موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 38
مدت زمان: 33:31 اندازه نسخه كم حجم: 3.93 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: دانلود
1 ـ سر عدم بهرهوري منافقان از هدايت قرآن
2 ـ كوري دل، كيفر الهي براي منافقان
3 ـ ظهور اضلال كيفري به دست مأموران قهر
4 ـ اوصاف كافران
5 ـ رابطه? اسراف كننده با شيطان
6 ـ مثل شيطان بودن اسراف كننده
7 ـ نشانه? كفر اهل تبذير
8 ـ شياطين، مأموران قهري خداي سبحان
9 ـ بيان حضرت علي (عليه السلام) در عدم بهرهوري كافران و منافقان از قرآن
10 ـ فطرت فضيلت خواهي انسان
11 ـ مع الواسطه بودن غضب خداوند
12 ـ بازگت به بحث (ظهور اضلال كيفري به دست مأموران قهر)
13 ـ شيطان، زمامدار تابعين خود
14 ـ حفظ سرمايه فطرت و هدايت، عامل بهرهمندي از قرآن
15 ـ صحنه? زندگي آدم، ميدان تجارت او با خدا يا تبادل با شيطان
16 ـ عرصه حيات انسان، ميدان تجارت
17 ـ تجارت پرسود و تبادل زيانبار
18 ـ مغفرت الهي، رهآورد تجارت با خداي سبحان
19 ـ پيروزي بر دشمن، كمترين ثمره? تجارت انسان با خداي سبحان
20 ـ صرف مال و جان در جهاد مقدس
21 ـ عدم جواز مصرف در مال و جان بدون اذن حق
22 ـ تجارت پرسود مؤمنان با خداي سبحان
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الله يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون ?(15) أولئك الّذين اشتروا الضّلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين ? (16)
عدم بهرهوري منافقان از هدايت قرآن
ـ كوري دل، كيفر الهي براي منافقان
وقتي دليل محروميت اهل نفاق را بيان كرد كه چطور از قرآن بيبهرهاند، آنگاه فرمود: در برابر استهزاي اينها خداي سبحان اينها را استهزا ميكند. اينها كه گفتند: ?انما نحن مستهزءون? كتاب خدا و دين خدا را خفيف شمردند، خداي سبحان اينها را خفيف ميكند؛ يعني تهيمغز ميكند و تهيمغزي اينها در آن است كه در همان طغيان و در همان عَمَه، حركتشان ادامه دارد ?و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? اين كار كه خداي سبحان كسي را در گمراهي امتداد بدهد، به عنوان كيفر گناه است؛ وگرنه بدواً خداي سبحان كسي را در طغيان امتداد نميدهد و اين جزء اوصاف قهريّه? خداي سبحان است.
ـ ظهور اضلال كيفري به دست مأموران قهر
و همانطوري كه اوصاف جماليّه خداي سبحان، مظاهري دارد به نام فرشتگان و انبيا و اوليا (عليهم السّلام) اوصاف جلال و قهر خداي سبحان هم مظاهري دارد به نام «شياطين» خواه شيطان انس، خواه شيطان جن. اينها مأموران قهري خداي سبحاناند. اگر خداي سبحان خواست كسي را بگيرد به وسيله? شياطين ميگيرد. اينكه فرمود: ?و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? اين فعل را به خداي سبحان اسناد داد، نظير ساير افعال جزئيه است كه به خداي سبحان منسوب است. همانطوري كه به خداي سبحان اسناد داد، نظير ساير افعال جزئيه است كه به خداي سبحان منسوب است. همانطوري كه خدا، آمدن باران و بارش را به خود نسبت ميدهد، در عين حال به علل طبيعياش هم منسوب ميداند؛ كارهاي جزئي را در عين حال كه به علل مباشر نسبت ميدهد، به مبدأ علل كه ذات اقدس اله است هم نسبت ميدهد. امتداد در طغيان را در عين حال كه به خود منسوب ميداند، به شياطين هم نسبت ميدهد كه شياطين، تبهكاران را در آن گمراهيشان، امتداد ميدهند. اگر شياطين، تبهكاران را در گمراهي امتداد ميدهند، براي آن است كه اين شياطين، مأموران قهر خداي سبحاناند. [و] هرگز بالاستقلال توان كار را نداند؛ لذا خداي سبحان ميفرمايد: ما شياطين را بر تبهكاران مسلّط كرديم. سلّطه? شيطان اوّل در حدّ وسوسه است كه يك نعمت خوبي است تا انسان در برابر وسوسه مبارزه كند، در جهاد اكبر پيروز بشود، بشود جزء اولياي الهي و اگر در اين جبهه شكست خورد، خداي سبحان شياطين را بر انسان مسلّط ميكند؛ مثل كلب معلّم تا انسان را بگزَد و در تحت سلطه? خود و ولايت خود ببرد. همين كه در آيه? محل بحث فرمود: ?و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? در سوره? «أعراف» فرمود: ?و إخوانهم يمدّونهم في الغيّ? در ايه? 202 سوره? «أعراف» اين است: ?و إخوانهم يمدّونهم في الغّي ثمّ لايقصرون? چون آيات قبلش مربوط به مؤمنين است، ولي آيات اسبق درباره? اهل شرك و كفر است. از آيه? 198 و 199 كه درباره? كفّار است، سخن شروع ميشود. آنگاه يكي دو آيه در وسط، مربوط به اهل ايمان است، باز سخن در تتمّه? بحث كفر و كافرين است.
