موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 489

مدت زمان: 32.44 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.74 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.49 MB دانلود

رديف عنوان
1 طرح نكات حساس قصه‌هاي تاريخي در قرآن
2 بيان جريان نبوّت عامه در سوره? بقره
3 آيات مربوط به نبوّت عامه
4 يكم: بيان وظيفه? امّتها در ايمان به حقّانيت نبوّت عامّه
5 دوم و سوم: يكسان نبودن درجات رسالت و نبوّت در سلسله? مرسلين و انبيا
6 تفاوت نبوّت و رسالت و ارتباط آنها با ولايت
7 نكته تعبير به «تلك الرسل» در آيه
8 تشبيه درجاتي بودن سلسله? انبياء به درجات آيات قرآن
9 جهات مهيمن بودن قرآن نسبت به كتب انبياي سلف
10 هيمنه? رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به انبياي سلف
11 بيان اقسام تفضيل الهي درباره? انبيا
12 اقسام سه‌گانه تكلّم الهي
13 كلام بلاواسطه? خداوند با رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
14
15
16

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ مِنْهُم مَن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ البَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ القُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ البَيِّنَاتُ وَلكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُم مَن آمَنَ وَمِنْهُم مَن كَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ ? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُم مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ وَالكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ?
پرسش ...
پاسخ: عرض كنم كه سه تا مسئله است; يك مسئله مربوط به موضوعات است [و] يك مسئله مربوط به احكام فقهي است كه در قرآن تصريح نشده [و] يك مسئله مربوط به احكام فقهي است كه در قرآن تصريح شده بحث موضوعات رأساً خارج از مسئله است نه به ايشان نسبت داده شد و نه حرف ايشان درباره موضوعات است آن موضوعاً و محمولاً و ربطاً از بحث بيرون است. آنچه بحث شد در ذيل آيه 180 همين سوره? مباركه? «بقره» بود كه بحثش گذشت. در آنجا اين بحث آمده است كه ?كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَي المُتَّقِينَ? در آنجا كه آيا وصيت و ارث نسخ مي‌شود يا نه, در آنجا اين مسئله مطرح شد كه ايشان دو بيان دارند; يكي اينكه بعضي از احكام فقهي است كه قرآن بيان كرده [و] دوم اينكه بعضي از احكام فقهي است كه در قرآن نيست با اجتهاد پيامبر تصويب شده است. در آنجا سخن اين بود كه آيا حديث مي‌تواند ناسخ قرآن باشد يا نه, دو دليل اقامه كردند; يكي اينكه قرآن قطعي است و حديث ظني است و ظني ناسخ قطعي نيست [و] دوم اينكه حديث به اجتهاد است و قرآن بالوحي. آنجا اين مسئله كاملاً از ايشان نقل شد و ابطال شد كه پيامبر (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) در احكام فقهيه مجتهد نيست, بلكه رسول الله است كه ?وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي? موضوعات جزئيه اعزام جواسيس اينها رأساً از بحث خارج است و اما آنچه ديروز از ايشان نقل شد همان مسئله چهارم از مسائل چهارده‌گانه است كه منكر نسخ بودند, خب ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? ناظر به درجات انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) است در بحثهاي قبل از نبوت عامه سخن به ميان آمده است و از بسياري از انبيا (عليهم السلام) هم سخن به ميان آمد و از اختلاف بعد از نبوت هم سخن به ميان آمد و از جهاد جان و مال هم سخن به ميان آمد. اين كريمه مرتبط است با بحث نبوت عامه و تفاوتهايي كه بين خود انبياست و مسئله جنگ. دو مبحث مهم را سيدنا الاستاد (رضوان الله تعالي عليه) در ذيل آيه ?وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ? مطرح كردند كه اگر خداي سبحان توفيق داد در ذيل همين آيه ?وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اقْتَتَلُوا? كه دو تعبير در همين آيه است ممكن است مطرح بشود و آن تحليل قاعده تنازع بقا و انتخاب اصلح و تحليل قاعده تبعيت محيط و تحليل قاعده عليت و معلوليت, اينها چهار قاعده است كه بعضي به علوم طبيعي برمي‌گردد و بعضي به علوم عقلي برمي‌گردد.
