موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 36

مدت زمان: 31.28 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.60 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.20 MB دانلود

1 ـ سر عدم بهره‌وري منافقان و كافران از هدايت قرآن
2 ـ دو چهره بودن منافقان
3 ـ تمايل باطني منافقان به كفر
4 ـ استهزا، هدف منافقان از ابراز ايمان نزد مؤمنان
5 ـ سرّ اختصاص هدايت قرآن براي پارسايان
6 ـ علت بي‌اثر بودن طمع مؤمنان در گرايش كافران به اسلام
7 ـ اقسام منافقان درصدر اسلام
8 ـ بينش مادي‌گرايي سران كفر و نفاق
9 ـ جهل منافقان به مشهرد بودن همه موجودات عالم نزد خداي سبحان
10 ـ كيفر منافقان سركش
11 ـ شريك شدن منافقان با شياطين
12 ـ شياطين كلب كعلّم خداوند سبحان
13 ـ محشور شدن منافقان با شياطين در اخرت
14 ـ زمان تسلط شيطان بر انسان
15 ـ محشور شدن منافقان به سوي خداوند قهار
16 ـ استهزاي الهي
17 ـ تفاوت استهزاي الهي با استهزاي منافقان
18 ـ كوري دل، كيفر الهي براي منافقان
19 ـ بازگشت به بحث (كيفر منافقان سركش)

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم إنّما نحن مستهزئون ? 14 الله يستهزئ بهم و يمدهم في طغيانهم يعمهون ? 15

ـ سر عدم بهره‌وري منافقان و كافران از هدايت قرآن
ـ دو چهره بودن منافق
در ضمن استدلال بر اين مطلب كه چطور منافقين از قرآن بهره‌اي نمي‌برند و چطور تنها گروهي كه از قرآن استفاده مي‌كنند اهل تقوايند اوصاف اهل نفاق را يكي پس از ديگري شمردند تا به اين بخش رسيدند كه منافق يك انسان دو چره است ?و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا? اگر با مؤمنين برخورد كردند، مي‌گويند «ما ايمان آورديم» ?و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنّا معكم? تعبيري كه درباره? اين دو برخورد است، يكسان نيست. نسبت به مؤمنين تعبير اين است كه اگر با مؤمنين برخورد كردند، نفرمود «و إذا خلوا إلي المؤمنين» چون هرگز اينها با مؤمنين مجلس خصوصي ندارند، ولي نسبت به كفّار و ائمّه? نفاق جلسات خصوصي دارند؛ لذا تعبير فرمود: ?و إذا خلوا إلي شياطينهم? آن هم ائمه? كفر و نفاق شياطيني هستند كه اين ديگر منافقين را به شيطنت فرامي‌خوانند و اينها در قيامت به صورت شيطان محشور مي‌شوند و با شياطين محشور مي‌شوند و در تحت ولايت ابليس‌اند و با هم به جهنّم مي‌روند. ?و إذا خلوا إلي شياطينهم قالوا إنا معكم? در جلسات خصوصي ائمه? كفر كه راه پيدا مي‌كنند با تعبير جمله? اسميّه مي‌گويند ?إنّا معكم? ولي در برخوردهايي كه با اهل ايمان دارند، با تعبير جمله? فعليه مي‌گويند ?آمنّا? ?إنّا معكم? كه جمله? اسميّه است، اقوا است از ?آمنا? كه جمله? فعليه است. در برخوردي كه با مؤمنين دارند با جمله? فعليه تعبيرشان اين است ?آمنّا?.

ـ تمايل باطني منافقان به كفر
امّا در تعبيري كه با منافقين و ائمّه كفر در جلسات خصوصي دارند، اين است كه ?إنّا معكم? هم با جمله? اسميّه، هم با تأكيد. اين نشانه? آن است كه ?هم للكفر يومئذٍ أقرب منهم للايمان? قرآن كريم فرمود: گرچه به حسب ظاهر اينها گاهي با كفّارند گاهي با مؤمنين، گرچه ?مذبذبين بين ذلك لا إلي هولاء و لا إلي هولاء? ولي در هنگام امتحان و آزمون و خطر اينها به كفر نزديك‌ترند. ?هم للكفر يومئذٍ أقرب منهم للايمان? چون اصل انسان قلب اوست و قلب اينها را كفر پر كرده است؛ لذا گذشته از آن تعبيرات تأكيدآميز، اين جمله را هم اضافه مي‌كنند، مي‌گويند: ?إنّما نحن مستهزئون?

