موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 515

مدت زمان: 36.47 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 4.21 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.42 MB دانلود

استدلال صاحب المنار در منحصر كردن ولايت تكويني در خداوند
ردّ نظر صاحب المنار و بيان حقيقت ولايت بندگان صالح
قبول ولايت شفاعت از طرف منكرين ولايت تكويني الهي
حكم عقلي بودن شفاعت و ولايت اولياي الهي
توضيحي درباره? بينش توحيد أفعالي
تبيين چهار قسم از امور خارق عادت
ولايت اولياي خدا، مظهر و آيت ولايت الهي
‌«‌آيت» در منظر علامه طباطبايي(ره)
تفاوت تفويض و مظهريت در مسئله? ولايت اولياء الهي
نظري به مقام منيع ولايت أئمه معصومين(س)
مراد اهل معرفت از ‌«‌مرآت»
اشاره‌اي به عظمت آية الكرسي
تعيين محدوده? آية الكرسي






اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ?257?
استدلال صاحب المنار در منحصر كردن ولايت تكويني در خداوند
گاهي گفته مي‌شود كه منظور از ولايت همان سرپرستي است و منحصراً براي خداي سبحان است و غير خدا احدي ولايت به معناي سرپرستي را ندارد; اما ولايت به معناي نصرت و دوستي براي غير خدا هست كه مؤمنين اولياي يكديگرند يعني دوستان و ياوران يكديگرند, چه اينكه ولايت به معناي دوستي و نصرت هم بين كافران نسبت به يكديگر هست كه آنها هم دوستان يكديگرند; اما ولايت به معناي سرپرستي و تدبير كه همان ولايت تكويني نام دارد اين منحصراً از آن خداي سبحان است. كسي كه به اين قول معتقد است به آيات فراواني كه در قرآن كريم دلالت بر حصر ولايت دارد تمسك مي‌كند, نظير آيات سوره «شوري» كه سخن از حصر ولايت است در سوره «شوري» آيه نُه اين‌چنين است ?أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الوَلِيُّ? اين ضمير فصل با معرفه بودن خبر, مفيد حصر است ?فَاللَّهُ هُوَ الوَلِيُّ? يعني «لا وليّ غيره», چه اينكه در همين سوره? مباركه? «شوري» آيه 28 دلالت بر حصر دارد: ?وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الوَلِيُّ الحَمِيدُ? اين تعبير ?وَهُوَ الوَلِيُّ الحَمِيدُ? مفيد حصر است, چه اينكه در همين سوره «شوري» آيه 31 هم دليل بر حصر خواهد بود كه فرمود: ?وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ?. وليّ از اسماي حسناي حق است, اين آيات هم به خوبي دلالت مي‌كند بر حصر ولايت در خداي سبحان, آن‌گاه همين قائل كه مي‌گويد ولايت به معناي سرپرستي و تدبير يعني ولايت تكويني مخصوص خداي سبحان است و به آيات سوره «شوري» هم استدلال مي‌كند مي‌گويد اينكه بعضيها صالحين را به عنوان اوليا اتخاذ كرده‌اند يك كار باطلي است و آميخته با شرك آنها كه عيساي مسيح (سلام الله عليه) را وليّ پنداشتند يا ساير بندگان صالح را اولياي خود مي‌دانند از آنها شفا طلب مي‌كنند به آنها متوسل مي‌شوند آنها را مؤثر در سود و زيان مي‌دانند و مانند آن, اين روش نزد توده مردم شرك خفي است و نزد اهل معرفت شرك جلي است اين خلاصه سخن صاحب تفسير المنار. همان طوري كه در مسئله شفاعت ملاحظه فرموديد كه ?مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ? را ايشان آن چنان معنا كردند و شفاعت اولياي الهي را منكر شدند در مسئله ولايت هم اين‌چنين پنداشتند و ولايت اولياي الهي را منكر شدند.
