موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 24

مدت زمان: 35.05 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.01 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.03 MB دانلود

تفسير سوره «بقره»
رديف نوع عنوان عنـــــوان
1 سرّ اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
2 سرّ عدم بهره‌وري كفار از هدايت قرآن
3 حرمان متكبر از فهم آيات الهي
4 امتحان دائمي و مقطعي خداوند از انسان
5 سرّ عدم درك قرآن توسط كفار و منافقان
6 چگونگي انصراف دلهاي كفار و منافقان توسط خداوند
7 تشبيه ظرف جان به ظروف مادي
8 عاقبت انسان متمرّد و مهتدي در قرآن
9 محروم شدن از هدايت الهي به عنوان كيفر تبهكار
10 عدم اختصاص محروميت درك قرآن به كفار و منافقان
11 سلب توفيق فهم، شديدترين نفرين حضرت موسي به فراعنه
12 نابودي اموال و عدم توفيق به ايمان فراعنه
13 معناي «لام» در آيه? ?لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ? خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?
سرّ اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
اين بخش از آيات به منزله? استدلالِ بر گذشته است. خداي سبحان فرمود: از قرآن تنها اهل تقوا استفاده مي‌كنند، زيرا آنها پايگاه فكري و هدايت الهي دارند: ?أُولئِكَ عَلَي هُدي مِنْ رَبِّهِمْ? چون بر پايه? هدايت استقرار دارند، لذا توان درك قرآن را دارند و چون بر پايه? هدايت مستقرّند، از شجره? طوباي قرآن بهره هدايت مي‌گيرند و به مقصد مي‌رسند، لذا ?وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ? . پس اينها سرمايه‌هاي فطري و خدادادي را پايگاه قرار دادند، بر آن اساس و پايه از قرآن استفاده كردند و بر اساس استفاده? از قرآن به مقصد رسيدند. هم پايه? فكري‌شان و هم نتيجه? بهره‌برداري‌شان بيان شده است: ?أُولئِكَ عَلَي هُدي مِنْ رَبِّهِمْ?، اين پايه فكري اينها؛ از قرآن بهره مي‌گيرند چون قرآن ?هُدي لِلْمُتَّقِينَ? [است يعني] هدايت براي اين گروه است و بهره? قرآن هم فلاح است كه به مقصد مي‌رسند: ?أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ?.
منافقان و كفّار، محرومان از هدايت قرآن
امّا در مقابل، كفّار و مانند آن چون پايگاه فكري و فطرت را از دست داده‌اند توان استفاده از قرآن كريم را ندارند. وقتي توان استفاده از قرآن كريم را نداشتند، آن طبيعتشان به طرف شهوت و غضب دعوتشان مي‌كند، قهراً چيزي از قرآن بهره نمي‌برند [و] پايان اينها عذاب عظيم خواهد بود؛ پايان اهل تقوا فلاح است: ?أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ? [و] پايان كفّار عذاب عظيم است كه فرمود: ?وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?.
پس درباره? اهل تقوا سه مرحله مطرح است، درباره? كفّار هم سه مرحله. مرحله? اوّل درباره? اهل تقوا آن است كه اينها آن هدايت فطري و هدايت دروني را پايه قرار دادند، بر آن پايه ايستادند و به استناد آن هدايتِ ريشه‌اي از قرآن بهره گرفتند و در اثر بهره‌برداري از قرآن به مقصد رسيدند [و] مفلح شدند.
درباره? كفّار هم همين سه مرحله است: مرحله? اولي? اين است كه اينها سرمايه? فطري را باختند و چون سرمايه? فطري را باختند از قرآن بهره نگرفتند، چون از قرآن بهره نگرفتند گرفتار عذاب اليم شدند. اهل تقوا به درجات رسيده‌اند، كفّار و منافقين گرفتار دَرَكات شدند. اين تحليل سه‌ضلعي؛ هم در آن مسئله هدايت، هم در اين مسئله كفر.
