موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 39

مدت زمان: 35.28 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.06 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.12 MB دانلود

1 ـ خلاصه جلسات گذشته (سرعدم بهره‌وري پارسايان از هدايت قرآن)
2 ـ علت عدم بهره‌مندي منافقان از هدايت قرآن
3 ـ صحنه? زندگي آدم، ميدان تجارت با خدا يا تبادل با شيطان
4 ـ چهار امر لازم در تجارت انساني
5 ـ امور شش‌گانه در تجارتهاي مهم
6 ـ شش امر لازم در تجارت الهي
7 ـ تجارت رابحه و بائره
8 ـ قيامت، روز ظهور خسارت
9 ـ جدا بودن اركان تجارت به شكل حقيقي يا اعتباري
10 ـ تجارت رابحه در كلام امام علي (عليه السلام)
11 ـ نمونه‌اي از فروش جان و خريد رضوان
12 ـ غيبت فروشنده و كالا در معامله? با شيطان
13 ـ اثر خودفروشي كافران و منافقان در مسدود بودن تحصيل سرمايه
14 ـ معبد، بازار تجارت با خداي سبحان

15 ـ تجارت معنوي در سخنان حضرت علي (عليه السلام)
16 ـ تقوا در كلام اميرالمؤمنين (عليه السلام)
17 ـ تجارت پرسود و زيانبار

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
أولئك الّذين اشتروا الضّلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين?

ـ خلاصه جلسات گذشته (سرعدم بهره‌وري غير پارسايان از هدايت قران)
معمولاً در استدلال بعد از ذكر مقدّمات، نتيجه‌گيري مي‌شود و اين نتيجه براي تثبيت مدّعاست. خداي سبحان در اوايل اين سوره? مباركه، سه ادّعا كرد: يكي اينكه اين كتاب الهي ?هديً للمتّقين? است كه يك ادّعاي اثباتي است. دوّم اينكه ?هديً? براي كفّار نيست، «ليس هديً للكفّار» سوّم اينكه «ليس هديً للمنافقين» ادّعاي اثباتيِ اوّل را با تبيين اوصاف پنج‌گانه اهل تقوا مستدل كرد كه اهل تقوا، چون ايمان به غيب دارند و ساير شرايط را دارند، از قرآن بهره مي‌برند. در ضمن دو آيه، آن ادّعاي سلبيِ راجع به كفّار را مستدل كرد كه چرا كافر از قرآن بهره نمي‌برد؟ در طي چند آيه، آن بُعد سلبيِ ناظر به اهل نفاق را مستدل كرد كه چرا منافقين از قرآن بهره نمي‌برد؟

ـ علت عدم بهره‌مند منافقان از هدايت قرآن
همان‌طوري كه در قسمت اوّل، بعد از استنتاج فرمود: ?أولئك علي هديً من ربّهم و أولئك هم المفحون? در اين قسمت سوّم راجع به تحليل مسئله نفاق بعد از اتنتاج مي‌فرمايد: ?أولئك الّذين اشتروا الضلالة بالهدي فما ربحت تجارتهم و ما كانوا مهتدين? يعني قرآن؛ گرچه ?هديً للنّاس? است، امّا اين سرمايه? احترام به قرآن را منافق فروخت؛ لذا به قرآن و اهل قرآن استهزا مي‌كند. اگر كسي سرمايه? احترام به قرآن را بفروشد، آن وقت چگونه از قرآن استفاده بكند؟! اگر قرآن ?شفاءً لما في الصدور? است، به منزله? داروخانه و طبيب و راهنمايِ درمان است، آن بيماري كه طبيب را و داروخانه را و دارو دادن را و دارو خوردن را مسخره مي‌كند، چگونه شفا پيدا كند؟! اگر كسي به نام منافق، منطقش اين است؛ ?انما نحن مستهزءون? او اگر به قرآن ـ كه مركز شفاست ـ استهزا بكند، يقيناً سودي نمي‌برد. ساير علل و عوامل را در همين آيات، خداي سبحان تشريح كرد آن گاه فرمود: ?أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدي?

