موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 510

مدت زمان: 36.49 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.21 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.43 MB دانلود

رديف عنوان
1 سرّ بيان ?لا اكراه في الدين? بعد از اثبات معارف بلند
2 فرق آيه محل بحث با آيه ?كتب عليكم القتال و هو كُرهٌ لكم?
3 اكراهي نبودن قتال و جهاد نسبت به رزمندگان و سايرين
4 ردّ ادعاي پيشرفت اسلام با شمشير
5 تشريع دفاع جهت نجات محرومين
6 دفاع از احكام بين‌المللي انسان
7 عدم امكان كفر به طاغوت بدون توسط به جنگ
8 لزوم اقامه برهان عقلي جهت حصول عقيده
9 محروميّت‌زدايي و طغيان‌زدايي پول و شمشير در محدوده? دفاع
10 اكراه نسبت به داخل و خارج در حكومت اسلامي
11 لازمه? كفر به طاغوت بودن ?و اعدّوا لهم?
12 تفكيك بين اكراه دل و اكراه نفس در فرمايش حضرت امير(عليه السلام)
13 پيچيده شدن بهشت با مكارِه
14
15
16
17
18
19
20
21


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ?
سرّ بيان ?لا اكراه في الدين? بعد از اثبات معارف بلند
قرآن از آن جهت كه نور است هر گونه ادعايي را در كنار دليل و بعد از دليل طرح مي‌كند وگرنه ?إِنَّ هذَا القُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ? نبود. اگر فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? بعد از اينكه فرمود: ?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ? يعني بعد از اثبات وحدانيت حق حيات حق قيوميت حق مالكيت مطلقه حق مَلِك مطلق بودن حق و اينكه احدي حق وساطت ندارد مگر به اذن حق و اينكه همه علوم از آنِ حق است و اينكه احدي به چيزي علم ندارد مگر به اذن حق, اين گونه از معارف را قبلاً بيان كرد, بعد فرمود اگر اين معارف بلند را شما در جامعه طرح كنيد نيازي به اجبار نيست, چون ?قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ? پس ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? نه اينكه ابتدائاً بفرمايد: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? يك دعواي محض بدون برهان اين‌چنين نيست, از آن طرف از همه ايمان بخواهد از اين طرف بفرمايد: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? پس بعد از اثبات معارف بلندي كه در آيه قبل هست به نام آيةالكرسي, آن‌گاه فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? اين يك مطلب.
فرق آيه محل بحث با آيه ?كتب عليكم القتال و هو كُرهٌ لكم?
مطلب دوم آن است كه اگر اين ?لاَ إِكْرَاهَ? به عقيده متوجه شد اين نفي جنس است يعني اصلاً اكراه ممكن نيست ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? نظير اينكه بفرمايد شرك نيست، شريك الباري نيست يعني اين جنس در خارج ممتنع الوجود است, چون امر قلبي با اكراه حاصل نخواهد شد و اگر ناظر به اعمال باشد, نظير ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُم? اين معنايش آن است كه اگر چيزي را كسي كره مي‌پندارد اشتباه مي‌كند, چون همه اين احكام براي حيات فرد و جامعه است. فرق اين دو امر آن است كه اگر كسي خواست ديگري را به اجبار به اسلام معتقد كند اشتباه كرده است, زيرا آن شخص مكره بر كفرش باقي است واقعاً, گرچه اسلام آورد لساناً و اين شخص اجبار كننده پنداشت كه ديگري را با اكراه مسلمان كرده است, غافل از اينكه ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? چون دين, اكراه‌پذير نيست و اگر ناظر به اعمال و افعال باشد اگر كسي را با امر به معروف و نهي از منكر وادار كنند كه كاري را انجام بدهد و او بگويد شما مرا مكره كرديد، وادارم كرديد بر خلاف خواسته من بود او اشتباه مي‌كند, زيرا اگر تشنه‌اي را به اجبار به كنار كوثر ببرند در حقيقت احياي اوست نه اكراه پس يا فاعل اشتباه مي‌كند يا قابل, فرق اين دو مورد هم در اين است كه در اولي فاعل اشتباه مي‌كند در دومي قابل, اگر كسي را به اجبار وادار كار خير كردند و او در محدوده اسلام به سر برد نبايد بپندارد كه مرا مكره كرده‌ايد, زيرا ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? چون دين عامل حيات است اگر كسي را بخواهند از مرگ برهانند و او را زنده كنند اين نسبت به او كُرْه نيست, مكروه نيست تا بگوييم تحميلش بر اين امر اكراه است, تشنه‌اي را به چشمه رساندن اكراه نيست, گرچه او تخيّل اكراه كرده است. پس اگر به عقيده برگشت تخيّل اكراه براي فاعل است و اگر به عمل برگشت تخيّل اكراه براي قابل.