طرح نكات حساس قصه‌هاي تاريخي در قرآن
يك مسئله ديگري كه طرح فرمودند جريان تاريخ در قرآن است كه ارزش تاريخ از نظر قرآن كريم تا چه اندازه است و آيا قرآن كريم قصه و تاريخ دارد يا آن نكات برجسته و حساس, اين قسمت دوم فرمايش ايشان كه بحث درباره تاريخ است نه بحث تاريخي در خلال بحثها مبسوطاً گذشت كه قرآن كتاب قصه و كتاب داستان و كتاب تاريخ نيست, لذا سرگذشت موسي (سلام الله عليه) با اينكه بيش از صد بار در قرآن كريم آمده است, اما قصه موسي در قرآن نيست خصوصيت زمان خصوصيت مكان آن فاصله‌هاي زماني بين اين داستانها چقدر بود آنها كه قصه است اصلاً در قرآن نيامده چون تاريخ جزء علوم آلي است نه اصالي و منظور از تاريخ آن نكات برجسته و حساس است قرآن كريم همان نكته حساس را ذكر مي‌كند. مثلاً در جريان يوسف (سلام الله عليه) در چه عصري بود اصلاً نيست چند روز طول كشيد تا از چاه بيرون بيايد نيست چند روز طول كشيد وقتي كه او را خريدند به مصر آوردند به دربار راه يافت نيست چند مدت در خانه عزيز مصر بود نيست فقط اين نكته است كه ? رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي? .
پرسش ...
پاسخ: بله; با اينكه ?أحْسَنُ الْقَصَص? است اصل آنچه مربوط به داستان است بالكلّ حذف مي‌شود هر جا كه آن نقطه حساس است آنجا را ذكر مي‌كند, با اينكه ?أحْسَنُ الْقَصَص? است با اينكه اين ?أحْسَنُ الْقَصَص? است با اينكه مبسوطاً سراسر سوره? مباركه? «يوسف» جريان او را ذكر مي‌كند نه تاريخ دارد نه عصرش مشخص است نه زمانش مشخص است نه فواصل اين داستانها مشخص است هيچ كدام از اينها نيست, چون فايده‌اي ندارد فقط وقتي پيشنهاد ناپاكي دادند اين برهان رب را ديد و گفت زندان رفتن بهتر از آلوده شدن است, اما چند سال در زندان بود اين مطرح نيست آن نكات برجسته‌اي كه در زندان از حضرت مشاهده شد هست. اين نمونه‌ها چون قبلاً گذشت اين بحث دوم سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) شايد نيازي به بازگو نباشد ايشان بحث كردند در تاريخ نه بحث تاريخي, اما آن بحث اولشان كه چهار تا قاعده را در بر دارد حتماً مطالعه مي‌فرماييد كه در خلال بحثهاي همين آيه ـ ان‌شاءالله ـ روشن خواهد شد.
