موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 28
مدت زمان: 29.22 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.36 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.72 MB دانلود
1 ـ سر اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
2 ـ كافر بودن منافقان
3 ـ چگونگي خدعه? منافقان با خداوند و مؤمنان
4 ـ نيرنگ به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به منزله? نيرنگ با خداي سبحان
5 ـ خطر نيرنگ با مؤمنان
6 ـ راه پيروزي در جنگ عقل با نفس
7 ـ بسته بودن راه فرار و سازش در جنگ درون
8 ـ سرّ خودفريبي منافقان
9 ـ رعايت ادب در قرآن
10 ـ مراحل مبارزه نفس با عقل
11 ـ ناهي و نائي بودن كفار در برابر دين اسلام
12 ـ خودگرايي و خودفراموشي كفار و منافقان
13 ـ خودحيواني بودن كفار و منافقان
14 ـ نيرنگپذيري قلب منافق
15 ـ دائمي بودن مبارزه? عقل با نفس
16 ـ نصرت دين خدا، شرط پيروزي در جهاد اكبر و اصغر
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و من النّاس من يقول آمنّا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين(8) يخادعون الله و الّذين آمنوا و ما يخدعون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون(9)
ـ سر اختصاص هدايت قرآن به پارسايان
اين قسمت تتمّه? استدلال بر آن مدّعاست. مدّعا اين است كه قرآن، تنها مورد استفاده? اهل تقواست با اينكه براي همه? مردم نازل شده است: ?هديً للنّاس? ولي جز اهل تقوا احدي استفاده نميكند؛ زيرا غير اهل تقوا يا كافر است يا منافق. كافر به آن دليل كه ?ختم الله علي قلوبهم? از قرآن استفاده نميكند، منافق هم به اين دليل كه ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون? از قرآن استفاده نميكند. منافق خود را فريب داد، در جنگ دروني بر خود ستم كرد و با نيرنگ خود را از پا درآورد، حقيقت خود را از پا درآورد، چيزي در نهان او نيست تا از قرآن استفاده كند. كافر هم قلبش را با سيئّات خود مُهر كرد، راه براي نفوذ قرآن در قلب كافر نيست؛ لذا، گرچه قرآن ?هديً للنّاس? است [و] براي هدايت همه? مردم تنزّل يافت، ولي جز اهل تقوا احدي از او استفاده نميكند؛ براي اينكه غير متّقي يا كافر است كه با دست خود درِ دل را مُهر كرد، جا براي نفوذ معارف قرآن نيست يا منافق است كه با نيرنگ، خود را از پا درآورد. اگر حقيقتِ خود را از پا درآورد، ديگر در نهانِ او حقيقت او استدلال قرآن كريم است. فرمود: ?و من النّاس من يقول امنّا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين? اينها نهتنها مؤمن نيستند، فرصتطلب هم نيستند، بلكه منافقاند.
سوال....
جواب: او به مقداري كه ايمان دارد از قرآن استفاده ميكند، به مقداري كه از تقوا محروم است از معارف قرآن محروم است.
ـ كافر بودن منافقان
اين گروه كه منافقاند نهتنها مؤمن نيستند، بلكه كافرند. برخلاف فرصتطلبِ بياعتقاد. مثل يك انسان ملحد مادّي، كافر است (يعني نه مشرك است) و نه مؤمن؛ البتّه كافر به آن معنا كه منكر خدا و قيامت باشد هست، امّا در صدر اسلام گروهي مشرك بودند و گروهي منافق. اينها منافقاند، كافر نيستند؛ يعني مشرك نيستند به آن معنا كه هيچ چيز را نپذيرفتند. به همان شرك وثنين حجاز مبتلا بودند، به آن معنا مشركاند و انچه در نهان اينهاست كفر است و آنچه در زبان اينهاست ايمان.