ردّ نظر صاحب المنار و بيان حقيقت ولايت بندگان صالح
آنچه اماميه درباره اولياي الهي عموماً و درباره عترت طاهره (سلام الله عليهم اجميعن) خصوصاً قائل‌اند نه ولايتي است در عرض ولايت ذات اقدس الهي و نه ولايتي است در طول ولايت ذات اقدس الهي, بلكه اينها را مظاهر ولايت حق مي‌دانند سخن از ظهور كه مطرح شد نه سخن از طوليت است نه سخن از عرضيت در ولايت عرضي همتاي هم‌اند, به اين معنا احدي قائل به ولايت نيست چون خداي سبحان ?لاَ شَرِيكَ لَهُ? در ولايت طولي معنايش آن است كه اول خداي سبحان است و مجاري امور را به عهده دارد بعد به اين اوليا مي‌سپارد كه اينها اداره كنند. اين اوليا هستي خود و سِمت خود را هم از او دريافت مي‌كنند ذات خود و وصف خود و قدرت خود و سمت خود را از او دريافت مي‌كنند. پس خداي سبحان بالاصاله است اينها بالتبع, اول خدا دوم مثلاً فلان معصوم اين ولايت طولي. ولايت طولي هم عند التحقيق به ولايت عرضي برمي‌گردد لذا همان محذوري كه ولايت عرضي دارد ولايت طولي هم خواهد داشت ولي آنچه را كه اماميه درباره اولياي الهي قائل‌اند بر آن‌اند كه اين بندگان صالح به جايي رسيده‌اند كه مظهر قدرت حق‌اند مظهر نه در عرض ظاهر است و نه در طول ظاهر شما اگر خواستيد نسبت صورت آينه را با صاحب صورت بسنجيد هرگز نمي‌گوييد صورت آينه در عرض صاحب صورت يا در طول صاحب صورت است چون در آينه چيزي نيست كه در عرض باشد يا در طول آينه فقط صاحب صورت را نشان مي‌دهد و بس, اين‌چنين نيست كه در درون آينه چيزي باشد كه فرق آينه و سراب اين است كه سراب به دروغ نشان مي‌دهد; چيزي را نشان مي‌دهد كه نيست [اما] آينه چيزي را نشان مي‌دهد كه هست وگرنه در درون آينه كه چيزي نيست آينه در ارائه صادق است نه اينكه در درون آينه چيزي باشد انسان اگر عبد محض شد مرآت حق مي‌شود آيت حق مي‌شود نشانه حق مي‌شود سراسر هستي عبد صالح مرآت حق است از اين مرآت به عنوان آيت ياد مي‌شود كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود: «ما لِلّه آيةٌ أكبرُ مِنّي»; هيچ موجودي بهتر از من آينه خدا نيست. اگر انسان آثار خدايي را در يك عبد صالح ديد به آن معنا نيست كه اين شخص در عرض خداست _معاذالله_ يا در طول خداست كه ولايت خدا منتهي شد و منقطع شد نوبت به اين عبد صالح رسيد اگر تدبير الهي نامحدود است كما هو الحق, نامحدود پايان‌پذير نيست كه تا نوبت خدا به پايان برسد و نوبت عبد صالح برسد اين‌چنين نيست, بلكه اين عبد صالح آيت الهي است و مظهر حق است, لذا خداي سبحان كاري كه او در قهر مي‌كند كار خود مي‌داند در جلال كاري كه او در مهر و صفا مي‌كند كار خود مي‌داند در جمال گاهي در قهر و جهاد مي‌گويد: ?وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي? گاهي در مهر و صفا مي‌گويد: ?الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِم? اين انسان در جلال و جمال در قهر و مهر, مظهر ذات اقدس الهي مي‌شود كار خدا از آينه اهل بيت (عليهم السلام) نصيب ديگري مي‌شود. در حقيقت خداست كه دارد اين كار را مي‌كند نه انسان.
