موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 351

مدت زمان: 36.59 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.23 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.46 MB دانلود

رديف نوع عنوان عناوين جلسه 351
1 1 توهم تباين بين آيات نزول قرآن
2 1 نظريه شيخ صدوق: نزول قرآن به بيت المعمور در ماه رمضان
3 1 نقد شيخ مفيد(قدس سره)
4 1 دفاع از شيخ صدوق(ره)
5 3 نكته: عدم امكان بي‌نيازي از وحي با پيشرفت علوم بشري
6 1 پاسخ ششم: نزول بخشي از قرآن و بعثت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ماه رمضان
7 2 ـ نقد پاسخ ششم
8 1 پاسخ هفتم: نزول سوره حمد در ماه رمضان به منزله? نزول تمام قرآن
9 2 ـ نقد پاسخ هفتم
10 3 تبيين مثاني بودن قرآن
11 1 ماه رمضان، ظرف نزول معارف الهي
12 2 ـ نزول كتب آسماني رد ماه مبارك رمضان








اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الهُدي وَالفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ اليُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ العُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا العِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللّهَ عَلَي مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ?
توهم تباين بين آيات نزول قرآن
بحث در نزول قرآن كريم در ماه مبارك رمضان بود و اين بحث در چند مقام خلاصه مي‌شد. مقام اول طرح اصل اشكال بود كه ظاهر اين آيه آن است كه قرآن در ماه ماه مبارك رمضان نازل شد درحالي‌كه از ظواهر آيات ديگر و همچنين تاريخ مسلم اين است كه قرآن تدريجاً نازل شد. بنابراين بين اين دو طايفه از آيات قرآن كريم و همچنين قرآن و حديث و تاريخ تباين هست. اين طرح اصل اشكال به عنوان مقام اول بحث.
در مقام ثاني اقوالي كه در مسئله بود تا كنون پنج قول ذكر شد. اين اقوال پنج‌گانه و ادله اين اقوال پنج‌گانه براي رفع تهافت تا حدودي مطرح شد. مقام سوم بحث شبهات و اشكالاتي بود كه نشانه نارسايي اين اقوال پنج‌گانه است كه به خواست خداي سبحان اگر تتمه بحث قبلي به پايان برسد، وارد قول ششم خواهيم شد؛ يعني تا كنون پنج قول با ادله آنها با شبهاتي كه بر آن ادله است گذشت.

نظريه شيخ صدوق: نزول قرآن بر بيت المعمور در ماه رمضان
يكي از آن اقوال خمسه همان سخن مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) بود كه مرحوم مفيد آن را نپذيرفت و نقد كردند. مرحوم صدوق به استناد روايتي كه دلالت مي‌كند بر اينكه قرآن از لوح محفوظ به بيت‌المعمور آمده است و معناي نزول قرآن در ماه مبارك رمضان اين است كه از لوح محفوظ به بيت‌المعمور تنزل كرده است و علم اجمالي‌اش را خداي سبحان به رسولش اعطا كرد و شاهدي هم بر اين معنا ذكر كردند و آن آيه سوره? ‌«طه‌» و آيه سوره? ‌«قيامت‌» بود.
نقد شيخ مفيد(قدس سره)
مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) اين معنا را نپذيرفتند و نقد كردند. تتمه بحث قبل اين است كه مرحوم شيخ مفيد در آن رساله تصحيح‌الاعتقاد اين عقيده‌اي را هم كه مرحوم صدوق اظهار كردند اين را نپذيرفتند مانند بسياري از عقايد مرحوم صدوق فرمودند: «قال الشيخ ابو جعفر(رحمه الله) ان القرآن نزل في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الي البيت‌المعمور ثم اُنزل من البيت‌المعمور في مدة عشرين سنة» ، آن‌گاه مرحوم مفيد نقدي بر سخنان مرحوم صدوق داشتند كه آن نقد خوانده شد تا رسيديم به فصل بعد از سخنان مرحوم مفيد. مرحوم مفيد مي‌فرمايند: اين كه شما مي‌گوييد عصاره قرآن كريم را خداي سبحان به رسول اكرم داد و علم به جمله قرآن و خلاصه قرآن را خداي سبحان به رسول اكرم داد و آيه سوره طه و قيامت را شاهد قرار مي‌دهيد اين دو آيه شهادت نمي‌دهند فرمود: «فأما قوله تعالي ?وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ? ففيه وجهان غير ما ذكره ابوجعفر(رحمه الله) و عول فيه علي حديث شاذ» ؛ يعني در اين آيه دو معناي ديگر محتمل هست غير از آن معنايي كه مرحوم صدوق پذيرفت به استناد يك روايت غير قطعي. آن دو معنا يكي اين است: «احدهما: ان الله تعالي نهاه عن التسرع الي تأويل القرآن قبل الوحي اليه به» اين ?وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ?؛ يعني قبل از اينكه تأويل قرآن به شما وحي بشود شما در تأويل قرآن عجله نكنيد، ما همان‌طوري كه ظاهر قرآن را به عنوان تنزيل بر شما نازل مي‌كنيم تأويل قرآن را هم به شما ياد مي‌دهيم. شما كه جزء راسخين در علميد به تأويل قرآن آشنا هستيد اما به وحي الهي. پس قبل از اينكه تأويل قرآن به سوي شما وحي فرستاده بشود شما در تأويل قرآن عجله نكنيد ?وَلاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ?؛ يعني ‌«و لا تعجل بتأويل القرآن‌» اين يك وجه.