اكراهي نبودن قتال و جهاد نسبت به رزمندگان و سايرين
مطلب سوم آن است كه گاهي دشمن و گاهي دوست نادان مسئله دين را احياناً با اكراه همراه دانستند. گفتند دين با شمشير صحابه مخصوصاً اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) پيشرفت كرد, غافل از اينكه شمشير حضرت براي حفظ دين بود نه براي اكراه ديگران. بيان ذلك اين است كه بيگانه مي‌پندارد كه دين با شمشير پيشرفت كرد, دوست غافل براي اينكه به اين اشكال پاسخ بدهد مي‌گويد: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? شمشير, مخصوص رسول اكرم بود جهاد, مخصوص رسول اكرم بود و يا مخصوص ولي عصر (ارواحنا فداه) است و در زمان غيبت ما جنگي نداريم جهاد و قتالي نداريم و نظاير آن. غافل از اينكه اين ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? نه تنها با آيات قتال و جهاد مخالف نيست بلكه, بيانگر آن است كه قتال و جهاد اكراهي ندارند يعني قتال و جهاد نه اكراه است براي ديگران, چون ديگران در پذيرش دين مختارند و نه اكراهي است براي رزمنده‌ها براي اينكه رزمنده‌ها, را مي‌خواهند احيا كنند: ?كُتِبَ عَلَيْكُمُ القِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُم? پس نه نسبت به داخلي اكراه است نه نسبت به خارجي.
ردّ ادعاي پيشرفت اسلام با شمشير
اما اينكه گفتند دين با شمشير پيشرفت كرد اين اشتباه است, براي اينكه در آن سيزده سالي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و همراهانش و اصحابش در مكه به سر مي‌بردند جز فشار چيز ديگر نبود و اگر عده‌اي در مكه مسلمان شدند يا عده‌اي از مدينه در مراسم حج به حضور رسول الله مي‌آمدند و اسلام مي‌آوردند اين طبق دعوت و تبليغ اساسي بود. پس در طي اين سيزده سال كه اسلام منتشر شد. بر اساس همان حكمت و برهان و موعظه و امثال ذلك بود, بعد هم كه وارد مدينه شدند و يك سازمان دولت و حكومت تشكيل دادند, طولي نكشيد كه از هر طرف اينها را مورد تهاجم قرار دادند جنگ بدر صغرا بود بدر كبرا بود بعد احد بود مرتب بر اينها مي‌تاختند. تا اينها رفتند قدرت پيدا كنند هنوز به مقام اقتدار نرسيدند كه اين كريمه نازل شد كه ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? اين كه آخر عمر حضرت نازل نشد هنوز مسلمين قدرت پيدا نكردند كه ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? نازل شد, پس كجا اسلام با شمشير پيشرفت كرد. آري شمشير اسلام را از مرگ نجات داد كه «لا سيف الاّ ذوالفقار وَلا فتي الاّ علي», اما اسلام با استدلال پيشرفت كرد نه با شمشير و اينكه در سوره? مباركه? «انفال» فرمود: ?وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُم? براي اين است كه نيروي دفاع را دارد تقويت مي‌كند, چون در همه موارد جنگ ملاحظه فرموديد اسلام مظلوم بود و روزي هم كه خداي سبحان به مسلمين اجازه جنگ داد تعبيرش اين بود كه ?أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا?; ما به كساني كه تا كنون مقاتَل بودند, بيگانگان نسبت به آنها مقاتِل بودند ما به مقاتَلين; به افراد مورد تجاوز و تهاجم اجازه دفاع داده‌ايم: ?أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا?; چون مظلوم‌اند اجازه دفاع داديم تا رفتند قدرت پيدا كنند: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? آمده خب پس كجا اسلام با شمشير پيشرفت كرد؟
تشريع دفاع جهت نجات محرومين
استفاده از شمشير طبق اين آيه سوره? مباركه? «انفال» كه در آيه شصت سوره «انفال» فرمود: ?وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? براي مراحلي است. يكي از آن مراحل اين است كه جلوي تهاجم بيگانه‌ها را بگيريد: ?أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا? به مظلوم اجازه دفاع داده شد. گاهي مظلومين به قدري در حد ضعف‌اند كه چاره جز صبر نيست, لذا اين سيزده سال را با صبر ساختند. وقتي به مدينه آمدند يك سازمان حكومت و دولتي تشكيل شد فقط به اينها اجازه دفاع داده شد و در همين زمينه آياتي كه در سوره? مباركه? «بقره» بحثش گذشت, شاهد گويايي است كه در همين آيه سوره «بقره» آيه 191 فرمود: ?وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ? اينهايي كه اهل آشوب‌اند مزاحم مسلمين‌اند, جلوي اينها را بگيريد چون ?وَالفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ? كه مسلمين را از شر كفار برهانيد. پس دفاع, براي نجات محرومين اين تشريع شد يك مرحله كه اين هرگز با اكراه همراه نيست. وقتي محرومين از فشار ظالمين نجات پيدا كردند آن‌گاه مسئولين حوزه اسلامي مي‌خواهند آزادانه تبليغ كنند بيگانگان جلوي اين آزادي تبليغ را مي‌گيرند باز اينجا اجازه دفاع داده شد كه شما بيگانه را از سر راهتان برداريد و آزادانه تبليغ كنيد.
