موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 520

مدت زمان: 32.59 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.77 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 7.55 MB دانلود

رديف عنوان
1 علت اصلي احتجاج در برابر خداوند
2 بررسي منشأ احتجاج در برابر خداوند
3 رعايت مقتضاي حال مخاطبان در احتجاجات ابراهيم(عليه السلام)
4 محاجّه ابراهيم(عليه السلام) با بتها و طاغي عصر و شيطان در قرآن
5 منظور از أب در ?يَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ?
6 اسناد اضلال در قرآن به سه مبدأ
7 نكته تعبير ?فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً?
8 استدلالهاي ابراهيم(عليه السلام) بر توحيد در سوره? انبياء
9 تأكيد بر مسئله شهادت در قرآ‌ن و آموزه‌هاي دين
10 احتجاج حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آيه? 16 سوره? عنكبوت
11 بيان ابراهيم(عليه السلام) در آيه 40 سوره? فاطر
12 لزوم عقلي يا نقلي بودن برهان در سوره? احقاف
13 علت حسّي كردن مطالب در آيه? محل بحث در جريان احتجاج
14 جمع‌بندي سيره? حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آيه? 4 سوره? ممتحنه
15
16
17
18
19
20
21


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ المُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ المَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي القَوْمَ الظَّالِمِينَ?
علت اصلي احتجاج در برابر خداوند
احتجاج در برابر ذات اقدس الهي, ناشي از نسيان آفرينش خود و غفلت از ضعف اصلي خود است هر كسي آن ضعف ذاتي خود را فراموش كرد در برابر خداي سبحان داعيه‌اي دارد و هر كسي كه فرمان خدا را معصيت مي‌كند بدون داعيه نيست ولو در همان محيط معصيت صغيره يا كبيره‌اي كه انجام مي‌دهد اين در حقيقت داعيه ربوبيت دارد. اين سخن كه ?أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ? و امثال ذلك در قرآن مطرح است, ناظر به همين است كه اگر كسي ضعف ذاتي خود را فراموش كرد در مقابل ذات اقدس الهي قرار مي‌گيرد. گاهي راجع به مبدأ احتجاج مي‌كند گاهي راجع به معاد احتجاج مي‌كند و مانند آن. در پايان سوره? مباركه? «يس» كه احتجاج معاد مطرح است, خداي سبحان مي‌فرمايد اين شخصي كه احتجاج مي‌كند خلقتش را فراموش كرده است و هم اكنون در مقابل ما به احتجاج برخاست. آيه 78 به بعد سوره «يس» اين است كه ?وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي العِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ ? قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ? بنابراين هر كسي احتمالاً نمرودي در درون خود خواهد داشت, هر كه ضعف ذاتي خود را فراموش كرد در مقابل خدا به احتجاج برمي‌خيزد يا به نفي ربوبيت يا به نفي معاد. منشأ اينكه نمرود اين‌گونه احتجاج كرد همان طغيان او بود كه ?أَنْ آتَاهُ اللّهُ المُلْكَ? با اينكه بايد او را متواضع مي‌كرد سر از طغيان درآورد, چه اينكه منشأ احتجاج درباره انكار معاد در پايان سوره «يس» همان فراموشي اصل ضعف ذاتي است. بنابراين هر كسي در مقابل ذات اقدس الهي قرار گرفت يا به شرك و كفر و نفاق يا به معصيت كبيره و يا به معصيت صغيره, منشأ همه اينها ?نَسِيَ خَلْقَهُ? خواهد بود اين مطلب اول.