وجه دوم اين است كه «ان جبرئيل(سلام الله عليه) كان يوحي اليه بالقرآن فيتلوه معه حرفا بحرف فأمره الله تعالي ان لا يفعل ذلك و يصغي الي ما يأتيه به جبرئيل أو ينزله الله تعالي عليه بغير واسطة حتي يحصل الفراغ منه فاذا تم الوحي به تلاه و نطق به و قرأه» ؛ وجه دوم آن است كه خداي سبحان به رسولش فرمود: وقتي جبرئيل دارد قرآن را بر تو تلاوت مي‌كند اين چنين نباشد كه هر كلمه‌اي كه جبرئيل گفته است تو بلا فاصله به دنبال او همان كلمه را بازگو كني بگذار خود آيه تمام بشود وقتي قرائت جبرئيل و تنطّق جبرئيل تمام شد، شما بعد تلاوت كنيد يا آياتي را كه ما بر شما بلا واسطه نازل مي‌كنيم، شما عجله نكنيد [و] بگذاريد قرائت اين آيه تمام بشود بعد شما بخوانيد. اين دو وجه.
بنابراين چون درباره اين ?لاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآن? اين دو وجه هست نمي‌شود اين دو آيه را ـ يعني آيه سوره? ‌«طه‌» و آيه? 16 سوره? ‌«‌قيامت» را شاهد جمع قرار داد و گفت به اينكه اين آيات نشانه آن است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) قبلاً عالم به قرآن بود.
پرسش ...
پاسخ: آنها تأويل را تقريباً تفسيرِ باطني مي‌دانند علم به باطن قرآن مي‌دانند.
«فاما ما ذكره المعول علي الحديث من التأويل فبعيد، لانّه لا وجه لنهي الله تعالي عن العجلة بالقرآن الذي هو في السماء الرابعة حتي يقضي اليه وحيه» ؛ مي‌فرمايد اين معنايي را كه مرحوم صدوق ذكر كردند با آن معنا نمي‌شود ?لاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآن? را تفسير كرد چرا؟ براي اينكه مرحوم صدوق فرمود معناي ?شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? اين است كه قرآن در ماه مبارك رمضان از لوح محفوظ به بيت‌المعمور رسيده است؛ اگر معناي ?أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? اين است كه قرآن در ماه مبارك رمضان از لوح محفوظ به بيت‌المعمور رسيده است، ديگر جا ندارد خدا به پيغمبر بگويد عجله نكن! خب، پيغمبر عجله نمي‌كرد براي اينكه قرآن كه به زمين نرسيد به دست او نرسيد كه او عجله كند كه قرآن از آسمان هفتم به آسمان چهارم آمد به دست پيغمبر كه نيامد تا او عجله كند كه. پس اگر ?أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? يعني قرآن از لوح محفوظ به بيت‌المعمور آمد. اين جاي براي عجله پيغمبر نبود تا او عجله بكند و خدا نهي بكند.
