موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 82

مدت زمان: 47.06 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 5.39 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.7 MB دانلود

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
إِنَّ اللّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ?
الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ
أُوْلئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ?

در بيان اين كه اضلال كيفري دامن‌گير فاسقين مي‌شود ولاغير فاسقين را معرّفي مي‌كند فاسق صفت مشبِّهه است نه اسم فاعل يعني كسي كه اين صفت در او رسوخ كرده است نشانه‌اش آنست كه اين اوصاف ناپسندي كه براي فاسقين ذكر مي‌كند همه به عنوان استمرار و ملكه است هر سه را به عنوان فعل مضارع كه دلالت بر استمرار مي‌كند تعريف مي‌كند فرمود: «الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ» كارشان اينست كه نقض عهد مي‌كنند هر پيماني كه مي‌بندند نقض مي‌كنند. «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» كارشان آنست كه آنچه را خداي سبحان امر به وصل كرده است اين‌ها استمرار به قطع دارند و همچنين «وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» كارشان آنست كه در زمين افساد كنند و مانند آن. بنابراين فاسقين در اين گونه از موارد جمع صفت مشبهه است نه اسم فاعل و اين اوصاف هم براي آن‌ها ملكه شد و چون اين اوصاف براي آن‌ها ملكه شد ديگر از توفيق هدايت‌يابي محرومند اضلال كيفري دامن‌گير اين گروه مي‌شود قسم اول كه نقض عهد بود بحثش گذشت.
اما قسم دوم كه «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» است بحثش آنست كه اين‌ها از باب ذكر خاص بعد از عام يا ذكر مقيّد بعد از مطلق و يا تفصيل بعد از اجمال خواهد بود از اين كه فرمود اين‌ها عهد خدا را نقض مي‌كنند شامل همة مسائل بعدي مي‌شود آن كسي كه قطع مي‌كند «مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» را آن در حقيقت نقض عهد كرده است كسي كه مفسد في الأرض است نقض عهد هم كرده است چون عهد خدا اينست كه انسان به يك سلسله اموري وصل كند و ارتباط برقرار كند و در زمين اصلاح كند آن كه در زمين افساد مي‌كند يا آنچه را كه بايد وصل كند قطع كند اين در حقيقت نقض عهد هم كرده است اين كه فرمود: «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» قطع يك مفهوم جامعي دارد منتها در موارد گوناگون مصاديقش جدايند. گاهي به معناي پيمودني است كه زمينة وصل است مثل اين كه مي‌گويند اين مسافر كه مي‌خواهد به مقصد برسد اين مقدار از راه را قطع كرده است اين يك قطع به معناي پيمودني است كه قطع ممدوح است چون زمينة وصل است اين را در سورة توبه آية 121 دربارة رزمنده‌ها اينچنين فرمود: «وَلاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَيَقْطَعُونَ وَادِياً إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ» اين‌ها هيچ بياباني را قطع نمي‌كنند مرگ اين كه به عنوان عمل صالح بر اين‌ها نوشته مي‌شود قطع وادي يعني پيمودن اين بيابان براي نيل به مقصد اين يك قطع ممدوح است و نه قطع مذموم. اما قطعي كه در آية محل بحث مطرح است يك قطع مذموم است و آن بريدن است آنجايي را كه خداي سبحان امر به وصل كرده است انسان قطع كند خداي سبحان عبد را به مولا مرتبط دانست امر به وصل كرده است اگر كسي قطع كند در حقيقت نقض عهد كرده است يعني آن پيوند عبوديّت را بگسلد و قطع كند اين هم قطع امر الله أن يوصل است هم مصداق كامل نقض عهد است و اما دربارة خود انسان‌ها خداي سبحان انسان را از آن نظر كه يك موجود جمعي آفريد يك ارتباطي بين او و اعضاي خانواده برقرار كرد يك ارتباطي بين او و بين ارحام برقرار كرد يك ارتباطي بين او و بين جيران برقرار كرد يك ارتباط بين او و امت اسلامي برقرار كرد يك ارتباط بين او و امامش برقرار كرد همة اين موارد را خداي سبحان تبيين كرده است گاهي به صورت اجمال گاهي به صورت تفصيل گاهي به صورت آيه گاهي به صورت سنّت و حديث معصوم «سلام الله عليه» همة اين‌ها امر الله به أن يوصل است در درجة اول ارتباط عمودين را انسان در ارتباط با پدر و مادر خود انسان با اولاد خود در داخلة خانواده اين ارتباط را بايد برقرار كرد لذا عقوق را يعني عصيان را بايد قطع ما امر الله به أن يوصل دانست. اگر كسي از پدر و مادر بريد يا پدري از فرزندش نابجا بريد اين قطع ما امر الله به ان يوصل است و آنچه را كه در داخلة خانوادگي خداي سبحان امر به وصل كرده است آنست كه اگر به محدودة دين آسيبي نرساند اين وصل لازم است و اگر به محدودة دين آسيبي برساند وصل لازمي نيست بلكه وصل ناصواب است اين از بيانات حاكم رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» است كه فرمود: «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» اين يك اصل كلّي است كه احدي نمي‌تواند بگويد من معذور بودم براي اين كه مافوق من مرا اين چنين مرا دستور داد. انسان از هر كسي كه بخواهد اطاعت كند اطاعت مخلوق از مخلوق ديگر محكوم اين اصل كلّي است «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» نه انسان مي‌تواند از پدر و مادر اطاعت كند در محدودة خلاف شرع يك مأموري مي‌تواند از آمر اطاعت كند در محدودة خلاف شرع و بگويد مأمورم و معذورم. و نه دوست مي‌تواند از دوست خودش حمايت كند در محدودة خلاف شرع چون «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» اين از آن جوامع الكلم رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» است و حاكم بر همة قوانين و عمومات و اطلاقات است هيچ قانوني نيست كه محكوم اين اصل نباشد هيچ عام يا هيچ مطلقي نيست كه محكوم اين اصل نباشد اين اصل حاكم بر همة ادلّة شرعي و غير شرعي است (يعني عرفي) آنگاه انسان از پدر و مادر اطاعت مي‌كند اگر چنان چه پدر و مادر مسلمان بودند كه در محدودة اسلام دستور مي‌دهند و اگر مسلمان نبودند انسان در محدودة اسلام از بيانات آن‌ها اطاعت مي‌كند و محدودة اسلام اينست كه پدر و مادر را انسان گرامي بدارد و نيازهاي آنها را برطرف كند و با اين‌ها نيك رفتار باشد گر چه پدر و مادر كافر باشند. اين چون جزو حقوق بين المللي اسلام است يك سلسله احكامي است در داخله اسلام نظير صوم صلاة و امثال ذلك .
