موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 469

مدت زمان: 44.14 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 5.06 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.1 MB دانلود

رديف عنوان
1 خلاصه? مباحث گذشته و مضمون آيه? شريفه
2 معناي لغوي و اصطلاحي عفو
3 تبيين تفاوت معناي عفو با صبر و حلم و كظم غيظ
4 متصف شدن حق‌تعالي، پيامبر و مردان الهي به صفت عفو
5 عفو در محدوده? داخله? اسلام و اقسام آن
6 شاهد قرآني بر معناي لغوي عفو
7 معني إعراض در خطاب خداوند به پيامبر(ص)
8 پاداش عفو
9 دستور خداوند به عفو در قرآن
10 مغفور شدن اهل عفو
11 تبيين بالاتر بودن عفو از عدل
12 معناي صفح و تفاوت آن با عفو
13 معناي صفح در مورد خداوند متعال
14 محوريّت تقوي و نقش عفو در نزديك‌تر شدن به تقوي
15 اشاره‌اي به اهميت تقوي
16 روايت مربوط به فضيلت عفو و تشويق به آن
17 تفاوت مغفرت و رحمت


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي وَلاَ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ?
خلاصه? مباحث گذشته و مضمون آيه? شريفه
آخرين بحثي كه از اين آيه كريمه مانده است اين بود كه اگر مهر عين يا دين بود و قبل از مباشرت طلاق حاصل شد نصف مهد را بايد شوهر به همسرش بپردازد، مگر اينكه آن همسرها خودشان عفو كنند يا وليّ آنها در صورتي كه آنها محجور باشند عفو كنند. آن‌گاه اگر مهر، عين است كه عفوش به هبه است در هر دو طرف و اگر دين باشد كه قابل ابرا و اسقاط است. در ذيل فرمود: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? گرچه آن ?أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ? هر دو به زن برمي‌گشت يعني زن يا وليّ زن، اما اين «تعفوا» كه جمع مذكر سالم است خطاب به همه مكلفهاست با تغليب رجل بر مرئه، خطاب به همه مكلفهاست. فرمود شما عفو كنيد به تقوا نزديك‌تر است و در برخوردهاي اجتماعي هم آن تفاضل و گذشت را فراموش نكنيد، تحقيقاً آنچه را كه شما انجام مي‌دهيد خدا بيناست. اگر زوجه خواست عفو كند مهر اگر دين بود به ابراست و اگر عين بود به هبه است يعني آن نصف را، چه اينكه اگر زوج خواست عفو كند يعني آن نصف زايد را كه زن استحقاق ندارد، چون قبل از مباشرت، طلاق محقق شد اگر مهريه عين بود كه هبه مي‌كند و اگر دين بود كه داده بود و در ذمه زن قرار گرفت كه ابرا مي‌كند.
معناي لغوي و اصطلاحي عفو
عمده آن است كه فرمود عفو به تقوا نزديك‌تر است. عفو را بايد لغتاً معنا كرد و معناي اصطلاحي آن هم معلوم بشود تا ببينيم قرآن كريم درباره عفو چه دستوري داده است. لغتاً اگر چيزي از حدّ بگذرد مي‌گويند «عفي» يعني زائد شد زياد آمد اگر كسي هم قصد اضافه كرده است قصد كرده است تا شيئي را زايد بر اندازه دريافت كند مي‌گويند «عفي» يعني «قصد للتناول الزائد» اين يك معناي لغوي عفو. معناي اصطلاحي‌اش در كتاب اخلاق آن است كه اگر به كسي ستم بشود و حق كسي گرفته شود اين كسي كه به او ستم شد و حقي از او تضييع شد اين يا انتقام مي‌گيرد و يا عفو مي‌كند و صرف نظر مي‌كند. اگر بر كسي ستم شد از نظر مال يا غير مال و او از حقش گذشت و ابرا كرد اسقاط كرد اين را عفو مي‌گويند.