بيان جريان نبوّت عامه در سوره? بقره
مطلب بعدي آن است كه در آيه 213 همين سوره? مباركه? «بقره» جريان نبوت عامه مطرح شد به استثناي جريان آدم كه فرمود: ?كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ? اين جريان به طور عموم آمده اهداف انبيا هم آمده گذشته از جريان سلسله انبيا به عنوان نبوت عامه نام بعضي از پيامبران بخصوص آمده; جريان ابراهيم (سلام الله عليه) آمده جريان موسي (عليه السلام) آمده جريان عيسي (عليه السلام) آمده و بعضي از جريانهايي كه باز مربوط به انبيا بود, نظير ?أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم? در كنارش هم باز سخن از انبيا بود و پايان بخش بحث ديروز اين بود كه ?تِلْكَ آيَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ? پس بحث درباره مرسلين هم به عنوان بحث پاياني بازگو شده است. الآن مسئله رسالت و مسئله قتال در اين آيه مطرح است كه انبيا آمدند جلوي هرج و مرج را بگيرند, با اينكه انبيا آمدند بعد از انبيا خونريزي تمام نشد منشأش چيست؟ انبيا آمدند كه مردم هرج و مرج نداشته باشند به جان هم نيفتند حالا كه انبيا آمدند باز چرا خونريزي قطع نشد. اينها مشكلاتي است كه آيه پاسخگوي آنهاست.
آيات مربوط به نبوّت عامه
درباره نبوت عامه سه آيه است كه قرآن كريم از اين جهت اين مسائل را مطرح مي‌كند; يكي وظيفه امتهاست [و] يكي بيان افاضات الهي است, دو آيه متصدي بيان افاضات الهي است يك آيه متصدي بيان وظيفه امم است.
يكم: بيان وظيفه? امّتها در ايمان به حقّانيت نبوّت عامّه
آن آيه‌اي كه متصدي بيان وظيفه امتهاست همان آيه 285 سوره? مباركه? «بقره» است كه بعداً به خواست خدا بحث خواهد شد و آن اين است كه ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ المَصِيرُ?; رسول خدا (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) و مؤمنين همه و همه به خداي تعالي و فرشتگان و كتب آسماني و انبياي الهي ايمان دارند, حرف پيامبر و مؤمنين اين است كه ما بين هيچ پيامبري فرق نمي‌گذاريم يعني به اصل نبوت آنها به عصمت آنها حقانيت وحي آنها حقانيت ماجاء به من عند الله همه اينها را قائليم.
پرسش ...
پاسخ: نه; ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤْمِنُونَ? رسول خدا (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) و مؤمنين به رسول خدا حرفشان و عقيده‌شان اين است, اول فرمود: ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ? اين تمام شد ?وَالمُؤْمِنُونَ? اين هم تمام شد كه مبتدايي است محذوف الخبر يعني «والمؤمنون» هم «آمنوا» اين تمام شد. دوباره در جمله سوم فرمود: ?كُلٌّ? يعني چه رسول و چه امت اسلامي ?آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ? و حرف اينها اين است كه ما همه انبيا را قبول داريم, اينكه در زيارتها از آدم تا خاتم را تكريم مي‌كنيم به اينها عرض ادب مي‌كنيم و به حقانيت اينها ايمان داريم براي آن است كه اينها رسول خدا هستند و خداي سبحان اينها را براي هدايت مردم اعزام كرده است. مؤمن, معتقد است كه هيچ فرقي بين انبيا نيست همه اينها معصوم‌اند همه من عندالله‌اند همه امين وحي‌الله هستند همه براي هدايت مردم آمدند و امثال ذلك. اين ?لاَ نُفَرِّقُ? يعني ما مثل يهود يا مسيحيها نيستيم كه فقط يهودي به موسي ايمان بياورد و قبلش به بعدي ايمان نياورد يا مسيحي به عيسي (سلام الله عليه) ايمان بياورد و به موسي ايمان نياورد اين‌چنين نيست [بلكه] ما به موسي مؤمنيم به عيسي مؤمنيم به همه انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) مؤمنيم همه اينها حق‌اند از طرف خدا آمده‌اند معصوم‌اند; منتها همه آنها در عصر خودشان حجت بالفعل بودند و آنچه براي هميشه الي يوم القيامه حجت بالفعل است وجود مبارك رسول الله (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) است. مؤمن مي‌گويد ? لاَ نُفَرِّقُ بَيْن أحَد مِنْهُم? نه يعني هيچ كدام را بر ديگري ترجيح نمي‌دهيم اين ناظر به تفصيل و ترجيح نيست [بلكه] ناظر به آن شئون نبوت عامه است يعني همه اينها در احكام و شئون نبوت عامه سهيم‌اند ما هم به حقانيت همه اينها معتقديم اين درباره امت.