ـ استهزا، هدف منافقان از ابراز ايمان در نزد مؤمنان
منافق وقتي با مؤمن برخورد مي‌كند، مؤمن او را امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند، مي‌گويد: ?لا تفسدوا في الأرض? خود را به عنوان اينكه كار ما جز، اصلاح چيز ديگر نيست، معرّفي مي‌كنند، مي‌گويند ?إنّما نحن مصلحون? ولي در جلسات خصوصي با ائمّه كفر كه نشستي دارند، مي‌گويند ?إنّما نحن مستهزئون? در برخورد با مؤمنين، مي‌گويند «كار ما جزء مسخره كردن چيز ديگر نيست» ?إنّما نحن مستهزئون? ديگر نمي‌گويند «ما استهزا كرديم» حصر مي‌كنند، مي‌گويند «كار ما استهزا، چيز ديگر نيست» ديگران هم ممكن است استهزا، كنند. استهزا را در خود حصر نكرده‌اند، خود را در استهزا حصر كرده‌اند. يك وقت است شما مي‌گوييد «تنها كسي كه مي‌ايستد زيد است» يك وقتي مي‌گوييد «زيد تنها كارش ايستادن است» اينجا تعبير اين است كه ما تنها كارمان استهزا است. ?إنّما نحن مستهزئون?

ـ سر اختصاص هدايت قرآن براي پارسايان
آن‌گاه قرآن كريم در ضمن استدلال بر اين مسئله كه چطور اين كتاب ?هديً للمتّقين? است و ديگران بهره‌اي نمي‌برند؟ اين براهين را اقامه مي‌كند، مي‌فرمايد: اين كسي كه مي‌گويد: كارم استهزا به قرآن است، خوب قرآن چگونه در او نور ايجاد كند؟! گرچه قرآن ?هديً للناس? است [و] براي هدايت همه? مردم تنزّل كرد، امّا اهل نفاق كه مي‌گويند «كار ما جزء مسخره كردن چيز ديگر نيست» چگونه از قرآن استفاده كنند؟! قهراً اين كتاب مي‌شود: ?هديً للمتّقين? امتا خداي سبحان به اين دوچهرگي اينها پاسخ داد. هم كيفر ظاهري براي اينها مقّرر كرد، هم كيفر باطني. هر دو بخش را قرآن كريم عهده‌دار شده است.

ـ علت بي‌اثر بودن طمع مؤمنان در گرايش كافران به اسلام
امّا به مؤمنين مي‌فرمايد: كساني كه كارشان اين است كه مي‌گويند: ما مستهزئيم، شما طمع داريد كه آنها از قرآن استفاده كنند! در همين سوره? «بقره» آيه? 75 و 76 فرمود: ?أفتطمعون أن يؤمنوا لكم? شما طمع داريد كه اين اهل نفاق ايمان بياورند و شما را تصديق كنند و در دين هم‌صدا و هماهنگ با شما باشند! در حالي كه ?و قد كان فريقٌ منهم يسمعون كلام الله ثمّ يحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون? اينها اهل كتاب‌اند، اينها تورات و انجيل را شنيده و خوانده‌اند، حق برايشان روشن شد. كلام‌الله را شنيده‌اند، خوب هم فهميده‌اند، عالمانه تحريف كردند. چند جا اين جمله را با بيانات گوناگون بازگو مي‌كند، مي‌فرمايد: ?قد كان فريقٌ منهم يسمعون كلام الله ثّم يحّرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون?. بعد از اينكه كلام‌الله را فهميدند، عالمانه تحريف مي‌كنند. همين گروهي كه به عنوان اهل كتاب‌اند، تازه وارد حوزه? اسلامي شده‌اند و به صورت، مسلمان شده‌اند شما دلتان مي‌خواهد اين گروهي كه سابقه? يهوديّت دارند و در يهوديّت هم خيانتِ تحريف روا مي‌داشت، الآن بيايند به قرآن وفادار باشند! اينها عالمانه كلام الهي را تحريف مي‌كردند، آن گاه طمع داريد كه بيايند به اسلام شما وفادار باشند؟ ?و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلا بعضهم إلي بعض قالوا أ تخذثونهم بما فتح الله عليكم ليحاجوكم به عند ربّكم أفلا تعقلون? همين منافقيني كه اهل كتاب بودند و به حسب ظاهر ايمان آوردند و كفر در درون اينها تعبيه شده بود، وقتي به مؤمنين مي‌رسيدند، بعضي از اسرار تورات و انجيل را ـ كه درباره? عظمت اسلام و رهبران اسلامي مطرح بود ـ بازگو مي‌كردند. وقتي به سران كفر مي‌رسيدند ـ در جلسات خصوصي آنها حضور پيدا مي‌كردند ـ آنها مي‌گفتند: چرا شما اسزاز تورات و انجيل را به مسلمين مي‌رسانيد كه اينها پيش خدا احتجاج كنند، اينها در محضر خدا احتجاج كنند، بگويند خدايا! در تورات و انجيل اينها آمده است اين مطلب تبشير و مانند آن و انها مع‌ذلك ايمان نياوردند. در اين تعبير نفرمود: «إذا خلوا إلي شياطينهم? فرمود: ?إذا خلا بعضهم إلي بعض? اين گروه منافق، اهل كتاب بودند.