تبيين تفاوت معناي عفو با صبر و حلم و كظم غيظ
بنابراين فرق عفو با صبر يا عفو با حلم يا عفو با كَظمِ غيظ، روشن خواهد بود. انسان گاهي از حوادث روزگار رنج مي‌برد و بردباري را از دست نمي‌دهد اينجا صابر است، ولي سخن از عفو نيست چون عفو در برابر حوادث نيست اينجا صبر است، ولي عفو نيست يا نسبت به او ستم و بي‌مهري مي‌شود او جبران نمي‌كند و اين خشم را فرو مي‌نشاند اين كَظم غيظ است اين حلم است، ولي عفو نيست. اين كظم غيظ احياناً ممكن است مشكلاتي را هم به بار بياورد؛ اگر به انسان ستمي شد يا بدرفتاري شد او حليم بود يعني بردبار بود و كظيم بود يعني خشمش را فرو نشاند اين خشم فرو كش شده، بالأخره يك جا ظهور مي‌كند. اين باري كه الآن بر دوش اوست يك وقت سنگيني مي‌كند. انسان حليم هميشه اين بار را به مقصد نمي‌رساند «حلم» يعني بردباري «حليم» يعني بردبار يعني اين بار سنگين را اين مي‌تواند به مقصد برساند اين بار را مي‌برد همه نمي‌توانند در همه شرايط اين بار سنگين را به دوش بكشند و ببرند يا اين شعله خشم و غضب را فرو بنشانند و هميشه زير خاكستر نگه بدارند؛ در عين حال كه حلم فضيلت است در عين حال كه كظم غيظ و كظم غضب فضيلت است، اما باري است بر دوش دل بالأخره سنگيني مي‌كند. اما اگر انسان اين بار را به زمين گذاشت عفو كرد ديگر با آن طرف مقابل ارتباط سوئي ندارد؛ نمي‌گويد او به من بد كرد و من تحمل كردم اين بار را بردم، نمي‌گويد مرا مشتعل كرد و من اين شعله غضب را فرو نشاندم ديگر باري بر دل ندارد راحت است. اگر به مقام عفو رسيد ديگر راحت است بالاتر از عفو آن مقام صفح است كه عفو جميل خواهد بود. پس عفو اصطلاحاً غير از حلم است غير از صبر است غير از كظم غيظ است و مانند آن اين مطلب دوم. پس لغتاً معنايش چيست مطلب اول و اصطلاحاً معنايش چيست مطلب دوم.
متصف شدن حق‌تعالي، پيامبر و مردان الهي به صفت عفو
مطلب سوم آن است كه خداي سبحان در مقام بيان اوصاف افعالش خود را به حلم متصف فرمود در چند قسمت قرآن خود را به عنوان عفوّ ستود فرمود خدا عفوّ است؛ عفو مي‌كند، پس عفو از فضايل اخلاقي خداي سبحان است.
مطلب چهارم آن است كه همين صفت برجسته را به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم داده است فرمود: ?خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ? يا ?فَاعْفُ عَنْهُمْ? همان‌طوري كه فرمود تو صراط مستقيم را محكم بگير ?فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ? و همان‌طوري كه اصل كتاب را بايد اعتصام كرد، راجع به عفو هم فرمود: ?خُذِ الْعَفْوَ? يعني اين ملكه نفساني را بگير؛ اين را اخذ بكن ?خُذِ الْعَفْوَ? نگذار از كفت بيرون برود.
مطلب پنجم آن است كه همان‌طوري كه خداي سبحان اين فضيلت نفساني را به عنوان صفت فعل براي خود قرار داد و براي رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مقرر فرمود، مردان الهي و با تقوا كه بهشت براي آنها آماده است آنها را هم به وصف عفو معرفي كرد؛ فرمود اينها كساني‌اند كه نه تنها خشم را فرو مي‌نشانند نه تنها اين آتش غضب را زير خاكستر كظم فرو مي‌نشانند كه نمي‌گذارند شعله‌ور بشود، بلكه اين نار را برد سلام مي‌كنند عفو مي‌كنند هم ديگري را راحت مي‌كنند و هم از دست اين دشمن درون مي‌رهند اين هم مطلب پنجم.
عفو در محدوده? داخله? اسلام و اقسام آن
مطلب ششم آن است كه به مؤمنين مكرر دستور عفو داد، بالقول المطلق؛ عفو كنيد صفح كنيد و مانند آن اينها همه در ارتباط با داخله محدوده اسلام است كه ?رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ? وگرنه نسبت به ديگران كه موعظه در آنها اثر نمي‌كند سخن از ?وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً? است، نسبت به آنها كه شايسته عفوند فرمود عفو كنيد صفح كنيد و مانند آن. مطلب بعدي آن است كه آثار عفو را ذكر مي‌فرمايد اين آثار به دو قسمت تقسيم مي‌شود؛ يك آثار اخروي و پاداش است و يك آثار اخلاقي و تحليل اخلاقي و تحليل ملكات نفساني است. آن قسم اول مثل آن است كه فرمود اگر كسي عفو كند اجرش با خداست. آن قسم دوم كه آثارش را بر اساس مسائل اخلاقي تحليل مي‌كند، نظير همين آيه محل بحث كه از اين جهت بسيار مهم است كه مي‌فرمايد عفو، شما را به تقوا مي‌رساند: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? و چون ?أَن تَعْفُوا? به صورت «عفوكم» درمي‌آيد جمله اين‌چنين خواهد شد كه «عفوكم اقرب للتقوي» پس آنها كه عافين عن الناس‌اند به تقوا نزديك‌ترند. اگر كسي بنا را بر عفو بگذارد اين به تقوا نزديك‌تر مي‌شود اين اثر اخلاقي است كه قرآن كريم بر اساس تحليل بر عفو بار كرده است. آن‌گاه همان‌طوري كه عفو را براي قرب به تقوا عامل مؤثر مي‌داند، عدل را هم براي قرب به تقوا عامل مؤثر مي‌داند؛ گاهي مي‌فرمايد: ?إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي? گاهي مي‌فرمايد: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي?؛ منتها درجات قرب يكسان نيست گاهي انسان در يك كيلومتري مبدأ نور است گاهي نزديك‌تر از اين حد است در هر دو حال نزديك است نسبت به ديگران، اما درجات قرب يكسان نيست عادل به مقام متقي نزديك است، اما عفو كننده از عادل به مقام اهل تقوا نزديك‌تر است. اينها مطالب هشت يا ده‌گانه‌اي است كه بايد از آيات قرآن كريم استفاده بشوند.
