موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 523

مدت زمان: 30.13 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.46 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.91 MB دانلود

رديف عنوان
1 دخيل نبودن مرور بر قريه در سؤال از كيفيت احياء
2 استدلال بر مؤمن نبودن شخص مرور كننده
3 ردّ شواهد مطرح شده در مؤمن نبودن شخص مذكور
4 شواهد اقامه شده بر ايمان شخص سائل
5 تفاوت آيت تعذيبي با آيت تشريفي
6 بررسي كيفيت اطلاق موت بر خواب
7 چگونگي اطلاع‌يابي شخص مذكور از مرگ و زنده شدن خويش
8 وجدان شهودي, علت اصلي فهم شخص از مرگ خود
9 علت استفاده? از «بعثه» به جاي أماته
10 بيان اعجازي جديد با «ما نظر إلي طعامك...»
11 حذف معطوف‌عليه در «ولنجعلك...» و بيان شواهد قرآني
12 علت تكرار «وانظر» در آيه
13 تحت سيطره خداوند بودن كليه اشياء عالم
14 بررسي معناي «خاويه» و اقامه? شواهد قرآني بر آن
15
16
17
18
19
20
21
22


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَي طَعَامَكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَي العِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ?
دخيل نبودن مرور بر قريه در سؤال از كيفيت احياء
نمونه ديگري كه براي ولايت الله سبحانه تعالي ذكر مي‌شود كه در سايه ولايت الله, انسان به نور مي‌رسد جريان همين شخصي است كه بر قريه‌اي عبور كرد و آن قريه ويران شده بود و اهلش هلاك شده بودند. مشاهده اين منظره سؤال برانگيز حضرتش را وادار كرد كه بگويد: ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا? براي فهميدن كيفيت احيا لازم نيست انسان از يك محل ويران بگذرد يا از يك قبرستان گذر كند. گاهي ممكن است يك مرده را هم كه ببيند يا يك قبر را هم كه بنگرد اين سؤال براي او طرح شود, گاهي هم ممكن است بدون عبور بر گورستان يا گذر بر يك مرده و قبر اين سؤال طرح بشود, نظير آنچه حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) در آيه بعدي كه خواهد آمد عرض كرد كه ?ربّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي? غرض آن است كه اين مرور بر قريه, دخيل نيست گاهي خود انسان مي‌خواهد كيفيت احياي موتي? را از خداي سبحان تلقي كند; منتها اين انگيزه‌اي, سببي مي‌شود كه انسان زودتر سؤال كند.
استدلال بر مؤمن نبودن شخص مرور كننده
مطلب بعدي آن است كه اين شخصي كه مرور كرد مؤمن بود يا غير مؤمن. گروهي استدلال كردند به شواهدي كه در اين آيه است كه اين شخص مؤمن نبود. متقابلاً گروهي ديگر استدلال كردند كه اين شخص مؤمن بود. ادله كساني كه گفتند اين شخص مؤمن نبود اين است كه گفتند اين در رديف ?الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ? قرار گرفت ?أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ? همان طوري كه آن شخصي كه به محاجّه با ابراهيم (عليه السلام) پرداخت غير مؤمن بود اين هم كه ?كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ? اين هم غير مؤمن است, اين يك شاهد. شاهد ديگر نحوه سؤال اوست كه گفت ?أَنَّي يُحْيِيْ? نظير آنچه در پايان سوره «يس» آمده است ?مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ? چون مؤمن هرگز سؤال نمي‌كند كيست كه بتواند مرده‌ها را زنده كند, اين شخص لابد ايماني نداشت كه گفت ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا? شاهد سوم آن است كه در ذيل آيه آمده است ?فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ? معلوم مي‌شود قبل از اين جريان براي او روشن نبود و با اين جريان براي او روشن شد كه خدا مي‌تواند مرده را زنده كند. شاهد چهارم كه پايان آيه است اين است كه ? قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ? معلوم مي‌شود قبلاً عالم و آگاه نبود و بعداً عالم و آگاه شد. اينها و امثال اينها, شواهدي است كه اقامه شده است كه آن شخص مؤمن نبود.
