موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 375

مدت زمان: 30:31 اندازه نسخه كم حجم: 3.30 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.60 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنوان
1 1 اجباري نبودن پذيرش دين و هدف از نبردهاي اسلام
2 1 تقدّم دعوت هدايتگرانه بر نبرد مسلحانه، در سيره? انبيا
3 1 جواز نبرد در زمان و مكان حرام، در صورت حرمت‌شكني مشركان
4 1 جواز مقابله به مثل در برابر تعدّي
5 1 لزوم تقواي سياسي و نظامي
6 2 معيّت خاصه الهي
7 1 اهميت جهاد جاني و مالي و كيفيت اشاره? قرآن به آنها
8 1 پرهيز از اسراف، از مصاديق آيه? 195
9 1 لزوم انفاق جهت پيشبرد نبرد با كافران، مصداق ديگر آيه? 195
10 1 زائده يا سببي بودن باء
11 2 انفاق صحيح و ناصحيح و دشواري تشخيص آن
12 2 وجوب عيني يا ك فايي كمك به نيازمندان
13 2 سوء استفاده ستمكاران از بحث جبر و اختيار و باسخ احنف به عوامفريبي معاويه
14 2 اهميت انفاق و منزلت انفاق كنندگان
15 1 بحثي لغوي پيرامون ‌«‌تهلكه» و سخن فخررازي درباره? مرجعيت لغوي قرآن
16 1 اقسام دوگانه احسان
17 2 فهم قرآن در پرتو نورانيّت درون


اعوذ بالله من الشيطاان الرجيم
بسم الله الرحم?ن الرحيم
?وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ المُعْتَدِينَ ? وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ وَلاَ تُقَاتِلُوهُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ حَتَّي يُقَاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِن قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزَاءُ الكَافِرِينَ ? فَإِنِ انتَهَوْا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ? وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَي الظَّالِمِينَ ? الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ ? وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ?
اجباري نبودن پذيرشدين و هدف از نبردهاي اسلام
تا حدودي جريان قتال و اينكه همه اقسام جنگ به دفاع برمي‌گردد بحثش گذشت و ساير مسائلي كه مربوط به جنگ و جهاد است در آيات بعدي كه ـ به خواست خداي سبحان ـ در پيش داريم مطرح خواهد شد. عمده اين است كه در اين كريمه فرمود قتال كنيد تا فتنه نباشد و دين براي خدا باشد كه اين دو جمله ?حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ? عصاره همان ‌«لا اله الا الله‌» است كه اين ‌«لا اله‌» معناي ?لاَّ تَكُونَ فِتْنَة? را در بر دارد و آن ‌«الا الله‌» معناي ?وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ? را در بر دارد و اين با مسئله ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? هم مخالف نيست براي اينكه ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? درباره اصل دعوت و برهان است. دين يك سلسله مجموعه عقايد است كه با اجبار حاصل نمي‌شود؛ نه با اجبار مي‌توان عقيده‌اي در كسي ايجاد كرد و نه با اجبار مي‌توان عقيده آمده را زايل كرد، چون قلب به دست كسي نيست، برهان اگر حاصل شد عقيده حاصل مي‌شود و اگر برهان حاصل نشد عقيده حاصل نمي‌شود. در مرحله عمل مي‌توان كسي را مجبور كرد ولي در مرحله اعتقاد كسي را نمي‌توان اجبار كرد، اصلاً قابل جعل نيست منتها دفاع براي آن است كه جلوي دعوت اسلامي باز باشد. اگر سران شرك جلوي دعوت [به دين] را نگيرند و دعوتها آزاد باشد، ممكن نيست كسي حقانيت دين را نفهمد؛ آن‌ قدر آيات الهي، بيّن است كه هيچ ممكن نيست كسي حقانيّت دين را نفهمد و يقيناً ايمان مي‌آورند. تمام جنگها براي اين است كه اين خار راه را بردارند و بگذارند كه دين آزادانه به مردم برسد و البته وقتي آزادانه رسيد حجت خدا تمام مي‌شود و يقيناً مي‌پذيرند مگر آنهايي كه از باب ?وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ? باشند و اين دفاعها براي آن است كه ديگران جلوي مراكز مذهب را نگيرند كه ?لَوْلاَ دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ? . تتمه اين بحث ـ به خواست خدا ـ در ‌«آية الكرسي‌» روشن خواهد شد.
تقدم دعوت هدايتگرانه بر نبرد مسلحانه در سيره انبيا
پرسش ...