ـ اقسام منافقان درصدر اسلام
و اينها كه منافق شدند چند دسته‌اند: يك دسته از همان اوّل، صورتاً ايمان آوردند و قلباً كافر بودند. عدّه‌اي هم نه، واقعاً ايمان آوردند، فكر مي‌كردند كه منافعي در كار هست، بعد هم واقعاً كافر شدند و آن صورت ظاهري اسلام را حفظ كردند. عدّه‌اي از همان اوّل كفر در درونشان بود، صورتاً و لساناً ايمان آوردند. اينها از اوّل، منافقاً وارد حوزه? اسلامي شدند. گروهي ديگر واقعاً مسلمان شدند، قلبشان با زبانشان مطابق بود، بعد ديدند منافعشان تأمين نمي‌شود، قلباً كافر شدند و لساناً ايمان را حفظ كردند. اينها دو گروه اهل نفاق‌‌اند. در اين كريمه فرمود: ?و إذا لقوا الّذين آمنوا قالوا آمنّا? وقتي با مؤمنين برخورد مي‌كنند، مي‌گويند «ما ايمان آورديم» باز هم به جمله? فعليّه، ولي ?و إذا خلا بعضهم إلي بعض?

ـ بينش مادي‌گرائي سران كفر و نفاق
همين اهل نفاق ـ در جلسات خصوصي كه دور هم جمع مي‌شوند، يكديگر را از جريان آگاه مي‌كنند ـ آنها به اين منافقين مي‌گويند: چرا شما اسرار تورات و انجيل را براي اين مسلمين بازگو كرديد كه اينها در محكمه?‌الله به اين كتاب احتجاج كنند و شما را محكوم كنند اصولاً اهل كتاب (يعني يهود) روحش، روح مادّي است. او اسلام را هم، دين خدا را هم، درحدّ يك مادّه پذيرفته است. اصرارشان به موساي كليم اين بود كه ?لن نؤمن لك حتّي نري الله جهرة? تا ما خدا را با چشم نبينيم، ايمان نمي‌آوريم. اين حرف كسي است كه شناخت او اصالت حسّ است؛ يعني مي‌گويد: هستي با مادّه برابر است، هر چيزي كه هستي دارد، مادّي است و عكس نقيضش اين است كه هرچه مادّه ندارد، هستي ندارد و خرافات است. قهراً مسائل ماوراي طبيعي براي يك انسان مادّي خرافات خواهد بود وشناخت او هم بر اساس اصالت مادّه و اصالتِ حس احساس است؛ لذا به موساي كليم عرض مي‌كردند كه: ?لن نؤمن لك حتّي نري الله جهرة? و وقتي هم آن همه معجزات را از موساي كليم (سلام الله عليه) ديدند، گفتند ?يا موسي اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة? همان طور كه اين مردم يك خداي محسوس دارند در برابر او احترام مي‌كنند، يك خداي ديدني، چون بت اين بت‌پرستان براي ما قرار بده. ?يا موسي اجعل لنا إلهاً كما لهم آلهة? اين حرف كسي است كه هستي را در مادّه منحصر مي‌داند و چيزي كه مادّه و مادّي نيست او را خرافات مي‌پندارند و محور شناخت او هم احساس است. اين گروه اگر خواستند مسلمان بشوند با خدا هم برخورد مادّي دارند؛ لذا ?يخادعون الله? لذا به يكديگر مي‌گويند: چرا شما اسرار تورات و انجيل را به مسلمين گفتيد تا در محكمه? خدا اينها پيش خدا احتجاج كنند؟ در حالي كه نمي‌دانند خدا اسرار اينها را هم مي‌داند.