ردّ شواهد مطرح شده در مؤمن نبودن شخص مذكور
لكن هيچ‌كدام از اينها شهادت اينها شهادت حق نيست; امّا آن امر اول كه اين شخص در رديف نمرود قرار گرفت خوب مي‌توان گفت اين شخص در رديف ابراهيم قرار گرفت, براي اينكه آيه قبل هم جريان ابراهيم مطرح است هم جريان نمرود. چرا اين شخص در رديف ابراهيم نباشد (سلام الله عليه) و در رديف نمرود باشد و امّا اينكه شاهد دوم اقامه شد كه ?أَنَّي يُحْيِي? در بحث ديروز گذشت كه بين ?أَنَّي يُحْيِي? با آنچه در سوره «يس» آمده است ?مَن يُحْيِي الْعِظَامَ? فرق است. در آنجا سخن از ?أَنَّي يُحْيِي? نيست وقتي سؤال از كيفيت باشد معلوم مي‌شود اصل مفروغ‌عنه است; امّا وقتي سؤال از اصل باشد معلوم مي‌شود اصل زير سؤال است و مشكوك بين ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا? با ?مَن يُحْيِي الْعِظَامَ? فرق است. جواب استشهاد سومشان اين است كه اين ?فَلَمَّا تَبَيَّنَ? دليل, اخص از مدعي است زيرا از اين ?فَلَمَّا تَبَيَّنَ? استفاده مي‌شود كه قبلاً متبيِّن نبود الآن متبيِّن شده است; امّا كدام تبيُّن, آن تبيُّن علم حصولي و استدلالي يا تبيّن شهودي و حضوري, آنچه از اين كريمه استفاده مي‌شود اين است كه اين تبيّن خاص كه تبيّن شهودي و حضوري است قبلاً نبود البته, قبلاً علم استدلالي و علم اليقين بود الآن علم شهودي و عين‌اليقين حاصل شده است. با بيان جواب شاهد سوم جواب از استشهاد چهارم هم مشخص مي‌شود اينكه ?قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ? به اين معنا نيست كه قبلاً نمي‌دانستم و هم‌اكنون عالم شده‌ام, بلكه قبلاً به علم شهودي نرسيده بودم هم‌اكنون به علم شهودي راه يافتم. شواهدي از اين قبيل, اقامه مي‌شود بر اينكه آن شخص غير موحّد بود جوابهايي هم مشابه اين جوابها مطرح است.
پرسش ...
پاسخ: اين سه تا قصّه هماهنگ به هم مرتبط است در آيه بعدي صدر آيه ابراهيم است ?إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ? چطور اين وسط به قبل مرتبط است به بعد مرتبط نيست.
شواهد اقامه شده بر ايمان شخص سائل
امّا شواهدي كه براي ايمان اين شخص سائل ياد شده است آن هم اموري است: شاهد اول اين است كه اين گفت ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا? الله را به عنوان محيي مي‌پذيرد; منتها سؤال از ?أَنَّي? مي‌كند چگونه, خدا چگونه اين را زنده مي‌كند. پس خدا را قبول كرده است سؤال در اين نيست چه كسي زنده مي‌كند, نظير آيه سوره «يس» كه لحن, لحن انكار باشد سؤال در اين است كه خداي سبحان چگونه اين مرده‌ها را زنده مي‌كند؟ نظير سؤال حضرت ابراهيم كه ?رَبَّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي? كه الله را به عنوان قادر مي‌شناسد; منتها سؤال از كيفيت احياء مي‌كند. شاهد دوم اين است كه در اين آيه مباركه غير از ذات اقدس الهي, شخص ديگري نامبرده نشده. بنابراين همه اين ضمائري كه در ?قَالَ?, ?لِنَجْعَلَكَ? و امثال ذلك كه ذكر شده است به الله برمي‌گردد كسي كه مستقيماً با خدا سخن مي‌گويد و خدا هم با او سخن مي‌گويد معلوم مي‌شود موحّد است, حداقلش اين است ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ? اين محاضره و سؤال و جواب نشانه آن است كه اين شخص شايسته آن است كه با خدا سخن بگويد ولو سخن گفتن به همان نحوي كه در بحث ديروز اشاره شد كه در جريان حضرت يوسف آمده است ?قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّكَاناً? و منظور از اين ?قَالَ? يعني علم و ادرك و تصوّر في نفسه و مانند آن. شاهد سوم آن است كه اين كار يك كار تشريفي و تكريمي است چين كار تشريفي و تكريمي را خداي سبحان درباره غير موحّد روا نمي‌دارد. شاهد چهارم اين است كه خداي سبحان فرمود من تو را آيت حق قرار دادم ?وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ? نظير آنچه درباره مريم (عليها سلام) آمده يا نظير آنچه درباره كشتي نوح آمده، درباره مريم (سلام الله عليها) آيه 91 سوره «انبياء» اين است كه ?وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ?; مجموع اين مادر و فرزند يك آيت جهاني است, چون مريم منهاي عيسي يا عيساي منهاي مريم, آيت نيستند. عيسي از آن جهت كه فقط مادر دارد آيت است, مادر هم از آن جهت كه بدون همسر مادر شده است آيت است, اين دو كنار هم يك آيت به شمار مي‌آيند.