سرّ عدم بهره‌وري كفار از هدايت قرآن
مي‌فرمايد: ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ?، چرا ?لاَ يُؤْمِنُونَ?؟ چون ?خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ?. خداي سبحان ديد كه اينها آن پايگاه فكري خود را با سوء اختيار خود از دست داده‌اند، قهراً توفيق بهره‌برداري را هم از اينها گرفته است، وقتي توفيق بهره‌برداري را از اينها گرفت، ?وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?؛ گرفتار عذاب عظيم خواهند شد. اين معنا را قرآن كريم در چند مورد بيان فرمود كه ما مدّتها مهلت مي‌دهيم، اگر ديديم آن استكبار و آن تمرّدِ در برابر حق ادامه پيدا كرد، توفيق فهميدن آيات را از اينها مي‌گيريم، همين كه توفيق فهميدن آيات را از اينها گرفتيم اينها سقوط مي‌كنند به دركات. انسان مانند كودك نوزادي است كه قيّم مي‌خواهد، اگر قيّم او، او را رها كرد، او مي‌افتد، [در اين صورت] قيّم، او را ساقط نكرد، [بلكه] او نتوانست روي پاي خود بايستد. خدا هرگز كسي را گرفتار دَرَكات نمي‌كند؛ ولي اگر كسي را رها كرد (او را به حال خود واگذار كرد) او مي‌افتد، لذا فرمود: ما او را گرفتار ضلالت نكرديم، او خود گرفتار ضلالت شده است؛ ما او را به حال خودش رها كرديم، وقتي او را به حال خود رها كرديم، او افتاد.
حرمان متكبر از فهم آيات الهي
اين معنا را در بخشهاي متعدّد قرآن كريم بيان فرمود؛ در سوره? «اعراف» آيه? 146 اين است [كه] مي‌فرمايد: ?سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ?؛ آنها كه در زمين متكبّرانه حركت مي‌كنند و در برابر حق خصوعي ندارند، ?وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا?؛ اگر هر معجزه‌اي هم به اينها ارائه داده شود نمي‌پذيرند و ايمان نمي‌آورند، ?وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً?؛ اگر راه سعادت به آنها ارائه داده شود نمي‌پذيرند، ?وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً?؛ اگر راه گمراهي و بي‌هدفي را ببينند آن را به عنوان راه انتخاب مي‌كنند، ما فهم آيات خود را از چنين گروهي مي‌گيريم، ديگر توفيق فهميدن آيات را به اينها نمي‌دهيم؛ نه [اينكه] اينها را گمراه مي‌كنيم [بلكه] اين توفيق را از اينها مي‌گيريم. وقتي دست محبّت خدا از انساني گرفته شد، آن انسان مي‌افتد؛ مثل اينكه قيّم كودك اگر دست نگهداري را از كودك بگيرد كودك مي‌افتد؛ نه اينكه اين قيّم او را ساقط كند، بلكه خودِ كودك در اثر ناتواني سقوط مي‌كند. پس فهم آيات، نعمت خداست [و] اين نعمت در رديف نعم مادّي نيست كه خداي سبحان به بَرّ و فاجر بدهد، اين نعمت مخصوص اهل تقواست. اگر كسي تمرّد در برابر حق نشان داد، خدا اين توفيق فهم را از او مي‌گيرد؛ فرمود: ?سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ? . در اين‌گونه از موارد تعليق حكم بر وصف مشعر به علّيّت است؛ يعني چون اينها متكبّرانه حركت مي‌كنند، توفيق درك آيات را از اينها مي‌گيريم.
امتحان دائمي و مقطعي خداوند از انسان
در پايان سوره? «توبه» هم همين مضمون آمده است؛ آيه? 126 و 127 سوره? «توبه» اين است [كه] فرمود: ?أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَيَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ ? وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ?؛ فرمود: گرچه انسان در هر حال در امتحان الهي است؛ چه در فقرش و چه در غنايش (به استناد آيات سوره? «فجر») انسان همواره در حال ابتلاست؛ خواه در حال غنا، خواه در حال فقر؛ ولي امتحانهاي رسمي و عمومي سالي يك يا دو بار است؛ نظير امتحانهاي رسمي مدارس؛ گرچه معلّم هر روز شاگرد را امتحان مي‌كند (در همه? برخوردهاي علمي) و اما امتحان رسمي مدرسه سالي يكي دو بار است.