ـ صحنه? زندگي آدم، ميدان تجارت با خدا يا تبادل با شيطان
تعبير اشترا، بيع، بايع، مشتري، تجارت، خسران، سود، غبن، همه و همه كه در قرآن كريم آمده است، ناظر به آن است كه يك صحنه? تبادلي هست كه انسان چيزي مي‌دهد و چيزي مي‌گيرد. اينكه چيزي مي‌دهد و چيزي مي‌گيرد، گاهي به عنوان «بيع» تعبير مي‌شود، گاهي به عنوان «اشترا»؛ پس اصلش «مفروع‌عنه» است. گاهي تعبير آن است كه انسان مي‌فروشد، گاهي تعبير آن است كه انسان مي‌خرد، گاهي تعبير آن است كه انسان در تجارت سود نمي‌برد يا سود مي‌برد، گاهي تعبير آن است كه عدّه‌اي سرمايه را مي‌بازند [و] عدّه‌اي از سرمايه استفاده مي‌كنند، گاهي تعبير آن است كه عدّه‌اي سود مي‌برند، گاهي تعبير آن است كه قيامت روز ظهور غَبن است. همه? اينها نشانه? آن است كه يك تبادلي هست.

ـ چهار امر در تجارت انساني
در تبادل بالاخره چند چيز لازم است [و] اين امور بايد از هم جدا باشد، حالا يا حقيقتاً از هم جدا باشند يا اعتباراً؛ پس بحث در دو مقام است: مقام اوّل در ان مواردي كه اين امور از يك‌ديگر حقيقتاً جداست، مقام ثاني درباره? آنجاست كه اين امور اعتباراً از هم جداست و نه حقيقتاً. وقتي مقام اوّل و مقام دوّم از هم جدا شد، معلوم مي‌شود كه قسمت مهمِ هدايتِ قرآن كريم به همان مقام ثاني برمي‌گردد، نه مقام اوّل. بيان ذلك اين است كه در اشترا، يك مالي است به نام «مثمن» يك صاحب مالي به نام «بايع» يك مالي است به نام «ثمن» و يك صاحب مالي است به نام «مشتري» كه اين را با يك قرار مشخّصي جا‌به‌جا مي‌كنند. فروشنده متاعي را به خريدار در برابر آن بها مي‌دهد، طبق يك ضوابطي. اين به نام بيع و شرا است. گاهي انسان اين متاع را به‌جا مي‌فروشد و نفعي مي‌برد، اين مي‌شود «تجارت رابحه» اين تجارت را مي‌گويند «سودآور است» گاهي انسان مغبون مي‌شود، گاهي اصلاً سرمايه را مي‌بازد. يا سود نمي‌برد، مغبون مي‌شود يا در حدّ غبن نيست، در حدّ خسارت است كه سرمايه را مي‌بازد. اينها شئون تجارت است و همه? اين شئون را قرآن كريم تبيين كرد كه اگر انسان چگونه داد و ستد بكند سود مي‌برد و چگونه داد و ستد بكند ضرر مي‌بيند؟ اينها را مشخّصكرد.

ـ امور شش‌گانه در تجارتهاي مهم
در سوره مباركه «توبه» هم براي اين امر مهّم، شش چيز را تبيين كرد، چون در داد و ستدهاي غير مهم، همين امور چهارگانه است كه ياد شده؛ يعني بايع، مشتري، مبيع، ثمن. در تجارتهاي مهّم (داد و ستدهاي قابل اهميّت) گذشته از اين امور چهارگانه، دو امر هم ضميمه است: يكي قباله و سند و يكي هم شاهد. انسان در كارهاي عادي اگر بخواهد يك كتابي بخرد، ديگر قباله تنظيم بكند و عدّه‌اي را به عنوان شاهد در حين داد و ستد استشهاد كند، اين‌چنين نيست، ولي اگر خواست يك مسكني تهيّه كند، قباله‌اي لازم است و شاهدي؛ پس در تجارتهاي غيرمهم همين چهار چيز لازم است، در تجارتهاي مهم شش چيز لازم است

