موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 502

مدت زمان: 28.24 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.25 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.50 MB دانلود

رديف عنوان
1 تبيين معناي ?وَسِعَ كُرسيّه...? در آيه
2 مشعر بودن اسماي حسناي پايان آيات به محتواي آن آيه
3 انحصار علوّ نفسي و ذاتي در خداوند
4 عرش و كرسي در ديدگاه اهل سنّت
5 ناسازگاري معناي تخت و جسم در بحث كرسي با امّ‌المحكمات قرآن
6 تسبيح خاص اجنحه? فرشته‌ها در روايات حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
7 محدوده? وسعت رحمت و علم خداوند
8 نتيجه? بحث در مراد از كرسي و عرش
9 سرّ عدم عطف اسماء حسناي الهي در آيه
10 عطف آخرين اسم به لحاظ ادبي بودن كلام
11
12
13
14
15
16

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ?
در اين آيه مباركه كه به سيد الآيات معروف شد, چندين بخش بود كه مقداري از آنها بحث شد. به اين قسمت رسيديم كه فرمود خداي سبحان به همه اين امور عالم است و احاطه علمي دارد و آنها به چيزي از علم خدا احاطه ندارند, مگر اينكه خدا بخواهد. آن‌گاه فرمود: ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? «كرسي» لغتاً همان تخت است, چه اينكه «عرش» هم لغتاً همان تخت است.
پرسش ...
پاسخ: مفهوم كه همان است; منتها اين علم بالاصاله براي ذات اقدس الهي است و انسان مظهر عليم است. اگر مفهوم را از دست بدهد مي‌شود مشترك لفظي اگر مفهوم را حفظ بكند; منتها اصالت و استقلال ذات را از دست بدهد بشود مظهر ذات اقدس الهي, اشتراك معنوي باقي مي‌ماند, انسان آيت الهي است.
تبيين معناي ?وَسِعَ كُرسيّه...? در آيه
?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? گرچه لغتاً كرسي به معناي تخت است, ولي اصطلاحاً مقام فرمانروايي را كرسي و عرش مي‌گويند و كرسي را هم كه كرسي گفتند براي آن است كه تكرُّسي در او هست يعني تركّب و تراكب اجزايي در او هست و نشانه مقام فرمانروايي است وگرنه سخن از تخت و جسم و امثال ذلك نيست, زيرا كرسي خدا محيط به همه آسمانها و زمين است و همه مجموعه نظام در كرسي خداست و كرسي خدا حافظ مجموعه نظام آسمان و زمين است و احساس خستگي هم نمي‌كند و حفظ مجموعه آسمانها و زمين براي كرسي گران نيست, چون ظاهر ?لاَ يَؤُودُهُ? اين است كه ضمير به كرسي برمي‌گردد نه به ?الله? بنابراين اگر به ?الله? برگردد براي آن است كه مقام فرمانروايي براي اوست ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا? ولا يؤود اين كرسي را, «كرسي» يعني مقام فرمانروايي كه اين كرسي محيط به مجموعه آسمان و زمين است و منظور از سماوات و ارض نه تنها موجودات مادي است, بلكه مجموعه نظام آفرينش مراد است.
در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد اگر منظور خود آسمان و زمين باشد نه فرشتگاني كه در آسمانها هستند يا موجوداتي كه در زمين‌اند كلمه «ما فيهما» در كنار آسمان و زمين ذكر مي‌شود مثلاً گفته مي‌شود «سماوات و ما فيها», «ارض و ما فيها» وقتي گفته شد سماوات و ارض يعني مجموعه نظام آفرينش, اين مجموعه نظام آفرينش شامل ارواح و فرشتگان و امثال ذلك هم خواهد شد, آن‌گاه كرسي خدا محيط است و فراگير است نسبت به آسمانها و آسمانيها, نسبت به زمين و زمينيها كه حتي فرشته‌ها، انسانها، ارواح، نفوس، عقول همه و همه را دربر مي‌گيرد, چيزي كه وسيع باشد و مجموعه نظام, اعم از غيب و شهادت را دربر بگيرد معلوم مي‌شود تخت نيست [بلكه] مقام تدبير و ربوبيت ذات اقدس الهي است كه ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? اينكه در بحث قبل فرمود: ?لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ?; آنچه در آسمانها و زمينند ملك و مُلك حق‌اند اين مجموعه در سعه و احاطه كرسي حق قرار دارد كه ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? همان طوري كه در صدر اين آيه كريمه فرمود خدا حي قيوم است قسمت اثبات را ذكر كرد بعد صفت سلب را در كنارش يادآور شد, فرمود: ?لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ? در ذيل هم قسمت اثبات را اول ذكر مي‌كند, مي‌فرمايد: ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? بعد در كنارش قسمت سلب را ذكر مي‌كند, مي‌فرمايد: ?وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا? اثباتاً وسيع است, سلباً منزه از عجز و مشقت است «آده» يعني شق عليه و اثقله; براي خدا يا كرسي خدا حفظ مجموعه آسمان و زمين سنگين نيست. در بخشهاي ديگر فرمود كه آن كه آسمانها را نگه مي‌دارد خداست و اگر خداي سبحان آسمانها را رها بكند اينها سقوط مي‌كنند و احدي توان امساك اينها را ندارد خب.
