موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 338

مدت زمان: 34.35 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.95 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.91 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنوان
1 1 احتمال ناظر بودن حرمت تبديل وصيت به وصيت كننده
2 1 نقد احتمال
3 1 ايقاع بودن وصيت
4 2 ـ تفاوت ارث با وصيت در انتقال مال
5 2 ـ ظهور نتيجه ايقاعي بودن وصيت در نمائات
6 3 بازگشت به بحث: احتمال ناظر بودن حرمت تبديل وصيت به وصيت كننده
7 2 ـ دليل بر ايقاعي بودن وصيّت
8 3 الف . ظهور قر آني
9 3 ب . دليل روايي
10 1 زمان تغيير و تبديل مجاز وصيت
11 1 نقد احتمال مذكور التبيان
12 1 عدم برائت ذمّه ميّت با صرف وصيت
2 ـ بيان مرحوم امين الاسلام در برائت ذمّه
13 3 حرمت تبديل وصيّت در روايت
14 3 روايت مؤيد برداشت مرحوم امين الاسلام
15 2 ـ نقد بيان مرحوم امين الاسلام
16 1 بحث روايي
2 ـ استحباب وصيّت
17 2 ـ مراد وصيّت
18 3 نكته: علم بالغلبه بودن اسامي برخي سوره‌ها
19 2 ـ نشاط محتضر در واپسين لحظات حيات
20 2 ـ عدل و معروف در وصيت

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ ? فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ? فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ?
احتمال ناظر بودن حرمت تبديل وصيت به وصيت كننده
در جريان وصيت اموري است كه به قسمت مهم آن امور عنايت فرموديد. شرح اين آيات هم تا حدودي گذشت. بعضي از بزرگان احتمال دادند كه اين ?فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ? ناظر به خود وصيت كننده باشد؛ يعني حكم اولي اين شد كه هنگام حضور مرگ انسان براي والدين و اقربين وصيت كند و اگر اين حكم الهي براي او ثابت شد مع ذلك اين حكم الهي را تغيير داد، گناه تغيير بر عهده اوست كه ?فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ? ناظر به بعد از مرگ نيست؛ ناظر به حال وصيت كننده است قبل از مرگ؛ يعني وصيت كننده بعد از اينكه اين حكم الهي براي او ثابت شد اگر بخواهد تغيير بدهد يا اصلاً وصيت نكند يا وصيت به جور بكند، گناه اين امر بر خود وصيت كننده است .

نقد احتمال
اين ممكن است يك مطلب خوبي باشد اما استفاده‌اش از اين آيه آسان نيست چون آيه ناظر به تبديل بعد از وصيت است؛ نه تبديل در خود وصيت.
ايقاع بودن وصيت
مطلب بعدي آن است كه درباره وصيت اين اختلاف هست كه وصيت تمليكي جزء عقود است يا ايقاعات كه در آن بحثهاي اوليه اشاره شد. اگر جزء عقود باشد، قبول موصي? له لازم است؛ يعني بدون قبول موصي? له ملك حاصل نمي‌شود. مثل ساير عقود كه اگر ايجاب حاصل بشود و قبول حاصل نشود، اصلاً ملك حاصل نمي‌شود. ولي بنابراين كه وصيت جزء ايقاعات باشد؛ نه جزء عقود؛ صرف ايصا كافي است در تملك موصي? له منتها بعضيها گفتند گرچه قبول شرط نيست ولي ردع مانع است. اگر موصي له ردع كرده است، ديگر مالك موصي به نخواهد شد. بنابراين اگر هم وصيت ايقاع باشد؛ نه عقد و در تحقق ملكيت قبول لازم نباشد ولي ردع مانع است.
ـ تفاوت ارث با وصيت در انتقال مال
قهراً انسان كه مي‌ميرد مال او به وارث يا به موصا له مي‌رسد نحوه اين وصول مال دو قسم است: يا با مرگ مال مستقلاً و مستقيماً و مستقراً منتقل مي‌شود؛ مثل ارث ارث. نه قبول شرط است [و] نه ردع مانع. همين كه مورث مرد مالش علي كتاب الله به ورثه منتقل مي‌شود، مشروط به قبول وارث نيست يا ردع وارث مانع نيست. وارث اگر گفت من نمي‌خواهم (ارث را نمي‌خواهم) اين ردع او بي اثر است. مالك ارث مي‌شود منتها مي‌تواند بعد از مالكيت در آن ملك تصرف كند آن را هبه كند يا امثال ذلك كه هرگونه تصرفي باشد بعد از اصل ملكيت است. ارث يك ملك مستقري است كه نه مشروط به قبول است [و] نه ممنوع به ردع؛ يعني در حصول ملكيت ارث براي وارث نه قبول وارث شرط است نه ردع او مانع. اگر گفت من ردع كردم، بي اثر است [بلكه] ملك براي اوست.
