موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 487

مدت زمان: 37.14 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.26 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.52 MB دانلود

رديف عنوان
1 دلايل نابرابري جنگ ميان سپاه طالوت و جالوت
2 پيروزي، نتيجه? صبر و ثبات قدم
3 تبيين معناي «أفرغ»
4 سرّ آرام نشدن قلوب اكثريت بني‌اسرائيل با وجود عامل سكنيت
5 تقسيم مؤمنين سپاه طالوت به أوسات و أوحدّي
6 استجابت فوري و پيروزي بالفعل مؤمنان محض
7 تبيين معناي صحيح «باذن الله»
8 پيروزي قطعيِ قيام كنندگان براي نصرت دين حق
9 اعتقاد يقيني به پيروزي قطعي نظام اسلامي
10 بيان سنن الهي و اصول ثابت در آيات محلّ بحث
11 انحصار مُلك و حكمت و علمِ داوود(ع) به خداوند سبحان
12 انحصار جواز فروش سلاح به كافران
13 تعليم صنعت زره سازي به داوود(ع) از طرف خدا
14 توسعه? عموم تعليل مسأله به مردم جهت دفع مفسدين في الارض
15 بيان قياس استثنايي در آيه جهت اثبات دفع كافرين به وسيله? مؤمنين
16 تمثيلي در تبيين سنّت الهي
17 كلّي و دائمي بودن اصلِ پيروزي نظام الهي













اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ? فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ ? تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ?
دلايل نابرابري جنگ ميان سپاه طالوت و جالوت
بعد از اينكه جريان طالوت را بازگو فرمود و عده‌اي امتحان شدند و آنها كه اهل صبر نبودند مشخص شدند و آنها كه در امتحان موفق شدند آنها هم معين شدند صحنه جنگ و درگيري محقق شد يعني طالوت و مؤمنين راستين ماندند در مقابل، جالوت و سپاهيان فراوان جالوت هم حضور داشتند و اين جنگ هم نابرابر بود براي اينكه اولاً كل اين نيروهاي جنگي يك مردم آواره بودند اين‌چنين نبود كه اينها در شهر خود زندگي مي‌كردند اصلش كه در آيه 246 گذشت اين بود: ?أَلَمْ تَرَ إِلَي الْمَلاَءِ مِن بَنَي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَي إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكاً نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ? آن‌گاه كه پيامبرشان فرمود شايد شما مقاومت نكنيد، آنها در جواب گفتند: ?وَمَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا? پس يك مردم آواره بودند كه هم از ديارشان تبعيد شدند هم بين خود اينها تفرقه شد. نحوه تفرقه هم اين است كه يا بعضي به زندان يا بعضي به اسارت و مانند آن در آمدند پس هم از ساز و برگ وطني محروم بودند و هم از سازماندهي نيروي مردمي محروم بودند، زيرا بين اينها تفرقه شد، مردمي با اين شرايط قيام كردند. جالوت و ستاد و سپاهيان او از همه اين امكانات برخوردار بودند و تعبير به جنود هم فرمود كه در نمونه قبل ملاحظه فرموديد كه جنود يعني لشكر‌ها، چون جمع جُند است و آن جميعت انبوه را مي‌گويند جُند، اگر جُند به جنود جمع بسته بشود يعني لشكر‌ها و جمعيتهاي انبوه، گرچه طالوت هم داراي جنود بود ولي در آن آزمون خيليها رخت بربستند يعني جزء سياهي لشكر شدند، چون خدا اينها را امتحان كرد: ?إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلِيلاً?؛ طالوت گفت خدا شما را امتحان مي‌كند كه آيا در اين بيابان سوزان بي‌آب خستگي راه و تشنگي بدن آن‌چنان شما را از پا درمي‌آورد كه در مقابل آب زلال قدرت صبر نداريد يا صبر مي‌كنيد اگر تشنه را به آب زلال آزمودند و او تحمل كرد و تشنه ماند معلوم مي‌شود مقاوم است، اكثري در مقابل اين امتحان موفق نشدند ?فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلِيلاً? پس گرچه طالوت با جنود حركت كرد، اما اكثري سپاهيان و ستاد طالوت ديگر قدرت مقاومت را از دست دادند ماند اقلي، ولي درباره جالوت اين‌چنين نيست جالوت و جنودش همه مهياي جنگ بودند. پس از چند جهت بين ستاد جالوت و ستاد طالوت فرق است؛ فرق اول اينكه طالوتيان آواره بودند و ملت آواره از امكانات نظامي برخوردار نيست. دوم اينكه طالوتيان بين آنها تفرقه بود يعني پدر و پسر، دوست و دوست و امثال ذلك از هم جدا شده بودند بسياري از افراد ناشناس بودند سازماندهي نظامي در يك امت ناشناس كار آساني نيست. سوم اينكه جمعيت فراوان اينها در اثر آزمون الهي ناموفق شدند؛ اكثري حرف طالوت را گوش ندادند اقلي مانده‌اند، لذا در هنگام برخورد با دشمن ديدند اين جنگ نا برابر است گفتند: ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ? ?وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ? آن گروهي كه ضعيف بودند گفتند: ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ?.
