موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 464

مدت زمان: 34.49 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.98 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.97 MB دانلود

رديف عنوان
1 اشاره‌اي به مضمون آيه
2 نساء، به معني زن‌هايي كه در عدّه‌اند
3 استدلال بر تعيين مصداق عدّه
4 علت حرمت خطبه? زن در عدّه? رجعي تعريضاً يا تصريحاً
5 جواز پيشنهادِ تعريضي ازدواج به زن در عدّه? وفات يا عدّه? طلاق بائن
6 فرق تعريض و تصريح
7 مفهوم داشتن لقب در مقام تحديد
8 عيب نداشتن إكنان خطبه ولو تصريحاً
9 علت جواز خطبه? تعريضي يا إكنان خطبه? تصريحي
10 «علم الله ...» واسطة العقدِ مطالب گذشته و آينده
11 وجوه تبيين مواعدّه? سرّ
12 ممنوع بودن عزم مرد جهت ازدواج با زن در عدّه? قبل از انقضاي اجل
13 بلوغ اجل به معني انقضاي اجل
14 نهي از مقدّمه? فعل جهت تأكيد بر اهميت مسأله
15 پديده‌هاي نفساني، زمينه ساز خباثت روح و موجب سلب بسياري از كمالات
16 ذكر تبشير بعد از انذار در آيه



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ?
بعضي از مباحث مربوط به آيه قبل كه مربوط به عدّه وفات بود، چون در مسئله آيه 240 سوره? بقره در پيش است آنجا مطرح خواهد شد كه ?وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجاً وَصِيَّةً لاَِزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ? كه احتمال ناسخيت آن آيه هست تتمه بحث به خواست خدا آنجا مطرح خواهد شد.
اشاره‌اي به مضمون آيه
در اين آيه قرائت شده چند حكم را بيان فرمود كه اول ترجمه گونه‌اش مشخص مي‌شود، فرمود: ?وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ?؛ بر شما حرج و گناهي نيست اگر به خواستگاري زنها برويد و اين خطبه و خواستگاري را با تعريض بيان كنيد نه با تصريح يا خواستگاري زنها را در دلتان بپرورانيد؛ اظهار نكنيد هيچ كدام از اينها حرجي ندارد، چه در دل بپرورانيد يا اظهار كنيد؛ منتها به تعريض نه بالتصريح ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ?؛ خدا مي‌داند كه شما قدرت ضبط نداريد خواه و ناخواه اين خطبه و پيشنهاد ازدواج را با زنها در ميان خواهيد گذاشت؛ ذكر مي‌كنيد و چون ذكر مي‌كنيد و نمي‌توانيد تحمل كنيد ذكر بكنيد، اما ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا?؛ آنها را وعدّه نهاني و مخفيانه ندهيد ?إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً?؛ مگر اينكه در آن محفل سرّي سخني بگوييد كه در علن هم بتوانيد بگوييد ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ?؛ تصميم قطعي بر بستن عقد نكاح نگيريد مگر اينكه آن مدت منقضي بشود. بعد از بيان اين احكام فرمود: ?وَاعْلَمُوا?؛ بدانيد كه خدا آنچه در جان شماست مي‌داند و از خدا بپرهيزيد و بدانيد كه خداي سبحان غفور است و بردبار و حليم، اين ترجمه آيه.
نساء، به معني زن‌هايي كه در عدّه‌اند
در اين آيه مباركه چندين مقام محل بحث است؛ اول اينكه گرچه كلمه نساء به عنوان جنس مطلق است و همه زنها را شامل مي‌شود، اما يقيناً به قرينه ?حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? كه در همين آيه مطرح است مربوط به زنهايي است كه در عدّه‌اند، چون اگر زن در عدّه نباشد يا در عقد زوجيت كسي باشد يا آزاد باشد حكم آنها روشن است يعني اگر زن آزاد باشد حكم خطبه‌اش بينّ‌الرشد است كه جايز است و اگر زني همسر داشته باشد حكم خِطبه‌اش بينّ‌الغي است كه روشن است و حرام است و اگر زني در عدّه بود محل بحث است پس گرچه نساء هر سه گروه را شامل مي‌شود ولي دو گروه يقيناً بيرون‌اند: آنها كه همسر ندارند و در عدّه همسران سابق هم نيستند يا همسر دارند و همسرشان بالفعل با آنهاست طلاقي ندادند خِطبه آنها مشخص است يا حرام بين است يا حلال بين آنها از محل بحث بيرون‌اند، پس نساء گرچه هر سه طايفه را شامل مي‌شود ولي دو طايفه از بحث بيرونند.
