موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 483

مدت زمان: 31.45 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.63 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.26 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنوان
1 مفهوم و مصاديق استعمال كلمه? «بعث»
2 تبيين معناي «بعث» در قرآن كريم
3 مقصود بني‌اسرائيل از درخواست بعث مِلك
4 انگيزه‌هاي مختلف در ميزان پايداري در جنگ
5 شواهد قرآني بر مأموريت طالوت از جانب خداوند
6 [همراهي اسرائيليّت با نژادپرستي]
7 ابطال خوي نژادپرستي در قرآن
8 اقسام استعمال «اصطفا»
9 توسعه? ظرفيت و شرح صدر انسان
10 مصاديق «مَن يشاء» در «والله يؤتي...»
11 ردّ ادّعاي عدم تطابق قرآن با تورات و انجيل
12
13
14
15
16
17
18
19
20


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?أَلَمْ تَرَ إِلَي المَلاَءِ مِن بَنَي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَي إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ القِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِيلاً مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ ? وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنَّي يَكُونُ لَهُ المُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ المَالِ قَالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي العِلْمِ وَالجِسْمِ وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ?
مفهوم و مصاديق استعمال كلمه? «بعث»
تتمه بحثهايي كه مربوط به اين دو آيه است يكي از آن كلمه بعث شروع مي‌شود: ?إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً? گرچه بعث در موارد فراوان استفاده مي‌شود, اما بارزترين موردي كه مورد استعمال بعث است همان آن بعد از خواب كسي كه بيدار مي‌شود اين را بعث مي‌گويند, چه اينكه بعد از خواب طويل در برزخ وقتي بيدار مي‌شوند آن را بعث مي‌گويند روز قيامت را روز بعث مي‌گويند, چه اينكه در سوره مباركه «يس» آمده است كه ?مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا? و گروهي كه در جاهليت به سر مي‌بردند وقتي وحي و نبوت برسد اينها تازه زنده مي‌شوند, لذا ظهور پيامبري را بعثت مي‌نامند اين گروه از بني‌اسرائيل به پيامبرشان نگفتند يك نماينده يا يك وكيل و مانند آن براي ما معين كن و هم نگفتند «إنصب لنا اميرا»; اميري براي ما نصب بكن سخن از نصب امير نيست [بلكه] سخن از بعث است, بعثت است.
اين ?ابعَث? براي آن است كه بگويند ما حياتي را از دست داديم كه مي‌خواهيم با اين مبارزه آن حيات را به دست بياوريم يك بعثت جديدي براي ما باشد كه گفتند: ?ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً?.
پرسش ...
پاسخ: نه, آن در روز اول عرض شد كه اين براي قرآن كريم هم مهم نيست, چون اين همه انبيايي كه آمدند فقط در حدود 24 پيامبر اسمشان آمده فرمود: ?مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ? .
تبيين معناي «بعث» در قرآن كريم
در سوره? مباركه? «انعام» آيه شصت مي‌فرمايد شما شبها مي‌ميريد و روزها مبعوث مي‌شويد: ?وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ? كه خواب يك مرگ موقت است «إنّ النوم أخُ الموت»; منتها تعلق روح به بدن در نشئه خواب در حد يك حيات گياهي و احياناً مرحله نازله حيات حيواني محفوظ است وگرنه قسمت مهم شئون روح, بدن را در خواب رها مي‌كند و با خاطرات خود مأنوس است, لذا مسئله نوم به عنوان توفي تعبير مي‌شود كه فرمود: ?وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ? چون خوابها معمولاً در شب است از اين جهت فرمود ?بِاللَّيْلِ? وگرنه سخن از ليل و نهار نيست [بلكه] سخن از خواب و بيداري است, اگر كسي روز هم بخوابد باز متوفي مي‌شود و آن آيه معروف ?اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا? هم نشانه اطلاق كلمه توفي بر موت است, چون در آن آيه فرمود هر كس كه مي‌ميرد متوفّي? مي‌شود خداي سبحان متوفِّي اوست روح او را قبض مي‌كند: ?اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا? اما آنهايي كه نمردند چطور؟ تا نمردند متوفي نيستند و خداي سبحان روح آنها را قبض نمي‌كند؟ فرمود چرا آنها هم كه نمردند هنگام خواب روحشان را خدا قبض مي‌كند, لذا فرمود: ?اللَّهُ يَتَوَفَّي الأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا? اما ?وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ? آنهايي كه هنوز نمردند: ?فِي مَنَامِهَا? يعني «الله يتوفي تلك الانفس» را ?فِي مَنَامِهَا?.