پيروزي، نتيجه? صبر و ثبات قدم
آن اوحدي از اهل ايمان كه مي‌گفتند: ?كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ? چون مي‌دانستند كه پيروزي به عُدّه و عِدّه نيست و مي‌دانستند كه جالوت بر باطل است و طالوتيان بر حق، لذا در همان حين مبارزه گفتند: ?رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ? اين‌چنين نبود كه مقداري نبرد كنند وقتي خسته شدند دست به دعا بردارند و اين‌چنين نبود كه در اوايل امر به قدرت خود يا رهبري طالوت تكيه كنند در همان آغاز جنگ گفتند جنگ را چند چيز پيش مي‌برد: صبر، پايداري به دنبالش پيروزي اين صبر و آن پايداري فيض حق است كه فقط از طرف خدا مي‌آيد، لذا عرض كردند: ?رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا?.
تبيين معناي «أفرغ»
يك وقت كلمه افراغ بدون حرف جر استعمال مي‌شود مي‌گويند «افرغت الماء» يعني آنچه در ظرف بود خالي كردم ظرف را فارغ كردم «ا?فرغتُ الدلو» يعني هرچه در دلو بود ريختم. يك وقت گفته مي‌شود: ?أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً? يعني در ظرف دل چيزي نيست تو آن مظروف به نام صبر را در ظرف دل ما كه خالي است پر كن آن‌گاه اين قلب مي‌شود صبور، قلب كه صبور بود پا هم ثابت مي‌شود منظور از اين قدم در مقابل دست و امثال ذلك نيست، مثل اينكه قيام در مقابل قعود نيست چون منظور از قيام، ايستادن نيست ايستادگي است منظور از ثبات قدم، ثابت بودن پا نيست آن پايداري و پايمردي است اين دو فيض را از خداي سبحان مسئلت كردند با داشتن عامل سكينه.
سرّ آرام نشدن قلوب اكثريت بني‌اسرائيل با وجود عامل سكنيت
گاهي معجزه با انسان است ولي قلب نمي‌آرمد، پيامبرِ اين گروه به اينها فرمود: ?إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَي وَآلُ هَارُونَ? با اينكه تابوت موسي با اينها بود با اينكه يادگار موسي و هارون با اينها بود با اينكه اين تابوت را فرشته‌ها حمل و حفظ مي‌كردند با اينكه اين تابوت علامت و نشانه سكينت و طما?نينه بود، مع ذلك قلب آنها نمي‌آرميد سرّش آن است كه گرچه فاعل، تام الفاعلية است ولي قابل هم بايد تام‌القابليه باشد چيزي كه زمينه آرامش است خدا به اينها داد؛ نگفت به جنگ نابرابر مكلفيد بلكه فرمود چيزي كه شما را آرام مي‌كند با شما هست با حفظ اين تابوت كه ? فِيهِ سَكِينَةٌ مِن رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسَي وَآلُ هَارُونَ? عده‌اي گفتند: ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ? با داشتن معجزه و آيت الهي، بي‌صبري نشان دادند اين گروه كساني‌اند كه معجزه درباره اينها اثر نمي‌گذارد اما آن گروه همه? بركاتشان را از آيت الهي مي‌دانستند، لذا عرض كردند: ?رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ?.
تقسيم مؤمنين سپاه طالوت به أوسات و أوحدّي
پرسش ...