ـ چگونگي خدعه? منافقان با خداوند و مؤمنان
آنگاه خداي سبحان فرمود: ?يخادعون الله و الّذين امنوا و ما يخدعون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون?؛ اينها با خدا و مؤمنين خدعه و نيرنگ ميورزند، ولي در حقيقت با خودان نيرنگ دارند و نميفهمند. اين كريمه چند مطلب را دربردارد: يكي اينكه اين گروه با خدا خدعه ميكنند، دوّم اينكه با مؤمنين خدعه ميكنند، سوّم اينكه اين خدعه? با خدا و خدعه? مؤمنين واقعاً خدعه? با جان خود اينهاست و نميفهمند. خدعه? با مؤمنين را آيات بعد توضيح داد كه فرمود: ?و إذا لقوا الّذين امنوا قالوا امنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم? اين خدعه? با مؤمنين است. وقتي با افرادِ مؤمن برخورد ميكنند ميگويند «ما مؤمنيم» وقتي به شيطان خود ميرسند ميگويند «ما با شماييم» اين خدعه? با مؤمنين. امّا خدعه? با خدا تصويرش اين است كه يا به زغم خود دارند با خدا نيرنگبازي ميكنند (چون خدا را درست نشناختند) يا كار آنها كارِ انسانِ نيرنگباز است (نسبت به خدا) يا منظور، خدعه? با خدا نيست كه به أحدالنحوين توجيه بشود [بلكه] خدعه? با رسول خداست، با پيامبر اسلام نيرنگبازي ميكنند.
ـ نيرنگ به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به منزله? نيرنگ با خداي سبحان
همان طوري كه اگر كسي پيامبر را اطاعت كرد خدا را اطاعت كرد كه در سوره? «نساء» فرمود: ?من يع الرّسول فقد أطاع الله? و يا در سوره? «فتح» فرمود: ?إنّ الّذين يبايعونك إنّما يبايعون الله? . اگر در سوره? «فتح» فرمود: كساني كگه با پيامبر بيعت ميكنند در حقيقت با خدا بيعت كردند (مثل آن است كه با خدا بيعت كردند) و در آن آيه قبل هم فرمود: ?من يطع الرّسول فقد أطاع الله? پس «من خادع الرّسول فقد خادع الله». اگر اطاعت پيامبر به منزله? اطاعت خداست و اگر بيعت باپيامبر به منزله? بيعت با خداست، پس نيرنگِ با پيامبر هم به منزله? نيرنگ با خداست. به اين وجوه ميتوان ?يخادعون الله? را توجيه كرد. اگر اطاعت پيامبر به منزله? اطاعت خداست كه فرمود ?من يطع الرّسول فقد أطاع الله? يا ?إنّ الّذين يبايعونك إنّما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم? پس خدعه? باپيابر هم به منزله? خدعه? [با] خداست؛ چه اينكه خيانت به اسلام و پيامبر هم به منزله? خيانت با خداست، منتها گاهي خيانت در احكام الهي است، گاهي در احكام حكومت و ولايت است؛ لذا قرآن كريم گاهي ميفرمايد: ?لا تخونوا الله و الرّسول? كه خيانتِ با رسول را در كنار خيانتِ با خدا ذكر ميكند. آنجا كه خيانتِ با رسول را در كنار خيانتِ با خدا ذكر ميكند، منظور خيانت الهي و خيانت احكام حكومتي و ولايتي است؛ نظير محاربه? با خدا و با پيامبر كه ?إنّما الّذين يحاربون الله و رسوله? اين محاربه? با خدا نسبت به احكام الهي است، محاربه? با رسول خدا نسبت به احكام حكومتي و ولايتي است.
ـ خطر نيرنگ با مؤمنان
سوال....
جواب: در اين آيه محل بحث، خدعه? با خدا مقابلِ با خدعه? با مؤمنين است؛ لذا دو معنا دارد. آنجا (در آن آيات محل استشهاد) خدعه? با خدا مقابلِ خدعه? با رسول است؛ لذا دو معنا دارد، دوگونه توجيه شده است؛ بنابراين اين گروه كه با خداي سبحان دارند خدعه ميكنند، توجيه مخادعهشان به يكي از آنجاي يادشده است، منتها خدعه? با مؤمنين آن قدر مهم است كه در كنارِ خدعه? با خدا ياد شده است. خداي سبحان اگر بخواهد به چيزي بها بدهد، او را در كنار نام خود ذكر ميكند؛ نظير آنچه درباره? صله? رَحِم فرمود: ?إتّقوا الله الّذي تساءلون به و الأرحام? در اوايل سوره? «نساء» فرمود: از خدا بپرهيزيد و از ارحامتان كه ?إتّقوا الله الّذي تساءلون به و الأرحام? آيه? يك سوره? «نساء» نشان ميدهد كه حرمت صله? رَحِم به قدري است كه خداي سبحان آن را در كنار تقواي خود ياد كرده است. گاهي براي اهميّت يك مطلب، خداي سبحان نام يك چيزي را در كنار نام خود ميبَريد. خدعه? با مؤمنين آن قدر مهم است كه در كنار خدعه? خداياد شده است.