قبول ولايت شفاعت از طرف منكرين ولايت تكويني الهي
بيان ذلك اين است كه همين‌ها كه منكر ولايت تكويني اولياي الهي‌اند و منكر شفاعت اولياي الهي‌اند ولايت و شفاعت را براي خيلي از موجودات قائل‌اند آيا انسان تشنه به آب پناه مي‌برد يا نه؟ حقيقتاً به آب متوسل مي‌شود يا نه؟ و آيا آب حقيقتاً عطش او را رفع مي‌كند يا نه؟ انسان گرسنه حقيقتاً به نان پناه مي‌برد و نان گرسنگي او را رفع مي‌كند يا نه؟ انسان بيمار به دارو پناه مي‌برد و دارو حقيقتاً بيماري او را درمان مي‌كند يا نه؟ همه اين كارها كه به وسيله آب به وسيله نان به وسيله دارو انجام مي‌شود اينها مظاهر فعل خداي سبحان‌اند, آن كه موحد است دست خداي سبحان را در آن آبياري كردن و سيراب كردن در آن سير كردن و در آن درمان بخشودن مي‌بيند, مثل ابراهيم (سلام الله عليه) كه مي‌فرمايد ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ? وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ? اين‌چنين نبود كه ابراهيم (سلام الله عليه) هنگام عطش دهان باز كند, بگويد خدايا من آب نمي‌خواهم تو مرا سير كن اين‌چنين نبود يا شامگاه و صبحگاه كه گرسنه مي‌شد كنار سفره غذا نرود بگويد «يا مطعم», بلكه نان مي‌خورد و سير مي‌شد مي‌گفت: «هو الذي يُطعِمُني» آب مي‌نوشيد و رفع عطش مي‌كرد مي‌گفت اوست كه «يسقيني» دارو مصرف مي‌كرد و درمان مي‌شد مي‌گفت: ?إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ? آن كه موحد است نمي‌گويد خداي سبحان عالم را آفريد و عالم را رها كرد و هم اكنون آب است كه رفع عطش مي‌كند يا نان است كه رفع جوع مي‌كند يا دارو است كه بيماري را دفع مي‌كند, بلكه مُطعِم و ساقي و شافي را خدا مي‌بيند و اين موجوداتي كه حقيقتاً مؤثرند مظهر آن مؤثر حقيقي‌اند يعني اين آب زلال, آينه? هو الساقي است اين دارو, آينه هو الشافي است اين نان, آينه هو المطعم است ديدي كه موحد دارد اين است.
حكم عقلي بودن شفاعت و ولايت اولياي الهي
درباره فرشته‌ها هم اين‌چنين است. در سوره? مباركه? «فصلت» براي فرشته‌ها ولايت قائل شده است. ?إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ? نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ? نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ? اين بحث عقلي درباره شفاعت و ولايت نه اختصاصي به دنيا دارد ثبوتاً و سلباً, نه اختصاصي به برزخ دارد ثبوتاً و سلباً نه اختصاصي به قيامت دارد چون حكم عقلي براي همه اين نشئات است. خداي سبحان شريك ندارد چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت ولايت تكويني براي اولياي الهي حق است و ثابت, چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت. خب اينكه فرشته‌ها به مؤمنين مي‌گويند ما اولياي شماييم يعني چه؟ يعني الآن كه شما در بستر مرگيد كاري از شما ساخته نيست سرپرستي شما را ما به عهده مي‌گيريم اگر مسئله قبض روح است ما در مسئله قبض روح آرام, جانتان را مي‌گيريم اگر در مسئله انتقال از نشئه دنيا و برزخ و آرميدن در برزخ است ما با آرامي شما را جابه جا مي‌كنيم آيا فرشته‌ها مثلاً عزرائيل (سلام الله عليه) حقيقتاً إماته مي‌كند يا نه؟ آيا اسرافيل (سلام الله عليه) حقيقتاً احيا دارد يا نه؟ آيا جبرئيل (سلام الله عليه) حقيقتاً تعليم دارد يا نه؟ آيا ميكائيل (سلام الله عليه) حقيقتاً واسطه در رزق است يا نه؟ در حالي كه ? هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينُ?. «هو المعلِّم», «هو المحيي» و «هو المُميت» اگر از فرشته‌ها حقيقتاً كاري ساخته است كما هو الحق و اگر ولايت فرشته‌ها نه در عرض ولايت خداست نه در طول ولايت خدا, بلكه اينها مظاهر ولايت حق‌اند آن طوري كه صُوَر مرآتيه مظهر صاحب صورت است و هرگز صورت آينه نه در عرض صاحب‌صورت است و نه در طول, اگر از فرشته‌ها اين كار برمي‌آيد كما هو الحق از معلمين فرشته اين كار به طريق اُولي? برمي‌آيد. اين انسان كامل كه معلم فرشته‌هاست راه ولي شدن را به فرشته‌ها ياد دادند, راه تولي و توليت و سرپرستي را به فرشته‌ها آموختند و چون معلم فرشته‌ها شدند از اين جهت مسجود فرشته‌ها شدند از آنها يقيناً برمي‌آيد اگر معناي ولايت روشن شد چيزي در جهان بالاستقلال وليّ نيست نه در عرض و نه در طول, بلكه مظاهر ولايت خدايند كه ?هُوَ الوَلِيُّ? آن‌گاه همان طوري كه براي فرشته‌ها ثابت است براي مـأموران بهشت و جهنم ثابت است براي مأموران احيا و اماته ثابت است براي معلمين اينها به طريق اُولي? براي مسجودين اينها به طريق اُولي? پس اين تفكر و اين مبنايي كه صاحب تفسير المنار در مسئله شفاعت داشتند و در ذيل ?مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ? و ساير آيات شفاعت مطرح مي‌كنند يا درباره ولايت دارند كه در ذيل ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? و ساير بحثهاي ولايي دارند ناتمام است.