مشعر بودن اسماي حسناي پايان آيات به محتواي آن آيه
?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? اسماي حسنايي كه در پايان آيه مطرح‌اند دليل مضمون آن آيه‌اند; هر آيه‌اي محتوايي دارد, اسمي كه در پايان آن آيه ذكر مي‌شود دليل آن محتواست مثلاً در آيات مغفرت پذيرش توبه را بيان مي‌كند بعد در ذيل آيه سخن از ?إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ? است. يا در آيه حدود و تعزيرات فرمان قطع يد سارق و امثال ذلك را طرح مي‌كند, در پايان آيه مي‌فرمايد: ?عَزِيزٌ حَكِيمٌ? ديگر ?إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ? و امثال ذلك مطرح نيست يا در بعضي از آيات مشابه اين, خدا شديد البطش است خدا ?شَدِيدُ الْعَذابِ? است تبهكاران را به دست عذاب مي‌سپارد: ?إِنَّ رَبَّكَ لَبِالمِرْصَادِ? اين گونه از تعبيرات هست خواه مربوط به قصص و سنن گذشته, خواه مربوط به حدود و تعزيرات, خواه مربوط به وعده‌ها, خواه مربوط به وعيد مضموني كه در آيه است به استناد آن اسمي است كه در پايان آيه يادآوري مي‌شود. قسمت مهم اين مسائل را اين كلمه ?العَلِيُّ العَظِيمُ? به عهده دارد, چون خدا عليّ محض است و عظيم صرف است پس همه اين موجودات تحت علو و عظمت او هستند.
انحصار علوّ نفسي و ذاتي در خداوند
اين كلمه ?وَهُوَ العَلِيُّ? با معرفه بودن خبر مفيد حصر است پس اگر آسمان عليّ است يك علوّ نسبي دارد نه علوّ نفسي, آسمان طبعاً خاضع است نفساً خاضع است نسبت به زمين علو دارد, لذا در آن آيه‌اي كه قبلاً بحث شد فرمود: ?وَعَنَتِ الوُجُوهُ لِلْحَيِّ القَيُّومِ? يا درباره همين آسمانها و زمين در سوره? مباركه? «مريم» آيه 93 و 94 اين‌چنين مي‌فرمايد: ?إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً ? لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً?; فرمود آنچه در آسمان و زمين است برده خدا هستند, گرچه اينها خيلي بلندند گرچه به اذن خدا مدبّرات عالم‌اند گيرندگان وحي‌اند, اما نسبت به ذات اقدس الهي كه علوّ نفسي و ذاتي دارد اينها خاضع‌اند: ?إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً? اين همان اسم فاعلي است كه حال را دربر مي‌گيرد نه در آينده بنده خدايند [بلكه] هم اكنون بنده وار مي‌آيند: ? لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً? آن‌گاه فرمود: ?وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ القِيَامَةِ فَرْداً?; همه اينها تنها در قيامت مي‌آيند, اگر در دنيا حساب انسانها حساب جمع است در قيامت هر كسي تنها مي‌آيد: ?وَيأْتِينَا فَرْداً? و اگر جريان فرشته‌ها هم حساب گروهي است هر‌كدام زير نظر يك فرشته خاص به سر مي‌برند كه بعضي از فرشته‌ها را خداي سبحان به عنوان مطاع ياد مي‌كند ?مُطَاعٍ? مثلاً جبرئيل (سلام الله عليه) مورد اطاعت فرشتگان فراوان است كه آنها مطيع‌اند و جبرئيل (سلام الله عليه) «مُطاع» يعني در آن موطن وحي‌يابي ?ثُمَّ? يعني در آن مقام جبرئيل (سلام الله عليه) ?مُطَاعٍ? است ?مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ? ولي در قيامت سخن از مطيع و مطاع نيست ?وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ القِيَامَةِ فَرْداً? نظام دنيايي, نظام اجتماعي است كه آنها گروهي كار مي‌كنند انسانها هم گروهي كار مي‌كنند دستور مي‌گيرند دستوري مي‌دهند تا اين عالم بگردد, اما وقتي نشئه شهادت به غيب تبديل شد نيازي به گرفتن فرمان و رساندن فرمان ديگر نشد نيازي به تدبير اين نظام نشد هركدام در قيامت حساب خاص خود را به عهده مي‌گيرند: ?وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ القِيَامَةِ فَرْداً? چون علو و عظمت ذاتي ذات اقدس الهي است اگر براي فرشتگان يا براي سماوات علو و عظمتي ياد شد نسبي است و نه نفسي. مسئله‌اي درباره عرش است و مسئله‌اي درباره كرسي كرسي در قرآن كريم راجع به ذات اقدس الهي فقط يك مورد ياد شد و همين آيه آيةالكرسي, است گرچه در سوره «ص» سخن از كرسي به ميان آمده و اما آن ديگر مربوط به تخت ظاهري بعضي از انبيا (عليهم الصلاة) است كه فرمود درباره سليمان سوره «ص» آيه 34 اين‌چنين فرمود: ?وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمانَ وَألقَيْنَا عَلَي كُرْسِيِّهِ جَسَداً ثمّ أنابَ? بنابراين كرسي در قرآن كريم نسبت به ذات اقدس الهي فقط يك جا ذكر شد [و] چيزي كه يك جا ذكر بشود حلش آسان نيست بر خلاف آن مطلبي است كه چند جا ذكر بشود, زيرا از باب تفسير قرآن به قرآن مي‌شود كمك گرفت و از جاهاي ديگر اين مورد بحث را روشن كرد, اما در روايات كرسي و عرش, عرش و كرسي اينها به عنوان مقام فرمانروايي ياد شده است.
عرش و كرسي در ديدگاه اهل سنّت
شما به موطّأ مالك بنگريد و از كلمات مالكيه هم مستحضر بشويد ببينيد كه آنها درباره عرش و كرسي چه بياني دارند آن وقت رواياتي كه مرحوم كليني نقل كرده است يا مرحوم صدوق (رضوان الله عليه) نقل كرده است درباره عرش و كرسي ببينيد اماميه چه طرز تفكري دارند, وقتي از مالك سؤال مي‌كنند ?الرَّحْمنُ عَلَي العَرْشِ اسْتَوَي? يعني چه؟ او مي‌گويد «الاستواء معلوم, الكيفية مجهولة و السؤال بدعة» اين را بزرگان اهل سنت به عنوان يك كلمه قصير و به عنوان يك سخن بلند از مالك نقل كردند كه استوا معنايش روشن است چگونه خدا بر عرش مستوي است اين كيفيتش مجهول است؟ اصلاً فهميدن بدعت است وقتي سؤال بدعت شد جواب هم مي‌شود بدعت انديشيدن مي‌شود بدعت, اين است كه مانده قرآن دست اينها, اسير دست اينها شد. اين كه در بيانات حضرت امير (عليه السلام) در آن عهدنامه مالك به مالك فرمود دين دست اينها اسير بود به همين مناسبت بود, فرمود: «فإنّ هذا الدينَ قد كان أسيراً في أيدي الأشرار» كسي بخواهد قرآن را معنا بكند اينها نمي‌گذارند كسي بخواهد اسرار عبادات را تشريح كند اينها نمي‌گذارند كسي بخواهد اسرار حج را بيان كند اينها نمي‌گذارند, فرمود مالك! اين دين دست اينها اسير بود: «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار» نماز بود روزه بود حج و زكات بود خمس بود به آن صورت غنيمت و امثال ذلك, نه خمسي كه اهل‌بيت مي‌فرمايند, اما يك دين اسير. فرمود تمام تلاش ما بايد اين باشد كه دين را از دست اينها آزاد كنيم «فإن هذا الدين قد كان أسيراً في أيدي الأشرار يُعْمَل فيه بالهوي و تُطْلَبُ به الدنيا» خب, وقتي [مالك در موطأ] بگويد كه سؤال بدعت است راه هر گونه تفكر و انديشه هم بسته است, اما در روايات ما بنگريد خواند كرسي و عرش يا هر دو ناظر به مقام فرمانروايي و تدبير و علم حق‌اند, يا ناظر به دو مرتبه از مراتب علم و تدبير حق‌اند لذا در بعضي از روايات يكي از اينها به ديگري به عنوان محيط ياد شده است كه يكي محيط به ديگري است.