تفاوت آيت تعذيبي با آيت تشريفي
پرسش ...
پاسخ: آيت تعذيبي بود آنجا فرمود كه ?فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً? يعني «عبرةً» اين آيت تعذيبي بود; امّا اينجا آيت تشريفي است, فرمود: ?وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ? چه اينكه در سوره مباركه «عنكبوت» راجع به كشتي نوح هم مشابه به اين تعبير آمده است كه ?فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ? پس اين تعبير, شاهد چهارم خواهد بود كه اين بزرگوار موحّد بود و مؤمن بود و نظير حضرت ابراهيم و مانند آن بود. شاهد پنجم همان شاهد روايي است.
پرسش ...
پاسخ: نه; آنها مي‌گفتند چه كسي مي‌تواند نه چه وقت، يك سؤال از فاعل است, يك سؤال از كيفيت فعل، در آن اصول مطالب و اصول اسئله ملاحظه فرموديد, آنجا كه سؤال از فاعل است معلوم مي‌شود اصل توانمندي فاعل زير سؤال است; امّا آنجا كه سؤال از كيفيت است و نحوه است معلوم مي‌شود اصل توانمندي فاعل زير سؤال نيست, كيفيتش يا زمان آن و نحوه آن مطرح است. مثل همين جريان حضرت ابراهيم، حضرت ابراهيم عرض كرد: ?أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي? اين هم مي‌گويد: ?أَنَّي يُحْيِي? امّا سوره «يس» اين است كه ?مَن يُحْيِي العِظَامَ?; چه كسي مي‌تواند مرده‌ها را زنده كند؟
شاهد پنجم همان شاهد روايي است كه چه از طريق اماميه و چه از طريق غير اماميه نقل شده است كه اين حالا يا ارميا بود يا خضر بود يا وجود مبارك پيامبر ديگري بود و گفتند عزير بود و امثال ذلك, يك شخص موحّد كاملي بود. اين پنج شاهد و امثال اينها شهادت مي‌دهند كه اين شخص موحّد بود اين هم مسئله ثانيه. مسئله ثالثه اين است كه ما الآن يقين داريم اين جريان جريان مرگ و زنده شدن است; امّا خود آن بزرگوار از كجا فهميد ما وقتي به اين آيه مراجعه مي‌كنيم گرچه كلمه بعث به كار برد كه مشترك است بين بيداري و زنده شدن بعد از مرگ، گرچه كلمه «لبث» به كار برده شده كه باز مشترك است بين لبث در حال خواب و لبث در حال مرگ امّا صريح ?فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِاْئَةَ عَامٍ? به كمك اينكه محل بحث ?أَنَّي يُحْيِيْ هذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا? مي‌فهميم سخن از مرگ و زنده شدن است براي ما هيچ ترديدي نيست, مرگ و زنده شدن است.
پرسش ...
پاسخ: ظاهرش و صريح ?فَأَمَاتَهُ? مرگ است ديگر.
بررسي كيفيت اطلاق موت بر خواب
پرسش ...