پرسش ...
پاسخ: تفويض محال است. حق با ايشان است تفويض, مستحيل است. تفويض, منتهي مي‌شود به ولايتي در عرض ولايت حق ـ معاذ الله ـ يا در طول ولايت او اين هر دو مستحيل است.
پرسش ...
پاسخ: در طول, هم مستحيل است, در مظهر بودن حق است انسان در اثر قرب نوافل به جايي مي‌رسد كه ـ اين حديث شريف قرب نوافل را همه در جوامع روايي نقل كردند هم اهل سنت هم شيعيان و صحيحه هم هست ـ فرمود كه من دست او مي‌شوم «كنتُ سَمعَه الذي يَسمع به» نه وقتي مقرب شد به پايان سفر اول رسيد «أحِبَّه فإذا أحبَبتُه كنتُ سمعَه الذي يَسمع به» منم. اين كاري كه به خدا اسناد دارد كه فعل ماضي نيست در مقابل مضارع و حال كه يعني من مجاري ادراكي و تحريكي اويم هم مجاري ادراكي اويم كه سمع و بصر او مي‌شوم هم مجاري تحريكي اويم كه دست و پاي او خواهم شد «كنتُ سمعه الذي يَسمع به و بصره الذي يُبْصِر به و لسانه الذي يَنْطِق به و يده التي يَبْطِش بها» آن وقت اين با دست خدا آن كار را مي‌كند.
توضيحي درباره? بينش توحيد أفعالي
پرسش ...
پاسخ: نه; آن كه عرضي يا طولي مي‌پندارد بيّن الغي است; اما آن كه مَظهَر مي‌‌داند و آيت مي‌داند مي‌شود موحد تام چطور در سراسر عالم اينها معتقدند كه بالأخره آب رفع عطش مي‌كند انسان تشنه كه خواب نمي‌بيند كه با آب سيراب شده كه معتقد است كه واقعاً آب رفع عطش مي‌كند, ولي انسان موحد مي‌گويد: ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ? وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ?; ساقي و شافي و مُطعِم همه اوست اينها مظاهر اويند, نه اينكه اگر ما بنشينيم استدلال كنيم روي برهان حدوث اهل كلام يا حركت علماي طبيعي يا امكان حكماي متألِّه به خدا مي‌رسيم, اينكه ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ? نشد اين خداي سبحان را در همه جا به عنوان ذي الآيه مشاهده كردن است نه اينكه اگر شما بنشينيد استدلال كنيد مي‌گوييد بالأخره چون آب ممكن الوجود است و ممكن الوجود محتاج به واجب است چون خدا آب را خلق كرد پس خدا ساقي است اين معنايش آن است كه او خالق آب است نه ساقي و اگر كسي به بينش توحيد افعالي رسيد در همه كارهاي خير ذات اقدس الهي را مشاهده مي‌كند در مقام فعل كه دونَ الصّفات است و صفات دونَ الذّات است.
تبيين چهار قسم از امور خارق عادت
پرسش ...
پاسخ: آن كارهاي خارق عادت را در فرق بين معجزه و كرامت و اعانت و اهانت آنجا مشخص شد كه كارهاي خارق عادت چهار قسم است: يك كارهاي خارق عادت است يك كارهاي نادر اينها از هم جدا هستند بعضي از كارها جزء نوادرند و جزء علوم غريبه‌اند; اما علم‌اند راه فكري دارند راه علم حصولي دارند كتاب دارد و درس و بحث دارد و معلم و شاگرد دارد و مي‌شود يادگرفت; منتها كم به سراغ آنها مي‌روند, مثل سحر شعبده جادو طلسم كهانت قيافت و امثال ذلك اينها جزء علوم غريبه است در علم بما انه علمٌ قداست روح گرچه بي‌اثر نيست; اما شرط نيست اينها راه فكري دارد يعني مي‌شود معلم شاگرد را سحر تعليم بدهد جادو و طلسم و شعبده تعليم بدهد موضوعي دارد [و] محمولي دارد [و] مسئله‌اي دارد يك مبادي تصوريه و تصديقيه دارد مانند ساير علوم رايجه; منتها كم‌تر به سراغش مي‌روند مي‌شود جزء نوادر و علوم غريبه; اما معجزه و كرامت راه فكري ندارد راه درس و بحث نيست بگويند درس بخوان تا كرامت پيدا كني تا روح, عبد خالص نشد كاري از او ساخته نيست. اگر انسان در برابر خدا ايستاد اين روحش شقي مي‌شود و خدا او را رسوا مي‌كند آن طوري كه درباره مسيلمه‌كذاب كرد, آن هم راه فكري ندارد و اگر در صراط مستقيم حركت كرد اگر مؤمن است به اجابت دعا مي‌رسد مي‌شود اعانت, اگر امام (عليه السلام) است داراي كرامت خواهد بود و اگر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است داراي معجزه خواهد شد كه همه اينها بر اساس ولايت است, انسان كه ولي‌الله مي‌شود چون ولايت درجاتي دارد اعانت, ثم كرامت, ثم اعجاز نصيب او خواهد شد. رسول بما انه رسول كه معجزه ندارد بما انه وليٌّ معجزه دارد رسالت يك كار اجرايي است نبوت يك كار اجرايي است آن زير بناي رسالت كه قداست روح است كه ولايت است پشتوانه رسالت و نبوت است او معجزه دارد از اينكه آيات را مي‌شنود و پيام را مي‌گيرد نبي است گزارش مي‌دهد رسول است خرق عادت و طبيعت مي‌كند ولي است.
