موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 512

مدت زمان: 36.10 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.14 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.28 MB دانلود

رديف عنوان
1 معناي جامع ولايت در قرآن
2 استدلال اشاعره و معتزله به آيه 257 سوره? بقره جهت استفاده? جبر و تفويض
3 ردّ استدلال اشاعره و معتزله
4 بحثي در حقيقت طاغوت و شيطان در نظام تكوين
5 تمرّد در نظام تشريع علت عذاب شدن شيطان
6 رحمت بودن شيطان و جهنّم در نظام احسن
7 عدم تقابل شيطان با رحمان در بينش توحيدي
8 مفرد بودن مبدأ فاعلي و هدف در اخراج از ظلمات به نور
9 جمع بودن مبدأ فاعلي و هدف در اخراج از نور به ظلمت
10 سرّ مفرد بودن «وليّ» و «نور» و جمع بودن اولياء و ظلمات
11 آيه 29 سوره? زمر بيان ساده‌اي از برهان عميق توحيدي در آيه? 22 سوره? انبياء
12 ناسازگاري طاغوت‌ها با هم
13 نحوه? اخراج مؤمنين نسبت به درجات تفصيلي و نسبت به علم و جهل
14 شواهد قرآني بر رفع در اخراج مؤمنين غير ظالم و غير ضالّ از ظلمت
15 معناي نوراني شدن انسان توسط انبيا(عليهم السلام)
16
17
18
19
20
21


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?
معناي جامع ولايت در قرآن
كلمه ولايت با همه مشتقاتي كه در قرآن كريم يا در روايات مطرح است معناي جامعي دارد و آن معناي جامع آن است كه آن مُوَلّي? عليه در تِلْو ولي باشد و ولي از مولّي عليه جدا نباشد, قهراً مولّي عليه از ولي خود فيض دريافت مي‌كند كه «وَلِيَه إذا قَرُب منه» اين جامع همه مواردي است كه كلمه ولايت به كار رفته, گاهي مولا گاهي ?النَّبِيُّ أَوْلَي بِالمُؤْمِنِينَ? و مانند آن خواهد بود.
استدلال اشاعره و معتزله به آيه 257 سوره? بقره جهت استفاده? جبر و تفويض
به اين آيه كريمه هم اشاعره تمسك كردند هم معتزله هم امام رازي در تفسيركبير و مانند آن; منتها اشاعره كه طرفدار طرز تفكر جبري‌اند به اين صدر تمسك كردند كه ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? معتزله به آن ذيل استدلال كردند كه ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ? اشاعره بر اساس تفكر جبري‌شان گفتند كه كار به دست خداست معتزله بر اساس تفكر تفويضي آنها گفتند كار از خدا قطع شد; خداي سبحان عالم را آفريد و رها كرد و انسانها در كار خود مستقل‌اند و در قيامت به حساب انسانها رسيدگي مي‌كند فعلاً كار انسان را به خود انسان واگذار كرد, نشانه‌اش آن است كه كفر كافران را به سرپرستي طاغوتيان سپرده است كه ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? .
ردّ استدلال اشاعره و معتزله
غافل از اينكه نه صدر آيه تأييد نظر اشاعره است كه جبر را تأييد كند, نه ذيل آيه تثبيت نظر معتزله را به عهده دارد كه تفويض را اثبات كند, زيرا در هر دو قسمت حكمي است و موضوعي, هرگز حكم موضوع خود را اثبات نمي‌كند. نفرمود خداي سبحان ولي بعضي است و آنها را به ايمان مي‌كشاند [بلكه] فرمود اگر كسي مؤمن شد تحت ولايت الله داخل مي‌شود از آن به بعد فيض خدا نصيب او خواهد شد. هيچ حكمي عهده‌دار موضوع خود نيست, در صدر آيه فرمود: ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? پس ايمان مؤمن موضوع و مفروغ‌عنه است, آن فيضي كه بعد از ايمان مؤمن نصيبش مي‌شود بر اساس ولايت و سرپرستي حق است, اگر كسي مؤمن بود يعني به طاغوت كفر ورزيد به الله ايمان آورد كه در آيه قبل فرمود: ?فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي?; فرمود اگر كسي مؤمن شد به عروه وثقي مستمسك شد ما او را از ظلمتها بيرون مي‌آوريم, چون حكم عهده‌دار موضوع خود نيست پس ايمان مؤمنين به اختيار خود مؤمنين است فيض بعدي نصيب آنها خواهد شد, نظير اينكه فرمود: ?وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُديً? و امثال ذلك كه در بحث هدايت و ضلالت مبسوطاً گذشت, چه اينكه در ذيل آيه نفرمود عده‌اي در تحت ولايت طاغوتيان‌اند تا انسان اين‌چنين توهم كند كه طاغوتيان عده‌اي را كافر كرده‌اند [بلكه] فرمود كافران تحت ولايت طاغوتيان‌اند. اگر كسي كفر ورزيد و از ربفه الهي بيرون آمد زمامش را به دست كافر مي‌سپارد, از اين به بعد مشمول قهر طاغوتيان خواهد بود كه ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? پس نه صدر دليلي است كه اشاعره به او تمسك كنند, چه اينكه امام رازي اين كار را كرد نه ذيل, دليلي است كه معتزله او را معيار قرار بدهند, چه اينكه خلاصه حرف معتزله را امام رازي نقل كرد و به زعم خود رد كرد. مطلب بعدي آن است كه.