ـ جهل منافقان به مشهود بودن همه? موجودات عالم در نزد خداي سبحان
لذا در آيه? بعد فرمود: ?أ ولا يعلمون أنّ الله يعلم ما يسرون و ما يعلنون? اينها نمي‌دانند كه خداي سبحان سرّ و عَلَن اينها را مي‌داند. چه اينها افشا بكنند، چه نكنند، خدا مي‌داند. اينها مي‌دانند كه حرفهاي جلسات خصوصي اينها را خدا مي‌داند؟ چه اينها آن اسرار عهدين را براي مسلمين بازگو بكنند يا نكنند، محكوم‌اند. سرّ و عَلن اينها پيش خداي سبحان علن است. اصولاً اينكه گفته مي‌‌شود: خدا عالم غيب است؛ يعني آنچه كه پيش شما غيب است، پيش او مشهود است؛ وگرنه علم كه با غيب ساگار نيست؛ يعني كه با علم سازگار نيست. چيزي كه غائب است، غائب «ما أنّه غائب» كه نمي‌تواند معلوم باشد. علم غيب؛ يعني آنچه كه از نظر شما غائب است، براي خداي سبحان و اهل‌بيت (عليهم السلام) مشهود است. اگر گفته مي‌شود خدا ?عالم الغيب و الشهادة? است. به اين معناست كه غيبي براي خدا نيست. نه اينكه غيب هست، مع‌ذلك او به غيب علم دارد. اين ارشاد به نفي موضوع است؛ يعني موجودات اگر به نظر شما دو قسم‌اند، بعضي غائب‌اند، بعضي مشهود. نسبت به خداي سبحان كه ?كلّ شيءٍ شهيد? است، همه مشهوداند. چيزي نيست كه پيش خدا و براي خدا، غيب باشد. نه اينكه بعضي اشيا براي خدا غيب‌اند و مع‌ذلك خدا به آنها علم دارد به عنوان علم غيب. اصلاً علم با غيب جمع نمي‌شود؛ علم شهود و حضور است. معلوم و مشهود و حاضر است. چگونه غيب، معلوم مي‌شود؟! اگر خدا علم غيب دارد؛ يعني چيزي براي خدا غيب نيست؛ لذا ?كلّ شيءٍ شهيدٌ? است اگر او ?كلّ شيءٍ شهيد? است، «كلّ شيء» هم مشهود اوست اگر ?و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرّةٍ في الأرض و لا في السماء? پس هيچ چيزي عُزوب ندارد، غروب ندارد. هيچ شيئي براي حقّ، عازب و غائب نيست تا خدا به غائب علم داشته باشد. فرمود: ?أ ولا يعلمون أنّ الله يعلم ما يسّرون و ما يعلنون? برخوردي كه منافقين دارند، برخورد مادّي است. اين تحليل عميق عقلي منافق ندارد كه خدا عالم به اسرار و نهان و آشكار است. لذا قرآن كريم فرمود: اينها برخوردشان مادي است و نمي‌دانند چه مي‌گويند.

ـ كيفر منافق سركش
ـ شريك شدن منافقان با شياطين
درباره? اين‌كه فرمود: ?و إذا خلوا إلي شياطينهم? قرآن يك عدّه را با شيطان محشور مي‌داند و كساني با شيطان محشورند كه در زندگي با شيطان باشند و كساني در زندگي با شيطان‌اند كه از خدا روبرگردانده باشند و كساني از خداي سبحان روبرمي‌گردانند كه به نفس و هوا توجّه كنند. اگر خداي سبحان فرمود: ?و من يعش عن ذكر الرّحمن نقيّض له شيطاناً فهو له قرين? اين بدترين كيفر است كه دامن‌گير يك انسان غافل خواهد شد. فرمود: اگر كسي از خدا و ياد خدا روبرگرداند، ما آن شيطان را همراه او قرار مي‌دهيم، قرين او قرار مي‌دهيم. مقارنت شيطان با انسان ـ همان بياني كه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) داشت ـ مقارنت دروني است؛ يعني در صفحه? جان انسان، شيطان آشيانه دارد. خداي سبحان فرمود: اگر كسي از ما روبرگرداند، اين‌چنين نيست كه ما او را رها بكنيم. ما او را تحت ولايت شيطان مي‌سپاريم. ?و من يعش? اگر كي خود را به كوري بزند «أعشي» يعني كسي كه كور است نمي‌تواند ببند «تعاشي» يعني خود را به كوري زدن، تعامي. «عشوا» آن ناقه‌اي است كه ـ بالاخره يا شب‌كور است يا روزكور ـ قدرت بينش ندارد. باري‌تعالي فرمود: اگر كسي از ديدن ياد ما كور شد، اين‌چنين نيست ما او ر ا رها كنيم. ما او را به شيطان مي‌سپاريم. ?نقّيض له شيطاناً فهو له قرين? در مال او شيطان راه دارد، در ميلاد او شيطان راه دارد، در فرزندان او شيطان راه دارد. و «يوم القيامه» با شياطين محشور مي‌شود.