ـ شش امر لازم در تجارت الهي
قرآن كريم به تجارت‌هاي انساني بها مي‌دهد، مي‌فرمايد: در سوره? «توبه» آيه? 111 وقتي كه بايع و مشتري و مبيع و ثمن را بيان مي‌كند، آن گاه به شاهد و قباله هم مي‌پردازد كه گوشه‌اي از اين بحث قبلاً اشاره شد. در سوره? «توبه» آيه? 111 اين است: ?إنّ الله اشتري من المؤمنين أنفسهم و أموالهم بأنّ لهم الجنّة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقّاً في التّوراة و الإنجيل و القرآن و من أوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الّذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم? در اينجا به امور شش‌گانه اشاره كرد، فرمود: مشتري: خداي سبحان است، خريدار: خداي سبحان، فروشنده: مؤمن، مبيع و كالا: جان و مال كه خداي سبحان جان و مال مؤمن را مي‌خرد، نه غير مؤمن را. ثمن: بهشت ابد، شاهد: موساي كليم و عيساي مسيح و قباله: هم همين آيه? سوره? قرآن كريم.
خداي سبحان در اين سند، شاهدها را معرّفي كرده است. تورات موساي كليم [عليه السلام] شاهد است، انجيل عيساي مسيح [عليه السلام] شاهد است كه اگر كسي جانش و مالش را در راه خدا بدهد و به جبهه برود و از اسلام حمايت كند و بكشد و كشته شود، بهشت به انتظار اوست. در اين امر، خود اين آيه? مباركه? قرآن كريم، قباله? اين داد و ستد است، سند خود اين قرآن است، شاهد هم تورات و انجيل خواهد بود، خريدار و مشتري: خداي سبحان، فروشنده و بايع: مؤمن، متاع جان و مال، بها: بهشت ابد. اينها يك تجارتهاي سودآور است كه اين تجارتِ سوداور را در سوره? «صفّ» مشخّص كرد، فرمود: ?يا ايها الّذين آمنوا هل أدّلّكم علي تجارةٍ تنحيكم من عذابٍ أليم ? تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله بأموالكم و أنفسكم ذلكم خيرٌ لكم إن كنتم تعملون? كه بحثش قبلاً گذشت. اين گونه از تجارتها را مي‌فرمايند: تجارتهاي سودآور. عدّه‌اي كه اهل اين گونه داد و ستدند، خدا مي‌فرمايد: ?يرجون تجارةً لن تبور? در بخش ديگر قرآن مي‌فرمايد: اينها اميدوار يك تجارتي‌اند كه بَوار و هلاك ندارد؛

ـ تجارت رابحه و باتره
بنابراين تجارت از نظر قرآن كريم دو قسمت خواهد بود: يك تجارت رابحه، يك تجارت بائره ـ بائر آن سرزمين هالكي است كه چيزي از او نمي‌رويد، گرچه مي‌تواند بروياند، امّا چيزي از او روييده نمي‌شود، آن گونه از سرزمينها را مي‌گويند «سرزمين باير» افراد را خداي كريم در قرآن به دو قسمت تقسيم مي‌كند: بعضي بائرند بعضي دائرند، تجارتها هم همچنين. افراد را مي‌فرمايد: «و كنتم قوماً بوراً» فرمود: شما يك ملّت بايري هستيد، ملّت باير هرگز ثمر نمي‌دهد. درباره? يك عدّه هم مي‌فرمايد كه: تجارت اينها باير نيست ?يرجون تجارةً لن تبور? در برابر تجارتِ بائره، تجارت بائره: آن تجراتي است كه سودآور نيست. پ تجارت از نظر قرآن كريم دو قسم است: يك تجارت رابحه است، يك تجارت بائره؛ تجارت سودآور، تجارت هالك، اينها را مشخص كرد و بعضيها سرمايه را مي‌بازند كه فرمود: ?و العصر إن الإنسان لفي خسر? كه اينها خسارت مي‌بيند، سرمايه را مي‌بازند و بعضي ممكن است يا سرمايه را ببازند يا درست از سرماه استفاده نكنند كه اينها مغبون‌اند

ـ قيامت، روز ظهور خسارت
مغبون؛ يعني كسي كه به مقداري كه مال داد، معادل مالش را نگرفت، اين غَبن دارد، اين نتضّرر است. قيامت روز تغابن است؛ يعني روز ظهورِ غَبن است. بعضيها در آن روز معلوم مي‌شود كه سرمايه را باختند. بعضيها سرمايه را نباختند، ولي سودي نبردند، بعضيها سود بردند، ولي كم استفاده كردند. غَبن همه در آن روز روشن مي‌شود؛ مگر آنهايي كه به حق تجارت رابحه كردند كه آن در قسم دوّم رون خواهد شد.
در سوره? «تغابن» آيه 9 فرمود: ?يوم يجمعكمليوم الجمع ذلك يوم التغابن? آن روز غبنها ظهور مي‌كند، نه انسان در آن روز مغبون مي‌شود، آن روز ?لا يبع فيه و لا خلّه? آن روز جا براي خريد و فروش نيست. انسان در آن روز داد و ستد ندارد تا مغبون بشود، داد و ستد در دنيا است، قيامت روز ظهور غبن است. مؤمنين مغبون‌اند كه چرا بيش از اين فداكاري نكردند. ديگران مغبون‌اند كه چرا بيراهه رفتند. علي‌اي‌حال روز ظهور غبن است. اين اجمالي از مقام اوّل.