ناسازگاري معناي تخت و جسم در بحث كرسي با امّ‌المحكمات قرآن
سخن از تخت و جرم و جسم و امثال ذلك نيست, زيرا گرچه قرآن داراي متشابهات هست, ولي محكمات فراوان دارد و محكم‌ترين محكمات، ام المحكمات كه محكمات, امّ المتشابهات‌اند اين جمله مباركه ?لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ? است. گرچه محكمات امّ المتشابهات‌اند, ولي محكمات هم يك امي دارند كه امّ المحكمات اين جمله است كه هيچ چيزي شبيه ذات اقدس الهي نيست و ذات اقدس الهي اجل از آن است كه شبيه چيزي باشد و اشياء أدْوَن از آنند كه شبيه ذات اقدس الهي باشند: ?لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ? اين از محكم‌ترين محكمات قرآن كريم است. مسئله تخت و تكيه بر تخت و امثال ذلك اين با ?لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ? هرگز سازگار نيست. در قرآن كريم براي عرش حاملاني مشخص كرد و فرشته‌ها را حاملان عرش مي‌داند و طائفين حول عرش مي‌داند و عرش را در قيامت بر گرده هشت حامل معرفي مي‌كند در پايان سوره «زمر» اين‌چنين فرمود: ?وَتَرَي المَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ العَرْشِ?; ملائكه‌اي كه وارد قلب رسول اكرم (صَلّي الله عَليهِ وَ آلهِ وَ سلّم) مي‌شوند اينها اطراف عرش خدا دور مي‌زنند خب, چيزي كه وارد قلب پيغمبر مي‌شود معلوم مي‌شود از قبيل هوا و فضا نيست, چون منظور از قلب اين نيست كه در قسمت چپ هر انسان قرار دارد كه. قلب يعني آن حقيقت انسان روح انسان آن لطيفه انسان آن كه وحي را مي‌گيرد, فرمود: ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ? عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ? يا در جريان سوره? مباركه? «انعام» آمده است كه هفتاد هزار فرشته اين سوره? مباركه را بدرقه كردند, خب قرآن بر قلب نازل مي‌شود و اين همه فرشته‌ها بر قلب فرود مي‌آيند قلب هم منظور روح است, معلوم مي‌شود فرشته‌اي كه بال و پر دارد نيست فرشته‌اي كه دست و پا دارد نيست فرشته‌اي كه وحي را به قلب وارد مي‌كند: ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ ? عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ? اينها اطراف عرش خدا هستند, معلوم مي‌شود سخن از تخت نيست ?وَتَرَي المَلاَئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ العَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالحَقِّ وَقِيلَ الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ? كه پايان سوره «زمر» است. آيه هفت سوره «غافر» اين‌چنين است ?الَّذِينَ يَحْمِلُونَ العَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الجَحِيمِ?; آنها كه حاملان عرش الهي‌اند آنها كه اطراف عرش‌اند همه و همه به حمد حق تسبيح مي‌كنند به خدا ايمان دارند و براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند, گرچه در بخشهاي ديگر آمد: ?وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ?; براي همه كساني كه در روي زمين‌اند طلب مغفرت مي‌كنند, در اين كريمه فرمود براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند ?يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ? نه يعني هر كه در روي زمين است هر كسي را آنها مي‌بينند و فرشتگان غير از مؤمن را نمي‌بينند, چون مؤمن است كه نور دارد با نور ديده مي‌شود, غير مؤمن نور ندارد فرشته‌ها او را نمي‌بينند جزء ?مَن فِي الأَرْضِ? نيست, مثل اينكه ما وقتي سر بلند مي‌كنيم فقط ستاره‌هاي آسمان را مي‌بينيم اگر يك اجرام ديگري باشند كه نور ندارند كه آنها را نمي‌بينيم. ستاره آسمان چون روشن است ديده مي‌شود, مؤمن هم چون روشن است ديده مي‌شود و وجود مبارك صديقه كبرا (صلوات الله عليها) را كه زهرا ناميدند براي اينكه در محراب عبادت أزهر بود و مي‌تابيد و فرشته‌ها نور مي‌ديدند, از اين جهت زهرا شد; مي‌تابيد تابان بود. مؤمن كه نور دارد فرشته او را مي‌بيند, غير مؤمن كه ?ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ? چون تاريك است فرشته‌ها او را نمي‌بينند. نمازگزار وقتي در محراب عبادت ايستاده است آنجا نور مي‌تابد يا روشن است, چه اينكه اگر يك جرم تاريكي در آسمان باشد ما آنها را نمي‌بينيم. پس آن آيه‌اي كه فرمود: ?يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأَرْضِ? با اين كريمه‌اي كه مي‌فرمايد براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند منافاتي ندارد.