و اما وصيت اين‌چنين نيست در وصيتهاي تمليكي اگر هم قبول شرط نباشد، ردع مانع است؛ يعني موصي له اگر ردع كرد [و] گفت من نمي‌پذيرم؛ همين كه گفت نمي‌پذيرم ديگر وصيت نسبت به او باطل است؛ ديگر ملك او نخواهد شد.
وصيت گرچه مثل ارث نيست كه نه مشروط به قبول باشد و نه ممنوع به ردع ولي ظاهراً قبول هم شرط نيست فقط ردع مانع است كه تقريباً وصيت مي‌شود جزء ايقاعات.
ـ ظهور نتيجه? ايقاعي بودن وصيّت در نمائات
پرسش ...
پاسخ: نتيجه‌اش در نمائات ظاهر مي‌شود. تمام نمائاتي كه اين زمين داشت مال اوست. اگر چنانچه قبول بخواهد ـ ولو با قبول فعلي ـ پس قبل از قبول همه نمائات يا براي مورث است يا براي وارث؛ ولي بنابراين كه قبول نخواهد جزء ايقاعات باشد همه اين منافع و درآمدها در طي اين مدت كه به او دسترسي نداشتيم تا او قبول كند يا اخذ كند، همه‌اش بر مال اوست.
پرسش ...
پاسخ: اگر چنانچه قبول اثر نداشته باشد و قبول كاشف باشد معنايش اين است كه آن ايقاع است و ثمره‌اش در آن نمائات ظاهر مي‌شود.
بازگشت به بحث: احتمال ناظر بودن حرمت تبديل وصيت به وصيت كننده
پرسش ...
پاسخ: يعني بعد از اينكه اين حكم خدا بر او روشن شد شنيديم ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ? را مثل آيه قصر سؤال ‌مي‌كنند از امام(سلام الله عليه) كه مسافري در سفر نمازش را تمام خواند چه كار بكند، فرمود: «ان كان قرئت عليه آية التقصير» ، خب اين بايد اعاده كند و اگر آيه قصر بر او قرائت نشد؛ يعني جاهل به حكم بود، لازم نيست اعاده كند.
پرسش ...
پاسخ: نه بعد از اينكه حكم خدا را شنيد ‌«فمن بدل‌» اين حكم خدا را بعد از اينكه حكم خدا را شنيد؛ نه بعد از وصيت. نه اين ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ? را شنيد؛ نظير همان سفر كه از امام(عليه السلام) سؤال مي‌كنند مسافر در سفر نمازش را تمام خوانده چه كنيم، فرمود: «ان كان قرئت عليه آية التقصير»؛ اگر آيه قصر را شنيده كه در سفر نماز شكسته است بعد يادش رفته، البته بايد اعاده كند و اما اگر آيه قصر بر او تلاوت نشده (جاهل به حكم بود)، كافي است. اين جا هم كه فرمود ?فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ?؛ يعني بعد از اينكه كسي شنيد ?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ? را مع ذلك در حين وصيت بر خلاف كرده است معصيت كرد.
پرسش ...
پاسخ: آيه قبل اصل حكم را بيان كرد آيه بعد مي‌فرمايد اگر كسي اين حكم را شنيده بخواهد تغيير بدهد، معصيت كرده است.
پرسش ...
پاسخ: خب، اين يكي از احتمالات مسئله است البته.
پرسش ...
پاسخ: آيه به همان سبكي كه قبلاً معنا شد تفسير مي‌شود.
ـ دليل بر ايقاع بودن وصيت
خب نشانه اينكه وصيت جزء ايقاعات است و نه جزء عقود و در وصيت قبول شرط نيست و رد مانع است؛ هم ظهور قرآني است و هم دليل روايي.