ولايت اولياي خدا، مظهر و آيت ولايت الهي
به هر حال در اين كريمه سوره? مباركه? «فصلت» براي فرشتگان, ولايت ثابت شد. چه اينكه در بسياري از آيات براي علل و عوامل طبيعي سرپرستي, ثابت شد. خب, اگر باد ابرها را جابه‌جا مي‌كند اين سرپرست ابر است همين كار را خداي سبحان در جاي ديگر به خود نسبت مي‌دهد مي‌فرمايد منم كه اين ابرها را جابه‌جا مي‌كنم: ?فَسُقْنَاهُ إِلَي بَلَدٍ مَّيِّتٍ? گاهي به باد نسبت مي‌دهد: ?أَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ? گاهي هم به خود نسبت مي‌دهد كه منم اين ابرها را جابه‌جا مي‌كنم به سرزمين‌هاي مرده مي‌رسانم و مي‌بارانمشان. بنابراين اگر سخن از ولايت است يعني ولايت تكويني و تدبير و سرپرستي نه هيچ موجودي چه ملك چه فلك در عرض خداست و نه هيچ موجودي چه ملك و چه فلك در طول خداست كه ربوبيت او تمام بشود نوبت به ديگري برسد چون وقتي ولايت طولي را هم كه تحليل مي‌كنيم سر از تفويض درمي‌آورد و اما اگر سخن از ظهور بود و ظاهر و مظهر بود همان آيت است.
‌«‌آيت» در منظر علامه طباطبايي(ره)
به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) مي‌فرمودند كه هيچ لطيفه‌اي بهتر از آيت نيست اولاً و هيچ موجودي هم نيست كه در فرهنگ قرآن, خداي سبحان او را آيت نداند ثانياً. اگر هيچ چيزي نيست كه نشانه حق نباشد معلوم مي‌شود هيچ موجودي چه مجرد چه مادي چه مربوط به عالم غيب چه مربوط به عالم شهادت هيچ چيزي نيست كه در شأني از شئون چه ذات چه وصف چه فعل خدا را نشان ندهد. اگر موجودي در گوشه‌اي از گوشه‌هاي غيب و شهادت پيدا مي‌شد كه در شأني از شئون, خدا را نشان نمي‌داد مي‌شد مستقل, لذا هيچ شأني براي هيچ موجودي در هيچ نشئه نيست مگر اينكه او آيت است علامت است, ما البته يك موجود اين‌چنيني نداريم اگر هم خواستيم مثالي ذكر بكنيم همان مثال مرآت است كه امام هشتم (سلام الله عليه) با اين مثال آينه آن طوري كه در كتاب شريف توحيد مرحوم صدوق آمده است ذكر مي‌كند وگرنه شاخص و ظل و صاحب‌ظل تفاوتي هم دارند, سخن از نم و يم تفاوتي دارند, قطره و دريا تفاوتي دارند. بالأخره نم در برابر دريا چيزي هست, سايه در برابر شاخص چيزي هست; اما صورت مرآتيه هيچ نيست و درست مي‌گويد با اينكه چيزي در آينه نيست به خوبي صاحب‌صورت را نشان مي‌دهد سراسر عالم اين‌چنين‌اند; منتها بعضي آينه‌ها شفاف‌اند بعضي آينه‌ها بزرگ‌اند بعضي آينه‌ها غبار گرفته‌اند و كوچك‌اند وگرنه چيزي نيست كه آينه ذات اقدس الهي نباشد.