پس در اين آيه شصت سوره «انعام» فرمود خداي سبحان در هنگام خواب شما را متوفي مي‌كند: ?وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ? مي‌داند كه در روز با جارحه چه كرده‌ايد و چه كسب كرده‌ايد: ?ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ?; بعد از توفِّي شما را مبعوث مي‌كند اين ظهور حيات مجدد بعد از خواب به صورت بعثت ياد مي‌شود, چه اينكه برزخ را به عنوان مرقد و خوابگاه مي‌دانند كه بعد از برزخ وقتي وارد نشئه قيامت كبرا مي‌شوند مي‌گويند: ?مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا? يا ?هذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمنُ? .
مقصود بني‌اسرائيل از درخواست بعث مِلك
از اينكه اين بني‌اسرائيل به پيامبرشان نگفتند يك نماينده براي ما بفرست يا معين كن سخن از نصب نماينده نيست, بلكه سخن از بعث است نشانه آن است كه اينها يك حيات مجددي را خواستند به دست بياورند. اين كلمه ?ابعَث? وقتي با لام استفاده بشود ?ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً? معلوم مي‌شود كه آن ملك به سود ما كار مي‌كند آن مبعوث به سود ما كار مي‌كند و اگر با «علي» استعمال بشود, مثل ?لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ? كه در بعضي از آيات آمده است آن بعثت «عليه» است نه بعثت «له» آنجا كلمه بعثت به كار برده شد; منتها بعثت «عليهم» درباره همين گروه آمده است كه ?لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ?.
پرسش ...
پاسخ: آن پيامبر در بحث ديروز به عرض رسيد كه فرمانده كل قواست, گاهي خود پيامبر مباشرتاً مي‌جنگد, مثل اينكه ?وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ? گاهي فرمانده لشكر مي‌فرستد, مثل سرايايي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) داشت در آن سرايا افرادي را مبعوث و منصوب مي‌كرد.
پس اين ?لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ? و مانند آن كه در جريان آل فرعون آمده است مكرر هم اين مضمون در قرآن كريم آمد كه خدا بعث مي‌كند بر شما كساني را كه بر شما رحم نمي‌كنند.
در سوره? مباركه? «اعراف» اين‌چنين فرمود: ?وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَي يَوْمِ القِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ العَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ العِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ? پس اين بعث براي آن است كه هم تجديد حيات پيدا كنند; از خواب به بيداري منتقل بشوند يا از مرگ به حيات بيايند و هم اينكه آن كسي كه مبعوث مي‌شود به سود اينها كار مي‌كند اين درباره ?ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً? است.