در اين كريمه فرمود: گرچه همه? انسانها در همه? شرايط مورد امتحان ما هستند؛ امّا امتحان رسمي سالي يكي دو بار است. وقتي دستور حمله شروع شد، يك امتحان رسمي سالانه است، سالي يكي دو بار جنگ شروع مي‌شد (جنگهاي رسمي)؛ در صدر اسلام اين‌چنين بود. فرمود: اين جنگهاي رسمي (اين حمله‌هاي رسمي) اين جهادها و دفاعهاي رسمي، سالي يكي دو نوبت امتحان رسمي است؛ اين امتحان رسمي كه سالي يك يا دو بار پيش مي‌آيد، گروهي هستند كه از عهده? اين امتحان برنمي‌آيند. وقتي آيات دفاع و حمله و جنگ و امثال ذلك پيش مي‌آيد و پيامبر در مسجد اين آيات را تلاوت مي‌كند، عدّه‌اي هستند كه نگاه مي‌كنند ببينند كسي آنها را مي‌بيند يا نمي‌بيند، اگر كسي آنها را ديد كه مي‌نشينند، اگر كسي مواظب آنها نبود آهسته از درِ مسجد بيرون مي‌روند (اين در صدر اسلام بود)؛ يا اگر كسي كاري داشت و انسانِ موجّهي بود، طبق عذري [كه] داشت از درِ مسجد بيرون مي‌رفت، اينها سعي مي‌كردند كه همراه او و در پشت او بروند كه كسي آنها را نبيند (اين بود در صدر اسلام).
سرّ عدم درك قرآن توسط كفار و منافقان
فرمود: اين گروه كساني‌اند كه از درك آيات الهي، خودشان را باز زدند، ما هم كم‌كم توفيق فهميدن را از اينها گرفتيم [و] قلبشان را از فهم آيات منصرف كرديم، لذا هر چه پيامبر آيات الهي را بر اينها تلاوت مي‌كرد ديگر نمي‌فهميدند، چون توفيق فهم، نعمت معنوي است. اين نعمت معنوي نظير نعمتهاي مادّي نيست كه خداي سبحان به بَرّ و فاجر بدهد، اين يك نعمت معنوي است، نعمت معنوي را خداي سبحان به هر كسي مرحمت نمي‌كند. فرمود: ?أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ? ؛ سالي يك بار يا دو بار امتحان رسمي مي‌شوند. اين غير از آن امتحان هر لحظه است، اين آيات سوره? «فجر» نشانه? آن است كه انسان در همه? حالات در هر لحظه در ابتلا و امتحان خدايي است؛ امّا اين پايان سوره? «توبه» مي‌فرمايد: امتحانات رسمي سالي يك يا دو بار است. اين گونه از امتحانات رسمي كه پيش مي‌آيد، اينها نه توبه مي‌كنند [و] نه متذكّر به ياد حق مي‌شوند: ?وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ?؛ اگر سوره‌اي نازل شد كه مسائل جنگ، جبهه، قتال، دفاع و نظاير آن را در برداشت، ?نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ? ؛ يكديگر را نگاه مي‌كردند [تا] ببينند كسي اينها را مي‌بيند يا نمي‌بيند، اگر كسي اينها را مي‌ديد كه مي‌نشستند، اگر كسي مواظب اينها نبود آهسته بيرون مي‌رفتند. يا خودشان بيرون مي‌رفتند؛ يا سعي مي‌كردند اگر كسي بيرون مي‌رود كنار او (در لواذ او، در ملاذ او، در پناه او) بيرون بروند كه آن را در سوره? «نور» بيان فرمود؛ فرمود: گروهي اين‌چنين فرصت‌طلب بودند كه سعي مي‌كردند اگر كسي بيرون مي‌رود اينها به دنبال او حركت كنند كه كسي اينها را نبيند؛ در پايان سوره? «نور» اين‌چنين است: ?قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً? _ تسلّل آن حالتِ ازغلاف‌بيرون‌آمدن است؛ «من سلّ سيف البغي قتل به» ؛ يعني كسي كه شمشير از غلاف بيرون بياورد، تسلّل يعني ازغلاف‌درآمدن؛ كسي كه از حجره بيرون مي‌آيد، از اتاق بيرون مي‌آيد، از مسجد بيرون مي‌آيد كه دفعتاً ظهور مي‌كند اين را مي‌گويند تسلّل_ فرمود: وقتي آيات جنگ و جهاد نازل شده است، اينها در لواذ هم تسلّل مي‌كنند؛ يعني در پناه هم (ملاذ يعني پناهگاه. لواذ، لياذ يعني پناه‌بردن)؛ اگر كسي دارد بيرون مي‌رود آنها هم در لواذ او (در لياذ او، در پناه او) بيرون مي‌روند كه كسي آنها را نبيند. اين براي يك گروه از منافقين در صدر اسلام بود.