پاسخ: بله; امّا قرينه مي‌خواهد. اگر يك وقت موت را بر خواب اطلاق كرديم و كسي از ما طلب كرد كه چرا موت را بر نوم اطلاق كرديد مصحِّح شما چيست, مي‌گوييم: «الناسُ نِيامٌ», «أنَّ النومَ أخُ الموت» نه اينكه بيايم اصل را بر مجاز بگيريم. اينكه گفته شد اصل در استعمال حقيقت است و اينكه گفته شد استعمال, اعمّ از حقيقت و مجاز است در اصول ملاحظه فرموديد اينها دوتا قاعده اصولي است كه هر كدام جاي خود را باز مي‌كند. اگر متكلم لفظي را استعمال كرد, ما معناي مجازي و معناي حقيقي اين كلمه را هم مي‌دانيم، نمي‌دانيم كه اين متكلم معناي حقيقي را اراده كرد يا معناي مجازي را, اينجا اصل در استعمال, حقيقت است و اگر متكلم لفظي را استعمال كرد و ما مراد متكلم را مي‌دانيم، نمي‌دانيم اين لفظي كه متكلم در مراد معين استعمال كرد و آن شيء هم مراد متكلم است معناي حقيقي كلمه است يا معناي مجازي, اينجاست كه مي‌گويند استعمال اعمّ از حقيقت و مجاز است. اينها دو قاعده اصولي است كه هيچ تعارضي هم با هم ندارند, هر كدام در جاي خودش است; يكي براي تشخيص آن است كه اين مستعمل فيه حقيقت است يا مجاز، يكي براي تشخيص اصل مستعمل فيه است. ما الآن يقين داريم موت يعني مرگ و ذات اقدس الهي اين كلمه موت و اماته را هم استعمال كرده است, نمي‌دانيم كه آيا معناي حقيقي موت مراد است يا معناي مجازي، اين اصل در استعمال حقيقت است. اگر بدانيم كه منظور از اين موت, خواب است كسي از ما سؤال كند به چه مناسبت موت بر نوم اطلاق شده است, مي‌گوييم: «أنّ النوم أخُ الموت» مجاز است و مصحِّح دارد و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: نه; چون در بحث ديروز گذشت كه لبث سه مصداق دارد بعث هم دو مصداق دارد اينها جامع هستند, چون جامع هستند ظهوري در هيچ‌كدام از اين مصاديق سه گانه ندارند; امّا موت مشخص مي‌كند مسئله را. لبث هم براي انساني كه در حال بيداري و زنده شدن مي‌ماند اطلاق مي‌شود هم براي انسان خوابيده و هم بر مرده، بعث هم بشرح ايضاً [و همچنين] يا لااقل دو مصداق دارد; امّا موت يك مصداق روشني دارد.
پرسش ...
پاسخ: لَبْث كه سه مصداق دارد موت يك مصداق دارد آن قرينه است نه لبث, عام كه قرينه نيست. اگر گفتند «اكرم العلماء» بعد شاهدي در كلمه اقامه شده است كه نشانه عدالت بود, نبايد گفت كه چون علما عام است قرينه است كه عدالت مراد نيست, بلكه اين خاص را بايد قرينه عام قرار داد.
چگونگي اطلاع‌يابي شخص مذكور از مرگ و زنده شدن خويش
به هر حال مطلب بعدي آن است كه براي ما كه الآن در خدمت اين قرآن هستيم خوب مشخص است كه اين قصّه با مرگ و زنده شدن بعد از مرگ اتفاق افتاده است; امّا خود آن بزرگوار از كجا فهميد كه مُرد و زنده شد نه اينكه خوابيد و بعد بيدار شد. ما از كلمه امات و امثال ذلك مي‌فهميم و سؤال هم درباره احياي موتي? بود, تعبير هم ?فَأَمَاتَهُ? است. اين دو قرينه است كه مسئله مرگ و زنده شدن بعد از مرگ است; امّا خود آن بزرگوار چون در مسئله قبل روشن شد كه خدا او را آيت مردم قرار داد و با او سخن مي‌گفت و او سخن خدا را هم درك مي‌كرد اين حقيقت را در خود مشاهده كرد چون در خود مشاهده كرد, فهميد كه مرده شد و بيدار شد وگرنه از اين الفاظ هم نمي‌شود فهميد, براي اينكه خدا فرمود: ?كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ? خود لَبْث كه بر حالت خواب هم اطلاق مي‌شود دليل نيست كه خدا به او فرمود تو مُردي و او هم اعتراف كرد, عمده آن است كه آن حالتي كه مشاهده كرده است آن حالت, بهترين دليل است بر اينكه او مرگ را يافت و حيات بعد از مرگ را هم يافت وگرنه كلمه لبث دلالتي ندارد.
وجدان شهودي, علت اصلي فهم شخص از مرگ خود
پرسش ...