ـ شيطان، كلب معلّم خداوند سبحان
اينها كه پيدايش اينها با شيطنت آميخته است، نه كسب حلال دارند، نه از راه حلال به دنيا آمده‌اند شيطان با اينها شريك است. خداي سبحان در سوره? «اسراء» فرمود: شيطان كه در تحت تدبير ماست، ما او را به عنوان «كلب معلّم» اغرا مي‌كنيم كه اين افراد را بگيرد و در مال و در فرزند اينها شريك باشد. آيه? 64 سوره? «اسراء» اين است، فرمود: ?و استفزز من اتطعت منهم بصوتك و أجلب عليهم بخيلك و رجلك و شاركهم في الأموال و الأولاد? فرمود: تو مسلّحي، سواره نظام داري، پياده نظام داري، همه در اختيار توست. بر اينها بتاز، اينها را اسير كن. اينها كه از ياد من غافل‌اند، در تحت اسارت تواند ?و شاركهم في الأموال و الأولاد? تو شريك مال و فرزند اينها باش. شيطان وقتي شزيك مال مي‌شود نه به اين معناست كه يك مقدار غذا شيطان بخواهد و يك مقدار غذا را انسان بخواهد؛ اين غذايي كه انسان فراهم مي‌كند، اين مالي كه انسان فراهم مي‌كند يا مالي كه انسان صرف مي‌كند. در اين صرف كردنها و فراهم كردنها يك كار صوري است كه بدنه? كار را انجام مي‌دهد، يك عمل معنوي است كه روح اين كار است و نيّت است و اراده. انسان مال را يا از راه حلال تهيّه مي‌كند يا از راه حرام. تحصيل مال، بدنه? كار است، امّا حلال و حرام بودن، روح كار است. مالي را كه فراهم كرده است در هنگام انفاق و صرف، يا در راه حلال صرف مي‌كند يا در راه حرام. اصل مصرف كردن مال، بدنه? كار است. امّا آن نيّت و اراده كهخ در راه حلال است يا در راه حرام، روح كار است. يك وقت انسان شريكِ فرشته است، يعني مال را در راه حلال صرف مي‌كند و از راه حلال تهيّه مي‌كند. بدنه? كار مال انسان است. روح كار، مال فرشته است. فرشته شريك انسان خواهد شد. انسان با فرشته محشور مي‌شود. يك وقت از راه حرام تحصيل مي‌كند [و] در راه حرام مصرف مي‌كند. انسان، شريك شيطان است. بدن كار، مال انسان است. روح كار، مال شيطان. خداي سبحان فرمود درباره? يك عدّه [كه] شيطان شريك مال و شريك فرزند و شريك زندگي اينها است؛ يعني روح عمل را شيطان مي‌گيرد، جسم عمل را اينها مي‌گيرند و چون جسم و روح از هم جدا نمي‌شوند، شيطان و اين شخص هم از هم جدا نمي‌شوند؛ در دنيا با هم قرين‌اند، در اخرت مي‌بند يك ديوي با او بود و او را به بدي وادار مي‌كد و او نمي‌فهميد و با هم وارد جهنّم مي‌شوند.