دوم و سوم: يكسان نبودن درجات رسالت و نبوّت در سلسله? مرسلين و انبيا
اما آن دو آيه‌اي كه خداي سبحان درباره انبيا فرمود يكي همين آيه محل بحث سوره «بقره» است كه فرمود: ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? [و] يكي هم آيه سوره? مباركه? «اسراء» است كه در آنجا سخن از نبيين است نه سخن از مرسلين, ‌مي‌فرمايد آيه 55 ?وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ وَآتَيْنَا دَاوُدَ زَبُوراً? پس خداي سبحان طبق اين دو آيه دو مطلب را كه در حقيقت روحاً جامع و حقيقي دارند بيان كرد; يكي اينكه سلسله مرسلين در عين حال كه از نظر رسالت عامه يكسان‌اند در درجات رسالت يكسان نيستند [و] دوم اينكه سلسله انبيا در عين حال كه در نبوت عامه همتاي ‌هم‌اند در درجات نبوت همتاي هم نيستند.
تفاوت نبوّت و رسالت و ارتباط آنها با ولايت
آن چهره‌اي كه يك انسان كامل با آن چهره گزارش را دريافت مي‌كند چهره نبوت است و با آن چهره‌اي كه گزارش دريافت شده را به مردم ابلاغ مي‌كند چهره رسالت است كه رسالت به نبوت تكيه مي‌كند و هر دوي اينها به ولايت تكيه مي‌كنند كه اگر انسان ولي‌الله شد و كامل شد به اين سمتها مي‌رسد. ممكن است ولي‌الله باشد نبي و رسول نباشد, اما ممكن نيست نبي و رسول باشد و ولي‌الله نباشد. اين تفاوتي است كه خداي سبحان بين آحاد انبيا و همچنين بين آحاد مرسلين قائل شده است.
پرسش ...
پاسخ: نه دو تا حرف است يكي جنبه گزارش‌يابي اينهاست كه در سوره «اسراء» فرمود [و] يكي جنبه گزارشگري اينهاست كه در سوره? «بقره» فرمود هم در جنبه گزارش‌يابي فرق مي‌كنند هم در جنبه ابلاغ پيام فرق مي‌كنند درجاتشان البته يكسان نيست, اما براي اينكه مبادا كسي خيال كند اگر كسي مفضول بود نسبت به يك نبي ديگر يك نبي مفضول بود از ارج و مقامش مي‌كاهد مبادا اين توهم پيدا بشود از اول با جلال سخن مي‌گويد, با اينكه در ذيل آيه بحث ديروز فرمود: ?وَإِنَّكَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ? در آغاز بحث امروز دارد: ?تِلْكَ الرُّسُلُ?.
نكته تعبير به «تلك الرسل» در آيه
اولاً تلك ياد كردن نشانه آن است كه انسان به يك مشاراليه دوري دارد سخن مي‌گويد و از اينكه «هؤلاء» نفرمود «تلك» فرمود معلوم مي‌شود اينها جماعت‌اند يك واقعيت‌اند يك حقيقت‌اند; منتها به صورتهاي مرسلين كه افراد متكثرند ظهور مي‌كنند. پس دو نكته را اين كلمه ?تِلْكَ? در بردارد, نظير اينكه درباره اصل قرآن كريم هم نفرمود «هذا الكتاب لا ريب فيه» با اينكه انسانها در خدمت قرآن‌اند و مشغول تلاوت‌اند و زيارت مي‌كنند و مي‌خوانند, اما سخن از ?ذلِكَ الكِتَابُ? است نه سخن از «هذا الكتاب» اين تجليل در آغاز حرف براي آن است كه انسان در برداشت و استفاده از آيات حريم بگيرد; بداند كه خلاصه تا بلند نشود و اوج نگيرد دستش نمي‌رسد. اگر بگويند اين آب در اختيار شماست خب اين تشنه مي‌گويد اين آب در دسترس من است و مي‌نوشد, اما اگر بگويند آن آب رفع عطش مي‌كند چاره جز اين نيست كه انسان تشنه خود را بيازمايد و وسيله را فراهم بكند كه به آن آب دسترسي پيدا كند.