پاسخ: ممكن است اين صد سال خوابيده و حمار مُرده, نظير اصحاب كهف چطور خواب سيصد ساله رواست, خواب صد ساله نارواست و هيچ‌كدام از آن شواهد تاريخي نشانه مرگ او نيست او مثلاً ديد عدّه‌اي كه جوان بودند كهن سال شدند, عدّه‌اي كه سالمند بودند مُردند آنها كه كودك يكساله بودند 101 ساله شدند, آنهايي كه كودك نوزاد بودند صد ساله شدند, هيچ‌كدام از اينها دليل بر مرگ نيست, چون اينها لازمه اعم است. كسي كه صد سال خواب باشد بعد به شهرش برود خوب خردسال را صد ساله مي‌بيند. اين لبث صد ساله, مشترك بين مرگ و بين خواب است, بالاتر از صد سال هم جريان اصحاب كهف است, عمده وجدان شهودي خود اين بزرگوار است.
پرسش ...
علت استفاده? از «بعثه» به جاي أماته
مسئله بعدي آن است كه نفرمود: « فَأماتَهُ اللّهُ مائَةَ عَامٍ ثُمَّ أحياهُ» فرمود: ?ثُمَّ بَعَثَهُ? اين براي آن است كه به ما بفهماند, اگر شنيده‌ايد «أنّ لنوم اخ الموت» هم اكنون هم بشنويد «أموت أخ النوم» انسان كه مي‌خوابد مثل آن است كه مرده است, آنها هم كه مرده‌اند مثل آن است كه خواب هستند; چيزي از آنها كم نمي‌شود. چطور انسان خوابيده وقتي بيدار مي‌شود همه مشاعر خود را تحريكي و ادراكي به همراه دارد, وقتي هم كه مرده‌ها زنده مي‌شوند بشرح ايضاً [همچنين] خوابيده‌اي است كه بيدار مي‌شود لذا وقتي جريان سوره «يس» مطرح است اينها كه بعد از مرگ بيدار مي‌شوند مي‌گويند: ? مَنْ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هذَا? ما در خوابگاه در اين بستر خوابيده بوديم چه كسي ما را از محل خوابمان بيدار كرده است برزخ يك خواب است در حقيقت نسبت به دنيا خواب است براي اينكه آن مدارك و آن شواهد علمي حسّي را ندارد گرچه خيلي از مقامات براي آنها حل است نسبت به آخرت خواب است براي اينكه خيلي از حقائق است كه در آخرت روشن مي‌شود نه در برزخ برزخ نسبت به آخرت خواب است چه اينكه دنيا نسبت به برزخ خواب است «الناس نيامٌ فاذا ماتوا انتبهوا» «الموتي? و الناس» در برزخ «نيامٌ اذا بُعثوا انتبهوا» قيامت است كه روز حيات محض است كه دار، دار حيات است ?إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوَانُ? آنجا حيات كبراست. بنابراين تعبير به بعث فرمود, نفرمود خدا او را دوباره زنده كرد, چون انساني كه مُرد دوباره زنده شد مستلزم آن نيست كه همه خصوصيّات علمي را به همراه داشته باشد; امّا انساني كه خوابيد و مبعوث شد همه آن مشاعر را به همراه دارد اگر كسي بميرد و بعداً زنده بشود ممكن است خيلي از چيزها يادش برود امّا اگر كسي خواب باشد و بيدار بشود همه آن خصوصيّات را به همراه دارد لذا نفرمود «فاماته الله مأة عام ثمّ احياه» فرمود: ?ثُمَّ بَعَثَهُ? كه او با همه مشاعر محفوظ است.
پرسش ...
پاسخ: بله; امّا آنجا اين نكته ملحوظ نبود در خصوص اين مقام اين نكته ملحوظ است, چون مي‌خواهد به او بفهماند كه شما مُرده‌ايد و من شما را زنده كرده‌ام همه مشاعر را الآن داريد. آنجا نمي‌خواهد به آنها بفهماند كه چگونه من شما را اماته كرده‌ام, بعد چگونه احيا كرده‌ام كه.
بيان اعجازي جديد با «ما نظر إلي طعامك...»