الف . ظهور قرآني
ظهور قرآني اين است كه خداي سبحان وصيت را با ارث در يك سياق ذكر كرده است. در همان آيه? يازده و دوازده سوره? ‌«نساء‌» فرمود: ?مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ?؛ يعني ارث بعد از وصيت و دين است؛ يعني اول دين پرداخت مي‌شود، وصيت ادا مي‌شود [و] بعد به وراثان مي‌رسد. همان‌طوري كه در ارث قبول شرط نيست در وصيت هم قبول شرط نيست؛ براي اينكه سياق و لسان يكي است فرمود: ?مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ?؛ ارث بعد از وصيت است؛ يعني اول وصيت منتقل مي‌شود بعد ارث؛ همان‌طوري كه ارث مشروط به قبول نيست وصيت هم مشروط به قبول نيست. اين البته اين ظهور سياقي است و ظهوري آنچنان قوي نيست.
ب . دليل روايي
اما از نظر روايت بعضي از روايات است كه مسئله را تأييد مي‌كند و آن اين است كه اگر كسي وصيت كند مالي را براي كسي و آن موصي له قبل از دريافت اين مال بميرد، در روايت دارد كه مال به ورثه آن موصي له مي‌رسد. خب، معلوم مي‌شود به صرف وصيت اين مال ملك موصي له شد كه با مرگ موصي له مال به ورثه‌اش منتقل مي‌شود. اگر قبول شرط بود خب او كه قبول نكرد تا ملك او بشود بعد به ورثه منتقل بشود! پس قبول لازم نيست. باب سي از احكام وصايا از امام باقر(سلام الله عليه) نقل شده است كه «قضي اميرالمؤمنين(عليه السلام) في رجل أوصي لآخر و الموصي له غائب» ؛ اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) اين‌چنين حكم كرد: مردي كه در هنگام مرگ براي شخصي وصيت كرد آن موصي له غايب بود «فتوفي الموصي له الذي أوصي له قبل الموصي»؛ قبل از اينكه اين صاحب وصيت بميرد آن موصي له مرده است «قال[(عليه السلام)]: الوصية لوارث الذي أوصي له»؛ وصيت يعني اين مال الوصيه مال وارث آن موصي له است كه قبل از خود موصي رخت بربست و مرد. آن‌گاه اصل كلي را ذكر كرد، فرمود: «و من أوصي لأحد شاهداً كان او غائباً فتوفّي الموصي? له قبل الموصي فالوصية لوارث الذي أوصي له إلاّ ان يرجع في وصيته قبل موته» ؛ اصل كلي اين است: هر كسي مالي را براي غير وصيت بكند، آن موصي له قبل از وصيت كننده بميرد، اين مال منتقل مي‌شود به ورثه آن موصي له مگر اينكه [وصيت كننده قبل از مرگ خود وصيت را تغيير بدهد].
پرسش ...
پاسخ: البته، اصل انتقال چون وصيت تمليكي است و ظرف انشا فعلي است و ظرف تنجزش بعد از موت موصي است، بايد وصيت كننده بميرد ولي اگر قبول شرط بود او كه قبول نكرد و مرد؟!
پرسش ...
پاسخ: نه، ملك متزلزل هست منتها ظرف ادايش بعد از مرگ موصي است؛ نه ظرف اصل ملكيت.
پرسش ...
پاسخ: نه اصلاً اين ملك اوست؛ نه حق الوصية.
پرسش ...
پاسخ: نه حق‌الوصيه نيست مال است. مال را ارث مي‌برد. حق‌القبول نيست.
پرسش ...
پاسخ: لذا فرمود «فالوصية لوارث الذي» ؛ يعني ارث مي‌برند؛ يعني مال براي اوست. وصيت يعني ما اوصي به اين مال را ورثه آن موصي له ارث مي‌برند. معلوم مي‌شود كه قبول او شرط نيست؛ مگر اينكه آن وصيت كننده قبل از مرگ خود وصيت را تغيير بدهد كه آن وصيت مادامي كه وصيت كننده زنده است هر گونه تغييري در او رواست. خب، اگر اصل وصيت را تغيير داد خب البته چيزي به ورثه موصي له نمي‌رسد.
پرسش ...
پاسخ: نه، خود روايت فرمود «الا ان يرجع» ؛ مگر وصيت كننده تغيير بدهد. تا زنده است مي‌تواند تغيير بدهد: «إلاّ أن يرجع في وصيته قبل موته» .