شاهد قرآني بر معناي لغوي عفو
در سوره? مباركه? «اعراف» آيه 95 فرمود: ?ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا?؛ ما به جاي دردها و سيئات زندگي، حسنات و نِعَم داديم تا اينها فربه شدند خلاصه؛ بالا آمدند زيادي‌شان شده. وقتي زيادي‌شان شده آن آثار گذشته را فراموش كردند گفتند كه گرچه ?قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ? اما ما الآن متنعم و راحتيم ما اينها را فربه كرديم ?فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ? مثل گوسفند بسته‌اي كه مرتب به او علف مي‌دهند، براي اينكه فربه بشود تا ذبح بشود فرمود ما عده‌اي را با دادن عقل از درون، فرستادن وحي از بيرون حجت را بر اينها تمام كرديم چندين بار به دام تباهي افتادند مهلت داديم براي توبه و انابه آنها را در موارد گوناگون آزموديم تا متنبه بشوند نشدند ?بَغْتَةً? اينها را سرگرم نعم كرديم ?حَتَّي عَفَوْا? ديگر حالا فربه شدند. آن‌چنان اين نعمتها اينها را از ياد خدا غافل كرد كه فقط درباره گذشته‌ها سخن مي‌گفتند درباره خودشان هيچ نمي‌انديشيدند ما آنها را در همين محدوده فربهي دفعتاً گرفتيم ?حَتَّي عَفَوْا? اين از آن مواردي است كه عفو بر معناي لغوي خودش است. آن معناي اصطلاحي عفو هم از شواهد قرآني خوب برمي‌آيد، چه اينكه در استعمال كلمه عفو هم ما اين معنا را به خوبي مي‌‌دانيم كه اگر يك حادثه دردناكي براي كسي پيش بيايد مسئله صبر را و كلمه صبر را استعمال مي‌كنند اما كلمه عفو را استعمال نمي‌كنند عفو در مقابل آن است كه از شخصي به شخص ديگر تعدي بشود وگرنه از سرد و گرم روزگار كسي آسيب ببيند مي‌گويند او در حوادث صابر است اما سخن از عفو در اين‌گونه از مقاطع به ميان نمي‌آيد، فرق معناي عفو با كظم با حلم با صبر را تا حدودي مي‌دانيم اين دوم.
مطلب سوم اين بود كه در بسياري از آيات، خداي سبحان خود را به عفوّ متصف فرمود اين هم كه نيازي به خواندن نيست، چون آياتش فراوان است.
مطلب چهارم اين است كه همين وصف برجسته الهي را خداي سبحان به رسولش دستورداد.
معني إعراض در خطاب خداوند به پيامبر(ص)
در آيه 199 سوره? مباركه? «اعراف» فرمود: ?خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ? و اين اعراض هم به عنوان هجر جميل باشد نه قهر كردن. يك وقت است انسان مردم را رها مي‌كند اين اعراض محض است يك وقت است در بين مردم است مردم را رها نمي‌كند اما از خلق و خوي مردم فاصله مي‌گيرد در تعليم كتاب و حكمت كوتاهي نمي‌كند، اما اين‌چنين نيست كه به خواسته‌هاي آنها پاسخ مثبت بدهد و خود را در جمع آنها حاضر بداند و آنها را از خود بداند اين مي‌شود هجر جميل ?وَاهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلاً? با اينكه در بين تبهكاران است ولي از آنها مهاجرت كرده، زيرا نه اسرار خود را با آنها در ميان مي‌گذارد نه آنها را در سرّ خود سهيم مي‌داند ولي از تعليم كتاب و حكمت غفلت نمي‌كند، قلباً از اينها رو برگردانده است ?فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا? و امثال ذلك در اين كريمه هم فرمود: ?خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ?.