پاسخ: دعوت واجب است نه جنگ ابتدايي؛ رسول خدا چراغ در دستش است اين بايد برساند. شمير به دست راست دين نيست به دست چپ دين است؛ با دست چپ شمشير را گرفته ولي با دست راست چراغ را گرفته؛ با دست راست چراغ را گرفته كه: ?لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ? اين در دست راست انبياست، اگر كسي خواست اين چراغ را خاموش كند از باب ?يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ? شمشيري كه در دست چپ [ايشان] است از غلاف در مي‌آيد. همه تلاشها براي اين است كه بيگانه نيايد اين چراغ را خاموش كند وگرنه انبيا اول كه دست به شمشير نبردند، اول دعوت كردند، آن سليمان(سلام الله عليه) هم اول نامه نوشت برهان اقامه كرد بعد فرمود اگر اين ادله را نپذيرفتيد و آن بت‌پرستي را همچنان ادامه داديد: ?ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا? .
پرسش ...
پاسخ: دعوت نه يعني فقط يك سخنراني بكنند [بلكه] يعني برهان اقامه كنند مثل احتجاج. اگر برهان اقامه كردند يقيناً بينه هست اگر معجزه بخواهند كه هست اگر دليل بخواهند كه هست و اگر بخواهند جلوي معجزه بايستند معلوم مي‌شود كه صدّ عن سبيل الله مي‌كنند. ممكن نيست كسي عاقل باشد و خدا را با برهان نشناسد! اگر فرصتي باشد كه انبيا حرفشان را به امم برسانند يقيناً مردم مي‌پذيرند براي اينكه فرمود بلاغ مبين داريم بينه داريم؛ از آن طرف فطرت در درون انسانهاست و از اين طرف هم بيان انبيا بلاغ مبين است اينها با معجزات آمدند، هيچ ممكن نيست كسي معجزه را ببيند بلاغ مبين را بشنود فطرت داشته باشد و دين را نپذيرد، تنها سران كفرند كه ائمه كفرند [و] اينها را به آتش دعوت مي‌كنند.

جواز نبرد در زمان و مكان حرام، در صورت حرمت‌شكني مشركان
آن ‌گاه درباره قصاص فرمود دين اصلي دارد و فرعي؛ گرچه رعايت كردن حرمت مقدسات دين جزء برنامه‌هاي ديني است مثل مكاني كه حرمت دارد نظير حرم و مكه و مسجدالحرام [يا] زماني كه حرمت دارد مانند ‌«اشهُر حُرُم‌» ولي اينها در محدوده دين محترم‌اند [و] اگر اصل دين در خطر باشد ديگر جا براي حفظ حرمت اين مكان يا آن زمان نيست لذا مي‌فرمايند مسجدالحرام كه از قداست خاص برخوردار است مادامي محترم است كه اصل نظام در خطر نباشد و همچنين ‌«اشهُر حُرُم‌» يعني ذيقعده و ذيحجه و محرم و رجب گرچه از حرمت خاص برخوردارند ولي مادامي اين حرمت براي آنها محفوظ است كه اصل نظام اسلامي آسيب نبيند لذا فرمود اگر آنها خواستند در ‌«اشهُر حُرُم‌» با شما بجنگند شما هم در ‌«اشهُر حُرُم‌» دفاع كنيد: ?الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ? [و] نه تنها از نظر زمان مي‌توانيد جبران كنيد بلكه ?وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ?؛ حالا اگر آنها حرمت يك مكان يا زمان يا شيء معيني كه محترم است را رعايت نكردند شما هم موظفيد رعايت نكنيد براي اينكه اصل نظام را حفظ كنيد؛ ?وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ?.
جواز مقابله به مثل در برابر تعدي
آن‌ گاه فرمود: ?فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ? كه يك تعبير عام است [يعني] خواه در شهر حرام باشد خواه به عنوان هتك حرمتهاي حُرُمات باشد يا نه از باب هتك حرمت شهر حرام است نه از باب هتك حرمت حرمات ديگر است بلكه تجاوز به مال و امثال ذلك است [كه فرمود] شما هم اعتدا كنيد. اطلاقِ ?فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ? محكَّم است الا ما خرج بالدليل. در بعضي از كتابهاي تفسيري مثل المنار آمده است كه اگر در جنگها بيگانگان از اسلحه‌هاي آتش‌بار استفاده كردند مسلمين هم مي‌توانند اگر از گازهاي سمي استفاده كردند مسلمين هم مي‌توانند ولي در روايات شيعه به بعضي از اين اطلاقات تقييد وارد شده است كه استفاده از سلاحهاي شيميايي و سمّي كجا جايز است و كجا جايز نيست؛ اين‌چنين نيست كه خيلي باز و روشن باشد و اين اطلاق آيه ?فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ? همه شئون را بگيرد. اينكه مسئولين نظام اسلامي تا حد ضرورت سعي مي‌كنند از اين سلاحهاي شيميايي استفاده نكنند براي آن است كه ائمه(عليهم السلام) اين‌چنين دستور دادند. در هر حال اين اطلاق، محكَّم است الا ما خرج بالدليل؛ ?فَمَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ?.