اذن دفاع جهت تأسيس حكومت اسلامي
وقتي تبليغ كرديد آزادانه, بالأخره بايد احكام اسلامي بعد از پذيرش, عمل بشود [و] عمل به احكام يعني همان سياست اسلامي همان حكومت اسلامي همان نظام اسلامي. بالأخره مردمي كه در جهان طبيعت زندگي مي‌كنند عالمي است با تزاحم; اين‌چنين نيست كه همه اينها مثل فرشته باشند كسي گناه نكند يقيناً در اين جهان گناه هست و نمي‌شود جلوي گناه را نگرفت و نمي‌شود جلوي گناه را با قوانين غير الهي گرفت. اگر گناه في‌الجمله ضروري است نه بالجمله و اگر جلوي گناه را ضرورتاً بايد بالجمله گرفت بدون مسامحه و اگر قانوني كه جلوي گناه را مي‌گيرد فقط بايد قانون الهي باشد و لا غير, پس حدود هست تعزيرات هست قصاص هست امثال ذلك. اين بدون نظام و حكومت ميسر نيست براي تشكيل نظام و حكومت هم بيگانگان مزاحم‌اند, اينجا هم باز مسئله دفاع مطرح است پس چه براي نجات محرومين كه مرحله اُولي است, چه براي آزادي تبليغ كه مرحله ثانيه است چه براي تأسيس حكومت اسلامي كه مرحله ثالثه است چه براي حفظ حدود و صغور مسلمين بعد از تشكيل كه مرحله رابعه است در همه موارد دفاع هست, پس ?أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? هرگز با ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? سازگار نيست اين گونه از آيات هم قبل از ?لاَ إِكْرَاهَ? آمده هم بعد از ?لاَ إِكْرَاهَ? نازل شده هم همزمان با ?لاَ إِكْرَاهَ? نازل شده, در همين كلمه طيبه ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? به دنبالش آمده طاغوت را طرد كنيد, خب چطور طاغوت را طرد كنيم, فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ? اين را فقط به زيد و عمرو مي‌گويد يا به امت اسلامي مي‌گويد, امت اسلامي اگر خواست به طاغوت كفر بورزد بدون جنگ كه ممكن نيست, خواست طاغوت را طرد كند دفعاً يا رفعاً طاغوت آمده را رفع كند يا طاغوتي را كه قصد تهاجم دارد او را دفع كند خب, اين بدون شمشير نيست. خب چطور ?يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ? بشود. طاغوتي كه به هيچ وجه قانع نيست شما چطور به او كفر بورزيد؟ اين شدني نيست مگر با ?أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? اين همان بياني است كه در صدر سخن به عرض رسيد كه قرآن كريم دعوا را در آغوش برهان ذكر مي‌كند, لذا مي‌شود نور اين‌چنين نيست كه يك سلسله دعاوي را ارائه بدهد بعد بگويد خودت بينديش و بفهم. در همين آيه كه فرمود دين اكراه ندارد فرمود دست ردّ به سينه طاغوت بزن, تنها سخن از فرد كه نيست يا سخن از انديشه طغيانگري نيست [بلكه] سخن از طرد طاغوت است چه براي فرد چه براي امت چه در مرحله انديشه چه در مرحله صفت چه در مرحله فعل, جامعه و امت اسلامي اگر بخواهد به عروه? وثقي مستمسِك باشد بايد به طاغوت كفر بورزد كفر به طاغوت هم كه آسان نيست. پس در همين آيه مسئله جنگ را مطرح كرد, مسئله ?أَعِدُّوا لَهُم? را طرح كرد.
پرسش ...
پاسخ: دلالت به اقسامش حجت است, فرمود اگر بخواهيد به عروه وثقي تمسك كنيد, مثل ?لا إلِهَ إلاّ الله? بايد به طاغوت كفر بورزيد خُب ?فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ? البته تكليف است انسانها هم مخيرند: ?فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُر? اين هم با صدر سازگار است. الآن هم كسي آزاد است مي‌خواهد به طاغوت كفر بورزد مي‌خواهد به طاغوت كفر نورزد, ولي جهنم در پيش است. فرمود اگر كسي خواست به عروه وثقي تمسك كند اول بايد به طاغوت كفر بورزد, كفر به طاغوت هم كه بدون جنگ نيست.
دفاع از احكام بين‌المللي اسلامي
پرسش ...