ـ اوصاف كافران
در آيه? 198 فرمود: ?و إن تدعوهم إلي الهدي لا يسمعوا و تريهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون? فرمود: كفّار را وقتي دعوت ميكنيم، مهتدي نميشوند. تو ميبيني كه اينها تو را نگاه ميكنند و نميبينند. ?و تريهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون? تو ميبيني كه آنها اهل نظرند نه اهل رؤيت، اهل نگاهاند نه اهل ديدن. كسي كه چشمش ضعيف است، ممكن است نگاه كند، ولي ميگويد «نگاه كردم و نديدم» ديدن مال باصره است، نظر مال چشم است. فرمود: تو ميبيني كه آنها نگاه ميكنند، ولي تو را نميبينند. تو را به عنوان يك انسان عادي نگاه ميكنند و آن شخصيت و رسالت تو را نميبينند ?و تريهم ينظرون إليك? امّا ?و هم لا يبصرون? مردمي اينچنيناند.
آن گاه درباره? همين گروه فرمود: ?و إخوانهم يمدّونهم في الغيّ ثمّ لا يقصرون? برادران اينها، اينها را در گمراهي ميكشانند و هيچ كوتاه ميآيند در بردن و نه اينها كوتاه طريقِ كفر و نه اينها در پيروي طريق كفر ?ثمّ لا يقصرون? نه آنها كوتاه ميآيند در بردن و نه اينها كوتاه ميآيند در رفتن؛ بنابراين در اين كريمه، مدّ در طغيان را به اخوان اين كفّار نسبت داد. ?و إخوانهم يمدّونهم في الغيّ ثمّ لا يقصرون? و چون همين گروه ـ كه اخوان اينهايند ـ اِخوان شياطين هم هستند. اصولاً اُخت و اَخ (گذشته از اينكه به معني برادر و خواهر است) معني مُماثل را هم ميدهد. اينكه ميگويند «اخت» در كتابهاي ادبي دارد باب «كان و اخواتها» نه يعني كان و خواهرهاي كان. اُخت؛ يعني مثل. اخوات؛ يعني امثال. ?كلّما دخلت امّه لعنت اختها? يعني «لَعَنَتْ مثلها» «الاخت هو المثل» و به همين معنا «اخ» هم خواهد آمد. اخ؛ يعني مثل.
ـ رابطه اسراف كننده با شيطان
در سوره? «إسراء» وقتي از مبذّرين نام ميبرد، ميفرمايد: مبذّرين إخوان شيطاناند. سوره? «اسراء» آيه? 27 اين است: ?إنّ المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفوراً? اين به عنوان يك قياس منطقي با شكل اوّل تنظيم شده است. كه مبذّر؛ مثل شيطان است و شيطان كافر است؛ [پس] مبذّر كافر است. مبذّر؛ يعني آن كسي كه بذر افشان بيجاست. در سنگلاخ در شورهزار بذر ميافشاند. تبذير؛ يعني مال را هدر دادن. اگر يك كسي بذر را و تخم را بيجا پاشيد كه مُثمر نشد، اين را ميگويند «تبذير كرد» يعني اين بذر را هدر داد. يك انسان مبذّر و اسراف كننده؛ چون مال را هدر ميدهد، ميگويند «بيجا بذرافشاني ميكند» اين بذر را، اين مال را بايد در زمين آماده در شرايط داشتن آب و مانند آن بپاشد [و] اگر اين بذر را روي سنگ بريزد، در شورهزار بريزد، ميگويند: تبذير كرده است؛ بذر را هدر داد. انسان اسراف كننده، چون اين مال را بيجا صرف ميكند، اين تبذير كرده است؛ يعني اين بذر را كه ميتواند مثمر باشد بيجا پاشيد. مبذّر إخوان شياطيناند؛ يعني امثال شياطيناند «و حكم الأمثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد» ?و كان الشّيطان لرّبه كفوراً? پس «إنّ المبذرين كانوا لربهم كافرين».
