موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 29
مدت زمان: 34.33 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.95 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.91 MB دانلود
1 ـ علت عدم بهرهوري كفار و منافقان از هدايت قرآن
2 ـ ادعاي منافقان و جواب خداوند به آنان
3 ـ يكساني كفار و منافقان در مختوم بودن دل
4 ـ سلب توفيق فهم قرآن از منافقان و كفار
5 ـ شفاي قرآن كريم در مقام دفع و رفع مرض
6 ـ سر ازدياد مرض در قلب منافقان
7 ـ تمثيل قرآن در مقام دفع مرض اخلاقي
8 ـ تمثيل قرآن در مقام دفع مرض سياسي
9 ـ دستورات قرآن كريم براي شفاي بيماريهاي دروني
10 ـ مراحل درمان بيماريهاي دروني در قرآن
11 ـ معناي «مرجفون» و راه درمان آن
12 ـ سنت الهي در كيفر بيماردلان
13 ـ ابتدايي نبودن مرض منافقان از جانب خداوند
14 ـ روشن شدن مرض بيماردلان در جنگ و جهاد
15 ـ پوشش نفاق، تمام سرمايه? منافق
16 ـ زمان افزوده شدن مرض بيماردلان
17 ـ كذب اعنقادي و عذاب دردناك منافقان
18 ـ نتيجه بحث
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و من النّاس من يقول آمنّا بالله و باليوم الآخر و ما هم بمؤمنين(8)
يخادعون الله و الّذين آمنوا و ما يخدعون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون(9)
في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً و لهم عذابٌ أليم بما كانوا يكذبون(10)
ـ علت عدم بهرهوري كفار و منافقان از هدايت قرآن
همان طوري كه عنايت فرموديد اين قسمت استدلال است بر اينكه چرا قرآن ?هديً للمتّقين? است. با اينكه قرآن ?هديً للنّاس? است، چگونه به عنوان ?هديً للمتّقين? بيان شده؟ در اين قسمتهاي قرآن، مردم به سه قسمت تقسيم شدند: عدّهاي اهل تقوايند، عدّهاي اهل كفرند، عدّهاي اهل نفاق. خداي سبحان ميفرمايد: گرچه قرآن ?هديً للنّاس? است، براي هدايت مردم تنزّل كرد، ولي تنها گروه متّقياناند كه از اين قرآن استفاده ميكنند و دو گروه ديگر كه كفّار و منافقيناند، راه ادراك خود را بستهاند، به سوءاختيار خود از قرآن محروماند. درباره? كفّار فرمود: ?إنّ الّذين كفروا سواءٌ عليهم? به منزله? اين است كه فرموده باشد «لأنّ الّذين كفروا سواء عليهم» درباره? منافقين هم ميفرمايد: ?و من النّاس من يقول? چون ?في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً? اينها از قرآن استفاده نميبرند.
ـ ادعاي منافقان و جواب خداوند به آنان
اين آياتي كه درباره? منافقين تا كنون خوانده شد، هر بخشي كه منافق به آن بخش مبتلا بود كيفرش را هم (قرآن) در همان آيه ذكر كرد. در آيه? اوّل فرمود: ?و من النّاس من يقول امنّا بالله و باليوم الاخر? فرمود ?و ما هم بمؤمنين?؛ اينچنين نيست كه ميگويند. در آيه? دوّم فرمود: ?يخادعون الله و الّذين امنوا? امّا اينچنين نيست كه آنها خيال ميكنند: ?و ما يخدعون إلاّ أنفسهم و ما يشعرون?. در آيهاي كه محل بحث است كه از امروز شروع ميشود: ?في قلوبهم مرضٌ? اينچنين نيست كه اين مرض همينطور بماند، بلكه ?فزادهم الله مرضاً? يعني تا كنون آياتي كه درباره? منافقين خوانده شد، هر بخشي كه آنها مبتلا بودند خداي سبحان آن بخش را بيخواب نگذاشت. اگر آنها گفتند «ما مؤمنيم» خدا فرمود «دروغ ميگويند» اگر آنها به خيال نيرنگ اقدام كردند، خدا ميفرمايد «اينها دارند عليه خود نيرنگ ميكنند» اگر در قلب آنها مرض هست، خدا فرمود «ما مرض اينها را اضافه كرديم».
