موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 480
مدت زمان: 39.03 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.47 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.94 MB دانلود
رديف عنوان
1 معناي لغوي اصطلاحي قرض
2 معني بازگشت عين مال صرف شده در راه خدا
3 شرط حسنه بودن قرض
4 سرّ تعبير به قرض الحسنه
5 تعدّد تعبيرات خداوند در قرآن جهت تشويق به امري
6 علّت از بين نرفتن مال صرف شده در راه خدا
7 دفع توهّم نيازمندي خدا
8 شواهدي بر مذمت مفت خوري
9 إنذار از قبض در كنار تبشير به أضعاف
10 بيان وعده وعيد با جملهاي واحد
11 تشويق به قرض الحسنه با خدا در قرآن
12 باسط اليدين بودن هميشگي خداوند
13 أمر به مسألتِ نعم از خدا و تلاش براي تحصيل علوم و معارف
14 مراد از تعبير «من ذا الذي ...»
15 معناي صحيح استقراض و استنصار خداوند
16 تشريح معني قرض و تبيين قرض الحسنه در نهجالبلاغه
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُوْا أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ? مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيُبْصُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ?
آغاز اين قسمت از آيات به دستور جهاد با جان و جهاد مال شروع ميشود. در آيه اول فرمود در راه خدا مبارزه كنيد و بدانيد كه خدا سميع است؛ حرفهاي شما و حرفهاي ديگران را ميشنود و ميداند كه چه گروه را ياري كند و چه گروه را مخذول. در آيه بعد فرمود: ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً? چون جهاد با دشمن گذشته از اينكه بذل حيات دنيا لازم است جهاد مالي هم لازم است و جهاد مالي چون در اينگونه از موارد بسيار صعب است مردان با همت بلند به اين كار موفقاند، لذا فرمود: ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً?. در مسئله قرض يك بحثي است كه «القرض» ما هو، لغتاً قرض يعني چه. يك بحث در اين است كه چرا خداي سبحان از اين انفاق، به عنوان قرض ياد كرده است. يك بحث هم در آن است كه پاداش قرض به خدا از نظر قرآن كريم در چند بخش بيان ميشود.
معناي لغوي اصطلاحي قرض
اما آن مطلب اول كه القرض ما هو، لغتاً قرض يعني قطع. آنچه را كه انسان از پارچه يا غير پارچه قطع ميكنند ميگويند قرض كرده است و ابزار قطع را هم «مقراض» ميگويند براي اينكه او قرض ميكند و آن ريختهها را هم قراضه ميگويند يعني اگر كسي قلمي را تراشيد يا آهني را بريد يا پارچهاي را تقطيع كرد آن ريختهها را ميگويند قراضه. اين معناي لغوي قرض است كه طبق همين معنا در سوره? مباركه? «كهف» در جريان اصحاب كهف آيه هفدهم اينچنين فرمود: ?وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمالِ? يعني اينها را از اين حال برميگرداند به حالت ديگر، اين تجاوز دادن، گذراندن، از وضعي به وضع ديگر منتقل كردن را به لفظ قرض، تعبير فرمود: ? وَإِذَا غَرَبَت تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمالِ?. همين معنا در بحثهاي روايي هم كه انشاءالله ميخوانيم ميآيد كه هم معناي لغوي قرض در روايات به كار رفته و هم معناي اصطلاحي. اما اينكه اصطلاحاً قرض چيست، اصطلاح فقهياش مشخص است يك وقت انسان مالي را بدون عوض به كسي إعطا ميكند اين طبق عناوين گوناگون به هبه و صدقه و امثال ذلك تقسيم ميشود. يك وقت است كه مال را بدون عوض و رايگان نميدهد قصد برگشت دارد، لكن نه عيناش برگردد بلكه بدل برگردد اين به عنوان مبادله و معاوضه است حالا يا بيع است يا اجاره است يا صلح است و امثال ذلك.
قسم سوم آن است كه مال را ميدهد نه به قصد رايگان و نه به قصد تبديل كه مالي را به مال ديگر تبديل كند، بلكه همين مال را ميدهد و همين مال را ميخواهد؛ منتها يا عين مال را يا ماليت مال را. در اينگونه از قرضها ماليت مال را تمليك ميكند و همان ماليت را طلب ميكند نه بدل او را. ممكن است در هنگام ادا و وفا آن مقترض با موافقت قرض دهنده آن ماليت را بر عيني تطبيق بكنند عيني را آن قرض گيرنده به قرض دهنده بدهد، لذا جوهر قرض با اجاره و صلح و بيع فرق دارد چه اينكه جوهر قرض با هبه و صدقه هم فرق دارد به هر حال قرضي است كه عين مال مطرح است نه بدل مال و محفوظ است.