ـ جدا بودن اركان تجارت به شكل حقيقي يا اعتباري
امّا عمده، مقام ثاني است. تجارتها يك وقت اين امور ياد شده در تجارت از يكديگر حقيقتاً جداي‌اند؛ مثل اينكه يك انساني يك متاعي را مي‌فروشد به يك انسان ديگر و ثمني را از او دريافت مي‌كند كه اينجا خريدار و فروشنده از هم جدا هستند و مبيع هم از ثمن جداست.گاهي انسان مولايي است كه عبد مملوك را وكالت مي‌دهد [و] مي‌گويد: تو كه عبد مني و ملك مني و هر چه در اختيار تو است مال من است، من به تو وكالت و اختيار مي‌دهم كه خود را بفروشي يا به من بفروش يا به بيگانه، مختاري. اگر به من فروختي، آزادي و اگر به ديگران فروختي، برده? ديگراني؛ آزادي. در اينجا بايع، عين مبيع است، منتها فرقش به اعتبار است. اين عبد وقتي كه مي‌خواهد بفروشد، مي‌گويد «بعتُ نفسي» خودم را فروختم. به چه كسي فروختم؟ يا به مولايش مي‌فروشد كه وعده? عِتق به او داد، يا به بيگانه مي‌فروشد كه بيگانه او را به بردگي دوچندان استرقاق مي‌كند. مولاي كريم به اين عبدِ رقّ گفته است: تو وكيل مني در بيع و شرا. تو كه مال مني، من به تو اجازه دادم كه خود را بفروشي. اگر به من فروختي، آزادي. اگر به غير فروختي، برده‌خواهي شد، مختاري. د اين گونه از موارد تفاوت بايع و مبيع، تفاوت اعتباري است نه حقيقي؛ زيرا عبد خودش را دارد مي‌فروشد نه مالش را. آنجا كه مالي در دست اوست و از طرف مولي مي‌فروشد، بالاخره بايع كسي است و مبيع چيز ديگر؛ ولي آنجا كه عبدِ رِقّ خود را از طرف مولا مي‌فروشد، بايع غير از مبيع چيز ديگر نيست؛ مشتري هم اين‌چنين است، منتها درك اين معنا درباره? مشتري مقداري دشوار است. گاهي مشتري بها مي‌دهد و كالا را مي‌گيرد، گاهي مشتري لقاي خود را نصيب بايع مي‌كند. گاهي مشتري به بايع مي‌گويد: اگر اين متاع را به من فروختي، من اجازه? ديدار به تو مي‌دهم كه با من ملاقات كني. اگر انسان در حدّ يك مؤمن متوسط بود، يك رمنده? متوسّط بود، يك مجاهد في سبيل‌الله [در] جبهه? جنگ در حدّ متوسّط بود، اين عبدي است كه خود را به خدا فروخت تا از خدا بهشت بگيرد. اين ?‌ في جنّات تجري من تحتها الا?نهار? ولي اگر جزء اوحدي از اهل ايمان بود، اين خود را مي فروشد تا با خداي خود اجازه? ديدار بگيرد. اين است كه به لقاي حق مي‌رسد. اين انسان گذشته از آنكه ?جنّات تجري من تحتها الأنهار? را داراست ?في معتقد صدق عند مليك مقتدر? هم جاي اوست كه فرمود: ?ان المتّقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر? اين ?عند مليك? شدن؛ يعني اجازه? ديدار گرفتن، يعني به لقاي حق رسيدن [و] در آنجا ديگر ثمن غير از مشتري چيز ديگر نيست؛ ثمن لقاي مشتري است، ديدار مشتري است. مثمن هستي خود عبدِ رقِّ است. انسان خود را به مولايش مي‌فروشد، بايع مي‌شود عين مبيع. خريدار او خداست و ثمن او هم لقاي خداست. اين ?طوبي له و حسن ماب?