انگيزه‌هاي مختلف در ميزان پايداري در جنگ
اين كلمه ?نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ? گرچه در بحثهاي قبل به عرض رسيد اگر كسي براي استرداد سرزمينش براي آزادي اسير و زنداني‌اش مبارزه بكند و به خدا معتقد باشد اين جنگ, ?فِي سَبِيلِ اللّهِ? است و لازم نيست كه مستقيماً درباره محور دين باشد, ولي طاقت كساني كه براي پس گرفتن آب و خاك و يا براي آزادي اسرا و زنداني‌ها مبارزه مي‌كنند محدود است, اگر كسي انگيزه نبردش را آزادي اسرا و زنداني‌ها و استرداد اراضي مغصوبه قرار بدهد اين آن قدرت را ندارد كه بگويد: ?كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ? لذا در بين اينها يك گروه كمي اين حرف را زدند, اما اگر انگيزه مبارزه واقعاً «لتكون كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ العُلْيَا» باشد انسان ديگر هراسي ندارد آن شخص براي اينكه بعضي از زندانيها يا اسرا را آزاد كند تن به مبارزه مي‌دهد و اگر بداند كشته مي‌شود مي‌گويد اين نقض غرض است من براي اينكه عده‌اي را از مرگ نجات بدهم مي‌جنگم و اگر بدانم خودم كشته مي‌شوم چرا بجنگم, ولي اگر كسي بداند كه جنگ براي آن است كه «لتكون كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ العُلْيَا» و او با كشته شدن زنده مي‌شود كه ?لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً? اين تا آخرين لحظه ايستاده است لذا آن رسول فرمود: ?هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا? شما اول انگيزه را مشخص كنيد بعد بجنگيد, كه مبادا در بين راه بگوييد به اينكه مقدورمان نيست با آنها كه جنگ نابرابر داريم بجنگيم لذا اول رسولشان آنها را به اين اصل كلي هدايت كرده است.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب; اتمام حجت است, نظير همان ?هَلْ أَتَي عَلَي الإِنسَانِ? و امثال ذلك كه آمده است اين ?مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُم? و اتمام حجت است, اما اين هم دو نكته در آن بود يا از سوابق آنها با خبر بود يا از آن ?وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ? خداي سبحان از راه و حي آن پيامبر را اعلام كرد كه به دو مطلب اين ?هَلْ عَسَيْتُمْ? تفسير شد كه در روز قبل به عرض رسيد.
شواهد قرآني بر مأموريت طالوت از جانب خداوند
مطلب بعدي آن است كه اين پيامبري كه مامور شد از طرف خداي سبحان پاسخ مثبت به اينها بدهد و رسولي را براي اينها معرفي كند به اينها اين‌چنين گفت ?وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً? از نحوه سؤال و جواب معلوم مي‌شود كه آنها خواستند از طرف خدا كسي معين بشود, لذا پيامبرشان هم فرمود: ?إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً? و در آيه بعد هم دارد كه نشانه اينكه اين شخص از طرف خدا مأمور شده است اين است كه ?وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُم? معلوم مي‌شود يك جريان عادي نيست كه كسي را نصب بكنند خب, اگر اين نصب از طرف خود پيامبر بود همان ابلاغ كتبي پيامبر كافي بود يا همان مذاكره مشافهتاً كافي بود كه پيامبرشان بگويد من فلان شخص را نصب كردم.
پرسش ...
پاسخ: بله; اما «انصب» نبود كه شما كسي را براي ما تعيين كنيد ?ابعَث? يعني از خداي سبحان مسئلت بكن كه او هم مأموريت پيدا كند به وسيله شما براي اين كار, نشانه‌اش همان تعبير ?إِنَّ اللّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً? است و شاهد ديگرش هم در آيه‌اي است كه در بعد در پيش داريم كه فرمود: ?وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ? نشانه اينكه او ملك شماست اين است كه تابوتي مي‌آيد كه در او جريان آل فرعون و آل هارون هست و اگر سخن از نصب خود پيامبر بود خود پيامبر مي‌گفت من اين را نصب كردم ديگر آيت و علامت و معجزه نمي‌خواست.
پرسش ...
پاسخ: بله درست است, اما اگر كسي بگويد «اني جعلته حاكماً» تمام شد و رفت به قول مرحوم صاحب جواهر فقيه در زمان غيبت جزء اولواالامر نيست, اما آن كه اولوا الامر است گفت در زمان غيبت من او حاكم است البته كار بايد به منصوب برسد و مي‌رسد ديگر.