لزوم تقواي سياسي و نظامي
آن ‌گاه فرمود: ?وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ?؛ همان ‌طوري كه در بحثهاي عبادي فرمود: ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? و در بحثهاي قصاص و اجراي نظم داخلي در يك كشور فرمود: ?وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? و همچنين درباره مسائل مالي فرمود: ?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ? در اين مسائل نظامي و سياسي هم باز دستور تقوا مي‌دهد مي‌فرمايد: ?وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ?. اين تقواي نظامي است [و] غير از تقوايي است كه در آيه صوم است غير از تقوايي است كه در آيه وصيت است غير از تقوايي است كه در آيه قصاص است، اين يك تقواي نظامي و سياسي است [كه] در جبهه‌ها و در تصميم‌گيري‌هاي جبهه و جنگ و تبليغات جنگي و مانند آن لازم است: ?وَاتَّقُوا اللّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ?؛ اگر باتقوا بوديد خدا با شما متقين است.
معيت خاصه الهي
اين يك معيّت خاصه است در قبال آن معيّت عامه كه خدا با هر انساني است؛ در سوره? ‌«حديد‌» فرمود: ?وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ? ؛ در هر حالتي و در هر جايي كه باشيد خدا با شماست ولي درباره متقين فرمود: ?أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ? [كه] اين يك معيت خاصه است نظير ?إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا? يا ?إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِنَ المُحْسِنِينَ? يا و امثال ذلك. اين معيّتي است كه موساي كليم با اين معيَّت دلگرم است كه?إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ? يا رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) با آن معيت دلگرم است كه فرمود: ?لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا? [و] اين معيت خاصه با نصرت همراه است لذا فرمود: ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِينَ?.
اهميت جهاد جاني و مالي و كيفيت اشاره قرآن به آنها
چون جنگ بدون مسائل مالي حل نمي‌شود لذا فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ?. مسئله كمك مالي و جنگ نوعاً در كنار هم ذكر مي‌شود؛ گاهي نام كمك مالي را قبل از جهاد با جان ذكر مي‌كند گاهي كمك مالي را بعد از جهاد با جان ذكر مي‌كند. جهاد با جان مقدم است و كمك مالي مقدمه لذا گاهي مقدمه را قبل ذكر مي‌كند مثل ?جَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ? يا ?تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ? ؛ در آيه سوره? ‌«انفال‌» و آيه سوره? ‌«صف‌» اين‌چنين است كه جهاد با مال قبل از جهاد با نفس ذكر شده است چون مقدمه آن كار است اما در آيه سوره? ‌«توبه‌» كه ?إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ? جهاد با نفس قبل از جهاد با مال ذكر شده است براي اينكه مقدم است نه مقدمه؛ از اين جهت آيه سوره? ‌«توبه‌» جهاد با نفس را قبل از جهاد با مال ذكر مي‌كند و از آن جهت كه جهاد با مال مقدمه جهاد با جان است، در سوره? ‌«انفال‌» و در سوره? ‌«صف‌» جهاد با مال قبل از جهاد با جان ذكر مي‌شود منتها در اين بخش از آيات سوره? ‌«بقره‌» كه محل بحث است اول جهاد با جان را مبسوطاً مستدل بيان فرمود بعد به جهاد مالي رسيد. پس در آيات ديگر جهاد مال و جهاد جان كنار هم ذكر مي‌شود كه ?تُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ? يا ?جَاهِدُوا بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ? ولي در اينجا اول جهاد با جان مبسوطاً بيان شد آن ‌گاه جهاد با مال ذكر شد و همان ‌طوري كه جهاد با جان ارزشش به اين است كه ‌«في سبيل الله‌» باشد كه فرمود: ?وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ?، جهاد با مال هم ارزشش به اين است كه في ‌«سبيل الله‌» باشد لذا فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ?. كم يا زياد، دخيل نيست؛ چه زياد و چه كم، هر كس به اندازه خود، اينجا نصابي ندارد ولي عمده هدف است؛ نفرمود چقدر در راه خدا بدهيد نفرمود چقدر را اعطا كنيد فرمود در راه خدا انفاق كنيد [حالا] هر چه شد: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ?.