سوال.....
جواب: نه؛ در سوره? ديگر بگويد [يا] چهار آيه? بعد بگويد
[يا]
دو آيه? قبل بگويد؛ لازم نيست در يك آيه كنار هم بگويد. داعيهاش همان اهتمام مسئله است. اهتمام مسئله ايجاب ميكند؛ نظير تقوا. تقوا را ميتوانست در سوره? ديگري جريان صيه رَحِم را بگويد، در سورهاي مثل همين سوره? «نساء» تقواي خود را [بگويد]، امّا اينكه فرمود ?إتّقوا الله الّذي تساءلون به و الأرحام? اين نشانه? اهميّت مسئله است. «انشا» را ميتوانست در دو سوره بگويد، در دو آيه بگويد [يا] فاصله? چند آيه بگويد. اگر ميفرمود «إتّقوا الأرحام الّذي تساءلون به» يا «إتّقوا الأرحام» يا «صلوا أرحامكم» و امثال ذلك، همين معناي انشايي استفاده ميشد؛ پس اهميّت، استفاده ميشود.
ـ راه پيروزي در جنگ عقل با نفس
امّا عمده?، تصويرِ همان مسئلهاي است كه ديروز مقدار دربارهاش بحث شد كه فرمود: ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم? خدعه? با خداي سبحان به يكي از انحاي يادشده قابل توجيه است، خدعه? با مؤمنين را مبسوطاً آيات بعد بيان ميكند كه ?إذا لقوا الّذين امنوا قالوا امنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم? امّا عمده، مطلب سوّم اين آيه است كه ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم?. اگر انسان موجودي بود مثل فرشته? يكبُعدي، در آنجا جاي نيرنگ نبود؛ زيرا آنجا جاي نبرد و جنگ نيست. چيزي با چيزي در جنگ نيستند تا «الحرب خدعه» باشد تا با نيرنگ پيروز بشود، امّا انسان كه داراي قواي حيواني است و داراي قواي الهي و رحماني، بين عقل او و شهوت و غضب او ـ و به تعبير امام صادق «سلام الله عليه» بين جنود عقل او و جنود جهل او كه در صحيحه? سماعه? مهران مبسوطاً بيان فرمود ـ هميشه نبرد است. چون نبرد است، جنگ هم با خدعه پيش ميرود: «الحرب خدعه» انسان اگر بخواهد بر عقلش غالب بشود با انديشه و افكار پيروز ميشود. جنگِ جهاد اكبر را انديشه فتح ميكند، نه شمشير و اگر نفس بخواهد بر عقل پيروز بشود، از راه فكر پيروز ميشود، و اين فكر را شيطان به عنوان وسوسه در دل القا ميكند كه ?إنّ الشياطين ليوحون إلي أوليائهم? و نفس امّاره هم عامل و مزدور شيطان است كه در درون جان كمين كرده است.
ـ بسته بودن راه فرار و سازش در جنگ درون
و اين جنگ به هيچوجه خاتمهپذير نيست؛ نه صلح ممكن است، نه فرار ميّسر است، بلكه جنگ در جبهه? جهاد اكبر به همان سه راهي كه در جلسه? قبل به عرض رسيد خاتمه پيدا ميكند: يا اسارت يا شهادت يا پيروزي. در جهاد اصغر دو راه ديگر هم دارد و آن اين است كه طرفين متخاصِم با هم صلح كنند، جنگ را خاتمه بدهند. يا آن است كس از ميدان جنگ فرار كند. فرار از ميدان جنگ، انسان را از اسارت، شهادت و ازپيروزي ميرهاند، در مَقْسَم نيست. ولي در جبهه? جهاد اكبر، نه صلح ميّسر است، نه فرار. امّا فرار ميّسر نيست [زيرا] انسان از چه كسي فرار كند؟ آن عاملِ سرپرستِ وسوسه (به نام نفس) در درون انسان است، هرجا باشد با اوست. آن را در سوره? «ق» اينچنين بيان فرمود كه ?لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه? آيه? شانزده سوره? «ق». اگر نفس عاملِ قريب ابليس است (و او وسوسه ميكند) پس فرارِ از ميدان جهاد اكبر ميّسر نيست، انسان هرجا باشد وسوسه? نفس با اوست. و امّا اعلانِ صلح با ابليس ميّسر نيست؛ زيرا او تعّهد سپرد كه تا حَنَك و زمام و افسار انسانها را بهدستنگيرد رها نكند؛ در سوره? «اسراء» تعهّد او را خداي سبحان بيان كرد؛ آيه? 62 سوره? «اسراء» اين است كه شيطان به خداي سبحان ميگويد: ?أرأيتك هذا الّذي كرّمت عليّ لئن أخّرتن إلي يوم القيامة لأحتنكنّ ذريّته إلاّ قليلاً? كار شيطان احتناك است. احتناك، يعني حَنَكگيري. يك زمامدارِ اسب، حنك اسب و زيرگلوي اسب را با اين زمام ميكِشَد. وقتي افسار اسب را بهدستگرفت، احتناك كرد؛ يعني حَنَكش را گرفت، زيرِ گلويش را گرفت. آنكه لگام اسب، لجام اسب و زمام اسب را بهدست اوست او احتناك كرد. حَنَك، زيرِ چانه را ميگويند. شيطان ميگويد: ?لاحتنكنّ ذريّته?؛ من تا به ذريّه آدم دَهَنه نزم و افسارشان را نكشم، رها نميكنم؛ پس او دشمني نيست كه صلح كند و دشمني نيست كه كسي از صحنه? او بتواند فرار كند. انسان تا زنده است، در جهاد اكبر است؛ لذا امرش به يكي از آن سه راه ياد شده است: يا اسارت يا شهادت يا پيروزي.
اگر جزء بندگان مُخْلِص شد كه پيروز ميشود و اگر جزء اوساط مؤمنين بود شهيد ميشود و اگر جزء فَسَقه بود كه اسير ميشود.
ـ سر خودفريبي منافقان
اينكه قرآن فرمود اينها دارند با خودشان خدعه ميكنند، منتها متوجّه نيستند» براي آن است كه اين نفسِ بهيمي با اين نيروي عقل و آن لطيفه? الهي در نبرد است؛ اوّل او را ميفريبد، بعد به او ضربه وارد ميكند، بعد او را از پا درميآورد؛ طوري كه در صفحه? نفس انسان چيزي جز بهيمهخويي نخواهد بود، آنگاه ?إنْ هم إلاّ كالأنعام بل هم أضّل?
ـ رعايت ادب در قرآن
اين تعبير سوره? «انعام» كه فرمود به هيچ كسي بد نگوييد: ?لاَتَسبُّوا الّذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدواً بغير علمٍ? ؛ به مقدّسات كسي بد نگوييد. خودِ اين تعبير، ادبِ گفتار را به انسان ميآموزاند. و در قرآن، گفتاري كه ادب در او رعايت نشده باشد، نيست. و اينكه قرآن كريم فرمود «عدّهاي كالأنعاماند» بر اساس تحليل عقلي ميفرمايد، نه بخواهد كسي را فحش بدهد. اين طور نيست كه ادبِ در گفتار نسبت به كفّار هم رعايت نشده باشد [بلكه] فرمود: شما وقتي خوب تحليل عقلي ميكنيد، ميبينيد در درون آنها جز حيوان، كسي حكومت نميكند. ميگوييد نه؟! قيامت معلوم ميشود. همان جرياني كه امام سجّاد (سلام الله عليه) نشانِ آن صحابي داد كه بعد فرمود: اينچنين بگو [كه] «ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج» اين طور نيست كه اين يك تعبير اهانتآميزي باشد كه ريشه? عقلي نداشته باشد.
