موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 225

مدت زمان: 43.02 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.92 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.84 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنوان
1 1 بناي كعبه
2 ـ يادآوري نعمتِ بناي كعبه
2 2 ـ نشانه? پذيرش عمل ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام)
3 1 درخواست مقام تسليم
2 ـ بهترين زمان براي دعا
4 2 ـ تسليم محض و انقياد تامّ، مطلوب حضرت ابراهيم(عليه السلام)
5 2 مراتب اسلام
3 1 . اسلام قبل از ايمان
6 3 2 . اسلام بعد از ايمان
7 3 قلب سليم و انابه، نشانه? اسلام محض
8 2 ـ درخواست مقام تسليم براي فرزندان توسط خليل‌الرحمن
9 2 ـ شاهد لفظي بر مراد از «اسلام» در آيه
10 1 درخواست ارائه عيني مناسك
11 2 ـ ارائه عيني مناسك از سنخ وحي تسديدي
12 1 درخواست توبه
2 ـ توبه? عبد و توبه خداي سبحان
13 2 ـ عفو و تسامح خداي سبحان در پذيرش توبه? عبد
14 2 توبه? عبد در ميان دو توبه? خداوند
15 3 وجود زمينه، لازمه? بهره‌مندي از توفيق ابتدايي
16 3 توفيق انسان، مسبوق به نعمت الهي
17 3 توبه? ابتدايي يا رجوع لطف و عنايت الهي
18 3 نتيجه بحث
19 3 نكته: اسماي حسناي ذيل آيات دليل بر محتواي آيات
20 1 امكان نيل امت اسلامي و فرزندان ابراهيم(عليه السلام) به مقام تسليم
21 2 ـ مراحل سه‌گانه نعمتهاي بهشتي
22 2 ـ امت اسلامي، فرزندان معنوي ابراهيم خليل(عليه السلام)
23 3 رفعت بيت نبوت و ولايت
24 2 ـ عامل نصب ?ملة?
25 1 دعاي براي ذريّه، سيره? ابراهيم خليل(عليه السلام)
26 1 رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم)، دعاي مستجاب ابراهيم(عليه السلام)
27 1 سرّ تكرار ?ربّنا? در آيه
28 1 پيامبري از جنس مردم



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ? رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ? رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ?

بناي كعبه
ـ يادآوري نعمت بناي كعبه
ساختن كعبه به عنوان يك نعمت الهي مطرح است، لذا خداي سبحان مي‌فرمايد: ?و إذ يرفع? يعني «اذكروا» اين نعمت را، كه عبارت است از ساختن كعبه است. [و] اين ?إذ? مانند «إذ»هاي گذشته مفعول است بر آن «اُذكر»ي كه مقدّر است، يعني «اذكروا» آن حالت و آن لحظه‌اي كه اين حادثه پيش آمده است؛ به ياد اين نعمت باشيد. همان‌طوري كه خداي سبحان به بني اسرائيل مي‌فرمايد:?اذكروا نعمتي التي أنعمت عليكم? ، به ما نيز مي‌فرمايد: ?إذ يرفع? يعني «اذكروا» آن حالتي كه ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهما) براي شما قبله و مطاف مي‌ساختند، و گفتند: خدايا! اين را از ما بپذير!


ـ نشانه? پذيرش عمل ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام)
نشانه? پذيرش خدا هم اين است كه خانه‌اي كه اينها ساختند، خدا ملك خود معرفي كرد، فرمود: ?بيتي? و بيت الله و مانند آن. اين نشانه? قبول است. به ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهما) فرمود به اينكه اين خانه‌اي كه شما ساختيد مال من است؛ نظير آنچه كه به پيغمبر اسلام فرمود: ?و ما رميت إذ رميت? ؛ تو نساختي، در حقيقت من ساختم. اين كار، كار شما نيست، خانه، خانه شما نيست، خانه? من است به خودش نسبت داد. فرمود: بيت من است آنگاه آثار ديني هم بر آن مترتّب كرد، كه قبله? مسلمين است. مطاف زائرين است و مانند آن، پس آن را قبول كرد: ?ربّنا تقبّل منّا إنك أنت السميع العليم?.

در خواست مقام تسليم
بهترين زمان براي دعا
دعاهاي ابراهيم(سلام الله عليه) از اينجا شروع مي‌شود، بهترين دعا در هنگام بهترين عمل خواهد بود و چون هر كسي كار خيري به إذن خدا انجام داد، دعاي مستجابي هم دارد. اگر كسي نمازِ فريضه‌اي به جا آورد يك دعاي مستجابي هم دارد، اينكه گفته‌اند: بعد از نماز زود مصلّي? را ترك نكنيد، محل نماز را ترك نكنيد، بلكه دعا كنيد. براي آن است كه بعد از فريضه دعا مستجاب است، بعد از اينكه به فرمان خداي سبحان ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهما) كعبه را ساختند دعاي مستجابي داشتند، دعاهاي اينها در اين حال نشان مي‌دهد كه انسان بعد از فرائض و أمثال فرائض از خداي سبحان چه مسئلت كند.

ـ تسليم محض و انقياد تام، مطلوب حضرت ابراهيم (عليه السلام)
عرض كردند: ?ربّنا و اجعلنا مسلمين لك?؛ پروردگارا! ما را منقاد خودت قرار بده! اين را ابراهيم (سلام الله عليه) در سن پيري، عرض مي‌كند، در حالي كه در همان اوائل عمرش، آن‌طوري كه در سوره? انعام آمده است، از مسلمانهاي واقعي بود يعني بعد از اينكه آن محاجّه را انجام داد و فرمود: ?لا أحب الآفلين? آن‌گاه در سوره? انعام آيه? 79 اين چنين گفت:?إني وجّهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفاً و ما أنا من المشركين? اين در آغاز امر است، پس ابراهيم (سلام الله عليه) كه در آغاز امر مي‌گويد: ?وجّهت وجهي للذي فطر السموات و الارض? نه تنها مسلم شد، بلكه جزء مؤمنان واقعي بود و ايمان واقعي آورد: ?و ما انا من المشركين?، آنگاه در پايان عمر از خداي سبحان اسلام مسئلت مي‌كند، عرض مي‌كند: خدايا! ما را مسلمان كن!