معني بازگشت عين مال صرف شده در راه خدا
لذا در اين كريمه فرمود شما مالي كه در راه خدا ميدهيد عين آن به شما برميگردد، نظير اينكه فرمود: ? مَا تُقَدِّمُوا لأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّهِ? كه انسان عين مال را ميبيند، عين عمل را ميبيند نه عين آن پول را ببيند، قرض را ميبيند نه مقروض را انسان مال را به كسي قرض ميدهد اين مال گذرا است، اما آنچه عمل انسان است و به عامل مرتبط است آن قرض است آن فعل است كه با نيت صالحه انجام ميگيرد و چون انسان هر چه را در راه خداي سبحان صرف بكند همان را پيش خداوند مييابد بر اساس اين نكته از اين انفاق رايگان تعبير به قرض كرده است و چون آن كسي كه در راه دين نيازمند به مال است، خواه شخصيت حقيقي و خواه شخصيت حقوقي چون در راه دين، او شايسته بذل مال است خداي سبحان دست گيرنده را دست خود ميداند اگر كسي به مؤمن مساعدت كرد، چون او اهل صرف اين مال است خداي سبحان دست او را دست خود ميداند اگر به يك شخصيت حقوقي احسان كرد، مثل اينكه به مسجد يا حسينيه يا جبهه يا احداث قنات و امثال ذلك خدمت كرد آن شخصيت حقوقي هم آن جهت هم چون مورد عنايت حق است آن جهت را خداي سبحان به خود اسناد ميدهد، مثل اينكه انسان به خدا داده است آن جهت كه ميگيرد گويا خدا گرفت، آن شخص كه ميگيرد گويا خدا گرفت لذا اهانت مؤمن اهانت خداست، اكرام مؤمن اكرام خداست و امثال ذلك.
پرسش ...
پاسخ: اصولاً عمل، اين طور نيست كه عرض باشد در مسئله تجسم اعمال در ذيل آيه ? كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ? اشاره شد كه عمل در اين نشئه عرض است وگرنه در آن نشئه صورت جوهري پيدا ميكند. اينكه فرمود: ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً? معلوم ميشود كه گيرنده خداي سبحان است و اين كار هم قرض است نه هبه بلا عوض يا صدقه و انفاق رايگان كه برنگردد.
پرسش ...
پاسخ: هبه معوضه، فعل در مقابل فعل است، اما اينجا عوض ندارد اصلاً اينجا خودش برميگردد يك وقت است عين در مقابل عين است، مثل بيع يا كار در مقابل عين است، مثل اجاره يا فعل در مقابل فعل است، مثل هبه معوضه كه هبه در مقابل هبه است نه مال در مقابل مال يك وقت است مالي است كه عين مال بايد برگردد يا با حفظ خصوصيتش، اگر مصرف نشده يا به عنوان ماليت بايد برگردد، اگر مصرف شده. اين بحث كوتاهي درباره قرض مصطلح.
پرسش ...
پاسخ: نفس انسان قائم است بالأخره، اگر اين كار به عنوان قرضالحسنه بيان شد به صورت قرض بيان شد براي آن است كه عين مال محفوظ است و گيرنده هم خداي سبحان است.
شرط حسنه بودن قرض
خدا كه طيب است ?إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ? چيز حسن و طيب را ميپذيرد، اگر قرض حسن نباشد حالا يا حسن فعلي نداشته باشد يا حسن فاعلي خدا قبول نميكند. ممكن است مال فراواني را انسان در يك راه خيري صرف بكند، ولي چون حسن فاعلي ندارد مقبول حق نيست، خدا او را قبول نميكند نميگيرد. در سوره? مباركه? «توبه» و مانند آن راجع به منافقين فرمود كه?أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُم? ؛ فرمود به اين منافقين بگوييد شما در راه خدا درباره تعمير مسجد يا امثال ذلك هر چه بخواهيد كمك كنيد خدا قبول نميكند، براي اينكه ?وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ? ؛ قلباً بيميلاند، چون حسن فاعلي در اين كار نيست خدا قبول نميكند نميپذيرد. چه به حسب ظاهر با طوع و رغبت بدهيد چه بر اساس كراهت بدهيد، چون در قلبتان كارهيد خدا قبول نميكند؛ هم حسن و طيب را ميپذيرد، چون ?إِلَيْهِ يَصْعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ? هم از محسن ميپذيرد، چون ?إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ? هم حسن فاعلي بايد باشد، چون حصر فرمود هم حسن فعلي بايد باشد. اگر اينچنين شد؛ مال طيب بود و بخشنده مال هم غرضي جز خداي سبحان نداشت اين ميشود حسن و خدا اين را قبول ميكند.
سرّ تعبير به قرض الحسنه
پرسش ...
پاسخ: منتها سرّ تعبير از آن معناي عام به قرضالحسنه اين است يعني همان طوري كه در قرض مال از بين نميرود و برميگردد، در اينگونه از امور هم هر چه شما در راه خداي سبحان مصرف كنيد برميگردد، لذا گاهي تعبير به اجر ميكند، مثل اينكه انسان خودش را اجاره داد مؤجر شد و خدا مستأجر است يك كارگر، خود را اجاره ميدهد و صاحب كار مستأجر است كه اين كارگر را اجير ميكند اين عقدي است بين مؤجر كه «آجر نفسه» و بين مستأجر كه «استأجر المؤجر» را. در مقابل اين كار اجرت ميگيرد گاهي خدا تعبير به اجرت ميكند گاهي تعبير به بيع و شراع ميكند گاهي هم تعبير به انفاق رايگان ميكند اينكه فرمود: ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً? يعني هر كار خيري كه شما براي رضاي خدا انجام ميدهيد، مثل اينكه داريد به خدا قرضالحسنه ميدهيد و برميگردد.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر مناسب است؛ هم جهاد مالي هست هم جهاد با نفس است آنگاه در آيه بعد قصه مبارزه داوود (سلام الله عليه) با طالوت و جالوت و امثال ذلك را ذكر ميكند. اين نُه آيه خلاصه آيه جنگ است اعم از جنگ مالي و جنگ بدني، لذا در آغاز اين فراز از نُه آيه، مسئله جهاد مال و جهاد جان را ذكر ميكند.