استدلال بر تعيين مصداق عدّه
مطلب بعدي آن است كه در همين مقام اول كه فرمود: ?وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ? اكنون كه طبق قرائن داخلي منظور از اين نساء سه گروه نيست فقط يك گروه است آن زنهايي كه در عدّه هستند منظورند آيا منظور زنهايي كه در عدّه وفات‌اند به قرينه آيه قبل يا مطلق عدّه. بعضيها توهم كردند كه چون آيه قبل درباره عدّه وفات بود و هم فرمود ?فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ? يعني آن چهار ماه و ده روز گذشت الآن هم كه مي‌فرمايد: ?حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? ناظر به همان چهار ماه و ده روز است، اين توهم درست نيست، براي اينكه اولاً اينها دو آيه‌اند و نمي‌شود اينها را قرينه متصل قرار داد و ثانياً ترتيب قرائت كه همانند ترتيب نزول نيست اگر باهم نازل مي‌شدند ممكن بود چنين توهمي بشود، اما معلوم نيست كه باهم نازل شده باشند كه، آن آيه در خصوص عدّه وفات است اين آيه درباره مطلق عدّه است اصولاً اين آياتي كه در طي اين چند روز بحث شد هم عدّه وفات را هم عدّه طلاق رجعي را هم عدّه طلاق بائن را در بر داشت، بنابراين نمي‌شود گفت كه منظور خصوص عدّه وفات است كه در عدّه وفات خِطبه حرام است (تصريح به خطبه) ولي در عدّه طلاق بائن يا امثال ذلك حلال است، پس اين ?خِطْبَةِ النِّسَاءِ? منظور زنهايي‌اند كه در حال عدّه‌اند خواه عدّه وفات كه در آيه قبل بود يا عدّه طلاق رجعي و يا عدّه طلاق بائن به هر صورت خطبه و خواستگاري زن در حال عدّه اگر به نحو تعريض باشد نه به نحو تصريح حلال است.
علت حرمت خطبه? زن در عدّه? رجعي تعريضاً يا تصريحاً
اگر طبق فتوا اين‌چنين گفته مي‌شود كه زن در حال عدّه رجعي خِطبه او حرام است چه تصريح و چه تلويح براي آن است كه روايت آمده است و دلالت كرد بر اينكه زن در عدّه طلاق رجعي به منزله زوجه است، رواياتي كه قبلاً خوانده شد مضمونش اين بود كه زن در عدّه طلاق رجعي امرئه و زوجه شوهر به شمار مي‌رود، لذا كسوه و نفقه دارد لذا حق سكني دارد و امثال ذلك اين در حقيقت به منزله زن شوهر‌دار است همان‌طوري كه زن شوهر‌دار خطبه‌اش حرام است چه تصريح چه تلويح، زني كه در عدّه طلاق رجعي است خطبه‌اش حرام است چه تصريح چه تلويح، قدر مشترك بين احكام عدّه حرمت ازدواج است يعني زن در حال عدّه بر او حرام است كه شوهر بگيرد، اما شوهر مي‌تواند پيشنهاد ازدواج بعد از انقضاء عدّه را در زمان عدّه مطرح كند اين پيشنهاد اگر در زمان عدّه طلاق رجعي باشد مطلقا حرام است چه تصريحاً و چه تعريضاً.
جواز پيشنهادِ تعريضي ازدواج به زن در عدّه? وفات يا عدّه? طلاق بائن
اگر در زمان عدّه وفات يا عدّه طلاق بائن باشد، تعريض اين پيشنهاد كه تعريضاً بيان كنند اين عيب ندارد، تصريحاً بيان كنند حرام است.