پرهيز از اسراف، از مصاديق آيه? 195
?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?؛ اين انفاق گاهي افراط است و گاهي تفريط و در هر دو حال هلاكت است، شما با دست خودتان خودتان را به هلاكت نيندازيد اهل اسراف و تبذير و تقتير نباشيد نظير آنچه در سوره? ‌«فرقان‌» بيان شده است كه بندگان خاص خدا كساني‌اند كه ?وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذلِكَ قَوَاماً? ؛ اينها كه اهل انفاق‌اند ميانه‌رويند نه اهل [افراط و] اسراف‌اند و نه اهل تفريط بلكه بين افراط و تفريط در حد اعتدال انفاق مي‌كنند. اينكه كه فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ? اين قِسم را هم در بر دارد نظير اينكه فرمود: ?كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا? ؛ افراط نكنيد، در اينجا هم فرمود شما افراط نكنيد يا در سوره? «اسراء‌» به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ?لاَ تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي عُنُقِكَ وَلاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَّحْسُوراً? ؛ اين نهي از افراط و تفريط است و دعوت به عدل در مسئله انفاق. اين يك مصداق از مصاديق ?لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ? است.
لزوم انفاق جهت پيشبرد نبرد با كافران، مصداق ديگر آيه? 195
مصداق دوم كه با اصل بحث رابطه دارد و بارزترين مصداق همين آيه است اين است كه اگر انفاق نكرديد خود را به هلاكت مي‌اندازيد براي اينكه جنگ كه بدون انفاق حل نمي‌شود. عده‌اي هستند كه ?يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ? فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ? ؛ در قرآن كريم فرمود كفار مال صرف مي‌كنند تا جلوي دين را بگيرند يعني ‌«حتي تكون فتنة‌»؛ تا فتنه و شرك باشد، خب شما هم مال در راه خدا صرف كنيد ?حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ?؛ چطور ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ? خب شما هم ?أَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?؛ خودتان را به هلاكت نيندازيد زيرا اگر كسي ايمان نداشت هالك است ولو زنده باشد؛ فرمود: ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ? . فرمود خود را به هلاكت نيندازيد؛ اگر كسي گرفتار كفر و نفاق شد به هلاكت مبتلا شد. شما اگر انفاق نكرديد كه جنگ پيش نمي‌رود، بالأخره جنگ بدون هزينه نخواهد بود. اينهايي كه مي‌جنگند اگر جنگ نكنند مي‌توانند خودشان را تأمين كنند و خانواده‌هايشان را تأمين بكنند ولي وقتي به جبهه مي‌روند هم اين جبهه رفتن هزينه دارند هم خود اينها هزينه دارند هم اعضاي خانواده اينها هزينه دارند و هم تهيه كردن ساز و برگ جنگي هزينه دارد، اين چهار جهت را بايد شما تأمين كنيد و اگر نكنيد خب جنگي نيست [و] اگر جنگي نبود فتنه است و شما در اين تجارت ضرر كرديد. ما گفتيم تجارت كنيد: ?هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَي تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ? تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بَأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُم? ـ انبيا آمدند به انسان راه تجارت ياد بدهند ـ فرمود بهترين تجارت كه شما را از عذاب اليم مي‌رهاند آن است كه به خدا و پيامبر ايمان بياوريد و در راه خداي سبحان و حفظ دين پيامبر با مال و جانتان جهاد كنيد، خب اگر كسي اهل جهاد با مال نبود جهاد با جان حاصل نخواهد شد مگر اينكه بريزند در خانه او و در عُقرِ دار او با او بجنگند خب آن وقت با شكست همراه است لذا فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?.
زائده يا سببيه بودن باء در ?بِأَيْدِيكُمْ?
‌«‌باء» در ?بِأَيْدِيكُمْ? يا زائده است يا سببيه، [اگر سببيه باشد] يعني با دست خودتان جان خودتان را به هلاكت نيندازيد [يعني] ‌«‌ولا تلقوا انفسكم بايديكم الي التهلكة» كه ‌«انفسكم‌» مفعولي است محذوف و اگر زايده باشد ?لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُم? يعني ‌«لا تلقوا ايديكم الي التهلكة‌» يعني دستتان را به هلاكت نيندازيد كه منظور از دست قدرت است يعني قدرت را به هلاكت نيندازيد (اينجا نيازي به حذف مفعول نيست) قدرتتان را از بين نبريد، حالا كه خدا به شما قدرت داد اين قدرت را حفظ كنيد: ?خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ? يا ?أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? و مانند آن؛ خود را به هلاكت نيندازيد: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?.
انفاق صحيح و ناصحيح و دشواري تشخيص آنها
پرسش ...
