موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 34
مدت زمان: 29.42 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.40 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.80 MB دانلود
1 ـ سر عدم بهرهوري كفار و منافقان از هدايت قرآن
2 ـ هدايت ناپذيري كفار و منافقان
3 ـ عدم قبول دين اسلام از سران كفار
4 ـ مقيد بودن آمرزش مشرك به توبه
5 ـ آمرزش خداوند سبحان بر اساس حكمت
6 ـ ممنوعيت طلب مغفرت براي مشركان
7 ـ مقام شفاعت براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در دنيا و آخرت
8 ـ شفاعت رسول خدا(صلي الله عليه و اله و سلم)، مشروط به اذن خداي سبحان
9 ـ كافر بودن منافق
10 ـ سر عدم، ؟؟؟ استغفار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي منافقان
11 ـ عدم بهرهوري كفار و منافقان از هدايت قرآن
12 ـ سر منافق بودن كافر
13 ـ راز و غط ناپذيري كفار و منافق
14 ـ مهاجران و انصار، الگوي ايمان در قرآن
15 ـ اطلاق حقيقي شيطان بر كافران و منافقان
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن الن»اس قالوا أنؤمن كما آمن السّفهاء ألا إنّهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون(13) ? و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم إنّما نحن مستهزئون(14) الله يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون(15)
ـ سر عدم بهرهوري كفار و منافقان از هدايت قرآن
در بيان اينكه چرا قرآن كريم ?هديً للمتّقين? است و غير اهل تقوا از قرآن استفاده نميكنند؟ خداي سبحان مردم را به سه دسته تقسيم كرد؛ فرمود: گروهي اهل تقوايند كه از قرآن بهره ميبرند. گروهي كفّار و منافقيناند كه از قرآن محروماند و سرّ محروميّتشان آن است كه اينها در برابر قرآن مكتبي دارند و قران را ـ معاذالله ـ اسطوره و افسانه ميدانند. اگر گروهي قرآن را افسانه بپندارد كه يقيناً از قرآن استفاده نميكند. درباره? كفّار فرمود: ?سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون? اين مثل آن است كه استدلال كرده باشد، بفرمايد: قرآن ?هديً للمتّقين? است. چرا؟ چون «لأنّ الكفّار سواء عليهم أهديتم أم لم تهدهم» و سرّ اينكه از هدايت به به انذار تعبير شده است، بحثش گذشت. درباره? منافقين به طور گسترده بحث كرد؛ فرمود: اگر به عنوان امر به معروف آنها را هدايت كنند، نميپذيرند. به عنوان نهي از منكر آنها را هدايت كنند، نميپذيرند؛ پس روحاً منافقين مثل كفّار خواهند بود. ?سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم? پس اگر ادّعاي قرآن اين است كه كتاب ?هديً للمتّقين? است، دليلش آن است كه غير متّقي، چه كافر و چه منافق ?سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم? «سواء عليهم أهديتم أم لم تهدهم» منتها درباره? كفّار صريحاً فرمود، درباره? منافقين اين معنا را تحليل كرد و باز كرد و از جمع آيات ديگر. هم استفاده ميشود كه كفّار هم مثل منافقيناند ?سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم?
ـ هدايت ناپذيري كفار و منافقان
بيان ذلك اين است: درباره? مشركين خداي سبحان تهديد كرد، فرمود: مشرك را خدا نميآمرزد. همه? گناهان را ميآمرزد، مشرك را هرگز نميآمرزد. بعد هم به عنوان يك دستور ديني به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنين دستور صادر كرد، فرمود: براي مشركين استغفار نكنيد در بخش سوم هم فرمود: اگر هم استغفار كرديد بياثر است. ?سواء عليهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم? چه استغفار بكنيد، چه استغفار نكنيد بياثر است چرا؟ چون خدا منافقين را نميآمرزد.