[همراهي اسرائيليّت با نژادپرستي]
مطلب بعدي آن است كه اين مسئله اسرائيليت با نژادپرستي همراه است نه تنها روي استصنام مال است كه در بحث ديروز گذشت بلكه اينها به نژادپرستي خو كرده بودند; مي‌گفتند از نژاد ما نيست اينكه از نژاد ما نيست يا از نژاد برتر نيست اين هميشه بود مي‌گفتند: ?أَنَّي يَكُونُ لَهُ المُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالمُلْكِ مِنْهُ? يك وقت است كه مسئله, مسئله نژادپرستي نيست [بلكه] مسئله مال است اين همان استصنام المال است. اين همان است كه نوع افراد جاهلي مبتلا بودند و نوع انبيا هم به اين دردها مبتلا مي‌شدند, براي اينكه آن افراد جاهلي مي‌گفتند: ?أهَذا الَّذِي مَنْ بَعَث? خب براي اينكه از طبقه محروم بود, ولي اگر از متمكنين بود آنها حرفي نداشتند مي‌گفتند: ?لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا القُرْآنُ عَلَي رَجُلٍ مِنَ القَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ? در بني‌اسرائيل گذشته از آن استصنام المال و مال پرستي مسئله نژاد پرستي هم بود كه اليوم هم مبتلا هستند, اينكه گفتند: ?أَنَّي يَكُونُ لَهُ المُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالمُلْكِ مِنْهُ? اين همان طبق بيان ?جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِيَاءَ وَجَعَلَكُم مُلُوكاً? اينها مي‌گفتند يا از خاندان نبوت يا از خاندان سلطنت يكي از اينها بايد فرمانده لشكر باشد و اين طالوت هيچ كدام نيست.
پرسش ...
پاسخ: نه; اگر محال مي‌دانستند كه نمي‌گفتند ?ابعَث?.
پرسش ...
پاسخ: نه; آن عرض شد كه به خداي سبحان به اينها فرمود شما هم اگر شجره‌تان را ورق بزنيد به ده نسل قبل رسيد به يك آدم عادي مي‌رسيد, براي اينكه ?يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ? به همان دليل كه خداي سبحان از ديگران به شما منتقل كرد از شما هم به ديگران منتقل مي‌كند.
ابطال خوي نژادپرستي در قرآن
اين خوي نژادپرستي بود در بين اينها مي‌گفتند ما برتريم, لذا آن كريمه معروف كه جزء برجسته‌ترين آيات قرآن كريم است در مسائل اجتماعي, براي كوبيدن همين خو ي نژاد پرستي است كه ?إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا? يعني اين نژاد در حد يك شناسنامه طبيعي است آن روز كه شناسنامه ميسور نبود الآن هم كه شناسنامه است كه انسان هر كجا كه سفر مي‌كند كه شناسنامه در جيبش نيست, فرمود اين شعبه, شعبه اين قبيله, قبيله اين ايراني و مصري و عراقي و امثال ذلك بودن اين تازي و فارسي و يونان و عرب و عبري بودن اين شناسنامه طبيعي است كه اگر كسي را خواستند بشناسند بدانند كه اين از فلان كشور است با فلان زبان حرف مي‌زند اين شناسنامه طبيعي به همراه همه هست, فرمود: ?وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا? همين, هيچ نقشي نژاد ندارد مگر اينكه يكديگر را بشناسيد, اما از آن به بعد معيار ارزش چيست؟ آن را ?إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُم?. معين كرده است.
