موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 293

مدت زمان: 32.35 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.73 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.45 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنوان
1 1 تحقير ضمني بت‌پرستان
2 1 انگيزه‌هاي سه‌گانه عبادت
3 2 ـ گرفتاري مشرك در تنگناي خوف و طمع دنيا
4 2 ـ تفاوت خضوع عاقلانه? مؤمن با خضوع غيرعاقلانه بت‌پرستان
5 2 ـ محبت به انداد، تابع بينش محدود مشرك
6 2 ـ راز تعبير به «انداد»
7 1 عبادت خالصانه? بت توسط مشرك
8 3 بهره‌مندي مشركان از كارهاي نيك خود در محدوده? دنيا
9 1 محبت طمعي بت‌پرستان
10 2 ـ محبت بت‌پرستان در محدوده? طمع و رجاي طبيعت
11 3 شفاعت بتها از منظر بت‌پرستان
12 3 نقد ديدگاه بت‌پرستان در شفاعت بتها
13 1 ضرورت معرفي وسيله بسوي خداوند توسط حق‌تعالي
14 1 دنيا دوستي، منشأ محبت طمعي بت‌پرستان





أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً وَأَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ?

تحقير ضمني بت‌پرستان
بعد از ادعاي وحدانيت خداي سبحان و اقامه چندين دليل بر توحيد حق فرمود: اين ادله براي عاقلين است؛ ?لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ? . در قبال عاقلين كساني‌اند كه از اين ادله به عنوان توحيد بهره نمي‌برند با اينكه اين ادله آياتِ روشن الهي است، از اين ادله استفاده توحيدِ حق نمي‌كنند، قهراً چون نيازمندند و نتوانستند طبق آن ادله وحدت حق ـ سبحانه تعالي ـ را درك كنند، ناچار به دنبال غير خدا حركت مي‌كنند؛ زيرا نه مي‌توان نيازمندي را برطرف كرد كه اصلاً محتاج نباشند و نه درك كردند كه رافع نياز خداي سبحان است و لاغير. حاجت است، قاضي حاجات را درك نكردند، به دنبال بيگانه راه افتادند، لذا فرمود: ?وَمِنَ النَّاسِ? اين تعبير، تعبيرِ تحقيرآميز است؛ نظير آيه هشتم همين سوره مباركه بقره كه بحثش گذشت، فرمود: ?وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْيَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ? اين ?وَمِنَ النَّاسِ? تعبيرش تعبيرِ تحقيرآميز است؛ بنابراين يا انسان بايد بگويد من محتاج نيستم، اين مقدور نيست، يا بايد بفهمد كه قاضي حاجات او كيست [و] اين مقدور است و عقل مي‌خواهد و اگر كسي عاقل نبود آن نياز را احساس مي‌كند [ولي] قاضي نيازها را درك نمي‌كند، بيراهه مي‌رود.

انگيزه‌هاي سه‌گانه عبادت
منتها انسانهاي عاقل كه به دنبال قاضي حاجات مي‌روند سه گروه‌اند: بعضيها به دنبال قاضي حاجات حركت مي‌كنند تا حاجت آنها را در جريان ترس از خطر برآورده كند، اينها كساني‌اند كه «خوفاً» عبادت مي‌كنند: عاقل‌اند، عبادتشان مقبول است، اهل سعادت هم هستند منتها متوسط‌اند.
گروه دوم از عقلا كساني‌اند كه خداي سبحان را «طمعاً» عبادت مي‌كنند يعني براي نيل به بهشت عاقل‌اند، عبادت آنها مقبول است، محبوب خدايند منتها در حد توسط.
از اين دو گروه برتر و بالاتر كه زمينه? كمال نهايي انسان كامل است، آن انسان عاقلي است كه هم نياز را درك مي‌كند، هم نياز خود را وصال حق مي‌داند و هم مي‌داند كه خداي سبحان قاضيِ اين نياز است، لذا خدا را «حباً» له عبادت مي‌كند و مي‌گويد اين عبادت آزادمردان است.
پس اينها كه اقل‌اند سه دسته‌اند يا خوفاً يا شوقاً يا حباً عبادت مي‌كنند.