دفاع از شيخ صدوق(ره)
اين فرمايش مرحوم مفيد نشانه آن است كه به تمام جمله‌هاي مرحوم صدوق عنايتي نكرده است چون مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) تنها نفرمود كه معناي ?أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? اين است كه قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به بيت‌المعمور آمد، بلكه اين معنا را هم اضافه كرد [و] فرمود: خداي سبحان عصاره? قرآن و جمله? قرآن را از نظر علم به پيغمبر داد. اين معنا را حالا مرحوم صدوق از كجا استفاده كرد بايد از او دليل خواست وگرنه مدعاي مرحوم صدوق دو چيز است: يكي اينكه قرآن در شب قدر از لوح محفوظ به بيت‌المعمور تنزل كرد؛ ديگر آنكه خلاصه قرآن و اجمال قرآن را خداي سبحان به رسولش اعطا كرد. بر اساس اين اعطاي علم بود كه پيغمبر شتابزده قرآن را تحمل مي‌كرد و تلاوت مي‌كرد، آن‌گاه خدا فرمود: ?لاَ تَعْجَلْ بِالقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي إِلَيْكَ وَحْيُهُ? . مرحوم مفيد بر آن مدعاي اول مرحوم صدوق اشكال مي‌كند، نه بر مدعاي دوم؛ چون مدعاي دوم ايشان را مطرح نكردند لذا اشكال كردند. پس بنابراين اشكال مرحوم مفيد از اين جهت وارد نيست. «فاما ما ذكره المعول علي الحديث من التأويل فبعيد لأنه لا وجه لنهي الله تعالي له عن العجلة بالقرآن الذي هو في السماء الاربعة حتي يقضي اليه وحيه لانه لم يكن محيطا علما بما في السماء الرابعة قبل الوحي به اليه»؛ يعني رسول خدا قبل از وحي كه نمي‌دانست در آسمان چهارم چه نازل شده است تا عجله بكند و بعد خدا نهي بكند و بگويد: ?لاَ تَعْجَل?، «فلا معني لنهيه عما ليس في امكانه»؛ وقتي مقدور پيغمبر نبود چگونه پيغمبر عجله مي‌كرد تا خدا نهي كند. «اللهم إلاّ أن يقول قائل ذلك انه كان محيطا علما بالقرآن المودع في السماء الرابعة» ؛ مگر اينكه گوينده اين سخن يعني مرحوم صدوق بگويد كه رسول خدا به آنكه در آسمان چهارم بود علم داشت. آن وقت اگر اين ادعا را بكند سخن او نقض مي‌شود: «فينتقض كلامه و مذهبه لأنه كان في السماء الرابعة لأن ما في صدر رسول الله(ص) و حفظه في الارض»؛ اين در آسمان چهارم بود اين كه در قلب پيغمبر نبود كه بداند «فلا معني لاختصاصه بالسماء» اين يك چيزي است كه در آسمان چهارم در دسترش هيچ كسي نيست «و لو كان ما في حفظ رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) يوصف بانه في السماء الرابعة خاصة لكان ما في حفظ غيره موصوفا بذلك»؛ اگر بگوييد نه آنچه كه در مخزن قلب پيغمبر است، او همان است كه در آسمان چهارم است. مرحوم مفيد مي‌گويد پس هر كسي هر چه مي‌داند در آسمان چهارم ياد گرفته است محفوظات همه در آسمان چهارم هست «و لا وجه يكون حينئذ لاضافته الي السماء الرابعة و لا الي السماء الاولي فضلاً عن السماء الرابعة و من تأمل ما ذكرناه علم أن تأويل الآيه علي ما ذكره المتعلق بالحديث بعيد عن الصواب» ؛ مي‌فرمايد: قرآن تا به زمين نيايد كسي نمي‌داند و آنچه كه معلوم انسان است همان است كه در قلب اوست و انسانِ زميني به آنچه در آسمان اول است اطلاع ندارد؛ چه رسد به آنچه در آسمان چهارم است و مانند آن. اين خلاصه نقد مرحوم مفيد نسبت به مرحوم صدوق(رضوان الله عليهما) البته اگر مرحوم صدوق مي‌توانست آن مدعاي دوم را اثبات كند هيچ كدام از اين اشكالها وارد نبود. منتها مرحوم صدوق به حسب ظاهر به آن حديث عمل كرد و نظر داد كه قرآن در شب قدر نازل شد؛ يعني در شب قدر از لوح محفوظ به بيت‌المعمور رسيده است اين همان نظر دادن به متن حديث است. آن بقيه را كه اضافه كرد اگر او را مستدل مي‌كرد كه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) يك انسان عادي نيست كه تا وحي به زمين نرسد او نداند، بلكه همواره ارتباطش با جهان غيب محفوظ است او مي‌داند در لوح محفوظ چه خبر است، او مي‌داند به اذن الله در بيت‌المعمور چه خبر است. ديگر هيچكدام از اين شبهات وارد نبود.