بررسي منشأ احتجاج در برابر خداوند
مطلب دوم آن است كه احتجاج, گاهي ناشي از يك دعواست گاهي ناشي از تقليد است اين شخصي كه با ابراهيم (سلام الله عليه) محاجه كرده است به فكر غلبه بر حضرت بود اين ناشي از ادعا بود و اما آنچه در سوره? مباركه? «انعام» آمده است اين ناشي از جمود در تقليد است آيه هشتاد سوره «انعام» هم كه قبلاً بحثش گذشت اين بود: ?وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ? آنها داعيه‌اي نداشتند مگر جمود در تقليد ولي نمرود داعيه‌اي داشت و مي‌گفت كه ?أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ? اين جمود در تقليد سرانجام به دوزخ منتهي مي‌شود و حرف اين دوزخيان هم در قيامت همان است كه در سوره? مباركه? «احزاب» مشخص شد كه آنها مي‌گويند: ?رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا? در سوره? مباركه? «احزاب» اين است كه ?يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَالَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ ? وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا? البته يك عده زمامداران بودند و يك عده هم دربارياني بودند كه حرفهاي اين تقاتل عام را توجيه مي‌كردند يك عده ساعد بودند يك عده كبير يك عده بزرگان علمي‌شان محسوب مي‌شدند و يك عده هم زمامداران سياسي اينها دست به هم دادند و اين گروه را به تقليد كشاندند: ?وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ? رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً? كه در سوره? مباركه? «اعراف» به اين قسمت اخير پاسخ داده شد كه خداي سبحان به آنها مي‌فرمايد كه گرچه سران ستم عذابشان دو برابر است زيرا هم خود راه باطل رفتند هم ديگران را به بطلان فرا خواندند; اما پيروان گمراه هم عذابشان دو برابر است زيرا هم راه باطل رفتند هم رهبران باطل را به رهبري قبول كردند, فرمود: ?لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ? فرمود شما حساب نكرديد كه شما هم دو گناه كرديد و عذابتان مضاعف است و آن سران شرك هم دو گناه كردند و عذاب آنها هم مضاعف, از اينكه گفتيد: ?آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ? درست است; اما شما هم عذاب مضاعف داريد.
رعايت مقتضاي حال مخاطبان در احتجاجات ابراهيم(عليه السلام)
مطلب بعدي آن است كه در اين احتجاجها وجود مبارك حضرت ابراهيم وقتي با مدعي روبه‌رو مي‌شود يك نحو احتجاج دارد وقتي با مقلد روبه‌رو مي‌شود يك نحو ديگر, چون بلاغت اقتضا مي‌كند كه به مقتضاي حال انسان سخن بگويد همان طوري كه خوب حرف مي‌زنند حرف خوب هم مي‌زنند خوب حرف مي‌زنند براي اينكه فصيح است ادبي است و مانند آن حرف خوب مي‌زنند براي اينكه هر كسي را با روش فكري او طرف حِجاج قرار مي‌دهند. نمرود چون داعيه داشت يك جنگ تنگاتنگي بين حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) و نمرود بود مي‌گفت اگر تو ايني اين‌چنين بكن ولي قوم او چون داعيه‌اي نداشتند وجود مبارك حضرت ابراهيم با قوم طرف نشد كه چنين كاري بكنيد, چون آنها نمي‌گفتند ما سمتي داريم يا مي‌گفتند كه ?إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ? و يا همان سخن از سادات و كبرا بود, لذا با نمرود كه طرف شد فرمود كه ?فَإِنَّ اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ المَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ المَغْرِبِ? ولي وقتي با قوم خود طرف مي‌شود يا با عموي خود به محاجه برمي‌خيزد مي‌فرمايد كه ?لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ يَسْمَعُ وَلاَ يُبْصِرُ وَلاَ يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً? و فرمود من چيزي مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد.