تعدّد تعبيرات خداوند در قرآن جهت تشويق به امري
پرسش ...
پاسخ: هيچ فرقي ندارد؛ منتها يك وقت انسان ميگويد: ?أَنْفِقُوْا فِي سَبِيلِ اللّهِ? يك وقت ميگويد ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ? مورد فرق ميكند براي تشويق و ترغيب مطلب از او به عنوان قرض ياد ميكنند يك وقت ميگويند: ?قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ? يك وقت ميفرمايند ?إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم? تعبير به بيع و شِراء است.
علّت از بين نرفتن مال صرف شده در راه خدا
اينكه فرمود: ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً? براي آن است كه كسي توهم نكند مالي كه در راه خير صرف ميشود از بين ميرود، گيرنده قرض خداست و انسان بايد خيلي فخر كند كه طرف معاملهاش خداي سبحان باشد. الآن اگر به ما بگويند فلان شخصيت معروف شهر كه هم انسان اميني است و هم انسان متمكن است از شما مالي قرض ميخواهد انسان با ميل و رغبت بلكه با افتخار اين قرض را ميپذيرد و قرض ميدهد، براي اينكه او يك شخصيت محترمي است و متمكن هم است و امين هم است همين پيمان را خداي سبحان با ما بست.
دفع توهّم نيازمندي خدا
يك وقت سيدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله عليه) ميفرمود به اگر يك انسان متمكني به يك طلبهاي بگويد تو درس بخوان هزينهات با من، اين طلبه آرام ميشود همين وعده را خدا به او داد اين قلبش نميآرمد اين پيداست كه نشناخت خدا را. اگر يك انسان متمكني به همشهري و هم روستايياش بگويد تو برو حوزه درس بخوان هزينهات با من، اين مطمئن ميشود و همين وعده را خدا داد مع ذلك انسان نميآرمد. سرّش آن است كه آن معرفت نيست، اگر همين تعبير را كسي از معتمَدين شهر به انسان بگويد ميشود به من قرض بدهي؟ انسان با فخر استقبال ميكند همين بيان را خدا با آدم در ميان گذاشت فرمود به من قرض بدهيد، اما براي اينكه مبادا خداي ناكرده تفكر اسرائيلي راه پيدا كند. در همين آيه شواهد فراواني بر غنا و بينيازي ذات اقدس اِله هست. در توحيد مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در آن محاوره معروف امام هشتم (سلام الله عليه) با آن متكلم خراسان فرمود: «أحسبك ضاهيت اليهود» ؛ اين طرز تفكري كه تو داري تفكر يهوديت است، اين طوري كه مسئله بدا را، مسئله اراده را تفسير ميكني اين مثل اينكه اسرائيل زدهاي نشانه فكر آنها در تو پيدا شده، براي اينكه مبادا اينگونه از تفكرات در جامعه اسلامي راه پيدا كند فوراً فرمود كه نه تنها خداي سبحان كاري كه براي او انجام ميدهيد او برميگرداند، بلكه دو چندان برميگرداند. از امام صادق (سلام الله عليه) رسيده است كه وقتي خداي سبحان فرمود: ?مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا? ؛ هر كسي كار خيري انجام دهد خدا بهتر از آن را اعطا ميكند، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كرد «زدني» پروردگارا اينكه فرمودي ?مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا? بالأخره ?خيرٌ منها? دو برابر و سه برابر را شامل ميشوند ما ميخواهيم بيش از اينها باشد، آيه نازل شد: ?مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا? ده برابر، عرض كرد «زدني» آن وقت اين آيه نازل شد كه ?فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً? و چيزي را كه خدا، كثير بشمارد به حساب در نميآيد اين با همان آيات ? بِغَيْرِ حِسَابٍ? و امثال ذلك منطبق ميشود كه در بحث ديروز به عرض رسيد. اينكه فرمود: ?بِغَيْرِ حِسَابٍ? نه يعني بيحساب، چون ?كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ?، ?إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ? او طبق هندسه و اندازه كار ميكند بيحساب كار نميكند محال است خدا بيحساب كار كند، آنقدر اعطا ميكند كه به حساب در نميآيد، لذا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) طبق اين حديثي كه از امام ششم (سلام الله عليه) رسيده است آرام شد ديگر بالاتر از اين حدي نبود كه عرض كند «زدني». اين ?فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً? براي بيان آن است كه مبادا كسي توهم كند كه خداي سبحان نيازمند است.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ قرضالحسنه مصطلح با انفاق فرق دارد، اما اين قرضالحسنه مصطلح نيست هر كار خيري كه انسان براي رضاي خدا انجام ميدهد قرضالحسنه است. نماز ميخواند دارد به خدا قرض ميدهد، روزه ميگيرد دارد به خدا قرض ميدهد.