اگر كسي مسلمان شد بايد نماز بخواند و اگر كسي مسلمان نشد گر چه بر او نماز واجب است ولي نماز از او صحيح نيست او مكلّف است اسلام بياورد تا نماز بخواند امّا رعايت حقوق پدر ومادر جزو قوانين بينالمللي اسلام است يعني اگر پدر كافر حربي باشد يا يهودي باشد يا مسيحي باشد يا زرتشتي باشد احترامش بر پسر واجب است و رفع نيازهاي پدر و مادر بر فرزندان لازم است. اين را خداي سبحان در قرآن كريم چنين تبيين كرد فرمود: «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» در مسايل دنيايي با آن‌ها صحبت نيك داشته باشيد. اگر از مسايل دنيايي گذشته به مسايل اخروي راه پيدا كردند به مسايل الهي تعدي كردند و خواستة آن‌ها اين بود كه دست از برنامه‌هاي ديني برداريد اينجا جاي طاعت نيست. «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا» اگر به شما دستوري دادند كه از مسايل اسلامي صرف نظر كنيد جاي اطاعت نيست اگر دستوري ندادند كه به حريم اسلام تجاوز بشود و در مسايل دنيايي با شما سخن مي‌گويند بر شما لازم است كه احترام آن‌ها را رعايت كنيد و نيازهاي اين‌ها را برطرف كنيد. «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» دربارة همين پدر مشرك و مادر مشرك كه احياناً ممكن است فرزندان را به شرك و بت‌پرستي دعوت كنند دربارة همين‌ها فرمود كه؛ «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا» امّا «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» اگر كسي عقوق داشت يعني عصيان داشت و از پدر و مادر بريد اين مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. اين قدم اول.
و اگر چنان چه در داخلة زندگي از پدر و مادر نبريد امّا از بستگان نزديك به عنوان قطع صلة رحم اين رابطه را منقطع كرده است او هم مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. صلة رحم تنها اين نيست كه انسان به خانة اين‌ها برود معنايش آنست كه اگر نيازي دارد او قبل از ديگران موظف است آنرا برطرف كند كاري كند كه آن‌ها را مسرور كند در دل اين‌ها راه پيدا كند و اگر از ارحام بريد جزو كساني است كه؛ «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» ارحام آن چه كه از آن استفاده مي‌شود ارحام نسبي است و در بعضي از نصوص خطبه‌هاي عقد امور سببي هم در حكم ارحام نسبي آمده‌اند بياني كه رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» در مراسم عقد ازدواج فاطمه و علي ابن ابي طالب «صلوات الله و سلامه عليهما» فرمودند يا كلامي كه امام رضا «سلام الله عليه» در عقد امام جواد «سلام الله عليه» ايراد كردند فرمودند خداي سبحان اين مصاهره و دامادي را «جعله نسباً لاحقّاً» اين يك پيوند سببي است نه نسبي. امّا خداي سبحان اين پيوند سببي را مثل يك نسب قرار داده است. او را يك نسب لا حق قرار داده است. آنگاه از باب حكومت و احكام ارحام نسبي بر ارحام سببي و سببي بر نسبي هم وارد مي‌شود يعني اگر چنانچه انسان موظّف است كه صلة ارحام نسبي را فراموش نكند موظّف است كه صلة ارحام سببي را هم فراموش نكند. اين‌ها مشمول صلة رحم خواهد بود و از اين مرحله كه بگذريم به قرابت و دوستي مي‌رسد اگر كسي با كسي در طي ساليان متمادي دوست بود چون در روايات آمده است كه «قرابة عشرين سنّةٍ رحامة» يعني اگر كسي بيست سال با كسي دوست بود اين دوستي بيست ساله در حدّ رحامت است آن وقت آثار رحامت هم بر اين بار مي‌شود كسي حق ندارد دوست بيست ساله‌اش را برنجاند و با او قطع ارتباط كند. اين گونه از موارد همه مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است منتها با حفظ درجات و با حفظ شدّت و ضعف از آن مرحله كه بگذريم مي‌شود ارتباط با همسايه‌ها كه با اربعين داراً. تا چهل خانه شعاع حقّ المجاورة است يك سلسله وظايفي را اسلام براي رعايت حقوق همسايه‌ها بيان كرده است اگر كسي حقوق همسايه را رعايت نكند مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» خواهد بود (در حدّ خودش) از اين وسيع‌تر ارتباط با امّت اسلامي است.