اقسام استعمال «اصطفا»
خب, مي‌رسيم به اين جمله ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ? اين كلمه «اصطفا» دو جا استعمال مي‌شود به دو نحو; يك وقت است كه «اصطفا» براي سود است يعني به سود شما براي كمال شما انتخاب شده است, يك وقت «اصطفا» به معناي ترجيح است, آن اصطفايي كه به معناي سود است و تكميل است آن با «لام» استعمال مي‌شود آن اصطفايي كه به معناي ترجيح است او با «علي» استعمال مي‌شود, اين اگر با «علي» استعمال شد به معناي ضرر نيست, اينكه گفت ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ? يعني «رجحه عليكم» بر شما ترجيح داد, نظير ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي العَالَمِينَ? اينها كه بركت عالميان‌اند ضرر براي عوالم نيستند اينها رحمت عالميان‌اند وقتي يك امام به دنيا مي‌آيد مي‌گويند هيچ مولودي به بركت اين امام نيست اينها بركت‌اند للعالمين, اما فرمود خداي سبحان اينها را بر عالمين ترجيح داد, اينكه در سوره? «آل‌عمران» فرمود: ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي العَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ? يعني «رجحه عليهم رجحهم علي العالمين» نه اينكه اينجا «علي» به معناي زيان باشد, در حالي كه اينها بركت‌اند للعالمين. پس اگر در اين كريمه فرمود: ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ? با آن ?ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً? يا ?بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً? منافات ندارد, مثل اينكه اهل‌بيت (عليهم السلام) بركت‌اند لاهل الارض; منتها مصطفا هستند علي اهل الارض اين ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي? كه در سوره «آل‌عمران» در آيه 33 استعمال شد به معناي ترجيح, در سوره? مباركه? «بقره» هم استعمال شد به معناي تكميل كه اين بحثش قبلاً گذشت, آيه 132 سوره «بقره» اين است كه ?وَوَصَّي بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاِّ وَأَنْتُم مُسْلِمُونَ? اين صفوه و انتخاب به سود شماست, اگر سخن از دين است اسلام بر ساير اديان ترجيح دارد كه ?لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ?; خواهد بود و اگر تكميل است ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي لَكُمُ الدِّينَ? اما همين ?لَكُمُ? وقتي به دست انبيا پياده مي‌شود آن انبيا بر امم, اصطفاي «علي?» دارند كه «اصطفاهم الله علي العالمين» پس اين «علي?» كه در آيه محل بحث آمده است ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ? يعني «رجحه عليكم» لب قضيه اين است كه «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاهُ لَكُمْ».
در پايان آيه فرمود: ?وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي العِلْمِ وَالجِسْمِ? در پايان همين جريان كه پيروزي اين جبهه به دست داوود (سلام الله عليه) انجام شد در پايان همين جريان در آيه 251 كه در پيش داريم اين‌چنين فرمود: ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ المُلْكَ وَالحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ?.
توسعه? ظرفيت و شرح صدر انسان
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب, اصولاً خود علم ظرفيت مي‌آورد. در بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) هست كه ظرفها و مظروفها با هم فرق مي‌كنند مظروفهاي مادي وقتي جايي رفتند ظرفيت آن ظرف را اشغال مي‌كنند ديگر جا براي غير نيست, ولي مظروفهاي معنوي وقتي به جايي رفتند نه تنها آن ظرفيت را اشغال نمي‌كنند. بلكه آن ظرفيت را توسعه مي‌دهند تا جا براي ديگران باز باشد خاصيت معنويت اين است اين از آن غرر بيانات حضرت امير (سلام الله عليه) است كه دليل تجرد روح است, فرمود: «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ»; فرمود هر ظرفي با آمدن مظروف از ظرفيتش كم مي‌شود اگر حوضي ظرفيت صد ليتر آب داشت وقتي پنجاه ليتر آب ريخته شد به مقدار پنجاه ليتر ظرفيت گرفته شد; ديگر جا براي صد ليتر نيست فقط جا براي پنجاه ليتر ديگر است, ولي اگر كسي ظرفيت ياد گرفتن صد مسئله را داشت وقتي پنجاه مسئله را ياد گرفت الآن ظرفيتش براي ياد گرفتن پانصد مسئله آماده است خاصيت علم, اين است كه وقتي به روح برسد روح را منشرح مي‌كند, شرح صدر به بركت همين معارف است.
