد» وقتي قيامت را تشريح مي‌كند فرمود: قيامت سه بخش دارد: يك بخشش عذاب است؛ يك بخشش بهشت و مغفرت است؛ يك بخشش رضوان: ?وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ? . اينها كه مؤمن به آخرت‌اند [و] به آخرت يقين دارند؛ عدّه‌اي [از آنان] يقينشان درباره? جهنم است يعني تمام تلاششان اين است كه از جهنّم نجات پيدا كنند [كه] بهره? اينها از قرآن بهره? خائفانه است؛ عدّه‌اي تلاششان اين است كه به آن نعمتهاي بهشت برسند [كه] بهره? اينها از قرآن بهره? طامعانه است كه با طمع [و] با شوقِ به لذّات بهشت در كنار مائده? قرآن مي‌نشينند؛ عدّه‌اي نه براي ترس از جهنّم و نه براي شوق به بهشت،بلكه مشتاق رضوان حق‌اند [كه] بهره? اينها از قرآن كريم فوق بهره? ديگران است؛ اينها كساني‌اند كه بهره? متقابل دارند؛ هم از خدا راضي‌اند [و] هم خدا از اينها راضي است. وقتي قرآن كريم اين گروه را معرّفي مي‌كند، مي‌فرمايد: اينها كساني‌اند كه هم از خدا راضي‌اند، چون هر چه خدا كرد اينها پذيرفتند و هم خدا از اينها راضي است، چون از اينها جز «خير» چيز ديگر صادر نمي‌شود.
عدم علاقه مؤمنان به مبدأ و معاد نسبت به كافران
در سوره? «مجادله» اينها كه مؤمن به قيامت‌اند [را] مشخّص فرمود؛ پايان سوره? «مجادله» اين است: آنها كه به مبدأ و معاد معتقدند، نمي‌يابيد كه اينها دوستان كساني باشند كه حدّشان از حدّ الهي جداست: ?لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ? محادّه? با خدا يعني در برابر حدِّ خدا حدّي قراردادن، از حدّ الهي بيرون‌رفتن، براي خود مرز جدا قائل‌شدن. اگر كسي از حدّ الهي و رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بيرون برود با خدا محادّه كرده است؛ مؤمنِ به قيامت و به مبدأ به كسي كه محادّه? با خدا دارد علاقه نخواهد داشت: ?لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ?؛ ولو بستگان نزديك اينها باشند، ?أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ?؛ خداي سبحان در دل اينها ايمان را نقش بست، ?وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ?؛ اينها گذشته از آن روح نفخي _كه ?نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي? _ از آن روح تأييدي هم برخوردارند، ?وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا? كه اين همان جنّت ظاهري است.
مرضي خدا بودن ذات و فعل انسان در مقام شامخ رضا
آن‌گاه از اين مرحله بالاتر: ?رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ? ، نفرمود خدا از كار اينها راضي است [بلكه فرمود:] خدا از اينها راضي است. در قرآن گاهي رضا را به ذات نسبت مي‌دهد، گاهي رضا را به فعل؛ گاهي مي‌فرمايد «خدا از فلان كار راضي است» نظير ?إِن تَشْكُرُوْا يَرْضَهُ لَكُمْ? ؛ اگر شاكر باشيد خدا شكر شما را مي‌پسندد [كه] اين رضاي فعل است؛ [يعني] گاهي ممكن است «ذات» صالح نباشد ولي كارِ خوب انجام بدهد، كارِ خوب را خدا دست دارد [گرچه] ممكن است «ذات» محبوب نباشد [ولي] اگر «ذات» صالح شد به جايي مي‌رسد كه خود آن ذات مرضيّ خداست [و] خدا آن ذات را مي‌پسندد. در اين كريمه فرمود: خدا آنها را پسنديد: ?رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ?؛ اينها از خدا راضي‌اند [و] خدا از اينها راضي است؛ اينها از خدا راضي‌اند، چون خدا جز اسماي حسنا چيز ديگري ندارد و ظهور ديگري ندارد كه همه‌اش خير است: «بيده الخير» ؛ خدا از اينها راضي است، چون اينها اهل نيرنگ نيستند، اهل دنيا نيستند _از اينها راضي است؛ نه از كار اينها_ اگر از ذات اينها راضي شد، يقيناً از همه? شئون اينها راضي است. اين ?رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ? باعث فلاح اينهاست كه فرمود: ?أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ? با اين قياس و با اين صغرا و كبرا استنتاج كرد كه اينها حزب‌الله‌اند، حزب‌الله مفلح‌اند؛ پس اينها ملفح‌اند. اگر كسي به اين درجه رسيد ذاتش را خدا مي‌پسندد؛ نه تنها كارش مرضيِّ خداست.
عذاب جهنم، محصول اعمال كافران
پرسش ...
پاسخ: كفّار هر چه كه مي‌چشند محصول كار خودشان است؛ «ثوب» [يعني] آن پارچه‌اي كه لباس درست مي‌كنند و بر پيكر آنها مي‌پوشانند، تار و پود آن ثوب و پارچه را كافر با دست خودش بافت _«ثواب» هم از همين باب است؛ يعني انسان پارچه‌اي را در بر مي‌كند كه تار و پودش را (نخش را) خودش ببافد_ فرمود: ?هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ? ؛ هر چه آنها مي‌پوشند محصول كار خودشان است. ولي درباره? مؤمنين ممكن است بعضي از مؤمنين كارهايي داشته باشند كه كارهاي آنها خوب باشد و امّا ذاتشان به آن درجه? صلاح نرسيده باشد كه خدا ذات آنها را بپسندد.