ـ مثل شيطان بودن اسراف كننده
اين تمثيل نه يعني تشبيه، تمثيل؛ يعني بيان مصداق ديگر. بين تشبيه و تمثيل فرق است. اگر گفتند «زيد شبيه اسد است» يعني در بعضي اوصاف، امّا اگر گفتند: انسان مثل چي، ميگويند «مثل زيد» اين زيد، فردي از انسان است، لذا همواره مثل، فردي از آن طبيعت خواهد بود، ولي شبه همانند آن فرد ديگري خواهد بود. حساب تشبيه، غير از حساب تمثيل است. تمثيلي كه با تماثل و امثال ارتباط دارد نه تمثيلي كه همانند تشبيه، مرادف تشبيه و مساوي تشبيه است. فرمود: مبذّر مثل شيطان است؛ يعني يك فرد ديگري از شيطان است، اينها مماثاند
ـ نشانه? كفر، اهل تبذير
حكم امثال فيما يجوز و فيما لايجوز واحد» و شيطان «لربه كفور» است؛ پس مبذّر «لربه كفور»است. اينكه فرمود: ?إنّ المبّذرين كانوا إخوان الشّياطين و كان الشّيطان لربّه كفوراً? نشانه? كفرِ اهل تبذير است. اگر انسان در مرحله? عمل مبذّر بود، كفر عملي دارد. در مرحله? اعتقاد اهل تبذير بود، يعني عقيده را بيجا پاشيد، كفر اعتقادي داشت؛ تبذير اعقتادي داشت، برادر شيطان است در مرحله? اعتقاد و در مرحله? ؟؟؟ كفر اعتقادي دارد؛ بنابراين اينگونه از افراد كه برادران كفّاراند، برادران شياطين هم هستند، امثالاند. اينهايند كه تبهكاران را در آن طغيانشان امتداد ميدهند.
ـ مأموران قهري خداوند سبحان
قرآن كريم در عين حال كه رهبري كفر را به شياطين و اولياي شياطين نسبت ميدهد، معذلك ميفرمايد: خداست كه اين كارها را ميكند. ?و يمدّهم في طغيانهم يعمهون? سرّش آن است كه بر اساس توحيد افعالي، چيزي در عالم نيست كه به استقلال كار كند. همه مأموران الهياند هر كس هر كاري انجام ميدهد تا خداي سبحان اذن ندهد، ممكن نيست. اگر مأموران قهري خداي سبحان، كسي را ميگيرند به «اذن الله» ميگيرند؛ لذا خداي سبحان در سوره? «اعراف» ميفرمايد: ما شياطين را بر كفّار مسلّط كرديم. در سوره? «اعراف» وقتي جريان شيطان را مطرح ميكند، در آيه? 27 ميفرمايد: ?إنّه يريكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم إنّا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون? ما شياطين را وليِّ كفّار قرار داديم. اگر كفّار در تحت ولايت شيطاناند، به اذن ماست. ما كه از اوّل به شيطان دستورِ ولايت نداديم، او را زِمام كسي نكرديم. به او گفتيم تو حقّ وسوسه داري و ديگر هيچ. از آن طرف عقل و وحي، انسان را هدايت ميكنند و از اين طرف شيطان فقط وسوسه ميكند تا در جبهه? درون يك مخالفي هم باشد. نيروهاي توحيدي به مراتب، قويتر از نيروي شرك و كفر است؛ يعني عقل از درون، انبياء از بيرون، انسان را به توحيد هدايت ميكنند و شيطان با وسوسه انسان را منحرف ميكند. اگر كسي با داشتن همه? اين قدرتهاي الهي معذلك، وسوسه? شيطان را بر هدايت عقل و وحي ترجيح داد و راه توبه را عمداً به روي خود بست، آن گاه خداي سبحان، شيطان را وليّ او قرار ميدهد. از آن لحظه به بعد او در تحت ولايت شيطان است. ?انا جعلنا الشياطين اولياء للذّين لا يؤمنون? همين تعجّب هست كه انسان با داشتن اين نورافكنهاي قوي، چطور به دنبال وسوسه ميرود؟! اين انسان با داشتن اين همه راههاي هدايت معذلك به طرف وسوسه ميرود.