تفاوت تفويض و مظهريت در مسئله? ولايت اولياء الهي
پرسش ...
پاسخ: تفويض هم عقلاً محال است هم نقلاً, فرقشان اين است كه اگر يك وقت شما ولايت را به اين موجود نسبت داديد إسناد إلي ما هو له است حقيقتاً, بنا بر تفويض اگر ولايت را شما به يك انسان نسبت داديد اين اسناد الي ما هو له است يعني اين موجود حقيقتاً هست و داراي سِمت هست, گرچه هستي خود را و سمت خود را از خدا دريافت كرده است ولي الآن دارد. اگر موجودي را در مقابل خدا كسي قرار بدهد چه ذاتاً چه صفتاً معنايش آن است كه نوبت هستي حق تمام شد دوره او فرا رسيد يا ولايت حق تمام شد نوبت به ولايت او رسيد و چون ذات اقدس الهي ازلي و ابدي و نامحدود است و ظهور او و فيض او «داخل في الاشياء لا بالممازجة» جايي براي غير نمي‌گذارد ولي اگر قائل به مظهريت شديم اسناد ولايت به اين شيء, إسناد الي غير ما هو له است نظير جري‌الميزاب است; اين اختصاصي به اولياي الهي ندارد سراسر عالم همين طورند اسناد اين صفت و سمت به غير حق از باب اسناد الي ميزاب است در جري الميزاب, مثل اينكه اين راننده اگر آينه جلوي اتومبيل را ببيند بعد بگويد آن اتومبيل دارد مي‌رود و اشاره كند به اتومبيلي كه در آينه است اين اسناد, اسناد نظير جري الميزاب است ولي اگر بگويد اين آينه نشان مي‌دهد كه اتومبيلي در خيابان پشت سر من دارد مي‌آيد يا مي‌رود اين اسناد از باب جري‌الماء است اگر انسان به صورت مرآتيه اسناد داد اين جري الميزاب است و اگر به يك موجود مستقل اسناد داد اين جري‌الماء است; هيچ موجودي در مقابل ذات اقدس الهي نيست كه بگوييم اول خدا دوم اينها اين شرك است; اما بگوييم ? هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالبَاطِنُ? و او ربّ العالمين است اين خدايي كه رب العالمين است ربوبيت او نامحدود است, وقتي ربوبيت او نامحدود شد و اين فعل است نه ذات و اين فعل فراگير است همه جا فعل حق است آن‌گاه همه اشياء را آينه حق مي‌بينيم وقتي همه را آينه او ديديم همه را آينه‌دار جلال و جمال او مي‌بينيم و او را همه جا مشاهده مي‌كنيم, مي‌گوييم ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ ? وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ? اين‌چنين نيست كه انسان كه بيمار شد دارو مصرف نكند مي‌گويد دارو, اصل هستي‌اش و وصف درمانش مظهر ربوبيت هو الشافي است; او را مي‌بيند اين‌چنين نيست كه انسان گرسنه غذا نخورد, بلكه اصل نان و رفع جوعش را مظهر هو الْمُطْعِم مي‌بيند, مي‌گويد: ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ? همين معنا كه براي آفتاب و ماه هست كه واقعاً اينها در حيات و ممات زمين مؤثرند در نور و حرارت دادن مؤثرند همين معنا براي انسان كامل كه هزاران بار از شمس و قمر بالاترند ثابت است; منتها نه شمس و قمر در عرض حق يا در طول حق سرپرستي زمين را به عهده دارند نه اولياي الهي همه آينه‌اند; منتها يكي آينه قوي‌تر و شفاف‌تر ديگري آينه كمرنگ‌تر و تيره‌تر فرق بين تفويض و مظهريت فرق حق و باطل است تفويض مطلقا چه آنچه در مقابل جبر است و امر بين الامرين را به همراه دارند, چه آنچه در نظام تكوين است و مربوط به جبر و تفويض نيست هر دو مستحيل است گرچه در بعضي از روايات كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرد فرمودند كه خداي سبحان امر دينشان را به اهل بيت (عليهم السلام) تفويض كردند آنجا تفويض كردند يعني اينها را صاحب اختيار كردند, نظير اينكه در روايات كفاره آمده است خداي سبحان, انتخاب يكي از اين خصلتها را به مكلف تفويض كرده است. اين نه تفويض در مقابل جبر است نه تفويض در كل نظام يعني به شما سمتي داده است آن تفويض مصطلح نيست لذا بزرگان آمدند براي اينكه مسئله ولايت را از تفويض جدا كنند آمدند اگر يك سلسله رواياتي لحنش تند بود او را حمل كردند كه تفويض نيست اينها مظهر ذات اقدس الهي‌اند.