چگونگي انصراف دلهاي كفار و منافقان توسط خداوند
آن‌گاه درباره? اين افراد فرمود: ?ثُمَّ انصَرَفُوا?؛ وقتي ببينند كسي آنها را نمي‌بيند، آهسته از مسجد بيرون مي‌روند، ?صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ?؛ چون اين‌چنين‌اند، خداي سبحان دلهاي اينها را منصرف مي‌كند، ديگر آيات الهي را نمي‌فهمند، چرا؟ ?بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ? ؛ يا سببِ صَرف خداست يا بيان صَرف خداست؛ خدا چگونه دل را منصرف مي‌كند؟ توفيق فهم را مي‌گيرد و انسان را به حال خود رها مي‌كند. انساني كه به حال خود رها شد، طبعاً به طرف آسايش و شهوت مايل است. اين‌چنين نيست كه خدا كسي را گمراه كند، بلكه توفيق فهم را مي‌گيرد، او را به حال خودش رها مي‌كند. از اين تعبير ظاهرتر آيات ديگري است كه مي‌فرمايد: ?نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? ؛ ?نَذَرُهُمْ? يعني رهايشان مي‌كنيم، آنها را به حال خودشان وا مي‌گذاريم؛ نه اينكه ما آنها را گمراه بكنيم.
اگر كسي مشمول رحمت خداي سبحان نشد، خداي سبحان توفيق فهم را از او مي‌گيرد، او را به حال خودش رها مي‌كند.
تشبيه ظرف جان به ظروف مادي
در سوره? «انعام» آيه? 110 اين است؛ فرمود: ?وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?؛ اينها به همان نحو كه بار اوّل ايمان نياوردند و در برابر حق تمرّد كردند، ما هم قلب اينها را زيرورو كرديم، يعني چه؟ يعني اين دل طبعاً مثل ظرفي است كه به سمت بالاست تا باران كه مي‌آيد بگيرد، آفتاب كه مي‌تابد بپذيرد و بارور بشود؛ دل به سمت مقلّب‌القلوب است كه از آن سمت هر نعمتي كه مي‌آيد بگيرد؛ از باب تشبيه معقول به محسوس، اگر ظرفي به سمت بالا بود، اين هم تابش آفتاب را مي‌پذيرد و هم بارش باران را مي‌پذيرد و جايگاه رشد گلها خواهد شد؛ ولي اگر اين ظرف منقلب شد؛ يعني چهره‌اش و دهانه‌اش به طرف زمين شد و پشتش به طرف آسمان، هر چه باران ببارد از پشتش مي‌گذرد و هر چه آفتاب هم بتابد دلش، درونش و جانش از اين آفتاب نور و حرارت نمي‌گيرد؛ اگر كاسه‌اي به طرف خاك متوجّه شد از بركات آسماني استفاده‌اي نمي‌كند، قلب هم گاهي اين‌چنين است؛ گاهي دهانه? قلب به سمت بالاست، اگر فيضي از طرف خداي سبحان تنزّل كرد اين قلب مي‌پذيرد؛ ولي اگر قلبي به طبيعت و خاك توجّه كرد، تمام سنگيني‌اش به طرف خاك شد، اين همان تعبير ?اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ? است؛ يعني سنگيني‌اش به طرف زمين گرايش پيدا كرده است، به طرف زمين ميل پيدا كرده است؛ ?أَخْلَدَ إِلَي الأَرْضِ? ؛ خلودش و گرايش جاودانه‌اش را به طرف زمين متوجّه كرد، اين دل، پشتش به طرف خداست [و] هر فيضي هم كه تنزّل كند از پشت اين دل مي‌گذرد، به درون دل راه پيدا نمي‌كند. اين است كه فرمود: ?نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ?؛ ما دلشان را منقلب مي‌كنيم، برمي‌گردانيم؛ نظير كأسِ مقلوب؛ اين همان تعبير ?إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ? و امثال ذلك است كه عدّه‌اي منكوس‌الرأس در قيامت محشور مي‌شوند. اين گونه از افراد بهره‌اي نمي‌برند و براي اينكه مبادا كسي توهّمِ جبر بكند، فرمود: ما او را نگرفتيم، ما او را به حال خودش رها كرديم: ?وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?؛ ما او را در همان طغيان و تمرّدي كه دارد رها كرديم، او به جاي «يبصرون»، ?يَعْمَهُونَ? است؛ به جاي اينكه بصيرانه حركت كند، كوركورانه [و] بدون اينكه راه [و] چاه را ببيند، حركت مي‌كند.