نكته: عدم امكان بي‌نيازي از وحي با پيشرفت علوم بشري
البته دانستن رسول خدا به همان تعليم الهي است؛ چون در بحثهاي قبل گذشت كه هرگز چيزي را رسول خدا از خود نمي‌داند چون بشر است و موجود ممكن و خداي سبحان هم از اين مطلب پرده برداشت فرمود به اينكه گرچه تو عالمي اما ما چيزي به تو ياد داديم كه نه تنها نمي‌دانستي اگر هم زحمت مي‌كشيدي نمي‌توانستي يا بگيري: ?وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ? ، در بحثهاي قبل هم گذشت كه اين كان منفي آن معنا را در بر دارد كه مقدور انسانها نيست ياد بگيرد؛ مثل اينكه در ضرورت رسالت عامه فرمود: ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? ؛ يعني انبيا به شما چيزي ياد مي‌دهند كه شما مقدورتان نيست ياد بگيريد گرچه علم پيشرفت بكند. هرگز علم جاي وحي نمي‌نشيند؛ زيرا وحي چيزي به جوامع بشري مي‌آموزاند كه مقدور هيچ بشري نيست كه او را ياد بگيرد. نمونه‌هايش هم در مسئله ضرورت جهاد مسئله عظمت روزه و مانند آن ذكر شد. در اين كريمه هم به پيغمبر فرمود ما چيزي به تو ياد داديم كه تو آن نبودي كه ياد بگيري: ?وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ? نه ‌«و علمك ما لم تعلم‌» اين ‌«و علمك ما لم تعلم‌» يك معناي روشني دارد؛ يعني چيزي كه نمي‌دانستي ما يادت داديم اما ?وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ? معناي دقيقش اين است كه خدا چيزي به تو ياد داد كه تو آن نبودي كه از نزد خود ياد بگيري؛ نظير همان آيه‌اي كه براي ضرورت وحي بحثش گذشت فرمود: ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ?؛ يعني انبيا چيزي به بشر ياد مي‌دهند كه مقدور بشر نيست ياد بگيرد هر چه هم علم پيشرفت بكند، لذا هرگز علم و عقل بشر جاي وحي نمي‌نشيند كه آن خلأ را پر كند. خب، اگر رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به تعليم الهي به آنچه در لوح محفوظ و مانند آن هست مستحضر شد مي‌توان آيه سوره? ‌«طه‌» و آيه سوره? ‌«القيامت‌» را شاهد قرار داد در نتيجه نقدي كه مرحوم مفيد بر مرحوم صدوق وارد كردند وارد نيست.
آن وقت خود مرحوم مفيد سخني دارد كه اين سخن احتمال يكي از دو قول است. خب، از خود مفيد مي‌پرسيم پس ?شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? به چه معناست؟ فرمود به اينكه «جملة من القرآن نزل في شهر رمضان» خب اين دوتا اشكال دارد: اگر منظور آن است كه يك مقداري از قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد كما هوالحق خب، مقادير ديگر در يازده ماه ديگر نازل شد. اگر بگوييد اول قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد كه چنين حرفي را شما نمي‌پذيريد براي اينكه اول قرآن در بعثت نازل شد و بعثت مورد پذيرش شماست كه در 27 رجب هست. پس شما هم حرف تازه‌اي ارائه نكرديد.
پاسخ ششم: نزول بخشي از قرآن و بعثت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اكرم در ماه رمضان
اما قوم ششم قول ششم در مسئله اين است كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) از بعض باحثين نقل كرده است و آن اين است كه چون آغاز قرآن همان آغاز بعثت است و بعثت با نزول قرآن همراه است از اين آيه معلوم مي‌شود كه اول بعثت در ماه مبارك رمضان بود؛ يعني پيغمبر در ماه مبارك رمضان مبعوث به رسالت شد چرا؟ براي اينكه خدا مي‌فرمايد در ماه مبارك رمضان قرآن نازل شد و ما هم مي‌دانيم كه همه قرآن در ماه مبارك نازل نشد لابد منظور آن است كه اول قرآن در ماه مبارك نازل شد چون اول قرآن با بعثت همراه است پس بعثت در اول ماه مبارك رمضان بود. خب اول قرآن در ماه مبارك رمضان بود كدام آيه نازل شد؟ آيات سوره? ‌«علق‌» ?اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ? نازل شد و اين شب بود براي اينكه خدا فرمود كه ?إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ القَدْرِ? پس بعثت رسول خدا در شب بود و اول نزول قرآن هم در شب بود وقتي حضرت در بين راه اين حال براي او پيدا شد و اين حالت را احساس كرد و مشاهده كرد و تلقي كرد و آن آيات را شنيد براي او روشن نبود كه اين وحي است عرض كرد من چگونه بخوانم؟ سوره? مباركه? ‌«حمد‌» نازل شد كه ?بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ? الحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِين? و مانند آن و اين سوره? مباركه? حمد با اوائل سوره علق در شب نازل شد در اين محدوده رسول خدا مبعوث شد به نبوت ولي به رسالت مبعوث نشد، او نبي بود ولي رسول نبود. در فرداي آن روز كه حضرت در اثر آن آسيبي كه مشاهده كرد آن فشاري كه مشاهده كرد و آن گليم يا پارچه را بر خود پيچيد و پوشاند و استراحت كرد آيه نازل شد كه ?يَا أَيُّهَا المُدَّثِّرُ ? قُمْ فَأَنذِرْ? كه اين آيه او را به رسالت مبعوث كرد است بعد از آنكه رسول نبود. آيات سوره? ‌«علق‌» و سوره? مباركه? ‌«حمد‌» اينها نشانه نبوت پيغمبر است؛ نه رسالت اما آيات سوره? ‌«مدّثر‌» كه فرمود ?قُمْ فَأَنذِرْ? نشانه رسالت اوست. پس آن شب حضرت اين آيات را تحمل كرد نبي بود و رسول نبود، فرداي آن روز به رسالت رسيد با همين ?قُمْ فَأَنذِرْ?.