پاسخ: براي اينكه حتي قدرت دفاع هم نداشتند, دفاع از احكام بين المللي اسلام است. دفاع, نظير نماز و روزه نيست كه در حوزه اسلامي باشد كه, دين به انسان مي‌گويد چه مسلمان باشي چه مسلمان نباشي دفاع واجب است فرمود اسلام را خواستي بپذيري خواستي نپذيري, اما اين مسئله مربوط به احكام بين المللي اسلام است مثلاً فرمودند شما وقتي خريد و فروش مي‌كنيد به كسي كم ندهيد مي‌خواهد آن طرف مسلمان باشد مي‌خواهد غير مسلمان, يك مسئله ديگر است كه حربي مالش فيء مسلمين است گاهي انسان استنقاذ مي‌كند, اما يك وقت است در داخله حوزه اسلامي كسي به سر مي‌برد مالش فيء, براي مسلمين نيست. مي‌فرمايد كم فروشي حرام است خواه مشتري مسلمان باشد خواه كافر, دروغ گفتن حرام است خيانت حرام است رشوه گرفتن حرام است خواه طرف مسلمان باشد خواه كافر, اهانت به پدر و مادر حرام است خواه مسلمان باشد خواه كافر, اينها جزء احكام بين المللي اسلام است. در بحثهاي احترام به پدر و مادر ملاحظه فرموديد كه خداي سبحان دستورش اين است ?وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً? شأن نزولش و شرحش هم همين بود كه آن پدر و مادر اصرار مي‌كردند كه اين پسرشان از اسلام دست بردارد. اين جوان آمد حضور رسول خدا عرض كرد كه من مسلمانم من پذيرفتم دين شما را اينها من را به بت‌پرستي دعوت مي‌كنند مي‌گويند چرا دست از بت‌پرستي كشيدي. آيه نازل شد كه ?وَإِن جَاهَدَاكَ عَلَي أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا? اما ?وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفاً?; اگر آنها اصرار دارند كه تو دست از اسلام برداري در اينجا تبعيت نكن, اما با اينكه پدر كافر است مادر بت‌پرست است مشرك‌اند در مسائل دنيايي حرمت اينها را رعايت كن مشكلاتي دارند حل كن حقوق اينها را رعايت كن با اينها بدرفتاري نكن و امثال ذلك. دفاع هم از احكام بين المللي اسلام است, قرآن مي‌فرمايد چه مسلمان باشي چه مسلمان نباشي بر تو واجب است كه زير بار ستم نروي, مثل نفس كشيدن در فضاي آزاد كسي بگويد آقا من نمي‌خواهم نفس بكشم خدا مي‌فرمايد چه مسلمان باشي چه مسلمان نباشي اين يك حكم بين المللي است تو بايد نفس بكشي زنده باشي, كسي نمي‌تواند بگويد من انتحار مي‌كنم خود كشي مي‌كنم حالا نه اينكه چون مسلمان نيست اين كار براي او حلال باشد يا اگر كسي مسلمان نبود مي‌تواند بگويد من نفس نمي‌كشم و مي‌ميرم مسئله دفاع اين‌چنين است اين دفاع در طي سيزده سال هم نبود, لذا به تعبير برخي از ظرفا اينها سيزده سال فقط خورد بود بدون زد، زد و خوردي در كار نبود, سيزده سال مي‌خوردند فقط كتك مي‌خوردند. در مدينه بود كه زد و خورد شروع شد هرگز اسلام زد نداشت يا مي‌خورد يا زد و خورد بود تا رفت قدرت پيدا كند فوراً فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ?.
عدم امكان كفر به طاغوت بدون توسط به جنگ
اما در كنار همين ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? فرمود اگر خواستي جهنم نروي و نسوزي بايد به طاغوت كفر بورزي كفر به طاغوت هم كه بدون جنگ ممكن نيست. پس در همين آيه مسئله جنگ تعبيه شد, فرمود: ?فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي? طاغوت را ملاحظه فرموديد در موارد زيادي قرآن كريم اين كلمه را به كار برده است و فرمود شما در مسائل قضايي در مراجعات حكومت و داوريها موظفيد كه به محاكم طاغوت, كفر بورزيد. فرمود اينها ?يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ? خب شما اگر خواستيد بگوييد من در اين كارها به سازمان بين الملل و شوراي امنيت سري نمي‌زنم [و] سري نمي‌سپارم اين بدون شمشير نيست اين همان نظير سيزده سالي است كه الآن مسلمين دارند مي‌خورند وگرنه «قَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِالطاغوت» خب فرق نمي‌كند انسان براي فرشش به محكمه طاغوت برود يا براي كشورش به محكمه طاغوت برود, اين همان محروميت و مظلوميت اسلام است. خب, فرمود شما موظفيد كه به طاغوت كفر بورزيد هرگز به محاكم طاغوت مراجعه نكنيد. اگر كسي بخواهد اين كار را انجام بدهد يا خودش بايد در سازمان ملل حضور داشته باشد يا از چنگال اينها لااقل برهد و اين بدون شمشير نيست, چگونه ممكن است انسان به طاغوت كفر بورزد بدون شمشير؟ و ما مأموريم كه به طاغوت كفر بورزيم در محاكم ?يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ? خب اگر امتي خواست به طاغوت كفر بورزد براي خودش محكمه قضايي داشته باشد اين بدون شمشير نيست, فتحصل كه نه آن طعن دشمن وارد است نه اين خوش‌باوري دوست كه به ?لاَ إِكْرَاهَ? تمسك كند بعد بگويد در اسلام جنگي نيست فقط در صدر اسلام بود بعد منتظر ظهور حضرتيم, حضرت هم كه آمد اول از ما همين را مي‌خواهد و عده‌اي چون حضرت غايب‌اند به او سر مي‌سپارند و اگر حضرت ظاهر بشود اول كسي كه با حضرت درمي‌افتد همينهايند. اگر كسي بخواهد محكمه داشته باشد كه بيگانگان نمي‌گذارند, چاره جز شمشير نيست.