مطلب پنجم آن است كه در اوصاف مردان الهي كه بهشت براي آنها آماده است مي‌فرمايد اينها كساني‌اند كه كاظمين غيظ‌اند و عافين عن الناس‌اند. البته در ذيل مطلب چهارم آنچه در سوره «آل‌عمران» آمده است كه به رسول الله دستور مي‌دهد در آيه 159 كه ?فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ? اين هم دستور رسول الله است به مسئله عفو. در مطلب پنجم آيه 133 و 134 سوره? آل عمران دليل خوبي است كه فرمود: ?سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ? متقين كيانند: ?الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ?.
پرسش ...
پاسخ: آن خشم دروني غيظ است گاهي وقتي كه به صورت شعله‌اي بيرون آمده است آثار غضب خواهد بود. وقتي در آن درون شعله‌ور است، غيظ خواهد بود احياناً كلّ واحد در مورد ديگري هم استعمال مي‌شود عمده كظم غيظ است نه غيظ نداشتن، كسي غيظ نداشته باشد و غضب نداشته باشد ضعيف است، اما بتواند اين شعله را فروكش كند و در جاي خود اعمال كند خوب است.
پاداش عفو
اين ?وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ? بالاتر از كظم غيظ است؛ نه تنها انسان خشم را فرو بنشاند بلكه از طرف عفو كند، اگر عفو كرد ديگر راحت است. اين اوصاف مردان الهي است اگر كسي اين‌چنين شد خدا از آن طرف بهشت را آماده مي‌كند اين يك پاداش و از آن طرف اينها را محبوب خود مي‌داند اين پاداش مهم‌تر كه در ذيل آيه فرمود: ?وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ? اينها كه محبوب الهي‌اند مقامي بالاتر از آن مقام قبلي دارند گرچه جاي آنها به قدري وسيع است كه عرضش به اندازه آسمانها و زمين است يعني منزل يك مؤمن در قيامت به اندازه‌اي است كه ?عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ? نه مجموع، به اين اندازه است منزل هر مؤمن اين‌چنين است بالاتر از اين مقام، مقام محبوبيت الهي است كه فرمود: ?وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ?.
دستور خداوند به عفو در قرآن
آن‌گاه نوبت به مراحل ششم و هفتم مي‌رسد كه در چند جا خداي سبحان دستور عفو داده است فرمود شما از اشتباهات يكديگر عفو كنيد مطلق و همين مطلق را در موارد خاص در مسائل مالي در مسائل حقوقي ذكر فرمود. در بعضي از قسمتها به نحو كلي دستور عفو داد كه عفو كنيد ?فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا? نظير آيه 109 سوره مباركه «بقره» كه بحثش گذشت ?وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِندِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ? كه اين بالقول المطلق دستور عفو است، چه اينكه باز در همين سوره? مباركه? «بقره» كه بحثش گذشت راجع به مسائل مالي در آيه 178 سوره? بقره به اولياي دم فرمود در هنگام قصاص مي‌توانيد عفو كنيد و اگر عفو كرديد يك فضيلتي است: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَي الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَي بِالْأُنْثَي فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ? يعني گرچه فرمود كه ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ? اين نسبت به قاتلان است ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ? نه نسبت به اولياي دم ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ? نظير ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ? نيست كه بالقول المطلق برهمه واجب باشد ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ? بر كل فرد فرد مكلفين، صيام واجب است اما ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ? يا ?لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ? و امثال ذلك اين بر خصوص قاتلان واجب است وگرنه بر اولياي دم كه اعمال حق قصاص واجب نيست هم قصاص است هم تبديل به مال ممكن است نه ديه فقهي، چون ديه فقهي در قتل شبه عمد و خطا? محض است نه در عمد محض به مال تبديل كنند يا عفو محض، لذا اگر فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ? نظير ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ? نيست، لذا فرمود: ?فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ? كه اين مسئله عفو مالي در بحثهاي مربوط به اين آيه گذشت. آنچه در خصوص آيه محل بحث است عفو مالي است كه فرمود: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? پس عفو مالي آمده درباره اولياي دم و عفو حقوقي هم آمده بالقول المطلق و در خصوص مسئله مهر هم همين آيه ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? آمده؛ منتها مورد مخصص نيست اين ?وَأَن تَعْفُوا? شامل همه موارد عفوها خواهد شد، نشانه‌اش آن جمله بعدي همين آيه محل بحث است كه فرمود ?وَلاَ تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ? يعني در روابط اجتماعي آن تفضل و فضيلت و گذشت و احسان را فراموش نكنيد، گرچه مي‌توانيد حقتان را استيفا كنيد اما استفياي حق واجب نيست جايز است، استيفاي حق عدالت است اما گذشت از حق احسان است هر دو را خدا امر كرده است؛ نسبت به ديگران رعايت عدل واجب است نسبت به خود انسان كاري كه عدل است جايز است و كاري كه بالاتر از عدل است به نام احسان آن هم جايز است و افضل، لذا فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ? كسي مي‌تواند به مقام احسان برسد كه اول دوران عدل را بگذراند، عادل است كه توفيق دارد كم و بيش به مقام احسان سري بزند. در پايان سوره? مباركه? «اسراء» آنجا آيه 126 و 127 مقام عدل و احسان را به عنوان ذكر مثال تشريح مي‌كند، مي‌فرمايد: ?وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم?؛ اگر كسي بر شما ستم كرد شما خواستيد معاقبت كنيد عقاب كنيد به همان اندازه كه به شما ستم شده است عقاب كنيد. اصولاً عقاب را عقاب مي‌گويند چون در عَقب و در دنباله آن حادثه اتفاق مي‌افتد. يك ظلم بدوي را عقاب و عقوبت نمي‌گويند چيزي كه به دنبال يك عمل نارواست در عَقب او مي‌آيد آن را عقوبت و عقاب مي‌نامند.