عاقبت انسان متمرّد و مهتدي در قرآن
بنابراين اين طور نيست كه خداي سبحان قلب كسي را مُهر كند و عمداً راه دركش را ببندد، بلكه توفيق فهم را ديگر به او نمي‌دهد، او را به حال خودش رها مي‌كند، وقتي به حال خود رها كرد او مي‌افتد. اين طور نيست كه قيّم كودك، كودك را بيندازد، بلكه اگر دستش را رها كرد، او خودبه‌خود مي‌افتد، چون چيزي كه پايه و استقلال ندارد، اگر قيّم او را نگيرد، مي‌افتد. اين است كه از ادعيه? دائمي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه عرض مي‌كرد: «ربّ لا تكلني إلي نفسي طرفة عين أبداً» ؛ لحظه‌اي مرا به حال خودم رها نكن. در اين كريمه فرمود: ?وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? ؛ درباره? اهل تقوا تعبير اين بود: ?أُوْلئِكَ عَلَي هُدي مِن رَبِّهِمْ? ، چون بر هدايت استقرار دارند؛ درباره? كفّار و منافقين تعبير اين است كه ?فِي طُغْيَانِهِمْ?؛ يعني اين ضلالت آنها را فرو برد و فراگرفت و پوشاند، اينها محكوم طغيان‌اند. يك انسان متمرّد، محكوم طغيان است، فرورفته? طغيان است و يك انسان مهتدي بر مَركب هدايت سوار است، بر مطيّه? هدايت ركوب كرده است.
محروم شدناز هدايت الهي به عنوان كيفر تبهكار
اگر بچه‌اي بازيگوشي كرد و چندين بار به قيّم پشت كرد و حرفش را نشنيد، خُب قيّم رهايش مي‌كند؛ قيّمِ او شيطانِ اوست؛ خداي سبحان به شيطان مي‌گويد: حالا دستش را بگير: ?كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ? ؛ حالا خداي سبحان مي‌فرمايد: اين شخص در تحت ولايت شيطان باشد، شيطان هم به اذن خدا زمامش را مي‌گيرد، مي‌گيرد [تا] باهم به جهنّم مي‌روند؛ ?وَيَهْدِيهِ إِلَي عَذَابِ السَّعِيرِ?. و اگر خداي سبحان انسان را با اين حال رها نكند، معلوم مي‌شود كه در اطاعت، انسان مجبور خواهد بود؛ ولي وقتي كه خداي سبحان انسان را مختار كرد [و] فرمود «من اگر دستم را بگيرم تو مي‌افتي» چندين بار نشانش داد و فرمود «تو آن‌چنان نيستي كه بتواني روي پاي خود بايستي» چندين بار نشانش داد، راه توبه را هم به او نشان داد؛ امّا ديد او ?يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ? ؛ فرمود: اگر اين‌چنين شد، ?نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ? . لذا در سوره? «كهف» تعبيري مشابه اين دارد؛ آيه? 28 سوره? «كهف» مي‌فرمايد: ?وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا?؛ كسي كه قلبش را از ياد خود غافل كرده‌ايم از او اطاعت نكن، پيشنهادهاي او را نپذير، ?وَاتَّبَعَ هَوَاهُ?؛ او در اثر پيروي هوا به جايي رسيده است كه ما قلبش را غافل كرديم، ?وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً?؛ يك آدم افراطي بود، متجاوز بود؛ چون ?كَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً? [و] چون ?وَاتَّبَعَ هَوَاهُ?