پرسش ...
پاسخ: ?أُوْلِي أَجْنِحَةٍ مَّثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ? يعني شئون گوناگون وظايف گوناگون نه يعني نظير كبوترها چندتا بال و پر دارند.
تسبيح خاص اجنحه? فرشته‌ها در روايات حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
در خطبه نهج‌البلاغه هست وقتي فرشته‌ها را معرفي مي‌كند اين اجنحه فرشته‌ها را به عنوان اينكه مسبح ذات حق‌اند ياد مي‌كند معلوم مي‌شود اين نظير بال و پر كبوتر نيست, چون اگر آن تسبيح عمومي باشد خب بال و پر كبوتر هم كه تسبيح مي‌كند, اين ديگر خصيصه‌اي براي جناح فرشته نيست. اينكه حضرت در نهج‌البلاغه دارد اجنحه و بالهاي فرشتگان تسبيح‌گوي حق‌اند اگر آن تسبيح عمومي باشد كه ?وَإِن مِن شَيْ‏ءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ? خب, جناح كبوتر هم كه تسبيح مي‌كند معلوم مي‌شود يك تسبيح خاص است.
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر مي‌بيند حضرت, اما كسي كه كنار حضرت نشسته است نمي‌بيند, چنين شهودي است. جبرئيل (سلام الله عليه) مي‌آيد گزارش مي‌دهد و افراد نشسته‌اند وضع پيامبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) مي‌بينند عوض شده است هيچ كسي نمي‌بيند, معلوم مي‌شود يك ديدي است كه مخصوص خود پيامبر است.
محدوده? وسعت رحمت و علم خداوند
در اين كريمه فرمود فرشته‌ها منطقشان اين است ?رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الجَحِيمِ? ; عرض مي‌كنند خدايا! تو كل شيء را با وسعت اداره مي‌كني, يكي از اسماي حسناي حق سبحانه تعالي ?وَاسِعٌ? است كه او وسيع است: ?وَاسِعٌ?; ?إِنَّ اللّهَ وَاسِعٌ عَلِيمٌ? وسعت خدا را اينها بيان مي‌كنند يعني رحمتاً و علماً وسيع است; رحمت او فراگير است, چيزي نيست كه مصداق شيء باشد و مشمول رحمت مطلقه حق نباشد, چيزي نيست كه مصداق شيء باشد و مشمول علم حق نباشد: ?رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً?.
نتيجه? بحث در مراد از كرسي و عرش
چون عرش با فرشتگان اداره مي‌شود و حرف فرشته‌ها اين است كه خدا از نظر رحمت و از نظر علم وسيع است, معلوم مي‌شود اينكه فرمود: ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? يعني كرسي علم، كرسي تدبير از علما به عنوان كراسي ياد مي‌كنند, چه اينكه به عنوان اوتاد ياد مي‌كنند القابي كه به علما مي‌دهند مي‌گويند اينها كراسي نسل‌اند اينها اوتاد ارض‌اند كرسي آن مقام فرمانروايي و علم است, چه اينكه در قيامت هم اين عرش خدا با هشت حامل اداره مي‌شود. در آيه هفده سوره? «حاقه» اين‌چنين آمده است: ?وَالمَلَكُ عَلَي أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ? «ارجاء» يعني اطراف. آيه سوره «غافر» اين بود كه ?الَّذِينَ يَحْمِلُونَ العَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ? يعني حاملان عرش و اطرافيان عرش, در آيه هفده سوره «حاقه» هم فرمود فرشته در اطراف عرش است و عرش خدا را بالاي سرشان در قيامت هشت نفر حمل مي‌كنند كه اين مدبرات ثمانيه‌اند به عدد ابواب بهشت, عرش چيزي نيست به نام تخت و مانند آن كه فرشته او را بربالاي سر حمل كند. بنابراين ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ? يعني «وسع تدبيره و علمه» و امثال ذلك.