پرسش ...
پاسخ: هر دو براي دفاع است در حقيقت, اين محروميت‌زدايي, فقر‌زدايي دفاع است كسي را نه با تهديد مي‌شود مسلمان كرد نه با تحبيب آن برهان عقلي فرق نمي‌كند.
لزوم اقامه برهان عقلي جهت حصول عقيده
برهان عقلي مي‌گويد مبادي اعتقاد اگر حاصل شد عقيده مي‌آيد وگرنه نه تهديد و تطميع توان آن را ندارند كه به جاي عقيده در دل نفوذ كنند, ممكن است در محور خيال اثر بگذارند خيال چون عقيده نيست. يك فرد يا ملت متخيَّل او معتقد نيست. فرق خيال و عقل اين است كه خيال با تصور كار مي‌كند عقل است كه تا تصديق نيامد كار نمي‌كند. در منطق بين قضيه و تصديق هم ملاحظه كرديد فرق گذاشتند در بعضي موارد قضيه هست يعني موضوع هست محمول هست يك مبتدا هست يك خبر هست هر دو هم مرفوع‌اند, اما قضيه است تصديق نيست. قياسات شعري اين‌چنين‌اند در قياسات شعري اگر چندتا مقدمه تشكليل شد همه‌اش قضيه است هيچ كدام تصديق نيست, نظير اينكه شما اگر بخواهيد كودكي را تهييج كنيد به بازي بگيريد در كودك, اگر خواستيد او را به بازي بگيريد نه شما تصديق داريد و نه او اهل تصديق است با خيال, مسئله حل مي‌شود يك غذاي بسيار لذيذ و گوارايي را اگر چهارتا طعن و چهارتا تشبيه در كنارش آمده است نَفْس از پذيرش و خوردن او منزجر است اين انزجار كار قوه خيال است با اينكه انسان يقين دارد اين عسل مصفاست و غذاي بدي نيست, اگر شاعري يا يك اديب توانايي با نثر يا نظم چهارتا تشبيه بدي نسبت به اين عسل خوش رنگ كرده است, طبع از خوردن او منزجر است اين كار، كار خيال است نه كار عقل با قضيه مسئله حل است نه با تصديق آن قياس برهاني است كه تصديق در آن هست خطابه است كه تصديق در آن هست ولو ظني مغالطه است كه تصديق در آن هست ولو غلط, اما در قياسات شعري اصلاً تصديق نيست, مثل اينهايي كه با مُد زندگي مي‌كنند مي‌گويند امروز اين لباس مد است. اين با خيال زندگي مي‌كند اين متخيَّل بالفعل است و عاقل بالقوه وگرنه از او برهان بخواهيد به چه دليل لباس بايد اين‌چنين باشد؟ به چه دليل لباسي كه آنها فرمش را دادند ما بايد مدش را بپوشيم؟ جواب قانع كننده ندارد ولي با خيال زندگي مي‌كند به كسي بگوييد چرا به اين دليل محاسن بايد اين قدر بلند باشد؟ اين به خيال زندگي مي‌كند يا چرا اين قدر بايد كوتاه باشد؟ اين به خيال زندگي مي‌كند اين متخيل بالفعل است و عاقل بالقوه. در اين گونه از موارد اگر كسي خيال كند با تهديد يا با تطميع توانست كسي را به وحدانيت حق معتقد كند اشتباه كرده است. دل فقط به مبادي خود وابسته است اگر حاصل شد عقيده پيدا مي‌كند اگر حاصل نشد عقيده پيدا نمي‌كند تهديد يا تطميع ممكن نيست در محور دل اثر كند, چه اينكه مظنه هم نمي‌تواند. اينكه فرمود: ?إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الحَقِّ شَيْئاً? سرّش همين است با اينكه تصديق است; منتها چون صد در صد نيست, 99 درصد است مثلاً سودي ندارد, دل را طوري ذات اقدس الهي آفريد تا برهان صد در صد در كنارش نيارمد او سر نمي‌سپارد اين خصيصه دل است حالا ممكن است حرف نزند, اما باور نكرده است از اين جهت ظن در اصول دين حجت نيست نه حجت نيست يعني حرام است شما سخنان مظنون در مسائل اعتقادي بگوييد اين ارشاد است يعني نگوييد كه اثر ندارد. اگر كسي با مظنه خواست بينديشد مي‌بيند كمبودي در كنار ذهنش هست, چون كمبود دارد هرگز باور نمي‌كند ولو حرف نزند ?إِنَّ الظَّنَّ? اصلاً ?لاَ يُغْنِي مِنَ الحَقِّ شَيْئاً? مظنه اثر ندارد فضلاً عن الخيال.