اگر اين چنين شد از ان مرحله به بعد، شيطان رسالت خدا را در نظام تكوين ايفا ميكند. ?انا جعلنا الشياطين اولياء للّذين لا يؤمنون? ?انا ارسلناك الشياطين علي الكافرين تؤزّهم أزّاً? شيطان رسالت خدا را دارد درباره? كفّار انجام ميدهد. اين طور نيست كه شيطان در نظام الهي در برابر خدا سمتي داشته باشد. عبدي از عباد خداست، منتها عبد معذّب. در كارهايش، مثل «كلب معلّم» بيش از آن مقداري كه إذن يافت، تأثير ندارد. خداي سبحان فرمود: ما او را رسول قرار داديم كه كفّار را بِگزَد و بگيرد. ?انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون? ?انا ارسلنا الشياطين علي الكافرين تؤزّهم أزّاً? مثل اينكه درباره? ساير عذابها ميفرمايد: ما باد را بر فلان قوم مسخّر كرديم ?سخّرها عليهم سبع ليال و ثمانيه ايام حسوما?
ـ بيان حضرت علي (عليه السلام) در عدم بهرهوري كافران و منافقان از قرآن
انسان در عين حال كه داراي قدرت و اختيار هست، توفيق زائد از او سلب شد، امّا فكرش، هوشش همه سرجايش محفوظ است. در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج [البلاغه] آمده است كه «فإنّ فيه شفاء من أكبر الدّاء و هو الكفر و النفاق و الغيّ و الضلال» . فرمود: اين قرآن، سختترين مرض را شفا ميدهد؛ مگر كسي نخواهد درمان بشود. فرمود: كفر را قرآن شفا ميدهد، نفاق را قرآن شفا ميدهد، گمراهي و بيهدفي را قرآن شفا ميدهد. اگر كسي از كنار داروخانه بگذرد و داروخانه و طبيب و درمان را مسخره كند، شفا نميگيرد. فرمود: اگر كسي سَري به اين محكمه بزند و از اين دارو استفاده كند، اگر كافر باشد شفا ميگيرد، اگر منافق باشد شفا ميگيرد، ولي اگر كسي از كنار قرآن با پوزخند گذشت خب البّته بهره نميبرد.
سوال.....
جواب: يعني اگر چنان چه خداي سبحان ديد اين شخص از كنار داروخانه با پوزخند گذشت، ديگر توفيق شفايابي را به او اعطا نميكند؛ وگرنه طبق بيان قرآن متحرك حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود: قرآن را از دست ندهيد؛ زيرا بدترين مرض را قرآن شفا ميدهد «فإنّ فيه شفاءٌ من اكبر الداء» هيچ دردي بدتر از كفر و نفاق نيست. خدا به وسيله? قرآن كفر و نفاق را شفا ميدهد، ولي به اين شرط كه كافر و منافق اين دارو را مصرف كنند، نه با پوزخند از كنار اين داروخانه بگذرد.
سوال....
جواب: شياطين در اين جهت كه مأموران الهياند؛ مثل «كلب معلّم» بحثي ديگر دارند و از آن جهت كه خداي سبحان فرمود: ?ما منعك أن تسجد لما خلقت بيدي أستكبرت أم كنت من العالين ? قال انا خير منه? بحث ديگري دارد. او از آن جهت معذّب ات كه كبر، غرور و منيّت نگذاشت كه در پيشگاه خدا اطاعت كند.
سوال....
جواب: اينها هم فروعات آن كفّر اوّليهاند، ولي عليايحال اينچنين نيست كه اگر كسي را خواست بگزد به استقلال بگزَد؛ تا خداي سبحان اذن تكويني ندهد او اين قدرت را ندارد؛ گرچه ممكن است تشريعاً بعضيها ممنوع باشد. ?من يشرك بالله فكأنّما خرّ من السّماء فتخطفه الطّير أو تهوي به الرّيح في مكانٍ سحيق?