ـ محشور شدن منافقان با شياطين در آخرت
فرمود: در دنيا اينها شريك شيطان‌اند. در آخرت هم اينها را ما با شياطين محشور مي‌كنيم. اگر فرمود: ?و شاركتهم في الأموال و الأولاد? اين نه به آن معناست كه در كارهاي مادّي، شيطان دخيل باشد؛ چون كار مادّي حلال و حرامش يكسان است. عمده آن نيّت است و آن حكم خداست. اگر مطابق با حكم خدا بود، فرشته با انسان شريك است و اگر چنان چه مخالف با حكم خداي سبحان بود، شيطان با آدم شريك است. در تحصيل اولاد هم‌چنين است. يا انسان از راه حرام اولاد فراهم مي‌كند يا اولاد در راه حرام تربيت مي‌كند. اگر انسان از راه حرام تربيت كرد يا از راه حرام فراهم كرد، شيطان در آن وَلَد شريك است. اگر شيطان در آن ميلاد، حضور داشت و شركت داشت خب، سهم خود را مي‌برد. آن‌گاه در سوره? «مريم» فرمود: اينها با هم محشور مي‌شوند، اين‌چنين نيست كه در قيامت اينها آزاد باشند.
سوال....
جواب: نه، آنكه درباره? ابليس است خداي سبحان به او خطاب مي‌كند. در سوره? «اسراء» ـ كه آيه? قبلاً بحث شده بود ـ اين بود كه گفت وقتي ابليس، مرجوم خداي سبحان شد گفت: ?قال أ رأيتك هذا الّذي كرّمت عليّ لئن أخّرتن إلي يوم القيامة لأحتنكنّ ذرّيّته إلّا قليلاً ? قال اذهب فمن تبعك منهم فإنّ جهنّم جزاؤكم جزاءً مّوفوراً? . آن‌وقت فرمود: ?و استفرز? خطاب به ابليس است. اين ابليس عدّه‌اي را به عنوان ابالسه مي‌پروراند. آن «شيطان الإنس و الجن» تربيت شده ابليس‌اند.

ـ زمان تسلط شيطان بر انسان
سوال.....
جواب: نه اين به عنوان كيفر است. فرمود: آنهايي كه در تحت تدبير توآند و از ياد من غافل‌اند آنها را بگير؛ چون در بحثهاي قبل گذشت كه شيطان مثل «كلب معلّم» است. اين‌چنين مجاز نيست كه به سراغ هر كس برود. شيطان در حدّ وسوسه همه را دعوت مي‌كند به گناه. اين وسوسه، نعمت بسيار خوبي است. اگر وسوسه نباشد كه جهاد اكبر مطرح نيست. اگر جهاد اكبر نباشد كه كسي به مقام ولايت نمي‌رسد. اين وسوسه است كه اولياي الهي را تربيت مي‌كند. اگر جنگي نباشد، جهاد اكبري نباشد كه انان پيروز نمي‌شود. در حدّ يك وسوسه، در حدّ يك دعوت‌نامه، انسان را به فساد فرا مي‌خواند همين، مسلّط نيست بر أحدي. و اگر كسي دعوت انبيا را، دعوت عقل را، كتابهاي آسماني را پشت‌سر گذاشت [و] به سراغ دعوت شيطان رفت، از آن به بعد خداي سبحان مدّتها مهلت مي‌دهد و اگر به توبه موفّق نشد، آن‌گاه شيطان را به عنوان كلب معلّم بر او مي‌گمارد كه از آن مرحله به بعد، اين شخص تحت ولايت شيطان است.

ـ محشور شدن منافقان به سوي خداي قهار
در آيه 68 سوره? «مريم» فرمود: ?فوربّك لنحشرنّهم و الشياطين ثمّ لنحضرنّهم حول جهنّم جثيّاً? فرمود: ما حتماً اين گونه از كفّار و تبهكاران را با شياطين محشور مي‌كنيم. اينها با شيطان محشورند. در برابر كساني كه به «الله» محشورند و به سمت خدا مي‌روند، اينها به سمت جهنّم مي‌روند. در همين سوره? «مريم» آيه? 85 اين است كه: ?يوم نحشر المتقين إلي الرّحمن وفداً? ما متّقين را به طرف رحمان ـ به عنوان يك گروه و هيأت ـ محشور مي‌كنيم؛ مگر همه به طرف خدا محشور نمي‌شوند؟! همه به طرف خدا محشور مي‌شوند، منتها عدّه‌اي به طرف خدايي كه رحمان است، عدّه‌اي به طرف خدايي كه قهّار است، عدّه‌اي به وصف جمال حق محشور مي‌شوند، عدّه‌اي هم به طرف رحمان جلال حق محشور مي‌شوند. عدّه‌اي [به] جهنم مي‌روند [و] مي‌گويند: ?ربّنا ابصرنا و سمعنا? عدّه‌اي هم به طرف رحمان مي‌شوند كه اين رحمان، همان قهّار منتقم است، منتها صفات الهي فرق مي‌كند. درباره? مؤمنين فرمود: ?يوم نحشر المتّقن إلي الرّحمن وفداً? درباره? كفّار و منافقين و ديگر تبهكاران مي‌فرمايد: ?فوربّك لنحشرنّهم و الشياطين ثّم لنحضرنّهم حول جهنّم جثيّاً? پس حشرشان با وليّ آنها است. وليّ آنها هم شيطان خواهد بود،
از نظر كيفرهاي أخروي، خداي سبحان جاي كفّار و منافقن را مشخّص كرد كه اينها در تحت ولايت شيطان‌اند. وليّ و «موليّ‌عليه» طعمه? آتش‌اند و همه به طرف جهنّم محشور مي‌شوند. از نظر مسائل جنگي هم فرمود: ما كفّار و منافقين را خاموش خواهيم كرد.