محروميّت‌زدايي و طغيان‌زدايي پول و شمشير در محدوده? دفاع
بنابراين نه آن پول كاررس بود نه اين شمشير, هر دو در محدوده دفاع بود البته يا محروميت‌زدايي بود يا طغيان‌زدايي و امثال ذلك و اگر كسي حكومت اسلامي تشكيل داد در داخله حكومت اسلامي فشارهايي است اين فشار, فشار تحميلي است در حقيقت مثل آن است كه هر روز در اطاق عمل با اجبار دست و پاي يك عده را قطع مي‌كنند خب, اين براي حفظ حيات آنهاست. هر روز در داخله نظام اسلامي يك عده را شلاق مي‌زنند اين براي حفظ حيات آنهاست, با اينكه حضرت امير (سلام الله عليه) اعلان رسمي كرد كه من هرگز كسي را به اكراه به دين دعوت نكردم, وادار نكردم فرمود: «لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّي أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً»; من دماغش را با طناب مي‌بندم اين را به عدل مي‌كشانم ولو خوشش نيايد. اين محدوده عمل و اجراي حدود يك مسئله است, مسئله استدلال و برهان حرف ديگر است. اين در خطبه‌هاي مبارك حضرت است, فرمود: «لأقودن الظالم بخزامته حتي أورده منهل الحق»; من اين را ‌مي‌خواهم به چشمه بياورم «مناهل» يعني چشمه‌ها «ولو كان كارها» و اگر كسي خواست نظام اسلامي تشكيل بدهد دشمن باز مرتب مي‌تازد اگر براي تاخت و تاز آب و خاك بود خب اين دفاع است اگر براي تاخت و تاز عِرْض و ناموس بود اين دفاع است. اگر تاخت و تاز براي اسلام بود آن هم دفاع است, براي اينكه مي‌خواهند حق حيات را از آدم بگيرند انسان براي دين زنده است. چطور اگر خواستند خاك را بگيرند دفاع است خواستند مال را بگيرند دفاع است و خواستند بدن را آسيب برسانند دفاع است, اما اگر خواستند روح را آسيب برسانند دفاع نيست؟
پرسش ...
پاسخ: نه; آنها با برهان اجمالي پذيرفته‌اند, همان كسي كه مي‌گفت «البعرة تدل علي البعيرا» يك برهان است يا آن زن سالمندي كه دوك ريسي مي‌كرد و دست از دوك برداشت اين همان برهان حركت است; منتها برهان كل شخص بحسَبه. اين ممكن نيست اين نظام را ببيند و بگويد بي‌صاحب است همان ?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ? اگر ?لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ? خوب تحليل بشود روشن است كه همه با همين معنا مسلمان‌اند ولو برهان اجمالي.
اكراه نسبت به داخل و خارج در حكومت اسلامي
بنابراين اگر اكراهي هست در داخله براي اجراي حدود اسلامي است و نسبت به خارج براي منع تجاوز متهاجمين, در همان سوره? مباركه? «انفال» ملاحظه فرموديد اين بحث را مكرر ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي بعد از اينكه مسئله جنگ را نقل كرد آيات فراواني درباره قتال و جهاد آورد, بعد فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم? كه وزان اين آيه درباره جنگ و جهاد و دفاع, وزان آيه ?وَلَكُمْ فِي القِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الالبَابِ? است در مسائل شخصي. چطور در مسائل شخصي اگر قاتل را اعدام بكنند اين در حقيقت احياست نه اعدام, در مسائل جنگ و دفاع عمومي هم فرمود پيغمبر مي‌خواهد شما را زنده كند, گرچه همه دستورات اسلامي براي احياست, اما اين درباره نماز و روزه كه نيامده. اگر كسي خواست بين مورد و غير مورد فرق بگذارد فرقش اين است كه آيه در مورد خود, نص است غير مورد را هم بالاطلاق مي‌گيرد. اين كريمه سوره «انفال» موردش جنگ است. نص است كه جنگ, جامعه را زنده مي‌كند, بالاطلاق شامل نماز و روزه هم مي‌شود, نماز هم مردم را زنده مي‌كند روزه هم مردم را زنده مي‌كند, اما آنچه آيه درباره‌اش وارد شده است و در موردش نص است مسئله جنگ و دفاع است, لذا مرحوم كاشف الغطاء (رضوان الله عليه) فرمود: «الصلاة عمود الدين» اما جنگ, خيمه دين است ديني بايد باشد كه شما ستون بزنيد يا نه, خب اگر ستوني پر شد اينجا مسجدي نبود خيمه‌اي نبود ستون بي‌مسجد كه سودي ندارد, فرمود درست است صلات عمود دين است, اما جهاد خيمه دين است.