ـ فطرت فضيلتخواهي انسان
انسان به طرف فضيلت، آمادهتر است؛ چون فطرتش فضيلتخواهي است. عقل هم مطابق فطرت است، وحي هم هماهنگ فطرت است. اين شيطان يك امري است تحميل بر انسان. فطرت انسان اگر كار خير انجام داد، ده برابر پاداش ميگيد، براي اينكه به ان سمت گرايش دارد و اگر با داشتن همه? اين جهات دروني و بيروني، كسي وسوسه? شيطان را بر هدايت انبيا (عليهم السّلام) ترجيح داد، ديگر مشمول رحمت خاصّه? خدا نيست.
بنابراين اگر خداي سبحان امتداد در غي را به خود نسبت داد، براي آن است كه مأموران قهر الهي كار را بدون اذن خداي سبحان نميكنند. اگر شياطين جنّ باشند يا شياطين انس باشند، انسان را گمراه بكنند، باز اينها مأموران قهر الهياند كه خداي سبحان آنها را بر انسان مسلّط ميكند.
ـ معالواسطه بودن غضب خداوند
در بحثهاي قبل به عرض رسيد كه رحمت با غضب فرقش اين است كه هرگز غضبِ بلاواسطه نداريم، امّا رحمت [بلا واسطه] معالواسطه داريم. سطح غضب آن قدر بالا نيست كه به جهان تجرّد محض برسد؛ لذا در مراحل عباد مخلص، غضب نيست، در حمله? عرش غضب به عصيان و تباهي نيست. غضب لدّني نداريم، امّا علم لدّني، رحمت لدّني و مانند آن هست. صفات رحمت ميشود بلاواسطه تنزّل كند، ميشود معالواسطه، امّا صفات عذاب و غضب، جزء معالواسطه فرض صحيح ندارد؛ زيرا در آن نشئه? عاليه، جا براي غضب نيست. اينها هميشه معالواسطهاند.
ـ بازگشت به بحث (ظهور اضلال كيفري به دست مأموران قهر)
بنابراين اگر خداي سبحان، امتداد در طغيان را به خود نسبت داد، براي آن است كه مأموران قهر الهي به اذن خدا كار ميكنند و كار اينها از يك نظر كه توحيد افعالي است و همه? كارها را به خداي سبحان نسبت ميدهد، به خدا منسوب است، منتها اين به عنوان كيفر است، نه به عنوان مدّ بدوي و اين كيفر رحمت است؛ يعني كافر و منافق را به كيفر رساندن، اين رحمت است و اين مال خداست.
ـ شيطان، زمامدار تابعين خود
سوال....
جواب: خب، اگر كسي اين آيه كريمه را «نبذه وراء ظهره» پشتسر گذاشت، خداي سبحان فرمود: ?لا تتّبعوا خطوات الشيطان? به دنبال گامِ شيطان حركت نكنيد. اين به دنبال گام شيطان حركت كرد و اين كتاب الهي را پشتسر گذاشت. وقتي به دنبال او حركت كرد و جزء تبعه? شيطان شد، شيطان زمام او را به دست ميگيرد، ميشود وليّ او ?كتب عليه أنّه من تولاه فانه يهديه يضّله و يهديه إلي عذاب السعير? در سوره? «حج» فرمود: اينچنين مقرّر شد و تنظيم شد كه اگر كسي تحت رهبريِ شيطان را بردارد، كمكم شيطان زِمامدار او ميشود، او ميشود تحت ولايت شيطان.
ـ حفظ سرمايه فطرت و هدايت، عامل بهرهمندي از قرآن
آن گاه در ايه? بعد فرمود: ?اولئك الّذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين? قبلاً وقتي كه فرمود: اين كتاب ?هدي للمتّقين? است. اوصاف اهل تقوا را كه در حقيقت اوصاف كساني كه از قرآن بهره ميبرند، بازگو كرد. آنگاه در پايان فرمود: ?اولئك علي هديً من ربّهم و اولئك هم المفلحون? يعني اينها يك پايگاهِ فكري و هدايتِ الهي دارند، روي اين پايگاه فكري و هدايت الهي از قرآن بهره ميبرند. جريان كفّار و منافقين را كه مطرح كرد، در پايان جريان منافقين ميفرمايد: ?أولئك الّذين اشتروا الضلالة بالهدي? فرمود: ما اين پايگاهِ فكري و هدايت فطري را به همه داديم. اهل تقوا آن پايههاي فكري و هدايتِ فطري را حفظ كردند، روي آن استوار شدند و بهره گرفتند. منافقين و همچنين كفّاري كه در حكم شريك هماند، اينها اين سرمايه فطرت و هدايت را فروختند و ضلالت گرفتند. اگر كسي سرمايه را بفروشد كه از قرآن بهره نميبرد. فرمود: اينها در بازار دنيا كه بازار داد و ستد است، آن سرمايه? هدايت و فطرت را فروختند و گمراهي گرفتند. اگر سرمايه هدايت را فروختند، ديگر راه براي تجارت نيست. كسي كه سرمايه دارد كسب ميكند، امّا اگر كسي سرمايه را باخت، قدرت كسب ندارد؛ لذا ميفرمايد: ?فما ربحت تجارتهم? هرگز تجارت اينها سودي ندارد، براي اينكه اينها سرمايه را فروختند، نه زائد بر سرمايه را، آن هم سرمايه را فروختنمد و ضلالت گرفتند. ضلالت كه يك امر وجودي نيست. فرمود كمال را دادند و نقض گرفتند، يعني كمال را دادند و چيزي نگرفتند.