محاجّه ابراهيم(عليه السلام) با بتها و طاغي عصر و شيطان در قرآن
در سوره? مباركه? «ابراهيم» راجع به بتها فرمود اينها خيليها را گمراه كردند, البته همه مبادي شرّ و گمراهي را حضرت ابراهيم مطرح كرد و همه را محكوم كرد هم بتها كه دست تراش اينها بودند هم آن طاغي عصر كه مردم را به اين بت‌پرستي فرا مي‌خواند يا به خودپرستي دعوت مي‌كرد و هم شيطان كه مبدأ همه اين‌گونه انحرافات است همه در محاجه‌هاي حضرت ابراهيم هست; هم عامل قريب هم مبدأ فاعلي هم مبدأ قابلي و ابزار فريب همه در قرآن كريم هست. گاهي راجع به خود بتها در سوره? مباركه? «ابراهيم» اين‌چنين مي‌فرمايد, آيه 35 به بعد كه ?وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذَا البَلَدَ آمِناً وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ ? رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ?; عرض كرد خدايا آن توفيق را به من و فرزندانم بده كه از بت‌پرستي تجنب كنيم و منظور از فرزندان, اسحاق و يعقوب و امثال ذلك نيستند زيرا ذات اقدس الهي همه امت اسلامي را فرزندان ابراهيم مي‌داند: ?مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ المُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ? دعايي كه آن حضرت براي امتهاي اسلامي الي يوم القيامه كرده است اين است كه عرض كرد من و فرزندانم را از وثنيت نجات بده! ?وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ? اختصاصي به همان فرزندان صلبي يا فرزندان نسبي ندارد, زيرا ذات اقدس الهي ما را به عنوان فرزند ابراهيم معرفي كرده است اصولاً پيامبر فرزندانش امت او هستند و او هم پدر امت است اين اختصاصي به حضرت امير و حضرت رسول (عليهم الصلاة و عليهم السلام) ندارد كه فرمودند: «انا و علي ابوا هذه الاُمة» بلكه هر پيغمبري پدر امت است و اين هم كه در جريان حضرت ابراهيم ياد شده است, اين هم باز به عنوان تمثيل است نه تعيين كه ?مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ? وگرنه خود حضرت ابراهيم هم به عنوان شيعيان حضرت نوح معرفي شدند, وقتي قرآن كريم از حضرت ابراهيم ياد مي‌كند مي‌فرمايد از شيعيان و پيروان مكتب نوح (سلام الله عليه) حضرت ابراهيم است كه خود حضرت ابراهيم يك حلقه وسطاست نه سرسلسله; منتها انبياي ابراهيمي كه از آنها كتابي به جا مانده است سرسلسله‌شان حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) است وگرنه قرآن كريم, حضرت ابراهيم را از شيعيان حضرت نوح مي‌شمارد, لذا وقتي بر نوح (سلام الله عليه) سلام مي‌فرستد يك سلام ممتازي دارد كه شما در سراسر قرآن كريم هيچ جا عظمتي كه خدا براي نوح قائل است نمي‌بينيد اگر براي انبياي سلف سلام مي‌فرستد, مي‌فرمايد كه ?سَلاَمٌ عَلَي مُوسَي وَهَارُونَ? بعد مي‌فرمايد: ?إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي المُحْسِنِين? يا ? سَلاَمٌ عَلَي إِبْرَاهِيمَ ? كَذلِكَ نَجْزِي المُحْسِنِين ? إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا المُؤْمِنِينَ? و مانند آن اما تعبيري كه براي حضرت نوح دارد اين است كه ?سَلاَمٌ عَلَي نُوحٍ فِي العَالَمِينَ? اين مخصوص حضرت نوح است, چون شريعت از آنجا شروع شده و كتابهاي آسماني از آنجا شروع شده و اولواالعزم بودن از آنجا شروع شده و مانند آن. هر پيامبري پدر معنوي امت خودش است و هر پيروي فرزند روحاني آن پيغمبر به حساب مي‌آيد. اينكه حضرت ابراهيم عرض كرد: ?وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ? براي همه امت اسلامي است. آن‌گاه درباره اصنام اين‌چنين مي‌فرمايد: ?رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ? اين بتها زمينه ضلالت بسياري از مردم را فراهم كردند با اينكه چوب خشك بيشتر نبودند آن سران ستم بودند كه مردم را به بت‌پرستي فرا مي‌خواندند و آن شيطان بود كه آن سران ستم را هم اغوا كرده بود لذا هم با بتها و هم با آن صناديد ستم و هم با خود شيطان در سه بخش قرآن كريم حضرت ابراهيم محاجه دارد كه شيطان اينها را فريب داده است در سوره? مباركه? «مريم» وقتي استدلالها و احتجاجهاي حضرت ابراهيم شروع مي‌شود اين‌چنين مي‌فرمايد آيه 41 به بعد سوره «مريم» ?وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً ? إِذْ قَالَ لأَبِيهِ? اين يقيناً پدر صلبي حضرت نبود طبق آن شاهدي كه در سوره? مباركه? «ابراهيم» هست, اين يقيناً پدر او نبود والد او نبود: ?يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ يَسْمَعُ وَلاَ يُبْصِرُ وَلاَ يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً?; او بايد تو را ببيند و دعايت را بشنود بعد از شنيدن و ادراك نياز تو, كاري براي تو انجام بدهد. فرمود او نه مجاري ادراكي دارد كه بشنود و ببيند و نه كاري از او برمي‌آيد اين نكره در سياق نفي, نفي مطلق را در بر دارد: ? وَلاَ يُغْنِي عَنكَ شَيْئاً?; هيچ كاري از او ساخته نيست, آن‌گاه فرمود: ?يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءَنِي مِنَ العِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطاً سَوِيّاً?; من يك برهاني دارم كه شما نداريد, اين همان است كه در سوره? مباركه? «انعام» فرمود: ?وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَي قَوْمِهِ?; ما اين علم و برهان را به حضرت ابراهيم داديم, نه آن روز كسي بود كه اين علم توحيد را بياموزاند و نه مكتبي بود, لذا حضرت ابراهيم عرض كرد كه خدا چيزي به من داد از طرف خدا چيزي به من رسيد كه به شما نرسيد ?يَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ? اينجا سخن از عبادت شيطان است, در سوره «ابراهيم» سخن از عبادت اصنام است در سوره «بقره» صحبت از عبادت نمرود است هر سه را نفي مي‌كند.
منظور از أب در ?يَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ?
پرسش ...
پاسخ: يا عمو بود يا آن شيخي بود كه او را پروراند يقيناً پدر حضرت ابراهيم نبود چون ذات اقدس الهي در قرآن كريم فرمود كه كسي حق ندارد براي مشركين طلب مغفرت كند و حضرت ابراهيم هم در اوايل براي اين آزر وعده داد كه طلب مغفرت كند, براي تشويق وقتي فهميد كه او دست از كفر برنمي‌دارد گفت كه بين من و بين شما برائت است و ديگر سخن ابراهيم (سلام الله عليه) درباره آزر نبود كه نبود. بعد سخنان و ادعيه حضرت ابراهيم را در دوران پيري قرآن كريم نقل مي‌كند, آنجا باز مي‌بينيم كه مي‌گويد خدايا! پدر مرا بيامرز, مادر مرا بيامرز والد غير از اب است, اب بر خيليها اطلاق مي‌شود «أبٌ زوجك» است «أبٌ علّمك» است ابٌ كذا و كذا هست; اما والد همان است كه انسان از او متولد شده است, با اينكه خداي سبحان فرمود حضرت ابراهيم معذور بود طبق وعده‌اي كه داد. با اينكه فرمود وقتي حضرت ابراهيم ديد وعده در او اثر نمي‌كند ?تَبَرَّأَ مِنْهُ? مع‌ذلك كلّه وقتي جريان پيري حضرت ابراهيم را تشريح مي‌كند دعاهاي آن حضرت را در سوره «ابراهيم» بيان مي‌كند مي‌گويد: خدايا پدر مرا بيامرز مادر مرا بيامرز اين برهان قاطع است كه والد حضرت ابراهيم موحّد و مسلم بود و والده‌اش هم بشرح ايضاً [همچنين] آن يقيناً پدر نبود, حالا يا عمو بود يا كسي بود كه حضرت در آن بيت تربيت شد.
اسناد اضلال در قرآن به سه مبدأ
به هر حال ملاحظه فرموديد در سه بخش قرآن اين سه مسئله را مطرح كرد; گاهي اضلال به مبادي قابلي اسناد داده شده است, نظير ?رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ? گاهي هم به آن مبدأ قريب اسناد داده شد مثل نمرود; گاهي هم به آن مبدأ بعيد به نام شيطان كه او مبدأ اصيل همه اين اغواهاست.
نكته تعبير ?فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً?
?يَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيّاً ? يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً? نه «يكون الشيطان وليا لك» اين هم نظير همان آيه‌اي است كه قبلاً خوانده شد كه مردم شيطان را به ولايت مي‌پذيرند وگرنه شيطان عدو مبين است, نفرمود شيطان وليّ توست [بلكه] فرمود تو شيطان را وليّ نگير تو متولي نباش وگرنه ذات اقدس الهي معرفي كرد اعلام كرد كه اين عدو مبين است, لذا در آن بحث قبلي گذشت كه بين ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? با ?وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ? خيلي فرق است, انسان به حسب آن ذهن ساده خيال مي‌كرد كه نظم صناعي اقتضا مي‌كرد كه بفرمايد «والطاغوت ولي الذين كفروا» در حالي كه اين‌چنين نيست. نكته‌اش همان است كه دشمن, هرگز وليّ نيست اين انسان غافل است كه به دشمن راي مثبت مي‌دهد و او را وليّ خود قرار مي‌دهد, لذا حضرت ابراهيم فرمود: ?فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيّاً? تو متولي او مي‌شوي آن‌گاه ?قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَاإِبْرَاهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيّاً ? قَالَ سَلاَمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيّاً? تا به اينجا مي‌رسد كه فرمود وقتي او از قومش از آنها فاصله گرفت ما به او اسحاق و يعقوب اعطا كرديم.
استدلالهاي ابراهيم(عليه السلام) بر توحيد در سوره? انبياء
در سوره? مباركه? «انبياء» فراز ديگري از استدلالهاي حضرت مطرح است. آنجا جريان بت‌شكني‌اش مطرح است, حضرت وقتي با توده ناآگاه روبه‌رو مي‌شود مسئله را ملموس مي‌كند; به حد حس درمي‌آورد, مثل اينكه آنجا در آن مناظره مسئله را محسوس كرد اينجا هم مسئله را محسوس مي‌كند, در سوره? مباركه? «انبياء» آيه 51 به بعد اين است كه ?وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ ? إِذْ قَالَ لأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُم لَهَا عَاكِفُونَ? در سوره «انعام» سخن از حجت است, در سوره «انبياء» سخن از رشد است يعني هم رشد علمي داديم هم رشد عملي اينجا كه سخن از دست به تبر بردن و بت‌شكني است سخن از رشد است خلاصه, صرف احتجاج علمي نيست ?قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ? خب ملاحظه فرموديد توده ناآگاه مي‌گويند ما مقلديم, آن سران ستم داعيه ربوبيت دارند احتجاجها فرق مي‌كند. وقتي حضرت ابراهيم با نمرود روبه‌رو مي‌شود مي‌گويد: ?رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِيْ وَيُمِيتُ? نمرود مي‌گويد: ?أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ? وقتي با توده مردم روبه‌رو مي‌شود آنها مي‌گويند كه ?وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ? اين است كه قرآن كريم با اين گروه مي‌فرمايد دو راه داريد يا برهان عقلي يا برهان نقلي در چند جاي قرآن با وثنيين كه به احتجاج مي‌نشيند, مي‌فرمايد حرفتان يا بايد به برهان عقلي تكيه كند يا به برهان نقلي. اگر نقل است بايد نقل قطعي باشد مصون از اشتباه يعني وحي اگر عقل است بايد عقل مستدَلّ باشد. حالا اين آياتي كه مي‌فرمايد تقليد نكنيد سخن بايد يا به عقل متكي باشد يا به نقل قطعي هم مي‌خوانيم. فرمود: ?مَا هذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُم لَهَا عَاكِفُونَ?; اين پيكرها چيست كه در برابر او خضوع مي‌كنيد؟ ?قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ ? قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنْتُم وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ?; شما اگر مقلديد بايد مقلد يك محقِّق باشيد نه مقلد يك ضالّ, شما و آنها كلاهما في الضلالة هستيد: ?لَقَدْ كُنتُمْ أَنْتُم وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ ? قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ ? قَالَ بَل رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَي ذلِكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ?; اينجاست كه آنها را وقتي از تقليد به در آورد خوابيده‌ها را بيدار كرد, فرمود و فهماند كه انسان نمي‌تواند در مسائل اعتقادي مقلد باشد اينها حالا به راه افتادند گفتند تو دليلت چيست. وقتي برهان عقلي اقامه كرد فرمود نه تنها من و شما جزء پديده‌هاي اين نظاميم و فاطر سماوات و ارض خداست و كل اين نظام در برابر خدا خاضع است ما هم بايد برده و بنده خدا باشيم من گذشته از اينكه اين مطلب را مي‌فهمم مي‌بينم, فرمود: ?وَأَنَا عَلَي ذلِكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ? برهان را ملاحظه بفرماييد آنها عرض كردند كه ?أَجِئْتَنَا بِالحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ?; يا تو هم بازي درآوردي, مثل ساير بازيگرها ?قَالَ بَل رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ?; سماوات و ارض و هر چه در آنهاست مفطور خداست شما هم مفطور و مخلوق خداييد بايد فاطرتان را عبادت كنيد اين برهان.