خب از جمع اين سه دسته آيات ما چه استفادهاي ميكنيم؟ يك طايفه? از آيات ميفرمايد: خدا جز شرك، همه گناهان را ميآمرزد. يك طايفه? از آيات ميفرمايد: كسي حق ندارد براي مشركين طلب مغفرت كند. يك طايفه? از آيات ميفرمايد: بر فرض هم شما براي منافقين و براي مشركين طلب مغفرت بكنيد، اثر ندارد. درباره? خصوص منافقين فرمود: براي اينها طلب مغفرت بكنيد، اثر ندارد. از جمع اين سه طايفه?ِ آيات، استفاده ميشود كه منافق كافر و مشرك است؛ چون خدا فرمود: من كفّار و مشركين را نميآمرزم و استغفار براي كفّار و مشركين روا نيست و اگر هم كسي براي مشركين و كفّار استغفار كند، بياثر است. آن گاه به رسولش فرمود: براي منافقين، چه استغفار بكني و چه استغفار نكني، خدا اينها را نميآمرزد؛ يعني چه؟ يعني منافقين جزء كفّار و مشركيناند؛ چون خدا يك گروه را فقط در قرآن استثناء كرد، فرمود: ما مشركين را نميآمرزيم، كفّار را نميآمرزيم و درباره? منافقين هم فرمود: استغفار پيامبر نسبت به اينها بياثر است، يعني اينها جزء كفّار و مشركيناند. اگر جزء كفّار شدند؛ ?إنّ الّذين كفروا سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم? آن گاه آن مدّعا تثبيت ميشود؛ مدعي اين است كه قرآن ?هديً للمتّقين? دليلش آن است كه غير متّقي را چه هدايت كني چه هدايت نكني، بياثر است. او هدايتپذير نيست؛ پس قرآن ?هديً للمتّقين? خواهد بود.
سوال.....
جواب: شرك را بله، يعني اگر مشرك مسلمان بشود، بخشيده است.
ـ عدم قبول دين اسلام از سران كفر
سوال....
جواب: چون مسلمان نميشود. اين كسي كه عمداً راه انديشه? خود را بسته است، به جايي رسيد كه ?ختم الله علي قلوبهم? به سوء اختيار خود، راه انديشهاش را بسته است و دين را اسطوره ميداند، خُب، برنميگردد. او مكلّف به توبه است، ولي «امتناع بالإختيار لاينافي الإختيار» او تا زنده است، مكلّف است. منتها براي او سخت است، گردن نمينهد، نه محال باشد. بسياري از اين كفّار با ارشاد و هدايت برگشتند و اسلام آوردند در صدر اسلام؛ پس ميشود برگشت، امّا اين سران كفر وقتي كفر در جانشان إشراب شده است، ?أشربوا في قلوبهم العجل? ديگر برنميگرند.
ـ مقيد بودن آموزش مشرك به توبه
امّا طائفه? اولي از آيات در دو بخش سوره? «نساء» اينچنين آمده است كه خدا شرك را نميآمرزد. در سوره? «نساء» آيه? 48 اين است: ?إن الله لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء و من يشرك بالله فقد افتري إثماً عظيماً? فرمود: خداي سبحان هرگز شرك را نميآمرزد، يعني انسان بيتوبه و غير از شرك هر گناهي را خدا ميآمرزد، البته بيتوبه. با توبه كه شرك را هم ميآمرزد، امّا اين انسان را فريب ندهد كه به سراغ گناه برود؛ چون نفرمود «ما گناه هر كسي را ميآمرزيم» فرمود: ?لمن يشاء? گاهي انسان گنهكار است، ميميرد، در اثر داشتن يك فرزند صالح يا علل و عوامل ديگر، گناه او بخشوده ميشود؛ يا مؤمني براي او طلب مغفرت ميكند، گناهان او بخشوده ميشود. فرمود: غير از شرك، همه? گناهان را خدا ميآمرزد، البّته بيتوبه، چون با توبه شرك را هم ميآمرزد. همه? مشركيني كه در صدر اسلام، اسلام آوردند توبه كردند و گناهانشان بخشوده شد، امّا به عنوان قضّيه موجبه جزئيّه يا قضيّه مهمله بيان كرد، فرمود: ?و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء?
ـ آموزش خداوند سبحان بر اساس حكمت
چون خودش هم حكيم است و حكيمانه ميخواهد، مشيئت او و اراده? او بر اساس حكمت است، ميداند كه گناه كه را بيامرزد و گناه كه را نيامرزد؛ پس ?إنّ الله لا يغفر أن يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء? همين معنا را در سوره? «نساء» آيه? 116 با يك تفاوت مختصر بيان كرد.
