موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 513

مدت زمان: 35.26 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.05 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.11 MB دانلود

رديف عنوان
1 مباني تفسيري در حقيقت يا مجاز بودن اطلاق نور و ظلمت به هدايت و كفر
2 منظور از نور و ظلمت در آراء مربوط به آن
3 نظر علامه طباطبايي در تكيه امور اعتباري به واقعيت‌هاي تكويني
4 ظهور باطن اعمال انسان در قيامت
5 كيفيت تعذيب در جهنم
6 فعليّت داشتن حقيقت قيامت در حال حاضر
7 ثبوت ظاهر و باطن براي اعمال و عقايد
8 ظهور ملكات دنيا در آخرت
9 عدم نياز به گزارش اعمال در روز قيامت
10 ناظر به عذاب بودن بصر اهل باطن در قيامت
11 وجود مراتب حيات در انبيا و مؤمنين
12 وجود نورهاي مختلف براي مؤمن در بيان نوراني حضرت امير(عليه السلام)
13 وارد شدن روايات فراواني در بحث تمثيل
14 زيربنا و روبناي احكام الهي
15 نتيجه? بحث حقيقت و مجاز بودن نور و ظلمت
16
17
18
19
20
21


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?
مباني تفسيري در حقيقت يا مجاز بودن اطلاق نور و ظلمت به هدايت و كفر
بحث به اينجا رسيد كه اطلاق نور و ظلمت بر هدايت و كفر و مانند آن مجاز است يا نه؟ اين مبتني است بر آن مبنايي كه هر كسي در روش تفسيري خود دارد. گروهي الفاظ را بر معاني ظاهري و مصداق مادي‌اش حمل مي‌كنند و اگر اين مفاهيم مصداق مادي نداشت يا مصداق مادي مراد نبود حمل بر مجاز مي‌كنند، نظير اشاعره كه آنها تأويلشان محدود به چند آيه است [و] بقيه آيات را بر همان ظواهر و مصاديق مادي حمل مي‌كنند و اگر گفته شد: ?الرَّحْمنُ عَلَي العَرْشِ اسْتَوَي? يا ?جَاءَ رَبُّكَ? يا ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ? إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ? به اين ظواهر تمسك مي‌كنند و احياناً قائل‌اند كه خداي سبحان _معاذالله_ جسم است مانند ضعاف يا اوساط از اين گروه يا قائل‌اند كه خدا را مي‌شود با چشم _معاذالله_ در قيامت ديد كه اينها اين الفاظ را بما لها من المفاهيم بر معاني مادي حمل مي‌كنند و اگر مفهومي داراي مصداق مادي نبود حمل بر مجاز مي‌كنند. گروه دوم كساني‌اند كه اين الفاظ را بما لها من المفاهيم بر مصاديق مادي حمل نمي‌كنند، اين را تأويل مي‌برند و مي‌گويند اطلاق اين مفاهيم بر حقايق خارجي مجاز است. يا بر اوصاف نفساني مجاز است حمل بر مصداق مادي نمي‌كنند و مي‌گويند منظور آن فضايل نفساني و مجرد است مثلاً، ولي اطلاق اين الفاظ بما لها من المفاهيم بر آن اوصاف نفساني مجاز است گروه سوم كساني بودند كه براي اين الفاظ همان مفاهيم خود را قائل‌اند و معتقدند؛ منتها براي آن مفاهيم مصاديق گوناگون قائل‌اند، بعضي از آن مصاديق مادي‌اند [و] بعضي از آن مصاديق مجردند و استعمال لفظ در آن مفهوم جامع است و اطلاق آن مفهوم و تطبيق آن مفهوم بر مصاديق هم حقيقت است كه اين راه خواصي است كه در برداشت قرآني اين راه را طي مي‌كنند، كه اين مطلب قبلاً گذشت.