پاسخ: نه، چون انفاق في سبيل الله واجب است تأمين عائله هم واجب است؛ انسان اگر كاري بكند كه با دست خالي به منزل برود آن واجب النفقه را چه كار كند؟! [لذا] اين مي‌شود محرَّم. اگر انسان ايثاري در آيه سوره? ‌«انسان‌» مي‌بيند تشخيص اينكه اين اسراف است يا ايثار كار بسيار مشكلي است اين است كه گفتند دين كه صراط مستقيم است از مو باريك‌تر است و از شمشير تيزتر . گاهي انسان حالاتي از ائمه(عليهم السلام) مي‌بيند كه آن حالات را در خودش نمي‌تواند پياده كند. عده‌اي از بهترين بندگان خدا آن هم با تلاش و كوشش و كدّ يمين و عرق جبين، مالي قرض كنند و فراهم كنند و چند قرص ناني تهيه كنند با دستاس آن ‌گاه چند شب افطار را با آب خالص بگذرانند كه ?وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَيَتِيماً وَأَسِيراً? ، اين آيا ايثار است [و] ديگري هم مي‌تواند اين كار را بكند يا اسراف است، تشخيصش مقدور همه نيست. واقعاً در بعضي از مسائل انسان به جاهايي مي‌رسد كه به خوبي ادراك مي‌كند كه صراط مستقيم از مو باريك‌تر و از شمشير تيزتر است. تشخيص اينكه اين ايثار است كه جزء عالي‌ترين مراحل كمك و انفاق است يا اسراف است كه محرَّم است، كار آساني نيست. آنها خودشان صراط الاعمال‌اند ميزان اعمال‌اند [و] به خوبي مي‌توانند تشخيص دهند مثل اينكه امام مجتبي(سلام الله عليه) چند بار كل مالش را تقسيم كرد و بعضي از مواقع هم كل مالش را داد نه تقسيم كرد گاهي بين خود و فقرا تقسيم مي‌كرد گاهي همه را يكجا [بين فقرا] تقسيم مي‌كرد.
بنابراين اگر كسي اهل مسئله باشد مي‌داند كه كجا لله است و اگر اهل مسئله نباشد ممكن است خيال كند كه لله است در حالي كه حرام را مرتكب شده؛ عائله‌اش را بايد تأمين كند خودش را بايد تأمين كند [و] در حالي كه تأمين خود و عائله واجب است، قوت خود را و قوت عائله خود را يكجا به ديگران داد آن وقت كَلّ بر ديگري شد. اين خيال مي‌كند كه اين لله است در حالي كه دارد گناه مي‌كند: ?وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً? [و] گاهي مي‌بينيد انسان خودش و عائله‌اش را در گرسنگي قرار مي‌دهد و آيه سوره? ‌«انسان‌» نازل مي‌شود؛ تشخيص اينكه اين ايثار است يا اسراف كار آساني نيست. آنها البته از واجب نگذشتند از حد ضرورت و لزوم نگذشتند منتها خود را به سختي انداختند: ?وَيُؤْثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ? . ‌«خصاصه‌» يعني حاجت يعني آنكه مختص خودش است به ديگري مي‌دهد و خودش در بيرون اتاق به سر مي‌برد اما اين‌ طور نيست كه بميرد؛ فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?.
وجوب عيني يا كفايي كمك به نيازمندان
گاهي مي‌بينيد كه مسئله جنگ است كه انفاق مالي زمينه نجات را فراهم مي‌كند گاهي مسئله جنگ نيست مسئله فقر است و اگر به فقرا نرسند شورشي در كار است، اينجا هم انفاق لازم است. انفاق يك سلسله موارد وجوب دارد كه مشخص شد مانند زكات و خمس و كفارات و نظاير آن [اما] يك وقت است كسي متمكن است و از فقر همسايه يا مشابه او باخبر است و همه وجوهات شرعيه‌اش هم را پرداخت اما مي‌داند كه فلان شخص آبرومند نيازمند است و اگر به او نرسد او از بين مي‌رود، چون شخصاً او مي‌داند و ديگران نمي‌دانند بر او واجب عيني است كه آن نياز مند را تأمين كنند و اگر چند نفر مي‌دانند بر آنها واجب كفايي است. حفظ نفوسِ مسلمانان بلكه غير مسلمانان به عنوان حفظ نفس محترم، واجب است مگر اينكه كسي مهدورالدم باشد. خب اگر در شرايطي جامعه گرفتار فقر شد كه اگر عده‌اي به فقرا نرسند احياناً زمينه شورش فراهم مي‌شود، آنجا چه بايد كرد؟ [آيا] آنجا انفاق واجب نيست؟ [آيا] حفظ يك نظام لازم نيست؟ خب فقرا در درجه اول بر خودشان واجب است كه كار كنند و كَلِّ بر كسي نباشند چون تحصيل مئونه بر هر كسي واجب است؛ كسب براي تحصيل رزق خود و عائله خود واجب است [اما] اگر به سراغ كسب رفت و كار نبود يا به او ندادند و او بين خود و خداي خود هيچ كوتاهي نكرد در تحصيل كار و طلب و كوشش اما يا كار نبود يا به او ندادند و او الآن نيازمند است، هر كسي مستحضر است بايد او را تأمين كند يا واجب عيني است يا واجب كفايي، حالا چه از وجوهات شرعيه معروف [او را تأمين كند] چه از وجوهات شرعيه غير معروف يعني غير زكات و غير خمس و مانند آن.