مسئله بعدي آن است كه اينكه خداي سبحان به او فرمود: ?بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ? اگر او از راه علم شهودي مسئله براي او حل نشده بود, اين نگاه مجددي كه خدا دستور داد كه فرمود: ?إِلَي طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ? اين تازه سؤال برانگيز بود, اين آن توهم او را تأييد مي‌كرد. او گفت من يك روز يا يك نيم روز خوابيدم دليلش هم اين است كه هم اين آب محفوظ است و سالم هم آن غذا محفوظ است و سالم. اينكه فرمود: ?بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ فَانْظُرْ? اين ?فَانْظُرْ? سرپلي است براي مسئله بعدي نه مرتبط است به مسئله گذشته چون اگر مرتبط باشد به مسئله گذشته, تازه آن سؤال و جواب ?لَبِثْتُ يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ? را تأييد مي‌كند انساني كه در يك دراز مدت خوابيد يا مُرد بعد بيدار شد در خودش آن احساس را ندارد كه طولاني مُرده است يا خوابيده است توهم مدّت كم مي‌كند وقتي هم شواهدي را ببيند آن توهم او تأييد مي‌شود, لذا اينكه فرمود: ?بَل لَبِثْتَ مِاْئَةَ عَامٍ? چون شهوداً از متكلم حق اين سخن را دريافت كرد براي او تثبيت شده است كه صد سال مُرد; خواب نبود مرگ بود يك روز و يك نصف روز نبود بلكه يك قرن بود اين تمام شد. امّا از اينكه فرمود: ?فَانْظُرْ? سخن از يك اعجاز جديد است. فرمود ما نه تنها تو را صد سال اماته كرديم بعد احيا كرديم كارهاي فراوان ديگري هم كرده‌ايم و كارهاي تازه‌تري هم الآن انجام مي‌دهيم. يكي از كارهايي كه در طي اين قرن كرديم اين بود كه اين مختصر غذايي كه همراه تو بود كه بعضي گفتند آن طعامش ميوه بود و آن شرابش هم آب گوارا, اينها را يك قرن نگه داشتيم و كار جديدي هم الآن شروع مي‌كنيم حالا نگاه كن ما اين حمار را چگونه زنده مي‌كنيم. اين ?فَانْظُرْ إِلَي طَعَامَكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ? سرپلي است براي ارائه قدرتهاي جديد كه با بعد مرتبط است نه با قبل, ?فَانْظُرْ إِلَي طَعَامَكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ? كه در حد يك جمله معترضه است يعني ما اين كارها را كرديم براي اهداف فراواني كه در بحث ديروز اشاره شد.
حذف معطوف‌عليه در «ولنجعلك...» و بيان شواهد قرآني
در سوره مباركه «انعام» دو نمونه از اين قبيل هست كه گاهي معطوف عليه حذف مي‌شود براي نكته‌اي و عاطف با معطوف ذكر مي‌شود, نظير آيه 75 سوره مباركه «انعام» كه فرمود: ?وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ? كه اصلش ‌اين‌چنين بوده است «نُرِي ابراهيمَ ملكوتَ السّماوات والأرض لاهدافٍ لكذا لكذا و لِيَكون, ليكون كذا و كذا و ليكون من الموقنين» كه اين عطف بر محذوف است, چه اينكه در همين سوره مباركه «انعام» آيه 105 ‌اين‌چنين آمده است ?وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ?; ما ‌اين‌چنين آيات الهي را گوناگون مي‌كنيم براي اهدافي براي فلان غرض و فلان غرض و براي اينكه بگويند ?دَرَسْتَ? كه اين ?لِيَقُولُوا? عطف بر محذوف است در محل بحث هم ‌اين‌چنين است كه فرمود: ?وَلِنَجْعَلَكَ?; يعني اين كارها را ما كرديم براي اهدافي و براي اينكه تو را آيت مردم قرار بدهيم ?وَلِنَجْعَلَكَ آيَةً لِلنَّاسِ?.
پرسش ...

علت تكرار «وانظر» در آيه
پرسش:...
پاسخ: ?وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ? ببين مرده است بعد كيفيت احياء را ببين آن دومي اصل موت است سومي كيفيّت احياي است نگاه كن كه طعام و شرابت با اينكه «ما يفسده المبيت» هستند با گذشت يك قرن سالم مانده‌اند; حمار كه مي‌توانست بماند مُرد، شد، حالا نگاه كن ببين چه طوري من اين مُرده را زنده مي‌كنم آن راجع به ?وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ? است ببين كه حمارت مُرده; امّا آب همچنان سالم است اين ?وَانْظُر? سوم راجع به آن است كه ببين حالا من چه گونه اجزايش را جمع و جور مي‌كنم و زنده مي‌كنم.