ـ مراحل مبارزه نفس با عقل
اوّل اين نيروي شهوت و غضب عقل را ميفريبد، آن عقل ضعيف فريب ميخورد. وقتي فريب خورد، ضربه? كاري ميبيند. وقتي ضربه? كاري ديد، ميميرد. وقتي مُرد، اين شخص ميشود مرده. در درون او، جز بهيميّت چيزي حكومت نميكند و در قيامت درونش ظاهر ميشود. ?يوم تبلي السّرائر? اوّل خدعه است، بعد ظلم است، بعد اِهلاك. اگر كسي خواست دشمن را از راه فريب از پا دربياورد، اوّل نيرنگ ميزند، بعد ضربه? كاري وارد ميكند، بعد او را از پا درميآورد، بعد ميداندار خواهد شد. امّا اين بخشهاي قرآن كريم [و] اينكه فرمود ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم? اين طليعه? مبارزه است. طليعه? مبارزه? نفس است با عقل. گاهي تعبير قرآن كريم اين است [كه] اينها دارند خودشان را فريب ميدهند، خدعه ميكنند، گاهي تعبير قرآن كريم اين است [كه] اينها دارند خودشان را مكر ميكنند [و] با خودشان مكر ميكنند. اين آغاز مبارزه است. بعد از اين مرحله، وارد كردن ضربه? كاري است كه در چند جاي قرآن تعبير اين است؛ سوره? «بقره» آيه? 57: ?و لكن كانوا أنفسهم يظلمون?؛ اينها حقّ خودشان را گرفتند؛ يعني بر خودشان ستم كردند. اوّل نيرنگ است، بعد غافلگيرانه رقيب را مورد ستم قرار ميدهند (با يك ضربه? كاري) بنابراين وقتي بر رقيب ستم كردند، رقيب را هلاك ميكنند. مسئله اِهلاك را در بخش ديگر بيان كه فرمود: ?إن يهلكون إلاّ أنفسهم? ؛ خودشان را اِهلاك ميكنند، اينها خودشان را به هلاكت ميرسانند: ?و إن يهلكون إلاّ أنفسهم?.
ـ ناهي و نائي بودن كفّار در برابر دين اسلام
در سوره? «انعام» آيه? 26 اين است: ?و هم ينهون عنه يناون عنه و ان يهلكون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون? درباره? كفّار است كه اينها هم ناهياند، هم نائي؛ نه ميآيند، نه ميگذارند كسي به صحنه? اسلام بيايد: ?و هم ينهون عنه?؛ مردم را نهي از معروف ميكنند، نميگذارند وارد اسلام بشوند ?و ينأون عنه?؛ خودشان هم نائياند. نائي، يعني دور. هم نائياند، هم ناهي؛ نه ميآيند، نه ميگذارند كسي وارد صحنه? اسلام بشود. درباره? اين گروه فرمود: ?و إن يهلكون إلاّ أنفسهم?؛ فقط خودشان را از بين بردهاند. خب، پس در جنگ اگر از خدعه آغاز شد، به ظلم رسيد، بعد به هلاكت پايان پذيرفت، در درون اين صحنه (در متن اين صحنه? نبرد) سخني از عقل هست؟ عقل را نفس و شهوت كُشت؛ لذا ميشود ?إن هم إلاّ كالأنعام? . اين گروه نميدانند كه دارند حقيقت خود را از بين ميبرند.
ـ خودگرايي و خودفراموشي كفار و منافقان
در قرآن كريم براي انسان چندين نفس و چندين مرحله? يك واقعيت قائل است: گاهي ميگويد «اينها (يعن اين كفّار و اين منافقين) فقط به فكر خودشاناند» گاهي ميفرمايد «اينها خودشان را فراموش كردهاند» اين «خودي» كه كفّار و منافقين به ياد خودشاناند با اين «خودي» كه كفّار و منافقين خودشان را فراموش كردهاند، كدام «خود» است؟ در سوره? «حشر» فرمود: اينها در اثر اينكه خدا را فراموش كردند، خدا هم اِنسا كرد، اينها را از ياد خودشان بُرد: ?و لا تكونوا كالّذين نسوا الله فأنسيهم أنفسهم? آيه? نوزده سوره? «حشر». پس اينها خودشان را فراموش كردند، هيچ به فكر خودشان نيستند. در سوره? «آل عمران» فرمود: اينها كه از جنگ و جبهه و فداكاري ميترسند، فقط به فكر خودشاناند. اين «خود» كدام است؟ آن حقيقتِ عقلي انسان است كه در سوره? «حشر» فرمود «اينها خودشان را فراموش كردند [و] خدا [آنها را] اِنسا كرد [و] خودِ اينها را از ياد اينها بُرد» يا غير از آنست؟ در سوره? «آل عمران» وقتي جريان كفّار و منافقين را تشريح ميكند، آيه? 154 سوره? «آل عمران» اين است [كه] فرمود: ?و طائفةٌ قد أهمتهم أنفسهم يظنون بالله غير الحقّ ظنّ الجاهلية?؛ گروهي كه با تو در اين دفاع و جهاد همكاري نميكنند، تمام همتّشان اين است كه خودشان را حفظ كنند. آنچه براي آنها مهم است، أنفسِ خود اينهاست، نفوسِ خود اينهاست.