پرسش ...
پاسخ: توفيق الهي هست, توفيق الهي را خداي سبحان بالسويه به همه داد يعني حجت باطني را به همه داد حجت ظاهري را براي همه اعزام كرد قرآن را هم به عنوان ?هُديً لِلنَّاسِ? نازل كرد: ?فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُر? اين علي السواست از آن به بعد اگر كسي بر اساس حسن اختيار خود ايمان آورد, خداي سبحان بقيه راه را تأييد مي‌كند وگرنه در طليعه راه براي همه يكسان وظيفه مقرر كرد تا اختيار محفوظ باشد و بهشت و جهنم وعده و وعيد مدح و ذم ثواب و عقاب راه داشته باشد.
بحثي در حقيقت طاغوت و شيطان در نظام تكوين
مطلب بعدي آن است كه گرچه در ذيل خداي سبحان فرمود اگر كسي كفر ورزيد در تحت سرپرستي طاغوتيان است; اما اين‌چنين نيست كه طاغوت در مقابل الله باشد [بلكه] طاغوت تازيانه خداست, اين‌چنين نيست كه نظير تفكر ثنويت ما در عالم يك رحماني داشته باشيم يك شيطاني, آنچه در جهان هست و كل جهان زيرپوشش او اداره مي‌شود و او رب العالمين است ذات اقدس الهي است. شيطان گرچه در نظام تشريع تمرد دارد, ولي در نظام تكوين عبد ذليل خداست; هر كاري كه شيطان مي‌كند به فرمان خداست تكويناً, خداي سبحان دستور داد كه تو نسبت به مؤمنين وسوسه كن كه اين وسوسه بسيار بركت خوبي است, زيرا اگر وسوسه نباشد مسئله تهذيب نفس نيست تصفيه ضمير نيست جهاد اكبر نيست نيل به مقام ولايت نيست و مانند آن. در حد وسوسه است و وسوسه هم به كسي آسيب نمي‌رساند, در قيامت هم استدلال شيطان اين است كه من فقط دعوت‌نامه نوشتم من كاري نكردم, خدا به وسيله انبيا دعوت‌نامه نوشت تو نپذيرفتي, من با وسوسه دعوتت كردم پذيرفتي. من هيچ سلطه‌اي بر شما نداشتم ?إلاَّ أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ? نه من مي‌توانم به داد شما برسم صريخ شما باشم نه شما مي‌توانيد صريخ من مستصرخ باشيد, از هيچ كدام كاري ساخته نيست من نسبت به شما بد نكردم من دعوت كردم مي‌خواستي نيايي, خدا دعوت كرد مي‌خواستي بروي حجتي انسان بر شيطان ندارد اين براي طليعه امر. اگر كسي با داشتن فطرت در درون و با داشتن انبيا و مرسلين (عليهم السلام) از بيرون «نبذوا كتاب اله وراء ظهورهم» در اينجا خداي سبحان مدتها مهلت مي‌دهد تا توبه كند, راه انابه را به چهره او باز مي‌كند كه برگردد اگر حدوثاً ?فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِم? بقائاً هم با داشتن مهلت توبه و انابه نكرد از آن به بعد خداي سبحان اين شيطان را بر او مسلط مي‌كند شيطان نظير كلب معلَّم است يك سگ شكاري گزنده دونده تابع صرف است كجا پارس كند و كجا بگزد فرمود: ?إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ? .