پاسخ: نه، اينها ايمانشان واقعي بود؛ منتها بعضي جزء اوساط بودند بعضي جزء اوحدي آن كه اوحدي است در ترس، موحد است آن كه جزء اوساط مؤمن است هم از خدا مي‌ترسد هم از خلق خدا مي‌ترسد
پرسش ...
پاسخ: يعني آنهايي كه يا اصلاً ننوشيده‌اند يا ?اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ? يا يك مشت برداشتند به تجويز خود طالوت يا اصلاً ننوشيدند در تبيين آن جمله در بحثهاي قبل گذشت كه اين حرف جميع نبود، بلكه حرف مجموع بود يعني اين جمعيت وقتي از نهر گذشتند بعضي اصلاً ننوشيدند بعضي يك كف برداشتند در بين اين جمعيت اين حرف، بلند شد كه ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ? نه اينكه تك تك اينها اين حرف را زدند، بلكه از اين مجموع اين حرف شنيده شد يعني آن اوساط اهل ايمان اين حرف را زدند در مقابل اوحدي كه اصلاً ننوشيدند آنها گفتند كه ?كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ? حرفي كه اين مجموع زدند دوتاست؛ يكي ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ? و يكي هم ?قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُلاَقُوا اللّهِ كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ? معلوم مي‌شود اين حرف جميع نبود بلكه حرف مجموع بود يعني از اين جمع اين حرف شنيده شد و اين جمع به دو قسم تقسيم شدند: اكثري و اقلي اكثري گفتند ?لاَ طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ? اقلي گفتند ?كَمْ مِن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ?.
پرسش ...
پاسخ: غلبه واقعي كه براي هميشه هست، غلبه ظاهري را خواستند.
پرسش ...
پاسخ: غلبه يك نظام بر نظام نه غلبه تك تك از افراد نظام بر ديگران وگرنه لازمه‌اش اين است كه كسي شهيد نشود در حالي كه بسياري از انبيا را خدا به عنوان شهدا معرفي مي‌كند كه ?وقتلِهِمُ الانبياء? يا ?يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ? اين نظام اسلامي بر نظام كفر پيروز است، گرچه كساني كه حاميان اين نظام‌اند احياناً شهيد خواهند شد.
استجابت فوري و پيروزي بالفعل مؤمنان محض
اينكه گفتند: ?رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ? آن‌چنان خداي سريع الاجابة اجابت فرمود كه فرمود: ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ? ديگر نفرمود: ?أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ? و مانند آن در بعضي از موارد وقتي دعا و نيايش رزمنده را خدا نقل مي‌كند مي‌فرمايد آنها دعا كردند و خدا اجابت كرد، فرمود من شما را با فرشتگان تاييد مي‌كنم ?أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ? اما اينجا سخن از استجابت قولي نيست؛ نفرمود خدا دعاي اينها را مستجاب كرده است به اينها وعده ظفر داد سؤال اينها همان و شكست مقابل همان، فرمود اينها گفتند: ?رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ? فَهَزَمُوهُم? كه اين «فاء» براي تعقيب بدون تخلل است. پس بعضي از دعاها آن‌چنان سريع الاجابه است كه گفتن همان و شكست رقيب همان، ديگر خدا وعده پيروزي نداد؛ نفرمود من شما را پيروز مي‌كنم، بلكه بالفعل اينها را پيروز كرده است ?فَهَزَمُوهُم?.
پرسش ...
پاسخ: صبر، استقامت است اينها ممكن است در يك جامعي شريك باشند و در بعضي از مصاديق هم متحدالصدق باشند، اما آن جهت تلخ‌كامي را كه انسان تلخي را تحمل مي‌كند مي‌گويند صبر چون اصل ماده صبر آن تلخي است آن داروي تلخ را و آن ماده تلخ را مي‌گويند صبر، اگر كسي تلخي را تحمل بكند مي‌گويند صابر است وقتي كه آرامش پيدا كرد در درون خود هيچ شبهه‌اي كه مخالف جزم باشد يا شهوت و غضبي كه مخالف عزم باشد پيدا نشد در آن حالت سكينه نصيبش مي‌شود ?فَهَزَمُوهُم? اما ?بِإِذْنِ اللّهِ?.
تبيين معناي صحيح?باذن الله?