تأكيد بر مسئله شهادت در قرآ‌ن و آموزه‌هاي دين
بعد فرمود: ?وَأَنَا عَلَي ذلِكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ? يعني اگر در آيه هجده سوره? مباركه? «آل‌عمران» فرمود: ?شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا العِلْمِ قَائِماً بِالقِسْطِ?; فرمود من شاهد اين صحنه‌ام نه تنها عالمم, خيليها هستند كه موحدند; اما خدا آنها را به شهادت نستود. فرمود يك عده هستند كه همانند ملائكه شاهد وحدانيت ما هستند ما را هم به شهادت فرا خواندند در عبادتهايمان, در غير عبادتهايمان سخن از شهادت است و تشهد, اگر ما بگوييم « علمتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» آيا به همين مقدار كفايت مي‌كنند يا مي‌گويند شما شهادت بدهيد: «أشهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» در نماز, مقدمه نماز, مؤخره نماز گفتند وقتي وارد نماز مي‌شويد در اذان و اقامه سخن از شهادت باشد. در خود نماز در تشهدها سخن از شهادت باشد بعد از پايان نماز خواندن آياتي نظير ?شَهِدَ اللّهُ? مستحب است, گرچه هيچ آيه از آيات قرآني نيست كه نور نباشد و ثواب نداشته باشد; اما نگفتند در نماز و بعد از نماز ?تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ? بخوان كه, گفتند: ?شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ? بخوان, آيةالكرسي بخوانيد آنجا كه چهار تا نفرين هست و احتجاج در آن نيست آنها خيلي در عبادات طرح نشده آن همه فضايلي كه براي آيةالكرسي هست يا براي سوره? مباركه? «توحيد» هست براي سوره? «مسد» نيست, با اينكه كلام خداست و هيچ انساني كه پاك نيست نمي‌تواند كلمه ?أَبِي لَهَبٍ? را در قرآن ببوسد, چون كلام كلام خداست اين‌قدر اين سخن نوراني است. كلمه كلب كلمه نجس كلمه مشرك كلمه كافر و منافق چون گفته خداست و نور است به حمل شايع يك انسان، بي‌وضو نمي‌تواند اين كلمات را ببوسد چون [اينها] كلمات گرچه به حمل اولي كلمه نجس, نجس به حمل اولي است ولي نور به حمل شايع است اين ?أَبِي لَهَبٍ? به حمل اولي أَبِي لَهَبٍ است; اما نور است به حمل شايع چون گفته خداست همه آيات قرآن اين‌چنين است; اما ديگر نه در اذان و اقامه كه طليعه نماز است نه در داخله نماز و نه در خاتمه نماز آن دستوراتي كه نسبت به [سوره?] «توحيد» و [آيه?] ?شَهِدَ اللّهُ? و آيةالكرسي و امثال ذلك آمده نسبت به سوره? «مسد» نيامده. انسان را به شهادت فرامي‌خوانند حضرت ابراهيم فرمود من شاهد وحدانيت حقم ?وَأَنَا عَلَي ذلِكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ? آن وقت معلوم مي‌شود كه در سوره «ممتحنه» ذات اقدس الهي به ما دستور مي‌دهد كه شما به حضرت ابراهيم تأسّي كنيد يعني چه, آن وقت آن فرازهاي نوراني دعاي «عرفه» مشخص مي‌شود كه «عَمِيَتْ عينٌ لا تَراك عليها رقيباً» كسي كه شاهد نيست كور است اين جمله كه نفرين نيست كه كور باد, اين جمله خبريه است حكايت مي‌كند يعني كسي كه نمي‌بيند واقعاً كور است, حضرت فرمود: ?وَأَنَا عَلَي ذلِكُم مِنَ الشَّاهِدِينَ ? وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ? حالا ببينيد چگونه مسئله را حسي و لمسي كرده است ?فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ ? قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ ? قَالُوا سَمِعْنَا فَتيً يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ? قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَي أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ ? قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ ? قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ? آن‌گاه ?فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِم?; فرمود از خود اينها بپرسيد. خب, اينها چگونه نمي‌توانند از خودشان دفاع كنند اينجا به حدي رسيد كه ?ثُمَّ نُكِسُوا عَلَي رُؤُوسِهِم? سر به زير انداختند: ?قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ? كه معلَّق بر نطق است ?فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِم? تازه به فطرت برگشتند, چطور انسان وقتي خطر را احساس كرد به فطرت برمي‌گردد الآن هم وقتي اين بتها را ارباً اربا ديد به فطرت برمي‌گردد. نقش كار ‌حضرت ابراهيم اين بود كه اين غبارها را كنار زد چشم اينها را باز كرد نه خدا را به اينها نشان داد, خدا ?نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ? است خودش دارد خودش را نشان مي‌دهد, آن كه چشمش بسته است كار انبيا اين است كه اين چشمها را باز كنند, فرمود كه حالا بنگريد: ?فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِم? تازه به فطرت برگشتند, آن‌گاه ?فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ? ثُمَّ نُكِسُوا عَلَي رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هؤُلاَءِ يَنطِقُونَ? آن‌گاه فرمود: ?أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَنفَعُكُمْ شَيْئاً وَلاَ يَضُرُّكُمْ ? أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ? حالا همين توده ناآگاه, در اثر زعامت افرادي نظير نمرود و آل نمرود گفتند: ?حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ? ديگر ذات اقدس الهي مي‌فرمايد ما به آتش دستور داديم كه كاري به حضرت ابراهيم نداشته باشد.
احتجاج حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آيه? 16 سوره? عنكبوت
در سوره? مباركه? «عنكبوت» نحوه احتجاج به يك سبك ديگري بازگو مي‌شود. در سوره? مباركه? «عنكبوت» آيه شانزدهم به بعد اين است كه ?وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ? إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْكاً?; شما چيزي را كه هيچ واقعيت ندارد ساختيد, آن كه شما ساختيد چوب است آنكه افك نيست, آن كه شما مي‌پرستيد دستبافت خود شماست آن افك است ?تَخْلُقُونَ إِفْكاً إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ? با اينها از راه استدلال البته ذكر فرمود, فرمود شما براي رزق اينها را عبادت مي‌كنيد كاري از اينها ساخته نيست.
بيان ابراهيم(عليه السلام) در آيه 40 سوره? فاطر
در سوره? مباركه? «فاطر» به مردم عموماً مي‌فرمايد كه شما اگر خواستيد چيزي را بپرستيد يا بايد برهان عقلي داشته باشيد بر مسئله يا برهان نقلي, نقل هم بايد به وحي منتهي بشود. نقل اگر به غير معصوم رسيد هيچ سودي ندارد تنها حرف معصوم است كه مي‌تواند حد وسط برهان قرار بگيرد چون جزم‌آور است نه روايت ظني نه روايتي كه سنداً قطعي است و دلالتاً ظني يا روايتي كه دلالتاً قطعي است و سنداً ظني, قول معصوم نه مظنون‌الصدور نه مظنون القول اگر چيزي قول معصوم (عليه السلام) بود يعني سنداً قطعي و دلالتاً نص اين مي‌تواند در استدلالهاي عقلي حد وسط برهان قرار بگيرد وگرنه در مسائل خطابي قرار مي‌گيرد. آيه چهل سوره? مباركه? «فاطر» اين است كه ?قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً فَهُمْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنْهُ? صدرش برهان عقلي, ذيلش برهان نقلي است. فرمود كه اين آلهه شما چيزي آفريدند شريك در آفرينش هستند اينها برهان عقلي است اينها كه نيست آيا در كتب انبياي سلف كه وحي آسماني است و معصوم است در اين زمينه چيزي يافتيد اگر نه برهان عقلي داريد كه اينها معبودند نه برهان نقلي داريد كه اينها شايسته عبادت‌اند چرا مي‌پرستيد, جز فريب چيز ديگر نيست.