حديث دوم كه مضمره است اين است: «سالته عن رجل أوصي له بوصية فمات قبل ان يقبضها و لم يترك عقبا» شخصي موصي له شد قبل از اين كه مال الوصية را دريافت كند مرد تكليف چيست؟ طبق اين نقل مسئول هر كه هست فرمود: «اطلب له وارثا او موليً فادفعها اليه»؛ جستجو كن وارث يا آنهايي كه ولاء دارند (ولاء عتق است يا ولاء ضمان جريره است يا امثال ذلك) كه طبقه اخيره از وراثان‌اند آنها را جستجو كن پيدا كن اگر چنانچه آنها را پيدا كردي، مال را به آنها تسليم كن. شخص گفت ‌«قلت: فان لم أعْلم له وليا قال: اجهد علي ان تقدر له علي ولي فان لم تجد و علم الله منك الجد فتصدق بها» ؛ فرمود: اگر جستجو كردي و خدا هم مي‌داند تو جديت كردي و كسي را پيدا نكردي آن‌گاه به اين مال صدقه بده كه ثواب اين صدقه را هم باز همان شخص مي‌برد. اينها نشانه آن است كه وصيت جزء ايقاع است نه جزء عقود.
زمان تغيير و تبديل مجاز وصيت
مطلب بعدي كه درباره همين آيه كريمه محل بحث است اين است كه فرمود: ?فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ? يك وقت وصيت كننده بر خلاف حق وصيت مي‌كند [و] وصي يا ناظر يا شاهد يا وارث اين را تغيير مي‌دهند، اين عيب ندارد كه بحثش در ديروز گذشت. يك وقت خوف جور است؛ يعني مي‌ترسند او در هنگام وصيت در اثر اينكه آشنا به احكام نيست اشتباهاً جور كند يا در اثر يك ناسازگاري كه بين او و بين بعضي از بازماندگان است عده‌اي را از ارث محروم كند؛ مي‌ترسند كه در هنگام تنظيم وصيت نامه معصيت كند يا خلاف كند اگر جلوي او را بگيرند در هنگام وصيت كردن كه او راه باطل نرود گناهي نكرده‌اند كه آنچه كه ديروز بحث شد اين بود كه ?فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً? راجع به رفع وصيت انحرافي است و اما آنچه كه در اين نوبت مطرح است راجع به دفع وصيت انحرافي است. ?فَمَنْ خَافَ?؛ يعني اگر كسي مي‌ترسد اين وصيت كننده بر خلاف وصيت كند؛ حالا يا چون جاهل به مسئله است يا با بعضي از وارثان سر ناسازگاري دارد مي‌ترسند او بر خلاف دستور شرع وصيت كند، اگر چنانچه در هنگام تنظيم وصيت او را هدايت كنند، بين او و وارثان صلح و صفا برقرار كنند كه علي كتاب الله وصيت كند، گناهي نكرده‌اند ?فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ? آن وصيت كننده و بين وارثان ?فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ?.
نقد احتمال مذكرو التبيان
اين يك معناي لطيفي است اما با سياق آيات سازگار نيست نظير آن ?فَمَن بَدَّلَهُ?اي كه به خود وصيت كننده بزنند آن هم با سياق آيات سازگار نيست.
سياق آيات اين است كه حكم اولي را بيان كرده است كه هنگام مرگ انسان وصيت بكند؛ حكم دوم آن است كه اگر وصيت كرد آنچه كه بر عهده او بود انجام داد و اگر كسي تغيير داد، گناه تغيير بر آن تبديل دهنده است؛ حكم سوم اين است كه هر تغييري معصيت نيست؛ تغيير از حق به باطل معصيت است ولي تغيير از باطل به حق معصيت نيست. اگر در وصيت يك خلافي راه پيدا كرد بخواهند تغيير بدهند ـ آن خلاف را به وفاق شرع منتقل كنند ـ معصيت نيست. اين سبك و سياق آيات است.

عدم برائت ذمّه ميّت با صرف وصيت
ـ بيان مرحوم امين الاسلام در برائت ذمه
بعضي از روايات ظاهرش همان بيان مرحوم امين الاسلام است (يعني مرحوم طبرسي) كه فرمود: هر كس وصيت كرده است كار را از عهده خود خارج كرد و به عهده? وارثان گذاشت. بعضي از روايات او را تأييد مي‌كند منتها در اصل مسئله وصيت كردن به ثلث و مانند آن؛ نه آن استفاده فقهي كه ايشان كردند درباره ديون و اخماس و زكوات و حق الله و حق الناسي كه بر عهده اوست.