اذن خدا هم صفت فعل اوست نظير اذن لفظي نيست كه ترخيص باشد بفرمايد من به شما اجازه دادم برويد شكست بدهيد، كار خدا را مي‌گويند اذن خدا نه اينكه اذن لفظي باشد بفرمايد «اذنتُ لكم» اين كار را مي‌گويند: اذن «قوله فعله»
پيروزي قطعيِ قيام كنندگان براي نصرت دين حق
پس به نصرت الهي پيروز شدند اين تعبير ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ? مثل تعبير «فهزموهم بنصرالله» است و اگر گروهي را خداي سبحان ياري كند احدي، توان شكست او را ندارد، چون در سوره? مباركه? «آل‌عمران» آيه 160 اين‌چنين فرمود: ?إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِي يَنصُرُكُم مِن بَعْدِهِ وَعَلي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ? يك مقدمه همان جمله معروف است كه ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُم? مقدمه دوم در همين آيه 160 سوره «آل‌عمران» است كه ?إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُم? اين ?فَلاَ غَالِبَ لَكُم? براي نفي جنس است يعني احدي نمي‌تواند پيروز بشود؛ ممكن نيست كسي فقط براي دين خدا بجنگد و پيروز نشود يا ممكن نيست خدا كسي را ياري بكند و ديگري بتواند او را شكست بدهد، پس ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُم? اين يك مقدمه ?إِن يَنصُرْكُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُم? اين هم كبرا پس «إِن تنصروا اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَكُم» اين نتيجه، اين ?فَلاَ غَالِبَ لَكُم? چون نفي جنس است ا?حدي توان شكست كسي كه براي نصرت دين حق قيام كرده است ندارد.
اعتقاد يقيني به پيروزي قطعي نظام اسلامي
پرسش ...
پاسخ: نه آنكه حسناست شكي در آن نيست نظام بر نظام ديگر پيروز مي‌شود، ممكن است چند نفري هم شربت شهادت بنوشند.
پرسش ...
پاسخ: بله براي اينكه الآن هم شرق و غرب را فكر علوي پر كرده است آنها با داشتن همه امكانات الآن جز سب و لعن چيزي براي آنها نيست، شخص مطرح نيست به رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ?إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ?، ?أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُم? عمده آن است كه اين نظام اسلامي هر گز شكست نمي‌خورد؛ فكري را كه انبيا آوردند هر گز شكست نخواهد خورد وگرنه البته اشخاص شهيد مي‌شوند.
بيان سنن الهي و اصول ثابت در آيات محلّ بحث
در موارد ديگر فرمود كه اين اختصاصي به جريان طالوت و جالوت ندارد در ذيل همين آيه كه الآن تلاوت خواهد شد مي‌فرمايد اينها آيات الهي است كه ما مي‌خوانيم؛ اينها قصه نيست كه شما بگوييد در گذشته اين‌چنين بود شايد فعلاً هم اين طور باشد سخن از شايد نيست بلكه اينها آيات الهي است اينها سنن الهي است اصل ثابت است كه ?تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ? بنابراين احتمال اينكه اين مخصوص آن عصر بود احتمال اينكه طالوت عامل پيروزي شد يا وجود داوود دخيل بود، امثال ذلك اين روا نيست اينها چون سنن الهي است از هر راهي خداي سبحان سنت خود را محقق مي‌كند. درباره طالوت و مقابلش جالوت فرمود: ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ? درباره گروه‌هاي ديگر هم مي‌فرمايد اينها مهزوم‌اند؛ شكست خورده‌اند اين‌چنين نيست كه اينها ظفرمند باشند از اينها به عنوان مهزوم ياد كرده است، در سوره «ص» آيه يازده اين است كه ?جُندٌ مَا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الأحْزَابِ? اين ?مهزوم? حكم قطعي حق است، فرمود اينها شكست خورده‌اند اگر خداي سبحان به نحو قطعي خبر بدهد كه دشمنان دين مهزوم‌اند چون ?وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً? آن قول يقيني الوقوع خواهد بود، چه اينكه مشابه اين مطلب را به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وعده داده است؛ در سوره «قمر» آيه 44 و 45 اين‌چنين است كه ?أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُنتَصِرٌ?؛ دشمنان مي‌گويند ما فراوانيم و اهل انتقام، انتصار همان انتقام است ما جميعتمان زياد است و اهل انتصاريم و قهراً در اثر انتصار پيروزي هم نصيب ما خواهد شد، ولي خدا مي‌فرمايد گرچه آنها مي‌گويند: ?نَحْنُ جَمِيعٌ مُنتَصِرٌ? اما ?سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ?؛ جمع اينها پراكنده مي‌شود و شكست مي‌خورد و اينها برمي‌گردند و فرار مي‌كنند. پس اين‌چنين نيست كه اين قصه مربوط به انبياي سلف باشد و وجود طالوت و امثال ذلك سبب تام باشد آنها عامل عصر خود بودند در هر عصري هم اين عامل به صورتهاي گوناگون ظهوري دارد، پس اينكه فرمود: ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ? بيان يكي از مصاديق است.