، ما هم قلبش را غافل كرديم. پس اين‌چنين نيست كه بَدْواً خداي سبحان دلِ كسي را ختم كند يا دل كسي را غافل كند يا دل كسي را منقلب كند، در همه? موارد يا به نحو «استدلالِ منطقي» است يا از باب «تعليق حكم بر وصف مشعر به عليّت است» [كه] آن هم يك استدلال ضمني است. آيات يادشده از باب «تعليق حكم بر وصف مشعر به علّيّت است» و مانند آن بود. آيه? سوره? «صف» به خوبي نشان مي‌دهد كه چون اينها بيراهه رفتند، خداي سبحان اينها را رها كرد؛ آيه? پنجم سوره? «صف» اين است: ?فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ?؛ يعني چون منحرف شدند، خداي سبحان آن توفيق را گرفته است. پس بَدْواً خداي سبحان كسي را منحرف نمي‌كند و ابتدائاً خداي سبحان توفيق فهم را از كسي نمي‌گيرد، [بلكه] به همگان اين توفيق را اعطا كرده است (اين نعمت را مرحمت كرد)؛ [ولي] اگر كسي با داشتن حجّت درون (به نام عقل) و حجّت بيرون (به نام وحي) بيراهه رفته است [يعني] عمداً منحرف شد، خداي سبحان توفيق درك حقايق را از او مي‌گيرد: ?فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ?.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ خَبط‌شدنِ دل يك طرفش به سوء اختيار اينهاست، يك طرفش به سلب توفيق الهي است؛ اگر توفيق الهي همچنان باشد، آنها البتّه مختوم‌القلب نخواهند بود؛ امّا مجبور مي‌شوند در اطاعت.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خوب؛ پس توفيق سلب مي‌شود؛ يعني زمينه? دريافت توفيق را با سوء ‌اختيار خود از دست داده‌اند و خداي سبحان ديگر اين فيض را به اينها نمي‌دهد؛ به يك عدّه فيض مي‌دهد، به عنوان ?مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ? [و] به يك عدّه نمي‌دهد، به عنوان ?مَا يُمْسِكْ? . نه اين است كه در عالَم، خدا هيچ نقشي ندارد و اين شخص خودبه‌خود مي‌افتد! ربوبيّتِ مطلقه رب‌العالمين اقتضا مي‌كند [كه] آن كسي كه به درجات عاليه رفيع مي‌شود در اثر ترفيعِ خداست، آن كه هم در دَرَكات سقوط مي‌كند در اثر اسقاط و اهلاك خداي سبحان است؛ اگر خدا اين توفيق را برندارد او نمي‌افتد و اگر برداشت او مي‌افتد. چه زماني برمي‌دارد؟ در صورتي كه ?فَلَمَّا زَاغُوا? بشود، ?أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ? يا ?نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ?
عدم اختصاص محروميت درك قرآن به كفار و منافقان
اين معنا گاهي از مكروهات شروع مي‌شود و زماني از معاصيِ صغيره آغاز مي‌شود تا كم‌كم به معاصي كبيره مي‌رسد تا به اكبرِ كبابر كه كفر است ـ معاذ‌الله ـ مي‌رسد. اين‌چنين نيست كه فقط ما درباره? كفّار و منافقين بايد بينديشيم كه آنها از درك آيات الهي محروم‌اند، [بلكه] به هر اندازه كه انسان در خود بي‌ميلي نسبت به درك آيات قرآن نشان مي‌دهد [و] احساس مي‌كند مايل نيست، بداند كه يا مكروهي را مرتكب شد يا معصيت صغيره‌اي مرتكب شد و مانند آن؛ اين معيار را خداي سبحان نشان داد.