ـ گرفتاري مشرك در تنگناي خوف و طمع دنيا
و اينها كه عاقل نيستند و در برابر عاقلان‌اند كساني‌اند كه به بيگانه به غير خدا سر مي‌سپارند. اينها كه به غير خدا سر مي‌سپارند، آن قسم سوم را ندارند كه به نام محبت عقلي و امثال ذلك [است]، چون اگر كسي به غير خدا سر سپرد در حد خيال و وهم است. او آن‌چنان نيست كه در حد عقل عالي بينديشد يا در حد عقل عالي ارادت بورزد. ارادت او در همان محدوده? انديشه اوست، انديشه يك انسان غير موحد از خيال و وهم نمي‌گذرد. اگر به حد عقل راه مي‌يافت كه موحد بود؛ هرگز يك انسان غير موحد به مقام عقل نمي‌رسد [و] در حد وهم است و خيال كه در قلمرو شيطنتِ شيطان است. در اين محدوده يا «خوفاً من العذاب» عبادت مي‌كنند يا «طمعاً الي النعمة الدنيويه» عبادت مي‌كنند؛ هم عبادت اينها در محدوده خوف و طمع است در حد حريت و كرامت بالا نمي‌رود اولاً و آن هم كه در حد خوف و طمع است. در همان تنگناي دنياست؛ نه وسيع‌تر، ثانياً. بر خلاف انسان عاقل؛ انسان عاقل كه خوفاً يا شوقاً عبادت مي‌كند، هم در محدوده دنياست، هم در محدوده آخرت. يك انسان عاقل اگر به آن حد نهايي نرسد، خداي سبحان را يا براي نجات از عذاب دنيا و آخرت عبادت مي‌كند يا براي جلب منافع دنيا و آخرت عبادت مي‌كند، حد خوف و طمع انسانِ عاقل خيلي طولاني است، چون به قيامت هم مي‌رسد. ولي يك انسان غيرعاقل كه در محدوده طبيعت مي‌انديشد و لاغير، خوف و طمع او هم در محدوده دنياست، چون او به قيامت معتقد نيست نه به بهشت معتقد است، نه به جهنم. پس خوف و رجاي او هم در تنگناي طبيعت است.

ـ تفاوت خضوع عاقلانه? مؤمن با خضوع غيرعاقلانه بت‌پرستان
از چند جهت بين عاقل و غيرعاقل فرق است، منتها اين كتاب آسماني به جاي اينكه از آنها به عنوان مجانين ياد بكند، در پرده حرفش را زد [و] فرمود: اينها ?لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ? ، بعد فرمود: ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ? خب اين معنايش آن است كه اينها «يعقل‌»اند آنها «لايعقل» منتها اين را در كمال ادب بيان كرده است وگرنه مقابل «يعقل» قراردادن خب همان «لايعقل» است؛ لكن تعبير نكرد كه اينها «لايعقلون» [بلكه] فرمود: ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ? اين تشبيه براي آن است كه روشن بشود در محدوده طبيعت است اولاً و در خصوص تنگناي دنياست ثانياً. هرگز يك انسان غيرعاقل در برابر بت آن طور خضوع نمي‌كند كه يك انسانِ عاقل در پيشگاه ذات اقدس الهي آن‌ طور خشوع دارد، چرا؟ چون خضوع و خشوع و ساير عبادتهاي عقلِ عملي يعني گرايشها كه به ايمان برمي‌گردد تابع انديشه و علم است؛ انسان هر اندازه كه مي‌فهمد ارادت دارد، ممكن است بفهمد و ارادت نورزد؛ مثل عالم بي‌عمل، ولي ممكن نيست عمل از حد علم بگذرد [و] بيش از اندازه فهم عبادت كند، اين ممكن نيست، زيرا گرايشهاي دروني او را انديشه‌ها و علم او تنظيم مي‌كند. ممكن است علم قوي نباشد به عمل ننشيند؛ مثل عالم بي‌عمل، ولي ممكن نيست عمل آن قدر مستقل باشد كه از محدوده? علم هم بگذرد [و] به جايي انسان برسد كه چيزي را هم [كه] نمي‌فهمد دل ببندد اين ممكن نيست. و چون اين گروه به آن حد نرسيدند كه ذات اقدس الهي را بفهمند به مقداري كه براي انسانها ميسور است، محبت آنها هم به آن اندازه‌اي نمي‌رسد كه اولياي الهي مي‌گويند «ما خدا را «حباً له» عبادت مي‌كنيم، «فتلك عبادة الاحرار» پس محبت كفار نسبت به بتان هرگز در حد محبت اولياي الهي نسبت به ذات اقدس الهي نيست.