اگر كسي از صفوف مسلمين فاصله گرفت از جمع مسلمان‌ها جدا شد اين داخل در «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. اگر خداي سبحان ما را به عنوان وحدت اسلامي به امّت اسلامي دعوت كرده است و به ما دستور داده است كه با هم اين طناب الهي را اعتصام كنيد ديگر كسي حق ندارد كه تك بينديشد و از صفوف مسلمان‌ها خودش را جدا كند و از همة اين‌ها عميق‌تر قطع ارتباط با امام و رهبر مسلمين و ولي مسلمين و امثال ذلك است. اينجا هم خداي سبحان انسان را دعوت كرده است و امر كرده است كه ارتباطش را با ولي و امام مسلمين حفظ بكند.
همة اين‌ها زير پوشش «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» هست. منتها اندراج بعضي‌ها ضعيف و بعضي‌ها قوي است قهراً حكم بعضي‌ها ضعيف و حكم بعضي هم قوي خواهد بود. همة اين مسايل يا به طور صريح در قرآن آمده است يا به طور اجمال. دربارة والدين كه فرمود: «وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي» در يك مورد و «عَلَى أَن تُشْرِكَ بِي» در مورد ديگر و «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» اين آمده است. آيه در سورة لقمان است آية 15 سورة لقمان. بعد از آن كه در آية 14 مي‌فرمايد: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ» ما دستور داديم كه حرمت را رعايت بكنيد يعني ما امر به وصل كرده‌ايم آنگاه احترام مادر را بيش از احترام پدر ذكر مي‌كند چه اين كه مي‌فرمايد: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَي وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ» آنگاه مي‌فرمايد «وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» در حجاز كه نازل شد جرياني دارد كه احد الابوين جوان را وادار كردند كه دست از اسلام بردارند آيه نازل شد كه احترام پدر و مادر محدود است به حدّي كه به شرع آسيب نرساند اگر پدر و مادر مشرك بودند اصرار داشتند كه پسردست از اسلام بردارد اينجا جاي اطاعت نيست چون «لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق» امّا «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» در مسايل دنيايي با اينها نيك‌رفتار باشيد، ولو آن‌ها مشركند اگر محتاجند تأمين نفقة آن‌ها بر اولاد واجب است اگر احتياج به عاطفه و احساس دارند تأمين عاطفه و احساس بر فرزند است و مانند آن.
جواب سؤال: بعدش هم كاري به مؤمن و كافر ندارد چون مورد مخصّص نيست شأن نزول هم مخصّص نيست امّا صحبت اين كه چه طور پدر و مادر به فرزند مي‌گويند دست از اسلام برداريد ناظر به مورد نزول است.
اگر هم پدر و مادر مشرك بودند و به پسر پيشنهاد دادند دست از اعتقاد بردارند در آن مورد هم مي‌فرمايد به اين كه گر چه اطاعت پدر و مادر از نظر مكتب و اعتقاد صحيح نيست ولي از نظر امور دنيايي بايد حرمت پدر و مادر محفوظ بماند اگر كسي در اين قسمت ارتباطش را از پدر و مادر قطع كرد يعني در مسايل دنيايي با آن‌ها به معروف مصاحبت نكرد اين جزو «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. چرا؟ چون خداي سبحان فرمود: «وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً» اين امر به وصل است اگر كسي اين امر را قطع كرد «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» مي‌شود و براي اهميت مسأله خانوادگي و حرمت پدر و مادر خداي سبحان در بعضي از موارد نام مبارك خود را اول ذكر مي‌كند بعد نام مبارك پدر و مادر را. اين كه مي‌فرمايد: «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ» اين براي آنست كه به احترام‌گذاري پدر و مادر بها بدهد. چون اين‌ها مجراي فيض خالقيتند چه اين كه دربارة ارحام هم مشابه اين تعبير را دارد. مي‌فرمايد: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» از خدا و ارحام بپرهيزيد. يعني براي رعايت حرمت رحم نام مبارك خود را اول ذكر مي‌كند بعد سخن از ارحام را به ميان مي‌آورد.
مي‌فرمايد: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» يعني از خدا بپرهيزيد و از ارحام. پس دربارة پدر و مادر كه طليعة مسايل خانوادگي‌اند اينچنين است و اصل تشكيل خانواده كه به عهدة دو همسر است نسبت به آنها هم قرآن كريم امر به وصل كرده است به همسر گفته است كه «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» اگر به مرد گفته است «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» اگر او به معروف در منزل رفتار نكرده است قطع ما امر الله به اين يوصل كرده است. چه اين كه حقوق مشتركي براي طرفين قرار داده است كه فرمود: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ» «وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ» امّا «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ» هر كدام اگر حق ديگري را رعايت نكردند قطع ما امر الله به أن يوصل كرده‌اند.