پرسش ...
پاسخ: لذا با منافقين جنگ مسلحانه نداشتند كه, حضرت امير هم فرمود كه «مَا أَسْلَمُوا وَ لكِنِ اسْتَسْلَمُوا» فرمود حالا كه ?لا إلِهَ إلاّ الله? گفتند كافي است ما مي‌خواهيم آشوب نكنند, ظاهر كه مسلمان‌اند ديگر آشوب نمي‌كنند بس است, لذا منافقين را پذيرفته بود با منافقين نجنگيدند كه, منافقين به حسب ظاهر پاك‌اند ازدواج با آنها احكام با آنها احكام اسلامي دارد, مسئله جهنم حرف ديگر است آن ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ?.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب, طاغوت نمي‌گذارد شما اطاعت نكنيد «اتخذكم عبادا له» شما «قد اُمِرْتُم ان تكفروا بالطاغوت» شما مي‌خواهيد محكمه تشكيل بدهيد او مي‌گويد نه, اولين روزي كه رفتيم اين شورا اين قانون را كه ملاحظه كرديم ديديم نوشته است كه از همين بدنه حكم شروع كردند, اگر سرقت واجد شرايط قطع يد نبود چند ماده است يك دو سه چهار پنج خب اگر بود چه؟ اين اصلاً نيست در قانون قبلي, اين قانوني كه از فرانسه و غير فرانسه آوردند و تحميل كردند بر مردم ايران اصلاً سخن از ?فَاقْطَعُوا? نبود از اول شروع شد; اگر سرقت واجد شرايط قطع يد نبود خب اگر بود چه؟ كما هو الغالب.
پرسش ...
پاسخ: اكثري‌اش كه اين است, او وقتي مي‌تواند حضور سياسي و تبليغي داشته باشد كه ناوش را بياورد در خليج و ما هم موظفيم كه به طاغوت كفر بورزيم چطور كفر بورزيم؟ فرمود اگر بخواهي نيفتي دستآويز داشته باشي ?فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي? بايد ?لا إلِهَ? را بگويي ?إلاّ الله? را كه داري ?يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ? بشود ?يُؤْمِن بِاللّهِ? بشود تا استمساك حاصل بشود اين هم در همه شئون هست حتي در محاكم قضايي, شما مي‌خواهيد قانون قضايي درست كنيد حدود و تعزيرات درست كنيد او كه نمي‌گذارد كه, هنوز هم كه هنوز است دست دزد از ترس اينها قطع نمي‌شود, اين همان حضور طاغوت است در كشور.
لازمه? كفر به طاغوت بودن ?و اعدّوا لهم?
پرسش ...
پاسخ: شما گر بخواهيد او را طرد كنيد جز ?أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? مقدور نيست او كه نصيحت شنو نيست او كه به خدا و قيامت معتقد نيست او حرفش اين است ?قَدْ أَفْلَحَ اليَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي? او غير از اين نمي‌انديشد, شما هم موظفيد كه به او كفر بورزيد براي خودتان استقلال قضايي داشته باشيد, چاره جز ?وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? نيست پس در همين آيه كه فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ? فرمود به هر طاغوتي موظفيد كفر بورزيد هر طاغوتي در هر عصري هم كه باشد به او كفر بورزيد خب, محكمه‌تان اين‌چنين است در مسائل مالي اين‌چنين است, آنكه تعيين نيست آن تمثيل است, اين‌چنين نيست كه «وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِالطاغوت» يعني در خصوص مسائل قضايي نبايد حرف طاغوت را گوش بدهيد در مسائل اقتصادي عيب ندارد, اينكه نيست كه ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ? آن به عنوان نمونه ذكر شد. اين‌چنين نيست كه ?يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَي الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ? حالا «يريدون ان يتحاكموا الي الطاغوت في الاقتصاد» اين مي‌شود؟ يا شما ناچاريد استقلال اقتصادي داشته باشيد او هم نمي‌گذارد مي‌گويد از من بخر و به من بفروش, شما مي‌خواهي آزاد باشي شما مي‌خواهيد بگوييد: ?أَحَلَّ اللّهُ البَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? او مي‌گويد نه ربا اين‌چنين نيست, بانك بايد آن‌چنان باشد شما بايد به او كفر بورزيد كفر به طاغوت هم بدون ?أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ? نخواهد بود, براي اينكه اگر او اهل استدلال بود اهل برهان بود اهل موعظه بود امثال ذلك مي‌شد با مسائل تبليغي حل كرد, اما او جز به ?قَدْ أَفْلَحَ اليَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَي? نمي‌انديشد و شما هم موظفيد به او كفر بورزيد خب چاره جز جنگ نيست. يك چند جمله‌اي از بيانات نوارني حضرت امير در نهج‌البلاغه است كه ملاحظه مي‌فرماييد.