ـ محبت به انداد، تابع بينش محدود مشرك
آن‌گاه اين محبتي كه درباره عبادت بت‌پرستان ذكر شده است همان محبت دنيايي است كه خداي سبحان مكرر به اين گروه فرمود: ?يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً? يا ?وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً? يا اينها ?اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ? ، چون محبوب اينها دنياست و اگر به شخص يا فرشته‌اي دل مي‌بندند، براي آن است كه يا خطر دنيايي را از اينها برهاند (طرد كند)، اينها را از خطر برهاند يا منافع دنيايي را به اينها برساند. اينكه در آيه محل بحث فرمود: ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ? يعني ديگران خدا را دوست دارند، اينها بتان را دوست دارند؛ نه اينكه محبت اينها در حد محبت اولياي الهي باشد، لذا فرمود: ?وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ? يعني فرض ندارد كه يك انسان بت‌پرست آن‌طور بت را بپرستد كه اولياي الهي خدا را مي‌پرستند، براي اينكه محبت او تابع بينش اوست و بينش او بسته است و خداي سبحان افراد كافر را به معيشت ضنك و به انديشه? ضنك محكوم كرده است، فرمود: اين قلبش بسته است، بر خلاف اولياي الهي كه از شرح صدر برخوردارند.
پرسش ...

ـ راز تعبير به «انداد»
پاسخ: «ند» يعني مثل، خواه بتها در حد فرشته‌ها باشند يا ستاره‌ها باشند يا سران خودسر بشر باشند، براي اينكه در همين آيه بعد مي‌فرمايد: ?إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ? خب خيليها هستند كه تابع‌اند و بتانشان هم متبوعان آنهاست، حالا يك وقت است كه انسان ستاره مي‌پرستد، يك وقت فرشته را مي‌پرستد، يك وقت فرعون را مي‌پرستد، فرقي ندارد. در اين كريمه بعدي فرمود: تابعين از متبوعين، متبوعين از تابعين فاصله گرفتند. انداد اختصاصي به اصنام و أوثان و امثال ذلك ندارد، فرمود: غير خدا را مثل خدا قرار مي‌دهند «نِدّ» يعني مثل. اين تعبير به انداد كه نشانه? جمع است يا براي آن است كه وقتي سخن از خدا نبود غير خدا مطرح شد، غير خدا معياري ندارد، آلهه فراوان است؛ ?ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ? مطرح مي‌شوند، آلهه دروغين مطرح مي‌شوند [و] هر قوم براي خود الهي مي‌بافد و مي‌سازد كه ?أَجَعَلَ الآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَيْ‏ءٌ عُجَابٌ? كه اين جمع أنداد و كثرت انداد براي كثرت بت‌پرستان است يا نه ممكن است كه يك شخص در طي عمرش در شئون گوناگون انداد و ارباب فراوان داشته باشد، چون معياري كه ندارد، هر روز تابع يك بت خاصي است يا يك شخص در طول عمر اندادي را مي‌پرستد يا گروه كثيرند كه داراي انداد و ارباب فراوان‌اند و غير خدا را مثل خدا قرار مي‌دهند.