ـ يكساني كفار و منافقان در مختوم بودن دل
قرآن كفّار و منافقين را يك گروه ميداند؛ لذا در سوره? «نساء» آيه? 140 ميفرمايد: ?إنّ الله جامع المنافقين و الكافرين في جهنّم جميعاً? اگر كافر و منافق با هماند، پس در علتِ حكم هم سهيماند. به يك علّت ه دو از قرآن محروماند و به يك علّت هر دو گرفتار عذاب اليماند. و آن علّت، همان طبع قلب است كه دل مُهر ميشود؛ همان طوري كه درباره? كفّار فرمود: ?ختم الله علي قلوبهم? يا آيات ديگر فرمود: دلهاي اينها طبع شد، در سوره? «منافقون» راجع به كفّار هم فرمود كه دل اينها طبع شده است؛ سوره? «منافقون» آيه? سوّم فرمود: ?ذلك بأنّهم امنوا ثّم كفروا فطبع علي قلوبهم فهم لا يفقهون? تنها راه ادراك انسان قلب انسان است و قلب كافر و منافق مطبوع است و مختوم. وقتي قلب مختوم شد، سببِ انديشه بسته است؛ قهراً هر دو در جهنّم با هم خواهند و حكم مشترك دارند؛ پس اگر در سوره? «نساء» فرمود «خدا كافر و منافق را با هم جمع ميكند» در سوره ديگر فرمود كه «قلب هر دو گروه بسته است» راه براي انديشه ندارند.
ـ سلب توفيق فهم قرآن از منافقان و كفار
و امّا اينكه چرا اينها راه براي انديشه? صحيح ندارند، براي آن است كه اينها اوّل بيمار شدند و قرآن براي درمان اينها دستور داد، اين قرآن را پشتسر گذاشتند، به اين نسخه عمل نكردند، خداي سبحان اين مرضِ اينها را اضافه كرد. اضافه كرد، يعني توفيق فهميدن اين نسخه و درمان را از اينها گرفت، نه به اينها مرض داد. «مرض» دادني نيست. همين كه توفيق فهم سلب بشود، انسان به حال خود واگذار بشود، مرضش افزوده ميشود. نفاق يا از ضعف ايمان شروع ميشود كه كمكم اين ضعف رو به قوّت ميرود يا از همان اوّل با خدعه و نيرنگ شروع ميشود.
ـ شفاي قرآن كريم در مقام دفع و رفع مرض
چون خدا مدّعي است كه قرآن شفاي دردهاي دروني است، بايد بيماريهاي دروني را بيان كند. وقتي طبيب، طبيب حاذقي است كه هم درد را به بيمارها بگويد (كه درد چيست و چه چيز دردآور است، مرضآور است) و هم راهِ درمان را بگويد. اگر طبيبي بنشيند تا بيمارها به او مراجع كنند، اين طبيب الهي نيست. طبيب الهي كه انبيا به اين طب متّصفاند و طبق بيان حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج [البلاغه] رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) به عنوان طبيب معرّفي شده است:«طبيب دوّار بطبّه» آن است كه هم راه بيماري را به مردم بگويند و هم راه درمان را؛ نه اينكه بنشيند و ببيند هر كه بيمار شد به آنها مراجعه كرد [آنها] درمان كنند. قرآن مدّعي است كه من شفايم؛ نه شفايم يعني صبر ميكنم هر كه مريض شد او را درمان ميكنم. قرآن شفاست؛ هم در مقام دفع مرض، هم در مقام رفع مرض؛ نه ميگذارد مردم مريض بشوند، نه ميگذارد كسي كه بيمار شد به همان وضع بيمارياش بماند؛ هم ميگويد چه چيز دردآور و مرضآور است و هم راه درمانش را بيان ميكند. پس اگر در آيه? 82 سوره? «اسراء» ادّعاي شفابودن را مطرح كرد و فرمود ?و ننزّل من القران ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين? اگر فرمود «قرآن شفا و رحمت است» يعني نه ميگذارد جامعه? اسلامي بيمار بشود و نه در برابر بيماري آرام مينشيند؛ هم راه بيمارشدن را ميگويد كه «چه چيز مرض ميآورد» و هم راه درمان را تبيين ميكند؛ هم دفعاً شفاست، هم رفعاً؛ هم نميگذارد پيروانش مريض بشوند و هم اگر كسي بيمار شد، فوراً او را درمان ميكند.