ـ تجارت رابحه در كلام امام علي (عليه السلام)
اين تجارتهاست كه در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) اشاره شد كه اين تجارت رابحه است. اين در بيانات حضرت آمده است كه تقوا انسان را آزاد مي‌كند، يعني در اين دنيا كه «الدّنيا سوق ربح فيها قوم و خسرو فيها اخرون» فرمود: ه اين فكر باشيد كه خودتان را بفروشيد و به غير خدا هم نفروشيد. اگر خودتان را به غير خدا فروختيد، خسارت است و غبن. به خدا فروختيد، تجارت رابحه است.

ـ نمونه‌اي از فروش جان و خريد رضوان
وقتي اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) در «ليلة‌المبيت» در فراش رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) مي‌خوابد و به استقبال آن شمشيرهاي چها نفر از چهل قبيله? حجاز مي‌رود، كريمه ?و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله? نازل مي‌شود. اين خود را به خدا فروخت. اينجا بايع غير از مبيع نيست، مشتري غير از ثمن نيست. اين خود را به لقاي حق فروريخت. اين اشترا و اين فداكاري، بهترين عبادت است و اگر اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مي‌فرمايد: من خدا را خوفاً يا طمعاً عبادت نمي‌كنم، بلكه حُبّاً عبادت مي‌كنم، از بهترين مظاهر عبادت آن حضرت همين جريان «ليلة‌المبيت» اوست كه خود را فروخت و ثمنش لقاي حق است. تعبير قرآن كريم اين است: ?و من النّاس من يشتري نفسه ابتغاء مرضات الله? او رضوان مي‌خواهد كه رضوان، صاحب بهشت است. بهشت در زير پوشش رضوان است. اينجا مبيع، عين بيع است و ثمن، لقاي مشتري است. يك چنين تجارتي را قرآن فرا راه ما نصب كرده است. در همين سوره? مباركه? «بقره» آيه 207 وقتي جريان بيع و شراي اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) را مطرح مي‌كند، مي‌فرمايد: و من الناس من يشتري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد? اين نه براي آن است كه به بهشت برود يا از جهنّم نجات پيدا كند، آن كسي كه «قسيم الجنّة و النار» است، فوق آن است كه براي ترس از جهنّم يا براي طمع بهشت عبادت كند؛ گرچه از جهنّم مصون است؛ گرچه به بهشت مي‌رود، امّا براي بهشت عبادت نمي‌كند، براي ديدار مشتري عبادت مي‌كند.

ـ عينيت فروشنده و كالا در معامله با شيطان
چه اينكه ديگران هم كه در نقطه? مقابل قرار گرفته‌اند، بايع عين مبيع است. خودشان را به كسي كه انان را زير يوغ خود ـ به عنوان برده? زرخريد مي‌برد ـ فروختند انسان خود را به شيطان مي‌فروشد. تعبير قرآن كريم درباره? كفّار و منافقين و مانند آن، آن است كه خودشان را فروختند. انسان وقتي مالك هوس خود نباشد، معلوم مي‌شود خود را فروخت. اينكه مي‌بينيد يك انسان گنه‌كار مي‌گويد: من نمي‌توانم خود را مهار كنم؛ يعني صاحب اختيار خودم نيستم. ديگري به من بگويد: نگاه بكن، من نگاه مي‌كنم. ديگري به من بگويد: حرف بزن، حرف مي‌زنم. اگر كسي به حق اظهار عجز كرد، گفت: نمي‌توانم گناه نكنم؛ يعني من خودم را فروختم به شيطان، من مالك نيستم. او به من مي‌گويد: نگاه بكن، من نگاه مي‌كنم. همين بياني كه در كلمات حضرت امير (سلام الله عليه) قبلاً گذشت كه فرمود «فنظر بأعينهم نطق بالسنتهم» انسان اگر به جايي رسيد كه نتوانست خود را مهار كند، بداند كه خود را فروخت، چگونه مي‌شود انسان مالك خود باشد و نتواند هوسش را رام بكند. اينكه گفته‌اند: خود را ميزان قرار بدهيد، ببينيد آيا بنده? حقّيد يا بنده? خدا، راهش اين است. اين راهي نيست كه انسان نتواند طي كند، نتواند بفهمد آزاد است يا بنده است. ممكن نيست ما نتوانيم، بفهميم كه آزاديم يا بنده‌ايم. گفتند: عبد مكاتَب اگر با مولا ارتباط برقرار كرد، آزاد مي‌شود. اگر از طرف مولا وكالت داشت كه بفروشد، خود را به ديگري فروخت، از رقّيتي به رقّيتِ ديگر منتقل شد. لذا تعبير قرآن كريم اين است، گرچه سخن از بيع و شرا است، امّا در حقيقت بايع و مبيع يكي است، مشتري و ثمن، وجه و ذي وجه‌اند. درباره? آن گروه كفر و نفاق، تعبير قرآن كريم اين است: سوره? «بقره» آيه? نود: ?بئسما اشتروا به انفسهم ان يكفروا بما انزل الله? اينها كه به وحي كافرند، خود را بد فروختند. خداي سبحان به اينها گفت: خودتان را يا به من بفروشيد يا به ديگري. اينها خودشان را به شيطان فروختند. در همين سوره? «بقره» آيه? 102 بعد از اينكه جريان هاروت و ماروت را بازگو مي‌كند و جريان سحر را تشريح مي‌كند، مي‌فرمايد ?و لبئس ما شروا به انفسهم لو كانوا يعلمون? اينها اگر بدانند، مي‌فهمند خودشان را بد فروختند، خيلي ارزان فروختند.