سوال....
جواب: البّته اگر خداي سبحان بخواهد آن شخص را بيامرزد به صاحب حق آن قدر عطا ميكند كه صاحب حق راضي بشود، آنگاه از كسي كه «عليه الحقّ» خدا ميگذرد.
در همين «سوره? نساء» آيه? 116 فرمود: ?إنّ الله لا يغفر أن يشرك به? اما ?و يغفر ما دون ذلك? مادون شرك را خدا ميآمرزد، امّا نه به نحو «موجبه? كليه» بلكه ?لمن يشاء? او چون حكيم است، مشيئت او حساب شده است؛ ميداند چه كسي را نبخشد. ?و من يشرك بالله فقد ضلّ ضلالاً بعيداً? كه اين ذيل در دو جا با هم تفاوت مختصر دارند. پس اين يك طايفه از آيات كه فرمود: خداي سبحان هرگز شرك را نميآمرزد و امّا در بخش ديگر كه فرمود: ?إنّ الله يغفر الذّنوب جميعاً? سياق آن آيات، آيات توبه است، فرمود: ?و أنيبوا إلي ربّكم? يا ?لا تقنطوا? آن سياق، سياق توبه است كه در آن سياق فرمود: ?إنّ الله يغفر الذّنوب جميعاً? به آن آيات نميشود استدلال كرد.
سوال.....
جواب: چون خدا غفور و رحيم است، ممكن است يك بندهاي به توبه موفّق نشود و بميرد و مورد رحمت خداي سبحان قرار بگيرد.
سوال...
جواب: مرتّد؟ آن حكم فقهياش اين است، در آنجا گفتهاند حكم كلامياش آن است كه توبه مقبول است. باطناً بين او و خدا اثر كلامياش بار است؛ يعني ديگر مخلّد در نار نيست، امّا آن آثار اربعه فقهي در مرتّد فطري جاري است. اين نه به آن معناست كه اگر مرتّد فطري توبه كرد از نظر بحث كلامي توبهاش قبول نيست. از نظر بحث فقهي مقبول نيست، آن هم در آثار اربعه.
ـ ممنوعيت طلب مغفرت براي مشركان
طايفه ديگر آياتي است كه ميگويد: شما حق استغفار براي مشركين نداريد، كسي مجاز نيست براي مشركين استغفار كند. سوره? «توبه» آيه? 113 فرمود: ?ما كان للنّبيّ و الّذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين و لو كانوا أولي قربي من بعد ما تبيّن لهم أنّهم أصحاب الجحيم? نه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نه احدي از مؤمنين، هيچ كس حق ندارد براي مشركين استغفار كند؛ اين منع شده است؛ ولو از ارحام انسان و بستگان انسان باشد. بعد از اينكه روشن شد اينها اصحاب جحيماند و مشرك و كافرند، نبايد براي اينها استغفار كرد. آن گاه به دنبالش ـ به عنوان جواب سؤال مقدّر ـ ميفرمايد: اگر ابراهيم (سلام الله عليه) براي آذر استغفار كرد آن هم روي وعدهاي بود كه قبلاً به او داد، تشويقاً كه بحثش جداست. ?و ما كان استغفار إبراهيم لأبيه إلّا عن موعدةٍ وعدها إيّاه فلّما تبيّن له أنّه عدوّ لله تبرّأ منه إنّ إبراهيم لأوّاه حليم? در آيه? قبل هم فرمود: ?من بعد ماتبيّن? اگر بعد روشن شد كه اين قابل هدايت نيست، كسي نبايد براي او استغفار كند. چه اينكه ابراهيم (سلام الله عليه) هم بعد وقتي برايش روشن شد كه آذر نصيحتپذير نيست، تبّري كرد.
سوال...
جواب: قبلاً وعده داد كه اگر تو ايمان بياوري من استغفار ميكنم كه خداي سبحان گناههاي گذشتهات را بيامرزد.