ـ سر ازدياد مرض در قلب منافقان
و اگر كسي حرف قرآن را در مقام دفعِ مرض گوش نداد، مبتلا شد به مرض و در مقام رفع مرض هم حرف قرآن را گوش نداد (دارئي قرآن درمان نكرد) آنگاه است كه خدا او را رها ميكند. وقتي مريض حال خود رها شد، بيمارياش افزوده ميشود. اين افزايشِ بيماري براي مرحله? سوّم است. در مرحله? اولي? قرآن كريم راهنمايي ميكند، ميگويد «فلان كار باعث مرض شماست، فلان كار شمار را مريض ميكند، اين كار را نكنيد» اگر كسي حرف قرآن را در اين مرحله گوش نداد (به فلان كار تندرداد و مريض شد) باز قرآن در رفع مرض او ميكوشد [و] راه درمان را به او نشان ميدهد كه او شفا پيدا كند. اگر در اين مرحله? دوّم هم حرف قرآن را گوش نداد، آنگاه خدا او را به حال خود رها ميكند، نه [اينكه] مرض او را افزوده ميكند. وقتي مريض را به حالش رها كرديد، بيمارياش افزوده ميشود.
سوال....
جواب: نه؛ آن مرحله? مرض كه گوشدادن را و شنيدن را هم از انسان گرفته باشد، آن مرضِ مهلك است، آن پايانه مرحله? است؛ و الاّ در طليعه? امر، يك بيماري نيست كه استماع و گوشدادن به حرف طبيب را از آدم گرفته باشد. پس ادّعاي قرآن در سوره? «اسراء» اين است كه ?و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنين?
در مقام دفع مرض كه انسان مريض نشود، در سوره? «احزاب» اينچنين فرمود، دستوري كه به همسران رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» ميدهد اين است [كه در] آيه? 32 سوره «احزاب» ميفرمايد: ?يا نساء النّبي لستنّ كأحدٍ من النساء إنّ اتّقيتنّ?؛ شما مانند ديگر زنها نيستند [و] اگر باتقوا بوديد به پاس احترام اين بيت نبوّت، مقام رفيع خواهيد داشت، آنگاه فرمود: ?فلا تخضعن بالقول? ؛ در حرفزدن با مردها صدا را رقيق و نازك نكنيد. چرا؟ چون ?فيطمع الّذي في قلبه مرض? ؛ آن مردي كه در قلبش مرض هست با شنيدن صداي زن طمع ميكند. معلوم ميشود طمعِ در زنِ نامحرم، مرض است از نظر قرآن. از همان اوّل خداي سبحان ميفرمايد: اگر ديديد در برابر صداي نامحرم طمع ميكنيد، بدانيد مريضيد. اين كار، مَرَض است. اين [را] به عنوان دفعِ مرض بيان كرد. فرمود: اين كار، مرض است. اين به عنوان نمونه است؛ نه اينكه شنيدن و تحريكشدن مرض باشد، امّا ديدن و تحريكشدن مرض نباشد [بلكه] اين به عنوان تمثيل است، نه تعيين. اين تمثيلاً بيان شده است، نه تعيناً كه مرض همين است و لا غير. معلوم ميشود در دفع مرض به انسان ميگويد «به دنبال نامحرمرفتن مرض است، اين كار را نكنيد» حالا اگر كسي [اين كار را] كرد، اين مرض آمد، به فكر درمان او هست، راههاي فراواني براي درمان او هست.