ـ اثر خودفروشي كافران و منافقان در مسدود بودن تحصيل سرمايه
انسان اگر خود را بفروشد، ديگر راه براي درآمد ندارد. اين است كه مي‌شود خسارت. اگر انسان مال را بفروشد، سرمايه? ظاهري را بفروشد ـ كه بايع غير از مبيع است ـ راه براي تحصيلِ سرمايه? مجدّد هست و امّا اگر خود را فروخت، ديگر راه براي تحصيل سرمايه نيست. انسان اگر يك مغازه‌اي كه مركز درآمد او بود، فروخت، ولو ممكن است چند روزي بي‌كار باشد، ولي بالاخره راه دارد كه يك وسيله? كسبِ ديگر تهيّه كند. امّا اگر خود را فروخت، او چگونه مي‌تواند درآمد جديد داشته باشد؟! منافق خود را فروخت، كافر خود را فروخت، خودي ندارد؛ لذا راه براي درآمد جديد ندارد. تعبير قرآن كريم: گاهي شرا است، گاهي بيع است؛ البته تعبير شرا بيش از بيع است. تعبير اشترا آمده است، تعبير شرا هم آمده است. «يشري، اشتري، شروا» فراوان آمده است، ولي تعبير به بيع هم آمده است. مُبايعه و مششارات، هر دو بر طرفين اطلاق مي‌شود. دو نفر كه مشغول خريد و فروشند، مي‌گويند: اينها در حال مُبايعه هستند، در حال مشارات‌اند. مشارات، يعني شراي طرفين مبايعه؛ يعني بيع طرفيني. بيع هم به اين معنا آمده است. اين‌چنين نيست كه خداي سبحان فقط در قرآن كريم تعبير به شرا و اشترا كرده باشد ـ البّته [تعبير به] شرا و اشترا بيشتري است ـ ولي تعبير به بيع هم كرده است. در همين آيه? 111 سوره? «توبه» فرمود: ?فاستبشروا ببيعكم الّذي بايعتم به? من به شما بشارت مي‌دهم در اين خريد و فروش، خود را به خوب خريداري فروختيد. شما كه خود را به خدايتان فروختيد، من به شما تبريك مي‌گويم ?فاستبشروا ببيعكم? اين بيع چيست؟ همان بيعت است. ?ببيعكم الّذي بايعتم به? با من مبايعه كرديد؛ يعني با من بيع كرديد، چيزي را فروختيد، من خريدم. بايع و مبيع يكي بود، ثمن و مشتري هم وجه و ذي وجه‌اند. ?فاستبشروا ببيعكم الّذي بايعتم به?