انحصار مُلك و حكمت و علمِ داوود(ع) به خداوند سبحان
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب؛ اما داوود را چه كسي به اين قدرت رساند ?وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ? و در بحث قبل هم خوانديم كه ?وَاللّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ? اين‌چنين نيست كه فقط منحصر به داوود و امثال داوود باشد، فرمود داوود جالوت را كشت و زمينه پيروزي طالوتيان را فراهم كرده است و خداي سبحان ملك و حكومت را به داوود مرحمت كرد آميخته با حكمت ?وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ? از آن علومي كه خودش مي‌خواست و مي‌دانست به داوود مرحمت كرد در خيلي از مسائل قضايي و فقهي داوود و سليمان را عالم و فهيم كرد كه ?فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمانَ? دارد درباره داوود هم مشابه اين تعبير آمده است ?عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ? و مانند آن و اما مناسب با جريان جنگ همان مسئله زره بافي و زره سازي است كه ?وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ? درباره ?عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ? در سوره? مباركه? «انبياء» آمده است كه آيه هشتاد سوره «انبياء» اين‌چنين است ? وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ? گرچه انبيا را با شمشير مسلح كرد: ?وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ? را فرمود، اما آن راه اولي كه نشان انبيا مي‌دهد استفاده از آهن است در ساختن سلاحهاي دفاعي نه سلاحهاي تخريبي يعني وقتي به داوود (سلام الله عليه) صنعت نظامي ياد مي‌دهد ساختن مصالح نظامي مي‌آموزاند نيزه و دشنه و شمشير تيز ساختن را مطرح نمي‌كند زره‌بافي را كه يك وسيله دفاعي است ياد مي‌دهد.
انحصار جواز فروش سلاح به كافران
مرحوم كليني (رضوان الله تعالي عليه) در فروع كافي نقل مي‌كند كه كسي از امام (عليه السلام) پرسيد اهل دو قريه‌اند كه با هم در جنگ‌اند و هيچ كدام [از] اينها مسلمان نيستند و چون در جنگ‌اند بازار سلاح گرم است اسلحه را خيلي خوب مي‌خرند آيا ما به اين جنگ كننده‌ها اسلحه جنگي بفروشيم يا نه؟ چون فروش سلاح جنگ به كسي كه با مسلمين در جنگ است حرام است. حضرت (سلام الله عليه) طبق اين نقل فرمود: «بعهما ما يَكُنُّهما» سه مطلب فرمود با همين جمله كوتاه. فرمود آري بفروش پس اصل فروختن سلاح در حال جنگ به كافرهايي كه به جان هم افتادند جايز است اين يك مسئله، به هر دو گروه بفروش نه اينكه يك كسي را تقويت كني ديگري را تضيعف كني اين دو حكم، سلاحهاي دفاعي بفروش كه اينها را در كنان و ستار و حجاب حفظ كند نه سلاحهاي تخريبي يعني سپر يعني زره يعني خود و امثال ذلك بفروشيد تير و نيزه و شمشير و امثال ذلك را نفروشيد گرچه كافري به جان كافر افتاده است نگوييد چون كافري با كافر در جنگ است و شمشير‌ها را از ما گران مي‌خرند ما به اينها بفروشيم، چون كافرند اين حكم بشردوستي اسلام است كه نمونه‌هاي اين حكم اصلاً به عنوان خيال در سازمان ملل و حاميان حقوق بشر نيست چه رسد به صورت پيشنهاد و طرح و تصويب و امثال ذلك.