ـ تمثيل قرآن در مقام دفع مرض سياسي
از نظر مسايل سياسي در سوره? «مائده» آيه? 52 فرمود: ?فتري الّذين في قلوبهم مرض يسارعون فيهم يقولون نخشي أن تصيبنا دائرةٌ?؛ فرمود: در زمان انقلاب، در زمان جنگ، اگر ديديد بعضيها گرايشي به كفّار دارند، اين گرايش به كفّار «مرض» است، به آن سمت ميل نكنيد. اگر به آن سمت ميل كرديد، اين ميل «مرض» است؛ پس قرآن دفعاً هم شفاست؛ يعني به كسي اجازه نميدهد كه يه سمت كافر ميل پيدا كند. اگر هم كسي به آن سمت ميل پيدا كرد و مريض شد، راه توبه و امثال توبه را به عنوان درمان در برابر او باز ميكند كه رفعاً هم بشود شفا؛ چه اينكه دفعاً هم شفاست. فرمود: آنها كه قلبشان مريض است، به سمت كفّار گرايش دارند كه ?يسارعون فيهم? نه «يسارعون إليهم». بحثش هم قبلاً گذشت. اين معلوم ميشود [كه] قبلاً يك گرايشي در درون آنها بود و از لحاظ درون با كفّار بودند كه فعلاً در بين آنها ميخواهند شتابزده حضور داشته باشند، نه تازه به آن سمت شتابان بروند. اينها مرضهاي سياسي است، آنها مرضهاي اجتماعي و اخلاقي است اينها به عنوان نمونه است. همه به عنوان تمثيل ذكر شد، نه به عنوان تعيين.
دستورات قرآن كريم براي شفاي بيماريهاي دروني
ـ مراحل درمان بيماريهاي دروني در قرآن
پس قرآن اين راهها را مشخّص كرد كه چه چيز مرض است و راه درمانش هم به نام توبه و امثالذلك باشد كه مشخص كرد و اگر كسي از راه توبه و امثالذلك اين بيماريها را درمان نكرد، با تهديد درمان ميكند، فرمود: آنها كه مريضاند، دست از اين مرضشان بردارند؛ و إلاّ ما فرمان صادر ميكنيم. اين هم يك راه درمان است. آن را در سوره? «احزاب» فرموده است. در سوره? «احزاب» وقتي جريان جنگ احزاب را مطرح ميكند و تهاجم كفّار را بيان ميكند؛ آيه? شصت از سوره? «احزاب» فرمود: ?لئن لم ينته المنافقون و الّذين في قلوبهم مرض و المرجفون في المدينه لنغرينّك بهم ثّم لا يجاورونك فيها إلاّ قليلاً?؛ فرمود: در زمان جنگ است [كه] تو گاهي به عنوان غزوه به جبهه ميروي [و] اينها در شهر ميمانند، مردم را عليه انقلاب و جنگ ميشورانند يا دلهاي مردم را متزلزل و مضطرب ميكنند، شايعهپراكني دارند، اينها دست از كارشان بردارند؛ و الاّ ما به تو فرمان صادر ميكنيم كه اينها را تبعيد كني و اينها را از اينجا بيرون كني و دستور كشتار اينها را هم خواهيم داد. فرمود: ?لئن لم ينته المنافقون?؛ اگر منافقين منتهي نشوند، يعني نهي از منكرِ تو در آنها اثر نكند [و] اين درمانت در آنها اثر نكند ?و الّذين في قلوبهم مرض? كه اين ?الّذين في قلوبهم مرض? [از آنجا] در كنار «منافقين» قرار گرفته است، افراد ضعيفالايمان مراد است. آنها كه بيماريشان زياد است در حدّ كفر و نفاقاند، آنها كه طليعه? بيماري آنهاست، هنوز به حدّ نفاق نرسيدهاند. فرمود: اگر اينها دست برندارند و همچنين «مُرجفونِ» در مدينه هم دست برندارند ما اِغرا ميكنيم، دستور حمله ميدهيم، دستور ميدهيم كه تو اينها را تبعيد كني و مانند آن.
ـ معناي «مُرجفون» و راه درمان آنان
«مرجفون» كسانياند كه اراجيف را منتشر ميكنند. اراجيف از رَجْفَه است. رجفه، يعني لرزه. آن خبرهاي بيپايه? لرزان را ميگويند اراجيف. خبري كه مغز، ريشه و سند دارد «اراجيف» نيست؛ چون ثابت است، امّا خبري كه پايه ندارد [و] لرزان است، جزء اراجيف است. مرجفون كسانياند كه اين اراجيف را منتشر ميكنند. فرمود: اگر مرجفون دست از نشر اكاذيب برندارند، ما هم دستورِ اغرا ميدهيم. اين يك درمانِ تهديدي است.