فرق تعريض و تصريح
فرق بين تعريض و تصريح آن است كه تعريض از «عرض» است و تصريح از «صراح»، «صراح» يعني متن جريان، عرض يعني كنار قضيه اگر انسان طوري حرف بزند كه اين خطبه و خواستن را در عرض حرفش قرار بدهد يعني در حاشيه و در كنار حرف قرار بدهد نه در متن حرف اين را مي‌‌گويند تعريض، تصريح آن است كه اين خطبه و خواستند را در صراحِ حرف قرار بدهد يعني در متن سخن قرار بدهد اگر بگويد شما خانه‌دار خوبي هستي يا اگر بگويد من به فكر كسي هستم كه بچه‌هايم را اداره كند اين تعريض است والّا اگر مستقيماً پيشنهاد ازدواج بدهد خب تصريح است، قدر مشترك بين عدّه، حرمت تزويج است، اما حرمت خواستگاري و پيشنهاد، در خصوص عدّه رجعي مخصوص عدّه رجعي است چه تصريح و چه تعريض، ولي در عدّه طلاق بائن يا عدّه وفات تعريضش جايز است و تصريحش حرام، البته اين تفسير از روايت استفاده مي‌شود نه از آيه.
مفهوم داشتن لقب در مقام تحديد
پرسش:... پاسخ: بله ديگر، براي اينكه چون لقب است و در مقام تحديد معلوم مي‌شود كه «ان صرحتم» جناح دارد ?وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ? اما اگر تصريح كرديد جناح دارد، گرچه لقب مفهوم ندارد، اما لقبي كه در حال تحديد باشد مفهوم دارد وقتي بگويند تعريضاً بگوييد عيب ندارد يا كنايتاً بگوييد عيب ندارد در مقام تحديد هم هستند يعني تصريحاً بگويي عيب دارد اگر در مقام تحديد نباشد، مثل اينكه سائل سؤال كند آيا مي‌شود تعريضاً خطبه كرد، حضرت بفرمايد آري اين مفهوم ندارد كه تصريحاً حرام است، چون در كلام سائل است، اما اگر خود حضرت در مقام تحديد باشد نظير اين آيه كه بفرمايد تعريض خِطبه عيب ندارد يعني تصريح خطبه عيب دارد.
پرسش...
پاسخ: نه؛ آن كنايه است آن معناي كنايه است، كنايه آن است كه لوازم امر ذكر مي‌شود و لوازم منظور نيست آن ملزوم، منظور است، تعريض آن است كه متن قضيه ذكر مي‌شود منظور هم هست آن‌كه در حاشيه و در كرانه و در كناره مطلب است آن هم منظور است، مثل همين كسي كه مردي همسرش را از دست داد محتاج به تجديد فراش است زني هم شوهرش را از دست داد اين مردي كه نيازمند به همسر است به آن زن بگويد من به اين فكرم كه مديري براي منزلم فراهم كنم اين بيان احتياج به مدير است بالصراحه در عرض و كرانه اين مطلب آن است كه دارد پيشنهاد ازدواج به او مي‌دهد يعني به او مي‌گويد بعد از انقضاي عدّه حاضرم زندگي كنيم، اما كنايه آن است كه لازم ذكر مي‌شود و مراد نيست ملزوم، مراد است مثلاً مي‌گويند فلان كس دست به جيب است دست به كيف است اين دست به جيب است يعني سخي‌الطبع است نه به اين معناست كه مرتب از جيبش در مي‌آورد اگر به نماينده‌هايش هم دستور بدهد يا اموالي كه در اختيار ديگران دارد دستور هزينه بدهد باز هم سخي‌الطبع است اين نظير كثير‌الرّمادي كه مي‌گفتند نه يعني حتماً آشپزخانه‌اش پر خاكستر است، اينكه مي‌گويند دست به جيب است دست به كيف است امثال ذلك اين مدلول لفظي مراد نيست آن ملزوم، مراد است آن مي‌شود كنايه و اين مطلب قبلي مي‌ شود تعريض، تعريض غير از كنايه است.