اصل تشكيل خانواده به امر خداي سبحان است تحكيم مسايل خانوادگي هم به امر خداي سبحان دربارة ارحام همان تعبيري كه دربارة پدر و مادر كرده است كه نام مبارك خود را برد بعد نام پدر و مادر را در آية اول سورة نساء نسبت به رحم هم اينچنين تعبير كرد فرمود: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» از خدايي بپرهيز كه دربارة خدا از يكديگر سؤال مي‌كنيد و همچنين از ارحام بپرهيزيد مبادا اين رحامت قطع بشود. بعد از مسألة رحم آن مسألة دوستي و برادري است كه «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» كه آن هم به امر خداي سبحان افراد اسلامي برادر يكديگرند ونبايد قطع بشود و اگر كسي حرمت برادر مسلمان را رعايت نكرده است مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» است. دربارة خصوص امت اسلامي در سورة آل عمران آية 103 همان آية معروف است كه فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» در بحث نقض عهد گذشت اگر كسي اصلاً به حبل خدا تمسّك نكرد اين نقض عهد كرده است. اگر كسي به حبل خدا تمسّك مي‌كند ولي كاري با امّت اسلامي ندارد يك انساني است تك انديش و تكرو مي‌گويد من وظيفه‌ام اين است در شرايط كنوني اينچنين بايد بكنم از امت اسلامي فاصله مي‌گيرد اين به حسب ظاهر نقض عهد نكرده است امّا قطع ما امر الله به أن يوصل كرده است بياني را امير المؤمنين «صلوات الله و سلامه عليه» دارد آن طوري كه در نهج البلاغه آمده است «الشاذّ من النّاس للشّيطان كما أن‌ّ الشاذّ من الغنم للذئب» فرمود همان طوري كه يك گوسفند شاذ و واماندة از رمه طعمة گرگ مي‌شود و از صيانت چوپان محروم است يك فرد واماندة از امت اسلامي و تك‌انديش هم طعمة شيطان است «الشاذّ من النّاس للشّيطان كما أن‌ّ الشاذّ من الغنم للذئب» در اين كريمه فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» هم امر به اعتصام جميعاً كرده است هم نهي از تفرّق كرده است (براي اهميّت مسأله).
جواب سؤال: فكرش با افكار ديگران يكي باشد قدمش باقدم ديگران يكي باشد حرفش با حرف ديگران يكي باشد.
اين راجع به امت اسلامي از اين جهت كه به ما امر كرده است كه با هم اعتصام كنيد و متفرّق نشويد آن‌ها كه دست به تفرقه زدند و امّت اسلامي را ارباً اربا كرده‌اند از آن‌ها با نكوهش ياد مي‌كند در سورة مباركة مؤمنون آية 52 و 53 اينست كه «وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ ? فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» ما به اين‌‌ها دستور داديم كه اين يك امّت است و همة انبيا و مرسلين «عليهم السّلام» كه آمدند براي برقراري اين وحدت اسلامي و امّت اسلامي آمده‌اند چون قبلش آمده است كه: «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ? وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» يعني تقريباً همة انبيا يك سخن آورده‌‌اند كه اسلام است و همة مسلمين عالم با هم متّحدند و هم‌آهنگند آنگاه عدّه‌اي اين امّت اسلامي و امّت واحده را زبر كردند «ءَأَتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ» گروه گروه كردند حزب حزب كردند «كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ» چه اين كه در سورة نور باز به همين مطلب اشاره فرمود منتها آن دربارة ارتباط با رهبر اسلامي است «وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ» در دو جاي قرآن كريم است يكي در سورة انبيا است يكي هم در سورة مؤمنون كه خوانده شد و آن چه كه از همه مهم‌تر هست مسألة ارتباط با امام مسلمين است كه اين را خداي سبحان امر به وصل كرده است و اگر كسي از اينجا ببرد قطع ما امر الله به أن يوصل كرده است.
آية 62 به بعد سورة نور؛ «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» فرمود: مؤمنين كسانيند كه گذشته از مسايل اعتقادي يعني اعتقاد به خدا و پيغمبر در مسايل اجتماعي رهبر را تنها نمي‌گذارند «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» اين از لحاظ مسايل اعتقادي. «وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ» يعني امري كه بايد همه شركت كنند اگر يك حادثه‌اي پيش آمد كه همه بايد حضور داشته باشند در اين گونه از موارد وليّ مسلمين را تنها نگذارند. «وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ» در اين كريمه فرمود: آن‌ها كه با وليّ مسلمين هستند حق ندارند بروند امّا آن‌ها كه اصلاً نيامده‌اند كه در همان قدم اول محكومند اين‌ها حدوثاً آمدند و بقاءً مي‌خواهند بروند خدا اجازه نمي‌دهد آن‌ها كه اصلاً نيامده‌اند كه در همان قدم اول محكومند فرمود: در مسايل اجتماعي، شما پيغمبرتان را، امامتان را، وليّ مسلمين را تنها نگذاريد.
«وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ» امر جامع يعني امر فراگير امري كه حضور همگان لازم است جنگي پيش آمده است حادثة سنگيني پيش آمده است مي‌گويند امر جامع يعني امري كه همه بايد حضور داشته باشند اين‌ها كه با وليّ مسلمين در امر جامع حدوثاً حضور داشتند بقاءً نمي‌روند مگر اين كه استيذان كنند، اجازه بگيرند. «حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ» و در موقع استيذان هم بايد واقعاً معذور باشند تا استيذان كنند آنگاه فرمود: بدون استيذان اگر كسي برود قطع ما امر الله به أن يوصل است امّا اگر خواست با كسب اذن برود بايد إذن اولاً از طرف ولي مسلمين صادر بشود و ثانياً خود وليّ مسلمين از طرف خداي سبحان مأمور است كه محروميّت اين شخص را كه با إذن صحنه را ترك كرده است با استغفار جبران كند. فرمود: براي اين كه صحنه را به اذن تو ترك كرده است طلب مغفرت كن. براي اين كه او از يك فيضي محروم شده است. «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ» آن‌ها كه در مسايل اجتماعي از تو اذن مي‌گيرند «أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» آن‌ها هستند كه به خدا و پيغمبر ايمان دارند آن كه بي‌حساب يا نمي‌آيد يا اگر آمد صفش را جدا مي‌كند اينچنين نيست. آنگاه فرمود: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ». اولاً اين‌ها حق ندارند براي هر كاري استيذان كنند براي بعضي از كارها كه مثلاً از اهميّت برخوردار است مجازند كه استيذان كنند اگر استيذان كردند «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ» تو در اذن مجبور نيستي كه هر كسي اذن خواست به او اذن بدهي اختيار به دست توست كه وليّ مسلمين هستي. هر كه را خواستي اذن بده. و جريان حنظله غسيل الملائكه همين جاست. از حضرت اجازه گرفت كه شب را در مدينه بماند حضرت اجازه داد.