پس از چند نظر قرآن كريم براي شفاي بيماران دستوراتي دارد: گاهي اصل بيماري را مطرح ميكند كه كسي مبتلا نشود، گاهي راه درمان را به نام توبه يا تهديد و مانند آن جلوي انسان باز ميكند كه انسانِ بيمار، خودش را درمان كند. اگر كسي با همه? اين راههاي درماني، حكم خدا را پشتسر گذاشت، اينجاست كه در مرحله? سوّم ميفرمايد: ?في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً?
سوال....
جواب: يكي از راههاي درمانش همين است كه منتهي بشوند [و] اين نهي از منكر در آنها اثر بكند. راه انتها (يعني پذيرش نهي) و تناهي (يعني قبولكردن نهي) يا تهديد است يا وعده كه نهي از منكر مراتبي دارد [و] اين يكي از راههاي درمانش است.
سنت الهي در كيفر بيماردلان
ـ ابتدايي نبودن مرض منافقان از جانب خداوند
بنابراين اگر كسي با داشتن همه? اين علل شفا و درمان، معذلك كتاب الهي را پشتسر گذاشت، از اين به بعد آن توفيق الهي از او گرفته ميشود، اين بيمار را به حال خود او رها ميكند. وقتي بيمار را به حال خود او رها كردند ميشود ?في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً? و إلاّ اينچنين نيست كه خدا كسي را مريض بكند يا كسي را گمراه بكند. در سوره? «فاطر» فرمود: ما همين كه توفيق را از افراد گرفتيم، آنها را به حال خودشان رها ميكنيم [و] ميافتند كه ?ما يفتح الله للنّاس من رحمه فلا ممسك و ما يمسك فلا مرسل? ؛ اگر خدا فيض را امساك بكند، كسي نيست كه رحمت به انسان بفرستد. اين راه ازديادِ مرض. ?في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاٍّ? به اينها فرمود: اگر خودتان را درمان نكرديد ما يك وزي اين مرضِ شما را علني ميكنيم. بعضي از بيماريهاست كه انسان از علنيشدن او وحشتي ندارد، بعض از بيماريهاست كه انسان از فاششدن او رنج ميبرد. سرمايه? نفاق همان پوشش است. خدا فرمود: كاري نكنيد كه ما اين پوشش را برداريم. شما به اين فكر نباشيد كه اگر مرضتان علاج نشد، ما همانطور بگذاريم [تا] دَرَش را ببنديد. ما اين پرده و پوشش را برميداريم [تا] مردم بفهمند شما مريضيد. اين كار را هم ميكنيم. اين هم به عنوان يك تهديد خواهد بود.
ـ روشن شدن مرض بيماردلان در جنگ و جهاد
در سوره? 47 [محمد] آيه? 20 و 29 اين است؛ فرمود: اينها كه اوّل با يك ايمانِ ضعيفي مبتلايند، در زمان صلح و سازش و آرامش به عنوان يك مسلمان مطرحاند، در روز ابتلا و امتحان معلوم ميشود كه حاضر نيستند اسلام را حفظ كنند و تقويت كنند؛ نظير همان آياتي كه فرمود: ?أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم? اين آيه در مدينه نازل شد. اوايل كه هنوز جنگ و جهاد و دفعي شروع نشده بود، در آرامش بودند، فكر ميكردند كه نماز را پشتسر رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم?ميخوانند كه هيچ امام جماهت و هيچ امام جمعهاي روي زمين به افضليّت حضرت نبود، خوشحال بودند؛ نماز را در مسجدالنّبي ميخواندند كه بعد از مسجدالحرام مسجدي به عظمت مسجدالنّبي علي? وجه الأرض نيست. اين نمازِ پنج وقت را پشتسر بهترين پيشنمازها در بهترين مسجدها بعد از مسجدالحرام ميخواندند [و] خيال ميكردند اهل بهشتاند! در اين مقطع آيه نازل شد كه اينها كافي نيست [تا] شما را به بهشت ببرد: ?أم أحسبتم أن تدخلوا الجنّه? اين در مدينه نازل شد ?