عبادت خالصانه? بت توسط مشرك
مثل قراردادن و شريك‌ قراردادن نه به اين معناست كه گاهي براي خدا گاهي براي شريك عبادت مي‌كنند، اصلاً بت‌پرست براي خدا هرگز عبادت نمي‌كند، بت‌پرستي مثل ريا نيست يك انسان مُرائي ممكن است ريا و عبادتش مشوب به ريا باشد يعني يك قدري براي خدا يك قدري براي ارائه مردم، ولي بت‌پرست اصلاً براي خدا عبادت نمي‌كند مي‌گويد ما به او دسترسي نداريم [و] بين ما و خدا اين بتان فاصله و واسطه‌اند، ما بتها را مي‌پرستيم تا مقرب و شفعاي ما باشند. اينكه گفته مي‌شود بت‌پرست براي خدا شريك قائل شد؛ نه يعني بت‌پرستي در حد يك رياست كه براي خدا در عبادت شريك قائل شده باشند، يك مقداري به خدا عبادت كنند [و] يك مقداري به غير خدا [بلكه] آنها اصلاً براي خدا عبادت نمي‌كنند، مي‌گويند: خداي سبحان عالم را آفريد و كار را به اين بتها واگذار كرد براي اين بتها هم بر اساس تفويض استقلال قائل‌اند فقط بت را مي‌پرستند «خالصاً لوجه الصنم» و لاغير و از اين بتها توقع تقريب و تشفيع دارند (شفاعت دارند). اين معناي شرك است، اين معناي مماثل است؛ نه اينكه يك قدري براي خدا يك قدري براي بت؛ نه براي خدا هم سجده كنند مثل آنچه براي بت سجده مي‌كنند و بالعكس. اصلاً براي خدا عبادت نمي‌كنند. كاري كه براي خداست به غير خدا مي‌دهند اين مي‌شود اتخاذ ندّ و شريك. كاري كه براي حق است به باطل مي‌دهند اين مي‌شود اتخاذ ند و شريك؛ نه اينكه شريك قائل شدن براي خدا به اين معنا باشد كه هم براي خدا هم براي غير خدا. عبادت فقط براي خداي سبحان است و لاغير (هم خالص، هم واصب) كه دو بحث قرآني است. واصب يعني تمام كه ناظر به كمّيت است، خالص يعني محض كه ناظر به كيفيّت است؛ همه عبادتها خالصاً بايد لله باشد، (هم واصب هم خالص) و بت‌پرستها همه عبادتشان براي بت بود (هم واصب هم خالص) همه? عبادتها محضاً براي بت بود و اصلاً خدا را نمي‌پرستيدند.

بهره‌مندي مشركان از كارهاي نيك خود در محدوده? دنيا
اگر يك كسي درمانگاهي ساخت، اين عمل انساني است، مقبول است [و] خداي سبحان قبول مي‌كند يك پاداش دنيوي هم مي‌دهد؛ مثل اينكه يك انسان بت‌پرست كشاورزي كند؛ ?سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ? . فرمود: در اين نظام هم هر كسي كار كرد، خدا به او بهره مي‌دهد، اما در همين محدوده، ولي كارهاي عبادي اينها ?أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً? ؛ كارهاي عبادي‌شان سراب است. كارهاي مادي‌شان كه توسلي است البته ?سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ?؛ اين نظام سفره‌اي است كه كافر و مؤمن در كنار اين سفره آرميده‌اند.