پس ?وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيَما عَرَّضْتُمْ بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاءِ? درباره انقضاي اجل فرمود اگر مدت گذشت هر تصميمي كه خود آنها مي‌گيرند آزادند، اما در زمان اجل و مدت به مردها خطاب كرد كه اگر شما بخواهيد تعريضاً پيشنهاد ازدواج بدهيد عيب ندارد، چون در مقام تحديد است مفهومش اين است كه تصريحاً حرام است اين راجع به مطلب اول.
عيب نداشتن إكنان خطبه ولو تصريحاً
?أَوْ أَكْنَنْتُمْ فِي أَنْفُسِكُمْ?؛ يا مطلبي را در دل بپرورانيد اين هم عيب ندارد البته وقتي تعريضش عيب نداشت آنچه در دل مي‌پرورانيد عيب ندارد ولو تصريح، چون در دل انسان تصريح هم بكند عيب ندارد در مقام بيان تعريضش جايز است در دل هر چه بپرورانيد جايز است؛ تصميم گرفتن يعني در دل اين‌چنين پروراندند كه اين زن كه عدّه‌اش سپري شد با او ازدواج كند اين معنا را ولو تصريحاً در دل بپروراند عيب ندارد «إكنان» يعني چيزي را در سطر دل سپردن برخلاف «مكنون» كه درباره ا?جرام و اجسام است، نظير بيت المكنون و امثال ذلك.
علت جواز خطبه? تعريضي يا إكنان خطبه? تصريحي
خب چرا ?لاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ? اين دو امر بر شما حرج ندارد، فرمود كه ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ?؛ خدا مي‌داند كه مرداني كه نيازمند به تشكيل خانواده‌اند اگر يك زن بي‌سرپرست و بي‌مانعي را شناسايي كردند، بالأخره پيشنهاد مي‌دهند، چون خدا مي‌داند كه نوع مردها قدرت تحمل ندارند تا خود را ضبط كنند، فرمود اگر در دل بپرورانيد تصريحاً يا تعريضاً و يا بر زبان جاري كنيد خصوص تعريض را اين حالات عيب ندارد، چون خدا مي‌داند كه شما نمي‌توانيد خود را ضبط كنيد و كنترل كنيد، ولي اگر خواستيد بگوييد مواظب باشيد كه اين حرفها را بزنيد ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ?؛ اين‌كه فرمود خدا مي‌داند كه شما بالأخره جريان را ذكر مي‌كنيد زمينه است براي يك حكم تخفيفي كه نظيرش در آيه 187 قبلاً گذشت در 187 همين سوره مباركه? «بقره» فرمود: ?أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَي نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ?؛ خدا مي‌داند كه اگر در ماه مبارك رمضان شب هم مثل روز مباشرت حرام بشود مردها قدرت ضبط نفس ندارند؛ به حرام مي‌افتند وقتي به حرام افتادند به خودشان خيانت كرده‌اند، چون هر گناهي خيانت به خود فطرت انساني است، فرمود چون خدا مي‌داند كه شما به خودتان خيانت مي‌كنيد تخفيف داده است روز را تحريم كرد شب را تجويز كرده است اينكه فرمود: ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ? اين زمينه است براي صدور يك حكم تخفيفي و آسان، لذا فرمود: ?فَتَابَ عَلَيْكُمْ وَعَفَا عَنْكُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ? يعني در شب جايز است.
«علم الله ...» واسطة العقدِ مطالب گذشته و آينده
پرسش...
پاسخ: نه؛ هم اين ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ? يك واسطة العقدي است كه هم آن دو مطلب گذشته را مرتبط مي‌كند و هم مطالب آينده را، بيان ذلك اين است كه فرمود چون خدا مي‌داند كه بالأخره شما مسئله را علني خواهيد كرد نه آنچه در دل داريد حرام است جناح دارد و نه آنچه بر زبان جاري مي‌كنيد به تعريض جناح و حرج دارد و نه آن گفتگوهاي سرّي كه در ميان مي‌گذاريد حرج دارد اين واسطة العقد است كه هم دو مطلب گذشته را و هم چند مطلب آينده را به هم مرتبط مي‌كند، لذا فرمود: ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ? حالا كه اين‌چنين است ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا?.