حرمت تبديل وصيّت در ورايت
وسائل كتاب الوصايا في احكام الوصايا باب بيست و دوم اين‌چنين است. دوتا روايت در اين باب است. روايت اولي همان است كه وصيت را بايد بر همان اساس عمل كرد و محمد بن مسلم از امام باقر(سلام الله عليه) سؤال كرد كه مردي است وصيت كرده است كه مال او را در راه خدا صرف كنيم. چه بكنيم؟ فرمود: هر كسي را كه او منظورش است مال را به او بدهيد «و ان كان يهوديا او نصرانيا ان الله عز وجل يقول: ?فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ?» كه مشابه اين در ديروز گذشت و نوع استفاده‌اي كه ائمه(عليهم السلام) از اين ?فَمَن بَدَّلَهُ? كرده‌اند آن است كه اين ?بَدَّلَهُ? را بر بعد از مرگ حمل كردند كه ظاهر آيه هم همين است؛ يعني اگر كسي وصيت وصيتِ كننده را بعد از مرگ او بخواهد تغيير بدهد؛ خواه وصي بخواهد تغيير بدهد، خواه حاكم، خواه وارث، خواه ناظر، خواه شاهد اينها معصيت كرده‌اند.
روايت مؤيد برداشت مرحوم امين الاسلام
روايت دوم آن است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) اين روايت را در فروع كافي، جلد هفت، صفحه چهارده نقل كرد. علي بن مهزيار مي‌گويد كه «كتب ابوجعفر(سلام الله عليه) الي جعفر و موسي»؛ اين ابوجعفر ظاهراً ابوجعفر ثاني امام محمد بن علي الجواد است، امام نهم(سلام الله عليه) است كه براي دو پسرش يكي جعفر و ديگري موسي نوشت. معروف است كه امام نهم يك فرزند بيشتر نداشت به نام موساي مبرقع و اينكه فرمود: «الي جعفر و موسي»؛ يعني يك پسر ديگري هم داشت به نام جعفر كنيه او هم كه بود ابوجعفر نشانه آن است كه پسري داشت به نام جعفر و اما معروف است كه بيش از يك فرزند نداشت به نام موسي مبرقع. «كتب ابوجعفر(عليه السلام) الي جعفر و موسي» يعني امام نهم بيش از يك فرزند نداشت و اين‌چنين فرمود «و فيما امرتكم من الإشْهاد بكذا و كذا» اين معلوم مي‌شود آن نامه مفصل است مقداري از آن نامه را مرحوم كليني نقل نكرد [و] مقداري كه به باب وصيت ارتباط داشت آن را نقل كرد. فرمود: «و فيما امرتكما من الاشهاد بكذا و كذا نجاة لكما في آخرتكما و انفاذ لما اوصي به ابواكما»؛ آنچه كه من شما را امر كردم نجات آخرت شما در آن است و تنفيذ وصيتي است كه پدر و مادر شما نسبت به او انجام دادند. حالا اگر منظور از اين ابوان همان والدين باشند. «و انفاذ لما اوصي به ابواكما و برٌّ منكما لهما»؛ يعني بر و احساني است از طرف شما به پدر و مادر «و احْذرا أن لا تكونا بدَّلتما وصيتهما»؛ بكوشيد مواظب باشيد كه مبادا وصيت پدر و مادر را تغيير بدهيد «و لا غيرتماها عن حالها لانهما قد خرجا من ذلك رضي الله عنهما و صار ذلك في رقابكما»؛ پدر و مادر با اين وصيت از عهده خارج شدند و عمل به اين وصيت به عهده شماست. خب، اين تأييد مي‌كند نظر مرحوم امين‌الاسلام را كه در مجمع فرمود: آنها از عهده به درآمدند [و] وصي مسئول است. «لانهما قد خرجا من ذلك رضي الله عنهما و صار ذلك في رقابكما و قد قال الله تبارك و تعالي في كتابه في الوصية: ?فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَ مَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ?» .