تمرّد در نظام تشريع علت عذاب شدن شيطان
پرسش ...
پاسخ: عقاب شدنش براي همان است كه در نظام تشريع متمرد است و ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? مي‌گويد وگرنه در نظام تكوين نمي‌تواند بدون فرمان الهي كار كند, فرمود: ?إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ? اگر عده‌اي در تحت ولايت شيطان‌اند ما شيطان را ولي آنها كرديم, ما گفتيم اين افراد با داشتن حجت درون به نام فطرت, با داشتن حجت بيرون به نام وحي و رسالت و نبوت و كتاب آسماني با همه مهلتهايي كه ما داديم اينها عمداً دين را پشت سر گذاشتند و راه توبه و انابه را هم براي اينها باز كرديم اين راه را هم طي نكردند, از آن به بعد تو حق داري كه بر اينها مسلط بشوي فرمود: ?أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً? شيطان رسالت خدا را به عهده مي‌گيرد نسبت به كافران, فرمان خدا را عهده‌دار است نسبت به توليت بدانديشان. اين‌چنين نيست كه خداي سبحان عالم را آفريده و انسان را رها كرده و كار انسان را به خود انسان سپرد كه بشود تفويض, آن‌گاه در قيامت حساب اينها را بررسي كند.
پرسش ...
پاسخ: چون او هم مختار است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: اختيار است نه تفويض, خداي سبحان همه را مختار آفريد فرمود نه جبر در كار هست نه تفويض هر كسي را با اختيار خلق كردم كه ?فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُر? او هم مختار است.
پرسش ...
پاسخ: شيطان وسوسه مي‌كند; اما با داشتن فطرت از درون و با آمدن وحي و رسالت از بيرون كه آنها عوامل قوي‌ترند.
پرسش ...
پاسخ: چرا خدا اجازه وسوسه داد اگر اجازه وسوسه نمي‌داد او حق وسوسه هم نداشت و وسوسه هم رحمت و بركت است, هر كسي به مقامي رسيد با جهاد اكبر رسيد, با تهذيب نفس رسيد و اگر وسوسه شيطان نباشد اين وسوسه دشمن نباشد مسئله جهاد اكبر مطرح نيست اگر جهاد نباشد كسي به مقام ولايت نمي‌رسد.
رحمت بودن شيطان و جهنّم در نظام احسن
پرسش ...
پاسخ: شر مطلق نيست, اين خير است در نظام احسن. هر كس به هر مقامي رسيد در اثر جنگ با شيطان است خب, اگر او نبود وسوسه‌اي نبود جهاد اكبري نبود يا فقط حيوانات خلق مي‌شدند, انسانها در حد حيوان بودند يا در حد فرشته, ديگر موجودي كه بتواند از خاك شروع بكند تا به لقاء الله سر در بياورد نبود پس در نظام احسن وجود شيطان رحمت و بركت است, مثل وجود خود جهنم ما ديگر جايي بدتر از جهنم كه نداريم. اگر پرده كنار برود خيلي از ماها وقتي كه وارد قيامت شديم جهنم را تكريم مي‌كنيم مي‌گوييم تو باعث شدي كه ما دستور حق را اطاعت كرديم بهشت آمديم اگر ترس تو نبود ما هم دست بردار از گناه نبوديم. اكثري ما بر اساس خوفاً من النار اطاعت مي‌كنيم, اينكه مي‌بينيد كسي حاضر نيست نماز صبحش قضا بشود و اما باكش نيست كه نماز شب بخواند يا نخواند با آن همه فضائلي كه براي نماز شب است براي آن است كه ترك نماز شب جهنم ندارد و ترك نماز صبح جهنم دارد, اكثري ما خوفاً من النار عبادت مي‌كنيم و اگر به بهشت مي‌رسيم براي بركت جهنم است, در نظام احسن جهنم بركت است, لذا در سوره? مباركه? «الرحمن» بارها ملاحظه فرموديد وقتي خداي سبحان نعمتهاي خاص خود را مي‌شمارد و از انسان اقرار مي‌گيرد, در خلال شمارش آيات بهشت آيات جهنم را ياد‌آور مي‌شود كه اين جهنم ماست كه ?يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ? فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ?, ? يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ ? فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ? اينها نعمت حق است و اگر جهنم نبود اكثري انسانها سقوط مي‌كردند. شيطان, جهنم اينها گرچه بد نسبي‌اند; اما خوب نفسي‌اند و نسبت به كل نظام هم رحمت و بركت‌اند.