پرسش ...
پاسخ: نه; براي سنجش بين طعام و حمار كه اين كه «يفسده المبيت» است يك قرن مانده, آن كه مي‌توانست بماند نمانده ?وَانْظُرْ إِلَي حِمَارِكَ? كه نماند و ?إِلَي طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ? كه ?لَمْ يَتَسَنَّهْ? حالا مسئله سوم و نظر سوم اين است كه فرمود ببين من چه گونه اين مرده را زنده مي‌كنم حالا ببين ?وَانْظُرْ إِلَي العِظَامِ كَيْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً? همان طوري كه درباره پرورش انسان در جنين در سوره مباركه «مؤمنون» فرمود كه ما او را به صورت استخوان در آورديم ?فَكَسَوْنَا العِظَامَ لَحْماً?; اينجا هم فرمود ما استخوان‌بندي اين مركوبت را درست كرديم بعد گوشت پوشانديم ?ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً?.
تحت سيطره خداوند بودن كليه اشياء عالم
وقتي اين صحنه براي او مشخص شد گفت خيلي از چيزها براي من روشن شد; نه تنها احياي موتي? بلكه ابقاي چيزي كه يك شبه فاسد مي‌شود مي‌توان او را يك قرن حفظ كرد, نه تنها درباره انسان, بلكه درباره غير انسان، لذا گفت هر چه مصداق شيء است خدا بر او قادر است من از يك مطلب خاص سؤال كردم سؤال از احياي موتي? بود; امّا اين صحنه كه براي من پيش آمد ?أَعْلَمُ?; مي‌دانم كه ?أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ? هرچه مصداق شيء است زير پوشش قدرت خداست اگر چيزي ممتنع باذات بود مثل دو دوتا پنج تا بود اين لا شيء است, لا شيء البته ‌اين‌چنين نيست كه تحت قدرت باشد اين ممتنعات بالذات مخصص ?أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ? نيستند, چون شيء نيستند واقعاً لا شيء هستند; لا ذات هستند: ?قَالَ أعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ?.
بررسي معناي «خاويه» و اقامه? شواهد قرآني بر آن
آخرين مطلبي كه مربوط به بحث امروز است درباره كلمه ?أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا? است اين ?خَاوِيَةٌ? هم به معناي خاليه است هم به معناي ساقط، آن معنايي كه در بحث اول و در روز اول به عرض رسيد آن معنا را مي‌شود با آياتي تأييد كرد. آن معنايي كه ذكر شد اين بود كه وقتي سقف بريزد ديوارها روي سقف خراب مي‌شوند قهراً اين ديوار علي السقف است علي العرش است صادق است كه بگوييم «خاويةٌ» اي «ساقطةٌ علي عروشها» اين جاهايي كه تخريب شده است ملاحظه فرموديد اول سقف مي‌ريزد بعد ديوارها روي سقف مي‌آيد در قرآن كريم راجع به اين موضوع كه سخن مي‌گويد مي‌فرمايد كه در سوره «حاقّه» مي‌فرمايد: ?فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ? وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ? سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً فَتَرَي الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَي كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ?; گويا اينها مثل دنباله‌ها و ريشه‌هاي درخت خرما هستند كه سقوط كردند. خب, چگونه سقوط كردند, نحوه سقوطشان در سوره مباركه «قمر» مشخص است آن هم درباره قوم عاد است. آيه هيجدهم به بعد سوره «قمر» اين است كه ?كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ ? إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمٍ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ ? تَنْزِعُ النَّاسَ?; اين تند باد, اين طوفان بادي اينها را از جا مي‌كند ?كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنقَعِرٍ? ?مُنقَعِرٍ? يعني قعر درآمده يعني ريشه درآمده, از قعر كنده شده, اين را مي‌گويند منقعر. خب, اگر قعر بر آيد روي رأس قرار مي‌گيرد, آن‌گاه اين قعر مي‌آيد روي شاخه‌هاي اين نخل، آن كه شاخه است بالاست, پايين مي‌رود [و] آن كه پايين بود روي شاخه قرار مي‌گيرد اين اماكن تخريبي ‌اين‌چنين مي‌شود كه سقف كه بالاست مي‌آيد پايين و اينكه پايين است روي سقف قرار مي‌گيرد لذا ?خَاوِيَةٌ عَلَي عُرُوشِهَا?.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»