پرسش ...
پاسخ: اين هم به عنايت الهي است, چون فرمود: ?مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي ? إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي? ذات اقدس الهي از راه وحي به او مي‌گويد اين را كم بكن و او را زياد بكن اين را حذف بكن او را اثبات بكن و امثال ذلك; منتها آنچه در قرآن آمده است به عنوان فرض الله است و آنچه در سنت آمده است به عنوان فرض النبي است اين‌چنين نيست كه حضرت در قرآن فقط ?مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَي? باشد و در ساير مسائل احكام الهي ?إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَي? نباشد _معاذالله_ اين‌چنين كه نيست.
پرسش ...
پاسخ: زير پوشش اينها قرار داد, مدبرات امر در برابر انسان كامل سجده مي‌كنند: ?فَسَجَدَ المَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ? .
نظري به مقام منيع ولايت أئمه معصومين(س)
پرسش ...
پاسخ: اين براي اينكه كسي توهم تفويض نكند توهم غلو نكند توهم استقلال نكند همين ائمه ببينيد مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيد نقل مي‌كند وقتي حضرت امير سخن مي‌گويد مي‌فرمايد: «انا حبل الله المتين و انا عروة الله الوثقي». امام رضا (سلام الله عليه) وقتي كه مي‌خواهد پرده را بردارند و باز كنند مي‌فرمايد: «نحن حُجج الله في ارضه» «وَ نحن كلمةُ التقوي والعروة الوثقي»; به ما چنگ بزنيد كه نيفتيد اينكه فرمود: ?لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالعُرْوَةِ الوُثْقَي لاَ انفِصَامَ لَهَا? فرمود: «نحن كلمة التقوي? و العروة الوثقي».
پرسش ...
پاسخ: مافوق اين را كه قرآن براي مادون اينها ثابت كرد براي وجود مبارك حضرت عيسي ثابت كرد, حضرت عيسي كه مادون اينهاست.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب ولايت تكويني همان است. بنابراين اين‌چنين نيست كه هر چه كه در عالم بود اينها شكافتند بالأخره, اگر سنگ بود سنگ را شكافتند [و] آيه مبصره درآوردند به نام ?وَآتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً? اين كوه شكني بود شقّ الجبل و اخراج ناقه صالح و آيه مبصره از صالح (سلام الله عليه) برآمد و اينها فوق اويند اگر زمين است كه زمين را شكافتند كه ?فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ? كه موساي كليم كرد اينها فوق موساي‌اند و اگر سخن از به سنگ زدن است و چشمه از سنگ درآوردن است ?بِعَصَاكَ الحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً? موساي كليم كرد, اينها فوق موساي‌اند اگر دريا را خشك كردن است كه ?فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي البَحْرِ? اين را موساي كليم كرد اينها فوق موساي كليم‌اند و اگر وجود مبارك ابراهيم آن كار را كرد ?ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِيَنَكَ سَعْياً? اينها فوق ابراهيم‌اند. غرض اين است كه كل نظام زير پوشش مدبرات امر است و مدبرات امر شاگردان اينهايند شاگرد, راه تدبير را از استادش ياد مي‌گيرد. شاگرد, راه سرپرستي را از معلمش فرامي‌گيرد لذا فرمود ما ياد اين فرشته‌ها داديم «فَسبَّحْنا وَ سبّحت الملائكة» آن‌گاه اگر كسي با مراحل نازله اينها در ارتباط باشد مراحل نازله اينها ?وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ? ‌اند. با مرتبه عاليه اينها در تماس باشد ?ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي ? فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي? است و بينهما هم مراتب. اگر در عرش‌اند كار عرشيان را مي‌كنند و معلم عرشيان‌اند اگر در فرش‌اند كار فرشيان را مي‌كنند و معلم فرشيان‌اند بينهما هم مراتب; اما در هيچ مرتبه هيچ موجودي نه در عرض خداست نه در طول خدا [بلكه] همه و همه آيت‌اند آيت يعني علامت آينه, آيت نيست.