ـ نقد بيان مرحوم امين الاسلام
از اين روايت بيش از آن مقداري كه در مقامات فقهي اين مسئله عرض شد استفاده نمي‌شود؛ يعني در وصيتهاي تمليكي اگر كسي يك وصيت كرد موظف بود حالا يا بالوجوب يا بالاستحباب موظف بود كه در وصيت تمليكي چيزي را براي والدين و اقربين وصيت كند حالا اين ?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ? را پدر و مادر عمل كردند از عهده خود گرفتند وصي اگر بخواهد عمل نكند اوست كه گرفتار اسم تغيير و تبديل است، اين ناظر به آن است. ولي اگر كسي مربوط به وصيت تمليكي نباشد نمازهاي نخوانده روزه‌هاي نگرفته يا خمس و زكاتهاي نداده يا حق الناسي كه بر عهده اوست نداده حالا با يك خط وصيت كرد كه من اين مقدار نماز به عهده دارم اين مقدار روزه به عهده دارم اين مقدار حق مردم را تضييع كردم بدهكارم، شما بپردازيد. با همين يك سطر نوشتن ذمه او تبرئه مي‌شود كه امين الاسلام فرمود يا نه؟ ذمه او هرگز تبرئه نمي‌شود. اگر دسترسي داشت و نداد تا به مرگ رسيد و وصيت كرد، اين بعد از مرگ معاقب است تا ذمه او را وارثان تبرئه كنند. اگر دسترسي نداشت و نداد، البته بعد از مرگ معاقب نيست ولي ذمه او همچنان مشغول است. پس اين روايت كاري به مسئله وصيت به دين و پرداخت حق الله و حق الناس و امثال ذلك نيست.
پرسش ...
پاسخ: ما از صدر اين حديث بي خبريم ولي از ذيلش كه مطلع‌ايم. ذيلش استدلال به آيه است. آيه بر انسان تثليث را يا وصيت تمليكي را مكتوب كرد حالا يا وجوباً يا ندباً، فرمود: ?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ? اين حكم الله است. اگر كسي وصيت كرد، اين حكم الله را امتثال كرد. ديگران بخواهند تغيير بدهند گناه تغيير بر عهده تغيير دهنده‌هاست؛ نه بر عهده اين شخصي كه به حكم الله عمل كرده است.
بحث روايي
ـ استحباب وصيّت
چند حديث را كه پايان بحث وصيت است تبركاً بخوانيم تا اينكه ما وصيت را تنها در امور مالي خلاصه نكنيم و همچنين وصيت را نگذاريم براي دوران سالمندي و نزديك مرگ. اين حديث معروف كه «من مات بغير وصية مات ميتة جاهليةً» چون مرگ وضعش مشخص نيست پس انسان شايسته است كه همواره با وصيت باشد و از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم رسيده است كه بكوشيد وقتي مي‌خوابيد وصيت نامه در كنار بالينتان باشد.
ـ مراد وصيّت
منتها وصيت تنها در مسائل مالي نيست در همين كتاب شريف وسائل كتاب الوصايا احكام الوصايا باب سوم عنوان باب اين است، باب «استحباب الوصية بالماثور». امام ششم(سلام الله عليه) از رسول خدا(عليه آلاف التحيّة و الثّناء) نقل كرد كه فرمود: «من لم يحسن وصيته عند الموت كان نقصا في مروءته و عقله قيل يا رسول الله و كيف يوصي الميت؟»؛ چگونه وصيت كند؟ «قال: إذا حضرته وفاته و اجتمع الناس اليه قال: اللّهمّ فاطر السّماوات و الارض، عالم الغيب و الشهادة الرحمن الرحيم اللّهمّ إنّي أعهد اليك في دار الدنيا أنّي أشهد أن لا إله إلاّ أنت وحدك لا شريك لك و أنّ محمداً عبدك ورسولك و أنّ الجنة حقّ و أنّ النار حقّ و أنّ البعث حقّ و أنّ الحساب حقّ و القَدَر و الميزان حقّ و أنّ الدين كما وصفت و أنّ الاسلام كما شرعت و أنّ القول كما حدّثت و أنّ القرآن كما أنزلت و أنّك أنت الله الحقّ المبين، جزي الله محمداً(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خير الجزاء و حيّا محمداً و آل‌محمّد بالسلام. اللّهمّ يا عدّتي عند كربتي و صاحبي عند شدتي و يا وليّ نعمتي، الهي و إلهَ آبائي لا تكلني الي نفسي طرفة عين أبدا فانك إن تكلني الي نفسي اقرب من الشّر و ابعد من الخير» ؛يعني اگر مرا به حال من رها كني به شر نزديك مي‌شوم و از خير دور مي‌شوم «فآنس في القبر وحشتي و اجعل لي عهداً يوم القاك منشوراً» اينها در صدر وصيت باشد، «ثم يوصي بحاجته»؛ هر كاري كه درباره وصيت‌هاي عهدي يا تمليكي دارد وصيت كند. آن‌گاه حضرت فرمود: «و تصديق هذه الوصية في القرآن في السورة التي يذكر فيها مريم في قوله عزّوجلّ: ?لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً?» ؛ كسي در قيامت از شفاعت بهره نمي‌برد (از شفاعت استفاده نمي‌كند) مگر اينكه در هنگام مرگ در آن وصيت. يك تعهدي با خدا كرده باشد (به خدا تعهد سپرده باشد) و از خدا عهد گرفته باشد اين ?لاَ يَمْلِكُونَ? از اين روايت پيداست كه يعني مشفوع له نمي‌شود نه شفيع نمي‌شود شفاعت در قيامت نصيب كسي مي‌شود كه داراي حسن وصيت باشد.