ـ مقام شفاعت براي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و اله و سلم) در دنيا و آخرت
براي رسول خدا (صلي الله عليه و اله و سلم) نه تنها مقام شفاعت در قيامت ثابت است، شفاعت در دنيا هم ثابت است؛ لذا فرمود: اگر عدّهاي گناه كنند و استغفار كنند و به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شوند و رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلم) براي آنها استغفار كند، خدا تواّب، رحيم و غفّار كه فرمود: اگر اينها گناه كنند و به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شوند ?فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً? ظاهراً در سوره? «نساء» است. كه اگر كفّار، تبهكاران، معصيتگران، استغفار بكنند و به حضور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شوند و رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] براي اينها استغفار بكند، خدا استغفار رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] را ترتيب اثر ميدهد. ?و استغفروا لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً? اين مضمون هست، حالا مراجعه ميفرماييد؛ پس براي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) گذشته از شفاعت در آخرت، شفاعت در دنيا هم قرآن اثبات ميكند كه استغفار رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] مؤثّر است. آيه? 64 سوره? «نساء» فرمود: ?و ما أرسلنا من رسولٍ إلّا ليطاع بإذن الله و لو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحيماً? كه اين كريمه ميگويد: اگر كسي گناه كرد، ظلم كرد به خود و استغفار كرد و توبه كرد و به حضور رسول خدا (صلّي الله عليهو آله و سلم) آمد و پيامبر براي او استغفار كرد، خدا توّاب و رحيم است. معلوم ميشود استغفار پيامبر، مؤثّر است. اين يك شفاعتي است در دنيا. گذشته از شفاعت آخرت، شفاعتي است در دنيا.
سوال....
جواب: مزيد درجات است يا تخفيف سيّئات است؛ چون بعضي از گناهان با يك استغفار شايد حل نشود، براي اينكه حقالنّاس در عهده دارند يا علل ديگري باعث اشتداد گناه است و مانند آن و حداقّل مزيد حسنات خواهد بود.
ـ شفاعت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مشروط به اذن خداي سبحان
اينكه طبق آيه? سوره? «نساء» براي رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] شفاعت ـ حتّي در دنيا ـ هم قائل است؛ چون اصل كلّي شفاعت بايد بإذنالله باشد. ?من ذا الّذي يشفع عنده إلّا بإذنه? اين شفاعت را كه خداي سبحان به رسولش داد، إذن نداد كه نسبت به مشركين و كفّار اين شفاعت را إعمال كند، براي اينكه فرمود: ?ما كان للنّبيّ و الّذين آمنوا أن يستغفروا? فرمود: نسبت به مشركين اينها مجاز نيستند كه استغفار كنند. اين شفاعت به آنها داده نشد؛ گرچه رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] حقّ شفاعت دارد، امّا اين شفاعت بايد بإذنالله باشد. ?من ذا الّذي يشفع عنده إلّا بإذنه? اين إذن را نسبت به مشركين نداد، فرمود: پيامبر مأذون نيست كه نسبت به مشركين طلب مغفرت كند. در ايات بعد هم فرمود: برفرض، اگر پيامبر طلب مغفرت كرد، باز بياثر است.
سوال....
جواب: بله ديگر، اگر كسي كفر ميورزد، روشن است اهل جهنّم است. وقتي پيشنهاد توبه ميدهند نميپذيرند، ميگويد: ?إنّما نحن مستهزئون? معلوم ميشود اهل جهنم است.
ـ كافر بودن منافق
در سوره? «توبه» و همچنين در سوره? «منافقون» فرمود: استغفار نسبت به منافقين، بياثر است، تا به حال بحث درباره? مشركين بود. الآن بحث در ان است كه استغفار پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] نسبت به منافقين، بياثر است؛ معلوم ميشود منافق مشرك است؛ چون يك گروه را قرآن استثنا كرد، فرمود: كافر را خدا نميآمرزد و استغفار براي كافر هم صحيح نيست و كسي حق ندارد براي كافر استغفار كند؛ آن گاه فرمود: منافقين كسانياند كه استغفار پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] نسبت به اينها بياثر است؛ يعني منافقين كافرند.
سوال....