مراد اهل معرفت از ‌«‌مرآت»
اگر حكيم يا اهل معرفت مي‌گويند آينه, غير از آن است كه عرف مي‌گويد آينه. كسي كه آينه فروش است يعني اين شيشه و آن جيوه و اين قاب و آن قطر را مي‌گويد آينه, اين را كه اهل معنا آينه نمي‌گويند اين مرآت بالقوه است آن صورتي كه در آينه نيست و صاحب‌صورت را نشان مي‌دهد با نبودش نشان مي‌دهد او مرآت است, «مرآت» يعني «ما به يري الشيء» ما با جيوه و شيشه كه نمي‌بينيم با آن صورت مي‌بينيم اين آينه است عند العرف. آن صورت حقيقي كه چيزي نيست و با نبودش نشان مي‌دهد او مرآت است, به وسيله او ما صاحب‌صورت را مي‌بينيم همين معنا كه در قيامت در نفخ صور هست كه فرمود: ?إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ? فرمود ما با يك صيحه با يك تشر همه را خاموش مي‌كنيم بعد مي‌گوييم ?لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ? آن معنا را هم اكنون اهل معرفت مي‌بينند, آن كه تاريخ ندارد تا ما بگوييم چندم ميلادي يا چندم هجري اتفاق مي‌افتد كه. آن روزي كه خدا مي‌فرمايد من يك فوت مي‌كنم عالم خاموش مي‌شود يك صيحه و تشر مي‌زنم عالم خاموش مي‌شود, آن روز ديگر تاريخ ميلادي و هجري كه نيست مقطعي است منزه از زمان, اگر كسي از زمين و زمان رها شد هم اكنون او را مي‌بيند و هم اكنون معتقد است كه ?لِمَنِ المُلْكُ اليَوْمَ لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ? بنابراين اين بياني كه صاحب المنار در ذيل جمله ?مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ? داشتند كه شفاعت را انكار كردند, در ذيل ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? دارند كه ولايت را انكار كردند ناصواب است.
اشاره‌اي به عظمت آية الكرسي
مانده مطلبي كه قسمت پاياني عرض ماست و آن اين است كه از شما آقاياني كه مقدور است حفظ قرآن اين را فراموش نكنيد براي كساني كه سن بالاست حفظ كردن واقعاً مشكل است براي كساني كه آن حافظه را و آن نعمت را خداي سبحان به آنها داده است از اين قدرداني كنيد الآن ما تقريباً بيش از دو جزء را تلاوت كرده‌ايم, بحث شد و اگر كسي اين مقدار را حفظ نكرد تقريباً خود را از آن فيض عظيم محروم كرده است. اين آيه مباركه به نام آيةالكرسي كه سيد آيات قرآن كريم است روايتي را سيدنا الاستاد از امالي مرحوم شيخ نقل كردند مرحوم شيخ طوسي كه ايشان از حضرت امير (سلام الله عليه) نقل كرد كه حضرت امير (سلام الله عليه) فرمود كه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين آيه, از گنج زير عرش به من رسيده است يك، و قبل از من احدي از انبيا اين آيه بر او نازل نشد اين دو. خب در اين آيه سخن از مالكيت خدا و زمين است سخن از علم حق است سخن از قدرت حق است در همه صحف انبياي گذشته اين هست اين آيه چه چيزي دارد كه بر انبياي سلف نازل نشد؟ اين همان اسم اعظمي است كه احياناً در اين آيه مباركه هست. اسم اعظم را انسان كامل كه كون جامع است دارد و هيچ انساني به عظمت و كمال وجود مبارك حضرت نيست قهراً براي آنها چنين معناي عظيمي نازل نشد. مطلب بعدي آن است كه حضرت امير فرمود من از آن وقتي كه اين حديث را از رسول خدا (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) شنيده‌ام هرگز ترك نكرده‌ام, اين دو مطلب.
تعيين محدوده? آية الكرسي
مطلب سوم اين است كه ظاهرا اين همه فضايلي كه براي آيةالكرسي است تا با همان ?وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? تمام مي‌شود نه تا ?هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ? ولي در بحثهاي فقهي در صلاة ليلة الدفن كه صلاة‌الهديه هم ناميده مي‌شود و كيفيت خواندنش هم اين است كه در ركعت اول بعد از حمد آيةالكرسي و در ركعت دوم بعد از حمد ده بار ?إنَّا أنْزَلْنَاهُ? آنجا حكم فقهي‌اش اين است احوط و احتياط تا ? هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ? را بخوانند وگرنه همه فضايلي كه براي آيةالكرسي هست كه مبادا كسي شب بگذرد و اين كريمه را نخواند تا ?وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? ختم مي‌شود.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»