عدم تقابل شيطان با رحمان در بينش توحيدي
بنابراين ذيل كه مورد استناد معتزله است و اين‌چنين پنداشتند كه خدا نسبت به كفر كافران هيچ دخالتي ندارد و طغيانگري كافران به طاغوتيان سپرده شده است اين ناتمام است, براي اينكه شيطان بر اساس بينش توحيدي در مقابل رحمان نيست آن طوري كه زرتشتيها بر آن‌اند كه يك يزداني داشته باشيم و يك اهرمن و هر دو زير پوشش يك اهورا مزدا باشند.
پرسش ...
پاسخ: ايمان؟ هر اندازه ضعيف‌تر باشد سلطه او قوي‌تر است. غرض آن است كه انسان در اصل ايمان و كفر مختار است و شياطين و طاغوتيان اينها مجاري قهر حق‌اند اين‌چنين نيستند كه در برابر الله باشند. در ذيل كريمه ?وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً? كه در سوره «انعام» است اين حديث شريف از معصوم (عليه السلام) رسيده است كه دأب خدا بر اين است كه ظالمي را بر ظالمي مسلط مي‌كند, آيه هم بر همين مضمون دلالت دارد. فرمود عده‌اي كه ظلمشان بيشتر است آنها را ما سرپرستان ظالمين ديگر قرار داديم; ?وَكَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً? پس اگر ظالمي سرپرست ظالم ديگر شد بر او مسلط شد, اين بر اساس نظام قهر الهي از ربوبيت حق بيرون نيست.
پرسش ...
پاسخ: لذا خداي سبحان مي‌فرمايد من تو را خلق كردم و خوب هم خلق كردم خداوند مي‌فرمايد كه ?اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ? اين يك آيه, بعد فرمود: ?الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ? اين آيه ديگر يعني هر چه مصداق شيء است مخلوق الله است و هر چه را هم كه خدا آفريد زيبا آفريد, چيزي در نظام احسن زشت نيست و اگر زشتي مطرح است نسبي است و نه نفسي و نه نسبت به كل نظام.
مفرد بودن مبدأ فاعلي و هدف در اخراج از ظلمات به نور
مطلب بعدي آن است كه در كلمه ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? هم مبدأ فاعلي مفرد است و هم هدف; اما در ذيل هم مبدأ فاعلي كثير است هم هدف. در صدر فرمود آن كه وليّ مؤمنين است يك مبدأ است و آن خدايي است كه ?لاَ شَرِيكَ لَهُ? مؤمن داراي چند ولي و چند سرپرست نيست بيش از يك معبود و رب ندارد و هدف آفرينش مؤمن هم به نور رسيدن است, نور هم مفرد است. پس آنكه از ظلمتها بيرون مي‌آورد فقط خداست و فقط هم به نور منتقل مي‌كند نه نور جمع شد به نام انوار, نه براي مؤمن اولياست, بلكه وليّ است ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? كه مفرد است نه جمع ?يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? كه اين نور هدف است و مفرد.
جمع بودن مبدأ فاعلي و هدف در اخراج از نور به ظلمت
درباره ذيل هم كه معادل آن ذكر شده است, فرمود: ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ? هم مبدأ فاعلي جمع‌اند هم اهداف اينها جمع‌اند, سرپرستان كافران زيادند نه يك نفر, اهداف اينها هم گوناگون است نه يك هدف, اين‌چنين نيست كه ظلمت مفرد باشد و آن‌چنان هم نيست كه سرپرست كافران يك نفر باشد, سرپرست كافران اولياءاند نه وليّ, اهداف كافران هم ظلمات‌اند نه ظلمت واحده.
پرسش ...