ـ خودحيواني بودن كفار و منافقان
اين «نفوسي» كه كفّار و منافقين به فكر آناند، اين كدام نفوسي است كه او را بخواهند حفظ بكنند، در حالي كه در سوره? «حشر» فرمود «اينها خودشان را فراموش كردند، خدا اينها را اِنسا كرد» معلوم ميشود يك «نفس» است [و] يك مرحله? از نفس است كه آن حقيقتِ عقلي است [و] حقيقت انسان را آن مرحله تشكيل ميدهد، آن را فراموش كرد. پايينتر از او كه مرحله? بهيميّت است، درنده خويي است، فقط به فكراند. اينها كه آن حقيقت عقلي را فراموش كردهاند، فقط مرحله? شهوت و غضب به يادشان است: ?أهمتّهم أنفسهم? ؛ فقط به فكر خودشاناند. پس يك «خودِ» حيواني در درون انسان هست و يك «خود» الهي كه اين «خودِ» انساني با آن» خود الهي مراتب يك واقعيتاند، نه چند روح و بين اين مراتب درگيري است و اين درگيري از خدعه و نيرنگ شروع ميشود، به هلاكت ختم ميشود و اگر كسي واقعاً درون خود را اينچنين فرض كرد كه عقل نباشد، هم قرآن مُجاز است كه بگويد «اينها مُردهاند» چون اينها را مُرده ميداند و هم مُجاز است كه بگويد ?إن هم إلاّ كالأنعام? نه اينكه بخواهد كسي را سبّ كند، فحش بدهد، بد بگويد [بلكه] ميفرمايد: حقيقت اين است [و] روزي كه ?تبلي السّرائر? [است] براي همه? شما روشن ميشود. در ذيل كريمه? ?و ينفخ في الصّور فتأتون أفواجاً? آنجا فريقَيْن از رسول خدا «صلي الله عليه و آله و سلّم» نقل كردند كه عدّهاي به صورت حيوانات محشور ميشوند. معلوم ميشود اين توبيخِ در عبارت و مانند آن نيست كه خدا فرمود «اينها حيواناند» يعني وقتي شما تحليلِ عقلي ميفرماييد نتيجهاش همين است كه اينها حيواناند، بنابراين هر نيرنگي كه انسان اِعمال ميكند با حقيقتِ خود اِعمال ميكند، منتها نميفهمد، حالا يا در حدّ كفر و نفاق، يا در حدّ فسق.
سوال.....
جواب: در ?يخادعون الله? براي اينكه رسول خدا «صلّي الله عليه و اله و سلم» هرچه دارد حكم خدا را بيان ميكند. رسول «بمّا اَّنه رسول» حكمي كه از خود ندارد، فرمود: ?لا تحرّك به لسانك لتعجل به إنّ علينا جمعه و قرانه? رسول «بما اَّنه رسول» هيچ سمتي ندارد، الاّ الرساله.
سوال....
جواب: نه؛ بين حكم رسول «صلّي الله عليه و آله و سلم» و حكم خداست. مخادعه? با رسول خدا، مثل مخادعه? با خداست؛ چون رسول «بما اَّنه رسول» جز پيام مُرسَل پيام ديگري ندارد.
ـ نيرنگپذيري قلب منافق
سوال....
جواب: چون با خود هست [و] با بيگانه نيست. چون با «خود» هست، فعلِ بابِ مفاعله را بيان نكرده؛ چون از اين طرف هم سعي ميكنند او را از پا دربياورند، امّا اين منافق، تمام تلاشش اين است كه عقل را بفريبد. عقلِ ضعيف مُخ?ادع نيست، مخدوع و مُنخدِع است. انسان در حال عادي، نبرد بين شهوت و عقل اوست [كه] طرفين محاراند، امّا عقلِ ضعيف جز حالت انفعالي چيز ديگر ندارد؛ لذا ثلاثي مجّرد تعبير كرد، فرمود: ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم? قلب انسانِ منافق زود نيرنگ ميپذيرد. انسانِ معتدل كه درگير است و مجاهد است: ?و الّذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا? مجاهده ميكند، امّا غير عاقل و غير متّقي، قلبش فقط در حالت انفعال.