تعليم صنعت زره سازي به داوود(ع) از طرف خدا
آنچه را هم كه خداي سبحان در اين مواضع نظامي به انبيايش مي‌آموزد مسئله زره‌بافي است نه شمشير تيزسازي و همان آهن سردي كه به دست داوود (سلام الله عليه) چون موم نرم مي‌شد او مي‌توانست شمشيرهاي بُرنده و كشنده بسازد، اما در همين آيه سوره «انبياء» مي‌فرمايد: ?وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُم?؛ ما صنعت لباس جنگ يعني زره و مانند آن به داوود آموختيم و نحوه اين زره‌بافي را هم در بخشهاي ديگر فرمود كه ?قَدِّر فِي السَّردِ? يعني حلقه‌ها را تنگ بگير كه تير نفوذ نكند اينها صنعت است و بشر مي‌تواند ياد بگيرد، چه اينكه ياد گرفت و زره بافت، اما آهن سرد را مثل موم نرم به حالات گوناگون در آوردن اين علم نيست ممكن نيست كسي درس بخواند و بتواند آهن سرد را مثل موم نرم كند، لذا از اين بخش خداي سبحان به عنوان علم ياد نمي‌كند؛ نمي‌فرمايد ما نرم كردن آهن را يادش داديم، چون آهن را مي‌شود با كوره آتش نرم كرد خب اين علم است، اما با انگشت ظريف آن آهن سرد سخت را نرم كردن علم نيست، لذا در آن بخش مي‌فرمايد: ?وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ? يعني ما ليّن و نرم كرديم، اينكه در دعاي دهه آخر ماه مبارك رمضان مي‌خوانيم «يا مليّن الحديد لداوود (عليه السلام)» يعني كسي كه از راه غيب توان آن را داري كه سنگين‌ترين كار را نرم و آسان كني مثلاً فلان مشكل را حل كن، در اينجا نفرمود «و علّمناه الانة الحديد» ما يادش داديم كه چگونه آهن را مثل موم نرم كند، بلكه فرمود ما نرم كرده‌ايم ?وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ? خب ساختن سلاحهاي دفاعي آنچه در قرآن كريم است و فروش سلاحهاي دفاعي در هنگام جنگ دو گروه كافر نشان مي‌دهد كه هيچ نظامي بالاتر از اسلام حامي حقوق بشر نيست، اما چرا مي‌جنگد و چرا صلح تحميلي را تحمل نمي‌كند و چرا ذليلانه زندگي نمي‌كند آن را در آيه‌اي كه ذيل همين جمله جريان داوود هست مي‌خوانيم كه فرمود: ?فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاءُ? توسعه? عموم تعليل مسأله به مردم جهت دفع مفسدين في الارض
بعد فرمود: ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ? مبادا كسي خيال كند كه چون آنها آواره بودند جنگيدند ما كه آواره نيستيم، مي‌فرمايد ديگري كه آواره است مثل تويي است اگر جنگ نباشد محرومين را آواره مي‌كنند، نفرمود اگر جنگ نباشد شما همچنان در بيابانها آواره مي‌مانيد اين عموم تعليل، مسئله را توسعه مي‌دهد گرچه صدر و ساقه اين قصه مربوط به آوارگان اسرائيلي بود كه گفتند: ?وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا? اما برهاني كه خداي سبحان ذكر مي‌كند اين است كه اگر شما نجنگيد اين «مفسدان في‌‌الأرض» زمين را به تباهي مي‌كشند حالا بر فرض كاري به شما نداشته باشند كاري به ديگران دارند و شما يك نوعيد: ?لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ?.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ اين نظير اين نخها همان طوري كه با اين نخ بلوز و ژاكت مي‌بافند او هم به صورت نخ آهني در مي‌آورد و بلوز و ژاكت جنگي درست مي‌كر?وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ?، ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ? مبادا كسي خيال كند. چون آنها آواره بودند مي‌جنگيدند ديگران كه آواره نيستند نبايد بجنگند يا تكليفي ندارند اين‌چنين نيست.
پرسش ...