جواب: اثر دارد، خيليها هم برميگردند، امّا آن سران كفر كه ?ختم الله علي قلوبهم? برنميگردند. يكوقت گفتهاند شما بگوييد: ?معذرةً إلي ربّكم? ?ليهلك من هلك عن بينةٍ? بگوييد. تنها اثر اين نيست كه او برگردد، تنها اثر گاهي برگشت اوست، گاهي اتمام حجّت است. ?معذرةً إلي ربّكم? يكي از آثار اوست. مبادا در قيامت بگويند: ?لولا أرسلت إلينا رسولاً فنتّبع آياتك من قبل أن نذلّ و نخزي? ، ?ليهلك من هلك عن بينةٍ? بشود. اين دعوت را سالانه تكرار بكنيد كه ?ليهلك من هلك عن بيّنةٍ? بشود. لازم نيست كه دعوت، اثرش اين باشد كه آنها از كفر برگردند.
ـ سرّ عدم فائده استغفار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي منافقان
در سوره? «توبه» فرمود: اگر براي منافقين طلب مغفرت كني، بياثر است. آيه? هشتاد سوره? «توبه» فرمود: ?استغفر لهم أو لاتستغفر لهم إن تستغفر لهم سبعين مرّةً فلن يغفر الله لهم? تو براي اينها استغفار بكني يا نكني، يكسان است. اگر هفتاد بار هم استغفار بكني كه اين يا ناظر به همان عدد سبعين است يا ناظر به كثرت مرّات است؛ اگر مرّات فراوان براي اين منافقين استغفار بكني، هرگز خداي سبحان اينها را نميآمرزد. ?ذلك بأنّهم كفروا بالله و رسوله? اينها كافرند. ?و الله لا يهدي القوم الفاسقين? آنها را به مقصد نميرساند؛ پس خدا اينها را به مقصد نميرساند. يك صغري و يك كبري. فرمود: ?ذلك بأنّهم كفروا بالله و رسوله? اينها كافرند، كافر هم كه يقيناً فاسق است؛ چون فسق انحراف از طريق است. اينها كافرند و خدا كفّار را به مقصد نميرساند. ?و الله لا يهدي القوم الكافرين? ?لا يهدي القوم الفاسقين? و مانند آن؛ پس و الله لا يهدي المنافقين همين معنا را در سوره? «منافقون» با اين جمله تعبير فرمود: آيه? ششم سوره? «منافقون» فرمود: ?سواء عليهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم إنّ الله لا يهدي القوم الفاسقين?. براي اينها يكسان است، چه استغفار بكني، چه استغفار نكني. استغفار تو به حال اينها سودي ندارد؛ چون خدا اينها را نميآمرزد. خدا فقط يك گروه را نميآمرزد كه كفّار و مشركيناند. ديگر نفرمود «كفّار و منافقين را» معلوم ميشود منافق كافر است، گروه ديگر نيست. از اينكه فرمود «چه استغفار بكني چه استغفار نكني، خدا منافقين را نميآمرزد» براي آن است كه چون مشرك و كافرند و خدا كافر را نميآمرزد. ?سواء عليهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم?. آيه? قبل هم اين است. در سوره? منافقون آيه? پنج اين است كه: ?و إذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لوّوا رؤوسهم و رأيتهم يصّدون و هم مستكبرون? اگر به اينها گفته بشود: يك قدم به اسلام نزديكتر بشويد تا پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] براي شما طلب مغفرت كند، مستكبرانه باز ميگردند؛ پس اين گروه، هرگز از مغفرت خدا بهرهاي ندارند و تنها گروهي كه از مغفرت خدا بهره ندارد، گروه كفّار و مشركيناند؛ پس اينها جزء مشركين و كفّاراند و اگر جزء كفّار شدند، همان اصل كلّي كه فرمود: ?إنّ الّذين كفروا سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون? شامل اينها هم خواهد شد.
ـ سر عدم بهرهوري كفار منافقان از هدايت قرآن
آن گاه صدر و ذيل اين آيات اينچنين خواهد شد كه قرآن ?هديً للمتّقين? است؛ چرا «لأنّ غير المتّقين سواء كانوا أو منافقين سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون سواءٌ عليهم أهديتم أم لم تهدهم لا يؤمنون» چرا قرآن ?هديً للمتّقين? است؟ براي اينكه غير متّقي «سواء عليه أهديته أم لم تهده لا يؤمن» اين معنا را در مورد كفّار، بالصراحه ذكر فرمود، درباره? منافقين با تحليل گسترده بيان كرد و با اين جمعبندي آيات هم به خوبي استفاده ميشود كه هرگز هدايت درباره? منافقين سودي ندارد.