اما فرمود: ?وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ?؛ اگر خواستيد به مقدار عدل عمل كنيد كيفر بدهيد همان اندازه كه ستم ديديد كيفر بدهيد، ولي اگر صبر كنيد بهتر است براي شما ?لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ? اين بيان همان ?إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ? است.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه آن نصف مهر كه حق مسلم زن است، چون كل مهر را به وسيله عقد مالك شد و چون طلاق قبل از مباشرت است نصف بايد برگردد اما آن نصفي كه در اختيار زن است كه براي زن است اين را هم اگر برگرداند اين تفضل است، چه اينكه مرد اگر بخواهد همه مهر را به زن بدهد تفضل است، چون نصف مهر در اين حال براي مرد است نصف مهر در اين حال براي زن اگر همه مهر را مرد ببخشد اين تفضل است.
مغفور شدن اهل عفو
همه مهر را زن ببخشد اين تفضل است اما آثاري كه بر عفو بار است گذشته از آن دستوراتي كه مكرر داده شد نظير آيه 22 سوره «نور» كه فرمود: ?وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ? گذشته از اينكه ما را به عفو و صفح امر مي‌كند وعده هم مي‌دهد كه اگر اهل عفو بوديد چه خواهد شد، مغفور مي‌شويد؛ شما اگر از لغزش ديگران گذشتيد خداي سبحان هم از لغزش شما مي‌گذرد. بررسي اين آيات نشان مي‌دهد روايات مسئله نوع معارفش را از اين آيات گرفته است در اين آيه 22 سوره «نور» فرمود: ?وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلاَ تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ? يعني اگر كسي اهل عفو بود مغفور له است.
تبيين بالاتر بودن عفو از عدل
از اين بازتر آيه سوره? مباركه? شوري است؛ آيه چهل سوره «شوري» است كه فرمود: ?وَجَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا? اين عدل است ?فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ? اين احسان است كه بالاتر از عدل است. آن‌قدر مسئله عفو، كار مشكلي است كه انسان بايد از عدالت هم پا بالاتر بگذارد تا به مقام عفو برسد، لذا سخن از اينكه اگر كسي عفو كرد من او را بهشت مي‌برم نيست بلكه سخن از ?فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ? است حالا چه چيزي مي‌دهد معلوم نيست.آنها چيزهايي است كه ?فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ? چه است به ادراك انسان در نمي‌آيد غير از اين ?جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ? است كه تا حدودي مي‌شود آنها را درك كرد. بنابراين عواقبي كه براي عفو ذكر مي‌كند اينها بهشت است بالاتر از بهشت است محبوبيت خداست وقوع علي الله است و امثال ذلك. عمده اين مسئله تحليل اخلاقي است كه فرمود: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? يعني اگر شما عفو كرديد اين به تقوا نزديك‌تر است خب.
معناي صفح و تفاوت آن با عفو
پرسش ...
پاسخ: نه؛ آن در بحثهاي قبل گذشت كه بالاتر از عفو است يعني صفحه خاطره را انسان برمي‌گرداند. يك وقت حق را عفو مي‌كند تمام شد رفت، اما بالأخره در دل انسان است كه روزي به من ستم شده است و از حقم گذشتم اين تيرگي شعور را به همراه دارد، خواه و ناخواه بالأخره مزاحم آدم هست و اما اگر اين صفحه خاطرات را ورق زد يك صفحه ورق زد صفح كرد ديگر پيدا نيست اصلاً يادش نيست وقتي كه دوبار و ده بار با اين خاطرات نفساني مبارزه بكند اصلاً يادش نيست چه كسي به او ستم كرده است و او چگونه عفو كرده است ديگر مزاحم دروني ندارد. اين كار از خود انسان ساخته است يعني مي‌تواند در اثر جهاد نفس برخود مسلط بشود همان‌طوري كه سيئات را فراموش مي‌كند حسنات را هم فراموش بكند اين ممكن است، اما كاري بكند كه صفحه خاطره آن شخص را هم برگرداند دست كسي نيست يعني اگر كسي به ما ستم كرد حداكثر تلاش و كوشش ما اين است كه ما نه تنها انتقام نگيريم نه تنها به رويش نياوريم نه تنها افشا نكنيم نه تنها براي احدي نگوييم نه تنها عفو بكنيم، بلكه او را مانند يك دوست صميمي بدانيم همين، بيش از اين از دست ما برنمي‌آيد و هر اندازه كه ما نسبت به او محبت كرديم او در درونش شرمنده است بالأخره ولو سي سال ولو صد سال بگذرد آن ديگر مقدور ما نيست كه صفحه خاطرات او را ورق بزنيم او يادش نباشد كه پنجاه سال قبل نسبت به ما بد كرده است او هميشه در رنج است.