محبت طمعي بت‌پرستان
و چون بينش يك انسان بت‌پرست در حد آن عقل نيست، لذا عبادتهاي آنها هم در حد خوف و رجاست و اين محبتي كه در آيه محل بحث آمده ?يَتَّخِدُ مِنْ دُونِ اللّهِ أَنْدَاداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ? محبت در حد رجاست؛ نه آن محبتي كه فوق خوف و رجاست. اين محبت به معناي طمع است؛ مثل اينكه انسان مال را دوست دارد، اين يك محبت طمعي است؛ نه محبتي كه فوق خوف و رجا باشد. در آن تثليثي كه از بيان حضرت امير(سلام الله عليه) آمده در بيان سيدالشهداء(سلام الله عليه) آمده، در بيان امام صادق(سلام الله عليه) آمده، در روايات ديگر آمده كه عبادتها سه قسم است يك قسم خوفاً است يك قسم رجائاً است يك قسم حباً؛ آن محبت فوق خوف و رجاست كه نصيب بت‌پرست نخواهد شد. بت پرست اگر هم محبتي دارد در حد طمع است و رجا و اينكه محبت بت‌پرست را همان محدوده رجا و طمع تبيين مي‌كند آياتي است كه مي‌فرمايد به اينكه اينها ?يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً? ؛ اينها دنيا را دوست دارند. يا خطاب مي‌كند ?وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً? «جمّ» يعني انبوه؛ ممكن است كسي مال اندك داشته باشد ولي محبت وافر دارد به همين مال كم، لذا براي مال كم احياناً حاضر است كه خلاف بكند. آنچه كه خطر دارد «حبّ جمّ» است: ?وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً? كه اين حبّ، حبّ انبوه است ولو مال كم باشد. اين حب است كه نمي‌‌گذارد انسان به آن حبّ راستين راه پيدا كند. اگر محبت در حد طمع شد، عبادت هم در حد طمع است. خداي سبحان از اين دنيادوستان در سوره? مباركه? فجر اين‌چنين تعبير كرد، فرمود به اينكه ?كَلاَّ بَلْ لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ ? وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ?؛ «تحاضون» يعني يكديگر را تشويق نمي‌كنيد؛ يك وقت است يك جريان سيل پيش مي‌آيد خب انسان خودش كمك مي‌كند، اين كار فردي است، فرمود: محاضه كنيد؛ يكديگر را تشويق كنيد. محاضه كردن غير از اين است كه خود انسان اقدام كند، فرمود: اگر احياناً خودتان هم اقدام كرديد اين گوشه‌اي از كار خدمات اجتماعي‌تان است ?وَلاَ تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ?؛ محاضه كنيد؛ مثل مباحثه كردن. يكديگر را تحضيض كنيد، ترغيب كنيد، تشويق كنيد؛ همه يكديگر را محاضه كنيد بر اطعام مسكين ?وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمّاً ? وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً? ولو مال كم باشد. خب، اگر كسي در اين محدوده است كه او حب فوق خوف و رجا ندارد. حب او هم در حد حب طمع است.