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه يك مقداري خود را سبك بكند وگرنه فرمود: «هَا إِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً» اين بر اساس مسائل بدني براي اينكه يك مقدار انسان سبك‌تر بشود شايد گفتنش حكمتي باشد وگرنه او چيزي نيست كه او را مسئله‌اي باشد كه حضرت را به ستوه دربياورد و نتواند تحمل بكند. آن بيان معروفي كه فريقين نقل كردند حضرت يك ميليون مسئله را يكجا ياد گرفت اينكه در اواخر عمر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مطلبي را به حضرت امير آموخت ديگران سؤال كردند كه در زير گوش شما چه چيزي فرمود؟ حضرت فرمود براي من دري گشود كه از آن در هزار در علمي باز مي‌شود اين مضمون بعضي از روايات است وگرنه روايات فراواني به سبك عميق ديگري دارند از آن روايات استفاده مي‌شود كه حضرت فرمود به روي من دري از علم باز كرد كه «يفتح كل ألف باب» كه «كلّ باب يُفتَح له ألف باب» يعني يك مطلب علمي به من گفت يك در علمي به روي من باز كرد كه از آن در, هزار در باز مي‌شود و از هر دري هم هزار در اگر اين نشانه كثرت نباشد و ما بر همين رقم جمود كنيم الف, الف مي‌شود يك ميليون اينكه مي‌گفتند اين الف, الف مي‌گويد چون كلمه ميليون قبلاً رواج نداشت وقتي كه مي‌خواستند بگويند او اغراق مي‌گويد مي‌گفتند از فلان كس سخن گوش ندهيد او الف, الف مي‌گويد يعني حرف از ميليون مي‌زند, مگر ميليون قابل عمل هست اينها اين الف, الف يعني از ميليون حرف مي‌زند.
پرسش ...
پاسخ: ما نمي‌دانيم ولي منظور آن است كه كسي كه يك ميليون مطلب علمي را يكجا ياد مي‌گيرد اين‌گونه از امور براي او توانفرسا نيست, پس علم مطلبي است كه وقتي به قلب آمد شرح صدر مي‌آورد زمينه را براي يادگيري مسائل بعدي آماده مي‌كند كه در كلمات قصار حضرت هست «كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ» آن‌گاه معلوم مي‌شود كه اصلاً علم چيست, همان طوري كه عالم را معرفي كردند كه ?إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ? اگر كسي اهل خشيت نباشد واقعاً عالم نيست و اين همه فضائل كه براي عالم شد كه «ان الملائكة لتضع اجنحتها لطالب العلم» يا «يستغفر لطالب العلم من في السماء و من في الأرض حتّي الحوت في البحر» و امثال ذلك, عالم را مشخص كردند كه ?يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ? اگر كسي اين‌چنين نبود مشمول آن همه بركات نيست با آن بيان, عالم را معرفي كردند با اين بيان, علم را معرفي كردند, لذا گفتند آغاز جهل انسان روزي است كه بگويد من فارغ التحصيل‌ام همين مقدار درس خواندم بس است, اگر كسي به جايي رسيد كه گفت همين مقدار درسي كه خواندم بس است اين آغاز تاريخ جهل اوست, خاصيت علم اين است.
مصاديق «مَن يشاء» در «والله يؤتي...»
آن‌گاه فرمود: ?وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ? گرچه خداي سبحان حكيم است و مي‌دانيم حكيمانه اعطا مي‌كند, اما مشخص كرد كه به چه كسي مي‌دهد يا نه, اين قضيه, قضيه مهمله است البته خدايي كه حكيم است مشيت و اراده او حكيمانه است, اما حالا به چه كسي مي‌دهد او را مشخص كرد يا نه, او را مشخص فرمود بعضي از مسائل را در آيه 105 سوره «انبياء» مشخص كرد فرمود: ?وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ? اين مشخص است كه صلاح, مطرح است.
پرسش ...