ـ استهزاي الهي
در سوره? «حجر» آيات 94 و 95 فرمود: ?فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركين? إنّا كفيناك المستهزئين? تا كنون اگر دعوت علني نداشتي، از اين تاريخ به بعد دعوتت را علني كن. براي انكه هر كه تو را استهزا مي‌كرد، ما كفايتش را به عهده گرفتيم. تو غصّه? آنها را نخور، ما كفايتش را به عهده گرفته‌ايم. اين همان ?كفي الله المؤمنين القتال? است فرمود: ما از عهده? همه? اينها برمي‌آييم، همه? اينها را سر جايشان مي‌نشانيم. اين مال دنيا، آن هم مال آخرت. امّا بدترين كيفر ـ كه هم زمينه اين گونه از عقوبتهاي دنيايي را فراهم مي‌كند و هم زمينه? حشر با شياطين را فراهم مي‌كند ـ اين است كه خداي سبحان انسان را به حال خودش وابگذارد.
خداي سبحان وقتي بخواهد كفّار و منافقين را به حال خودشان وابگذارد، مي‌فرمايد: ?الله يستهزئُ بهم? اينها كه مي‌گويند «ما مستهزئيم» خدا اينها را استهزا مي‌كند. در همين آيه? بحث سوره? «بقره» آنها گفتند: ?إنّما نحن مستهزئون? كار ما جزء استهزا، چيز ديگر نيست. آن گاه فرمود: ?الله يستهزئُ بهم? خدا اينها را مسخره مي‌كند. استهزا صفت فعل است نه صفت ذات. از مقام فعل، اين صفت استهزا را انتزاع مي‌كنند. استهزا؛ يعني استخفاف، سبك گرفتن. فرمود: اينها دين را سبك گرفته‌اند، ما اينها را سبك مي‌گيريم، ما اينها را به حال خودشان رها مي‌كنيم. چه كار مي‌كنيم اينها را استهزا مي‌كنيم؟ آن حق كه سنگين است، توفيق حق‌شناسي را به اينها نمي‌دهيم.
سوال....
جواب: «الله أجلّ و أعلي من أن يستهزيء في مقام الذات لكن في مقام الفعل إذا استهزي المؤمن فهذا استهزاء الله و إذا سلب الله سبحانه و تعالي التوفيق منه فهذا استهزاء و استخفاف الاستهزاء ليس بمعني الضّحك. الاستهزاء هو الإستخفاف»