نكته: علم بالغلبه بودن رسالي برخي سوره‌ها
لطيفه ديگري كه در اين تعبير است اين است كه فرمود «و تصديق هذه الوصية في القرآن في السورة التي يذكر فيها مريم» ؛ اين نامهايي كه براي سور هست يك قسمت از اينها نامهايي است كه در خود زمان حضرت و با زبان حضرت نامگذاري شده؛ نظير «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب» كه سوره حمد را فاتحة الكتاب مي‌نامند. سوره اخلاص همچنين و بعضي از سور كه نامگذاري شد. اما بعضي از سور علم بالغلبه نام دارد؛ يعني با علم بالغلبه ناميده مي‌شود مثل سوره? ‌«بقره‌». سوره? ‌«بقره‌» الان گرچه در بعضي از تعيبرات فقهي و حتي در روايات هم دارد كه اگر كسي سوره? ‌«انعام‌» را بخواند، سوره? ‌«بقره‌» را بخواند اين‌چنين ثواب دارد، اينها علم بالغلبه است و در زبان خود حضرت تعبير مي‌شد سوره‌اي كه جريان بقره در آن سوره مطرح است. كم‌كم هم تخفيفاً و هم بالغلبه گفتند سورة البقره وگرنه تفسير مرحوم سيد رضي(رضوان الله عليه) كه بخشي از قرآن را به عنوان مجازات و امثال ذلك تبيين كردند اين گونه از تفسيرها كه براي ده قرن قبل است در آغاز اين سور نوشته است «في السورة التي يذكرفيها البقرة» «في السورة التي يذكر فيها الانعام» بعدها آمده شده سوره? ‌«بقره‌»، سوره? «انعام‌» اينها علمهاي بالغلبه است؛ نه اينكه واقعاً نام اين دومين سوره سوره? ‌«بقره‌» باشد، نام ششمين سوره سوره? ‌«انعام‌» باشد. فرمود: سوره‌اي كه جريان مريم در آن سوره ذكر شده است [كه] الان به عنوان سوره مريم معروف است. فرمود: «و تصديق هذه الوصية في القرآن في السورة التي يذكر فيها مريم في قوله» كذا.
«فهذا عهد الميت و الوصية حق علي كل مسلم ان يحفظ هذه الوصية و يعلمها» هر مسلماني بايد اين را بداند «قال اميرالمؤمنين(عليه السلام): علّمنيها رسول الله(عليه آلاف التحيّة و الثّناء)»؛ حضرت [علي(عليه السلام)] فرمود: پيغمبر اين طرز وصيت كردن را به من آموخت. «و قال رسول الله(عليه آلاف التحيّة و الثّناء): علّمنيها جبرئيل(عليه السلام)» (اين يك روايت).