شواهدي بر مذمت مفت خوري
پرسش ...
پاسخ: بالأخره پاداش او تا هجده درجه است، براي اينكه جلوي بيكاري را هم ميگيرند جلوي مفت خوري را هم ميگيرند چون چيزي بدتر از مفت خوري نيست رايگان گرفتن دستي بدتر از دست گيرنده نيست «اليدُ العُليا خيرٌ مِن اليَد السُّفلي» اين از كلمات قصار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، فرمود انسان نبايد فرومايه باشد دست بگير داشته باشد اولاً بايد از خدا بخواهد كه خزائن آسمان و زمين كه به دست توست واسطه را كمتر بكن كه مستقيماً از خودت بگيرم و توفيق بده كه به دست من خير به ديگران برسد، اين جزء ادعيه نهجالبلاغه است كه در كلمات حضرت امير (سلام الله عليه) هست در دعاي حضرت كه ?اللهم صُنّ وجهي باليسار، ولا تبذُل جاهي بالأِقتار فا?َسترزقَ طالبي رزقِك و ا?َستعطفَ شرارَ خلقك واُبتَلي بحمد مَن أعطاني و أُفتَتَنَ بذمِّ مَن منَعَني و انت مِن وراء ذلك كُلّه وليُّ الإعطاء و المنعِ ?انك علي كل شيء قدير? ؛
عرض ميكند خدايا! آبروي من را حفظ بكن با داشتن و آبروي من را با نداشتن نريز بالأخره من كه از آنها بايد بگيرم آنها هم كه از تو گرفتند ،خب بلا واسطه به من بده.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ در آنجا حضرت منّت ميگذاشت و هديه قبول ميكرد در حقيقت آنكه ميگيرد دست او بالاتر است، آن منت ميگذاشت و ميپذيرفت وگرنه هداياي ديگر را ?أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ? اين فكر همه انبياست كه به زبان سليمان (سلام الله عليه) درآمده، اگر از طاغوت چيزي برسد ميفرمايد: ?بَل أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ? ؛ شما با اين مالها خوشحاليد اگر از يك مؤمن چيزي برسد حضرت منّت مينهد و او را ممنون ميكند باطناً، گرچه ظاهراً چيزي نميگويد و از او ميپذيرد در حقيقت دست پيامبر بالاتر است.
به هر حال در اين كريمه فرمود: ?فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثِيرَةً? چون اضعاف كثيره شد ديگر به رقم در نميآيد، لذا از آن به بعد رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) عرض نكرد «زدني» ، چون بالاتر از اضعاف كثيره چيزي نيست. ميماند سه مطلب ديگر يكي مسئله قبض است ديگري مسئله بسط است سومي مسئله رجوع كه با همه اين امور ثابت ميكند كه خداي سبحان نيازي به چيزي ندارد.
إنذار از قبض در كنار تبشير به أضعاف
در نوع موارد بسط در مقابل قدر است كه ? يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ? يقدِر «قدر يقدِر» غير از «قدر يقدُر» است «قدر يقدُر» با قدرت و توانايي هماهنگ است «قدر يقدِر» با ضيّق و يضيّق هماهنگ است «يقدِر» يعني يُضيِّق. در همه مواردي كه بسط ياد شده است در مقابلش تضييق است ? يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ? اما همه جا بسط قبل از تقدير است يعني يا فراوان يا كم، اول سخن از بسط است بعد سخن از تقدير، اما اينجا در حيني كه وعده ميدهد ميگويد شما كه جهاد مالي ميكنيد خداي سبحان به عنوان مقترض از شما قرض ميپذيرد و اضعاف مضاعفه اين قرض را برميگرداند، در اين ضمن تهديد را با وعده آميخت كه مبادا كسي خيال كند خدا نيازمند است (يك)، مبادا كسي مغرور باشد كه اين قدرت مالي هميشه در اختيار او است (دو)، فرمود: ?وَاللّهُ يَقْبِضُ? اينچنين نيست كه هميشه در اختيار شما باشد، آنكه امروز داد فردا از شما ميگيرد. اين با خوف و رجا پروراندن است با تبشير و انذار پروراندن است با وعده و وعيد سخن گفتن است در حين وعده به اضعاف مضاعفه در حين وعده به بسط در كنارش آن تخويف و انذار هم هست ?وَاللّهُ يَقْبِضُ? خب، به خيليها نداد خيليها رفتند كار بكنند و نصيبشان نشد يك سلسله حوادث طبيعي اصلاً قابل پيش بيني نبود با هم رفتند در سفر دريا، اما يكي به كام طوفان رفت با هم رفتند به سراغ كشاورزي، اما يكي به دامن سيل افتاد كسي زندگياش را بيمه كرد غافل از اينكه آن مركز بيمه هم طعمه حريق ميشود خيليها خود را به بيمه ميسپارند بعد ميبينند آن مركز بيمه هم به كام آتش ميرود خيليها رفتند و نشد، فرمود آنكه قبض و بسط دارد ديگري است و آنچه هم كه در دست شماست آزمون است ?يُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ? و اگر خدا به همه بدهد فساد، عالمگير ميشود چهار نفر دارند اين طور ميكنند ?لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الأَرْضِ? چهار نفر يك مختصر مالي دستشان است اين همه فساد كردند، اگر چهل نفر داشته باشند چه خواهند كرد پس اين قبض و بسط آزمون است ضمن اينكه وعده داد و تبشير، وعيد هم ميدهد نظير آيه 26 سوره? مباركه? «آلعمران» ?قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ المُلْكِ تُؤْتِي المُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ المُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ? نه «لاتوتي» گاهي ميدهد گاهي ميگيرد؛ نزع ميكند خوب اين يك تهديدي است، در كنارش فرمود: ?تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ? هميشه روز نيست گاهي هم شب است، هميشه روشن نيست گاهي هم تاريك است، هميشه زندگي سرسبز نيست گاهي هم پژمرده است هميشه يك نواخت نيست خلاصه هم ?قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ المُلْكِ تُؤْتِي المُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ المُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ? هم ?تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيلِ? اين تكوين با اين نظامهاي اجتماعي هماهنگ است هميشه وضع روشن نيست هميشه بهار نيست خلاصه، خب اينكه ميفرمايد: ?وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ? اين هشداري است ضمن تبشير، اين خوف و رجا را دو جمله هم قرار داد.
بيان وعده وعيد با جملهاي واحد
در آن مطلب نهايي كه ?وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ? است اينها را تلفيق كرد، فرمود به او برميگرديد اين به او برميگرديد دو معنا دارد براي خوبها بشارت است براي بدها انذار گاهي وعده و وعيد را، خوف و رجا را با يك جمله ذكر ميكند ميگويد: ?اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ? مثل اينكه ميفرمايد به محكمه ميرويد به محكمه عدل ميرويد، اين كه گفتند به محكمه عدل ميرويد تبشير است نسبت به ذي حق و انذار است نسبت به متجاوز با يك جمله، گاهي با دو جمله انذار و تبشير است وعده و وعيد است ?يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ? ضمن اينكه ميفرمايد قرض بدهيد و مالتان هدر نميرود ضمن اين انذار و تبشير را به هم دوخت.
تشويق به قرض الحسنه با خدا در قرآن
آيات ديگري كه در اين زمينه آمده است همه ما را به قرضالحسنه با خداي سبحان در قبال ساير عبادات تشويق كرد و در پايان هم فرمود خدا منزه است ما اين حرفي نيست كه تنها به شما گفته باشيم ما به بني اسرائيل گفتيم به اقوام ديگر هم گفتيم به آنها گفتيم ?لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّآتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ فَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ? كه آنجا هم تبشير را با انذار به هم مرتبط كرد.
باسط اليدين بودن هميشگي خداوند
در همين سوره? مباركه? «مائده» به الفاظ و تعبيرات ديگري همين مسئله قرضالحسنه و زكات را بازگو كرد، آنگاه فرمود كه اين كه ما مي گوييم خدا گاهي دستش را جمع ميكند گاهي دستش را پهن ميكند نه اينكه گاهي بخشنده است و گاهي نه، گاهي شما ميتوانيد بگيريد گاهي نه وگرنه او «دائم الفيض علي البرية» است او اصلاً دست بگير ندارد دستي كه جمع كند ندارد در آيه 64 سوره «مائده» فرمود: ?وَقَالَتِ اليَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ? اين به تعبير بزرگان اين تعبير تكريمي است. شما اگر خواستيد به يك كسي به طور عادي كتابي را بدهيد خوب همان كتاب را با يك دست ميدهيد اگر خواستيد تكريم كنيد دو دستي كتاب را به او ميدهيد وگرنه خداي سبحان نه يك دست دارد نه دو دست، اينكه فرمود دو دستش پهن است و باز يعني دو دستي ميدهد اگر خواست به كسي چيزي بدهد با تكريم ميدهد يك چنين خدايي است و هميشه هم «باسطَ اليدين بالعطية» است، بدا به حال كسي كه نتواند از او بگيرد وگرنه او قبضي ندارد. اين همان طوري كه درباره رحمت فرمود گاهي رحيم است گاهي غضبان است گاهي منتقم است گاهي رئوف است، بعد فرمود: ?وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ? آن رحمت عامه ديگر مقابل ندارد، قبض و بسط هم بشرح ايضاً گاهي ميفرمايد: ?يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ? گاهي ميفرمايد ما اصلاً قبض نداريم او خودش را جمع كرده نتوانست از ما بگيرد وگرنه ?بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ? اينكه ميبينيم شبهاي جمعه يا ليالي قدر يا روزهاي مواليد ائمه (عليهم السلام) روز فيض است تفاوت در قابل است يعني انسانها در اين روزها بهتر ميتوانند فيض بگيرند وگرنه از آن طرف هيچ تفاوتي نيست، بعد ?يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ? او «دائم الفيض علي البرية» است او «باسطَ اليدين بالعطيّة» است يك چنين خداست ?بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ? و هميشه و دائماً با تكريم اعطا ميكند و آن كسي هم كه توفيق نصيبش شد دارد جهاد با مال يا جهاد با جاني ميكند در حقيقت از دست خدا گرفت و دارد براي خدا صرف ميكند نه اينكه از خودش چيزي داده باشد، انسان مال خدا را به خدا ميفروشد اين تعبير تشويقي است مال خدا را به خدا قرض ميدهد مال خدا را به خدا اجاره ميدهد اين تعبير تشويقي است وگرنه انسان كه مالك چيزي نيست.