ـ دائمي بودن مبارزه عقل با نفس
او اين تعبير كه انسان هر مكر و هر خدعه [كه] ميكند به جان خود ميكند، در بحثهاي ديگر با عناوين ديگر هم ياد شده است؛ چه اينكه در سوره? «نساء» فرمود: اينها كسانياند كه با خودشان خيانت ميكنند و هر كس اصولاً گناه ميكند «بالمعني الاعمّ» با خود خيانت ميكند، سهم حقيقت خود را ميبَرَد! پس انسان همواره درگيرِ دشمن دروني است؛ نه صلح راه دارد، نه فرار.
ـ نصرت دين خدا، شرط پيروزي در جهاد اكبر و اصغر
حالا انسان چه كند كه در اين جنگ پيروز بشود؟ خداي سبحان ميفرمايد: گرچه انسان داراي مراتبي است، گرچه از يك نظر شهوت و غضب با سلاحِ شهوت و غضب مسلّحاند و از يك نظر عقلِ او با سلاح افكار و تقوا مسلّح است، ولي قدرت من، بين اين دو مرتبه فاصله است. اگر شهوت او خواست به سراغ عقلش برود من نميگذارن (نسبت به انسانهاي وارسته) فرمود: ?و أعملوا أنّ الله يحول بين امرء و قلبه? اين را نسبت به هر كس نميگويد. فرمود: آن دشمنِ دروني اگر بخواهد به قلب آسيب برساند (اوّل او را بفريبد، بعد ضربه? كاري را وارد كند، بعد او را از پا دربياورد) من نميگذارم؛ در سوره? «انفال» آيه? 24 اين است: ?يا أيها الّذين امنوا استجيبوا لله و للّرسول إذا دعاكم لما يحييكم و اعملوا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه و أنّه إليه تحشرون?؛ بين ما و جان ما، قدرتِ خدا فاصله است. اگر بخواهيم فريب بخوريم، او نميگذارد؛ نخواهيم ستم ببينيم، نميگذارد؛ بخواهيم بد بينديشيم (كه حق را باطل و باطل را حقّ تلقّي كنيم) نميگذارد. پس اين قدرت [خدا] هست. اينكه فرمود ?إن تنصروا الله ينصركم و يثبّت أقدامكم? تنها مخصوص جهاد اضغر نيست، اينكه فرمود ?و ما النصر إلاّ من عند الله? تنها مخصوص جهاد اصغر نيست، اين مطلقاتي است كه شامل جهادَيْن ميشود، چه جهاد اصغر، چه جهاد اكبر. اگر كسي دين خدا را هر شرايطي (لازم) ياري كند، نهتنها در جبهه? بيرون پيروز است، در جبهه? درون كه جهاد اكبر است [نيز] پيروز است. اگر بخواهد فريب بخورد، خدا نميگذارد. اگر شهوت بخواهد جلوي عقل او را بپوشاند، خدا نميگذارد: ?و أعملوا? مسائل مهم را (خداي سبحان) يا به كلمه? آگاهيبخش يا به حرف آگاهيبخش مُصدَّر ميكند. گاهي ميفرمايد «ألا» معلوم ميشود مطلب مهم است («ألا» يعني آگاه باشيد) گاهي هم ميفرمايد ?إعملوا? بدانيد «إعلم» بدان، معلوم ميشود مطلب مهم است. مطالب متعارَف را به خودِ امر اكتفا ميكند، امّا مطالب مهم را با اين كلمات (با اين حروف آگاهيبخش) مُصدَّر ميكند؛ يعني درصدر تعبير ميفرمايد «ألا» آگاه باشيد، مطلب مهمّي است يا «إعملوا» بدانيد كه يك مطلب مهمّي است.
?و أعملوا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه و أنّه إليه تحشرون? پس اگر كسي دين خدا را به مقدار ميسورش ياري كرد، در جبهه? درون و بيرون از نصر خدا برخوردار است و اگر اين دشمن دروني بخواهد بتازد و حمله كند، همانجاخداي سبحان بين شهوت و عقل فاصله ميشود، نميگذارد شهوت بيايد عقل را بپوشاند يا غضب بيايد عقل را بپوشاند. اينكه دارد غضب «جمره و هي النّار» براي آن است كه عقل را ميسوزاند. اگر اين نصرت نصيب انسان شد، در درون به انسان مدد ميرسد. وقتي مدد رسيد، انسان در جبهه? درون هم پيروز ميشود: ?و أعملوا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه و انّه إليه تحشرون?
«و الحمد لله ربّ العالمين»
|