منظور از نور و ظلمت در آراء مربوط به آن
مطلب ديگري كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) دارند كه كاري به آن سه مطلب ندارد كاري به آن سه مبنا ندارد، گرچه في‌الجمله با آنها مرتبط است اين است كه بعضيها وقتي به مسئله نور و ظلمت يا حيات و ممات يا بينايي و كوري رسيدند اين الفاظي كه قرآن استعمال مي‌كند، مي‌گويند منظور از اين الفاظ هدايت و ضلالت يا ايمان و كفر است و اطلاق اين الفاظ بما لها من المفاهيم بر اين امور مجاز است، مجاز مرسل. اگر گفته شد قرآن مؤمنين را زنده مي‌كند اطلاق حيات بر ايمان مجاز است. اگر فرمود كافر مرده است اطلاق موت بر كفر مجاز است. اين يك گروه كه اكثري اهل تفسير اين راه را طي كردند. گروه دوم كساني‌اند كه مي‌گويند خداي سبحان يك كار غيبي دارد كه ما از آن كار سر در نمي‌آوريم و اگر خواستند آن كار غيبي را به زبان ما براي ما بيان كنند، مي‌گويند مثل آنكه كسي را از ظلمت به نور بيرون بياورند اگر كسي ايمان آورد خداوند درباره او كاري مي‌كند كه آن كار براي ما معلوم نيست و اگر خواستند آن كار را براي ما تشريح كنند، مي‌گويند مثل آنكه كسي را از ظلمت به نور بيرون بياورند كه اين مي‌شود استعاره كه علاقه مشابهت است آن اولي مجاز مرسل بود. پس سخن از حقيقت نيست حقيقت نور و حقيقت ظلمت و مانند آن نيست [بلكه] سخن از تشبيه است يعني خداي سبحان كاري مي‌كند كه ما از آن كار آگاه نيستيم و اگر خواستيم بفهميم آن كار چيست مثل آنكه كسي را از ظلمت به نور خارج كنند اين گروه دوم.
نظر علامه طباطبايي در تكيه امور اعتباري به واقعيت‌هاي تكويني
راه سوم كه مورد انتخاب سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) است و عده‌اي از محققين، آن است كه اين الفاظ بما لها من المفاهيم گرچه از اين عناوين حكايت مي‌كنند؛ اما اين عناوين به يك سلسله حقيقتها و واقعيتهايي تكيه مي‌كنند كه آن حقايق از جان ما جدا نيست يعني اين احكام گرچه اعتباري است ولي ريشه تكويني دارد. اين امور اعتباري به آن امور حقيقي و تكويني تكيه مي‌كند. كساني كه اهل بصيرت‌اند هم اكنون آن حقايق تكويني را كه تكيه‌گاه اين احكام است مي‌بينند و كساني كه اهل بصيرت نيستند در قيامت براي آنها روشن مي‌شود كه اين عناوين اعتباري به يك سلسله حقايق تكويني تكيه مي‌كند يعني خواه در مسئله حيات و ممات خواه در مسئله نور و ظلمت خواه در مسئله عمي و بصر كه قرآن كريم اين عناوين شش‌گانه و مانند آن را به كار مي‌برد همه اينها حقيقت است. اگر فرمود كفر كوري است و كافر كور است اين نه مجاز مرسل است كه مبناي گروه اول بود و نه استعاره است كه مبناي گروه دوم بود، بلكه حقيقتاً كفر، كوري است و كافر حقيقتاً كور است و اگر كسي اهل معنا بود هم‌اكنون مي‌بيند كه كافر نمي‌بيند و اگر اهل معنا نبود در قيامت براي او روشن مي‌شود كه كافران كور محشور مي‌شوند. اينكه در سوره? مباركه? «طه» آمده است كه ?مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ أَعْمَي? و او اعتراض مي‌كند: ?رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? ذات اقدس الهي به او جواب مي‌دهد، مي‌فرمايد ما كاري نكرديم ما تو را كور نكرديم تو خيال مي‌كردي بينايي، تو كور بودي ما پرده را كنار زديم هم خودت فهميدي هم ديگران فهميدند. وقتي اين شخص اعتراض مي‌كند مي‌گويد: ?رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? ذات اقدس الهي در جواب مي‌فرمايد كه ?قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ اليَوْمَ تُنسَي? سوره? مباركه? «طه» وقتي اعتراض به اين صورت عرضه شد كه ?لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً? خداي سبحان در جواب مي‌فرمايد: ?قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ اليَوْمَ تُنسَي?؛ تو آيات ما را نديدي، امروز هم منسي هستي. همان نسيان آيات الهي در قيامت به اين صورت ظهور مي‌كند، زيرا كسي كه آيات الهي را نمي‌بيند در دنيا هم فسوق و معاصي هست هم طاعات و ايمان، اگر كسي اطاعت و ايمان را نديد و اگر كسي بينش او فقط معصيت و كفر بود پس چشمي دارد كه جزء بدي نمي‌بيند و چشمي كه حقيقت و ايمان را بنگرد ندارد و در قيامت جا براي كفر و فسق و عصيان نيست جزء حق چيزي در قيامت نيست اين شخص هم كه چشم حق‌بين نداشت، لذا كور است. اگر كسي در دنيا هم مي‌توانست سخن حق بگويد هم مي‌توانست سخن باطل بگويد و جز باطل چيزي نگفت و اصلاً حق نگفت پس زبان حق‌گو ندارد. زبان باطل‌گو در دنيا خريدار دارد، چون نشئه‌اي است حقش با باطل مشوب در آخرت جا براي باطل نيست؛ احدي حق حرف ندارد، مگر اينكه خدا اذن بدهد اولاً او هم حق بگويد ثانياً كه ?لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً? در آن روز جز صواب و حق، سخني نيست. و تا خدا اذن ندهد احدي گويا نيست كسي كه زبان حق‌گو نداشت و زبانش به باطل عادت كرد قيامت هم كه جا براي باطل نيست او گنگ محشور مي‌شود. حقيقتاً گنگ است حرف بلد نيست، زيرا آنچه را كه او بلد بود اينجا خريدار ندارد و از يادش رفت آنچه را كه خريدار دارد او بلد نيست در سامعه هم بشرح ايضاً [همچنين] در دنيا هم سخنان حق را مي‌شود گوش داد هم سخنان باطل را «مَن اصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق عن الله فقد عبد الله و ان كان الناطق عن ابليس فقد عبد ابليس»؛ اگر كسي گوشي به حق نداد: ?إِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا? نبود؛ گوشش بدهكار باطل بود در قيامت او كر محشور مي‌شود، زيرا گوشي كه او داشت جزء باطل نمي‌شنيد و در قيامت جاي باطل نيست، گوش حق‌شنونده ندارد و در قيامت هم كه جز حق چيز ديگر نيست او واقعاً كر است.
ظهور باطن اعمال انسان در قيامت
اين گونه از امور باطن اعمال ماست كه در قيامت اين باطن ظهور مي‌كند كه مي‌شود: ?يَوْمَ تُبْلَي السَّرَائِرُ?؛ روزي كه درون بيرون مي‌آيد. آن روز كه كسي را رنگ نمي‌كنند، رنگ را بايد از دنيا برد. عده‌اي با صورتهاي سياه محشور مي‌شوند عده‌اي با صورتهاي سفيد. كسي را كه آنجا رنگ نمي‌كنند آنجا آب و هوا نيست آسمان و زميني به آن صورت نيست شمس و قمري به آن صورت نيست تا كسي بگويد اين شخص در منطقه استوايي زندگي كرده است سياه‌چهره است، بساط آسمان و زمين برچيده شد بساط شمس و قمر هم برچيده شد كه كوّرت الشمس شد انفطار شد انشقاق شد خسف الشمس والقمر شد مجموعه اين نظام كيهاني رخت بربست؛ ديگر آفتابي نيست كه كسي را سياه كند؛ اما ? تَسْوَدُّ وُجُوهٌ?؛ عده‌اي واقعاً با صورت سياه مي‌آيند عده‌اي واقعاً با صورت سفيد مي‌آيند. اينكه مي‌گويند معصيت صورت را سياه مي‌كند اين نه مجاز مرسل است نه مجاز استعاره‌اي، همان طوري كه اين كارها، كارهاي ظاهري در جلد اثر مي‌كند آن كارهاي باطني هم در درون اثر مي‌كند.
پرسش ...
پاسخ: درست است، پس اين حقيقت است مجاز نيست؛ اگر كسي مؤمناً مرد در برزخ روشن است در قيامت هم روشن است كه آن آيات را هم خواهيم خواند كه ?نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ وَبِأَيْمَانِهِم? اين واقعاً نوراني است، منظور آن است كه نه راه اول درست است كه مجاز مرسل بود نه راه دوم درست است كه استعاره است. آنها كه به دام اول و دوم افتادند وقتي به آياتي نظير ?اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ? رسيدند حمل بر مجاز مي‌كنند، نظير آيه سوره «نساء» كه ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? حمل بر مجاز مي‌كنند.