پرسش...
پاسخ: مگر همين إكنان را انسان مي‌تواند نسبت به زن شوهر‌دار داشته باشد، اگر گفتند نيت گناه، گناه نيست در بعضي از مراحل گفتند وگرنه گفتند ?إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ? اگر كسي همين معنا را درباره زن شوهر‌دار در دل بپروراند اين دل مي‌شود خبيث، ولي همين معنا را نسبت به زني كه در عدّه است بپروراند اين خبيث نيست گرچه آن طيب را ندارد، هر جا كه انسان نمي‌تواند بگويد نيت گناه، گناه نيست اينكه فرمود: ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ? هم مي‌تواند توجيه دو مطلب گذشته باشد و هم زمينه براي مسائل آينده، لذا اين جمله نوراني واسطة العقد است.
پرسش...
پاسخ: ?عَلِمَ اللّهُ? نه اينكه الآن به بعد تذكرونهن اين «سين» هم «سين» تحقيق است نه «سين» تسويف، مثل ?قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ? است نه اينكه كار انجام بدهيد بعدها خدا مي‌بيند اين «سين» در برابر آن «سوف» تسويفي نيست اين «سين» تحقيق است كار «قد» را انجام مي‌دهد؛ كارش اين است كه خداي سبحان كه بعدها نمي‌بيند كه اينجا هم الآن همين‌طور است يعني انسانها طبعاً همين‌طورند نه اينكه شما بعدها ذكر مي‌كنيد كه، بعدها كه عدّه منقضي مي‌شود كه عيب ندارد كه.
پرسش:... پاسخ: نه؛ آنچه را هم كه گفتيد اين‌چنين است، نظير ?عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَخْتَانُونَ أَنْفُسَكُمْ? است اينكه فرمود: ?لاَ جُنَاحَ? هم گذشته را بيان مي‌كند هم آينده را؛ مي‌داند بالأخره شما تحقيقاً اين را ذكر مي‌كنيد يا ذُكر است يا ذِكر، متذكر اين قضيه هستيد يا به زبان مي‌آوريد مي‌شود ذِكر يا إكنان در دل است مي‌شود ذُكر هر دو‌ آنها ذكر است بالأخره شما دست‌بردار نيستيد اين مطلب را فراموش نمي‌كنيد؛ متذكر اين مسئله هستيد جامع بين تعريض به خطبه يا اكنان در نفس فرمود شما به ياد اين مسئله هستيد بالأخره، حالا كه به ياد اين مسئله هستيد و خدا مي‌داند شما قدرت تحمل نداريد حرج و جناح را برداشت اگر خواستيد بگوييد، اين‌چنين بگوييد: ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا?.
وجوه تبيين مواعده? سرّ
اين مُوَاعده سرّ به چند صورت قابل تبيين است؛ يكي اينكه اينها را وعده به خلوتگاه ندهيد ?سرًّا? يعني «مكاناً مستورا» مبادا اينها را در خانه زيد يا خانه عمرو كه جاي خلوت است قرار بدهيد، زيرا قرار گذاشتن با يك اجنبيه در جاي سرّ و خلوت محرّم است اين در صورتي كه ?سرًّا? يعني ميعاد شما و وعده‌گاه شما جاي خلوت باشد يا اينكه ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ? يعني در نهان اگر به هم برخورد كرديد در نهاني و در خلوت كه به هم برخورد كرديد گفتگويي نكنيد كه در علن نتوانيد بكنيد، در سرّ مي‌توانيد حرفي بزنيد كه آن حرف را در حضور ديگران هم مي‌توانيد بزنيد ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً? مگر حرفي را كه عقل و شرع مي‌پسندد خب اگر حرفي را عقل و شرع مي‌پسندد، چه در خلوت بگوييد جايز است چه در جلوت بگوييد جايز است، پس اگر منظور اين باشد كه باهم قرار جاي خلوت نگذاريد اين استثنا، استثناي متصل نخواهد بود و اگر منظور آن است كه درخلوت با هم گفتگويي نكنيد مگر گفتگويي كه عقل و شرع مي‌پسندد، اين استثنا مي‌تواند استثناي متصل باشد ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً? حالا كه خدا مي‌داند شما قدرت ضبط نداريد به شما اجازه گفتن داده است هر حرفي را نگوييد در پنهاني وعده‌اي ندهيد كه در علن نتوانيد بگوييد ?وَلكِن لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً? كه سرّ و جهر در او يكسان است، سرّ و علن در او يكسان است.