سوال....
جواب: اوّلاً، مورد كه مخصّص نيست؛ همه? كفّار و منافقين را شامل ميشود؛ الّا اينكه خيلي از كفّار بتپرستها بودند، توبه كردند، اسلام آوردند. اگر كسي توبه كند و منتظر رسيدن وحي باشد و هدايت بشود، هدايت در او مؤثّر است، امّا اگر كسي اينچنين نيست، بعد از اينكه حق از باطل روشن شد، معذلك در برابر حق ايستادگي ميكند. وقتي ?و إذا قيل لهم لا تفسدوا في الأرض قالوا إنّما نحن مصلحون? ?و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن النّاس قالوا أنؤمن كما آمن السّفهاء? مردم را تسفيه ميكنند. دين را سفاهت و اسطوره ميداند. يك چنين كسي برنميگردد. وقتي برنگشت، هدايت نسبت به او بالا هدايت يكسان است.
سوال.....
جواب: بله، چه كفّار [و] چه منافقين. چه اينكه [در] صدر اسلام اين مشركين بودند كه برنگشتند [و] مسلمان شدند.
سوال.....
جواب: بله، ولي تصريح به كفّار نشد. بله، مؤمن كه نبودند يا كافرند يا منافق و اينها منافقاند. نه واقعاً اينها كافرند، امّا از نظر تقسيم سه دستهاي، عدّهاي مؤمناند عدّهاي كافرند و عدّهاي منافق بايد براي هر دو عدّه قرآن بايد دليل بياورد كه چرا قرآن نسبت به آنها هدايت نيست؟ چرا فقط براي متّقين هدايت است؟ براي متّقين استدلال كرد، چرا قرآن ?هديً للمتّقين? است؟ براي اينكه ?الّذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصّلاة و ممّا رزقناهم ينفقون و الّذين يؤمنون بما أنزل إليك و ما أنزل من قبلك و بالاخرة هم يوقنون? اين اوصاف پنجگانه، همه در اهتدا دخيل است، اينها دارند. نسبت به كفّار ـ كه عقد سلبي دارد ـ و نسبت به منافقين هم ـ كه قضيّه? سلبي ـ است، بايد استدلال كند. اگر قرآن ?هديً للمتّقين? است؛ يعني «ليس هديً للكفّار و ليس هديً للمنافقين»؛ پس يك قضّيه? موجبه داشت بايد استدلال بكند، كرد. دو قضّيه سالبه دارد بايد استدلال كند، دارد ميكند. فرمود: قرآن ?هديً للمتّقين? است، براي اينكه اوصاف هدايتپذيري در آنها هست. به آن پنج صفت: نسبت به كفّار چرا هدايت نيست؟ براي اينكه ?سواء عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم? كه بحثش گذشت. نسبت به منافقين، چرا هدايت نيست؟ براي اينكه ?و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن النّاس قالوا أنؤمن آمن السّفهاء? و اينها بحثهاي گسترده درباره? منافقين است.
ـ سر منافق بودن كفار
امّا جمعبندي آيات امروز براي اين بود كه چون منافق، روحاً كافر است، هر دليلي كه در عقد سلبي عدم هدايت قرآن نسبت به كفّار بيان شده است، نسبت به منافقين هم هست. چرا منافق كافر است؟ براي اينكه خدا در قرآن فرمود: فقط يك گروه را نميآمرزيم، آن كفّارند، مشركيناند. بعد فرمود: منافقين، استغفار و عدم استغفار پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] نسبت به آنها يكسان است، براي اينكه خدا اينها را نميآمرزد؛ پس معلوم ميشود اينها كافرند. اگر كافر شدند، مشمول همان علّت قبلياند كه: ?سواءٌ عليهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا يؤمنون?
سؤال....