حكومت اسلامي هم با اين مردم در درجه اول سهيم است در احساس مسئوليت كه هم كار بدهد و اگر نشد نان بدهد و اگر هيچ يكي از اين مراحل سه يا چهار يا پنج‌گانه نگذشت، اين شخصي كه گرسنه ماند همين‌ طور بايد بنشيند و بميرد يا بايد بالأخره بچه‌هاي خودش را تأمين كند و حق خودش را بايد بگيرد و مي‌گيرد، آن روز است كه فساد مي‌شود. فرمودند ديگر نگذاريد خود را به هلاكت بيندازيد. اگر كسي بين خود و خداي خود تلاش و كوشش كرد براي تحصيل كار كار نبود يا به او ندادند و گرسنه ماند و كساني كه وجوه شرعي داشتند (خواه معروف نظير خمس و زكات و كفارات و امثال ذلك خواه غير معروف نظير همين انفاق واجب) به او نرسيدند و حكومت هم بي‌تفاوت بود آيا در اينجا بر او همين ‌طور واجب است بنشيند تا بميرد يا بر او بالأخره امري لازم است كه خود و فرزندان خود و عائله تحت تكفل خود را تأمين كند؟ آن روز است كه آشوب مي‌شود. فرمود: ?وَأَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?؛ خودتان را به هلاكت نيندازيد. اين مردم در آن مرحله چهارم و پنجم نه بايد صبر كنند و نه صبر مي‌كنند. پس اگر مسئله جنگ است انفاق كنيد تا اينكه فتنه‌اي در كار نباشد و شما به هلاكت نرسيد و اگر مسئله اقتصادي است و مسئله جنگ نيست، بكوشيد كه خودتان را حفظ كنيد و دينتان را حفظ كنيد. اين‌چنين نيست كه خداي سبحان اگر مالي به كسي داد در برابر آن مسئوليتي نخواهد، همه و همه امتحان است و همه و همه در برابر مسئوليت قرار گرفته است.
سوء استفاده ستمكاران از بحث جبر و اختيار و پاسخ احنف به عوامفريبي معاويه
اگر خداي سبحان روزي را داد و ظالمي روزي او را گرفت و در صندوق خود ذخيره كرد آنجا چه بايد كرد؟ در شرح حال احنف‌بن‌قيس آمده است كه معاويه همين بلاها را به سر محرومين مي‌آورد. روزي به عنوان توجيه تباهيهاي دستگاه اموي گفت خداي سبحان براي شما همين مقدار روزي نازل كرده است چون در سوره? ‌«حجر‌» فرمود: ?إِن مِّن شَيْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ? براي شما همين مقدار نازل كرده است، شما چه اعتراضي داريد در كار خدا و قضا و قدر خدا چه اعتراضي داريد.
اين مطلب را در پرانتز [توجه كنيد] اين از نكات بسيار بسيار ظريفي است كه مرحوم حاج آقا رضا همداني(رضوان الله عليه) در كتاب شريف مصباح خودش در فقه در بحث طهارت ذكر كرده؛ آنجا كه مرحوم كاشف الغطاء مي‌فرمايد كه جبريه نجس‌اند مفوضه نجس‌اند، مرحوم حاج آقا رضا همداني(رضوان الله عليه) مي‌فرمايد شما در يك حد عميق و دقيق از هوش هستيد و مسئله جبر و تفويض براي شما حل شده است وگرنه مسئله جبر و تفويض اين ‌طور نيست كه اگر كسي جبري شد مُنكرِ ضروري شده باشد يا اگر تفويضي شد، مُنكرِ ضروري شده باشد، اين جزء پيچيده‌ترين مسائل نظري است نه مسئله بديهي؛ خيلي از علماي ما رفتند جبر را ابطال كنند سر از تفويض در آوردند منتها نمي‌دانند كه مفوّضه هستند اين مسئله خيلي سنگين است، حالا اگر كسي تلاش و كوشش كرد به يك سمت افتاد و اشتباه كرد، بيراهه رفت اما نجس نيست چون ضروري را منكر نشد [بلكه] نظري عميقي را بد فهميد. بعد از طرح اين مسئله اين قسمت را نقل مي‌كند مي‌فرمايد مسئله جبر آن‌چنان براي توجيه تباهيهاي دستگاهِ [حكومت] عامل مؤثر بود كه اشاعره عامل پرورش اين فكر بودند. اصولاً بهترين راه براي توجيه طغيان طغات همان جبر است؛ بگويند قضا و قدر اين كار را كرده خدا اين كار را كرده و ما ابزار كار اوييم، هر چه مي‌كند خدا مي‌كند ما مأموران الهي هستيم ما ابزاريم، كاري در عالم نيست مگر كار خدا و امثال ذلك. چون مسئله جبر عامل بسيار خوبي بود براي توجيه ستمكاري حكومتها، اموي عموماً و گوشه‌اي از عباسي‌ها تلاش كردند كه اشاعره را بپرورانند [و] معتزله را كه قدري آزاد فكر مي‌كردند و به اماميه نزديك‌تر بودند قلع و قمع كنند. اين مطلب لطيف را مرحوم حاج آقا رضا همداني در كتاب شريف مصباح خودش اشاره مي‌كند كه به جان آزادانديشها افتادند و اشاعره را كه جبري‌منش بودند پروراندند (اين پرانتز بسته؛ اين بحث از مرحوم حاج آقا رضا بود).