اما آنچه كه نقل شده است كه بعثت در 27 رجب بود و مانند آن؛ اولاً اينها در كتب شيعه است و تاريخش هم از قرن چهارم هجري نمي‌گذرد و اينها مدسوس است و ـ معاذ الله ـ مورد افتراست؛ چه اينكه در روايات اين شيعه‌ها هم آمده است كه قرآن از لوح محفوظ به بيت‌المعمور آمده است اينها هم ـ معاذ الله ـ مثلاً خرافات است و اگر هم چنين بياني از پيغمبر رسيده باشد كه قرآن در لوح محفوظ وجود دارد يا در بيت‌المعمور وجود دارد منظور از لوح محفوظ همين عالم طبيعت است و منظور از بيت‌المعمور هم كره زمين است؛ براي اينكه اين كره زمين به وسيله ساكنانش آباد شده است. خب اين البته اجمال قولي كه بعضي از باحثين داشتند و سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين حرف را از آنها نقل كرد كه «و لبعض الباحثين كلام ملخّصه كذا».
نقد پاسخ ششم
خب، صدر و ساقه اين حرف پيداست كه بوي مادّيت مي‌دهد اين كه لوح محفوظ را عالم طبيعت مي‌داند اين كه بيت‌المعمور را كره ارض مي‌داند اينكه روايات منزه شيعه را افترا مي‌شمارد اين كه مي‌گويد مبعث 27 رجب نيست؛ براي اينكه اين بافته‌هاي شيعه است پيداست كه هم گرفتار تعصب هست و هم گرفتار آن تفكر مادي و الحادي؛ چون يك تفكر مادي نمي‌تواند بينش الهي داشته باشد. خداي سبحان كه لوح محفوظ را معنا كرده است فرمود: ?بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ ? فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ? خب، اين لوح محفوظ از چيست؟ آيا عالم طبيعت مي‌تواند لوح محفوظ باشد؟ عالم طبيعتي كه سيّال است و متحرك است و متطوّر است و هر روز حالتي دارد و مرگ و حياتش آميخته است، اين محفوظ از حوادث است؟ اين مصون از دگرگوني و زوال است؟ اينكه خداي سبحان در سوره? ‌«نحل‌» فرمود: ?مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ? ؛ يعني آنچه كه پيش شماست در لوح محفوظ است؟ خب، اگر عالم طبيعت لوح محفوظ بود كه ‌«ما عندنا‌» هم باقي بود چرا خدا مي‌فرمايد: ?مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ? معلوم مي‌شود دو نشئه در جهان هستي هست: يك نشئه متغيّر است [و] يك نشئه محفوظ. آنكه عندالله است محفوظ از زوال و دگرگوني و مرگ است و آنكه عندالناس است در نشئه طبيعت است مصون و محفوظ نيست، لذا فرمود: آنچه كه در حيطه شماست مثل خود شما، محكوم به مرگ است؛ چون از آن طرف ?كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ? شما از بين مي‌رويد آنچه هم كه پيش شماست محكوم به مرگ است و خداي سبحان باقي است و آنچه كه نزد خداي سبحان است محفوظ است. اينكه در سوره? ‌«نحل‌» فرمود: ?مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ? اين مثل تقسيم هستي است كه «الموجود اما باق او فان، اما متحرك أو ثابت» منتها به صورت يك بحث عقلي فني ذ كر نشده ولي عصاره‌اش همين است كه موجود دو قسم است: بعضي از موجودات زوال پذيرند؛ مثل عالم طبيعت [و] بعضي از موجودات مصون از زوال و دگرگوني‌اند؛ مثل موجودات مجرد. منتها اين ?مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ? وقتي به اصطلاحات عقلي طرح مي‌شود اين‌چنين مي‌شود كه الموجود اما مادي أو مجرد. وقتي با زبان قرآن كريم بيان مي‌شود اين است: ?مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ?. خب، اگر لوح محفوظ منظور همين عالم طبيعت باشد كه بايد باقي باشد؛ نبايد زايل باشد. و اگر منظور از بيت‌المعمور همين عالم طبيعت باشد كه پس يك وقتي معمور بود يك وقتي معمور نبود. اين توجيه كردن معارف الهي است به سبك تفكر مادي.