ـ نشاط محتضر در واپسين لحظات حيات
باب چهارم اين است كه خداي سبحان روي عنايتي كه به انسانها دارد، در اواخر عمر چند روز يا چند ساعت يا چند لحظه مانده به مرگ، حال بيمار خوب مي‌شود. بعضيها خيال مي‌كنند كه اين رو به بهبودي است و حتي امر بر خود آن شخص هم احياناً مشتبه مي‌شود. ديگر نمي‌دانند اين يك بهبودي موقت است كه حالش به جا بيايد مشاعرش كار بكند تا او وصيتهايش را انجام بدهد؛ خيال مي‌كند دوباره حالش خوب شد و برمي‌گردد به دنيا. باب چهارم رواياتش در اين زمينه است صدرش مربوط به ما نيست آن گاه ذيلش [مي‌فرمايد]: «فقال ابو عبد الله(عليه السلام): ما من ميّت تحضره الوفاة إلاّ ردّ الله عليه من بصره و سمعه و عقله للوصيّة»؛ هيچ انساني نمي‌ميرد مگر اينكه در اواخر عمر چند لحظه‌اي اين مشاعر او و مدارك او (از سمع و بصر و عقل) به او برمي‌گردد كه او چيز بفهمد و وصيت كند. حالا آخذٌ للوصية او تاركٌ؛ حالا يا او ترك مي‌كند يا اخذ مي‌كند «و هي الرّاحة التي يقال لها راحة الموت» گاهي هم در تعبيرات عرفي مي‌گويند: او چراغ روشن كرده است. اين چراغهاي گرد سوز يا فانوس وقتي انسان فتيله را پايين مي‌كشد كه خاموشش كند، قبل از خاموش شدن يك شعله‌اي در همان محدوده فتيله پيدا مي‌شود اين را مي‌گويند ‌«چراغ روشن كرد‌» اين خاموشي يك نشاط كاذب است. گاهي انسان در اواخر عمر يك نشاطي پيدا مي‌كند اين نشاط همان نشاط خاموشي است (يك نشاط كاذب است) خيال مي‌كند جواني برگشت اينكه احياناً صاحب نظران مي‌‌گويند ‌«او چراغ روشن كرد‌»؛ يعني بدانيد كه مي‌خواهد خاموش بشود. معمولاً وقتي كه اين فتيله را پايين كشيدند كه چراغ خاموش بشود يك شعله‌اي در همان محور فتيله پيدا مي‌شود اين نشانه خاموشي آن چراغ است. فرمود: نوعاً همين‌طور‌اند كه «يقال لها راحة الموت فهي حقّ علي كل مسلم» .
در روايت دوم همين باب وليد مي‌گويد «صحبني موليً لأبي عبد الله(ع) يقال له أعين فاشتكي أياما ثم برأ ثم مات» اعين نام خيلي از اين افراد است، زرارة بن‌اعين و امثال ذلك. اعين نام يكي از خدمتگذاران حضرت بود. اين شخص مي‌گويد او مصاحب من بود، همسفر من بود يا هم صحبت من بود. چند روزي بيمار شد، بعد خوب شد بعد [و] مرد: «فاخذت متاعه و ما كان له فأتيت به أباعبد الله(عليه السلام) فأخبرته انه اشتكي أيّاماً ثم برأ ثم مات»؛ به حضرت عرض كردم اين غلام شما چند روز مريض شد، بعد خوب شد [و] بعد مرد. حضرت فرمود: «تلك راحة الموت»؛ آن چند روزي كه خوب شد يا چند ساعتي كه خوب شد يا چند لحظه‌اي كه خوب شد اين «راحة الموت» بود اين حالش خوب نشد ‌«اما إنّه ليس من أحد يموت حتي يُردّ الله عزوجل من سمعه و بصره و عقله للوصية» ؛ نوعا در اواخر عمر چند ساعت يا چند لحظه حال انسان به بهبودي مي‌رسد تا اينكه بتواند وصيت كند.
ـ عدل و معروف در وصيّت
حسن‌الوصية را هم در باب ششم ملاحظه مي‌فرماييد. نوع اين روايات روايات پربار و پر بركت است. و مسئله اينكه كسي حق ندارد در وصيت انحراف و تغيير و اثم راه بدهد، باب هشتم هست كه اگر كسي همان جنف يا اثم را مرتكب شد، از وصيت عدول كرده است. از امام ششم نقل شده است: «من عدل في وصيته كان كمن تصدق بها في حياته و من جار في وصيته لقي الله عزّوجل يوم القيامة و هو عنه معرض» ؛ اگر كسي وصيت خوب كرد، مثل اين است كه در زمان حيات خود با دست خود خدمت كرده باشد ـ البته به آن عظمت نيست ولي ثواب فراواني دارد ـ و اگر كسي در وصيت حيف كرد و جور روا داشت، خدا از او اعراض مي‌كند. روايات ديگر را هم ملاحظه بفرماييد.
«و الحمد لله رب العالمين»