غرض آن است كه معاويه به عنوان اينكه قضا و قدر همه كارها را به عهده مي‌گيرد به اين آيه و امثال اين آيه استدلال كرد كه روزيِ شما همين اندازه است كه خدا رساند [و] از خزينه غيب براي شما همين مقدار نازل كرده شما چه اعتراضي داريد. احنف‌بن‌قيس برخواست و حرفي زد كه شرح حرف او اين است كه معاويه اينجا سه مسئله هست و بايد از هم جدا بشود: مسئله اولي اين است كه ما معتقديم همه حقايق در خزائن الهي هست و اين خزينه تمام‌شدني نيست (اين يك)؛ دوم اين است كه خداي سبحان به اندازه صلاح‌ديد از خزينه غيب نازل مي‌كند و نازل كرده است (دو) ما درباره مطلب اول اعتقاد داريم اعتراض نداريم درباره مطلب دوم معتقديم اعتراض نداريم [اما] مسئله سوم اين است كه خداي سبحان از خزينه غيب روزي ما را نازل كرده [ولي] تو از خزينه خدا گرفتي در خزينه خودت ذخيره كردي و غصب كردي، ما قياممان براي مسئله سوم است نه براي مسئله اول و دوم . خب اگر در روايات آمده: «و لكل ذي رمق قوت لكل حبة آكل» ، اگر امتي در فقر سوختند يعني همچنان بايد بسوزند و بميرند؟! بايد اگر سرقت است كه گفتند در حال اضطرار حدّي ندارد نه تكليفي نه وضعي؛ نه تنها دستش را قطع نمي‌كنند تعزير هم نمي‌كنند، البته در آن حد نهايي وقتي مرحله چهارم و پنجم رسيد نه اينكه از اول شروع به طلب مال حرام بكند.
ـ اهميت انفاق و منزلت انفاق كنندگان
در هر حال فرمود اگر مسئله جنگ است كه بدون مال حل نمي‌شود اگر مسائل ديگر است كه بدون مال حل نمي‌شود و شما هم بدانيد كه انفاق، مال را اضافه مي‌كند؛ انفاق مثل حرس كردن درخت است: «من ايقن بالخلف جاد بالعطية» ؛ اگر كسي بداند كه كسي انفاق، روزي را اضافه مي‌كند و آن خلأ را پر مي‌كند، در بخشش، دستش باز خواهد بود. سخاوت درختي است در بهشت و از بهشت مي‌رويد و شاخه‌هاي آن در دنيا و به دست اسخياست، هر كس با تماس با يكي از اين شاخه‌ها وارد بهشت مي‌شود . اينها جزء روايتهاي بسيار لطيف ماست كه سخاوت يك درخت طوبايي است كه از بهشت مي‌رويد. در هر حال فرمود در مواردي كه انفاق مال لازم است اگر كسي انفاق نكند خود را به هلاكت مي‌اندازد؛ ?وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?.