پرسش...
پاسخ: نه در سرّ آن محذوف است در سرّ وعده ندهيد چيزي را مگر آنكه در علن هم بتوانيد بدهيد اگر اين ?سرًّا? مفعول باشد براي ميعاد باشد آن استثنا مي‌شود منقطع يعني شما اينها را با هم قرار نگذاريد در جاي خلوت، قرار گذاشتن در جاي خلوت با اجنبيه محاذري در پيش دارد و اما اگر اين ?سرا? به معناي ميعاد نباشد يعني در سرّ با آنها وعد و وعيد قرار ندهيد مگر چيزي را كه در علناً بتوانيد بگوييد استثنا مي‌شود متصل و اين براي حفظ اتصال استثنا، انسب است.
پس مقام اول حرمت تجويز تعريض بود و منظور از اين نساء خصوص زنهايي كه در عدّه هستند بود به استثناي آن دو گروه و ذُكر و ذِكر، هيچ كدام عيب ندارد و اين كار نشانه آن است كه خداي سبحان به غريزه و به فطرت و به طبيعت احترام مي‌گذارد كاري كه بر خلاف غريزه و فطرت است بر انسان تحميل نمي‌كند و انسان اگر كاري مقدورش نباشد خدا بر او تحميل نمي‌كند تا آنجايي كه تحميل مي‌كند معلوم مي‌شود مقدور اوست و انسان موظف است در سرّ سخني بگويد كه بتواند همان مطلب را در علن هم بگويد.
ممنوع بودن عزم مرد جهت ازدواج با زن در عدّه? قبل از انقضاي اجل
?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? حالا اگر تعريض كرديد و موافقت او را هم ضمناً جلب كرديد حالا اقدام بكنيد يا نكنيد، تصريح به خواستگاري حرام است تعريضش، حلال است با جمله‌اي تعريضاً پيشنهاد ازدواج داديد و موافقت او را هم كسب كرديد، اما قبل از انقضاي اجل مي‌توانيد اين كار را بكنيد، او كه نمي‌تواند ولي شما مي‌توانيد يا نه؟ بر زن حرام است كه در حال عده ازدواج كند، اما بر مرد هم انشاء عقد حرام است يا نه، فرمود: ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ?؛ زن حق ازدواج ندارد اين را تا كنون در چند قسمت از آيات مكرر فرمودند زن اگر بخواهد درباره خود تصميم بگيرد بايد بعد از انقضاي مدت و عده باشد، در زمان عده بر زن ازدواج حرام است اين حكمش روشن در چند جمله آيات گذشته، اما مرد مي‌تواند تصميم ازدواج زني را بگيرد كه در عده است وقتي موافقت او را تعريضاً جلب كرده است مي‌تواند تصميم بگيرد يا نه، مي‌فرمايد شما موافقت او را تعريضاً براي بعد از انقضاي عده جلب كرديد نه در زمان عده، اگر موافقت او را در زمان عدّه جلب كرده باشيد كه طرفين معصيت كرديد، چون او حق موافقت ندارد او در صورتي مي‌تواند موافقت كند كه ?فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ? از عدّه درآيد پس قبل از انقضاي عدّه كه او نمي‌تواند موافقت كند و اگر توافقي هست به لحاظ بعد از انقضاي مدت است، پس از اين طرف همان‌طوري كه زن حق شوهر‌گيري ندارد مرد هم حق تصميم ازدواج با زني كه در عدّه است را ندارد.