پاسخ: نه اصلاً خود اين اخراج نشانه آن است كه ولايت ولايت سرپرستي است, دوستي نيست فرمود كارش اين است ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? چه مي‌كند: ?يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? اين ?يُخْرِجُهُم? بيان ولايت حق است كه خداي سبحان كه وليّ مؤمنين است چه مي‌كند, چه اينكه كافران كه تحت ولايت طاغوت‌اند طاغوتيان اولياء كافران‌اند چه مي‌كنند؟ ولايت هر دو گروه مشخص شد.
سرّ مفرد بودن «وليّ» و «نور» و جمع بودن اولياء و ظلمات
اما اينكه در صدر فرمود وليّ است ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? اين بر اساس توحيد روشن است كه خدا ?لاَ شَرِيكَ لَهُ? و اگر براي مؤمنين, اولياي ديگري هم هست نظير ?الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ? نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُم? اگر فرشتگان اولياي مؤمنين‌اند اين‌چنين نيست كه ولايت فرشتگان در عرض ولايت ذات اقدس الهي باشد, آنها مأموران رحمت حق‌اند آن وليّ بالاصاله و بالذات يك نفر است كه لاشريك له في الولايه, گرچه فرشتگان اولياي مؤمنين‌اند; اما اينها مجاري رحمت حق‌اند, لذا حق كه وليّ بالذات است ?لاَ شَرِيكَ لَهُ? از اين جهت مفرد آورده شد, چه اينكه صراط مستقيم هم كثير نيست و صراط مستقيم چون واحد است خداي سبحان نور را مفرد ذكر كرد. در بعضي از قسمتها فرمود كه ?وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ? آنجا كه مي‌فرمايد راههاي پراكنده را رها كنيد يك راه بيش نيست و آن يك راه, راه توحيدي و صراط مستقيم است نشانه آن است كه آن راهي كه به هدف قطعي مي‌رسد يعني به بهشت مي‌رسد بيش از يكي نيست, فرمود: ?وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ? خب آن سبل غي و راههاي غير مستقيم پراكنده و فراوان‌اند; اما راه مستقيمي كه نه تخلف دارد نه اختلاف دارد پيمودنش همان و ورود به بهشت همان, اين يكي است, لذا نور جمع ندارد كه بشود انوار و اما راههاي پراكنده زياد است كه فرمود: ?وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ? از اين جهت كلمه ظلمات, جمع آورده شده.
پرسش ...
پاسخ: ?سُبُلَنَا? كه به يك صراط مي‌رسد آنها راههاي فرعي است; اما صراط كه اين سبل فرعي به آن صراط مي‌رسد يكي است ?إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ? لذا صراط تثنيه و جمع ندارد, سبل آن راههاي فرعي است كه به اين شاه‌راه و به اين بزرگراه مي‌رسد, آن بزرگراه را مي‌گويند امام به اصطلاح.
پرسش ...
پاسخ: اينها عدم نفسي نيستند [بلكه] اينها عدم ملكه‌اند, چون نسبت به اين شخص لياقت دارد قابليت دارد كه اين راه را طي كند و از اين جهت كه اين راه را طي نكرده است مي‌شود ظلمت, فسوق فراوان‌اند عقايد كفر فراوان‌اند, اوصاف رذيله فراوان‌اند هر كدام از اينها ظلمت‌اند.
با اين بيان يكي از دو نكته ذيل روشن شد, چون در صدر دو سؤال بود در ذيل هم دو سؤال هست. دو سؤال صدر اين بود كه چطور وليّ مفرد است و نور هم مفرد؟ دو سؤال ذيل اين بود كه چطور اوليا جمع است و ظلمات كه اهداف است جمع؟ با اين بيان هر دو سؤال صدر مشخص شد يكي از دو سوالهاي ذيل هم مشخص شد, آن اين است كه فرمود: ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ? ظلمات از اين جهت كه راههاي انحرافي است فراوان است; اما جواب دوم ذيل اين است كه اگر كسي تحت ربوبيت حق قرار نگرفت و خدا را نپرستيد اين‌چنين نيست كه يك طاغي فقط بر او حكومت كند, هواهاي گوناگون دارد افراد گوناگون او را به هواهاي گوناگون طلب مي‌كنند و مانند آن و هدايت مي‌كنند, لذا فرمود: ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ?.