كيفيت تعذيب در جهنم
اينها خيال مي‌كنند جهنم يعني جايي كه يك مقدار مواد سوختني نظير هيزم و امثال ذلك آوردند، يك مقدار مواد آتش‌زا هم آوردند اين مواد آتش‌زا را كه افروخته كردند در كنار آن مواد سوختني گذاشتند مثل يك تُن حمام، بعد كافر را در چنين جايي مي‌ريزند، اين يك نحو برداشت است. اگر كسي اين‌طور برداشت داشته باشد البته برداشتي است در حد ابتدايي اين هم درست است نه اينكه اين رأساً باطل باشد، اگر كسي به اين وضع معتقد باشد كافي است كه اصل جهنمي هست حالا چطور سوخت و سوز است او چه مي‌داند اصلش كافي است؛ اما واقعاً جهنم اين‌چنين است يا قرآن كريم وقتي جهنم را ترسيم مي‌كند مي‌گويد هر جا اگر خواستند سوخت و سوزي كنند سه امر لازم است؛ اول آن مواد خام؛ دوم آن آتش‌زا؛ سوم برخورد اين ماده آتش‌زا با آن مواد خام، مثل اينكه كبريت باشد هيزم باشد برخورد هم باشد. در قرآن كريم فرمود هيزم جهنم خود ظالمين‌اند: ?وَأَمَّا القَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? ماده آتش‌زا و سوخت و سوز كه از او به عنوان وَقود ياد مي‌كنند مثل كبريت يا ماده تي ان تي و مانند آن، اين را قرآن فرمود خود انسان است كه ?وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ? كه اين حجاره همان احجار صنميهاست. اگر اين وقود و با اين حطب برخورد كرد: ?يُسْجَرُونَ? يك باره مي‌بينيد شعله بلند شد اين هم يك نحو برداشت است. ممكن است انسان قدري جلوتر برود معناي دقيق‌تري بفهمد اين هم درست است. آنچه اعتقادش بر همه لازم است آن است كه جهنمي هست و آتشي هست و تعذيبي هست بلاشك؛ اما چطور عذاب مي‌كنند؟ ماده اولي‌اش كجاست؟ ماده سوخت و سوزش چگونه است؟ ارتباط اين ماده سوخت و سوز با آن ماده خام چگونه است؟ اينها ديگر مسائل دقيقي است كه تفصيلاً لازم نيست؛ اما وقتي كه در سوره «نساء» فرمود كسي كه مال حرام مي‌خورد در درونش آتش است اين نه مجاز مرسل است نه استعاره، بعضي از بزرگان نوشتند كه ما ديديم عده‌اي دارند آتش مي‌خورند، ما ديديم عده‌اي وقتي حرف مي‌زنند از دهانشان آتش مي‌آيد بيرون، ما ديديم عده‌اي دارند چرك مي‌خورند كه ?غِسْلِينٍ? است ?لاَيَأْكُلُهُ إِلاَّ الخَاطِئُونَ? .
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر؛ انسان با او بهتر مي‌سازد، لذا در بعضي از روايات ائمه (عليهم السلام) مخصوصا امام هشتم (سلام الله عليه) به بعضي از آيات استدلال كرد، فرمود عده‌اي در جهنم دارند راه مي‌روند كه ?يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ?، ?إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالكَافِرِينَ? هم اكنون اينها در حيطه جهنم‌اند. در قرآن كريم راجع به اين موضوع دو آيه است؛ يكي اينكه ?إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالكَافِرِينَ ? يَوْمَ يَغْشَاهُمُ العَذَابُ? يكي اين يوم را ندارد اينها چون دو آيه‌اند و مُثبتَيْن‌اند معارض هم نيستند.
فعليّت داشتن حقيقت قيامت در حال حاضر
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر؛ آن مكان هست و حقيقتش هست و فعليت دارد، چون وقتي كه بساط تاريخ برچيده شد ما به آنجا مي‌رسيم و قيامت را مي‌بينيم معلوم مي‌شود او هم اكنون هم هست؛ منتها وقتي كه مي‌گوييم الآن ديگر الآن هجري و ميلادي نبايد بگوييم، براي اينكه وقتي قيامت فرا مي‌رسد بساط تاريخ ميلادي و هجري برچيده مي‌شود؛ اين‌چنين نيست كه اين سير ادامه پيدا كند در فلان سال ميلادي قيامت قيام كند كه يا در فلان سال هجري قيامت قيام كند كه، وقتي قيامت قيام مي‌كند كه اصلاً تاريخ و چه وقت برداشته شد. تا سخن از چه وقت هست دنياست وقتي مي‌گوييم چه وقت چه سال ميلادي چه سال هجري يعني زمين به دور خورشيد هنوز دارد مي‌گردد؛ اما وقتي زمين برچيده شد: ?قَبْضَتُهُ? سماوات هم ?مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ? كل اين نظام كيهاني رخت بربست نه تاريخ ميلادي مي‌ماند نه تاريخ هجري، اصلاً چه وقت از بين مي‌رود. نمي‌شود گفت قيامت چه وقت قيام مي‌كند، قيامت وقتي قيام مي‌كند كه بساط چه وقت برچيده شود. اگر بساط چه وقت برچيده شد بساط تاريخ برچيده شد آن ديگر زمان ندارد آن ديگر در يك گوشه دنيا نمي‌گنجد و چون يك امر اين‌چنيني است محيط بر اين عالم است هم‌اكنون هم است؛ منتها اين اكنون كه مي‌گوييم ديگر اكنون ميلادي يا هجري نيست كه يك نبشش ماضي يك نبشش مضارع باشد.