بلوغ اجل به معني انقضاي اجل
فرمود: ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? منظور از اين كتاب، همان مكتوب است يعني آنچه در قرآن و در سنت الهي و خلاصه دين الهي آمده است آن به پايان برسد وقتي سررسيد تمام شد اينجا هم بلوغ به معناي وصول است نه به معناي اشراف، چون اصل بلوغ به معناي انقضاء است و در موارد ديگري كه اعم از انقضاء و اشراف بر انقضاء معنا مي‌شد، به قرينه جواز رجوع بود در عده رجعيه كه فرمود ?فَأَمْسِكُوهُنَّ? اينجا چون آن قرينه نيست بلوغ به معناي همان انقضاء است يعني سررسيد يعني تا آن مدت مكتوبه، آن زمان مكتوب و مقرر به پايان برسد آن وقت است كه شما مي‌توانيد تصميم ازدواج بگيريد.
نهي از مقدّمه? فعل جهت تأكيد بر اهميت مسأله
آن‌گاه اين مسئله مطرح است كه تصميم حرام است يا فعل حرام است، اينكه فرمود: ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ? يعني اگر مصمم شديد و عزم پيدا كرديد بر ازدواج اين عزم حرام است يا آن فعل خارجي حرام است. از اين جهت كه عزم و تصميم يك امر نفساني است و به حسب خيلي از روايات تا نيت به مقام عمل نرسد حرام نيست بر اين تصميم حرمت بار نيست؛ منتها تعبير از «لا تعقدوا» به ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ? تعبير از اينكه مبادا عقد بكنيد به اين صورت كه مبادا تصميم بگيريد براي آن است كه وقتي تصميم قدغن شد خود فعل به طريق اولي غدقن است براي اينكه انسان به دام فعل نيفتد از مقدمه فعل كه عزم و اراده است نهي مي‌شود، نظير ?لاَ تَقْرَبُوا لاَ تَقْرَبُوا?؛ اينكه فرمود نزديك مال يتيم نرويد نه يعني قرب به مال يتيم حرام است وقتي انسان نزديك رفت كم‌كم به دام مي‌افتد؛ مال است و انسان هم حب فراوان به مال دارد آن مالك هم قدرت دفاع ندارد، لذا فرمود: ?لاَ تَقْرَبُوا? آنجايي كه انسان اگر نزديك بشود به دام مي‌افتد تعبير به نهي قرب مي‌شود ?وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ? و امثال ذلك اينجا هم فرمود تصميم نگيريد، چون اگر تصميم گرفتيد ممكن است بين عزم شما و تحقق خارجي مانعي پيش نيايد و به دام بيفتيد.
پرسش... پاسخ: ظاهر براي فهم است اگر فهم نباشد ظاهر نيست حق با شماست آنجا كه فهم هست ظاهر هست وقتي گفتند شما نزديك نرويد يعني اين كار حرام است، خب اگر عزم حرام بود اين شخص فعل خارجي هم انجام داد پس اين دوبار عقاب مي‌شود دوبار جهنم مي‌رود؛ يكي اينكه تصميم گرفت و يكي اينكه فعل خارجي انجام داد اينكه احدي ملتزم نشد كه هم عزم، حرام است و هم فعل خارجي براي آن است كه محاوره عرف كليد فهم است وقتي به عرف گفتند آقا مبادا تصميم بگيري يعني مبادا اين كار را بكني خب، حالا اگر تصميم گرفت و بعد پشيمان شد عقاب ندارد تصميم گرفت و كار را انجام داد يك عقاب دارد مبادا تصميم بگيري غيبت كني خب، اگر تصميم گرفت و غيبت كرد فقط يك عقاب دارد اينجا هم فرمود: ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ?؛ مبادا تصميم بگيريد كه گره زناشويي را ببنديد اين براي اهميت مسئله است نشانه‌اش چند جمله‌اي است كه در بعد هست، اينكه فرمود خدا مي‌داند شما در نفس چه مي‌پرورانيد از خدا بترسيد خدا چنين است، خدا چنين است مي‌خواهد جلوي اراده‌هاي بد را بگيرد كه انسان مبادا به دام گناه بيفتد فرمود خدا مي‌داند كه بالأخره شما اين كار را خواهيد كرد، اما جلوي خودتان را بگيريد بعدش فرمود: ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ? بدانيد كه خدا تصميمهاي شما را مي‌داند اين تصميم است كه انسان را به دام عمل خارجي مي‌اندازد. ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ? اين نكاح را در همين آيه‌اي كه فعلاً محل بحث است و همچنين در آيه 237 سوره? بقره كه در پيش داريم يك عقد مي‌دانند يعني بستن دو طرف، چون نكاح در اسلام يك پيوند سببي است كه به منزله رحامت نَسبي است، در بعضي از روايات دارد كه خداي سبحان «جَعَلَ المصَاهَرةَ نَسَباً لَاحقاً»؛ اين دامادي را كه يك پيوند سببي است خداي سبحان به منزله رحامت نسبي قرار داده است؛ اينها را به هم گره مي‌زند. در آيه 237 سوره? بقره هم كه درباره بخشش مهر يا نصف مهر است فرمود: ?وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ?؛ آن كسي كه ولايت دارد و گره زناشويي به دست اوست از اين به عنوان عقد ياد مي‌كنند به عنوان عُقده ياد مي‌كنند در مقابلش طلاق است كه رهايي است كه اين عقده را باز مي‌كند اين عقد را باز مي‌كند، فرمود: ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? يعني آنچه در دين مقرر شد مكتوب شد ثابت شد به نام عده، اين تمام بشود اگر سه ماه است تمام بشود سه طهر است تمام بشود چهار ماه و ده روز است تمام بشود ?أُولاَتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ? است تمام بشود؛ منتها در خصوص عدّه رجعيه طبق نص خاص همان‌طوري كه تصريح به خِطبه حرام است، تعريض به خِطبه هم حرام است كه آن البته بايد از روايات استفاده بشود ?وَلاَ تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّي يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ? آن‌گاه فرمود: ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ? مطالب وقتي جنبه تهذيب و تزكيه و تعليمي داشته باشد گاهي مصدّر مي‌شود به «الّا» گاهي مصدر مي‌شود به «واعلموا» و امثال ذلك.
پديده‌هاي نفساني، زمينه ساز خباثت روح و موجب سلب بسياري از كمالات
فرمود: ?وَاعْلَمُوا? كه ?أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ? بدانيد كه آنچه در جان شماست خدا مي‌داند ?فَاحْذَرُوهُ?؛ پس از خدا بپرهيزيد، چون او مي‌داند شما در نفس چه مي‌پرورانيد حرام نيست آنچه در دل داريد، ولي اين زمينه خباثت روح را فراهم مي‌كند كه فرمود: ?إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ? خيلي از درجات است كه انسان از نيل به آنها محروم است براي همان پديده‌هاي نفساني، گرچه به حسب ظاهر حرمت فقهي ندارد و انسان را از عدالت نمي‌اندازد و اما بسياري از كمالات از انسان سلب خواهد شد، لذا فرمود: ?إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ? با اينكه به حسب ظاهر، اگر شيء از ذهن و از نيت و اراده و عزم به خارج ظهور نكند گناه نيست اما بر اساس آن فقدان آن ملكات خيلي اين اثر مي‌گذارد، فرمود: ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ?.
ذكر تبشير بعد از انذار در آيه
بعد چون آيات الهي نوعاً تبشير را در كنار انذار و انذار را در كنار تبشير يادآوري مي‌كند مگر در موارد كم كه خصوص انذار را به تنهايي ياد مي‌كند در اينجا هم، وعدّه را هم در كنار وعيد ذكر كرده است؛ اول وعيد بود بعد سخن وعدّه است كه ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ? حالا اگر خداي نا‌ كرده به دام افتاديد آيا راه براي برگشت هست يا نه، فرمود راه هست خدا مي‌بخشد خدا حليم است؛ هم دفع هست و هم رفع، هم دفع كرد فرمود: ?وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ? و هم رفع كرد كه اگر كسي به دام افتاد بداند كه خدا غفور و حليم است و راه توبه و انابه باز است. حالا ساير احكام فقهي‌اش به خواست خدا به جلسه بعد موكول مي‌شود.
«و الحمد لله رب العالمين»