ـ صحنه? زندگي آدم، ميزان تجارت او با خدا يا تبادل با شيطان
تعبيرات قرآن كريم درباره? اينكه انسان يك سوداگر است [و] تعّهداتي دارد، گوناگون است. گاهي تعبير تجارت ميكند كه انسان در دنيا سرگرم تجارت است؛ گاهي تعبير بيع ميكند، گاهي تعبير شرا و اشترا ميكند، گاهي تعبير خسارت ميكند، گاهي تعبير ربح ميكند، گاهي تعبير غَبْن ميكند، اينها همه نشانه? آن است كه انسان يك داد و ستدي دارد، معلوم ميشود يك سرمايهاي است، يك كاايي و يك بهايي است؛ وگرنه اين تعبيرات كه لازمه? داد و ستد بود، بيان نميكرد. در قرآن سخن از تجارت هست، سخن از بيع هست، سخن از اشترا هست، سخن از خسارت و سرمايه باختن است، سخن از سود هست، سخن از غَبْن هست، سخن از كمفروشي هست همه هست، نه كمفروشي در مسائل مادّي، آنچه كه در اين عناوين ياد شده است، مربوط به مسائل اعتقادي و اخلاقي است؛ وگرنه آنچه كه ميفرمايد: ?لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل إلاّ أن تكون تجارةً عن تراضٍ? آن از بحثها خارج است. با ?اوفوا بالعقود? ?احلّ الله البيع? از بحثها خارج است، آنها يك حكم فقهي است. اين بيعي كه گفته ميشود، همان است كه فرمود: ?الّذين يبايعونك انما يبايعون الله? اين بيع، همان بيعت است. كسي كه با خدا و پيامبر [صلي الله عليه و آله و سلم] بيعت ميكنند؛ يعني جانش را بيع ميكند، مالش را بيع ميكند. منظور از بيع، اين بيع است نه بيع نان و گوشت. آن بحث فقهي است، نه بحث تفسيري و اخلاقي. آنكه فرمود: ?احل الله البيع? يا ?لا تأكلوا اموالكم بينكم بالباطل الا ان تكون تجاره عن تراض? غير از اين تجارتي است كه ميفرمايد: ?يا ايها الذين امنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم? اين يك تجارت ديگر است.
ـ عرصه? حيات انسان، ميدان تجارت
تجارتي كه در قرآن مطرح است و همچنين بيع و شرا، معلوم ميشود يك سرمايهاي است و يك بهايي و يك معياري براي تبديل اين سرمايه و رسيدن به آن بها و سود است. قرآن كريم عمر را و نيرويِ فهم را و نيروي كار را سرمايه ميداند. اگر عمر، اين نيرويِ فهم را و نيروي كار را براي فراهم كردن معارف و تحصيل اعمال صالحه صرف كرد، اين يك تجارتي است بيخسران و اگر اين نيروي اعتقاد و عمل را، اين نيرويي كه با او بايد چيز بفهمد و فهميدهها را اجرا كند، آن را در غير راه عقائد و معارف حقّه و عمل صالح صرف كرد، سرمايه را باخت. اينكه ميفرمايد: ?و العصر ان الانسان لفي خسر الا الّذين آمنوا? يعني به استثناي افرادي كه داراي اين اركان چهارگانه است، بقيه سرمايه را باختهاند. انساني كه سرمايه را از دست داد، خسران ديد. ?و العصر ان الانسان لفي خسر الا الذّين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر? تعبير به خسارت، ناشي از آن است كه اگر انسان در برابر اين سرمايه? عمر علمي و عملي چيزي نيندوخت و نياموخت، ضرر كرده است.