در ذيل همين جريان حنظله غسيل الملائكه مطرح است و اگر حضرت اجازه نمي‌داد او نمي‌رفت. «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ». اگر كسي معذور بود و از شما اذن خواست و صحنه را به اذن شما ترك كرده است شما براي او طلب مغفرت كنيد تا اين محروميتش جبران شود «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». اين‌ها كساني هستند كه هم در صحنه هستند و صحنه را ترك نمي‌كنند مگر يك عذري پيش بيايد آن هم با اذن وليّ مسلمين صحنه را ترك مي‌كنند. امّا گروه ديگر هستند كه در حقيقت «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» هستند آن‌ها كساني هستند كه وقتي حضرت اين‌ها را دعوت به مسجد مي‌كرد و جريان جنگ و نبرد را اعلام مي‌كرد يا يك حادثة سختي را اعلام مي‌كرد اين‌‌ها سعي مي‌كردند كه اگر رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» صورت مباركش به طرف راست رفته است با اين‌ها سخن مي‌گويند و اين سمت چپي‌ها را نمي‌بيند آن‌ها آهسته از در بيرون بروند. يا اگر كسي كاري داشت خواست از مسجد خارج بشود اين‌ها در لواذ او در كنار او از مسجد خارج مي‌شدند كه ديده نشوند.
دربارة اين گونه افراد پرده‌برداري كرد فرمود به اين كه (آية بعد): «قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً» تسلّل خروج است مثل اين كه انسان شمشير را از غلاف بيرون مي‌كشد «من سلّ سيف البغي قتل به» سيف مسلول يعني سيفي كه از غلاف درآمده فرمود: بعضي‌ها در مسجد هستند امّا تسلل مي‌كنند. يعني مرتّب از غلاف مسجد بيرون مي‌آيند منتها لواذاً در ملاذ و پناه كس ديگر. يك كسي معذور است مي‌خواهد برود اين هم در پناه او در كنار او مي‌رود كه ديده نشود. يا يك كسي كار دارد براي رسيدگي امور مسجد رفت و آمد مي‌كند، بيرون مي‌رود در درون مي‌آيد اين در لواذ او در لياذ او در پناه او بيرون مي‌رود آنگاه اين شخصي كه مأذون است رفت و آمد مي‌كند مي‌شود ملاذ پناهگاه براي اين فراري‌ها فرمود: خداي سبحان اين‌ها را مي‌شناسد.
«قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً» اين‌ها كه از غلاف بيرون مي‌آيند منتها در لواذ و پناه افراد ديگر خدا كاملاً مي‌داند اين‌ها چه‌كاره‌اند اين‌ها همان گروهي هستند كه «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»، «قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» خداي سبحان اين‌ها را هشدار داد كه بالاخره اگر دست از اين مخالفت برنداريد يكي از دو خطر هست به عنوان مانعة الخلوّ كه اجتماع را شايد هم ممكن است فتنه باشد هم عذاب اليم در سورة مباركة توبه اين مسأله را دقيق‌تر بررسي كرد فرمود: اكنون كه شما با وليّ مسلمين ارتباطتان را برقرار كرديد و صحنه را هم ترك نكرديد و در تقسيم‌گيري‌ها حضور داشتيد در هنگام اجراي امور تصميم گرفته شده مثلاً ميدان جنگ بايد مواظب باشيد كه شما سنگر باشيد شما در خطّ مقدم باشيد و وليّ مسلمين محفوظ بماند. اينچنين نباشد كه شما خودتان را كنار بكشيد و آسيب به وليّ مسلمين برسد اين هم جزو چيزهايي است كه خداي سبحان امر أن يوصل و اگر كسي در همة مراحل حضور داشته باشد منتها در صحنة جنگ حاضر نشد كه خودش در خط مقدم باشد و اصرارش اين بود كه مثلاً وليّ مسلمين در خط مقدّم باشد اين هم قطع ما امر الله به أن يوصل است.
در سورة توبه آية 120 اينچنين است. و آية 127 اينچنين است. كه اول مي‌فرمايد گر چه انسان در همة حالات مرود امتحان الهي است و امّا آن امتحان‌هاي رسمي سالي يك‌بار يا دوبار است. در اين مدارس معمولاً روزانه از محصّل امتحان مي‌گيرند يا پايان هفته از محصّل امتحان مي‌گيرند امّا امتحانات رسمي سالي يك‌بار يا دوبار است خداي سبحان مي‌فرمايد به اين كه تمام كارهايي كه انسان با آن‌ها روبه‌روست ابتلاست امتحان الهي است. «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ» هم غني? ابتلاست، هم فقر ابتلاست، همة مسايل ابتلاست. و امّا در مسايل مهمّ جنگ مي‌فرمايد به اين كه سالي يك يا دوبار ما شما را امتحان مي‌كنيم چون در صدر اسلام اينچنين بود.