بحثي لغوي پيرامون ‌«‌تهلكه» و سخن فخر رازي درباره? مرجعيت لغوي قرآن
اين ‌«تهلكه‌» بر وزن تفعُله يك مصدر عديم المثيل است؛ در لغت، مصدري به اين وزن نيامده است. عده‌اي توجيه مي‌كنند كه اصلش چه بود چگونه تهلكه است و امثال ذلك؛ امام رازي در ذيل همين جمله مطلب بسيار شيريني دارد مي‌گويد من تعجب مي‌كنم كه اين نحوي‌ها خودشان را به زحمت مي‌اندازند براي اينكه ضبط يك كلمه را پيدا كنند همين كه شعر مجهولي پيدا كردند كه معلوم نيست شاعرش كيست خيلي خوشحال‌اند كه اين كلمه در فلان شعر پيدا شده [اما] اين كلمه در قرآن كريم كه دوست و دشمن به فصاحت آن اعتراف كردند استعمال شده آن‌ گاه اينها هنوز به دنبال يك دليل مي‌گردند! قرآن بعد از اثبات اعجازش مرجع است، مگر قبل از قرآن كتاب لغت بود؟! قرآن آمد لغت را ياد داد اصلاً لغت ساخت، ادبيات از قرآن به بعد آمده وگرنه ما در قبل از اسلام، كتابِ لغت به عنوان مرجعِ كلمات نداشتيم اين قرآن اصلاً آمد لغت و ادبيات را به ديگران ياد داد، حالا انسان بيايد بگويد چون ‌«تهلكه‌» در قرآن استعمال شد ببينيم در شعر فلان شاعر كه نمي‌شناسيم كه كيست هم استعمال شده است يا نه! فرمود اين كار و اين زحمتها را بر خودتان تحميل نكنيد وقتتان را هدر ندهيد؛ من تعجب مي‌ كنم شما اگر شعري پيدا كرديد خوشحال مي‌شويد كه اين وزن آمده؛ اما در قرآن كه اين كلمه استعمال شده كه همه ادبا [در برابر قرآن] زانو زدند، آن وقت شما باز به دنبال يك شاهد ديگر مي‌گرديد. در هر حال ‌«تهلكه‌» هم صحيح است نظير ساير اوزان، خودتان را به زحمت نيندازيد كه وزن پيدا كنيد؛ ?وَلاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ?.
اقسام دوگانه احسان
آن گاه در صدر مسئله جهاد فرمود: ?وَلاَ تَعْتَدُوا? و در ذيل مسئله جهاد و انفاق هم فرمود: ?وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ?. احسان دو قسم است: يك احسان به غير است يعني نسبت به ديگري كار خير و نيك كردن [و] يك احسان نفسي است؛ احسان يعني ‌«الاتيان بفعل حسن‌» كار خوب كردن؛ كسي كه نماز خواند احسان كرد يعني كار خوب كرد كسي كه امين بود كسي كه صادق بود كسي كه صائم بود احسان كرد يعني كار خوب كرد؛ نه اينكه نسبت به ديگران احسان كرد [زيرا] احسان دو قسم است. در اين كريمه فرمود: ?وَأَحْسَنُوا? نه يعني نسبت به ديگران، نسبت به ديگران كه اينجا جاي احسان نيست جاي شمشير است ?وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّي لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ? اينجا ديگر جاي شمشير است؛ اينجا جايي است كه همان ‌طوري كه در مسائل قصاص مي‌فرمايد: ?وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ? در مسئله حدود مي‌فرمايد: ?وَلاَ تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ? ، در مسئله جنگ هم مي‌فرمايد: ?أَشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ? ?أَعِزَّةٍ عَلَي الكَافِرينَ? و امثال ذلك؛ اينجا جاي جنگ است جاي احسان به غير نيست اما در همه شرايط خودتان آدم خوب باشيد تجاوز نكنيد تعدي نكنيد نه در قتال كوتاهي كنيد نه در انفاق كوتاهي كنيد و مانند آن؛ ?وَأَحْسَنُوا? براي اينكه ?إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ?.
فهم قرآن در پرتو نورانيت درون
امروز چون پايان بحثهاي اين سال است اميدواريم كه بهره‌اي كه از قرآن كريم مي‌گيريم تنها بهره علمي نباشد، بهره عملي [هم] باشد. يك وقت هم به عرضتان رسيد كه همه علوم اين‌ طور است اما اين جزء شاخصه قرآن كريم است كه ما اگر خواستيم ببينيم اين آيه يا اين سوره يا اين بحث از سوره را متوجه شديم يا نه، بايد ببينيم در خودمان نورانيتي احساس مي‌كنيم يا نه. اگر در خودمان نورانيتي مشاهده كرديم بايد شاكر باشيم كه اين مقدار از قرآن را فهميديم و اگر همان حرفه و صنعت بود يك آمدن و نوشتن و گفتن بود نظير بحثهاي رسمي خودمان، بايد متأسف باشيم كه قرآن را نفهميديم [بلكه] يك كتاب عربي خوانديم، چون اگر قرآن نور است چطور اين نور در دل راه پيدا مي‌كند [ولي] انسان نور را مشاهده نمي‌كند؟! اين است كه انسان بايد بين خود و خداي خود، در خودش تأمل بكند كه آيا نوراني شده است يا نوراني نشد، اگر ـ ان‌شاءالله ـ نوراني شد چه اينكه آقايان ـ به لطف الهي ـ اين‌چنين هستيد بايد شكر بكند.
«و الحمد لله رب العالمين»