سلب توفيق فهم، شديدترين نفرين حضرت موسي به فراعنه
آن‌گاه يكي از سنگين‌ترين نفرينهايي كه موساي كليم(سلام الله عليه) براي فراعنه مصر از خداي سبحان مسئلت كرد اين است كه خدايا! توفيق فهم را از اينها بگير. اينها با مالشان كه مردم را به ستوه آوردند، يك مقدار جلوي پيشرفت ثروت و تكاثر اينها را بگير، قلبشان را آن‌چنان سخت كن كه ديگر توفيق ايمان نصيبشان نشود. اين جزء بدترين نفرينها بود، اين را در سوره? «يونس» از زبان موساي كليم(سلام الله عليه) بيان مي‌كند.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ البتّه اينها آنها نيستند؛ اينها كساني‌اند كه راه نفوذ نصيحت را بسته‌اند؛ يعني به جايي رسيده‌اند كه ?خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ? شد _كه ديروز بحثش گذشت_ يعني تمام صفحه? نفس را كفر و گناه پر كرد كه مُهر شد. چون اگر يك مقدار جاي خالي باشد، ديگر خَتم نمي‌شود، مهر نمي‌شود؛ اگر در كسي موعظه اثر كند، احتمال توبه داشته باشد، او را مهر نمي‌كنند؛ امّا اگر كسي به سوء اختيار، تمام اين صحيفه? نفس را پر از گناه كرد، آن وقت است كه مُهر مي‌كنند.
سخن موساي كليم(سلام الله عليه) اين است؛ در سوره? «يونس» آيه? 88: ?وَقَالَ مُوسَي رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا?؛ پروردگارا! به اين دستگاه ستمِ فراعنه زينت دادي، مالهايي را در زمينه حيات دنيا دادي، اينها به جاي اينكه از اين زينتها و مالها بهره? صحيحي ببرند، عاقبتِ اين نعمتهاي مادّي اين شد كه ?رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ? ؛ عاقبت اين كار اين شد كه نه‌تنها خود گمراه شدند، مردم را هم از بيراهه بردند (گمراه كردند). اين لام، لامِ غايت نيست، لامِ عاقبت است؛ نه يعني تو به اينها نعمت دادي كه مردم را گمراه كنند، [بلكه يعني] تو به اينها نعمت دادي [و] عاقبت نعمت اين شد كه مردم را گمراه كردند؛ نظير ?لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً? كه لام، لامِ عاقبت است؛ نه لام غايت. خداي سبحان به كسي نعمت نداد كه مردم را گمراه بكند؛ ولي عاقبتِ تنعّمِ فراعنه اين شد كه مردم را گمراه كردند: ?رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَن سَبِيلِكَ?.
نابودي اموال و عدم توفيق به ايمان فراعنه
آن‌گاه چند نفرين كرد: يكي اينكه عرض كرد: ?رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَي أَمْوَالِهِمْ?؛ خدايا! مالشان را محو كن _«طمس» همان محو است، محكوم به زوال و فنا و محو_ [دوم اينكه] ?وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ?؛ دلهاي آنها را آن قدر سخت كن كه ?فَلاَ يُؤْمِنُوا?؛ ديگر ايمان نياورند؛ يعني توفيق را از ايشان بگير كه ديگر به ايمان موّفق نشوند؛ مگر اينكه عذاب اليم را ببينند كه آن لحظه، لحظه? اختيار نيست، لحظه? الجا است و تكليف در آن لحظه نيست، لذا ايمان در آن لحظه مقبول نيست، چون لحظه، لحظه? اختيار نيست، لحظه? الجا است؛?وَاشْدُدْ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُوا حَتَّي يَرَوُا الْعَذَابَ الأَلِيمَ? ؛اين عاقبتِ استكبار است. آن لحظات اوّليه، قبل از نفرين موساي كليم(سلام الله عليه)، ايمان فراعنه ممكن بود و اگر ايمان مي‌آوردند مقبول بود، چون حالتِ الجا نبود. خداي سبحان هم فرمود: ?قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا?؛ من دعاي شما و هارون(عليهما السّلام) را اجابت كردم؛ يعني ديگر توفيق ايمان به فراعنه داده نخواهد شد: ?قَالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ? ،آن‌گاه نحوه? اجابت دعا را هم مي‌فرمايد: ?وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْياً وَعَدْواً حَتَّي إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ ? آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ? .