در آية 126 سورة توبه فرمود: «أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ» در هر سال يك بار يا دوبار امتحان مي‌شوند. «ثُمَّ لاَيَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ» سالي دوبار بايد جبهه برود نمي‌رود و سالي يك‌بار بايد جبهه برود نمي‌رود. اين آن نازل‌ترين مرتبه است. فرمود: ما اين امتحانات عمومي‌مان را براي سالي يك‌بار يا دوبار گذاشته‌ايم جنگ كه هر روز نيست هر هفته نيست هر ماه نيست. در صدر اسلام يا سالي يك بار بود يا دوبار مگر اين كه آن‌ها هجوم مي‌آوردند.
خداي سبحان مي‌فرمايد به اين كه ما سالي يك يار دوبار اين‌ها را امتحان مي‌كنيم اگر اين‌ها مرتّب در جبهه امتحان مي‌شدند چه مي‌شدند ما اين‌ها را سالي يكي دوبار امتحان مي‌كنيم حاضر نيستند بيايند. الآن هم همين طور است بيش سالي يكي دوبار از طلبه‌ها توقّع ندارند كسي برود آنجا احكام و اخلاق و رسالت را بگويند تمام اين احكام مسايل اعتقادي وجود خارجيش به بركت شهادت اين‌هاست. وجود لفظي آن مال ماست حرف زدنش مال ماست و إلاّ عملش مال آن‌هاست. اين هنر كه ما بايد برويم حرف‌ها را به آن‌ها بزنيم آن وقت معلوم مي‌شود به اين كه خداي ناكرده ما اين لباس را براي كسب پوشيده‌ايم كه اگر جايي رفتيم و مثلاً در برابرش پولي بود سخنراني مي‌كنيم اين مي‌شود كافر اين كه روحاني نيست!! فرمود: ما سالي دوبار امتحانتان كرديم بيشتر امتحانتان نكرديم شما اگر برويد ببينيد كه اين مواضع مهم دين چه خبر هست آنگاه در تصميم‌گيري تجديد نظر مي‌كنيد.
در بسياري از شهر‌ها هر ساعتي يك ميليون معصيت مي‌شد الآن در بسياري از جهنّم‌ها بسته شد مثل ماه مبارك رمضان شد يعني تمام درهاي بهشت به روي مردم باز است. الآن اگر يك جوان بخواهد جهنّم برود به زحمت بايد جهنّم برود و اگر خواست بهشت برود خيلي به آساني بهشت مي‌رود. قبلاً اينچنين نبود تمام درهاي بهشت بسته بود و تمام درهاي جهنّم به روي مردم مخصوصاً جوان‌ها باز بود. و تمام اين درهاي جهنّم را در حقيقت اين رزمنده‌ها بستند و تمام درهاي بهشت اينگونه باز كردند فقط بايد برود حضورشان و چهار حكم و حديث كه بلد است با آن‌ها در ميان بگذارد آن نماز جماعت دوهزار نفره، سه‌هزار نفره را در بيابان سوزان خوزستان ببيند و ببيند چه خبر است و چگونه اسلام اين دل‌ها را روشن كرده است. فرمود: ما سالي يك‌بار يا دوبار به اين‌ها مي‌گوييم برويد جبهه امّا مع ذلك اين‌ها كوتاهي مي‌كنند. «أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَيَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ ? وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» اگر يك سوره‌اي كه مسألة جهاد و جنگ و فداكاري در آن مطرح است نازل شود «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ» وقتي حضرت دارد اين بحث را طرح مي‌كند اين سوره را مي‌خواند يكديگر را نگاه مي‌كنند ببينند اگر همه حضرت را نگاه مي‌كنند اين شخص را نگاه نمي‌كنند اين شخص آرام از در بيرون مي‌رود يا آن شخص را نگاه نمي‌كند آرام از در بيرون مي‌رود اگر يكديگر را دارند نگاه مي‌كنند مي‌نشينند فرمود: وقتي چنين سوره‌اي نازل شد «وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِنْ أَحَدٍ» آيا مي‌بيند شما را يا نه. اگر ديدند همه مشغول پيغمبرند كه حضرت را مي‌بينند و به حرف او گوش مي‌دهند. مواظب اين شخص نيستند «ثُمَّ انصَرَفُوا» اين‌ها مي‌روند بيرون اگر ديدند همة مردم مواظب همند كه كسي بيرون نرود آن وقت مي‌نشينند. ثم انصرفوا آنوقت خدا مي‌فرمايد: «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ» خدا هم قلب اين‌ها را منصرف كرده است اين‌ها اصلاً مسايل ديني را نمي‌خواهند اين‌‌ها دين را براي خودشان مي‌خواهند، مادامي دين را مي‌خواهند كه دنياي اين‌ها تأمين باشد. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ» اين‌ها فقيه نيستند معلوم مي‌شود اگر كسي درس بخواند احكام الهي را ياد بگيرد و حاضر نباشد به جبهة اسلامي خدمت بكند اين مشمول «قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ» است پس فقه چيز ديگر است. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ» اين‌ها فقط فقيه نيستند. معلوم مي‌شود اگر كسي درس بخواند احكام الهي را ياد بگيرد و حاضر نباشد به جبهة اسلامي خدمت بكند اين مشمول «قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ» است. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَيَفْقَهُونَ ? لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ ? فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ». آنگاه پيغمبر مي‌فرمايد: بر فرض نيامدند اينچنين نيست كه ما دست از دين برداريم. ما گروه ديگري را اعزام مي‌كنيم تا دين را ياري كنند. و اگر اين‌ها تولّي و اعراض كردند بگو «حَسْبِيَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» ما دين را حفظ مي‌كنيم دين يك وقتي است كه در مسجدها و حسينيّه‌ها و سقّاخانه‌ها اسير و محبوس است خدا از آن دين خيلي حمايت نمي‌كند براي اين كه مردم آن شايستگي را ندارند مثل زمان رژيم سابق يك وقت دين در جامعه مي‌آيد وقتي آمد از آن حمايت مي‌كند.