أمر به مسألتِ نعم از خدا و تلاش براي تحصيل علوم و معارف
پرسش ...
پاسخ: يعني نفرمود كه من به همه مال ميدهم كه، چون چيزي بدتر از مال زياد نيست اين همه علوم و معارف در عالم ريخته است اين همه مكارم اخلاق هست نميروند به سراغش كه بگيرند، اين همه ابتكارات علمي است اين همه اختراعات است اين همه نبوغ فكري است اينها را نميروند بگيرند فقط به دنبال ايناند كه يك مقداري مسائل رفاهي داشته باشند، فرمود شما اين نعم را از خداي سبحان مسئلت بكنيد بكوشيد كه شما مبتكر باشيد فرزند شما مخترع باشد اين مملكت را نجات بدهد اين همتهاي بلند را در دعا و غير دعا داشته باشيد، شما هم يك كتاب بنويسيد كه هزاران نفر در حوزه از آن استفاده كنند اين چيزها را از خدا بخواهيد وگرنه آن مسائل كه بالأخره اين آب و خاك را خدا به همه داد در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد، گاهي قرآن مودبانه به ما ميگويد اينقدر به فكر شكم نباشيد اين آب و خاك است كه بالأخره حيوان را تأمين ميكند و شكم شما را هم پر ميكند ?مَتَاعاً لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُم? ؛ منتها آن كسي كه بايد بفهمد، ميفهمد خدا چگونه او را دارد تنبيه ميكند وقتي سخن از خوردن است فرمود ما آفتاب را تابان كرديم باران را ريزان كرديم اين سرزمين را نرم كرديم حاصلخيز كرديم ?مَتَاعاً لَّكُمْ وَلأَنْعَامِكُم? قدري شما قدري دامهايتان خب، خيليها همين طور آيه را ميخوانند با صدا هم ميخوانند اما ديگر نميفهمند كه دارند فحش ميشنوند كه، اما وقتي سخن از علم و معرفت و كمالات است ميبينيد علما را با فرشتهها يكجا ذكر ميكند: ?شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ? .
پرسش ...
پاسخ: آن مصداق كامل است تطبيق ميكنند نه تفسير، آنها فرمودند به اينكه نمونه كامل ماييم؛ منتها ?لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ? همه آياتي كه، به استثناي آيات عصمت و آيات ولايت عامه همه آياتي كه در روايات آمده است در حق اهل بيت است يعني اينها اماماند اينها نمونهاند وگرنه تلاوتش براي مردم نمانده كه، اينها اسوهاند خود پيامبر اسوه است هركسي ميتواند به اندازه معرفت و عملش به اينها اقتدا كند؛ يك وقت به حد سلمان و اباذر ميرسد كه نظير سلمان «سلمان مِنّا أهل البيت» ميشود يك وقت قدري كمتر، بالأخره راه باز است انسان به اين اولياي الهي اقتدا كند.
مراد از تعبير «من ذا الذي ...»
در اينگونه از موارد چون مسئله خيلي مهم است تعبير ميكند به اينكه ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ? نظير آيه هفده سوره «احزاب» كه ميفرمايد: ?قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً? اين ?مَن ذَا الَّذِي? تعبيري است كه نشانهاي از بلندي همت ميكند، بعضي از كارها مقدور كسي نيست. كيست كه بتواند اين كارها را انجام بدهد؟ بعضي از كارها اصلاً محال است، نظير آيه هفده سوره «احزاب» بعضي از كارها همتهاي والا ميطلبد، نظير همين آيه محل بحث. آن آيه ?لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الأَرْضِ? آن آيه 27 سوره? مباركه? «شوري» است كه اشاره شد.