ـ مراتب اسلام
1. اسلام قبل از ايمان
يك درجه از اسلام قبل از ايمان است اين همان است كه در سوره? حجرات بحثش گذشت كه ?قالت الاعراب آمنا? ، منتها خداي سبحان مي‌فرمايد كه ?قولوا أسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم? ؛ نگوئيد ما مؤمنيم، بلكه بگوئيد: ما مسلمانيم، مسلميم. چون هنوز ايمان در قلب شما داخل نشده است. اين درجه? أولاي اسلام است كه احكام فقهي بر آن بار است: صيانت دم است، جواز نكاح است و امثال ذلك. [و] اين اسلام، قبل از ايمان است.

2. اسلام بعد از ايمان
و يك اسلام است كه بعد از ايمان است. انسان اوّل مسلمان مي‌شود، بعد مؤمن مي‌شود، بعد مسلم مي‌شود. اين اسلامي كه بعد از ايمان است همان «سلم و انقطاع» است، اين همان مطيع محض بودن است.
اين اسلام بعد از ايمان را ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) از خداي سبحان مسئلت كردند يعني بعد از اينكه خداي سبحان به اسلام اينها و به ايمان بعد از اسلام اينها صحّه گذاشت، فرمود: اينها مسلمان بودند، مؤمن حقيقي بودند، آنگاه مي‌فرمايد: اسلامِ بعد از ايمان را از ما مسئلت كردند. معلوم مي‌شود اين اسلام همان انقطاع كامل است.


قلب سليم و انابه نشانه اسلام محض
?ربّنا و اجعلنا مسلمين لك?؛ يعني منقطعَينِ لك، اين همان سلم محض بودن است، اين ملازم با مقام تسليم هست، اين ملازم با قلب سليم هست، اين ملازم با إنابه است، اين ملازم با مقام انقطاع است.
درباره? إنابه ملاحظه فرموديد كه قرآن كريم عده‌اي را جز منيبين مي‌شمارد؛ «منيبين» يعني آنها كه مكرّر در مكرّر به خداي سبحان مراجعه مي‌كنند، چندين نوبت به درگاه خدا مي‌روند، يك بار و دو بار نه، حالا يا از «ناب، يَنوبُ» است كه نوبت گيري مكرّر است يا از «ناب، يَنيب» است به معناي انقطاع است كه منيب يعني مُنقَطِع، ن?ابَ يعني إنقطع، يَنيبُ يعني يَنْقَطِعُ. اين همان كمال الانقطاع است كه اينها مسئلت مي‌كنند. مي‌شوند منقطع الي الله، مي‌شوند منيب الي الله.
اين مقام كه اسلام بعد از ايمان است خواسته? ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليه) است كه عرض كردند: ?ربّنا و اجعلنا مسلمين لك? و گرنه در آغاز امر بعد از اينكه فرمود: ?لا أحب الآ فلين? ، گفت: ?انّي وجّهت وجهيَ للذي فطر السم?وات والارض? و خداي سبحان هم روي اين معنا صحه گذاشت كه او به تمام جهات متوجّه ما شده است. پس نه تنها ابراهيم (سلام الله عليه) از مسلمين بود، بلكه «من المؤمنين» بود كه ايمان بالاتر از اسلام است، و ايمان در قلب او داخل شد. و ابراهيمي كه همه? اين حالات را گذارند در برابرِ ?حرقوه و انصروا ?الهتكم? ايستاد، در برابر ?فألقوه في الجحيم? ايستاد، همه? اين امتحانها را پشت‌سر گذاشت، در دوران پيري مي‌گويد: خدايا! مرا مسلمان بكن! معلوم مي‌شود اين اسلام به معناي انقطاع و سلم محض شدن است.
آنگاه خداي سبحان روي اين اسلام او صحّه مي‌گذارد و مي‌فرمايد:?إذ جاء ربّه بقلب سليم? يعني قلبي كه «لايشغله شيء عن الله سبحانه و تعالي»، اين معنا را مسئلت كردند: ?ربّنا و اجعلنا مسلمين لك?.

ـ در خواست مقام تسليم براي فرزندان توسط خليل الرحمن
همين معنا را كه [حضرت ابراهيم (عليه السلام)] براي خودشان مسئلت كردند، براي ذريّه‌شان هم مسئلت كردند: ?ومن ذريّتنا امة مسلمة لك?؛ همه ذراري به اين مقام نمي‌رسيدند. چون همه ذراري به اين مقام نمي‌رسيدند، نگفت كه ذراري ما را، امّا عرض كرد: ?و من ذريّتنا?، نظير آنچه كه عرض كرد: ?و من ذريّتي? در جريان مسئله امامت كه براي بعضيها مسئلت شد، يا درباره? بعضيها اجابت شد. اينجا هم همين‌طور است. عرض كرد: خدايا! بعضي از ذراري ما را به مقام اسلام و انقطاع كامل برسان!




ـ شاهد لفظي بر مراد از «اسلام» در آيه
?و من ذرّيّتنا أمةً مسلمةً لك? اين ?لك? نشان مي‌دهد كه منظور از اسلام، همان انقطاع كامل است: ?و من ذرّيّتنا أمّةً مسلمةً لك و أرنا مناسكنا? شواهد ديگري هم هست كه در خلال بحث روشن مي‌شود كه منظور از اين اسلام، آن اسلام بعد از ايمان است نه اسلام قبل از ايمان.

در خواست ارائه عيني مناسك
?و أرنا مناسكنا?؛ عبادتهاي ما يا جاي عبادت را به ما نشان بده! «منسك» همان عبادت است كه در سوره? حج فرمود: ما براي هر قومي شريعه و منهاج و منسكي قرار داديم، در آيه? 34 سوره? حج، فرمود: ?و لكل أمةٍ جعلنا منسكاً? ؛ يعني «عبادتاً»، براي هر قومي ما يك عبادت خاصي قرار مي‌دهيم. گرچه روح عبادت كه همان اسلام است در همه يكي است اما خصوصيتهاي عبادت فرق مي‌كند، فرمود:?و لكل أمة جعلنا منسكاً ليذكروا اسْمَ اللهِ علي ما رزقهم من بهيمة الأنعام? و اين مناسك و عبادتهايي را كه اين دو بزرگوار از خداي سبحان مسئلت مي‌كردند، از باب ارائه بود، نه از باب تعليم عرض نكردند «خدايا احكام را يادمان بده! عَلِّمن?ا و امثال ذلك»، بلكه عرض كردند: ?و أرنا مناسكنا? ؛ نشان بده كه ما چگونه عبادت بكنيم! در جريان مناسك ابراهيم (سلام الله عليه) هست كه تمام اين لحظات را، فرشتگان، جبرئيل(سلام الله عليه) پيش‌قدم بود. انجام مي‌داد. ابراهيم [عليه السلام] مي‌ديد و بعد آن كار را انجام مي‌داد، كجا جبرئيل (سلام الله عليه) سنگ مي‌انداخت، او هم سنگ مي‌انداخت. كجا سعي مي‌كرد، او هم سعي مي‌كرد. كجا قرار مي‌گرفت براي دعا. او هم قرار مي‌گرفت براي دعا. جريان مشعر و عرفات و مني و سعي بين صفا و مروه، همه و همه را با مشاهده و راهنمايي جبرئيل (سلام الله عليه) ، ابراهيم (سلام الله عليه) انجام مي‌داد. اين مي‌شد: ?أرنا مناسكنا?، غير از علّمنا، غير از فهّمنا و امثال ذلك است. عرض كرد: خدايا! نشان بده مناسك و عبادتهاي ما را كه ما ببينيم و انجام بدهيم! اينها مي‌ديدند.

ـ ارائه عيني مناسك از سنخ وحي تسديدي
و اين همان سخني كه قبلاً سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) نقل كردند. از سوره? أنبيا و غير أنبيا همين را تأييد مي‌كند كه در سوره? أنبيا آيه 73 اين‌چنين بود كه ?و جعلناهم ائمةً يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعلَ الخيرات و إقام الصلو?ة و ايتاء الزكاة?؛ يعني كارهاي خير را ما با وحي به اينها القا مي‌‌كرديم. در آن آيه ملاحظه فرموديد كه گاهي خداي سبحان وحيِ حكم مي‌فرستد يعني به يك پيغمبري وحي مي‌فرستد كه اين‌چنين حكم بكن. گاهي وحي مي‌فرستد به عنوان أمر كه اين‌چنين كار انجام بده، گاهي هم وحيِ فعل است، نه وحي حكم و نه أمر. گاهي وحي مي‌فرستد كه اين‌چنين حكم بكن، براي مردم بيان بكن، تبليغ بكن. گاهي هم وحي مي‌فرستد كه اين چنين انجام بده، مثلاً: ?يا ايها الرسول بلّغ ما اُنزل إليك? يك نحوه از وحي است. ?أقم الصلو?ة لدلوك الشمس الي غسق الليل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر كان مشهورا ? و من الليل فتهجّد? اين ?فتهجّد? يك نحوه? ديگر وحي است. يك وقت است: ?و اوحينا إليهم فعل الخيرات? ؛ خود كار را در خارج به عنوان وحي القا مي‌كند، نه حكم را. نه أمر را، آنجايي كه امر را وحي مي‌كند، ملازم فعل خارجي نيست؛ مثل اينكه خدا امر بكند: ?اقم الصلوة? اين ?أقم الصلوة? نشانه? تحقق خارجي فعل نيست ولي در سوره أنبياء فرمود به اينكه ما همه خيرات را به او وحي كرديم: ?أوحينا إليهم فعل الخيرات?، اين مصدر مضاف دلالت بر تحققِ وقوع مي‌كند. ممكن است يك فعل مضارعي با كلمه? «أن» تأويل به مصدر برود. امّا كار مصدر را انجام نمي‌دهد. «أن يفعل» غير از فِعل است اگر گفتيم به اينكه ما به زيد گفتيم: أن يفعل الخير، «أوْحينا اليه أن يفعل الخير». گرچه اين «أنْ يفعل» فعلي است با حرف مصدريه تأويل مصدر مي‌رود. اما اين معناي «أوحينا اليه فعل الخير» را نمي‌رساند، اينكه خداي سبحان فرمود: ?و اوحينا إليهم فعل الخيرات? ؛ يعني همه خيرات را ما با وحي در قلب اينها إلقا كرديم، اينها انجام دادند، نه اينكه انجام مي‌دهند، نه اينكه به اينها گفتيم بكنيد، اين كار را با وحي ما انجام دادند، پس ?و أرنا مناسكنا?؛ يعني آن عبادتها را به ما نشان بده كه ما ببينيم و انجام بدهيم و با ارائه تو ما ببينيم، با وحي تو انجام بدهيم. اين است كه همه? كارها و عبادتهاي اين مناسك و مواقف را خداي سبحان به اينها ارائه داد، نشان داد در قلبشان. اينها هم ديدند و امتثال كردند: ?و اوحينا اليهم فعل الخيرات و إقام الصلوة و ايتاء الزكاة?. در جريان مناسك حج هم عرض كرد: ?و أرنا مناسكنا? و خداي سبحان هم مناسك را به آنها نشان داد.

در خواست توبه
ـ توبه? عبد و توبه? خداي سبحان
آنگاه عرض كردند كه ?و تب علينا إنّك أنت التوّاب الرحيم?؛ اين توبه يعني رجوع مولا بر عبد، نه رجوع عبد به سوي مولا?. در بحثهاي توبه هم ملاحظه كرديد به اينكه دو توبه است: يك توبه عبد است به سوي مولا?، يكي هم توبه مولاست بر عبد؛ چون توبه يعني رجوع، انسان توبه مي‌كند به سوي مولا و خداي سبحان تّواب است يعني لطفش منعطف مي‌شود بر عبد و رجوع عبد را مي‌پذيرد. اين توبه عبد كه رجوع من العبد الي المولي? است با توبه? خدايي كه توّاب است بايد مقرون باشد. خدا ?يقبل التوبة عن عباده? يعني اگر هم اشكال و اشتباهي هم در رجوع عبد باشد، خداي سبحان قبول مي‌كند همين كه عبد برگردد، خدا قبول مي‌كند نه به مقدار رجوع عبد ، خدا قبول مي‌كند، بلكه بيش از مقدار رجوعش قبول مي‌كند.

ـ عفو و تسامح خداي سبحان در پذيرش توبه? عبد
بيان ذلك اين است كه نفرمود: خدا يقبل التوبه، فرمود: ?يقبل التوبة عن عباده?، نه من عباده، اين «عن» نشانه تجاوز است به معني عفو است. اين توبه با عفو آميخته است يعني همين كه انسان رجوع كرد، خدا مي‌پذيرد، ديگر نمي‌گويد بالاخره چرا درست رجوع نكردي؟ چرا با شائبه آمدي؟ بالاخره با عفو قبول مي‌كند. اين‌چنين نيست كه خدا به مقدار رجوع قبول كند. اگر اين بود: ?من جاء بالحسنه فله عشر امثالها? نبود، اين چنين نيست كه اگر يك قدم انسان به سوي خداي سبحان برود، لطف خدا هم يك قدم نزديك بيايد اين چنين نيست، نفرمود «يقبل التوبة من عباده»، يا «يقبل توبة عباده»، فرمود: ?يقبل التوبة عن عباده? كه اين معناي عفو را إشراب كرده در قبول، يعني ما با عفو توبه مي‌پذيريم، با صفح توبه مي‌پذيريم، نه اينكه هر اندازه كه او توبه كرده است ما همان اندازه را قبول مي‌كنيم. اين‌چنين نيست، اگر كسي توبه كرده باشد، به طرف ما آمده باشد، هر چند اوائل راه باشد، ما مي‌پذيريم. يك وقت انسان مي‌گويد: هر اندازه كه انسان به طرف خداي سبحان رفت، همان اندازه را خدا قبول مي‌كند، يك وقت مي‌گويد: نه همين كه انسان به طرف خدا يك قدم رفت لطف خدا ده قدم به طرف آدم مي‌آيد: اين دوّمي را مي‌شود از ?يقبل التوبة عن عباده? استفاده كرد يعني قبول توبه با تجاوز همراه است، با تسامح همراه است، با ناديده گرفتن و اغماض همراه است. خب، پس انسان يك رجوعي دارد كه «من العبد الي المولي?» است، و يك رجوعي هم خداي سبحان دارد كه «من المولي علي العبد» است و «عن العبد» است

ـ توبه? عبد در ميان دو توبه? خداوند
امّا هر توبه‌اي كه انسان به طرف خداي سبحان دارد، مسبوق است به توبه? قبلي خدا، تا خدا بر انسان توبه نكند، انسان توفيق توبه پيدا نمي‌كند، چرا؟ چون بازگشت انسان به سوي خدا نعمت است، اين نعمت را در سوره نحل فرمود: ?و ما بكم من نعمة فمن الله? . هرگز ممكن نيست كسي بگويد: من توبه كردم، خدا قبول كرد. اين رجوع و اين بازگشت نعمت است، چون نعمت است «من الله» است. پس اول خداي سبحان بايد توبه كند بر بنده و از بنده يعني لطف خدا شامل حال بنده بشود كه بنده بيدار بشود، اينكه مي‌گويند: اوّلين حال يقظه و بيداري يا اراده است، از همين جاها نشأت مي‌گيرد. بايد لطف خدا منعطف بشود به حال بنده، اين بنده خوابيده را بيدار كند «الناس نيام» ، قبل از مرگ منتبه بشود. اگر لطف خدا بنده? خوابيده‌اي را بيدار كرد، آنگاه اين بنده بيدار شده به سوي خدا حركت مي‌كند، دوباره خداي سبحان قبول مي‌كند. پس هر توبه‌اي كه از انسان صادر مي‌شود، محفوف به دو توبه از خداي سبحان است: اول لطف الهي منعطف مي‌شود انسان خوابيده را بيدار مي‌كند. بعد انسان بيدار به سوي خداي سبحان رجوع مي‌كند بعد خداي سبحان رجوع انسان تائب را مي‌پذيرد؛ پس همواره توبه انسان محفوف به دو توبه است.

وجود زمينه لازمه? بهره‌مندي از توفيق ابتدائي
امّا آن توبه أولي كه توبه ابتدائي است و رجوع خداست، لطف خداست بر بنده، آن را خداي سبحان نصيب هر كس نمي‌كند، چندين بار مهلت مي‌دهد، چندين بار لطف خدا شامل مي‌شود. اگر كسي در همه? اين اطوار ?فنبذوه وراء ظهورهم? ؛ آن لطف حق را، آن عنايت حق را پشت سر گذاشت. از آن به بعد خدا انسان را به حال خود رها مي‌كند. وقتي انسان را به حال خود رها كرد، او مكلّف به توبه است ولي موفق به توبه نخواهد بود. او مأمور به توبه است ولي موفق به توبه نخواهد شد، چون چندين بار لطف الهي به سمت او متوجه شد او از باب ?فنبذوه وراء ظهور هم? اين لطف حق را پشت سر گذاشت، بعد خدا فيض خود را نسبت به او قطع مي‌كند. وقتي فيض خدا به او نرسد او از كجا برمي‌گردد؟ در عين حال كه مأمور به توبه است ولي موفق به توبه نخواهد شد. اين توبه، توبه? ابتدائي است.

توفيق انسان مسبوق به نعمت الهي
پس در هر فرصتي كه انسان از توفيق بهره مي‌گيرد مسبوق به نعمت الهي است، ديگر هيچ ممكن نيست كسي خود را طلبكار بداند حتي تائبين، در آن بيانات امام سجاد (سلام الله عليه) در صحيفه سجاديه هست كه « كلٌّ نعمك ابتداءٌ» ؛ خدايا هر چه تو مي‌دهي ابتدائي است، اين چنين نيست كه ما كاري كرده باشيم و طلبكار باشيم. «كل نعمك؛ ابتداء»؛ همه كارهاي تو ابتدائي است. اينكه احياناً گفته مي‌شود: حتماً يك كار خيري ما كرديم كه فلان بلا از ما ردّ شد؛ اين اشتباه است، آن كار خير هم مسبوق به عنايت الهي است. خداي سبحان نسبت به همه دائم الفيض است. اگر كسي چندين بار لطف خدا را پشت‌سر گذاشت و بي‌اعتنائي كرد، خدا اين فيض را از او قطع مي‌كند، در آسمان رحمت را به روي او باز نمي‌كند، فرمود: عده‌اي هستند كه ?لاتفتّح لهم أبوابُ السماء? ؛ ما درهاي آسمان را به روي آنها باز نمي‌كنيم. خب، اگر در آسمان به روي او باز نباشد دعا و توبه چگونه مستجاب مي‌شود؟
پس يك توبه است كه از طرف خداي سبحان است بر بنده كه رجوع مولي? علي العبد است و يك توبه? ديگري رجوع عبد است الي المولي?، بار سوّم رجوع خداست علي العبد، پس لطف خدا دو چندان است، اين وسط هم توبه انسان است كه اين محفوف به آن دو توبه است. اگر توبه? اول نباشد كه انسان موفق به توبه نمي‌شود، و توبه دوّم نباشد كه انسان از توبه‌اش بهره نمي‌گيرد.

توبه ابتدايي يا رجوع لطف عنايت الهي
خداي سبحان نسبت به اولياي خود، توبه? ابتدائي را هميشه دارد. اين توبه? ابتدائي نيازي به گناه ندارد؛ رجوع لطف خدا براي اين نيست كه يك خوابيده‌اي را بيدار كند، بلكه بيدار را بيدارتر مي‌كند، راهي را راهي‌تر مي‌كند. اين توبه براي انبيا هم هست، يعني خدايا آن لطفت‌ را به ما برسان كه ما بيدارتر بشويم. اين راه را بهتر طي كنيم. در حالات خطر خداي سبحان مي‌فرمايد: ما بر پيغمبر توبه كرديم، يعني لطف ما به پيغمبر برگشت. در جريان بعضي از جنگها در سوره? توبه آيه? 117 اين چنين دارد: ?لقد تاب الله علي النبيّ و المهاجرين و الانصار الذين اتبعوه في ساعة العسرة من بعد ما كاد يزيغ قلوب فريق منهم?؛ خدا بر پيغمبر توبه كرد يعني لطفش بر پيغمبر سايه افكند كه او مطمئن بود مطمئن‌تر شد. همين كه فيض را انسان از خداي سبحان دريافت مي‌كند، اين رجوع المولي? علي العبد است كه اشراف و عنايت دارد.
چه اينكه نسبت به ديگراني كه از جبهه گريختند و زمين بر آنها تنگ آمد، خداي سبحان يك توبه‌اي نصيب اينها كرد كه بيدار شدند و توبه كردند. در همين سوره? توبه آيه? 118 اين چنين آمده است: ?و علي الثلاثة الّذين خلّفوا حتّي إذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت و ضاقت عليهم انفسهم و ظنّوا أن لاملجأ من الله إلّا إليه ثم تاب عليهم ليتوبوا?؛ خدا بر اينها توبه كرد تا به سوي خداي برگردند و خدا اينها را بپذيرد.


نتيجه بحث
اوّل لطف خداست علي العبد كه عبد خوابيده را بيدار مي‌كند، بعد توبه? عبد بيدار شده است الي الله بار سوم پذيرش اين توبه و پذيرش اين رجوع است. و خدا به هر دو معنا تّواب است: ?ثمّ تاب عليهم ليتوبوا? ؛ اوّل خدا توبه كرد يعني فيضش را بر اينها منعطف كرد تا بيدار بشوند و برگردند: ?إن الله هو التواب الرّحيم? . قهراً توبه دو قسم است: يك توبه‌? ابتدائي، يك توبه ثانوي است. توبه? ابتدائي مسبوق به گناه بودن لازم ندارد، ابراهيم و اسماعيل (سلام الله عليهما) عرض كردند: ?و تب علينا? اين توبه? ابتدائي را مسئلت كردند يعني خدايا لطفت بر ما منعطف بشود: ?و تب علينا إنك أنت التواب الرحيم?؛ تو كه دائماً فيضت گسترده است، اين فيضت را بر ما همچنان بگستران يا اضافه كن: ?وتب علينا إنك أنت التواب الرحيم?؛ همچنان فيضت بر ما ببارد، نه اينكه اگر ما كعبه‌اي را ساختيم يا قرباني را حاضر شديم انجام بدهيم و ديگر كارها را، يا به پاس احترام تو حاضر شديم در حجيم خود را مشتعل كنيم، چيزي طلبكار باشيم. اين‌چنين نيست، همه از ناحيه? توست و تو خودت اين كارها را انجام دادي. همچنان لطفت است را بر ما منعطف بدار: ?و تب علينا انك انت التواب الرحيم? .

نكته: اسماي حسناي ذيل آيات، دليل بر محتواي آيه
اين اسماء حسني? كه در آخر آيه ذكر مي‌شود به منزله? دليل آن محتواست. نوعاً در هر آيه مطلبي است كه با اسمي از اسماي حسناي خداي سبحان ختم مي‌شود. خدا چون توّاب رحيم است، اين دو بزرگوار از خداي سبحان توبه مسئلت كردند، رجوع مسئلت كردند و آن معناي بلند را هم براي ذريّه خود خواستند، اما نه براي همه، براي بعضيها.

امكان نيل امت اسلامي و فرزندان ابراهيم (عليه السلام) به مقام تسليم
پس مي‌شود در بين امّت اسلامي و فرزندان ابراهيم (سلام الله عليه) عده‌اي هم به كمال الانقطاع برسند، اين دعاي مناجات شعبانيه را كه به ما گفته‌اند: هميشه بخوانيد. معلوم مي‌شود اين كمال الانقطاع مخصوص ائمه نيست انسان مي‌تواند به اينجاها برسد. آنها درجاتي بالاتر دارند.

ـ مراحل سه گانه نعمتهاي بهشتي
خيلي از مقامات است كه انسان به ذهنش نمي‌آيد تا مسئلت كند. لذا درباره? كساني كه اهل شب زنده‌داري هستند خداي سبحان مي‌فرمايد: در بهشت يك چيزهايي هست كه اصلاً شما نمي‌دانيد تا بخواهيد: ?فلا تعلم نفسٌ ما أخفي لهم من قرة أعين? . انسان خيلي از چيزها را از خداي سبحان مي‌خواهد، اما خيلي از چيزها را نمي‌داند تا بخواهد؛ چون خواستن به اندازه? ادراك آدم است. انسان اگر چيزي را بداند مسئلت مي‌كند، اگر نداند كه طلب نمي‌كند. الآن خيليها به حرم مطهر امام هشتم (سلام الله عليه) مشرّف مي‌شوند، اما خيليها همان اوساط و بركات ظاهري را مي‌خواهند يا احياناً يك علوم ظاهري را مي‌طلبند يك چيزهايي را مي‌شود از حضرت خواست كه انسان نمي‌داند تا آنها را مسئلت كند. لذا فرمود: در بهشت چيزهايي است كه شما اگر چه به بهشت هم رسيديد، نمي‌دانيد در اينجا چه خبر است تا از ما طلب كنيد. نعمتهاي ظاهري، نعمتهاي باطني تا آنجا كه مقدار علم شماست، در بهشت از خدا مي‌خواهيد. هرچه بخواهيد حاضر است، نه تنها هر چه نفس شما اشتها دارد حاضر است: ?فيها ما تشتهيه الأنفس و تَلَذّ الأعْيُنْ? . بلكه هر چه بخواهيد حاضر است: ?لهم ما يشاؤن فيها? ، اين ?لهم ما يشاؤنَ فيها? غير از «ما تشتهي أنفسهم و تلذ أعينهم» است. هر چه كه نفس مي‌طلبد و چشم لذت مي‌برد در بهشت هست و بهشتيها مي‌بينند و مي‌خواهند و مي‌يابند. اين يك. خيلي از چيزها هستند كه بهشتيها مي‌فهمند ولي نمي‌بينند، مي‌خواهند بعد براي آنها حاصل مي‌شود كه فرمود: ?لهم ما يشاؤن فيها? اين دو مقام. اين دو مرحله را انسان مي‌فهمد، مرحله سوّم آن است كه فرمود: يك چيزهايي در بهشت هست كه نه شما ديديد تا مثل آن را طلب كنيد، نه مي‌دانيد تا آن را از ما بخواهيد. الآن يك انسان عادي وقتي كه وارد كتابخانه? آستان قدس شود اصلاً نمي‌داند كه يك كتاب خطي مال مرحوم شيخ طوسي در فلان زمينه نوشته شده تا او مسئلت كند. وقتي نمي‌داند خب، آرزو هم نمي‌كند، آرزو به مقدار انديشه بسته است. انسان كه چيزي را نمي‌داند، چه چيزي را طلب كند فرمود: يك سلسله حقايق در بهشت هست كه اصلاً شما نمي‌دانيد تا از ما بخواهيد يعني سقف دعاي شما به آنجا نمي‌رسد يعني دعاي شما هم محدود است، شما هرچه بخواهيد ما مي‌دهيم، اما نمي‌دانيد چه بخواهيد. چون نمي‌دانيد كه اينجا چه خبر است: ?فلا تعلم نفسٌ ما اخفي لهم من قرّة اعين? . آن را هم ما باز به شما مي‌دهيم. پس سه مرحله در بهشت، است: يك مرحله نعمتهايي است كه ?ما تشتهيه الأنفس و تلذّ الأعين? ؛ انسان مي‌فهمد و مي‌يابد. يك مرحله است كه مي‌فهمد، نمي‌يابد. مسئلت مي‌كند بر او حاصل است: ?لهم ما يشاؤن فيها? كه مشيت در طول علّت است، هر چه بخواهند حاصل مي‌شود. عبد در بهشت مَثَل و مظهر ?كن فيكون? خواهد شد. هر چه بخواهد حاصل مي‌شود براي او، اين دو. مرحله سوّم مي‌فرمايد: يك سلسله حقايق هست كه شما نمي‌توانيد آرزو كنيد، نمي‌توانيد دعا كنيد. چون نمي‌دانيد چه چيزي است تا از ما بخواهيد: ?فلاتعلم نفس ما أخفي لهم من قرَّة أعين? آنها خب، مال أوحدي از انسانهاست.
اين اسلام به معني انقطاع براي خيلي از ذراري اينها ممكن است.

ـ امت اسلامي فرزندان معنوي ابراهيم خليل (عليه السلام)
انسان ممكن است كه ذريه? ابراهيم به شمار برود و بكوشد كه خود را ذريّه حضرت بداند و بكوشد كه مشمول دعاي حضرت بشمارد، بشود جزء ذرّيه? ابراهيم و آن انقطاع نصيبش بشود؛ چون خداي سبحان همه ما را كه فرزندان ابراهيم خليل به حساب آورد، فرمود: ?ملّة أبيكم? ؛ او شد پدر، حالا ما بشويم فرزند و بشويم ذريّه؛ پس اين كار مي‌شود. خداي سبحان كه فرمود: او پدر شماست، پسر شدن را ما بايد تحصيل كنيم. اينكه فرزند جسمي نيست كه قابل تحصيل نباشد، فرمود: ?ملة ابيكم ابراهيم?. در همان پايان سوره حج: ?ملّة أبيكم ابراهيم هو سمّاكم المسلمين من قبل و في هذا?، آيه? 78 سوره حج اين چنين بود: ?و جاهدوا في الله حقّ جهاده هو اجتباكم و ما جعل عليكم في الدّين من حرج ملّة أبيكم? كه اين منصوب به آن اغراء است. «خذوا ملة أبيكم» ؛ بگيريد دين پدرتان را اينكه گفت: دين پدرتان را بگيريد. اين هم رابطه شما نزديك است، خيلي دشوار نيست. شما اگر مسلمان شديد در بيت او داخل شديد، جزء فرزندان او هستيد.

رفعت بيت نبوت و ولايت
مگر نوح(سلام الله عليه) عرض نكرد: خدايا!?رب اغفر لي و لوالديّ و لمن دخل بيتي مؤمناً? ؛ اين بيت كه بيت سنگ و گل نيست. وقتي قتاده در محضر امام باقر (سلام الله عليه) رسيده است عرض كرد: «يا بن رسول الله» من جايي نشسته‌ام؛ من با خيلي از علما و دانشمندان مباحثه كرده‌ام اما اينجا مرعوبم. در خودم يك ذلتي و در برابر براي شما يك عظمتي احساس مي‌كنم. حضرت فرمود: «أنت بين يدي ?بيوت أذن الله أن ترفع....?؛ تو در يك خانه‌اي نشسته‌اي كه خدا خواست اين خانه رفيع بشود. پس خانه سنگ و گل نيست كه سنگ و گل را خدا رفيع كند. قتاده عرض كرد: آري اين بيت «ما هي بيوت حجارة ولا طين» ؛ البته اين خانه سنگ و گل نيست. اين سنگ و گل را خدا نمي‌خواهد رفيع كند. بيت شماييد، بيت نبوت است؛ مثل اينكه بگوئيم: اهل الكتاب، أهل البيت مثل أهل الكتاب گفتن است، أهل انجيل است، يا أهل الانجيل، يا اهل التورات، يا اهل الكتاب. اگر گفته مي‌شود: اهل البيت يعني اهل بيت النبوة، اينها اهل بيت نبوتّند. نوح عرض كرد: خدايا! هر كه در بيت من داخل شد او را بيامرز! يعني هر كه به نبوت من ارتباط پيدا كرد او را بيامرز! خداي سبحان هم به ما هشدار مي‌دهد كه راه نزديك است. شما پسر او هستيد و او پدر شماست، اين ايمان شما را به هم مرتبط كرده است.
ـ عامل نصب ?ملة?
بگيريد دين پدرتان را: ?ملّة أبيكم? يعني «خذوا ملةَ ابيكم» ؛ مثل اينكه فرمود: ?فطرت الله التي? اين ?فطرت? هم منصوب به إغراء است يعني بگيريد فطرت خودتان را، در حقيقت خودت را بگير چون فطرت ما كه جدا از ما نيست، اين فطرت ما نظير چمدان و ساك كه نيست كه جدا باشد كه به انسان بگويند: آقا چمدانت را جا نگذار. وقتي گفتند: ?فطرت الله التي فطر الناس عليها? ؛ يعني آقا خودت را بگير، گم نكن خودت را، به دنبال بيگانه نرو. هرچه كه بيرون از فطرت است بيگانه است. ?فطرت الله? منصوب به آن فعل إغراء است يعني خودت را بگير، به فكر چمدانت نباش. خودت را بگير يعني از تو دور نيست، يعني اين دين جدا نيست، اين يك چيز تحميلي نيست: ?فطرت الله التي فطر الناس عليها? يعني خودت را بگير، اينجا هم فرمود: ?ملّة أبيكم?؛ دين پدرت را بگير، يعني راه دور نيست.
ممكن است كسي مشمول باشد خداي سبحان به او بگويد: ?إنه ليس من اهلك? با اينكه فرزند صوري بود، امّا ارتباط برقرار نيست، اگر كسي ارتباط برقرار كرد، مي‌شود فرزند ابراهيم و ابراهيم [عليه السلام] هم دعايش مستجاب است، عرض كرد: خدايا! آنها كه فرزند من هستند به آنها اسلام بده! ?و من ذرّيّتنا امة مسلمة لك? كه اين اسلام بعد از ايمان است. اگر كسي ذريه ابراهيم شد، فرزند ابراهيم شد مشمول اين دعاست.


دعا براي ذريّه، سيره? ابراهيم خليل(عليه السلام)
اصولاً ابراهيم براي فرزندانش بهترين دعاها را كرده است، در بهترين موقع از خداي سبحان براي همه فرزندانش بهترين دعاها را كرده است، يكي دو جا همان مسئله? ?و ارزق اهله من الثمرات? مطرح است. امّا اين‌گونه از دعاها مكرّر در مكرّر مطرح است، وقتي دعا مي‌كند، عرض مي‌كند: خدايا! ?وَاجْنُبْنيِ وبَنيَّ أن نعبد الأَصْنَام? ؛ خدايا من و پسرانم را از بت‌پرستي نجات بده، از اين طرف ابراهيم مي‌گويد: خدايا! من و فرزندانم را از بت‌پرستي نجات بده! از آن طرف خدا مي‌فرمايد: ابراهيم پدر شماست، يعني آن دعا براي همه شماست: ?وَاجْنُبْني وَبنيّ أنْ نعْبُد الأصنام? ، كدام بني همان بَنِي كه قرآن او را بَنِي مي‌داند. قرآن تمام مسلمين را فرزندان ابراهيم مي‌داند. فرمود: ?ملّة أبيكم ابراهيم? ، با اينكه چندين قرن فاصله شده است. يكي مي‌گويد: پدر، يكي مي‌گويد: پسر، خدا مي‌فرمايد: او پدر شماست، ابراهيم مي‌گويد: پسران مرا از بت‌پرستي نجات بده، نه يعني از اين بت ظاهري من و اسماعيل و اسحاق را نجات بده، اينها كه همه بتها را در هم شكسته‌اند. اين را در دوران پيري، اين دعاها را مي‌كند. در سوره? ابراهيم وقتي دعاي حضرت ابراهيم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه ?و اجنبني و بَنيّ أن نعبد الأصنام? ؛ خدايا! من و فرزندانم را از بت پرستي نجات بده! آيه? 35 سوره? ابراهيم اين است كه ?وَ إذْ قَالَ إِبْراهِيمُ رَبّ اجْعَلْ هَ?ذا الْبَلَد ءَامِناً وَاجْنُبْني وَ بَنيَّ أنْ نعْبُدَ الأصْنَامَ? خدايا من و فرزندانم را از بت‌پرستي نجات بده خوب از همين بت ظاهري كه ما آن را در هم شكستيم، يا آن بتي كه الآن اگر حضرت زنده بود، باز به خيلي از ماها مي‌گفت: ?اُفِّ لكم و لما تعبدون من دُوْنِ الله? كسي كه هواپرست است همان است ديگه، اگر حضرت الان زنده بود نسبت به هواپرستها چه مي‌گفت. نمي‌فرمود ?اُفٍّ لكم و لما تعبدون من دُوْنِ الله? هر چه كه غير خداست در حقيقت صنم و وثن است. عرض كرد ?وَاجْنُبْني وَبنيَّ أن تَعْبُد الاصنام? من و فرزندانم. خدا هم به همه مسلمين مي‌فرمايد، او پدر شماست ?ملَّة أبيكم ابراهيم? دين پدرتان را بگيريد.
اين تعبير ?ملة ابيكم? يا ?فطرت الله التي فطر الناس عليها? نشانه سهولت دين است و يعني چيز تحميلي نيست يك چيزي است كه شما به ارث برده‌ايد، با شما نزديك است از شما دور نيست و گرفتنش خيلي آسان است براي شما نزديك هم هست، همان دم دست شماست همان خود شمائيد خودتان آن را بگيريد ?مِلَّة ابيكم? هست ?فطرت الله التي فطر الناس عليها? هست و امثال ذلك بنابراين دعاي حضرت ابراهيم از آن عالي‌ترين مضامين است كه عرض كرد و خودتان را بگيريد دعاهاي كه فرمود: ?و من ذرّيّتنا امة مسلمة لك و ارنا مناسكنا و تب علينا إنك انت التوّاب الرّحيم? آن وقت اين معنا را خداي سبحان براي همه باز كرد و راه رسيدن به اين مقام اسلام و مقام توبه? كامل را در آيه بعد شروع كرد، فرمود به اينكه بهترين راهش اين است كه انسان گوش به سخنان پيغمبر بدهد كه پيغمبر خودش هم از دعاهاي ابراهيم [عليه السلام] است.


رسالت رسول اكرم (صلي الله و عليه و آله و سلّم) دعاي مستجاب ابراهيم (عليه السلام)
اصل نبوت خاصه رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلّم) هم جزء دعاي ابراهيم [عليه السلام] است كه ابراهيم عرض كرد: ?ربنا و ابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم آياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم إنّك أنت العزيز الحكيم?، اين هم از دعاهاي ابراهيم [عليه السلام] است، خدايا! براي اين فرزندانم از خود اينها پيغمبر بفرست كه آيات تو را براي اينها تلاوت كند، اينها را چيز ياد بدهد، اينها را با حكمت آشنا كند، اينها را تزكيه كند و بپروراند و رسول خدا (ص) فرمود: «أنا دعوة ابي ابراهيم» ؛ خدا مرا به دعاي پدرم به شما داد، مرا خدا به دعاي ابراهيم خلق كرد: «أنا دعوة أبي ابراهيم» يعني در اثر دعاي حضرت ابراهيم من به دنيا آمدم. من به نبوت رسيدم، من رسول الله شدم: «أنا دعوة أبي ابراهيم» ، ابراهيم عرض كرد: خدايا! ?وَابْعَثْ فيهم رسولاً منهم? كه ?يتلوا عليهم آياتك و يعلّمهم الكتاب والحكمة?، خداي سبحان هم فرمود: ?لقد مَنَّ الله علي المؤمنين إذْ بَعَثَ فيهم رسولاً من أنفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب والحكمة? ، اين در حقيقت استجابت دعاي ابراهيم [عليه السلام] است. او كعبه را ساخت و بهترين چيز را از خداي سبحان مسئلت كرد و آن وجود مبارك پيغمبر است. شما در دعاي روز 27 رجب و شب 27 رجب حتماً ملاحظه كرده‌ايد. در دعاي 27 رجب كه روز بعثت رسول خدا (ص) است در آن روز ما عرض مي‌كنيم: خدايا! تو را قسم مي‌دهيم به آن تجلّي اعظمي كه در اين شب و روز رخ داده است: «بالتجلّي الأعظم» كه هيچ تجلّي همانند تجلّي بعثت پيغمبر نيست كه در دعاي شب و روز 27 رجب است. اين‌هم به دعاي ابراهيم [عليه السلام] است كه دعا كرد: خدايا! پيغمبري بفرست كه براي مردم آيات تو را تلاوت كند، اينها را عالم كند، اينها را به حكمتت آشنا كند، اينها را تزكيه كند.

سرّ تكرار?ربّنا? در آيه
?ربنَّا و ابعث فيهم رسولاً منهم يتلوا عليهم ?اياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم?. اين تكرار ?ربّنا? براي جلب توجه است؛ يك وقت انسان يك دعايي را از صدر تا ذيل با يك «ربّنا» انجام مي‌دهد؛ پروردگار! اين كارها را بكن! گاهي مثل ترجيع‌بند در كنار هر جمله‌اي مي‌گويد: ربّنا، ربّنا. اين «ربَّنا» هاي مكرّر براي جلب عاطفه است، جلب توجّه است. الان تا كنون ملاحظه فرموده‌ايد، چند بار سخن از ربّناست يا رَبِّ هست يا ربّن?ا هست ?ربَّن?ا تَقبَّلْ مِنّا?، ? رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ ... وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا ? رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ?، يا قبلاً داشت: ?رَبّ اجْعَل هذا بلداً? . آنها كه از دور أهل دعا هستند حتماً اين (يا) را ذكر مي‌كنند. مي‌گويند: يا الله، يا ربَّن?ا و امثال ذلك. چون [در] آداب دعا ملاحظه فرموديد كه چگونه انسان دعا كند. چه وقت بگويد: يا الله، يا ربّاه و چه وقت بگويد: ربّ. اينها را در باب دعا كه مرحوم كليني و ديگران نقل كرده‌اند ملاحظه كرديد كه چه زماني انسان بگويد: يا رباه يا ربنا، يا ربّ و چه زماني بگويد: ربّ، آنجا كه دور است اوائل است، خود را دور مي‌بيند با ندا و منادات و حرف ندا سخن مي‌گويد. وقتي احساس قرب كرد خود را نزديك ديد، فهميد كه خداي سبحان قريب است، با حالت قرب ندا معنا ندارد، ما اگر در حضور شخصي باشيم نمي‌گوئيم آي فلان كس. مي‌گوييم: فلان كس، اين آي فلان كس گفتن نشانه? بُعد است، ندا اصولاً دور است و اگر انسان نزديك شد كم كم اين (يا) در دعاها مي‌افتد، نمي‌گوئيم يا الله، نمي‌گوئيم يا ربّاه، يا ربّنا مي‌گوئيم: ربّ، ربّنا وامثال ذلك: ?ربنا و ابعث فيهم رسولاً منهم? كه ?يتلوا عليهم ?اياتك?

پيامبري از جنس مردم
اين ?منهم? باز نشانه آن است كه پيغمبر از جنس مردم است. خداي سبحان درباره رسول خدا با ساير انبيا يك جور سخن نمي‌گويد. درباره? ساير انبيا مي‌فرمايد: ?و إلي عادٍ أخاهم هوداً? يا ?الي ثمود أخاهم صالحاً? و امثال ذلك. ما برادرشان را براي آنها فرستاديم. ولي درباره رسول خدا (صلي الله عليه و آله وسلّم) دارد كه ?منهم? يا دارد ?من انفسهم? كه بعضيها «من أَنْفُسِِهِمْ» قرائت كرده‌اند؛ يعني از نفيس‌ترين انسانها، ولي همان ?من أنفسهم?؛ يعني از جان خود اينها، از خود اينهاست، بيگانه نيست: ?من انفسهم?. اينجا هم عرض كرد: ?ربنا و ابعث فيهم رسولاً منهم? كه ?يتلوا عليهم ?اياتك?، كه اينها جزء سنن عامّه است، هر پيغمبري اين‌طور است: ?يتلوا عليهم ?اياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم إنك أنت العزيز الحكيم?؛ خدايا! با عزت و حكمتت با ذريّه من رفتار كن! چه اينكه با تّواب و رحيم بودنت با من و ذريّه من رفتار كن! الآن چند اسم از أسماي حسناي الهي را ابراهيم (سلام الله عليه) مطرح مي‌كند و ظهور آن أسماي حسني را درباره خود و ذراري‌اش مسئلت مي‌كند: يكي تواب رحيم است، يكي عزيزِ حكيم است. معلوم مي‌شود أصل رسالت و نبوت به عزت و حكمت متّكي است، خدا حكيم است و حكمت و علم و معرفت مي‌فرستد و چون عزيز است و نفوذ ناپذير است پيروز است قهراً آن نبوت و رسالتش هم پيروز خواهد بود اينها را وقتي خداي سبحان نقل مي‌كند آنگاه مي‌فرمايد: اين عقل است و اگر كسي از اين روش فاصله گرفت سفيه است كه ?ومن يرغب عن ملة ابراهيم و إلّا من سفه نفسه? كه به بحث بعد موكول مي‌شود.
«والحمدلله رب العالمين»