در همان نامه‌اي كه امير المؤمنين «سلام الله عليه» براي مالك اشتر نوشت ملاحظه فرموده‌ايد مي‌نويسد: مالك! «إن هذا الدين كان أسيراً في أيدي الأشرار يعمل فيه بالهوي? و يطلب به الدّنيا. فرمود: مالك! اين دين اين قرآن اسير بود قبل از حضرت امير نماز جماعت بود همة تشكيلات بود امّا در اسارت. الآن هم وقتي سري به حجاز مي‌زنيد مي‌بينيد نماز جماعت هست مناسك حج هست و ساير مناسك مربوط به عرفات و مشعر و مني? هست امّا اسير آل سعود است. حضرت فرمود: ما يك دين اسير داشتيم. ما قيام كرديم اين دين را آزاد كرديم قيام نكرديم كه خودمان آزاد شويم ما بندة حقّيم. «إن‌ّ هذا الدّين كان أسيراً في أيدي الأشرار يُعمل فيه بالهوي? و يطلب به الد‌ّنيا» همين حرم مطهّر امام هشتم «سلام الله عليه» مگر زمان پهلوي اسير آن‌ها نبود؟ اين به بركت انقلاب آزاد شد فرمود اين دين اسير بود و انقلاب شد و دين آزاد شد. مواظب باش كه كه ديگر به اسارت نرود. در طي آن فرازها كه در اين نامة مبارك هست اينست كه از برجسته‌ترين فرازهاي عهدنامه امير المؤمنين «سلام الله عليه» است كه حتماً در نهج ملاحظه مي‌فرماييد ـ نه اين كه مردم نماز نمي‌خواندند بلكه نماز اسير مي‌خواندند نمازي كه «تنهي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ» نباشد كه نماز اسير است و هكذا مراسم‌هاي ديگر آنگاه خداي سبحان به پيغمبرش فرمود بر فرض اين‌ها تو را ياري نكنند اينچنين نيست كه نصرت الهي قطع بشود تو تنها قيام كن ما به هر وسيله هست يك عدّه افراد صالح را هماهنگ با تو مي‌كنيم و آن‌ها را به صحنه مي‌آوريم در يك بخش از قرآن فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» خدا با اين خلق مسلمان و اين مردم و اين مؤمنين مسأله را حل مي‌كند در بخش ديگر فرمود: اين كه من مي‌گويم خدا و مردم نه اين كه مردم در برابر خدايند مردم سربازان الهيند خداي سبحان دل مردم را وادار مي‌كند كه با تو همكاري كنند. «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» مردم هيچ كاره‌اند؟ آن كه «مقلّب القلوب» است دل‌هاي مردم را همراه رهبر مي‌كند.
فرمود: اينچنين نيست كه تو بگويي خدا و مردم، خدا و خلق خدا اين شرك را كسي امضا نمي‌كند. فرمود: اگر مردم مدد تو هستند من اين‌ها را آوردم تا مردم در صحنه‌اند نگوييد، بگوييد تا خدا با ماست. اگر خدا با ما بود مردم را هم در صحنه مي‌آورد اگر نبود مردم را هم منزوي مي‌كند. فرمود: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» اگر مسايل فرشته‌هاست ما فرستاديم اگر حضور مردم است، ما اين‌ها را دعوت كرديم و آورديم چون دل‌هاي اين‌ها به دست ماست گاهي ترس را در دل‌هاي كفّار القا مي‌كنيم گاهي ترس را از دل مؤمنين برمي‌داريم بالاخره ما مردم را هدايت كرديم به صحنه آورديم اينچنين نيست كه مردم در برابر خدا سهمي داشته باشند مردم سربازان حقّند «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ» فرمود اگر اين‌ها تو را ياري نكردند تو تنها نباش ميدان را ترك نكن خداي سبحان يك عدّه ديگر را مدد تو مي‌فرستند به تودة مردم آن روز خطاب كرد (در چند قسمت قرآن به عنوان يك اصل كلّي كه مخصوص به انبيا و امم پيشين نيست.) فرمود: «وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم» فرمود: الآن كه دين مطرح شد دين آمد به ميدان و عدّه‌اي هم در برابر دين ايستادند اگر شما نبوديد ديگري اينچنين نيست كه حالا اگر كسي دين را ياري نكرد خدا دست از دينش بردارد. فرمود: شما نشد ديگري. «وَإِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم» ما افراد ديگر را مي‌آوريم اگر دين مطرح نباشد مثل زمان قبل دين اصلاً مطرح نبود يك دين منزوي در مسجد در محدودة پيرزن و پيرمرد آن هم در ماه مبارك رمضان خُب، كسي به جنگ اين دين نمي‌آيد ولي اگر دين آمد به ميدان و مطرح شد فرمود: شما ياري نكرديد ديگري. ولي تلاششان اين باشد كه دين به دست شما ياري بشود.