معناي صحيح استقراض و استنصار خداوند
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود شما قرضالحسنه بدهيد، نظير آن است كه فرمود شما خدا را ياري كنيد. در خيلي از آيات است كه شما خدا را ياري كنيد، دينش را ياري كنيد اما از اين آيه پرده برميدارد ميفرمايد كه اگر خدا بخواهد دينش را حفظ ميكند نيازي به شما ندارد، ميخواهد شما را بيازمايد شما را كامل كند. در سوره 47 كه به نام مبارك رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است آيه چهار به بعد اين است، در آيه چهار دارد كه ?وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُم?؛ در مسئله جنگ فرمود اگر خدا ميخواست انتصار ميكرد، «انتصار» يعني انتقام، «منتصر» يعني منتقم، فرمود اگر خدا ميخواست از آنها انتقام ميگرفت و ميتوانست، اما بهشت رفتن كه رايگان نيست ?وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ? شما را امتحان ميكند: ?وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ? آنگاه در آيه هفتم فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم? هم مسئله استقراض است هم مسئله استنصار، اين «هل من مقرضٍ وهل من ناصرٍ» در قرآن هست كه خدا استنصار ميكند و استقراض ميكند؛ آيا كسي هست كه به ما قرضالحسنه بدهد؟ آيا كسي هست كه دين ما را ياري كند؟ اين ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم? يا ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ? يكي به لسان استنصار است و ديگري به لسان استقراض و اين آيات استقراض را بخوانيم تا روشن بشود كه هدف از اين استقراض چيست. در آيه هجده سوره? مباركه? «حديد» فرمود: ?إِنَّ المُصَّدِّقِينَ وَالمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضَاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهُمْ?
در صدر اين سوره «حديد» كه جزء مسبحات است فرمود ?سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ?؛ سراسر عالم تسبيح گوي حقاند، پس او منزه از نقص و حاجت است پس اگر در اين جا سخن از قرضالحسنه است به اين معنا نيست كه دين خدا به غير خدا محتاج است، آنچه به خدا برميگردد بينياز است. در سوره? مباركه? «تغابن» اين است كه ?إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ? چه اينكه در آيه بيستم سوره مباركه «مزمل» هم فرمود: ?فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً? بعد فرمود: ?وَمَا تُقَدِّمُوا لأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ? اين استقراض و استنصار كه در قرآن كريم هست، توجيهاش در نهجالبلاغه آمده كه حضرت فرمود خدا هم «هل من مقرضٍ» دارد و هم «هل من ناصرٍ» يك وقت فرمود: «هل من مقرضٍ» صداي استقراض خدا بلند شد به صورت ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ? يا ?إِن تُقْرِضُوا اللَّهَ? يا ?أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً? و امثال ذلك، اينها صداي استقراض خداست كه طلب قرض ميكند. فرمود وقتي نداي «هل من مقرضٍ» سر داد، كه ?لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ? و وقتي هم نداي «هل من ناصرٍ» سر داد، كه ?لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ? اين لطيفه را حضرت از جمع اين چند آيه استفاده كرد.
تشريح معني قرض و تبيين قرض الحسنه در نهجالبلاغه
در نهجالبلاغه مثل قرآن در دو مقام بحث شد؛ اول تشريح معناي قرض است و مقام ثاني تبيين قرضالحسنه خداست. آن مقام اول كه معني لغوي قرض باشد در خطبه سي و دوم اينچنين آمده است كه «فَلتكُن الدُنيا في أعينكم أصغرَ مِن حُثالة القَرَظ و قُراضة الجَلَم وَ اتّعظوا بمن كان قبلَكم قبلَ أن يتّعظَ بكم مَن بَعدَكُم»؛ فرمود دنيا نزد شما كوچكتر و پستتر از اين بريدههاي قلم باشد و اگر كسي خواست به جايي برسد، چاره جز اين نيست وگرنه مختصري درس ميخواند يك چهار تا اصطلاح ياد ميگيرد و به يك شهر يا روستايي مبتلا ميشود و آخر هم عوام ميميرد، آن ملا نخواهد شد. فرمود اگر خواستيد جاي انبيا بنشينيد وارث پيامبر بشويد سراسر دنيا نزد شما مثل بريده قلم باشد، آن را لگد مال كنيد. اگر ديديد كسي كه «تُعْجِبُكم أَجْسَامُهم? او به سراغ شما آمد در برابر او حريم گرفتيد بدانيد چيزي نخواهيد شد خلاصه، كسي به شما چيزي داد دستتان به بگير عادت شد ملا نخواهيد شد كه جاي شيخ انصاري را بگيريد، آدم يك پيشهور ميشود بالأخره و اين حيف است. فرمود: «فَلتكُن الدُنيا في أعينكم أصغرَ مِن حُثالة القَرَظ و قُراضة الجَلَم» ؛ اگر بخواهيد به جايي برسيد سراسر دنيا نزدتان مثل بريده قلم باشد خب، كساني هستند كه