ـ تجارت پرسود و تبادل زيانبار
ـ مغفرت الهي، رهآورد تجارت با خداي سبحان
تعبير به تجارتي كه در سوره? «صف» آيه 10 مشخص كرد اين است. ?يا ايها الّذين امنوا هل ادلّكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم? فرمود: شما سرمايهاي داريد، ميخواهيد من شما را راهنمايي كنم به اينكه با اين سرمايه از عذاب اليم برهيد؛ چيزي بخريد كه از عذاب اليم شما را برهاند؟ آن تجارت اين است ?تؤمنون بالله و رسوله? اين مرحله? اعتقاد ?و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم? اين مرحله? عمل ?ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون? اگر شما اين تجارت را كرديد؛ يعني عمر را در تحصيل عقيده و جهاد و فداكاري و شركت در جبهه? حق عليه باطل، حضور پيدا كرديد، خداي سبحان در برابر اين كار شما بهايي كه ميدهد اين است ـ چون در تجارت انسان چيزي ميفروشد و چيزي ميگيرد ـ آنچه كه شما در راه خدا ميدهيد، همين است. هوسها و خيالها را پشتسر ميگذاريد، اعتقاد به خدا و قيامت را و جهاد در راه خدا با جان و مال را ميپذيريد و آنچه ميگيريد اين است: ?يغفر لكم ذنوبكم? گناهانتان را ميآمرزد ?و يدخلكم جنات تجري من تحتها الانهار? تا انسان مغفورله نشود، وارد بهشت نيست. آنجا دارالسلام است. تا انسان از سلامت كامل برخوردار نشود، وارد بهشت نخواهد شد؛ لذا اوّل گناهان را ميآمرزد، انسان كه شستوشو شد و تطهير شد، وارد «دارالسلام» ميشود. ?يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجري من تحتها الانهار و مساكن طيبه في جنات عدن ذلك الفوز العظيم? هم مسكنهاي طيّب، هم قرارگاهي كه ديگر جا براي زَوال نيست و هم اين فوزِ عظيم است. «جنّاتِ عدن» از اين جهت جنّتِ عدن است كه جاي قرار است. چيزي كه در يكجا آرام ميگيرد و قرار ميگيرد، ميگويند: عدنش در انجاست و قرارش در آنجاست و قرارگاه را ميگويند «معدن» معدن، قرارگاه اين احجار كريمه است. جايي كه يك شيء ميآرمد و قرار ميگيرد، آنجا را ميگويند «معدن» عدن؛ يعني قرارگاه و اين جنّت، جنّت عدن است. ?ذلك الفوز العظيم? اينها بهرهها و بهايي است كه در قيامت به انسان ميدهند.
ـ پيروزي بر دشمن، كمترين ثمره? تجارت انسان با خداي سبحان
امّا بهرهها و بهايي كه مثل آنها نيست، خيلي از آنها كمتر است؛ آن را در آيه? ديگر ذكر كرد، فرمود: ?و اخري تحبّونها نصر من الله و فتح قريب و بشر المؤمنين? پيروزي شما بر دشمن، فاتح شدن، دشمن را طرد كردن، اين را هم خدا به شما بدهد، ولي اين نسبت به آن عالمِ ابد، قابل قياس نيست، لذا او را در كنار هم ذكر نكرد، در ايه? بعد با تغيير سياق ذكر كرد. آن پاداشي كه خداي سبحان به يك رزمنده ميدهد به نام بهشت ابد، او قابل قياس نيست با فتح دنيايي. خود دنيا نسبت به عالمِ ابد، قابل قياس نيست، چه رسد به فتح دنيا.
سوال....
جواب: نعم، اما لا تقاس المقدمة و ذي المقّدمة الابديّة. إِنَّ الحيوة الدّنيا إلاّ متاع و ما الحيوة الدّنيا إلاّ متاع. سراسر دنيا نسبت به آخرت، مثل يك حلقه است در يك فلات لذا فرمود: ?و اخري? يعني يك خصلت ديگري كه شما دوست داريد ?تحبونها? مورد علاقه? شماست و آن اين است كه پيروزتان ميكند. اين پيروزي در برابر آن سعادتِ ابد، قابل قياس نيست؛ چون خود دنيا نسبت به بهشت، قابل قياس نيست. ?و اخري تحبّونها? و آن چيست؟ ?نصر من الله و فتح القريب و بشر المؤمنين? فرمود: در اين داد و ستد استفاده كرديد، از كلمه? «بشارت» ما را متوجّه اهميّت اين داد و ستد ميكند.