ثبوت ظاهر و باطن براي اعمال و عقايد
به هر حال اگر اين كريمه سوره «نساء» كه دارد: ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? اين را شما به اهل معنا بدهيد مي‌بينيد واقعاً اينها در دل يك عده‌اي آتش مي‌بينند پس معاصي باطني دارد و ظاهري، چطور اين درس خواندنها باطني دارد و ظاهري؛ اما آن عقايد ظاهر و باطن ندارد. اين درس خواندنها يك سلسله عناوين اعتباري است يك سلسله الفاظي است كه وضع كردند يك سلسله قراردادهايي است كه در قبال آن مفاهيم اين الفاظ را وضع كردند؛ اما تمرين اينها تكرار اينها يك ملكه نوراني در انسان ايجاد مي‌كند به نام اجتهاد كه او همان طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد نه لفظ است نه مفهوم است نه تصور است نه تصديق اصلاً از باب علم حصولي نيست [بلكه] يك ملكه نوري است كه از او اين علوم حصوليه نشأت مي‌گيرد وگرنه ملكه اجتهاد كه تصور و تصديق نيست و اگر كسي هزارها مسئله را بداند او اطلاعات فقهي دارد نه مجتهد است. اجتهاد آن ملكه نوري است، نظير ملكه سخاوت نظير ملكه عدالت؛ منتها اينها ملكه علمي‌اند براي عقل نظر، آنها ملكه عملي‌اند براي عقل عمل، اين يك ملكه علمي است اين قراردادها و اعتبارات در جان چنين اثري مي‌گذارد. ايمان و كفر اين‌چنين است. ايمان انسان را زنده مي‌كند، اينكه در سوره «انفال» فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم? اين نه مجاز مرسل است و نه استعاره، بلكه باطن ايمان حيات است باطن ايمان نور است باطن ايمان بصر ?قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا? فرمود ما عامل بينش و بينايي براي شما از طرف خداي سبحان آورديم، اگر كسي پذيرفت و بينا بود به سود خود بينا مي‌شود و اگر بينا نبود كه عليه خود دست به اقدام كور شدن مي‌زند، عده‌اي واقعاً كورند عده‌اي واقعاً كرند عده‌اي واقعاً گنگ‌اند آنهايي كه توان حرف زدن ندارند يعني در قيامت روي دهان اينها روي لب اينها زيپ مي‌كشند كه حرف نزنند يا نمي‌توانند حرف بزنند، اين ?صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ? اين در قيامت ظهور مي‌كند نمي‌توانند حرف بزنند.
پرسش ...
پاسخ: اين هم ملكات اعتراض آميز دنياي اوست كه ظهور مي‌كند. در دنيا در قبال كار خدا هميشه اعتراض داشت، در قيامت هم اين‌چنين است.
ظهور ملكات دنيا در آخرت
پرسش ...
پاسخ: همين ختم همين است، لذا با اينكه فرمود ما دهان را مهر مي‌كنيم مع‌ذلك فرمود زبان شهادت مي‌دهد، اينكه فرمود: ?طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ? يا ?خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ? همين ختم در آخرت ظهور مي‌كند. در دنيا خدا قلب اينها را مهر كرد؛ حق نمي‌فهمند چه وقت مهر مي‌كند چه وقت نامه را امضا مي‌كنند، وقتي كه همه حرفها را انسان بزند و جا براي مطلب ديگر نباشد آن وقت امضا مي‌كنند وگرنه وسطهاي نامه را كسي امضا نمي‌كند كه، خداي سبحان چه وقت دل كافران و مؤمنان را مهر مي‌كند و امضا مي‌كند، آن وقتي كه چندين بار مهلت داد حجت بالغه حق بر آنها تمام شد راه برگشت را باز كرد تا آخرين لحظه خدا مهلت داد ديد اينها كساني هستند كه ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ? وقتي به اينجا رسيد آن‌گاه از اين به بعد خدا مهر مي‌كند، ديگر اين شخص چيزي نمي‌فهمد: ?خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ? و امثال ذلك، همين معنا در قيامت ظهور مي‌كند،لذا چهار تا كلمه حرف هم مي‌زند همان حرفهاي باطلي است كه با انسش در دنيا مي‌گفت،مثل يك انسان خوابيده‌اي كه در زمان بيداري جز به بدي چيزي عادت نكرده است وقتي در خواب هم حرف مي‌زند باز هم فحش مي‌دهد باز هم بد مي‌گويد، اين‌چنين نيست كه در خواب به اختيار خود حرف بزند [بلكه] در خواب به استناد آن ملكات قبلي حرف مي‌زند. كسي كه جز بدگويي به چيز ديگر انس نگرفت در خواب هم كه دارد حرف مي‌زند بد مي‌گويد. اين فعل اختياري او نيست اين اختيار زبان ديگر به دست او نيست اين زمام زبان به دست ملكات اوست، در قيامت هم يك عده مي‌خواهند دروغ بگويند. ذات اقدس الهي به رسولش (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: ?انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِم?؛ ببين چطور دارند دروغ مي‌گويند، با اينكه در قيامت كذب ممكن نيست چون همه چيز روشن است نه كذب خبري ممكن است نه كذب مُخبِري ممكن است، چون در نشئه شهادت جِدّ متمشّي نمي‌شود الآن در اين مسجد اعظم اگر كسي بخواهد به رفيقي كه در كنار دستش است گزارش دروغ بدهد بگويد پنكه‌هاي سقفي مثلاً كار مي‌كرد، اين اصلاً جدّ متمشي نمي‌شود، چون همه در يك مشهدند. در قيامت چون همه چيز علن است كذب متمشي نمي‌شود؛ اما ملكات دنيا ظهور مي‌كند آنجا هم مي‌خواهند دروغ بگويند، لذا همين‌ها كه دهانشان بسته است زبانشان شهادت مي‌دهد، اين چه دهن بستني است كه زبان حرف مي‌زند. اينكه امين الاسلام (رضوان الله عليه) به زحمت افتاده بين اين دو طايفه آيه جمع كند كه ?اليَوْمَ نَخْتِمُ عَلَي أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِم? با آن طايفه‌اي كه مي‌فرمايد: زبانشان شهادت مي‌دهد به زحمت افتاده اين بزرگوار كه چگونه لسان شهادت مي‌دهد و دهان بسته است؟ آمده بين دهان و لسان فرق گذاشته كه دهن را مي‌بندند زبان را بيرون مي‌آورند، زبان در بيرون فضاي دهان شهادت مي‌دهد و مانند آن.
عدم نياز به گزارش اعمال در روز قيامت
پرسش ...
پاسخ: مي‌فهمد ديگر، لذا مي‌فرمايد ما چرا اصلاً گزارش بدهيم. گاهي مي‌فرمايد كه ?يُنَبَّؤُ الإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ? ما به او گزارش مي‌دهيم، بعد مي‌فرمايد چرا گزارش بدهيم ?بَلِ الإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ? اين بل اعتراض است، اول قبلاً فرمود: ?يُنَبَّؤُ الإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ? ما همه را انباء مي‌كنيم، تنبئه مي‌كنيم گزارش مي‌دهيم همه كارها را به او مي‌گوييم. بعد فرمود چه حاجت كه ما بگوييم: ?بَلِ الإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ? در بعضي از بخشها ‌مي‌فرمايد كه اصلاً ما چرا سؤال و جواب بكنيم براي چه كسي سؤال و جواب بكنيم ?لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ? چرا، براي اينكه وضع روشن است.
ناظر به عذاب بودن بصر اهل باطن در قيامت
پرسش ...
پاسخ: كارهاي خودش را كه مي‌بيند كه، اين شخص همان طوري كه در دنيا اين همه معارف و علوم بود و نمي‌ديد فقط باطل را مي‌ديد، در قيامت هم اين همه رحمت هست نمي‌بيند فقط عذاب را مي‌بيند، مي‌گويد: ?رَبَّنَا أبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا? همين كسي كه كور است مي‌گويد من جهنم را مي‌بينم، نبايد گفت دنيا مثل آخرت است اگر كسي كور است خب بهشت را نمي‌بيند جهنم را هم نمي‌بيند، مگر وجود مبارك اهل بيت (عليهم السلام) را اينها مي‌بينند؟ هرگز نمي‌بينند؛ اما آنچه مي‌بينند اباجهل و آل‌فرعون است. همين كور مي‌گويد من شعله را ديدم در دنيا اين همه مراكز مذهب بود او نمي‌ديد، باطل را مي‌ديد در آخرت همين معنا ظهور مي‌كند. چطور در دنيا اين همه كتابهاي حق بود او مطالعه نمي‌كرد به فكر كتابهاي انحرافي بود اصلاً حق را نمي‌ديد فقط باطل‌گرا بود، در قيامت همين معنا ظهور مي‌كند همين كسي كه خدا فرمود: ?نَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيَامَةِ أَعْمَي? همين كسي كه مي‌گويد: ?رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي? همين مي‌گويد: ?رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا? چه چيزي را ?ابْصَرْنَا?؟ يعني بهشت را يعني اولياي الهي را يعني رحمت و جمال را يا جلال و قهر و جهنم را؟ او اينها را مي‌بيند. بنابراين اگر خداي سبحان فرمود در قيامت عده‌اي نورشان پيشاپيش اينها حركت مي‌كند: ?يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ? اين حق است نه مجاز مرسل نه استعاره. اگر فرمود يك عده هيزم جهنم‌اند: ?وَأَمَّا القَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? حق است نه مجاز مرسل است نه استعاره. اگر فرمود يك عده آتش‌گيره جهنم‌اند، مثل اينكه آل فرعون را وقود مي‌داند اين حق است نه مجاز مرسل نه استعاره. عده‌اي در دنيا آتش‌زا بودند؛ مايه انحراف ديگران بودند، مثل آل‌فرعون همينها در قيامت آتش‌زا هستند، جهنم با آل‌فرعونها روشن مي‌شود مشتعل مي‌شود، فرمود: ?وَقُودُهَا النَّاسُ وَالحِجَارَةُ? اين حجاره را هم گفتند آن احجار صنمي است كه مورد تكريم بت‌پرستها بود، چون سوزاندن آنها يك اهانت ديگري است نسبت به عابدين اينها.