اما اينكه گفته شد تاريخ تدوين حديث از قرن چهارم نمي‌گذرد اين‌چنين نيست در همان آن قرنهاي اول و دوم گرچه ديگران توفيق جمع‌آوري حديث را نداشتند ولي ضبط احاديث بالأخره قبل از قرن چهارم در بين شيعه‌ها به دستور اهل بيت(عليهم السلام) رواج داشت ديگران منع مي‌كردند ولي در بين شيعه‌ها رواج داشت و اگر هم مال قرن چهارم باشد خب مشترك است بين تاريخ شيعه و تاريخ سنت (حديث شيعه و حديث سنت). خب، شما كه مي‌گوييد اول ?اقْرَأْ? نازل شد بعد سوره? ‌«حمد‌» نازل شد اين را يا با تاريخ مي‌ گوييد يا با حديث؛ اين را كه با خود قرآن نگفتيد. شما از كجا ثابت كرديد كه اولين آيه و اولين قرآن سوره? مباركه? علق است؛ گرچه آن نشانه اولين نزول اول در او هست اما اين را بايد روايت مشخص كند. سوره? مباركه? ‌«حمد‌» از كجا معلوم شد كه اولين سوره است كه بر پيغمبر نازل شد؟ آن را بايد حديث مشخص كند خب حديث شما كه بعد از حديث اماميه است. شما كساني داشتيد كه از جمع حديث منع مي‌كردند اما اماميه شاگران كساني‌اند كه همواره تشويق مي‌كردند به نوشتن حديث . پس اگر كسي بگويد اين تاريخ يا حديث از قرن چهارم نمي‌گذرد اين از نظر تاريخي و حديثي هم سخني است ناصواب چه اينكه اگر لوح محفوظ را بخواهد به عالم طبيعت تطبيق كند يا بيت‌المعمور را با كره ارض تطبيق كند اين هم تطبيقي است ناصواب. پس اين قول هم كه آميخته است از تعصب و تحجّر ماديّت هم مردود است. پس اين ششمين قول آن هم دليل اين هم اشكال اگر خواستيد ضبط كنيد اقوال ششگانه را با ادلّه ششگانه با اشكالات بر اين ادلّه ششگانه را يكجا

پاسخ هفتم: نزول سوره? حمد در ماه رمضان به منزله نزول تمام قرآن
اما قول هفتم، قول هفتم اين است كه ظاهر قرآن اين است كه «انزل فيه القرءان»؛ يعني همه قرآن نازل شد چون مسلم است كه همه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل نشد يك مجازي را بايد مرتكب بشويم. آن مجاز اين است كه سوره? مباركه? ‌«حمد‌» كه عصاره قرآن است و خلاصه معارف قرآن است در ماه مبارك رمضان نازل شد، از اين جهت خداي سبحان فرمود: ‌«قرآن در ماه مبارك نازل شد‌». چون سوره? ‌«حمد‌» مشتمل بر همه معارف قرآن است پس نازل كردن سوره? «حمد‌»؛ مثل نازل كردن همه قرآن است.