جواب: كفاري كه در صدر اسلام در برابر اسلام بودند، نوعاً مشركين بودند. و ثنيّين حجاز؛ اينها مشركاند؛ يعني يا اهل كتاب هستند از يك نظر ?لقد كفر الّذين قالوا إنّ الله ثالث ثلاثةٍ? به آن كفر تثليت مبتلايند يا يهودياند كه گفتند «عزيز، ابنالله است» از آن جهت گرفتار شرك شدهاند. يا نظير وثنين حجازاند كه در برابر بت گفتند: ?ما نعبد هم هولاء إلّا ليقربونّا إلي الله زلفي? كفاري كه اسلام با آنها روبهرو بود و مبتلا به آنها بود، مشركين بودند.
سوال....
جواب: مستضعفين جزء مؤمنيناند، منتها ضعيف الإيماناند. اگر دسترسي تحقيقي نداشته باشند كه معذورند؛ وگرنه «ضعيف الإيمان» هستند و هدايت در آنها اثر ميكند.
سوال....
جواب: آنها قابل هدايتاند، آنها جايي نرسيدند كه ?ختم الله علي قلوبهم? بشود. اگر هدايت به آنها ابلاغ بشود آنها ميپذيرند؛ چون اكثر مسلمين صدر اسلام، همان مشركين بودند كه مسلمان شدند.
سوال....
جواب: نه استضعاف فكري؛ يعني كسي كه دسترسي به تبليغات اسلامي ندارد، كسي كه دسترسي به تبليغات اسلامي ندارد، بايد احكام اسلام را به او ابلاغ كرد.
ـ راز وعظ ناپذيري كفار و منافقان
و اين سخن كه منافق خود را روشنفكر ميداند و مؤمن را سفيه ميپندارد در همه? ادوار بود، اختصاصي به اسلام ندارد. در سوره? «هود» وقتي جريان بعضي از امم پيشين را مطرح ميكند، ميگويد: چون افراد پست از اين جامعه به پيامبر آوردهاند، ما ايمان نميآوريم، سوره? «هود» آيه? 27: ?فقال الملا الّذين كفروا من قومه ما نراك إلّا بشراً مثلنا و ما نراك اتّبعك إلّا الّذين هم أراذلنا بادي الرّاي و ما نراك لكم علينا من فضل بل نظنّكم كاذبين? اين آيه? 27 سوره? «هود» ميگويد: درباره? اقوام پيشين به نوح (سلام الله عليه) و مانند آن ميگفتند: يك مشت افراد فرومايه، بيتحقيق دنبال تو حركت كردهاند به دور تو جمع شدهاند. اينها افراد رذلاند، آن هم حساب نشده (بادي الرأي) يعني در اوّلين انديشه و در اوّلين برخورد، حرف تو را قبول كردند؛ پس كفّار و منافقين خود را روشنفكر و مؤمنين را سفيه و رذل و بادي الرأي ميبيند. ميگويند: اينها كسانياند كه زود تصميم ميگيرند. در همين آيه? محل بحث هم گفتند ?أنؤمن كما آمن السّفهاء?؛ ما روشنفكريم و اينها سفيهاند ما چرا مثل اينها ايمان بياوريم؟ قرآن ميفرمايد: ?ألا إنّهم هم السّفهاء? آن عقل را كه خدا بايد اعطا بكند و خالق خداست، فرمود: عقل در اين گروه نيست ?الا انهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون?. اين يك مطلب دقيق علمي است و اينها سفيهاند و هرگز نميدانند كه سفيهاند.
ـ مهاجران و انصار، الگوي ايمان در قرآن
سوال.....
جواب: ژان بحثهايش اشاره د كه هم ميشود رسول خدا [صلي الله عليه و آله و سلم] را به عنوان اسوه قرار داد ?آمنوا كما آمن النّاس? يعني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه. يا نه توده? مسلميني كه قرآن در سوره? «حشر» گروهي از اينها را به عنوان مهاجر، گروهي از اينها را به عنوان انصار مشخّص كرد، فرمود: همانطوري كه اين مردم اهل جهاد، شهادت، نثار و ايثارند، مثل اينها ايمان بياوريد. مسلمين صدر اسلام را دو گروه تشكيل ميدادند، يك عدّه مهاجر بودند، يك عدّه انصار. ?آمنوا كما آمن النّاس? آن گاه منافقين، همين مردم را تسفيه ميكردند، ميگفتند: اينها كه دست از زندگيشان كشيدند، به عنوان هجرت. يا آنچه داشتند در اختيار ديگران قرار دارند به عنوان كمك به مهاجرـ كه در مدينه انصار اين ايثار را داشتند ـ اينها را تسفيه ميكردند.