اينكه فرمود: ?وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ? معلوم شد كه آخرت در برابر دنياست و دنيا نيرنگ است و لاغير، و چيزي كه نيرنگ است آخرت نيست؛ گرچه به نام آخرت باشد و چيزي كه نيرنگ نيست آخرت است؛ گرچه به نام دنيا باشد و اگر كسي به آخرت يقين داشت، به همان درجه? يقينش از قرآن بهره مي‌برد.
اشتياق بهشت به لقاي اهل تقوا و اشتياق اهل تقوا به لقاي حق
و عالي‌ترين درجه? شناختِ آخرت درجه? كساني است كه دنبال رضوان خدايند كه فوق ترس از جهنّم و شوق به بهشت است و اين گروه‌اند كه حكمرانان قيامت‌اند و آخرت خانه? اينهاست. در آخرت متّقيان حكومت مي‌كنند، زيرا آنچه در آخرت هست يا جهنّم است يا بهشت؛ جهنّم بر كفّار حاكم است و بهشت، محكومِ اهل تقواست اينكه در جريان اشتياق بهشت به سلمان (سلام الله عليه) و امثال ذلك آمده است، نشانه‌اش آن است كه بهشت محكوم اهل تقواست؛ اينكه وارد شد «إنّ الجنّه لأشوق إلي سلمان من سلمان إلي الجنه و إنّ الجنّه لاعشق لسلمان من سلمان للجنة» و مانند آن، نشانه? آن است كه حكمرانان بهشت اهل تقوايند. بهشت داري است كه مشتاق بهشتيان است؛ آن بهشتيانِ كامل شوقشان لقاي حق است؛ نه شوقشان ?جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ? و اين ?جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ? مشتاق آنهاست؛ اگر كسي به آن درجه? عالي راه پيدا كرده است، اين درجه? متوسط مشتاق اوست. هدف بهشت آن است كه به لقاي سلمان‌ها برسد؛ نه هدف سلمان‌ها اين است كه وارد بهشت بشوند [و] از آن ?جَنَّاتٍ تَجْرِيْ? استفاده كنند؛ آنها اين را دارند ولي حاكم بر آن‌اند. لذا وقتي در سوره? «نحل» از قيامت سخن مي‌گويد (از آخرت سخن مي‌گويد) مي‌گويد آخرت دار متّقيان است؛ مي‌فرمايد: ?... وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ وَلِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ ? جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ? ؛ اينها وقتي وارد آن نشئه مي‌شوند، آن نشئه تابع اينهاست، هر جا آنها بخواهند چشمه بجوشد، چشمه مي‌جوشد: ?يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً? . پس بهشت مشتاق لقاي اهل تقواست و اهل تقوا مشتاق لقاي حقّ‌اند و آنچه بر بهشت حكومت مي‌كند اراده? بهشتيان است (به اذن خدا) و اينها كساني‌اند كه با «بسم الله» همه? كارها را در بهشت انجام مي‌دهند.
نحوه? بهره‌برداري اهل تقوا از بهشت
?دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ? ؛ بهشتيان وقتي خواستند از ميوه? بهشت استفاده كنند، اين‌چنين نيست كه نيازي به دست يازيدن يا نصبِ نردبان باشد يا به كسي بگويند براي ما ميوه بكن يا محتاج باشند كه دستي دراز كنند و از شاخه? درخت ميوه بكنند، [بلكه] همين كه گفتند ?سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ?، ميوه براي آنها حاضر است. در سوره? «يونس» آيه? ده اين است: ?دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ? در ذيل اين آيه آن روايت هست كه بهشتيان وقتي چيزي را خواستند از درخت بهشت استفاده كنند با «سبحانك اللّهم» استفاده مي‌كنند ، زيرا به نقص خود پي مي‌برند و خدايي كه نقصشان را برطرف مي‌كند منزّه از نقص خواهد بود، لذا باري تعالي را تسبيح مي‌كنند؛ مي‌گويند: ?سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ?. ?دَعْوَاهُمْ فِيهَا?؛ دعوتِ آنها (خواستن آنها) تسبيح است، اين طور نيست كه به كسي بگويند براي ما ميوه بياور يا اين طور نيست كه با نردبان به سراغ يك درخت بروند يا با طناب از يك ميوه بخواهند استفاده كنند يا از ابزار ديگر يا [با] از دست مدد بگيرند؛ دعواي اينها نردبان يا دست و امثال ذلك نيست، اينها از كسي چيز نمي‌خواهند كه با خواستن ميوه ميل كنند، [بلكه] ?دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ? [و] برخوردشان نسبت به يكديگر درود است و سِلْم‌آميز: ?وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ? .
پرسش ...
پاسخ: «ولدان» را هم با اراده و با تسبيح احضار مي‌كنند؛ اين طور نيست كه اگر خواستند قَدَحي نزدشان حاضر بشود به كسي بگويند قدحي بياور، همين كه گفتند: ?سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ?؛ هم آن صاحب‌قدح و هم خودِ قدح نزدشان حاضر است.
پرسش ...
پاسخ: البتّه؛ يا «خوفاً من النّار» است يا «شوقاً الي الجنّه»؛ امّا آن كسي كه ?وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ? هدف اوست، او به مرحله? عاليه تقوا رسيده است كه قيامت دار اهل تقواست.
«و الحمد لله ربّ العالمين»