اينچنين كردند بله، در همان نهجالبلاغه دارد كه اباذر اين كار را كرده اين اصل كلي را بيان كرده نمونه را هم داده. در كلمه حكيمانه 104 از كلمات قصار آن حضرت وقتي از مردان الهي ياد ميكند ميفرمايد «يا نوفُ طوبي للزاهدين في الدنيا الراغبين في الآخرة أولئك قومٌ إتخذوا الأرضَ بساطاً و تُرابَها فِراشاً و مائَها طيِباً والقرآنَ شِعاراً و الدُعاءَ دِثاراً ثم قرضوا الدنيا قرضاً علي منهاج المسيح»؛ اينها بريدند و دور انداختند، نه يعني انسان از جامعه ببرد از خلق منزوي بشود بلكه در متن جامعه باشد دنيا را طرد كند نه خلق دنيا را. فرمود دنيا را ترك كنيد نه جامعه را «قرضوا الدنيا»؛ دنيا را بريدند و انداختند دور مثل حُثاله? قَرَض كردند قراضه جلم كردند و روش مسيح را داشتند اين بخش اول از سخنان حضرت كه توضيح معناي لغوي قرض است، اما تبيين قرضالحسنه. اول در خطبه نود فرمود خداي را شكر كنيد كه «مَن توكّلَ عَليه كَفاهُ وَ مَن سأَلهُ أعطاهُ وَ مَن أَقرَضهُ قضاه وَ مَن شَكَرهُ جَزاه»؛ خداي را شاكر باشيد كه اگر كسي به او تكيه كرد او را كفالتش را به عهده ميگيرد و اگر كسي به او قرض داد خدا قرضش را ادا ميكند اين يك مرحله. بعد در خطبه ديگر يعني خطبه 183 اينچنين فرمود: «و خُذوا مِن أجسادكم فجُودُوا بها علي أنفسكم»؛ آدم بخشنده باشيد بخيل نباشيد. منظور از بخشش هم حضرت تشريح كرد فرمود از بدنتان بكاهيد و به جانتان بدهيد خب، انسان بخواهد شب را برخيزد بالأخره از بدن بايد بكاهد، اگر بخواهد كمتر بخورد بايد از بدن بكاهد. فرمود بخشش كنيد رفاه بدن را بگيريد به آسايش جان بيفزاييد: «فجودوا بها علي انفسكم وَلا تَبخلوا بها عنها» مبادا به دام آسايش بدن بيفتيد نسبت به جانتان بخل بورزيد، آنگاه خدا فرمود: «فقد قال الله سبحانه ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُم? و قال تعالي ?مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ? » بعد فرمود اين دو تا آيه است كه يكي «هل من ناصر» است يكي «هل من مقرض»، اما «فلم يَستَنصِركم مِن ذُلٍّ» نه چون ذليل است گفت «هل من ناصرٍ» نه چون دينش ذليل است فرمود: ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ? «وَ لم يستقرِضكم مِن قُلٍّّ» نه چون قليل المال است استقراض كرد، بلكه «استنصرَكم وله جنودُ السماواتِ و الارض وَهو العزيز الحكيم، وَ استقرَضَكم وَ له خزائن السماوات وَ الأرض وَهو الغني الحميد» به حق تالي تلو قرآن كريم است، در خود نهجالبلاغه فرمود كه خب اين قرآن را شما ميخوانيد ولي قرآن با كسي حرف نميزند اگر توانستيد قرآن را به حرف بياوريد «فاستنطقوه»؛ برويد نزد قرآن بنشينيد و او را استنطاق كنيد و از او سؤال كنيد حرف در بياوريد، شما فقط ميتوانيد ظواهر قرآن را بفهميد قدرت استنطاق نداريد نميتوانيد چون شما نزد يك عالم كه برويد با شما حرف نميزند كه، يك مسئله سؤال ميكنيد او هم جواب ميدهد بعد او هم آرام مينشيند اگر يك اهل دلي پيدا بشود از او سؤال ميكُند ميكَند او هم ميگويد قرآن يك چنين حقيقتي است كسي پيش قرآن برود قرآن با آدم حرف نميزند كه فرمود: «فَاستَنطقِوه» برويد استنطاق كنيد، اما «و لن ينطقَ»؛ او با شما حرف نميزند «لكن أُخبرُكم عنه» منم كه او را به حرف در ميآورم ميگويم چه ميگويي، خب اين طور دوخت و دوز كردن آيات مال اهل بيت است فرمود: «استنصَرَكم وله جنود السماوات و الارض وَهو العزيز الحكيم، وَ استَقرَضَكم وَ له خزائن السماوات وَ الأرض وَهو الغني الحميد» ما در بين اساتيد كساني را نديديم كه غير قرآن را ببوسند مگر مرحوم آقاي طباطبايي را، اين وقتي كتاب حديث را ميگرفت نهجالبلاغه را ميگرفت ميبوسيد و به افراد ميداد يا از كسي هم ميگرفت ميبوسيد، به حق اينچنين بود يعني سيرهاش اين بود كه ثقلين را يك طور ميديد خلاصه، حديث را مثل قرآن گرامي ميشمرد و براي ما اولين بار تازگي داشت كه چطور كتاب حديث را بحارالانوار را ميبوسد اينكه نهجالبلاغه را مي بوسد بعد ديديم كه بايد اين كار را كرد خلاصه «و إنما اراد ان يبلوكم ?أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً? فبادِروا باعمالكم تكونوا مع جِيران الله في داره» مشابه اين مضمون هم باز در تعبيرات ديگر آن حضرت هست كه موعظه آميز است، در پايان خطبه 203 فرمود: «فقدِّموا بعضاً يَكن لكم قرضاً وَلا تُخلِفوا كُلاً فيكونَ فَرضاً عليكم»؛ فرمود يك مقدار را بدهيد كه بشود قرض اگر نداديد ميشود فرض، اگر يك مقدار را داديد اين را قرض داديد به خدا، اگر نداديد فريضه اي است كه بر عهده شما مانده و ترك كرديد.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»
|