ـ معبد، بازار تجارت با خداي سبحان
و شايد در سوره? «حج» ـ كه از معبد تَرساها به عنوان بيع ياد شده است ـ ناظر به همين قسمت باشد. آيه? چهل سوره? «حج» فرمود: ?و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعضٍ لّهدّمت صوامع و بيع و صلوات و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيراً و لينصرنّ الله من ينصره إنّ الله لقويٌ عزيز? فرمود: اگر نباشد قانون دفاع كه جلوي تجاوز را بگيرد، متجاوز در درجه? اوّل به مراكز عبادي مردم حمله مي‌كند، بعد مردم را استرقاق مي‌كند. تنها پايگاهي كه نمي‌گذارد انسان زير سلطه? بشر برود، مراكز عبادي است و اگر بخواهد ديگران را زير سلطه? خود بگيرد، اوّل به مراكز عبادي حمله مي‌كند، بعد به مراكز مالي و مانند آن. فرمود: ?و لولا دفع الله النّاس بعضهم ببعض لّهدّمت صوامع و بيعٌ? نه صومعه‌اي مي‌ماند كه راهبِ منزوي در او به رهبانّيتش بپردازد. نه بيع مي‌ماند (كه جمع بيعه است و معبد مسيحيهاست) نه بيع مي‌ماند تا تَرسايان در آنجا با خدا بيعت كنند. وقتي ميدان بار را (ميدان خريد و فروش را) بازار را خراب كردند، شما چه جايي براي خريد و فروش داريد؟ فرمود: مركز عبادت مسيحيّت، بِيَع است. آنجايي است كه اينها مي‌خواهند با خدا بيعت كنند، جانشان را بفروشند، مالشان را بفروشند. اين بازار را، آن متجاوز ويران مي‌كند. جا براي خريد و فروش نيست. مسجد بازار است، كليسا بازار است. بازاري است كه انسان در آن بازار، خود را مي‌فروشد و لقاي حق را مي‌خرد فرمود: اگر دفاع نباشد، بيگانه اين بازار خريد و فروش را ويران مي‌كند و اين نكته باعث شد كه از كليسا به بِيَع تعبير شد. آنجا كه جاي بيعت است، جاي بِيع است، جاي خريد و فروش است. انسان خود را به خدا مي‌فروشد؛ مثل عبد مُكاتبي كه خود را به مولا مي‌فروشد و آزاد مي‌شود. ?و صلوات و مساجد? از ديگر معبد و عبادتگاهها به نام صلوات و صلات ياد كرده است كه چون جاي نماز است. و از مركز عبادت مسلمين به عنوان مساجد ياد كرده است. و آنچه را كه به عنوان بيعت آمده است ?إنّ الّذين يبايعونك انّما يبايعون الله? آن بيعت هم از آن جهت است كه انسان با خدا مبايعه مي‌كند؛ يعني خود را مي‌فروشد و خداي سبحان مي‌خرد؛ مثل عبد مكاتبي كه خود را به مولاي خود بفروشد.