معناي صفح در مورد خداوند متعال
خداي سبحان كاري با ما مي‌كند كه اين رنج را از ما مي‌گيرد يعني آنهايي كه بد كردند معصيت كردند مشمول عنايت حق شدند بهشت رفتند ديگر شرمنده نيستند، چون يادشان نيست بد كردند كه، اگر يادشان باشد كه بد كردند و معصيت كردند در مقابل خدا ايستادند و خدا عفو كرد كه در بهشت شرمنده‌اند. خدا اين قدرت را دارد كه صفحه خاطرات عبد آبق را ورق بزند كه اصلاً اين شخص يادش نباشد كه معصيت كرد و مشمول عفو شد اين كار خداست و اين كار مقدور كسي نيست اگر كسي در دنيا معصيت كرد و بي‌توبه مشمول عفو الهي شد وارد بهشت شد آنجا يادش باشد كه عمداً ماه مبارك رمضان ـ معاذ الله ـ روزه خورد و خدا او را بخشيد خب، در عذاب است آنجا يا عمداً گناه كرد و خدا عفو كرد آن عذاب رواني را كه نمي‌تواند از بين ببرد، لذا خداي سبحان اين صحنه را هم برمي‌گرداند صفحه خاطرات را برمي‌گرداند گاهي ورق مي‌زند گاهي ?يَمْحُوا اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ? مي‌كند اصلاً يادش نيست بد كرده است، مگر اينهايي كه بستگان ناصالح دارند، نظير نوح (سلام الله عليه) مگر در بهشت يادش است كه پسرش در جهنم مي‌سوزد اگر يادش باشد كه در عذاب است اصلاً يادِش نيست لذا قلب، قلب سليم است. وقتي از بعض ائمه (عليهم السلام) سؤال كردند كه خب چطور انسان خودش دربهشت است و بچه‌اش در جهنم مع ذلك در بهشت عذاب نيست ?لاَ يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلاَ يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ? يا ?الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ? خب چطور حزن نيست كه پسر دارد مي‌سوزد پدر متنعم است، فرمود اصلاً يادش نيست كل صحنه در قيامت برمي‌گردد.
پرسش ...
پاسخ: آن كه مي‌سوزد؛ ولي بالأخره انسان غمگين است كه چرا فرزندش كه اهل اوست صالح نشد براي اين غمگين نيست كه چرا كافر، عذاب مي‌شود براي آن غمگين است كه چرا فرزندش صالح نشد.
محوريّت تقوي و نقش عفو در نزديك‌تر شدن به تقوي
عمده اين مسئله‌اي است كه به ما هم گفتند تا مي‌توانيد عفو كنيد، چون يك مقداري از اين مسائل عفو در آيات ديگر همين سوره? مباركه? «بقره» نظير 219 گذشت كه ?وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ? هم مازاد برمال است هم چيزي كه بخشش او سهل است و هم مسائل اخلاقي عمده اين تحليل اخلاقي. است كه آيه محل بحث به عمل آورده است، فرمود: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? چون اگر كسي بنا را بر عفو بگذارد آن محور اصلي كه تقواست محفوظ است. بيان ذلك اين است كه اگر كسي بنا را بر اين گذاشت كه از حق خود بگذرد خب اين سيره او طوري است كه به حق ديگران تجاوز نخواهد كرد براي اينكه انسان به ملكه تقوا برسد براي اينكه انسان دستش به مال و حق كسي دراز نشود اول بكوشد از مال خود بگذرد، چون عفو ملكه نيست تقوا ملكه است انسان عفوّ البته به مقام ملكه رسيده است، اما يكبار دوبار كم‌تر و بيشتر عفو كردن اين يك سرپلي است كه انسان را به تقوا مي‌رساند اگر كسي از مال حلال خود صرف نظر مي‌كند دستش به مال حرام ديگري دراز نمي‌شود. اين اقرب است براي تقوا و اينكه تقوا را محور قرار مي‌دهد مي‌فرمايد عادل باشيد براي اينكه به تقوا نزديك است عفو كنيد براي اينكه به تقوا نزديك است، براي اينكه تنها محور تقواست؛ منتها آنجا كه فرمود: ?إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي? در آن كريمه فرمود انسان عادل، عدلش به تقوا نزديك‌تر از ديگران است اما اينجا كه از عدل هم بالاتر مي‌رود نه تنها به مقدار حق خود استيفا نمي‌كند بلكه از حق خود هم مي‌گذرد اين نزديك‌تر از عدل به تقواست يعني عادل به تقوا نزديك است محسن به تقوا نزديك‌تر. آن كه حقش را طبق عدل استيفا مي‌كند به تقوا نزديك است، آن‌كه از حقش مي‌گذرد به تقوا نزديك‌تر. آنجا فرمود: ?إِعْدِلُوا هُوَ? يعني آن عدل ?أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي? اينجا فرمود: ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي? يعني «عفوكم اقرب الي التقوي».