پاسخ: ?بَعْضَهُم بِبَعْضٍ? البته خدا دافع است ?وَكَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ? اما ?بَعْضَهُم بِبَعْضٍ? يعني كافران را به وسيله مؤمنين دفع مي‌كند يك وقت است كه خود خداي سبحان با سيل و صاعقه و جريان ابرهه با طير ابابيل مسئله را حل مي‌كند آنجا مستقيماً فرمود: ?أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ? يك وقت درجريان جنگ داووديان و طالوتيان با جالوتيان است كه بالأخره جنگ است و دو گروه است و شهادت است و اسارت است و مجروح و مصدوم شدن است در قبالش پيروزي است، اينجا مي‌فرمايد: ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ? در اين گونه از موارد آن كه دفاع مي‌كند و حفظ مي‌كند خداست، زيرا در همه جنگهاي نابرابر نظام اسلامي مانده است ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ? نمونه فساد ارض همان آواره بودن است كه در صدر اين قصه آمده ?لَفَسَدَتِ الأرْضُ?.
بيان قياس استثنايي در آيه جهت اثبات دفع كافرين به وسيله? مؤمنين
اين به صورت قياس استثنايي است ?لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الأرْضُ? اين مقدم و اين هم تالي خب، فساد زمين با تفضل الهي سازگار نيست ?وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ? يعني لكن التالي باطل فالمقدم مثله، اين ?وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ? يعني خداي ذو الفضل كه اجازه نمي‌دهد فساد عالمگير بشود كه، نظم منطقي‌اش اين است كه ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ? اين مقدم ?لَفَسَدَتِ الأرْضُ? اين تالي لكن التالي باطل چرا؟ «لان الله ذو فضل عظيم» چون خدا ذو فضل است پس اجازه فساد نمي‌دهد. خب، فساد در زمين نخواهد بود چون فساد در زمين نيست معلوم مي‌شود فالمقدم باطل ?لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ? مي‌شود «دَفْعُ اللّهِ» يعني خداوند به وسيله مؤمنين كافرين را دفع مي‌كند فساد هم رخت برمي‌بندد، اين يك قياس استثنايي روشني است ?وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ? و اين اختصاصي به مردم يك سرزمين يا مردم يك عصر و نسل خاص ندارد هم اين برهان كلي است و هم دليل كلي است، چون خدا ذو فضل بر بني‌اسرائيل يا ذو فضل بر مردم آن شهر و ديار در آن تاريخ نيست ?وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ?.
تمثيلي در تبيين سنّت الهي
مشابه اين بحث در جريان ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ? آمده در آنجا فرمود مردم دو قسم‌اند؛ بعضي شرورند «مفسد في الارض‌»اند مهلك حرث و نسل‌اند عزيز بي‌جهت‌اند موعظه ناپذيرند: ?إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ? بعد فرمود: ?فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ? اين يك گروه، اما نفرمود كه ما هم اين گروه را فقط به جهنم تهديد مي‌كنيم اين طور نيست در قبال اين گروه مردان الهي هم هستند: ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ? خب دنبالش چه چيزي مي‌فرمايد، مي‌فرمايد: ?وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ? بعضيها هستند كه جان را به خدا مي‌فروشند ذيل اين آيه انسان خيال مي‌كند كه مناسب آن است كه وقتي بعضي از مردم جانشان را به خدا مي‌فروشند خدا در ذيل بفرمايد كه اينها اهل بهشت‌اند اين‌چنين نمي‌گويد، مي‌فرمايد خدا به مردم رحم مي‌كند يعني چه خدا به مردم رحم مي‌كند يعني اگر يك عده كساني‌اند كه ? يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَي مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ ? وَإِذَا تَوَلَّي سَعَي فِي الأرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْفَسَادَ ? وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ? در مقابل اين گروه يك مردان الهي هم هستند، چون خدا به مردم رحم مي‌كند: ?وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ? يعني نمي‌گذارد يك عده مفسد في الارض مزاحم حرث و نسل باشند. خدا به مردم رحم مي‌كند در جريان طالوتيان هم فرمود خدا «ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ» است؛ نمي‌گذارد عده‌اي به عنوان مفسد في الارض در تاريخ مزاحم مردم باشند خب، اگر اين اصل، اصل كلي است كما هو الحق ممكن نيست كسي براي حفظ دين خدا قيام بكند و نظام الهي شكست بخورد. البته عده‌اي هم شهيد مي‌شوند كه طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ ?وَلكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَالَمِينَ?.
كلّي و دائمي بودن اصلِ پيروزي نظام الهي
خود اين برهان، برهان كلي است اولاً، لفظ هم اطلاق دارد ثانياً، آيه بعد كه آيه پاياني است اين قصه را تأييد مي‌كند كه مي‌فرمايد: ?تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ?.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»