تشبيه درجاتي بودن سلسله? انبياء به درجات آيات قرآن
با اينكه انسان در خدمت قرآن است آغاز اين كتاب اين‌چنين بيان شد كه مي‌فرمايد آن قرآن ?لاَ رَيْبَ فِيهِ? است و انسان تا به آنجا نرسد طرفي از قرآن نمي‌بندد, با اينكه ?ذلِكَ الكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ? است مع‌ذلك آيات قرآن يكسان نيست نه از نظر فصاحت و بلاغت و نكات ادبي يكسان است كه به طور معروف كي بود ?تَبَّتْ يَدا? مانند ?يَا أَرْضُ ابْلَعِي? و هم از نظر معارف يكسان نيست, براي اينكه خود قرآن فرمود كه بعضيها ?أُمُّ الكِتَابِ?اند ?مُحْكَمَاتٌ?اند: ?هُنَّ أُمُّ الكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهاتٌ? خود خداي سبحان آيات قرآن كريم را به اصل و فرع تقسيم كرده است كه ?الم ? ذلِكَ الكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ? همه‌شان حق‌اند و لاريب فيه‌اند, اما مع‌ذلك درباره برخي از آيات فرمود اينها ?أُمُّ الكِتَابِ?اند ?مُحْكَمَاتٌ?‌اند و ?أُمُّ الكِتَابِ? بعضي از اينها ?مُتَشَابِهاتٌ?اند كه بايد به دامن ?أُمُّ الكِتَابِ? برگردند, با اينكه سراسر قرآن نور است وقتي از قرآن سخن به ميان مي‌آيد مي‌فرمايد ما براي شما نور فرستاديم ?هُديً لِلنَّاسِ? فرستاديم ?كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ? فرستاديم. انبيا هم بشرح ايضاً [وهمچنين] با اينكه همه اينها انوار الهي‌اند, اما مع‌ذلك بعضي را سرپرست و سايه‌افكن ديگران قرار داد كه آن انبياي ديگر زير پوشش اين سرپرست و سايه‌افكن بايد كه به مقام كمال نهايي‌شان برسند. در جريان وجود مبارك رسول اكرم (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) از او به عنوان اينكه صاحب كتابي است كه مهيمن بر ديگر كتب است ياد مي‌كند.