پرسش ...
پاسخ: جمود وقتي چيزي عادت شد تا انسان از آن عادت صرف نظر كند مشكل است, آنهايي كه به فطرت اصلي برگشتند البته رو به راه شدند, راه افتادند: ?قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي? يعني أخبِروني ?مَاذَا خَلقُوا مِنَ الأَرْضِ?; اينها چه چيزي آفريدند؟ اگر خالق نيستند آيا شريك خالق هستند در آفرينش يا نه ?أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ? اگر برهان عقلي نداشتيد لااقل برهان نقلي ارائه بدهيد: ?أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً فَهُمْ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّنْهُ? كسي كه به برهان نقلي تكيه مي‌كند: «عَلَي بَيِّنَةٍ من الله» است, چون بينه دارد زيرا اين نقل به آن عقل منتهي است عقل مي‌گويد وجود معصوم ضروري است و حرف او هم حجة لاريب فيها. فرمود شما يا برهان عقلي يا برهان نقلي به نحو منفصله مانعة الخلو كه اجتماع را شايد.
لزوم عقلي يا نقلي بودن برهان در سوره? احقاف
در سوره? مباركه? «احقاف» هم همين دو امر مطرح است كه يا برهان عقلي يا برهان نقلي, آيه چهار سوره? مباركه? «احقاف» هم همين است ?قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي? يعني اخبروني ?مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ?; اگر راست مي‌گوييد, يك علم مأثور يا وحي منقول, يكي از اين دو بايد باشد بالأخره, اگر مطلبي نه برهان عقلي دارد نه برهان نقلي دارد جز فريب چيز ديگر نيست.
علت حسّي كردن مطالب در آيه? محل بحث در جريان احتجاج
اينكه در جريان احتجاج حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) حضرت مطلب را لمسي و حسي كرد به شمس مثال زد براي اين بود كه خب عده‌اي شمس را مي‌پرستيدند و خودش هم در سوره? مباركه? «انعام» وقتي كه شمس را طالع ديد, فرمود: ?هذَا أَكْبَرُ? و اگر روشن شد كه شمس در تحت تسخير رب است قمر و آن ستاره زهره بشرح ايضاً, لذا از شمس شروع كرد. درباره خود معبود شروع كرد گاهي مردم عصر يك ستاره خاصي را مي‌پرستند پيامبر آن عصر و وحي آسماني درباره آن ستاره نازل مي‌شود مي‌گويد كسي را بپرستيد كه اين ستاره را آفريد, نظير سوره? مباركه? «نجم» آيه 48 كه از ستاره شعرا يماني سخن به ميان آورد, فرمود: ?وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَي وَأَقْنَي?; او هم بي‌نياز مي‌كند هم سرمايه مي‌بخشد هم غنا مي‌دهد, هم قنيه مي‌دهد: ?وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَي? حالا چرا شعرا را عبادت مي‌كنيد, خب ?رَبُّ الشِّعْرَي? را عبادت كنيد: ?وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَاداً الأُولَي?.
جمع‌بندي سيره? حضرت ابراهيم(عليه السلام) در آيه? 4 سوره? ممتحنه
وقتي سيره حضرت ابراهيم را قرآن كاملاً جمع‌بندي كرد, آن‌گاه در آيه چهار سوره «ممتحنه» به ما مي‌فرمايد: ?قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ العَدَاوَةُ وَالبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّي تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَي‏ءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ المَصِيرُ? اين اعلان تبري بعد از همه آن احتجاجهاست. آن‌گاه فرمود شما به حضرت ابراهيم در اين‌گونه از معارف تأسي و اقتدا كنيد يعني نحوه احتجاج را در همه اين ابعاد ياد شده تاسي كنيد, آن‌گاه اگر ديديد اثر نكردند اعلان تبري كنيد.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»