وجود مراتب حيات در انبيا و مؤمنين
بنابراين اگر فرمود يك عده حيات پيدا مي‌كنند اين نه مجاز مرسل است نه استعاره. در رواياتي كه در بحثهاي پارسال گذشت اين‌چنين آمده بود كه در انبيا (عليهم السلام) چند حيات است و چند روح است در مؤمنين چند روح است در ديگران چند روح كه واقعاً بعضي از درجات حيات براي مؤمنين هست و اينها با پذيرش ايمان به آن درجه واقعي حيات مي‌رسند و واقعاً زنده مي‌شوند، چون آن حيات واقعي را پيدا مي‌كنند سميع مي‌شوند بصير مي‌شوند و عليم مي‌شوند و مانند آن.
وجود نورهاي مختلف براي مؤمن در بيان نوراني حضرت امير(عليه السلام)
مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف خصال در باب‌الخمسه اين روايت را از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند او از پدر بزرگوارش او از آباء كرامش و آنها از حضرت امير (سلام الله عليه) نقل مي‌كنند كه فرمود: «المؤمن يتقلب في خمسة من النور مدخله نور و مخرجه نور و علمه نور و كلامه نور و منظره يوم القيامة الي النور» اين نيست كه يعني او عالم است و درس و بحث دارد، بلكه حقيقتاً نور است. در آيه سوره? مباركه? «حديد» كه فرمود ما اينها را در قيامت نوراني محشور مي‌كنيم و اينها با نور محشور مي‌شوند هم ناظر به همين است، آيه نُه سوره? «حديد» كه قبلاً خوانده شد اين بود: ?هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَي عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُوفٌ رَحِيمٌ? و آيه دوازده همين سوره اين است كه ?يَوْمَ تَرَي المُؤْمِنِينَ وَالمُؤْمِنَاتِ يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم بُشْرَاكُمُ اليَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ? اين نور غير از بهشت است زيرا به اين مردان نوراني مي‌گويند ما به شما تبريك مي‌گوييم كه بهشت براي شماست. مؤمن در قيامت وقتي وارد بهشت مي‌شود راهش را روشن مي‌بيند مستقيم وارد بهشت مي‌شود. كافر وقتي كه در قيامت مي‌خواهد به جهنم برود راه را هم نمي‌بيند، مي‌فرمايد دستش را بگيريد كشان كشان ببريد عذابي است فوق العذاب. واقعاً او كور است واقعاً كر است اين عقايد و اوصاف و افعال، باطني دارد كه آنها كه اهل خواب خوبند گاهي اين روياي صادقه نصيبشان مي‌شود در عالم رويا مي‌بينند. اين‌چنين نيست كه اين الفاظ را بر مجاز مرسل يا بر استعاره حمل كنيم، البته اگر آن حيات واقعي شد آن بصر واقعي شد آن نور واقعي شد ظاهرش اين است كه انسان هدايت مي‌شود راه را مي‌فهمد و نماز و روزه انجام مي‌دهد.