آيه 29 سوره? زمر بيان ساده‌اي از برهان عميق توحيدي در آيه? 22 سوره? انبياء
براي اين گروه آيه سوره? مباركه? «زمر» شاهد خوبي است, آيه 29 سوره «زمر» اين است كه فرمود: ?ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مَتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ? همين برهان عميق توحيد كه در سوره «انبياء» به صورت ?لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا? تبيين شد, در آيه سوره «زمر» به صورت يك مثل تشريح شد. آن آيه كه بر اساس قياس استثنايي است تلازم مقدم و تالي را طلب مي‌كند استحاله تالي را در بر دارد بطلان مقدم را در پي دارد آن براي صاحب‌نظران است. اين آيه, همان مضمون است همان مطلب است براي افراد ساده و يسيط اگر قرآن ?هُديً لِلنَّاسِ? است همه معارف را به صورت شكل اول يا قياس استثنايي و امثال ذلك بيان نمي‌كند تا يك انسان ساده نگويد كه من چگونه استدلال كنم كه تلازم مقدم و تالي چيست بطلان تالي چيست, تا از اين راه به استحاله مقدم پي ببرم. همان معناي بلند سوره «انبياء» را به صورت مثل در سوره «زمر» ذكر كرد, فرمود شما اگر خواستيد ببينيد اين عالم چند تا خدا دارد يا يك خدا حساب كنيد اگر خدمتگزاري چند سرپرست و مخدوم بداخلاق و نساز داشته باشد و خدمتگزاري داراي يك مخدوم و سرپرست خوش‌اخلاق باشد آيا وضع اينها يكي است يا فرق مي‌كند؟ آن خدمتگزاري كه بايد در تحت تدبير چند مخدوم بد‌اخلاق نساز باشد هرگز كار او منظم نيست; اما آن خدمتگزاري كه در تحت سرپرستي يك نفر است نه بيشتر آن هم يك نفر بساز, يقيناً وضعشان فرق مي‌كند. آن كه داراي چند سرپرست است وضعش پراكنده است, اينكه داراي يك سرپرست خوش‌اخلاق است وضعش سالم است. اگر جهان را چند تا خدا اداره بكنند, چون هرگز خداها با هم نمي‌سازند هر خدا يك ذاتي دارد و علم او عين ذات اوست قدرت او عين ذات اوست اراده ذاتي او عين ذات اوست اراده فعلي او از اراده ذاتي و علم ذاتي نشأت مي‌گيرد, اگر ذاتها مختلف بود اراده‌ها و علمها و تشخيص مصالح هم مختلف است, قهراً هر كدام يك تصميم خاص مي‌گيرند ديگر نمي‌شود اين سؤال بدئي را تكرار كرد كه هر دو بيايند طبق واقع كار كنند, چون واقعي در كار نيست. تازه از اين به بعد اينها مي‌خواهند واقع بسازند نمي‌شود گفت اينها بيايند طبق مصلحت كار كنند, چون مصلحتي در كار نيست, مصلحت را اينها بايد بسازند نفس‌الامر و واقع و مصلحت و امثال ذلك همه اينها جزء عالم است و اگر ما دو خدا فرض كرديم بقيه عدم محض‌اند, نمي‌شود گفت اين دو تا طبق ما هو الواقع كار كنند مگر دو تا پيغمبرند كه طبق يك واقع كار كنند يا طبق ما هو في نفس‌الامر كار كنند طبق ما هو الاصلح كار كنند خب ما هو الاصلح, ما في نفس‌الامر, ما هو الواقع او ما شئت فسَمّه اينها فعل خداست اگر دو تا خدا بود دو تا نفس‌الامر داريم دو تا اصلح داريم دو تا واقع داريم و مانند آن, لذا شدني نيست همان معناي دقيق را به صورت يك مثل در سوره «زمر» تبيين كرد, فرمود اگر عالم چند تا خدا داشته باشد مثل آن است كه يك خدمتگزار چند تا مخدوم نساز داشته باشد و هرگز وضعش منظم نخواهد بود, اينكه مي‌بينيد وضع عالم منظم است براي اينكه تحت تدبير چند خدا نيست. خب, بنابراين اگر كسي موحد بود زير پوشش تدبير يك مبدأ است و لاغير و اگر كسي موحد نبود خود را به چند سرپرست بداخلاق نساز سپرد, گرچه در عالم غير از حق كسي سرپرستي ندارد.