بنابراين خداي سبحان توفيق درك و فهم را از گروهي مي‌گيرد و اينكه توفيق گرفته شد او قهراً بسته خواهد شد.
معناي «لام» در آيه? ?لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?
امّا اينكه فرمود: ?وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ? در قرآن كريم مسئله عذاب به اوصافي گوناگون ياد شده است:به عنوان عذاب اليم؛ عذاب شديد؛ عذاب مقيم و مانند آن، كه در هر جايي با يك وصف خاصّي بيان شد. عمده آن است كه تعبير به «لهم» فرمود، فرمود: ?وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظيمٌ?؛ اين «لام» در اين‌گونه از موارد براي اختصاص است. يك وقت «لام» در برابر «علي» قرار مي‌گيرد، آنجا براي سود است؛ مثل «له» و «عليه»: ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? ؛ در اين‌گونه از موارد «لام» و «علي» به معناي سود و زيان است؛ امّا در اين‌گونه از موارد كه دارد ?لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ? يا ?عَذَابٌ أَلِيمٌ? و مانند آن، اين «لام» لامِ اختصاص است. «لام» اختصاص را در سوره? «اسراء» به هر دو نسبت داد (يعني به «حسنه» و به «سيّئه»)؛ در سوره? «اسراء» فرمود: ?إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا?؛ آيه? هفتم سوره? «اسراء». به حسب ظاهر، انسان اين‌چنين خيال مي‌كرد كه نظم، اقتضا مي‌كرد كه گفته شود «إن احسنتم أحسنتم لأنفسكم و إن أسأتم فعليها»؛ در حالي كه هر دو با «لام» استعمال شد: ?إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا?؛ اين نه [اينكه] براي مشاكله باشد كه چون اوّلي «لام» است دوّمي بايد «لام» باشد، لذا در بسياري از موارد اين مشاكله رعايت نشده؛ نظير ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? يا ?مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ? ؛ ?وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهِا? و مانند آن؛ اينجا _همان طوري كه سيّدنا الأستاد(رضوان الله عليه) فرمودند_ اين لام، لامِ اختصاص است، لامِ اختصاص نشانه? آن است كه عمل از آنِ عامل است؛چه حسنه‌اش، چه سيّئه‌اش؛ اگر حسنه است مخصوصِ مُحسن است [و] اگر سيّئه است مخصوص مُسيء است، (عمل از آنِ عامل است). اين همان است كه ?أَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي? اين يك مطلب؛ منتها اين ?أَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي? يك بُعدش را اثبات مي‌كند، مي‌گويد «تا كار نكردي بهره نمي‌بري»؛ [ولي] اين يك لسان ديگري دارد، مي‌گويد «هر چه كردي مي‌بَري»؛ آن يك لسان ديگري است كه «تا نكردي نمي‌بري»، اين يك لسان ديگر است كه «هر چه كردي نصيبت مي‌شود». اين لام، لامِ اختصاص است، وقتي لامِ اختصاص شد، در برابر «علي?» نيست، وقتي در برابر «علي?» نشد، مي‌شود گفت ?لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ? ?لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ?، ?لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? ؛ نه اينكه اين «لام» به جاي «علي?» استعمال شده است يا لام، لام استهزا باشد؛ نظير ?فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ? ؛ گاهي در هنگام اعلام عذاب به عنوان استهزا و تحكّم مي‌گويند: ?فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ?، آنجا تبشير به عنوان استهزا و تحكّم است؛ امّا در اينجا «لام» به معناي سود و نفع نيست تا ما بگوييم به عنوان استهزاست، و در برابر «علي?» نيست تا بگوييم به عنوان استهزاست، [بلكه] لام، لامِ اختصاص است؛ يعني عذاب مخصوص اين گروه است.
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا»