موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 258

مدت زمان: 29.23 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.36 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.72 MB دانلود

صراط الهدي تفسير سوره بقره
رديف نوع عنوان عنوان
1 1 تلازم ثبوت و سلبي بين يادها و نسيانها
2 2 ـ كوري دل اثر سوء نسيان خداوند
3 2 ـ نتيجه
4 1 توصيه به كثرت ياد حق در قرآن
5 2 ـ سرّ قليل بودن ذكر منافقان
6 2 ـ قلّت كفار در جنگ بدر
7 1 بصيرت، اثر ياد خدا
8 2 ـ شيوه شيطان در فريفتن انسان
9 2 ـ عدم دسترسي شيطان به قلب مؤمن متذكر
10 3 بازگشت به بحث قلّت كفار در جنگ بدر
11 1 قرآن، مصداق ذكر الله
12 1 يادآوري نعمت وحدت و الفت در قرآن
13 1 بحث از أنبيا، مصداق ذكر الله


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِى وَلاَ تَكْفُرُونِ?(152)

تلازم ثبوتي و سلبي بين يادها و نسيانها
بعد از شمارش بعضي از نعم، خداي سبحان انسان را به ياد نعمت و به ياد منعم متذكر مي‌كند و مي‌فرمايد: اگر شما به ياد من بوديد، من هم به ياد شما هستم. اين گذشته از آنكه بالالتزام مي‌رساند كه اگر شما به ياد من نبوديد، از ياد من مي‌افتيد، آيات ديگر هم بالمطابقه اين تلازم را مي‌رساند؛ نظير ?نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ? ، پس هم در تلازم وجودي آيه دلالت دارد بر اينكه ياد خدا باعث ياد خداست نسبت به انسان، هم در تلازم سلبي آيه? ديگر دلالت دارد كه ?نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ? يعني اگر كسي خدا را فراموش كرد، خدا هم او را فراموش مي‌كند و اگر كسي به ياد خدا بود، خدا هم به ياد اوست و ملاحظه فرموديد كه اثر نسيان خدا كور كردن انسان است. اگر كسي منسيّ خدا شد و خدا به ياد او نبود او كور مي‌شود.

ـ كوري دل اثر سوء نسيان خداوند
يكي از عواقب وخيم نسيان حق آن است كه انسان نابينا مي‌شود. در سوره? مباركه طـ?ه آنجا كه خداي سبحان مي‌فرمايد: ما بعضي را كور محشور مي‌كنيم؛ ?وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي? ، آن نابينا سؤال مي‌كند كه ?رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? ، جوابش اين است كه ?أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي? ؛ آيات الهي ما آمد [و] تو به ياد آيات الهي ما نبودي، امروز هم به ياد ما نيستي؛ ديروز ناسي بودي، امروز منسي (ديروز تو خدا را فراموش كردي، امروز منسيّ خدا شدي) خب همين خدايي كه مي‌گويد: ما او را كور مي‌كنيم، معلوم مي‌شود به ياد او هست اينكه فرمود: تو به ياد ما نيستي يعني ياد تشريفي و عنايت ما شامل تو نمي‌شود وگرنه اگر كسي منسي حق باشد كه خداي سبحان او را عقاب نمي‌كند. در صدر آيه دارد كه ما به ياد او بوديم [و] او از ياد ما نرفت، ما در بين انسانها او را شناسايي كرديم و او را كور كرديم: ?وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي?، پس خدا به ياد او بود كه او را كور كرد و اگر كسي منسيّ باشد كه معاقب نيست و خداي سبحان مي‌فرمايد: ما او را نابينا كرديم، بعد گفتيم: تو از يادمان رفتي. معلوم مي‌شود اين ياد، ياد تشريفي است. اگر انساني مذكور حق باشد، بصير مي‌شود و اگر انساني منسي حق باشد، أعمي مي‌گردد. در دنيا اين بصير بودن يا أعمي شدن محقق مي‌شود [و] آخرت ظرف ظهور اين بصير شدن يا أعمي بودن است؛ نه ظرف حدوث. در قيامت معلوم مي‌شود چه كسي بينا بود چه كسي نابينا، نه در قيامت اينها نابينا مي‌شوند؛ كسي كه در دنيا حق را نمي‌بيند، أعماي بالفعل است منتها نمي‌داند كه أعماست و روز قيامت كه ظرف ظهور حقايق است أعمي و نابينايي اينها ظهور مي‌كند.

نتيجه
بنابر اين هم تلازم وجودي را آيه? ?فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ? دلالت دارد، هم تلازم سلبي را آيه? ?نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ? دلالت دارد و هم خطر نسيان را روشن مي‌كند كه كور شدن است و هم بالالتزام منفعتِ ياد خدا را هم متذكر مي‌شود كه بصير شدن است. اگر خدا به ياد كسي بود، او را بينا مي‌كند، او را بصير مي‌كند. پس اينكه فرمود: ?فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ?، در بُعد سلب و اثبات و اثر سلب و اثر اثبات بالمطابقه يا بالالتزام دلالت دارد؛ اين مطالب چهارگانه است: اول تلازم ثبوتي بين ذكرها، دوم تلازم سلبي بين نسيانها، سوم اثر منفي نسيان كه كوري است، چهارم اثر مثبت ذكر كه بصير شدن است؛ اينها را از آيات مي‌شود به‌خوبي استفاده كرد.

توصيه به كثرت ياد حق در قرآن
و چون ذكر از اهميت خاصي برخوردار است، خداي سبحان فرمود: دائماً به ياد من باشيد. دائم نشد در بسياري از موارد به ياد من باشيد؛ براي اينكه شيطان كه آني شما را رها نمي‌كند، در هيچ حكمي از احكام الهي خداي سبحان دستور كثرت نداد؛ نماز اگر هست مقدارش مشخص است، روزه اگر هست رقم و عدد و وقتش مشخص است، حج اگر هست ارقامش مشخص است، تنها ياد حق است كه فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً? ؛ فرمود: زياد به ياد حق باشيد (حدي ندارد) نمي‌شود گفت «دائماً به ياد حق باشيد كه غفلت نكنيد»، ولي مي‌توان گفت در بسياري از موارد به ياد حق باشيد، اينكه فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً? يعني تا مي‌توانيد به ياد حق باشيد؛ براي اينكه دشمن شما كه شيطان است فقط وقتي حمله مي‌كند كه شما غافل باشيد. شيطان كسي را به دام خود مي‌كشاند كه او در حال غفلت باشد؛ انسان متذكر به دام شيطان نمي‌افتد، لذا فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً?، منظور از اين كثرت هم به لحاظ كمّيت است و هم به لحاظ كيفيت. (هم به لحاظ كميت فرمود: زياد به ياد حق باشيد، هم به لحاظ كيفيت فرمود: با اخلاص به ياد حق باشيد.) اينكه فرمود: زياد به ياد حق باشيد؛ نه يعني دائماً ياد حق و نام حق در زير زبانتان باشد و به معنايش توجه نكنيد يا اخلاص نداشته باشيد.

ـ سرّ قليل بودن ذكر منافقان
اگر توجه و حضور قلب نباشد، اگر آن ياد الله نباشد، خدا آن ذكر را قليل مي‌داند [و] مي‌فرمايد به اينكه منافقين كم به ياد خدايند؛ درباره? اهل نفاق فرمود به اينكه خطر نفاق آن است كه اينها كم به ياد خدايند: ?وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً? ؛ با اينكه منافق اصلاً به ياد خدا نيست، در سوره? نساء آيه? 142 اين است: ?إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَي الصَّلاَةِ قَامُوا كُسَالى يُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً?؛ فرمود: نمازشان با كسالت است؛ براي اينكه مي‌خواهند به مردم نشان بدهند واين نشاط از درون اينها نشأت نمي‌گيرد، اينها روحاً كسل و پژمرده‌اند [و] فقط مي‌خواهند به مردم نشان بدهند كه ما براي خدا عبادت مي‌كنيم، ولي هرگز به ياد خدا نيستند. لكن فرمود: ?وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً?؛ اينها كم به ياد خدايند با اينكه منافق اصلاً به ياد خدا نيست؛ منافق قلباً كافر است و لساناً مسلمان و كفرش هم از كافر قوي‌تر و بدتر است، لذا دركه? منافقين از دركات كفار بدتر است كه ?إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِى الدَّرْكِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ? . خب با اينكه منافق اصلاً به ياد خدا نيست مع ذلك خداي سبحان مي‌فرمايد به اينكه اينها كم به ياد خدايند.
يكي از غرر رواياتي كه در اين زمينه وارد شده است همان است كه از حضرت امير(سلام الله عليه) رسيده است كه فرمود: «مواظب باشيد يادتان با روح باشد، با خلوص به ياد حق باشيد و اگر با زبان به ياد حق بوديد، با قلب به ياد حق نبوديد و اين يادتان با خلوص نبود، اين ياد، ياد كم است» چه اينكه خدا درباره? منافقين فرمود: ?وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلاَّ قَلِيلاً? ؛ اين قلّت نه يعني اينكه اينها گاهي به ياد خدايند نه، ممكن است دائماً به ياد خدا باشند نظير خوارج، نماز شب هم بخوانند، خيلي هم به ياد خدا باشند، چون اين ذكر لساني و بدني، بي روح است اندك است؛ نه اينكه ذكر معنوي اينها كم است، ذكر معنوي اصلاً ندارند. ذكري قليل است كه بي روح باشد، ذكر با روح كثير است؛ چون آن ذكر با روح حافظ انسان است. انسان اگر يك لحظه در شبانه روز به ياد حق بود با روح، همه اعمال شبانه روزش تأمين مي‌شود، چون همان يك لحظه‌اي كه با روح و با خلوص به ياد حق بود همه «آناءِ اللَّيْلِ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ» او را فروغ مي‌دهد، لذا حضرت فرمود: آن ذكر بي روح را خدا ذكر كم مي‌داند، بكوشيد ذكرتان با روح باشد.

ـ قلّت كفار در جنگ بدر
در بحثهاي قبل اين آيه به عنوان نمونه اشاره شد كه خداي سبحان درباره? كفار و منافقين كه در اوايل سوره? آل‌عمران و بعضي از سور ديگر مي‌فرمايد به اينكه ?قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَأُخْرَي كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ? ، در آنجا مي‌فرمايد ?وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ? در آنجا اين بحثش گذشت كه خداي سبحان كاري كرد كه مؤمنين كفار را در جريان جنگ بدر و امثال بدر كم مي‌ديدند؛ نه اينكه ـ معاذ الله ـ چشم بندي كرده باشد؛ كفار مؤمنين را زياد مي‌ديدند [و] مؤمنين كفار را كم مي‌ديدند. اين چشم بندي نبود، اين معجزه‌ است. فرق چشم بندي با اعجاز اين است كه او فقط در محدوده? حس مشترك است [كه] كار مي‌كند، ولي اعجاز در واقع كار مي‌كند. اينكه فرمود: مؤمنين كفار را كم مي‌ديدند يعني حقيقت كفار، باطن كفار، درون كفار كه قلّت و اندك است مشهود اهل ايمان شد؛ چون كفار اهل دنيايند و متاع الدنيا قليل است و دنيا زدگان هر چه هم رقمشان زياد باشد، كم‌اند و اين حقيقت را چشم ملكوتي مي‌بيند و خداي سبحان چشم ملكوتي به رزمندگان بدر داد، اينها حقيقت كفار را ديدند. ديدند كه كم‌اند. به پيغمبر هم در عالم رؤيا فرمود: ما در عالم رؤيا اينها را به تو كم نشان داديم؛ خداي سبحان اينها را در منام تو اندك نشان داد؛ رسول خدا چه در بيداري چه در خواب معصوم و مصون است، آن‌كه مي‌فرمايد: «تنام عيني ولا ينام قلبى» ؛ قلب او در خواب و بيداري، بيدار است و قلب معصوم در خواب و بيداري، معصوم است. شيطان همان طوري كه در بيداري به حرم أمن عصمت راه ندارد، در خواب هم به اين حرم أمن راه ندارد. و خداي سبحان به رسولش فرمود: من جريان جنگ بدر را به تو نشان دادم [و] تو در عالم خواب ديدي يك گروه كمي به شما حمله مي‌كنند يعني حقيقت اينها، دورن اينها، باطن اينها كه اندك است به شما نشان داديم [و] شما درون اينها را ديديد و درون شما كه آخرت است و بهشت است، كثير است [و] ما هم كاري كرديم پرده از چشم اينها برداشته شد [و] درون شما را ديدند حقيقت شما را ديدند لذا ترسيدند.
اينكه مي‌فرمايد: منافق كم به ياد خداست؛ نه يعني واقعاً به ياد خداست منتها كم، مثلاً در شبانه روز دو دقيقه به ياد خداست. اين چنين نيست، او اصلاً به ياد خدا نيست، او به خدا معتقد نيست. كار بي‌روح را خدا كم مي‌داند، گرچه منافقين نظير خوارج «آناءِ اللَّيْلِ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ» متذكر حق باشند؛ تسبيحي در دست داشته باشند و نشاني هم در پيشاني داشته باشند.

بصيرت، اثر ياد خدا
پس اينكه فرمود: زياد به ياد خدا باشيد يعني هم از نظر كميت زياد به ياد حق باشيد، هم از نظر كيفيت زياد به ياد حق باشيد؛ چون اين ياد حق شما را بينا مي‌كند و مي‌فهميد اين خاطره‌اي كه به سراغ شما آمده است خاطره الهي است يا خاطره شيطاني است.

ـ شيوه? شيطان در فريفتن انسان
خيلي از موارد است كه شيطان در سايه? ايمان به سراغ انسان مي‌آيد؛ شيطان اوايل امر براي اينكه صيد كند كه نمي‌گويد اين كار معصيت است بكن، شيطان كه اول نفس «اماره? بالسوء» را استخدام نمي‌كند، شيطان اوايل «نفس مسوّله» را استخدام مي‌كند، بعد از اينكه نفس مسوّله اجير او شد [و] به خدمت او درآمد، كم كم به نفس «اماره? بالسوء» مي‌گويد: تو فرمان بده، لذا بعدها انسان تبهكار وقتي به گناه عادت كرد با اينكه مي‌داند اين معصيت است و اين «بين الغيّ» است و يقيناً گناه است [امّا] انجام مي‌دهد، ولي اوايل كه شيطان نفس اماره را اجير نمي‌كند، اوايل نفس مسوّله را اجير مي‌كند يعني بد را به صورت خوب درمي‌آورد، خوب را به صورت بد درمي‌آورد. اوّل مي‌فريبد تا به دام بيندازد بعد دستور مي‌دهد كه معصيت كن. اوّل كه نمي‌گويد معصيت كن. شيطان اوّل براي اينكه صيد كند به زبان ايمان وارد مي‌شود. آنهايي كه سالك الى الله‌اند اگر آنها را بخواهد بگيرد، آنها را به كارهاي واجبي كه خيلي مهم است وادار مي‌كند تا از كار أهم باز بمانند. آنهايي كه به واجب مهم سقوط كردند، آنها را به مستحبات سرگرم مي‌كند تا از واجب مهم بمانند. آنهايي كه به مستحبات پرداختند و از واجبهاي مهم ماندند، كم كم آنها را به مباحات مبتلا مي‌كند كه از مستحبات بيفتند، كم كم اينها را به مكروهات دعوت مي‌كند كه از مباحات و مستحبات بيفتند، كم كم به دام حرام مي‌افتند. اينكه گفتند: «دع ما يُريبُك الى ما لا يُريبُك» و امثال ذلك، اينكه گفتند: مكروهات را كمتر مرتكب بشويد؛ براي اينكه مكروهات قرق آن قرقگاه است كه نرويد نزديك محرّمات (به مكروهات تن در ندهيد وگرنه به دام محرمات مي‌افتيد). شيطان اين طور نيست كه اوّل هر كسي را به گناه دعوت كند كه؛ يك انسان وارسته با تقوا را به كار مهم وادار مي‌دارد كه از أهم باز بماند. اين [شيطان] همه? راهها را بلد است، لذا خداي سبحان مي‌فرمايد: آنها كه متذكّرند، خاطره‌شناس‌اند يعني مي‌دانند اين خاطره‌اي كه الآن در ذهنشان خطور كرده است، شيطاني است.

عدم دسترسي شيطان به قلب مؤمن متذكّر
در آيه? 201 سوره? اعراف فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ?؛ شيطان همين كه بخواهد احرام ببندد، وارد كعبه دل بشود و اطراف كعبه طواف كند [و] به صورت يك طائف دربيايد و دور كعبه دل طواف كند تا ببيند دَرِ كعبه دل چه زماني باز مي‌شود كه وارد كعبه دل شود، انسان با تقوا مي‌فهمد. مي‌فهمد اين مُحرم بيگانه است كه لباس احرام در بر كرده [است]، فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا?؛ آن كه مي‌خواهد طواف كند و ببيند چه زماني دَرِ كعبه دل باز مي‌شود كه نفوذ كند، فوراً اين متّقيان متذكر مي‌شوند، به ياد حق مي‌افتند، مي‌فهمند؛ چون اهل ياد‌اند، اهل ذكرند؛ چون به ياد حق‌اند ?فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ?، معلوم مي‌شود كسي كه به ياد حق است مبصر است مبصر يعني بينا در برابر أعمي. معلوم مي‌شود آنجا كه فرمود: ?رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? ؛ مي‌فرمايد: تو به ياد ما نبودي، الآن هم به ياد ما نيستي، معلوم مي‌شود اگر كسي به ياد حق نبود، كور مي‌شود. اينجا فرمود: كساني كه به ياد حق‌اند مبصرند يعني بينايند، يعني قلبشان مي‌بيند وگرنه چشم ظاهري همه چيز مي‌بيند و با چشم ظاهر كه نمي‌توان شيطان و شيطنت را شناخت، فرمود: اينها مي‌شناسند؛ يك انسان مبصر مي‌بيند اين كه الآن احرام بسته [و] دارد طواف مي‌كند كيست، ?تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ? ، خاصيت ياد حق اين است كه به انسان بينش مي‌دهد، انسان را واقعاً بينا مي‌كند، مي‌فهمد اين خاطره خاطره? شيطاني است.

بازگشت به بحث: قلّت كفار در جنگ بدر
پرسش: . . .
پاسخ: آنها با رأي العين مي‌ديدند، امّا ديگري نمي‌ديد خدا ارائه مي‌داد، فرمود: ما اين كار را كرديم كه ببينيم؛ مثل اينكه به پيغمبر فرمود: تو مي‌بيني، معلوم مي‌شود اين چشم، چشم ظاهري نيست. اين چشم ظاهري نيست كه چشم بندان در ميدانِ مسابقه چشم بازي، چشم بندي كنند. اين چشم ظاهري نيست [بلكه] واقع اينها را ديدند؛ مثل اينكه [به] وجود مبارك پيغمبر هم در عالم رؤيا فرمود: تو واقع اينها را ديدي [و] ما به تو نشان داديم و اگر اينها را به حسب ظاهر به شما نشان مي‌داديم ممكن بود شما اظهار ضعف بكنيد، ولي حقيقت اينها و درون اينها را ما به شما نشان داديم، درون اينها را وقتي شناختيد مطمئن مي‌شويد.
پرسش: . . .
پاسخ: درون را با چشم باطن مي‌بينند ولو انسان به حسب ظاهر خيال مي‌كند دارد با چشم ظاهر مي‌بيند، اگر چشم هم ببندد، مي‌بيند يعني مشهودتان شد. ديگري شايد اينها را چنين مي‌ديد، چشم بندي نكرد كه در چشم ظاهر اثر كند. ديگران خودشان را به همان اندازه كه بودند ديدند، مثلاً 1000 نفر اگر در جنگ بدر از مكّه آمدند، خودشان را همان 1000 نفر مي‌ديدند، امّا مؤمنين اينها را چند نفر مي‌ديدند.
پرسش: . . .
پاسخ: نه، خداي سبحان به عنوان اعجاز نقل مي‌كند وگرنه مي‌شود سحر، مي‌شود چشم بندي، كار جادوگرهاست و اين كارها در حرم امن قرآن راه ندارد.
آن را خداي سبحان هم به عنوان معجزه اسلام چشم آنها را روشن كرد؛ مثل اينكه مسيلمه? كذّاب آب دهن ريخت در چاه، آب چاه خشك شد . اين كار، خرق عادت است؛ خرق عادت گاهي به صورت معونت است [و] گاهي به صورت اهانت، ولي معجزه پيغمبر است كه او را رسوا كرد يعني يك آب دهن كه آب چاه را خشك كند، اين خرق عادت است [و] در حقيقت معجزه پيغمبر است [كه] براي رسوايي مسيلمه? كذاب ظهور كرده است، وگرنه او كه نمي‌توانست با آب دهن آب چاه را خشك كند. اگر كسي با آب دهن آب چاه را جوشان كند يا آب چاه را خشك كند، در هر دو حال خرق عادت است، ولي كار، كارِ معجزه? پيغمبر است [كه] به زبان مسيلمه? كذاب ظهور كرد كه او را رسوا كند.
پرسش: . . .
پاسخ: حقيقت براي اينها روشن شد كه ديدند گروه كثيري آمدند [و] ترسيدند؛ كفّار حقيقت مسلمين را ديدند.
پرسش: . . .
پاسخ: همين معنا را خداي سبحان به وجود مبارك رسول خدا (عليه آلاف التحية والثناء) فرمود: ما در عالم رؤيا به تو [اينها را] كم نشان داديم؛ اين هم همان است ?وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ? ؛ فرمود: ما در عالم رؤيا به توي پيغمبر اينها را كم نشان داديم.
پرسش: . . .
پاسخ: نه، همان معنا را درباره? ساير رزمنده‌ها مي‌گويد، مي‌فرمايد به اينكه ?وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيراً لَفَشِلْتُمْ?، ?وَلَوْ أَرَاكَهُمْ?؛ خدا مُري است، وجود مبارك پيغمبر ر?ائي است [و] كافران بدر مرئي‌اند: ?وَلَوْ أَرَاكَهُمْ? يعني «ولو أري الله اياك أياهم»؛ اگر خدا آنها را براي تو كثير نشان مي‌داد، شما فشل و ضعف مي‌گرفتيد. ما حقيقت اينها را نشانتان داديم؛ نه اينكه ما ـ معاذ الله ـ خلاف كرديم، يك قدري نشان داديم [و] يك قدري نداديم يا چشم بندي كرديم.
علي اي حال اين بحثش إن شاء الله در سوره? مباركه آل عمران خواهد آمد.
پرسش: . . .
پاسخ: مؤمن در ظرفي كه به ياد حق است، شيطان راه ندارد. علي ايّ حال در سوره? مباركه نساء فرمود: منافقين كم به ياد خدايند؛ چون كورند [و] كور اصلاً به ياد حق نيست چون ياد يعني بصير بودن. در همان سوره? مباركه اعراف هم فرمود: وقتي شيطان بخواهد طواف كند، اينها متذكر مي‌شوند: ?فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ? .

قرآن، مصداق ذكر الله
مطلب بعدي آن است كه خداي سبحان فرمود: زياد به ياد حق باشيد، بعد فرمود: قرآن ذكر الله است؛ يكي از مصاديق ذكر قرآن است كه فرمود: ?إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ? ، در آيات ديگر هم از قرآن كريم به عنوان ذكر ياد كرده است. آن گاه هر بحثي كه مربوط به قرآن كريم است، مي‌شود ياد حق. آن كه دارد مسائل برهاني قرآن را طرح مي‌كند، درباره? خداشناسي، مبدأ شناسي، وحي و رسالت شناسي، اين سرگرم ياد خداست. دو ساعت كه دارد مطالعه مي‌كند اين به ذكر خدا وقت گذرانده است و اگر مسائل اخلاقي را دارد از قرآن دارد استنباط مي‌كند، ‌چه دارد مطالعه مي‌كند، چه دارد بحث مي‌كند، چه دارد درس مي‌گويد، چه دارد مي‌نويسد، اين سرگرم ذكر خداست. آيات الاحكام را مي‌نگارد؛ آيات الهي را، احكام فقهي را مطالعه مي‌كند تأليف مي‌كند، تدريس مي‌كند، اين سرگرم ذكر خداست هر چه به قرآن كريم بر مي‌گردد ذكر است، تلاوتش هم ذكر است؛ چون فرمود: شما به ياد حق باشيد و قرآن را ذكر الله دانست، پس تمام بحث‌هايي كه چه مربوط به تلاوت آيات باشد، چه درباره? تعليم و تربيت آيات باشد، چه درباره? تزكيه آيات قرآن كريم باشد همه و همه ذكر الله است.
جواب: سراسر قرآن ياد خداست، منتها درجاتي دارد البته. آن كه معارف قرآن را در دل مي‌پروراند به ذكر قلبي مشغول است، آن كه سرگرم تلاوت قرآن كريم است به ذكر لساني مشغول است، البته هر كدام به درجه? خاص خود فيض مي‌برد و به ياد حق اند و به همان اندازه هم بينا خواهند بود و اين مطلب يك مطلب كوچكي نيست كه ذكر خدا انسان را بينا مي‌كند و اين فراموشيِ خدا انسان را كور مي‌كند اگر به آن افرادي كه نابينا هستند فرمود: ?كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي? يعني اگر كسي منسي ما شد، كور است و اگر در سوره? اعراف فرمود: كسي كه به ياد ما بود، بصير و مبصر است يعني ذكر الله عبارت از بينايي است و انسان واقعاً بصير است؛ نسيان الله عبارت از عمي? و كوري است و قرآن سراسر ذكر خداست و هر كسي به هر اندازه كه در خدمت قرآن است، به همان اندازه از نور بينايي مدد مي‌گيرد.

يادآوري نعمت وحدت و ألفت در قرآن
قرآن كريم گرچه انسانها را به ياد نعم الهي متذكر مي‌كند [و] مي‌فرمايد: ?وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ? ، بالقول المطلق، ولي بعضي از نعم را بالخصوص ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: به ياد فلان نعمت باشيد؛ مثلاً درباره? اتحاد و رفع هر گونه بغضا و كينه دستور خاص مي‌دهد، نظير آيه? 103 آل‌عمران مي‌فرمايد: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ?؛ در صدر آيه فرمود: همگان به اين ياد حق و طناب حق اعتصام كنيد؛ همگان يعني باهم، نه تك تك، باهم به ياد حق باشيد، ممكن است 1000 نفر يك جا بنشينند، ولي اينها از هم جدايند؛ اين همان بيان حضرت امير (سلام الله عليه) است كه فرمود: «أيها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهواؤهم» ؛ خطاب كرد به عده‌اي كه در حضور حضرت بودند به آنها فرمود: شما بدنهايتان نزديك هم است، ولي أهواء و اهداف و قلوبتان از هم جداست. اين ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً? ؛ نه يعني باهم يكجا جمع بشويد، باهم چنگ بزنيد، باهم بفهميد، باهم عمل كنيد. قرآن يك فهم دارد [و] يك عمل، باهم بفهميد، باهم عمل كنيد: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً?، يك وقت انسان نماز فُرادا مي‌خواند، خب نمازش را خوانده است، يك وقتي نماز جماعت مي‌خواند، نماز جماعت يك نظم خاص دارد، اگر گفتند «نماز جماعت بخوانيد»؛ نه يعني باهم در يك جا جمع بشويد شروع به نماز خواندن بكنيد. هزار نفر كه فرادا نماز بخوانند، اينها گرچه باهم‌اند، ولي بي هم‌اند، اينها كه جماعت نمي‌خوانند. اگر هزار نفر در يك مسجد سرگرم نماز فرادا باشند، هزار صلات فرادا يك صلات جماعت نخواهد شد.
در اين كريمه نفرمود شما همه به طناب خدا تمسك كنيد، فرمود: باهم به طناب خدا تمسك كنيد، نه همه تمسك كنيد. همه تمسك كنيد با فرادا هم مي‌سازد؛ مثل اينكه بگويند «همه نماز بخوانيد»، همه نماز بخوانيد غير از اين است كه باهم نماز بخوانيد. باهم نماز بخوانيد يعني باهم باشيد، نفرمود همه?‌ شما دست به طناب خدا بزنيد، فرمود: باهم دست به طناب خدا بزنيد: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً?؛ نه يعني همه? شما به قرآن پناه ببريد، آن همه? شما به قرآن پناه ببريد [آن] وظيفه فراداست، فرمود: باهم به قرآن پناه ببريد؛ با هم به قرآن پناه بردن غير از همه به قرآن پناه بردن است، بعد فرمود: ما شما را باهم كرديم قبلاً بي هم بوديد و اين نعمت ماست: ?وَاذْكُرُوا نعمت اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً? ؛ دشمن هم بوديد، اختلاف داشتيد [و] هر جا اختلاف هست شيطان هست يا در هر دو قلب يا در أحد القلبين، بالاخره شيطان است. فرمود: شما دشمن بوديد [و] ما شما را متحد كرديم، پس به ياد نعمت حق باشيد. معلوم مي‌شود در بين نعم، مسأله اتحاد محبت، اينها جزء برجسته‌ترين نعمت‌هاي الهي است. هم در صدر آيه? فرمود: با هم اين طناب را بگيريد، هم در جمله بعد فرمود: به ياد نعمت وحدت باشيد كه ما شما را متحد كرديم.
و ديگران مقدورشان نبود كه اين نعمت وحدت را به شما اعطا كنند و خداي سبحان بين دلهاي شما وحدت و الفت ايجاد كرد، پس قرآن سراسر ذكر خداست.

بحث از أنبيا، مصداق ذكر الله
پرسش ...
پاسخ: أنبيا هم بشرح ايضاً [همچنين]، خود أنبيا ياد حق‌اند، اينها اُسوه? ذكر الله‌اند، ذكر ممثل‌اند، لذا بحث درباره? سيره أنبيا هم بحث درباره? ذكر خداست لذا قرآن كريم به وجود مبارك پيغمبر دستور مي‌دهد كه ?وَاذْكُرْ فِى الْكِتَابِ? ، كذا و كذا؛ به ياد فلان پيغمبر باش، به ياد ابراهيم باش، به ياد اسماعيل باش، به ياد اسحاق باش؛ اينها چون ذكر الله‌اند، به ياد مرسلين بودن، به ياد أنبيا بودن ياد خداست چون اينها مجريان فرمان الهي‌اند. آيه? 45 سوره? مباركه? «ص» اين است كه ?وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِى الأَيْدِى وَالأَبصَارِ?؛ به ياد بندگان ما باش. اين ذكر الله است اين ارجاع به غير خدا نيست. ياد ديگران ياد خدا نيست، ولي ياد عباد صالحين، ياد انبيا، ياد مرسلين، ياد خداست، اينها ياد نعم است و اگر كسي به ياد پيغمبر بود، به ياد نعمت حق است؛ چون كار پيغمبر جز رساندن پيام الهي چيز ديگر نيست، پس اينها ذكر الله است. اينكه فرمود: ?فَاذْكُرُونِى?؛ هم شامل نعم ظاهري مي‌شود، هم شامل نعم باطنه و هم شامل سراسر قرآن خواهد شد و هم شامل سراسر أنبيا و أوليا.
«والحمد لله رب العالمين»