ـ صرف مال و جان در جهاد مقدس
در سوره? «توبه» هم مشابه اين تعبير آمده است كه فرمود: ?فاستبشروا ببيعكم الّذي بايعتم به? آيه? 111 سوره? توبه اين است: ?ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه? خداي سبحان اگر بخواهد چيز بخرد فقط از مؤمنين چيز ميخرد، از غير مؤمنين چيز نميخرد. جانِ طيّب و مالِ طاهر را قبول ميكند. در بحثهاي قبل آياتي خوانده شد كه آنچه كه منافقين در راه خير به حسبِ ظاهر انفاق ميكنند، مقبول خدا نيست؛ چون خدا طيّب را ميپذيرد، خدا فقط جان مؤمن را قبول ميكند، از اينها چيز ميخرد ?ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم? اين بيان مَبيع، مشتري مشخص، كالا مشخّص، فروشنده هم مشخّص، امّا ثمن ?بأن لهم الجنّه? پس بايع مؤمن، مشتري خداي سبحان، مبيع جان مال، ثمن جنّت.
ـ عدم تصرف در مال و جان بدون اذن حق
خب، اگر كسي با خداي سبحان بيعت كرد، يعني بيع كرد، جان و مالش را فروخت، ديگر مالك جان و مال نيست، خدا مالك جان و مال ميشود و انسان اگر بخواهد در جان و مالش تصّرف بكند، بايد به اذن حق باشد. اگر خدا تصّرف نميكند، يعني به إذن مالك تصّرف نميكند. خداي سبحان فرمود: اگر كسي مؤمن است، جان و مالش را به من فروخت در برابرش بهشت ميگيرد، پس من مالك جان و مال اويم و او اگر بخواهد در جان و مالش تصّرف كند، بايد به إذن من باشد.من إذني كه ميدهم اين است، ميگويم: ?يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون? من ميگويم اين را در جبهه بايد مصرف كني. اگر كسي بيعت نكرد، يعني جانش را به خدا نفروخت، مالش را به خدا نفروخت، او مستقل است، ميگويد «من كاري به جنگ ندارم» ولي اگر كسي بيعت كرد، يعني جان و مالش را به خدا فروخت، او ديگر نميتواند بگويد: من كاري به جنگ ندارم، او نميتواند بگويد: من مال خودم و جان خودم را مملوك خود ميدانم و مستقلّم. ?فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقّاً في التوراته و الانجيل و القرآن? اين حرف همه? انبياست. هرگز عيساي مسيح نيامد، بفرمايد: اگر به شما ستم كردند، شما جنگ نكنيد، دفاع كنيد. اين سخن در انجيل هم هست، در تورات هم هست، نه اينكه در خصوص قرآن كريم باشد، اين وعدي است كه همه? انبيا دادهاند، اين نظير نماز و روزه است كه در همه? كتب آسماني هست، اين نظير اعتقاد به توحيد است كه در همه? كتب آسماني هست. اين طور نيست كه انجيل جنگ نداشته باشد، تورات جنگ نداشته باشد. وعدهاي است در كتابهاي آسماني. ?وعداً عليه في توريه و الانجيل و القرآن و من أوفي بعهده من الله?
خداي سبحان يقيناً به عهدش وفا ميكند و اخدي باوفاتر از خداي سبحان نيست،
ـ تجارت پرسود مؤمنانبا خداي سبحان
آن گاه فرمود: ?فاستبشروا ببيعكم الّذي بابعتم به? به شما بشارت ميدهم كه چيز زوالپذير داديد و چيز ابدي گرفتيد. اين همان است كه در سوره? «صف» فرمود: ?و بشر المؤمنين? اينجا ميفرمايد: ?فاستبشروا? آنجا ?بشّر? به مؤمنين بشارت بده كه داد و سند سودمندانهاي كرديد. اينجا ميفرمايد: ?فاستبشروا ببيعكم الّذي بابعتم به و ذلك هو الفوز العظيم? معلوم ميشود انسان در تجارت هست. حالا تا از كدام تجارت استفاده كند و از كدام تجارت استفاده نكند. منافق سرمايه را ميفروشد ?فما ربحت تجارتهم? مؤمنين سرمايه را به حقّ مصرف ميكنند. ?اولئك يرجون تجاره لن تبور? كه بحثش به بعد موكول ميشود. «و الحمد لله ربّ العالمين»
|