ناسازگاري طاغوت‌ها با هم
فرمود: ?أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? اصولاً طبع طاغوت اين است كه تجاوز كند با كسي نسازد قهراً مي‌شوند پراكنده هم تدبير آنها ظلمت است هم ناسازگاري آنها با هم ظلمت است فرمود: ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? اصولاً فرض ندارد كه كسي طاغي باشد با ديگري بسازد چون طاغي بما انه طاغي يعني متجاوز او حاضر نيست در يك حدي اكتفا كند كه لذا هم از نظر مبدأ فاعلي جمع آورد فرمود: ?أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? هم از نظر هدف و مبد غايي جمع ذكر كرد فرمود: ?يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ?.
نحوه? اخراج مؤمنين نسبت به درجات تفصيلي و نسبت به علم و جهل
اما نحوه اخراج آن است كه اگر نسبت به ايمان و كفر باشد مطلب همان است كه در بحث ديروز به عرض رسيد اگر نسبت به علم و جهل باشد براي مؤمنين هم دفع است و هم رفع در همه شئون, چون خداي سبحان فرمود گرچه هر انساني مؤمناً به دنيا آمده است; اما نسبت به اسرار عالم جاهلاً خلق شد كه ?وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً? همين خدايي كه فرمود من انسان را آفريدم و از نظر ايمان با فطرت توحيدي خلق كردم, فرمود از نظر آشنايي با اسرار بيرون او جاهل است و بسياري از امور را نمي‌داند ما انبيا را فرستاديم كه ?يُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ? و اين انبيا كه معلم انسانها هستند انسانها را از ظلمت به نور خارج مي‌كنند يعني از جهل به علم منتقل مي‌كنند اين نسبت به همه هم هست يعني واقعا انسانها جاهل بودند و انبيا جهل‌زدايي كردند و جهل را زدودند و از نظر تشخيص راه هم گمراه بودند گرچه آن خط اصلي را آشنا بودند اما در جزئيات گمراه بودند و انبيا آمدند ضلالت زدايي كردند. پس ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? نسبت به درجات تفصيلي دفعاً و رفعاً صحيح است نسبت به علم و جهل دفعاً و رفعاً صحيح است و مانند آن.
شواهد قرآني بر رفع در اخراج مؤمنين غير ظالم و غير ضالّ از ظلمت
اما نسبت به اينكه مؤمنيني كه با فطرت توحيد خلق شدند و از نظر ايمان هرگز سابقه ضلالت و ظلمت و كفر نداشتند تا گفته بشود كه خدا آنها را از ظلمت به نور مي‌آورد و بنا را بر رفع بگذاريم نه دفع كه بي‌اشكال است چند آيه شاهد مسئله است كه دو آيه را ديروز اينجا قرائت كرديم اين دو آيه چون دلالتشان تام بود مرحوم امين الاسلام هم در مجمع اين دو آيه را آورده, دو آيه ديگر هست كه بعضي از آنها از نظر دلالت تام نيست و امام رازي در تفسيرش آنها را آورده, چون آنها دلالتشان تام نبود يا بعضي دلالتشان ناتمام بود مرحوم طبرسي در مجمع آنها را نياورده و آن آيه اين است كه امام رازي به اين آيه سوره? مباركه? «آل‌عمران» استدلال كرد كه ممكن است ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? به اين معنا باشد كه نگذارد اينها وارد ظلمت بشوند كه اين دفع باشد نه رفع, به اين آيه استدلال كرد به آيه 103 سوره «آل‌عمران» كه فرمود: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا?; فرمود شما در لبه جهنم بوديد كسي كه با هم مختلف است زير پايش سست است با يك لغزش به جهنم مي‌افتد, ما شما را از آتش نجات داديم امام رازي مي‌گويد اينها كه قبلاً در آتش نبودند كه, خدا مي‌فرمايد: ?فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا?; ما شما را از آتش درآورديم در حالي كه قبلاً در آتش نبودند اينها مي‌رفتند كه وارد جهنم بشوند جهنميها جهنمي كه, نبودند كه اين انقاذ از نار مثل اخراج از ظلمت به نور است اين خلاصه استشهاد امام رازي ظاهراً اين استشهاد تام نيست براي اينكه اين ضمير ?