و لمّا يأتكم مثل الّذين خلوا من قبلكم? هنوز جنگ نرفتيد، هنز جبهه نرفتيد، نرفتيد، هنوز آن ناامني را احساس نكرديد. در زمان صلح و هُدْنِه انسان مسلمان باشد كه آسان است. گروهي در همين حال در اين گونه از مقطعها از رسول خدا «صلّي الله عليه و اله و سلم» سؤال ميكردند كه جبرئيل نيامد، سوره? تازهاي نياورد، وحي تازهاي نياورد، تكليف تازهاي نياورد كه ما اطاعت بكنيم، ثواب ببريم؟ چون اين دستوراتن و فروعِ دين قسمت مهّم در مدينه نازل شد (يكي پس از ديگري) در مكّه قسمت مهم همان اصول عقايد و اخلاقيّات بود [به عنوان] بخشي از احكام كليّه؛ و إلاّ قسمت مهم احكام و فروع دين در مدينه نازل شد. اينها به حضرت عرض ميكردند: آيهاي [با] سوره? جديدي نيامد و تكليف تازهاي نياورد كه ما امتثال كنيم، ثواب ببريم؟ حرفشان اين بود. وقتي يك سورهاي ميآمد، آيهاي ميآمد، دستور نبرد و قتال ميداد، اينها مثل آدم محتضر ميشدند. قرآن ميفرمايد: اينها مريضاند، اين حال، حالتِ مرض است، فرمود: ?يقولون الّذين امنوا? اينها مؤمناند، منتها ايمانشان ضعيف است ?و يقولون الّذين امنوا لئلا نزّلت سورة? اين «لولا»ي تخضيضيّه است. چرا سوره? جديد نيامد، حكم تازهاي نياورد كه ما امتثال كنيم و فيض ببريم؟! ?فإذا أنزلت سوره محكمه? ؛ اگر يك سوره? محكمي كه آيات متشابه ندارد[و] آيات روشن دارد (آيات متشابه و دوپهلو ندارد آنها تا تأويل كنند، آياتي است خيلي صريح،ظاهر و روشن) ?فإذا أنزلت سوره محكمه و ذكر فيها القتال? دستورِ دفاع و جهاد و جنگ مطرح ميشد ?رأيت الّذين في قلوبهم مرض? اين تعليق حكم بر وصف، مشعر به عليّت است؛ يعني آن مرضِ قلب است كه اين سخن را به عنوان پيامد دربردارد. اينها ميگويند و حرفشان اين است [كه] ?ينظرون إليك نظر المغشيّ عليه من الموت? نگاهِ محتضرانه ميكنند، آنگاه فرمود: ?فأولي? لهم? ؛ اين حال براي آنها اولي? است. ما دينمان را حفظ ميكنيم. اينها در حال احتضار و مرگ بمانند. اين طور نيست. كه ما دست از دينمان برداريم. اين حالت محتضَرانه بهسربردن براي اينها اولي است. خب، اين يك نحو مرض است.
ـ پوشش نفاق، تمام سرمايه? منافق
آنگاه تهديد هم در همين سوره? 47 [محمد] آيه? 29 فرمود: ?أم حسب الّذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم?؛ اينها فكر كردند كه ما اينها را رسوا نميكنيم؟ منافق تمام سرمايهاش همان پوششِ نفاق است. كاري كه موش در رفتنِ سوراخ دارد، آن كار را منافق دارد. گفتند: موش يك «نافقا» دارد، يك «قاصعا» از يك سوراخ ديگر بيرون ميآيد. يك طرفش «نافقا»ست، يكطرفش «قاصعا». «نافقا» آن سوراخ زيرزميني است. از يك طرف سوراخ ميكند و از طرف ديگر راه خروج را باز ميكند، امّا يك قشر رقيقي از خاك را حفظ ميكند تا صدايي را [كه] شنيد، از آن قشر رقيق خاك سربرميآورد و بيرون ميرود. اين كارِ «يربوع» يعني موشهاي زيرزمين است كه با «نافقا» و آن نقبِ زيرزمين از «قاصعا» سردرميآورند. خدا ميفرمايد: ما گاهي اين دو طرف را ميبنديم و نميگذاريم اين بيرون بيايد، او را در همان حال رسوا ميكنيم. اين «ضِغن» و اين كينه را افشا ميكنيم. اينچنين نيست كه خداي سبحان اين مرض را براي هميشه سرپوش بگذارد. فرمود: تمام سرمايه منافق، همان پوشش اوست. ما يك وقت اين پوشش را برميداريم. ?أم حسب الّذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم? در قيامت حسابش جدا، در دنيا هم حسابش جدا[ست]. اين راهِ تهديدي است براي درمان.