اشاره‌اي به اهميت تقوي
قرآن كريم تنها محور كرامت را تقوا مي‌داند و تنها زاد را هم تقوا مي‌داند. اگر كسي اهل وقايه و سپر باشد خود را حفظ بكند به مقصد مي‌رسد، چون اول و وسط و اواخر اين راه همه‌اش مصيبت است خب، اگر كسي مسلح به وقايه و به سپر نباشد وقايه نداشته باشد سپر نداشته باشد تقوا نيست اين تاي تقوا كه تاي جزء كلمه نيست اين اصلش «وقوا» است چون «وَقَي» است، اگر كسي وقايه نداشت در تمام اين راه آسيب مي‌بيند اينجا كه راه صاف نيست كه اينجا سرتاسرش عقبه است ?فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ? خب اگر كسي بخواهد اين عقبه‌ها اين كتلها را طي كند تا وقايه نداشته باشد سقوط مي‌كند، لذا فرمود: ?تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي? هيچ جاي قرآن شما ملاحظه نفرموديد كه دستور زاد و توشه بدهد به غير تقوا. فرمود اين مسافر بالأخره زاد مي‌خواهد زاد المسافر سير اوست آن زاد كه توشه مسافر است تقواست ?تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي? وقتي تقوا اصل شد ساير ملكات نفساني از اين جهت كه به اين اصل نزديك است مورد تشويق وترغيب است، گاهي مي‌فرمايد: ?إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَي? گاهي مي‌فرمايد كه ?وَأَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَي?.
روايت مربوط به فضيلت عفو و تشويق به آن
حالا چند تا روايت را تبركاً از كتاب شريف اصول كافي جلد دوم باب عفو بخوانيم تا معلوم بشود نوع آن روايات ريشه قرآني دارد. در كتاب ايمان و كفر جلد دوم اصول كافي باب العفو روايات فراواني است البته از طرق اهل جمهور هم يعني عامه هم رواياتي هست، اما البته به اين حلاوت و اين طراوت نيست.
الف: از امام صادق(عليه السلام)
روايت اولش را كه عبدالله بن سنان از امام صادق (عليه السلام) نقل مي‌كند اين است كه قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في خطبته «اَلَا اُخبِرُكُم بخير خلائِقِ الدنيا و الاخرة»؛ بهترين خليقه بهترين خلق چه در دنيا و چه در آخرت «العفو عمَّن ظَلَمَك و تَصِلُ مَن قَطَعَكَ و الاحسان الي مَن اَسَاءَ اليك و اعطاءُ مَن حَرَمَك»؛ كه اولين اين خليقه‌ها و خلقها عفو است.
ب: از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
روايت دوم از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به همين مضمون رسيد «اَلَا اَدُلُّكم علي خير اخلاق الدنيا و الاخرة»؛ در آخرت هم فضيلتي است كه انسان مماكسه نكند و در محكمه عدل خدا انتقام جو نباشد؛ سعي كند از كسي كه به او بدرفتاري كرده است بگذرد تا مشمول عفو الهي باشد.
ج: از امام صادق (عليه السلام)
روايت سوم حمران بن اعين از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه «ثلاثٌ من مكارم الدُّنيا و الآخرة تعفو عمَّن ظلمك و تصل مَن قطعك و تَحلُمُ اذا جُهِل عليك» .
د: از امام سجاد (عليه السلام)
چهارم از ابي حمزه ثمالي است كه از امام سجاد (عليه السلام) نقل مي‌كند كه «اذا كان يومُ القيامة جَمَعَ الله تبارك و تعالي الاوَّلين و الاخرين في صعيدٍ واحد ثم يُنَادي منادٍ اَين اهلُ الفضل»؛ همه كه در صحنه قيامت حضور پيدا كردند منادي الهي مي‌گويد آنها كه اهل فضل و گذشت هستند كيانند «فَيَقُومُ عُنُقٌ من الناس فتلقَّاهم الملائكة»؛ عده‌اي برمي‌خيزند فرشته‌ها با آنها ديدار دارند فرشته‌ها از آنها سؤال مي‌كنند «ما كان فَضلُكُم»؛ فضل شما چه بود كه اينجا برخواستيد؟ «فَيَقُولون كنَّا نَصِلُ مَن قَطَعَنَا و نُعطِي مَن حَرَمَنَا و نَعفُو عمَّن ظلمنا» ما جزء گروهي بوديم كه اگر كسي قطع رابطه كرده بود ما سعي مي‌كرديم صله رحم كنيم، صله رحامت دوستي و غير دوستي كنيم «مودة عشرين سنة قرابة» .