اين كه در تمام شب‌هاي ماه مبارك رمضان به ما آموختند كه از خدا بخواهيد كه خدايا تو كه دينت را حفظ مي‌كني ولي آن توفيق را بده كه دينت به دست من حفظ بشود «و اجعلني ممّن تَنتصِرُ به لدينك و لا تستبدل بي غيري» طوري نباشد كه دينت به دست ديگران احيا بشود و من در كنار سفرة ديگران بنشينيم اين هم از جوامع الكلم رسول خدا «صلّي الله عليه و آله و سلّم» است كه فرمود: «اليد العليا خير من اليد السّفلي?» دست بده بهتر از دست بگير است. چون دستي بدتر از دستِ بگير نيست اين گدا طبعي را هرگز خدا دوست ندارد. كه انسان منتظر باشد عدّه‌اي خون بدهند دين احيا بشود كنار سفرة دين بنشينند اين مي‌شود دستِ بگير فرمود: «اليد العليا خير من اليد السّفلي?» انسان همّتش اين باشد كه به ديگران خدمت بكند نه از ديگران چيزي بگيرد ديگري هر چه دارد به خدا داده است اين روحية بلند را به ما آموختند كه سعي كنيد همواره دستتان عليا باشد «اليد العليا خير من اليد السّفلي?» در اين گونه از موارد به مردم فرمود: اگر شما نيامديد ديگري امّا به ما آموختند طرزي بينديشيد كه دين به دست ما حفظ بشود در همين سورة مباركة توبه به آنها كه در همة مراحل با پيغمبر بودند مي‌فرمايد به اين كه مبادا كاري بكنيد كه در ميدان جنگ خطّ مقدّم را حفظ نكنيد و آسيب به رهبرتان برسد آية 120 سورة توبه فرمود: «مَاكَانَ لْأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عن نَفسِه» مبادا اين‌ها اصلاً در صحنه نيايند يا اگر در صحنه آمدند سعي كنند كه پيغمبر جلو باشد اين‌ها به دنبال كه اگر آسيبي هست به حضرت برسد اين كار را نكنند. براي اين كه خود اين‌ها هر چه كه در راه خدا خدمت مي‌كنند چه آسيب مي‌رسانند چه آسيب مي‌بينند همه و همه اجر است «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَيطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ».
در اين كريمه آنجا كه انسان موفّق مي‌شود پيشروي مي‌كند جايي فتح مي‌كند به عنوان عمل صالح ياد شده است. آن تشنگي و گرسنگي و خستگي را هم به عنوان عمل صالح ياد كرد هم تير زدن و هم تير خوردن هر دو عمل صالح است اين طور نيست اگر كسي مجروح بشود جانباز انقلاب بشود اهل سعادت باشد و كسي كه ديگري را زخمي كند آن سعادت نداشته باشد. هم غنيمت گرفتن و هم غرامت دادن هر دو به عنوان عمل صالح تنظيم شده است. «وَلاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَيُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ».
فتحصّل آنچه را خداي سبحان به انسان امر كرده است كه آن ارتباط را برقرار كند اگر كسي آن پيوند را قطع بكند مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. منتها بعضي از مصاديقش خيلي بارز هست مثل مسألة صلة رحم كه بعضي از مفسّرين صلة رحم را مطرح كرده‌اند اين يك مصداق بارزش است بعضي از مصاديقش ديرتر به ذهن مي‌آيد و همة اين مصاديق از نظر درجه هم يكسان نيستند و همة اين‌ها زير پوشش مفهوم كلّي «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» هستند. منتها بعضي از بخش‌ها را خود قرآن كريم باز كرده است.
دربارة صلة رحم آية 22 سورة محمّد «صلّي الله عليه و آله و سلّم» اينست كه فرمود: «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ» شايد كار به دستتان بيفتد مفسد في الأرض بشويد و رابطة رحامت را قطع كنيد اين را به عنوان نمونه ذكر كرده است كه «تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ» اگر در همين سوره فرمود: «أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ» بيان مصداقي از مصاديق «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» هست. در سورة رعد آية 25 فرمود كه «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» اين لعنت را در آن سوره براي كسي لازم كرد و كسي را مستحقّ آن لعنت كرد كه مفسد في الأرض باشد و ارحام را قطع كند. اين‌ها چون مثبتين هستند سخن از تخصيص و تقييد نيست.
اينچنين نيست كه بقرينة آن سوره، ما «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» را مخصوص صلة رحم بدانيم چون اگر دو دليل مثبِت بود تعارضي نداشت لسان يكي نفي و لسان ديگر اثبات نبود جا براي تخصيص و تقييد نيست. در اين آيه مي‌فرمايد: هر كس «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» در آن سوره يك مصداقش را ذكر فرمود؛ «وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ» نه به اين معناست كه اين مطلقات و اين عمومات تخصيص و تقييد پيدا كند فقط مخصوص صلة رحم كه اگر كسي صلة رحم نكرده است اين مشمول «وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ» است. بلكه اين‌‌ها چون مثبتين هستند تعارضي هم ندارند پس هر چه را كه خداي سبحان امر كرده است به وصل انسان او را قطع كند و باعث فصل بشود مشمول اين عام خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»