ـ محبت بت‌پرستان در محدوده? طمع و رجاي طبيعت
در سوره? مباركه? «قيامت» كه اصل كلي را بيان مي‌كند مي‌فرمايد به اينكه آيه بيستم و [21] سوره? قيامت اين است: ?كَلاَّ بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ? وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ? ؛ شما دنيا را دوست داريد و آخرت را ترك مي‌كنيد. خب، اگر كسي محبوب او دنيا شد يعني او طمع دارد؛ نه آن محبت صادق. وقتي اهل طمع بود هرگز آن حب عقلي نصيبش نمي‌شود نظير ?زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ? كه اين حب در حد طمع است؛ پس اگر در آيه محل بحث فرمود بت‌پرستها به انداد الهي محبت دارند آن طور كه خدا محبوب مؤمنين است يعني به جاي اينكه به خدا علاقه‌مند بشوند، بت براي آنها خدا شد و به بت علاقه دارند اين علاقه? اينها در حد طمع است؛ در حد رجاست. البته آن دو قسم درباره بت‌پرستيِ بت‌پرستان راه دارد يعني خوفاً و طمعاً راه دارد، امّا حباً راه ندارد؛ اين يك مطلب كه اين حباً كه در اين آيه ذكر شده در حد حب عقلي كه عبادت احرار در آن سان و حد است نيست، بلكه در حد طمع و رجا است.
مطلب دوم اين است كه همان ‌طوري كه اوساط مؤمنين خدا را يا خوفاً عبادت مي‌كنند يا طمعاً كفار ولو بزرگانشان هم بتها را در حد خوف و طمع عبادت مي‌كنند يا به اميد اينكه از اين بتها طرفي ببندند يا براي اينكه مبادا گزند آنها دامنگيرشان بشود، لذا وقتي بعضي از أَنبيا عليه بتها قيام كردند بت‌پرستان مي‌گفتند به اينكه شما چون به اين بت ما اهانت كرديد و بدرفتاري كرديد؛ مثل اينكه بت ما به تو آسيبي رساند. خلاصه اين نابساماني فطرت در اثر بت‌زدگي است. ?قَالُوا يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ ? إِن نَقُولُ إلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ? ؛ فكر ما اين است كه اين بدرفتاري كه نسبت به بتانمان كردي يا به اين بتها ايمان نياوردي، بعضي از اين بتها معترض تو شدند؛ عوارضي از ناحيه بتها به تو رسيده است؛ ?اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ? يعني «اعترض عليك بسوء» عارضه بدي از بتان به تو رسيده است. خلاصه بت‌زده شدي؛ مثل جن‌زده ?إِن نَقُولُ إلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ? مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَميعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ? بنابراين بت‌پرستها يا خوفاً عبادت مي‌كنند يا رجائاً و طمعاً، حباً هرگز عبادت نمي‌كنند؛ چون فرض ندارد كه انسان به حد عقل نرسد و عبادتش عبادت احرار باشد، لذا خداي سبحان به انبيا مي‌فرمايد: به اين گروه شما اعلام بكنيد كه حداكثر بينش اينها در حد ترجيح‌ دادن دنيا برآخرت است.

شفاعت بتها از منظر بت‌پرستان
پرسش...
پاسخ: محبتشان براي آن است كه محبوب اينها [كه] بتهاست؛ اين بتها وسيله بشوند كه تا اينها به خداي سبحان در حد محدوده دنيا نزديك بشوند يا از منافع برخودار بشوند يا از عذاب دنيايي نجات پيدا كنند.
و اين بتها را مستقل مي‌دانستند و اگر اين شفاعت را در حدّ اذن خدا مي‌دانستند و معتقد بودند اينها وسيله‌اند مستقل نيستند و خدا اذن داد آن يك مسئله ديگري بود. اين بتها را در شفاعت مستقل مي‌دانستند [و] مي‌گفتند: اينها شفيع‌اند. از اينها اگر سؤال مي‌كرديد كه اين شفاعت را چه كسي گفت و چه كسي به اينها داد؟ مي‌گفتند: اينها شفيع‌اند. شفاعت را براي بتها بالاستقلال قائل بودند.