تفكيك بين اكراه دل و اكراه نفس در فرمايش حضرت امير(عليه السلام)
مطلب اول راجع به آن است كه اصلاً دل آزاد خلق شد نه تنها بيگانه نمي‌تواند در دل بيگانه اثر كند دوست هم نمي‌تواند در دل خود با اكراه اثر كند. فرمود شما حالات گوناگوني داريد يك وقت به يك مطلب ميل داريد يك وقت حوصله و حال و هواي آن مطلب را نداريد, آن وقتي كه حوصله يك مطلب را نداريد حال و هواي يك مطلب را نداريد به سراغ آن مطلب نرويد, زيرا دل اگر اكراه شد كور مي‌شود «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً» و اگر خواستيد «فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِي» يك وقت است انسان حال نماز شب را ندارد اين دل را مجبور نمي‌كند اين تن را مجبور مي‌كند, اين شكمي كه زياد خورد اين را وادار مي‌كند كه كم بخورد و بلند شود. بين اكراه دل و اكراه نفس حضرت فرقها قائل شد در همين كتاب شريف نهج‌البلاغه, فرمود يك وقت تنبلي است تن‌پروري است خستگي است پرخوري است پرخوابي است اينها را تا مي‌توانيد اكراه كنيد اين بدن را به اجبار شد كشان كشان بكشانيد تا عادت كند, يك وقت مسئله پذيرش و فهم است, چون پايگاه فهم, دل است دل را اگر خواستي مجبور كني, كور مي‌شود «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِي» اين كور مي‌شود, اما در مسائل عبادي گاهي انسان سختش است خسته است اين بدن, اين نفس اماره يا نفس لوامه يا نفس مسوّله كه مادون مطمئنه‌اند اينها همراهي نمي‌كنند, فرمود تا توانستيد اين نفس را مجبور كنيد آن را در بيان ديگر فرمود: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ» دل را محترم بشمار; اگر چيزي را نفهميدي مي‌خواهي به دل بباوراني نكن كه نمي‌شود با استدلال با برهان حتي به مظنه اكتفا نكن خوراك روح, برهان است اما اين نفس سركش كه به طغيانگري مايل است به شهوت مايل است تا توانستي او را رام كن «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ» بعد فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي كُرْهٍ. وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ‏ءٌ إِلاَّ يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ» و مانند آن فرمود اصولاً اين طور است شما اگر بخواهيد به ميل نفس رفتار بكنيد كه هيچ كار واجبي را انجام نمي‌دهيد هيچ مستحبي را انجام نمي‌دهيد از هيچ حرام و مكروهي بر حذر نيستيد چون همه معاصي شيرين است و همه طاعات بالأخره بر خلاف نفس است مي‌خواهيد حرف نفس را گوش بدهيد اين شدني نيست بخواهيد صاحب دل باشيد با برهان باش.
پيچيده شدن بهشت با مكارِه
در اين جمله هم فرمود كه رسول خدا (عليه آلاف التحية و الثناء) فرمود: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ» اصولاً با سختيها بهشت, پيچيده است يعني بهشت باغي است از هر طرف بخواهي بروي سيم‌خاردار دارد, راه ندارد كه, جهنم گودالي است پر از آتش از هر طرف بخواهي بروي درش باز است و پر از روح و ريحان: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ» اين از سخنان بلند رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه در نهج‌البلاغه حضرت از پيغمبر نقل مي‌كند, فرمود بهشت جايي است كه تمام اطرافش سيم‌خاردار است تا دست و پا خون نشود كسي بهشت نمي‌رود, جهنم هم جايي است كه تمام اطرافش گل و رياحين است خلاصه «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ» لذا خود حضرت امير (سلام الله عليه) در غرر و درر آمده است كه فرمود: «المكارمُ بالمكاره»; تا انسان مكروه‌ها را تحمل نكند به مكرمت نمي‌رسد كريم نمي‌شود «المكارم بالمكاره» پس بين اين كراهتها باهم فرق است فتحصل كه اكراه دل غير از اكراه نفس است.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»