ـ تفاوت استهزاي الهي و استهزاي منافقان
استخفاف؛ يعني سبك مغز كردن: كفّار و منافقين مؤمنين را سفيه مي‌پندارند، تهي مغز مي‌پندارند، مي‌گويند: اينها سفيه‌اند و بسيط‌اند. خداي سبحان مي‌فرمايد: ما اينها را سبك‌مغز مي‌كنيم ما اينها را خفيف مي‌كنيم. استهزا، همان استخفاف است، خفيف كردن و تهي‌مغز كردن. سنگيني انسان به حقّ است. خدا وقتي از قرآن ياد مي‌كند، مي‌فرمايد: ?إنّا سنلقي عليك قولاً ثقيلاً? يك حرف سنگيني را من به قلب تو القا مي‌كنم. حرفي كه مستدل است و مطابق با عقل است، آن وزين است، سنگين است. حرفي كه مطابق با حق نيست، تهي است او سبك است؛ لذا ميزان اعمال مؤمنين در قيامت سنگين است. ?فأمّا من ثقلت موازينه ? فهو في عيشةٍ راضيةٍ? ميزان اعمال كفّار و منافقين سبك است؛ چون حق در آنها نيست ?و أمّا من خفّت موازينه ? فامّه هاوية? انسان مؤمن، سنگين است. «المؤمن وقور» حق سنگين است، قرآن سنگين است. اگر اين حق در قلب يك انسان نبود، اين انسان تهي‌مغز است، سبك‌سر است. در قيامت اين سبُك‌سري‌اش روشن مي‌شود ?و أفئدتهم هواء? يعني فؤاد اينها، دلهاي اينها، تهي است. در دنيا هم كارهاي سبك‌سري انجام مي‌دهند. كار بي‌هدف و بي‌راه. خدا فرمود: من اينها را تخفيف مي‌كنم، اينها را سبُك و تُهي‌مغز مي‌كنم. حق ـ كه سنگين است ـ به اينها نخواههم داد. نعمت فهميدن را به اينها نخواهم داد. آن فهم و شعور عقلي است كه انسان را وزين و سنگين مي‌كند. آن را ما از اينها خواهيم گرفت، توفيق فهميدن را به اينها نخواهيم داد [كه] اين مي‌شود استهزاي الهي. نه اينكه خدا به اينها استهزا مي‌كند، يعني به اينها مي‌خندد. يا مؤمنين اينها را استهزا مي‌كنند، يعني به اينها مي‌خندند [بلكه] اين يك توبيخ اعتباري است، اگر كسي به كسي بخندد يك توبيخ اعتباري است. امّا خداي سبحان ـ كه عزيز مقتدر است ـ أخذ او هم، أخذ عزيز مقتدر است و اگر خداي سبحان بخواهد كسي را بگيرد. از درون، او را مي‌گيرد. فرمود:

ـ كوري دل، كيفر الهي براي منافقان
?و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? مدّت مديدي اينها را در طغيانشان، در تجاوزشان خداي سبحان اينها را امتداد مي‌دهد كه كوركورانه راه را طي كنند. «عَمَه» همان كوري دل است، در برابر عما كه كوري بصر است. انساني كه باطنش كور ات، بصيرتش كور است، مي‌گويند «او گرفتار عمه است» انساني كه بصرش نابيناست، مي‌گويند «او اعمي است، داراي عمي است» فرمود: منافق درونش كور است. «و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? ?يعمهون? يعني كوركورانه راه را ادامه مي‌دهند. انسان هر چه بيراهه برود، سقوطش بيشتر است؛ لذا ?إنّ المنافقين في الدّرك الأسفل من النّار? هر چه انسان به طرف درّه بروند و نداند كجا مي‌رود ـ چون پايين رفتن آسان است ـ به سرعت مي‌رود. اين بالا رفتن است كه سخت است. هر چه پايين مي‌رود، به سرعت مي‌رود، به سقوطش نزديك‌تر مي‌شود. يك وقتي چشم باز مي‌كند كه ته درّه است. فرمود: ?يمدّهم في طغيانهم يعمهون? اينها در آن طاغوتگري‌شان و در طغيان و تجاوز از حدّشان، عَمَهانه با كوري دل، اين مدّت مديد را ادامه مي‌دهند و خداي سبحان زمام اينها را به دست وليّ اينها ـ كه شيطان است ـ داد و گفت «اينها را به ته درّه ببر»

ـ بازگشت به بحث (كيفر منافقان سركش)
لذا فرمود: ?و من يشرك بالله فكأنّما خر من السّماء فتخطفه الطّير أو تهوي به الرّيح في مكانٍ سحيقٍ? درباره? مشركين فرمود: كسي كه شرك بورد، مثل آن است كه بين آسمان و زمين پَرت شد يا همان جا كركسها و شاهينها اين را مي‌ربايند يا تندباد و طوفانِ بادي او را به ته درّه پرت مي‌كند. فرمود: اين گروه را خدا استهزا مي‌كند. استهزاي خدا اين است اين صفت فعل است. فعل خدا اگر به صورت استهزا بيان شده است، فعل كيفري است؛ پس خداي سبحان منافقين را با ه كيفر مي‌گيرد. بدترين كيفر آن است كه اينها را با همان كوري، رها مي‌كند. دوم اينكه مسلمين را در جنگهاي نظامي بر اينها پيروز مي‌كند. سوم اينكه منافقين را با اولياي نفاق ـ كه شياطين‌اند يك جا به جهنّم مي‌برد.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و من سيئات اعمالنا»