آن «ما» هم تمثيليّه است؛ يعني مثل ايمان اينها. اين تقريباً يك مفعول مطلق نوعي است. ايمان بياوريد، مثل ايمان اينها. «امنوا ايماناً كايمان نّاس» همانطوري كه اينها ايمان ايثارگرانه دارند، گروهي در هجرت، گروهي از نصرت در اسلام حضور دارند، شما اينچنين ايمان بياوريد.
ـ اطلاق حقيقي شيطان بر كافران و منافقان
خصلت ديگر نفاق اين است كه فرمود: ?و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم إنّما نحن مستهزئون? اين شيوه? ديگر منافقين است. در برابر ساير خصلتهاي نكوهيده? ياد شده، اين هم يكي از خصلتهاي ناپسند اينها است. اينها اصراري ندارند كه با مؤمنين برخورد كنند. اگر يك وقتي برخورد كردند، ميگويند «ما مومنيم» و امّا نسبت به كفّار اصرار دارند كه در خانههاي امن در مجالس خصوصي، اينها راه پيدا كنند؛ لذا درباره? كفّار نفرمود: «و إذا لقوا الّذين كفروا» فرمود: ?إذا خلوا إلي شياطينهم? نسبت به مؤمنين فرمود: ?و إذا لقوا الّذين آمنوا? اگر با مؤمنين برخورد كردند ?قالوا إنّا آمنّا? امّا نسبت به كفّار داعي دارند بر خلوت كردن، مجالس سرّي دارند؛ لذا فرمود: ?و إذا لقوا الّذين آمنوا? وقتي برخورد كردند با مؤمنين ?قالوا آمنّا? امّا ?و إذا خلوا إلي شياطينهم? داعيه بر اين هست كه با شياطين خود خلوت كنند. نفرمود «و إذا لقوا» آن هم از كفّار به عنوان شياطين ياد كرده است كه اينها شياطين الانساند. آن موجودي كه آن شعور سرّي را در انسان احيا ميكند (از راه باطل) شيطان است و كار او اين است. خواه إنسي باشد، خواه جنّي و اصلش از آن جنّ است. ?من شرّ الوسواس الخناس ? الّذي يوسوس في صدور النّاس ? من الجنّة و النّاس? او هم جنّيها را ميفريبد و هم انسها را. خنّاس ?يوسوس في صدورهم النّاس? آن خنّاسي كه در دلهاي مردم اثر ميكند. يك عدّه «من الجنّه» است، يك عدّه «ناس» است. «شياطين الإنس و الجّن» هم نشانه? آن است كه شيطان منحصر در جنّ نيست. آن ابليس است كه ?كان من الجنّ? امّا آنهايي كه دستپرورده? ابليساند، خود شدند شيطان و قرآن كريم از برخي از كفّار به عنوان شيطان ياد كرده است، فرمود ?ذلكم الشيطان يخوف أولياءه? اگر عدهاي كه دستپرورده? ابليساند ميشوند شيطان، پس ميتوان گفت كه منافقين با شياطين خود خلوت ميكنند. شياطين إنس و شياطين جن از راه مرموز، وسوسه را در دل تزريق و تلقين ميكنند و انسان بغتتاً فريب وساوس آنها را ميخورد. همين منافقين ?إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم? ما تحقيقاً با شماييم. با «جمله اسميه» ميگويند [و] با تأكيد ميگويند، ميگويند: ?إنّا معكم? بعد ميگويند: اگر ما يك وقتي با مؤمنين برخورد كرديم به آنها گفتيم «آمنّا» آنجا اينها را مسخره كرديم. ?إنّما نحن مستهزئون? جواب اينها را الان خدا ميفرمايد.
«الحمد لله ربّ العالمين»
|