ـ تجارت معنوي در سخنان امام علي (عليه السلام)
در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) در نهج [البلاغه] اين است كه توقا انسان را آزاد مي‌كند؛ يعني تقوا مثل آن فروشي است كه عبد مكاتب از طرف مولا وكالت دارد كه خلاصه خود را بخرد، خود را به مولا مي‌دهد و خود را از مولا مي‌خرد. خود را از مولا مي‌خرد يعني چه؟ يعني از رِقّ و بردگي شيطان آزاد مي‌شود. از بندگي هوس آزاد مي‌شود، ديگر هوس بر او مالك نيست. تعبيرات نهج البلاغه درباره? اينكه اگر انسان اهل حساب باشد سود مي‌برد، اين تعبيرات كم نيست. در كلمات قصار آن كلمه? مباركه? 208 اين است كه «من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر» اگر كسي از خود غافل بود، سرمايه را مي‌بازد؛ چون انسان كه از خود غافل باشد، شيطان كه غافل نيست، مي‌آيد سرمايه را مي‌برد. ولي انسان اگر حساب‌گر خويش باشد، به خوبي استفاده مي‌كند، چون مي‌داند خود را به چه كسي بفروشد. تعبير ديگر حضرت در كلمه? 131 اين است كه وقتي اولياي الهي را مي‌شمارد، آنها كه دنيا را به خوبي شناختند، مي‌فرمايد: اينها كساني‌اند كه در دنيا تجارت كرده‌اند، چون كسي دنيا را مذمّت كرد، حضرت به او فرمود: تو بر دنيا جنايت كردي، نه دنيا. دنيا چه جنايتي كرد؟! دنيا تمام زشتيها را به تو نشان داد. صدر جريان اين است كه فرمود: «و قد سمع رجلاً يذّم الدّنيا» حضرت به او فرمود: «أيّها الذّام للدنيا المغتّر بغرورها المخدوع باباطيلها أتغترّ بالدّنيا ثمّ تذّمها أنت المتجرّم عليها ام هي المتجرمّة عليك» تو مُجرمي نه او. او چه كار كرد؟! او قبرستان را به تو نشان نداد، او چه كار كرد؟ او هر چه داشت به تو نشان داد. آن گاه مي‌فرمايد: اگر كسي دنياشناس باشد، از اين دنيا بهره? خوب مي‌برد. «إن الدّنيا دار صدق لمن صدقها .... و متجر اولياء الله» اولياي الهي در دنيا تجارت مي‌كنند «اكتسبوا فيها الرّحمه و ربحوا فيها الجنّه» بهشت را به عنوان ربح مي‌برند. آن اوليايي كه در حدّ متوسّط‌اند ?جنات تجري من تحتها الأنهار» ربح تجارت آنهاست. آنها كه جزء اوحدّي اهل ايمان‌اند «جنّة‌اللقاء» جزء ربح آنهاست.
درباره? عقل و عمل صالح در كلمه? 113 [از نهج البلاغه] اين‌چنين مي‌فرمايد: ?و لا تجاره كالعمل الصالح و لا ربح كالثواب? عمل صالح، تجارت است و ثوابي كه انسان مي‌برد، ربح است.
در تعبيراتي ديگر در كلمه? 37 از كلمات قصار [در نهج البلاغه] وقتي فهميد عدّه‌اي به دنبال او كرنش كردند، تعظيم بي‌جايي كرده‌اند، فرمود: چرا خودتان را خسته مي‌كنيد، در دنيا خسته و در آخرت خسارت مي‌بينيد، اين نحوه تعظيم بي‌جايي كرده‌اند، فرمود: چرا خودتان را خسته مي‌كنيد، در دنيا خسته و در آخرت خسارت مي‌بينيد، اين نحوه تعظيم و بزرگداشت را نسبت به ما روا نداريد. آن گاه فرمود: «و ما أخسر المشقه وراءها العقاب و اربح الدعة معها الأمان من النار» چقدر بد است كه انسان در دنيا مشقّت ببيند و در آخرت هم عذاب. آن احترامي كه به سلاطين جور مي‌كردند و چقدر خوب است كه انسان در دنيا راحت باشد و در آخرت هم عذاب نبيند؛ يعني وقتي مسئولين را مي‌بيند يك برادر را ديده‌ايد، هيچ فرقي نمي‌كند. خودتان را به زحمت نيندازيد، فرمود: من كه اميرالمؤمنين هستم وقتي كه مرا ديديد؛ مثل يك انسان عادي. در دنيا با دَعَة با راحتي، با رفاه به سر ببر، در اخرت هم از آتش در امان باش، برخلاف آنچه كه به سلاطين عجم روا مي‌داشتند.

ـ تقوا در كلام اميرالمؤمنين (عليه السلام)
ولي تعبير اثم در خطبه? 230 [از نهج البلاغه] هست كه مي‌فرمايد «فانّ تقوي الله مفتاح سداد و ذخيرة معاد و عتق من كل ملكه» تقوا، انسان را آزاد مي‌كند. انساني كه بنده است، خود را از مولاي خود مي‌خرد و از غيرِ بندِ خدا آزاد مي‌شود. در بعضي از نخ «هلكه» است، اينجا ملكه است؛ يعني انسان از هر مالكي نجات پيدا مي‌كنند، مي‌شود آزاد.

ـ تجارت پرسود و زيانبار
بنابراين تجارت بين رقّيت و حرّيت است. يا انسان كاري مي‌كند كه خود را بنده كند يا كاري مي‌كند كه خود را آزاد كند، فكِّ ملك كند، تحريرِ رقبه كند. منافق تجارتش اين است كه خود را بنده كند، برده? شيطان كند. مؤمن تلاشش اين است كه خود را از باب عتق رقبه آزاد كند؛ لذا يك عدّه ?يرجون تجاره لن تبور? يك عدّه ?فما ربحت تجارتهم? كه توضيحش به جلسه? بعد ـ ان‌شاء‌الله ـ
«و الحمد لله ربّ العالمين»