ـ نقد پاسخ هفتم
خب اين يك قول (اولاً) قرآن كريم روي سوره? مباركه? ‌«حمد‌» اهميتي قائل شد؛ چه اينكه در سوره? ‌«حجر‌» آمده است: ?وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ? ؛ اين حرف درست است كه اين ‌«سبع المثاني‌» يعني سوره? مباركه? ‌«حمد‌» از اهميتي برخوردار است آيه? 87 سوره? ‌«حجر‌» اين است: ?وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ? اما خداي سبحان با اهميتي كه براي اين هفت آيه قائل است هرگز اين هفت آيه را قرآن به تمام معنا نمي‌داند؛ يعني بر او قرآن اطلاق نكرده است، بلكه او را در مقابل قرآن قرار داد فرمود: ?سَبْعاً مِنَ المَثَانِي وَالقُرْآنَ العَظِيمَ?؛ چون سراسر قرآن مثاني است

تبيين مثاني بودن قرآن
مثاني كه از مثنا مثنا است ريشه لغوي‌اش همان انثنا و انعطاف است ؛ چون سراسر قرآن نسبت به هم انثنا دارند. انثنا يعني انعطاف چون هر آيه‌اي آيه ديگر را تصديق مي‌كند كه قرآن «ينطق بعضه ببعض» اين تعبير «القرآن ليصدق بعضه بعضاً» در روايات هست؛ چه اينكه القرآن «ينطق بعضه ببعض» در روايت هست. يكي در نهج‌البلاغه هست يكي هم در كلام رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) كه آيات قرآن مصدق يكديگرند، آيات قرآن ناطق به مضمون يكديگرند و همچنين اين حالت گرايش را مي‌گويند انثنا. اگر دومي از جنس اولي نباشد بيگانه باشد. آن دوّمي به اولي منثني و منعطف نيست؛ چون دومي نسبت به اولي انثنا ندارد ثاني او نيست؛ وقتي ثاني او نشد نمي‌شود اين دو ناجنس را كنار هم گذاشت تثنيه برقرار كرد. تثنيه برقرار كردن عبارت از آن است كه دو همجنس را كنار هم قرار مي‌دهند. بالأخره يك جامعي بايد بينشان باشد. دو ناسازگار هيچ كدام منثني هم نيستند؛ نه آن يكي اولي اين دومي است، نه اين يكي دومي آن اولي است زيرا انثنايي در كار نيست. آن وقت دو همجنس را كه يك جامعي دارند مي‌شود گفت اين يكي نسبت به آن ديگري انثنا دارد انعطاف دارد لذا ثاني اوست. وقتي ثاني او شد دوتايي كنار هم مي‌شوند اثنان آن عاملي كه اين دوتا را كنار هم جمع مي‌كند مي‌گويند كارش تثنيه است و خداي سبحان مي‌فرمايد: همه آيات قرآن سراسر قرآن نسبت به هم انثنا دارند، انعطاف دارند، هيچ كدام بيگانه از ديگري نيست.
در آيه? بيست و سوم سوره? مباركه? ‌«زمر‌» مي‌فرمايد: ?اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِيَ? ؛ يعني سراسر قرآن همگون است شبيه هم هست؛ سراسر قرآن مثنا مثناي هم‌اند، انثنا دارند، انعطاف دارند، لذا اگر كسي يك آيه را قبول كرد بايد همه قرآن را قبول كند و اگر يك آيه را انكار كرد همه آيات را انكار كرد، چون اينها به هم بسته‌اند. اين شش هزار و چند آيه شش هزار و چند حلقه به هم مرتبط‌اند هرگز نمي‌شود يك آيه را قبول كرد آيات ديگر را نپذيرفت يا يك آيه را رد كرد و آيات ديگر را پذيرفت. اين انسجام انعطاف باعث شد كه سراسر قرآن بشود مثاني. چون سوره? مباركه? ‌«فاتحه‌الكتاب‌» هفت آيه است لذا در سوره? ‌«حجر‌» خداي سبحان فرمود: ?لَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ المَثَانِ? ؛ يعني سبعاً من القرآن و همين آيه سوره? ‌«حجر‌» قرآن كريم را در مقابل سبع المثاني قرار داد. قرآن را بر فاتحةالكتاب اطلاق نكرد تا ما بگوييم از باب اطلاق كل بر جزء است چون آن جزء از اهميتي برخوردار است پس ‌«فاتحةالكتاب‌» بمنزلة القرآن است و چون در ليله قدر ‌«فاتحةالكتاب‌» نازل شد گويا قرآن نازل شده باشد. أضف الي ذلك اگر سخن از گويا است ‌«كأنّ‌» است نه ‌«انّ‌» پس شما مجاز را مرتكب شديد خب اگر مجاز را مرتكب مي‌شويد چرا مجاز عميق‌تر و دقيق‌تر را مرتكب نمي‌شويد بگويد قرآن يك حقيقتي دارد كه حقيقت قرآن در شب ماه مبارك رمضان بر پيغمبر نازل شد. آن‌گاه آيات سوره? ‌«طه‌» تأييد مي‌كند، آيات سوره? قيامت تأييد مي‌كند و اينكه قرآن هر سال يك بار بر پيغمبر نازل مي‌شد در آخرين سال رحلت دو بار بر پيغمبر نازل شد اينها تأييد مي‌كند، خب اينكه دارد هر سال يك بار قرآن بر من عرضه مي‌شد يعني عصاره قرآن، معارف قرآن، حقيقت قرآن [بر من عرضه مي‌شد] و اين حقيقت قرآن كه همان حقيقت دفعي است بر رسول مبارك خداي سبحان نازل شده است كه همان اولين جوابي بود كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ذكر كرد.
در بين اين جوابهاي هفت‌گانه آن جوابي كه مقداري عميق‌تر است و با ظواهر آيات سازگارتر است و روايت هم كم و بيش او را تأييد مي‌كند باز سخن سيدنا الاستاد است(رضوان الله عليه) منتها آن سه اشكال هست كه اگر توانستيم به فكر حل آن سه اشكال بايد حركت كنيم.