جهات مهيمن بودن قرآن نسبت به كتب انبياي سلف
بعد از اينكه جريان انبياي قبل را فرمود بعد فرمود: ?وَقَفَّيْنَا عَلَي آثَارِهِم بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ? آن‌گاه در آيه 48 سوره «مائده» فرمود: ?وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الكِتَابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ? اين ?مُهَيْمِناً? در سراسر قرآن كريم يك جاست آن هم مخصوص قرآن است نسبت به كتب انبياي سلف. انجيل را وقتي با تورات مي‌سنجد سخن از ?مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ? است, انبيا را وقتي نسبت به يكديگر مي‌سنجند سخن از تصديق است يعني دومي حرف اولي را تصديق مي‌كند, اما دومي نسبت به اولي يا نسبت به پيشينيان هيمنه، سيطره، سلطه و اشراف داشته باشد مخصوص قرآن كريم است كه فرمود: ?وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الكِتَابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الكِتَابِ وَمُهَيْمِناً عَلَيْهِ? اين مهيمن بودن, مسيطر بودن اشراف علمي دارد از چند جهت قرآن مهيمن است; يكي عظمت علمي اوست [و] يكي صيانت از تحريف كتب انبياي سلف از دستبرد حوادث محفوظ نمانده است, اما كتابي كه ?لاَ يَأْتِيهِ البَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ? همين قرآن كريم است كتابي كه ?نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ? همين قرآن كريم است, لذا همان طوري كه روايات را بايد به قرآن كريم كه هيمنه دارد عرضه كرد چه در نصوص علاجيه و چه در غير علاجيه اگر روايتي مباين با قرآن بود حجت نيست, كتب انبياي سلف هم بشرح ايضاً [وهمچنين] يعني ما اگر خواستيم ببينيم اين جرياني كه در تورات آمده حق است يا نه, اين مطلبي كه در انجيل آمده حق است يا نه, آنچه فعلاً جسته و گريخته در نزد زرتشتيان است حق است يا نه, كتب انبياي سلف را هم به اين ميزان الهي بايد عرضه كنيم, چون اين هيمنه دارد سيطره دارد هم بر اساس بُعد علمي مسيطر است هم از جهت صيانت از تحريف و كم و زياد و مانند آن.
هيمنه? رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به انبياي سلف
همان طوري كه قرآن نسبت به كتب انبياي سلف هيمنه دارد وجود مبارك رسول اكرم (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) هم نسبت به انبياي سلف اين مقام را دارد, چه اينكه آيات خود قرآن كريم هم اين طورند. بنابراين آنچه در اين آيه آمده است ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? اولاً با تجليل از اين ذوات مقدسه نام برد و آن هم به يك لفظ كه اينها يك واقعيت‌اند چند تا نيستند; منتها به چند لباس و چند صورت درآمدند.
بيان اقسام تفضيل الهي درباره? انبيا
دوم اينكه اين تفضيل، تفضيل مردمي نيست كه مردم, كسي را بر ديگري ترجيح دادند ما بعضي را بر بعضي ترجيح داديم. ترجيحها دو قسم است; يك ترجيحهاي متقابل الطرفين است [و] يك ترجيحهاي يك طرفه ترجيحهاي متقابل الطرفين آن است كه مثلاً به موساي كليم (سلام الله عليه) يك معجزات خاص و كمالات مخصوص مي‌دهد كه آن كمالات را به عيسي (عليه السلام) نمي‌دهد, ولي به عيسي (عليه السلام) يك معجزات و كمالات مخصوص ديگر مي‌دهد اينها يك تفاضل متقابل‌ است. يك وقت تفاضل، تفاضل يك طرفه و مطلق است نه نسبي, مثل آنچه رسول الله (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) نسبت به انبياي سلف دارد كه اين به نحو عموم و خصوص مطلق است كه هر چه انبياي سلف داشتند وجود مبارك رسول الله (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) دارد و لا عكس, اين باعث شد كه بعضيها خواستند بگويند: ?وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ? منظور وجود مبارك حضرت است, ولي اين دليل نيست. دليل همان آيه سوره? مباركه? «مائده» است كه حضرت را شاخص معرفي كرده است و شواهد ديگر هم هست كه حضرت شاخص است نسبت به انبياي ديگر. در بعضي از همين آيات وقتي سخن از انبيا (عليهم السلام) به ميان مي‌آيد گاهي از كلام موسي سخن به ميان مي‌آيد گاهي از تأييد عيسي به روح القدس سخن به ميان مي‌آيد گاهي از اينكه ادريس را به مكانت عاليه رفع كرده است كه ?وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً? سخن به ميان مي‌آيد. در اين آيه و از اين آيه بيش از تفاضل متقابل و تفاضل نسبي نمي‌شود استفاده كرد, اما تفاضل مطلق و تفاضل نفسي به وسيله همان آيه 48 سوره «مائده» است كه رسول الله (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) مهيمن است ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? نحوه تفضيل به چيست كه مبادا كسي خيال كند تفضيل از اين باب است كه مثلاً ما به سليمان حشمت داديم سلطنت داديم آنها چون به نبوت برمي‌گردد به حساب فضيلت است, مبادا كسي خيال كند فضيلتي كه انبيا دارند از قبيل فضايل مادي است. نمونه ذكر كرد فرمود: ?مِنْهُم مَن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ? خب, در جريان ادريس آمده است كه ?وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً? در سوره? مباركه? «مريم» جريان ادريس را اين‌چنين بازگو مي‌كند: ?وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً ? وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً? منظور از اين مكان, مكانت عاليه است نه مكانِ علي يعني مثلاً آسمان و امثال ذلك.