ـ زمان افزوده شدن مرض بيماردلان
اگر كسي اين راهاي درمان را با همه? تهديدها و با همه? وعدهها و وعيدها پشتسر گذاشت، آنگاه است كه ?في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً?. اينچنين نيست كه بدواً اگر كسي مريض بود، خداي سبحان قلبش را به بيماري بيشتري مبتلا بكند. همه? راههاي وعده و وعيد را فرا راه او نصب ميكند، اگر او با داشتن همه? اين راها حاضر به درمان نشد، آنگاه است كه توفيق را برميدارد و به تعبير قرآن نسبت به اين گروه ميفرمايد: ?إعملوا ما شئتم? وقتي نسبت به اينها فرمود ?إعملوا ما شئتم? بيماري اينها افزوده ميشود
سوال.....
جواب: طبيب به هر بمياري نميگويد «هرچه ميخواهي بخور» اين ?إعملوا ما شئتم? را قرآن به همه نميگويد. به خيليها ميگويد ?إتّقوا?؛ بپرهيزيد، پرهيز كنيد، دستورِ تقوا ميدهد، دستورِ پرهيز ميدهد. امّا يك مريضي كه در آستانه? مرگ است [و] راه درمانش را خودش بسته است، به او دستور پرهيز غذايي نميدهند! طبيب در چنين حالي براي مطمئنشدن اين بيمار ميگويد «شما پرهيز غذايي نداريد» يعني كار از پرهيز گذشت؛ لذا خداي سبحان به اين گروه ميفرمايد: ?إعملوا ما شئتم? هر چه خواستيد بكنيد. به ديگران ميگويد ?إتّقوا? آنها كه شايسته? درماناند دستور پرهيز ميدهد، ميگويد: پرهيز كنيد، امّا آن كه شايسته? پرهيز و درمان نيست به او كه دستور تقوا نميدهد، به او ميگويد ?إعملوا ما شئتم? هر چه خواستيد بكنيد؛ مثل آن بيماري كه ديگر راه علاجش بسته است [و] طبيب به او ميگويد «شما پرهيز غذايي نداريد، هر چه خواستيد بخوريد». اين «هرچه خواستيد بخوريد» يعني راهِ درمان گذشت. اين ?إعملوا ما شئتم? كه قرآن به يك گروهي ميگويد، يعني راهِ درمانتان را عمداً بستيد، آنگاه است كه ?فزادهم الله مرضاً? اگر هدايت نيابد و شفا نيابد و بيمار را به حال او بگذارد و بگويد «هرچه خواستي بكن» يعني ?فزادهم الله مرضاً? و الاّ اين ور نيست كه از آن طرف «مرض» بيايد. بيمار اگر كارش از درمان گذشت، طبي ميگويد «چه پرهيز بكني، چه نكني يكسان است» يعني كارَتْ از درمان گذشت. و اگر هم همين در آنها يك اثري بگذارد (واقعاً) البته تهديد است و درمان كه درمانِ تهديدي است. و اگ خداي سبحان مريضي را با اين شرايط به حال خود رها كند آنگاه است كه مرض افزوده ميشود؛ و الاّ از طرف خداي سبحان مرض نميآيد: ?في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً? نظير آن بخشهاي ديگر. آنها هم خيال ميكردند خدا و مؤمنين را فريب ميدهند، فرمود: خودشان را فريب ميدهند. گفتند: ما مؤمنيم [خدا فرمود] اينها مؤمن نيستند.