«و نُعطي مَن حَرَمَنَا و نعفو عمَّن ظلمنا قال فيقال لهم صَدَقتُم اُدخُلُوا الجنَّة» .
هـ: از امام صادق (عليه السلام)
روايت پنجم كه باز امام صادق از رسول اكرم (عليهما الصلاة و عليهما السلام) اين است كه «عليكم بالعفو فإنَّ العفو لا يَزِيدُ العبد الّا عزّاً فتعافَوا يُعِزَّكُم الله»؛ عفو انسان را عزيز مي‌كند. ششم حمران از امام باقر (عليه السلام) نقل كرد فرمود بسيار خب، گاهي ممكن است انسان پشيمان بشود كه چرا عفو كرده است، ولي پشيماني عفو بهتر از پشيماني انتقام است «النَّدامة علي العفو افضلُ و ا?َيسَر مِنَ النَّدامة علي العُقُوبة» آنهايي كه انتقام گرفتند بالأخره ذخيره‌اي را از دست دادند امّا آنهايي كه عفو كردند اگر هم يك وقت در برابر بعضي از حوادث نادم باشند تحمل اين ندامت آسان‌تر است از تحمل ندامت بر انتقام است.
تفاوت مغفرت و رحمت
پرسش ...
پاسخ: غفران بخشش است آن لكه‌گيري است در مسئله رحمت و مغفرت فرقشان گذشت كه معمولاً مغفرت قبل ا ز رحمت ذكر مي‌شود، خدا غفور رحيم است. مثل اينكه اگر پارچه‌اي را بخواهند رنگ كنند اول لكه‌گيري مي‌كنند بعد رنگ مي‌كنند يا دري را ديواري را بخواهند رنگ كنند به صبغه‌اي او را بيارايند اول لكه‌گيري مي‌كنند بعد رنگ مي‌كنند، اول خداي سبحان لكه‌گيري مي‌كنند آن گناهان را مي‌بخشد اين مي‌شود مغفرت، بعد مشمول رحمت مي‌كند وارد بهشت مي‌كند.
روايت هفتم آن است كه امام هفتم (سلام الله عليه) در باغي مشغول رسيدگي و سوم و كندن ميوه‌ها بود ديد كه غلامي مقداري از ميوه را اختلاس كرد يعني به حضرت هم گزارش دادند حضرت او را احضار كرد، فرمود گرسنه‌اي عرض كرد نه فرمود برهنه‌اي عرض كرد نه فرمود خلاصه نيازي نداري يعني ضرورت وادارت نكرده كه دست به اختلاس بزني عرض كرد نه فرمود پس چرا اين كار را كردي عرض كرد ميل داشتم اين كار را بكنم فرمود ما هم از تو گذشتيم بالأخره . اينها در موارد جزئي نسبت به زير دستان نيازمندان و امثال ذلك است.
هشتم از امام هشتم (سلام الله عليه) رسيده است اين ابي الحسن امام هشتم است در اين روايت. يقول «ما التَقَت فِئَتَان قطُّ الا نُصِرَ اَعظَمُهُما عفواً»؛ هيچ دو گروهي به نبرد هم برنخواستند مگر آنها كه عفوشان بيشتر است سرانجام پيروز مي‌شوند. نهم روايتي است كه امام باقر از رسول الله (عليهما الصلاة و عليهما السلام) نقل كرد كه حضرت آن يهوديه‌اي كه خواست حضرت را مسموم كند به آن زن فرمود چه انگيزه‌اي وادارت كرده است كه دست به اين كار زدي، آن زن گفت كه من به اين فكر بودم كه اگر پيامبر است كه اين سمّ در او اثر نمي‌كند و اگر پادشاه و سلطان است كه مردم را از شرّ او راحت مي‌كنم؛ «فقالت قلتُ ان كان نبيا لم يَضُرَّه و ان كان ملِكاً اَرَحتُ الناس منه قال فعفا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) عنها» . روايت دهم كه آخرين روايت اين باب است اين است كه امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «ثلاثٌ لا يزيد اللهُ بِهِنَّ المرءُ المسلمَ الّا عِزّا الصَّفح عمَّن ظلَمَه و اعطاءُ مَن حرَمَه و الصِّلةُ لِمَن قَطَعَهُ»
«و الحمد لله رب العالمين»