اقسام سه‌گانه تكلّم الهي
پرسش ...
پاسخ: اين انحصار ندارد, براي اينكه در بعضي از همين سور مباركه حواميم فرمود كه خداي سبحان با بندگانش يعني با انبيا سه گونه حرف مي‌زند, معلوم نيست آن حرفي كه خداي سبحان با موساي كليم زده است بالاتر از نحوه سخن گفتني باشد كه با رسول الله(صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) در معراج سخن گفت و آن جريان را سوره «نجم» تبيين كرد. در يكي از اين حواميم آمده است كه ?وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ? در پايان سوره «شوري» اين‌چنين است كه خدا با بشر سه گونه حرف مي‌زند يا بلاواسطه يا من وراء حجاب يا با فرستادن رسول مثلاً مَلك, در اين كريمه‌اي كه فرمود: ?مِنْهُم مَن كَلَّمَ اللّهُ? مشخص نيست كه به كدام نحو از انحاي سه‌گانه تكليمي كه در آيه 51 سوره «شوري» آمده است گفته.
پرسش ...
پاسخ: بله; خداي سبحان با موساي كليم حرف زد; اما چطور حرف زد را آيه 51 سوره «شوري» مشخص كرد. فرمود خدا با بشر سه گونه حرف مي‌زند يا بلاواسطه يا من وراء حجاب يا با فرستادن رسول ظاهر جريان موساي كليم كه من وراء حجاب بود, براي اينكه ?مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَامُوسَي إِنِّي أَنَا اللَّهُ? ظاهرش اين است.
كلام بلاواسطه? خداوند با رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
آن كلام بلاواسطه را مي‌توان از آيات سوره «نجم» استفاده كرد كه خداي سبحان درباره رسول الله (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) فرمود: ?دَنَا فَتَدَلَّي ? فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي? آنجا فرمود: ?فَأَوْحَي إِلَي عَبْدِهِ مَا أَوْحَي? و روايات هم تأييد مي‌كند كه اين دو آيه پايان سوره? مباركه? «بقره» مشافهتاً تلقي شده است. پس صرف اينكه خداي سبحان با يك پيامبري سخن بگويد دليل افضليت او نيست البته دليل فضيلت است, چه اينكه در تأييد به روح‌القدس هم باز اين‌چنين است.
پرسش ...
پاسخ: چرا ديگر; تفصيل متقابل اين مي‌شود كه خصوصيتي به موساي كليم داد [و] خصوصيتي به عيسي (عليه السلام) داد كه فرمود: ?وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ القُدُسِ? يا ?إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي? امثال ذلك.
پرسش ...
پاسخ: نداد به حضرت داوود زبور داد به حضرت داوود ?آتَيْنَاهُ الحِكْمَةَ? داد و امثال ذلك, البته حضرت داوود (سلام الله عليه) با موسي و عيسي (عليهما السلام) فرق مي‌كند آنها چون جزء انبياي اولواالعزم‌اند و خود حضرت داوود تابع آنها بود, انبياي اولواالعزم يك حساب دارند غير اولواالعزم يك حساب ديگري دارند و همه آنها نسبت به وجود مبارك رسول اكرم (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ و سلّم) حساب ديگري دارند.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»