پاسخ: ملك همان سلطنت و حكومت است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: مصداق كاملش البته آن است وگرنه اين‌چنين نيست كه اين آيه, هيچ عمل نمي‌شود مگر آن وقت كه الآن فقط قرائتش براي ما مانده و آن وقت كه حضرت ظهور مي‌كند آن وقت عمل مي‌شود; منتها آن وقت كاملترين و عاليترين مصداق اين آيه است.
پرسش ...
پاسخ: سرّش اين است كه اينها ?اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأَرْضِ? است. در سوره? مباركه? «رعد» جواب اين شبهه هست يعني آيه يازده سوره «رعد» مي‌فرمايد: ?إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم?; تا تحول و انقلاب نفساني و روحي پيدا نشود خداي سبحان وضع ملتي را عوض نمي‌كند اين هم در چند آيه قرآن آمده است و لسانش, لسان سنت است در اصول ملاحظه فرموديد كه بعضي از لسانها آبي از تخصيص‌اند بعضي از عمومات‌اند كه قابل تخصيص‌اند, اما بعضي از عمومات هستند كه تخصيص‌پذير نيستند آن عموماتي كه بيانگر سنت خداست اين آبي از تخصيص است, اينكه فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم? اين بيان سنت است يا ?لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِم? كه به صورت ?لَمْ يَكُ? ياد شده است اين بيان سنت است, اين‌گونه از لسانها آبي از تخصيص است, پس اينكه فرمود خداي سبحان وضع يك عده‌اي را عوض مي‌كند يا از خواب به بيداري يا از ذلت به عزت منتقل مي‌كند, اين در صورتي كه يك تحول روحي در مردم پيدا بشود آن‌گاه است كه خداي سبحان عوض مي‌كند اينها را. چه اينكه در سوره? مباركه? «اعراف» آيه 128 اين‌چنين فرمود: ?قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ? فرمود شما به اين اسناد مالكي و قسمتهاي ارضي و جغرافيايي گوش ندهيد كه امروز اين مصر در اختيار كيست, اردن در اختيار كيست ?إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ? شما اگر با خدا ارتباط پيدا كرديد ارث مي‌بريد: ?إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ?, اما ?اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا? و پايان امر هم كه به سود مردمان باتقواست ?وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ?. بنابراين اگر فرمود: ?وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ? اين را مشخص كرد كه ?مَن يَشَاءُ? كيست.
ردّ ادّعاي عدم تطابق قرآن با تورات و انجيل
پايان بخش بحث اين است كه گاهي گفته مي‌شود اين حرفها با كتاب مقدس با عهدين با تورات و انجيل فعلي مطابق نيست; اولاً قرآن كريم بارها ملاحظه فرموديد كه كتاب قصه نيست كه سرگذشت انبيا را نقل كند, بلكه آن نكات برجسته تاريخ را كه علم آلي است بازگو مي‌كند, چون خود تاريخ علم اصالي نيست بلكه آلت است و ابزار است براي بعضي از معارف و ثانياً ارزش عهدين و كتاب مقدس به اين است كه با قرآن كريم مطابق باشند, براي اينكه اين كتاب قرآن كريم كه در قداست و اعجاز جاودانه او هيچ ترديدي نيست مي‌فرمايد كه بسياري از حرفها عمداً از دست بني‌اسرائيل تفويت شد و خيلي از حرفها يادشان رفته است چه درباره يهوديها و چه درباره مسيحي‌ها اين‌چنين مي‌فرمايد: ?فَبِمَا نَقْضِهِم مِيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الكَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ?; اينها هم تحريف كردند هم نسيان, اين درباره يهوديها درباره مسيحيها اين است كه ?وَمِنَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَي أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُكِّرُوا? خب, اگر بخشي از آن آيات را تحريف كردند بخشي هم در اثر حوادث روزگار يادشان رفته است, آنكه نمي‌تواند معيار سنجش قرآن كريم باشد بلكه آن كتابها را بايد با قرآن كريم سنجيد آن قرآن كريم را اصل قرار داد كما هو الحق, بنابراين از اين جهت مطلبي در بين نيست.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»