ـ كذب اعنقادي و عذاب دردناك منافقان
پس ?في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً و لهم عذابٌ اليم بما كانوا يكذبون? گذشته از اينكه بيماريها در دنيا دامنگير اينها ميشود، عذابِ دردناك قيامت هم براي اينهاست (يعني مختص اينهاست) ?بما كانوا يكذبون? اين كذبشان باعث عذاب اليم اينها شد. اينها دروغ ميگويند و نحوه? دروغ اينها در سوره? «منافقون» به اين صورت بيان شده است؛ آيه? اوّل سوره? «منافقون» بعد از ?بسمالله الرحمن الرحيم? اين است: ?إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد إنّك لرسول الله و الله يعلم إنّك لرسوله و الله يشهد إنّ المنافقين لكاذبون? اينها دروغ ميگويند. اينها از واقعيت خبر ميدهند، يعني از درون خود خبر ميدهند، ميگويند: درونِ ما به رسالت تو مؤمن است و اين واقعيّت ندارد، درونشان معتقد نيست. اينها كاذباند. ميگويند «مؤمنيم» و دروغ ميگويند. ميگويند «تو را به عنوان رسول قبول داريم» و دروغ ميگويند؛ وگرنه چرا آيات ما را به استهزا ميگيرند؟ اگر ما مَثَل بزنيم، اينها آيات ما را به استهزا ميگيرند. عدّهاي از مسلمين به جبهه بروند، اينها ميگويند كه اينها عواماند و فريبخوردهاند و گولِ ديني به اينها زدند. اگر اينها راست ميگويند و تو را به عنوان رسول قبول دارند، اين حرفها را چرا ميزنند؟ يك بخشش در سوره? «انفال» است، يك بخشش هم در سوره? «مدّثّر». آيه? 31 سوره «مدثر» اين است كه وقتي ما اين معارف و حقايق رابراي تو تبيين ميكنيم ?و ليقول الّذين في قلوبهم مرض و الكافرون ماذا أراد الله بهذا مثلاً? اينجا ?في قلوبهم مرضٌ? منظور منافقيناند كه در كنار كفّار ذكر شدند. فرمود: كفّار و منافقين (كه قلبشان مريض است) با تحقير ميگويند: خدا چه ميخواهد از اينها؟ منظورِ خدا چيست؟ ?ماذا أراد الله بهذا مثلاً? اين لسان، لسانِ تحقير است. ?ماذا? خدا چه ميخواهد؟ خدا چه هدف دارد از اين بيان؟ وقتي مسلمين به جبهه ميروند، ميگويند رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» ـ معاذ الله ـ ما را وعده? نيرنگ و فريب داد: ?ما وعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً? آيه? دوازده سوره? «احزاب» اين است؛ فرمود: وقتي جريان احزاب روي داد و همه? گروهها عليه اسلام و مسلمين صف بستند ?هنا لك ابتلي المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شديداً? اينجاست كه ?و إذ يقول المنافقون و الّذين في قلوبهم مرضٌ ما وعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً? آنها وعده? پيروزي به ما دادند؛ در حالي كه دشمن همه جا صف بسته است و ـ معاذ الله ـ پيامبر ما را وعده? نيرنگ داده است. اين همان است كه در بعضي از قسمتهاي تاريخي و روايي آمده است كه منافقين ميگويند: ما امنيّت در درون خانهمان نداريم و او [پيامبر] به ما ميگويد «شما ايران و روم را فتح ميكنيد» چنين حرفي [زدند] اين مرض است: ?و إذ يقول المنافقون و الّذين في قلوبهم مرضٌ ما وعنا الله و رسوله إلاّ غروراً? پس اينها دروغ ميگويند. اگر رسول را به رسالت قبول داشتند، ايمان به غيب داشتند. ايمان به غيب آن است كه اگر خداي سبحان به وسيله? رسول به انسان وعده? پيروزي بدهد، انسان جزم پيدا كند [و] نگويد «اين نيرنگ است، اين غرور است»
ـ نتيجه بحث
بنابراين، چه افراد ضعيفالايمان و چه افرادِ منافق اينها گرفتار مرضِ قلبياند، منتها افراد ضعيفالايمان بيماريشان طوري است كه قابل درمان است، منافقين بيماريشان از حدّ درمان گذشته است؛ لذا ?و لهم عذابٌ أليم بما كانوا يكذبون?
سوال....
جواب: اين «امتناع باختيار لا ينافي الإختيار» خطاب متوجّه است. تكليفاً نيست، ولي عقاباً هست. او عمداً خود را از شايستگي خطاب بيرون برد؛ و الاّ خطاب تا آخرين لحظه هست.
آنگاه در آيات بعدي راهِ عملكرد منافقين را تبيين ميكند كه مافقين ديدشان اين است كه انسان صالحياند و به حال جامعه مصلحاند؛ چون ديد را دارند، حرف انبيا را گوش نميدهند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
|