نقد ديدگاه بت‌پرستان در شفاعت بتها
خداي سبحان مي‌فرمايد به اينكه اينها كساني را مي‌پرستند كه نه دليل دارند كه اين را بايد پرستيد؛ نه از اينها كاري ساخته است. در سوره? مباركه? حج مي‌فرمايد: ?وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً? ؛ سلطان يعني دليل. دليل را مي‌گويند سلطان براي اينكه مسلط بر وهم و خيال است [كه] يا عقلي بايد باشد يا نقلي. اگر برهان عقلي شد مي‌شود سلطان عقلي. برهان نقلي شد مي‌شود سلطان نقلي. فرمود: ما سلطاني بر اينها نازل نكرديم؛ نه عقل تجويز مي‌كند بت‌پرستي را [و] نه وحي تصحيح مي‌كند بت‌پرستي را؛ ?وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ? يعني نه عقلاً [و] نه نقلاً دليلي ندارند، ?وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ? ؛ براي اينكه اينها مشرك‌اند و ظلمي بدتر از شرك نيست. آن‌گاه در بعضي از آيات ديگر فرمود كه شما اگر بخواهيد بتها را بپرستيد كه از آنها نفع ببريد يا از آسيب اينها محفوظ باشيد، اينها كاري از آنها ساخته نيست. آن را در آيات ديگر سوره? مباركه? يونس آيه? هجدهم اين‌چنين بيان مي‌كند مي‌فرمايد: ?وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ? يعني عبادت أوساط يا خوفاً است يا طمعاً؛ اين معبود نه موجودي است كه بشود از او ترسيد؛ نه مي‌شود به او اميدوار بود؛ ?وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ? ، پس از خود اين بتها كاري ساخته نيست. اگر كسي بگويد ما از اينها توقع نداريم فقط مي‌خواهيم اينها ما را به خدا نزديك كنند، مي‌فرمايد: اينها اهل تقريب الي الله و شفاعت هم نيستند؛ ?وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ? . مي‌فرمايد: اگر از اينها مستقلاً كار بخواهيد، اينها مالك ضرر و نفع نيستند؛ نه ضارند [و] نه نافع. نه ضارند تا شما خوفاً عبادت كنيد؛ نه نافع‌اند تا شما طمعاً عبادت كنيد. وسيله هم نيستند. اگر هم بگوييد وسيله‌اند، خب چه كسي اينها را وسيله قرار داد؟ ?وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ قُلْ إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الأرْضِ? ؛ چيزي كه خدا نمي‌داند شما مي‌گوييد؟ چيزي كه خدا نمي‌داند يعني نيست؛ نه اينكه هست و ـ معاذالله ـ خدا نمي‌داند. عدم محض معلوم نيست؛ چون علم ظهور است [و] ظهور با عدم محض سازگار نيست. فرمود: چيزي كه خدا نمي‌داند شما مي‌گوييد يعني چيزي كه نيست شما مي‌گوييد؛ نه اينكه هست و خدا نمي‌داند. اگر خداي سبحان ?بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ? است ـ كما هو الحق ـ اگر جايي علم نبود، معلوم مي‌شود شيء نيست؛ نه اينكه شيء هست و خدا عالم نيست. اگر چيزي شيء بود، يقيناً معلوم حق است و اگر علم حق صادق نبود. معلوم مي‌شود آن شيء نيست، لذا فرمود: اگر عبادت براي خوف است كه آنها ضارّ نيستند. اگر عبادت براي طمع است كه آنها نافع نيستند. اگر عبادت براي استشفاع و شفاعت‌ كردن و شفيع گرفتن است كه خدا به اينها شفاعت نداد.