سرّ عدم عطف اسماء حسناي الهي در آيه
اما اينكه فرمود: ?وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? و ساير اسما را بدون «واو» ياد كرده است و در پايان اين «واو» را آورده براي اين نكته است, اصل مسئله آن است كه تمام اين اوصافي كه براي خداي سبحان ذكر شده است اينها نوعاً بدون «واو» است ?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ? ديگر نفرمود «و الحي القيوم» يا «و الحي و القيوم» «و لا تأخذه» نيست هيچ‌كدام عطف نشده [بلكه] همه اينها بدون عطف است ?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ? اگر ?لاَ نَوْمٌ? عطف شده است براي اينكه بر ?سِنَهٌ? عطف شد, نه اينكه درباره اسماي حسناي حق باشد. باز نفرمود «و له ما في السماوات» هيچ‌كدام از مفردها را بر ديگري عطف نكرد آنچه به الله برمي‌گردد, هيچ‌كدام از جمله‌ها را هم بر يكديگر عطف نكرد, آنچه به الله برمي‌گردد همه مفردها بي‌عطف است مگر آنهايي كه بخود خلق برمي‌‌گردد, مثل ?لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ? يا آنچه به آسمان و زمين برمي‌گردد, فرمود: ?لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ? و اما آنچه به الله برمي‌گردد مثل «الحي، القيوم العلي، العظيم» يا جمله‌هايي كه به الله برمي‌گردد, نظير ?لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ? هيچ‌كدام از اين جملات عطف نشده, چون در حقيقت, همه اينها از باب تفصيل بعد از اجمال شرح بعد از متن, عطف بيان قبلي‌اند. اصلش اين است ?اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ? اين هويت مطلقه به منزله متن است اين متن را با عطف بيانها تفصيل و شرح مي‌دهد ?الحَيُّ القَيُّومُ? هست ?لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ? هست ?لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ? هست ?مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ? هست ?يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم? هست ?لاَ يُحِيطُونَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاءَ? هست ?وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ? هست ?لاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا? هست اينها شرح اين متن است شرح آن هويت مطلقه است. ذات اقدس الهي داراي اين گونه از اسماء است, شرح را كه بر متن عطف نمي‌كنند تفصيل را كه بر اجمال عطف نمي‌كنند, نظير پايان سوره? مباركه? «حشر» است كه اينها هيچ‌كدام با «واو» عطف نشده است. آيه 22 به بعد سوره «حشر» اين است كه ?هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَالِمُ الغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ ? هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ المَلِكُ القُدُّوسُ السَّلاَمُ المُؤْمِنُ المُهَيْمِنُ العَزِيزُ الجَبَّارُ المُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ? هُوَ اللَّهُ الخَالِقُ البَارِئُ المُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الحُسْنَي يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ?.
عطف آخرين اسم به لحاظ ادبي بودن كلام
اما چرا اين آخري با «واو» شد, براي اينكه نشانه ادبي بودن كلام اين است كه آن آخر را با «واو» ذكر مي‌كنند, لذا هم در پايان سوره? مباركه? «حشر» فرمود: ?وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ? هم در پايان آيه «آيةالكرسي» فرمود: ?وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? «العليُّ و العظيم» ذكر نفرمود, فرمود: ?وَهُوَ العَلِيُّ العَظِيمُ? نفرمود «و هو العلي و العظيم» اين پايان با «واو» ذكر شده است. مطلب بعدي آن است كه راه اثبات حيات براي ذات اقدس الهي چيست؟ سخني در تفسير المنار هست آن سخن, سخن خوبي است, اما رشيد رضا مي‌گويد اين سخن در كلمات استاد ما بود در كتب تفسير و كلام نيافتيم امثال ذلك, درحالي كه اين سخن را مرحوم صدرالمتألهين مكرر فرمود بعد شاگردان او در اقطار عالم پراكنده كردند بعد نوبت به محمد عبده و امثال ذلك رسيده است كه راه اثبات حيات براي ذات اقدس الهي چيست؟ اين را ملاحظه مي‌فرماييد.
«وَ الحَمدُ للهِ رَبّ العالمين»