ماه رمضان، ظرف نزول معارف الهي
حالا مانده بعضي از رواياتي كه براي ماه مبارك رمضان اهميتي قائل شدند چون از خود اين آيه برمي‌آيد كه ماه مبارك رمضان كه روزه گرفتن بر شما لازم است، اين روزه بر امتها يا انبياي سلف هم لازم بود كه ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ? آن‌گاه فرمود: اين روزه ?أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ? است كه آن ?أَيَّامَاً مَعْدُودَاتٍ? هم ?شَهْرُ رَمَضَانَ? است كه در او قرآن نازل شده است. خب، يعني چون اين ماه ظرف نزول قرآن است مناسب است كه شما با معارف قرآن آشنا بشويد و آشنايي با معارف قرآن هم با شكم سير نمي‌شود كه هم مرتب شبانه‌روز دو سه بار قضا بخوريد هم بخواهيد قرآن بفهميد، اين‌چنين نيست. ماه قرآن ماه روزه گرفتن است اگر بخواهيد با قرآن آشنا بشويد بايد كمتر بخوريد اگر اين روزه گرفتن بر امم گذشته يا بر انبياي سلف فرض شد از اينجا مي‌توان آن روايتي كه آمده كه كتب انبياي سلف هم در ماه مبارك رمضان نازل شد به آن روايات هم پي برد. از آن روايات استفاده مي‌شود همان‌طوري كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد كتابهاي انبياي گذشته هم در ماه مبارك رمضان نازل شد . آن وقت ماه مبارك رمضان يك خصوصيتي پيدا مي‌كند كه ظرف نزول معارف است، براي همه انبيا و ظرف رسيدن انسانهاست به آن معارف از راه روزه گرفتن. پس اگر قرآن در ماه مبارك نازل شد به اين مناسبت روزه گرفتن واجب شد ساير، كتب هم در ماه مبارك رمضان نازل شد به همين مناسبت بر امم يا انبياي سلف روزه گرفتن نازل شد.
ـ نزول كتب آسماني در ماه مبارك رمضان
در كتاب شريف كافي كليني(رضوان الله عليه) در جلد دوم كتاب فضل القرآن كه به پايان مي‌رسد بابي است به نام باب‌النوادر با اين جوامع روايي معمولا آشناييد در پايان بعضي از ابواب بابي است به نام باب‌النوادر نوادر يعني متفرقات، گاهي رويات دسته بندي شده مثلاً ده تا روايت بيست تا روايت يك مضمون دارد براي اين ده يا بيست روايت يك باب خاص باز مي‌كنند، بعضي از رواياتند كه پراكنده‌اند هشت ده تا روايت است هر كدام يك مضمون خاص دارند براي اينها هم نمي‌شود باب جداگانه باز كرد اين متفرقات را يك جا جمع‌آوري مي‌كنند به نام باب‌النوادر. اين باب‌النوادر در پايان كتب حديث معمولاً هست. در اين بخش هم مرحوم كليني(رضوان الله عليه) بابي دارد به نام باب‌النوادر. حديث ششم اين است كه حفص‌بن غياث از امام ششم(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه 7من سؤال كردم ?شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ القُرْآنُ? ظاهرش اين است كه قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد در حاليكه «و انما انزل في عشرين سنة بين اوله و آخره» براي اينكه اول رسالت تا پايان زمان فjرت سه سال بود يعني آن سه سال كه زمان فjرت است و انقطاع وحي آن به حساب نيايد از آن وقتي كه آيات قرآن پشت سر هم نازل مي‌شد بلا انقطاع بيست سال بود. آن وقت خدا مي‌فرمايد قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شد حفص مي‌گويد امام ششم(سلام الله عليه) در جواب اين‌چنين فرمود: «فقال ابو عبد الله(ع) نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت‌المعمور ثم نزل في طول عشرين سنة ثم قال قال النبي(صلي الله عليه و آله و سلم) نزلت صحف ابراهيم في اول ليلة من شهر رمضان و انزلت التوراة لست مضين من شهر رمضان و انزل الانجيل لثلاث عشرة ليلَه خلت من شهر رمضان و انزل الزبور لثمان عشر خلون من شهر رمضان و أنزل القرآن في ثلاث و عشرين من شهر رمضان» از اين كلمات پيداست كه كتب انبياي سلف هم در اين ماه نازل شده است& لذا بر آنها روزه گرفتن را لازم كردند و بعضي احياناً خواستند بگويند اين روايتها هم ـ معاذ الله ـ جعلي است.
«و الحمد لله رب العالمين»