ضرورت معرفي وسيله بسوي خداوند توسط حق‌تعالي
خدا به اهل بيت [عليهم‌السلام] شفاعت داد؛ چون ?مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاَّ بِإِذْنِهِ? ؛ خب كجاي قرآن، كجاي عقل آمده كه اين بتها شفيع‌اند؟ يك عده شفيع‌اند [و] مشخص هم است چه كساني هستند [و] خدا به آنها اذن داد. بايد به آن عده ارادت پيدا كرد محبت پيدا كرد به آنها سر سپرد و آنها را بهتر از جان خود دوست داشت؛ چون خدا فرمود: ?قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى? . خب درباره ديگران كه كسي حق ندارد محبت داشته باشد. او را كه خودش گفت، فرمود: علي و اولاد علي [را] دوست داشته باشيد [كه] اين اجر رسالت است. در [آستان] خاندان اينها سر بساييد. آنها را بهتر از خودتان دوست داشته باشيد. اين وسيله است [و] بالأخره وسيله را او بايد قرار بدهد؛ اينكه فرمود: ?وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ? در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد؛ اين تمسك به عام در شبهه مصداقيه كه صحيح نيست. انسان بگويد من اين را وسيله قرار دادم براي اينكه خدا فرمود: ?وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ?. خدا كه فرمود: ?وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ? مثل «اكرم العلماء» است. شما اول بايد احراز بكنيد چه كسي عالم است، بعد به «اكرم العلماء» تمسك كنيد براي بيان حكم. خدا فرمود: وسيله‌ها را بگيريد. خب چه چيزي وسيله است؟ بايد معين كند، او گفت نماز وسيله است، روزه وسيله است، حج وسيله است، جهاد وسيله است، تولّي و تبرّي وسيله است؛ اينها وسيله است. محبت خاندان پيغمبر را وسيله قرار داد و حسنه قرار داد؛ ?لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى? اين وسيله است. اما چيزي كه مشكوك است، ما بگوييم چون خدا فرمود: ?وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ? من به اين تمسك مي‌جويم براي اينكه من را به خدا نزديك كند. اين مثل آن است كه زيدي كه «مشكوك العالمية» است انسان اكرام بكند، بگويد كه چون مولا گفت «اكرم العلما» خب مولا گفت كسي كه عالم بودن او احراز شده است او را گرامي بدار، زيد كه اين‌چنين نيست. تمسك به ?وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ? در مسائل عادي تمسك به عام در شبهه مصداقيه است. اول بايد ثابت بشود چه چيزي وسيله است بعد انسان به ?وابتغوا? تمسك پيدا كند. عبادات وسايل الهي‌اند؛ چه مستحب، چه واجب. اهل بيت وسيله الهي‌اند؛ چه آن كسي كه امام است، چه آن كسي كه در حد زينب كبرا(سلام الله عليها) است يا فاطمه زهراست يا فاطمه معصومه يا ساير بزرگان اين خاندان(عليهم الصلاة و عليهم السلام) است كه اينها را خدا وسيله قرار داد، فرمود: ?لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى? .
اما چيزي كه نه ضارّ است نه نافع است و نه وسيله نه از خود او كاري ساخته است نه او وسيله? كارساز هم مي‌تواند باشد، خب اين غير عقل است غيرعاقلانه است انسان در برابر او سربسايد فرمود: ?وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ? تا اينها خوفاً عبادت كنند ?وَلاَ يَنفَعُهُمْ? تا اينها طمعا و رجائاً عبادت كنند. اگر بگويند به اينكه ما اينها را وسيله قرار داديم، خب چه كسي گفت شما اينها را وسيله قرار بدهيد؟ ?وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ? در جواب آنها بگو: ?إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ يَعلَمُ فِي السَّماوَاتِ وَلاَ فِي الأرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ? .

دنيا دوستي، منشأ محبت طمعي بت‌پرستان
بنابراين منشأ همه? اين محبتهاي بت‌پرستان دنيا دوستي است و لاغير، لذا در سوره? مباركه? ابراهيم آيه [دوم] و سوم در بيان كفار [كه] كفار را معرفي مي‌كند، فرمود: ?اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ? كافرين چه كساني هستند؟ ?الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ? ؛ محبوبشان دنياست. خب، اگر كسي محبوب او دنيا بود، محبت او محبت طمعي است [و] محبت عقلي كه نيست و اگر بت را هم مي‌پرستند حبّاً يعني حب دنيايي. اين حب دنيايي در حد طمع است يا در حد رجاست؛ ?الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ? .
مشابه اين در سوره? مباركه? نحل هم آمده است آيه 72 و 73 سوره? نحل اين است فرمود ?وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ ? وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً? اين جامع بين خوف و رجاست؛ فرمود: او مالك نيست تا شما خوفاً او را عبادت كنيد كه مبادا قبض كند يا طمعاً عبادت كنيد به اميد بسط؛ او مالك چيزي نيست؛ ? و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا من السموات و الارض شيئا و لا يستطيعون? .
بنابراين كل آنچه كه اينها به آن دل مي‌بندند در حد محدوده? طبيعت خواهد بود و اندادگيري آنها هم براي آن است كه دنيا را تأمين كنند. در همين سوره? مباركه? نحل آيه 107 بعد از جريان ذكر كفر مي‌فرمايد: ?ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ? چون محبوب آنها دنياست بتها را؛ خواه بتهاي انساني، خواه غير انساني را مي‌پرستند براي دنيا.
«و الحمد لله رب العالمين»