وارد شدن روايات فراواني در بحث تمثيل
اين نماز باطني دارد كه در قيامت ظهور مي‌كند. در بحث تمثل اين روايات گذشت در كتاب شريف محاسن برقي بود اين روايت خوانده شد، وقتي كه مؤمن را وارد قبر مي‌كنند در آن بيت الغربة در آن بيت‌الوحشة يك چهره نوراني سمت راست او، يك چهره نوراني سمت چپ او يكي پايين پا و يكي بالا و يكي از همه روشن‌تر است كه بالاي سر همه است و به اينها دستور مي‌دهد كه شما از هر طرف مواظب باشيد كه آسيبي به اين مؤمن نرسد. آن‌گاه معارفه‌اي در قبر پيدا مي‌شود آن كه از همه روشن‌تر است از اينها سؤال مي‌كند كه تو كيستي يكي مي‌گويد من نمازم يكي مي‌گويد من زكاتم يكي مي‌گويد من روزه‌ام، آنها از اينكه از همه «أحسنُهُنَّ وجهاً وأبهاهُنّ هيئةً» سؤال مي‌كنند كه تو چه كسي هستي مي‌فرمايد: «انا الولاية» خب اينها كه مجاز نيست، مجاز براي اين عالم است. آنجا اصلاً سخن لفظ و قرارداد نيست آنجا جزء حق چيز ديگر نيست همين كه انسان مرد يا در قبر تاريك قرار مي‌گيرد يا در قبر روشن، اين نماز حقيقتاً آن فضا را نور مي‌دهد اين روزه حقيقتاً آن فضا را نور مي‌دهد. چه دليلي داريم كه بگوييم اين الفاظ استعاره است يا مجاز مرسل، با اينكه روايات فراوان مسئله تمثل را طرح كرد، با اينكه اهل دل بسياري از اينها را ديده‌اند بنابراين ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ? واقعاً مي‌شود نوراني، اگر در سوره? مباركه? «انعام» فرمود: ?مَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ? نه مجاز مرسل است نه استعاره، بعضيها واقعاً به حيات جديد احيا شده‌اند بعضيها واقعا به نور غيبي روشن‌اند مي‌بينند وگرنه در جريان قيامت نه برقي هست نه شمس و قمري، مگر در بهشت آنجا برق است يا ستاره است يا ماه و آفتاب است ?لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً? خب اين فضاي وسيع بهشت را چه كسي روشن مي‌كند. در روايات بهشت ملاحظه فرموديد كه خانه مؤمن به قدري وسيع است كه همه اهل دنيا اگر مهمان او باشند جا دارد، نه مجموع بهشت، خانه يك مؤمن بهشتي ?عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ? نه مجموع براي مجموع خب، اين فضاي وسيع كه ?عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالأَرْضُ? او با چه روشن مي‌شود؟ شمس و قمر كه نيست ?لاَ يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِيراً? بساط صنعت هم كه نيست، چه كسي اين را نور مي‌دهد. وقتي در قيامت بعضيها سؤال مي‌كنند مي‌گويند اين نور تازه چه شد؟ چه كسي اين نور تازه را به بار آورد؟ جواب مي‌دهند كه مؤمن از غرفه‌اي به غرفه ديگر داشت حركت مي‌كرد نورش اين فضا را روشن كرد.
زيربنا و روبناي احكام الهي
اين حقيقت پشتوانه احكام است و قرآن كريم گاهي ما را با اين روبنا آشنا مي‌كند مي‌گويد كه مال مردم را نخوريد، گاهي ما را با زيربنا آشنا مي‌كند مي‌گويد كسي كه مال مردم را مي‌خورد آتش مي‌خورد، هر دو حقيقت است. گاهي ما را با روبنا آشنا مي‌كند مي‌گويد كه ?جَاهِدِ الكُفَّارَ وَالمُنَافِقِينَ? گاهي ما را با زيربنا آشنا مي‌كند به زيربنا آشنا مي‌كند مي‌فرمايد: ?اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُم? گاهي روبنايي حرف مي‌زند مي‌فرمايد: ?أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ? گاهي زيربنايي حرف مي‌زند، مي‌فرمايد: ?فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهِا? زيربنايي‌اش نظير ? لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ القَوْلُ عَلَي الكَافِرِينَ? و امثال ذلك است.
نتيجه? بحث حقيقت و مجاز بودن نور و ظلمت
فتحصل كه نه مجاز مرسل است نه استعاره، بلكه حقيقت است؛ منتها دو مطلب ديگر را سيدنا الاستاد اشاره كردند كه فرمودند كه نزاع در دو مقام است؛ يكي اينكه آيا اين الفاظ فقط داراي مصاديق مادي‌اند ما اصلاً حقيقت ديگري به نام نور و بصر و حيات نداريم يا داريم، اگر ثابت شد داريم آيا اطلاق اين الفاظ بما لها من المفاهيم بر آن حقايق مجاز است يا نه، ثابت شد كه هم حقيقتهاي مجرد داريم هم اطلاق اين الفاظ بما لها من المفاهيم بر آن مصاديق مجرد حقيقت است نه مجاز و نه استعاره.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»