فَأَنْقَذَكُم مِنْهَا? اگر به آن ?شَفَا حُفْرَةٍ? يا ?حُفْرَةٍ? برگردد, اينها در حفره نار بودند در اين لب دره بودند نزديك بود سقوط كنند كه پيغمبر اسلام دست اينها را گرفته اينها واقعاً در لبه سقوط الي النار بودند و رسول اسلام اينها را نجات داده, البته در نار نبودند. اما اشراف بر نار داشتند و آيه هم فرمود: ?وَكُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ? نه «كنتم في النار فانقذكم منها» اين آيه استشهادش تام نيست اما آيه‌اي كه در سوره? مباركه? «يونس» هست استشهاد به او خوب است چون در سوره «يونس» فرمود كه آيه 98 سوره «يونس» اين است كه ?فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَي حِينٍ?; ظاهر اين آيه اين است كه ما كشف عذاب كرديم يعني عذاب را برداشتيم خب عذابي نبود عذاب مي‌خواست نازل بشود اشراف بر نزول داشت نه اينكه نازل شده و اينها را در دنيا رسوا كرده تا شما كشف عذاب بكنيد و اين خزي و رسوايي آمده را برداريد اين‌چنين نبود كه نزديك بود اينها رسوا بشوند و شما نگذاشتيد ولي مع‌ذلك فرمود كه ?كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ?.
پرسش ...
پاسخ: بله; «أنقذ» متعدي است; اما اين ضمير [به] ?مِنَ النَّارِ? برمي‌گردد يا به آن حفره و ?شَفَا? برمي‌گردد, فرمود شما در لبه جهنم بوديد ما شما را نجات داديم. اگر بگويد شما در نار بوديد ما شما را نجات داديم اين نظير «اخراج من الظلمات الي النور» است, اما اگر فرمود شما در پرتگاه بوديد ما شما را نجات داديم اين از آن قبيل نيست خب, آنها واقعاً در پرتگاه بودند.
معناي نوراني شدن انسان توسط انبيا(عليهم السلام)
مطلب بعدي آن است كه كل تلاشهاي انبيا (عليهم السلام) براي نوراني كردن است حالا اين مطلب زمينه‌اي است براي اينكه اين دو بيان عميقي كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارند آن را ملاحظه بفرماييد انبيا آمدند كه مردم را نوراني كنند در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه برداشت از قرآن روشهاي گوناگوني دارد عده‌اي اين الفاظ را حمل بر ظاهر مي‌كنند نظير اشاعره و مجسِّمه كه سخن از معنويت و معارف غيب و امثال ذلك نيست عده‌اي اين الفاظ را حمل بر مجاز مي‌كنند, عده‌اي اين الفاظ را حمل بر حقيقت مي‌كنند; منتها معاني بلند و مصاديق كامل كه سه منهج قبلاً ذكر شد در روش برداشت از قرآن كريم. اينكه قرآن كريم اصرار دارد كه انبيا آمدند شما را نوراني كنند آيا نور حسي است ما نور غيبي و معنوي اصلاً نداريم يا اينها مجاز است شما را نوراني كنند يعني مؤمن كنند شما را نوراني كنند يعني عالم كنند شما را نوراني كنند يعني عادل كنند, نور يعني علم و ايمان و عدالت مجازاً اطلاق شد يا نه حقيقتاً يك درجه غيبي و معنوي هست به نام نور كه ايمان و اعتقاد و عمل صالح ثمره آن نور است و واقعاً انسان نوراني مي‌شود. اين بايد بحث بشود, چون آيه اين است كه در سوره? مباركه? «طلاق» آيه يازده اين است كه ?رَسُولاً يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً? يك نكته آن است كه اين نور و ظلمت واقعاً مجاز است يا حقيقت است, نكته ديگر هم اين است كه همين خدايي كه فرمود منم كه نوراني مي‌كنم همين خدا به پيغمبر فرمود تو نوراني كن, هم در سوره «ابراهيم» فرمود كه ?لِِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? در آيه اول سوره «ابراهيم» و در آيه يازده سوره «طلاق» هم فرمود پيغمبر مردم را نوراني مي‌كند, اينها هم بايد روشن بشود.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»