موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 554

مدت زمان: 27.52 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.18 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.37 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنـــــوان
1 تقابل تضاد بين مصالح انفاق و مضارّ ربا
2 لزوم تصرف در معني اكل و ربا در فراز «يأكلون الربا»
3 فقه اللغه ربا همراه تشبيه معقول به محسوس در آيه «لا يقومون الاّ...»
4 اوصاف جاهل ظالم در مسائل علمي, اجتماعي و اقتصادي
5 تشبيه معقول به محسوس درباره? وضعيت منافقين
6 حكم به مجنون بودن تشبيه‌كنندگان بيع به ربا
7 مجادل بودن از اوصاف اصلي اهل ربا
8 حفظ معناي لغوي حليّت و حرمت در حكم حلال بودن بيع و حرام بودن ربا
9 حكم ربا قبل و بعد از حرمت آن
10 حكم رباخوار غير مسلمان نسبت به گذشته بعد از توبه
11 بررسي حكم رباخوار مسلمان نسبت به گذشته بعد از توبه
12 تبيين اصل «عطف بما سبق نشدن قانون» در قرآن كريم
13 خلود در آتش نتيجه? رباخواري بعد از علم به تحريم
14 برده شدن اكثريت انسان‌ها نتيجه? جواز ربا در دنيا
15 دو شرط لازم در اكل مال جهت جلوگيري از اكل مال بالباطل


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?
تقابل تضاد بين مصالح انفاق و مضارّ ربا
تناسب تضادي كه بين صدقه و رباست، ايجاب كرد كه بحث ربا در خلال مسائل صدقه يا در كنار بحث انفاق ذكر بشود، قهراً نوع احكامي كه براي انفاق و صدقه بود مقابل آنها براي ربا هست، تاكنون چندين حكم فقهي اخلاقي كلامي و اجتماعي براي انفاق و صدقه ذكر شد كه مقابل نوع آن احكام براي ربا هست يعني اگر صدقه ?فِي سَبِيلِ الله? است، ربا قدم برداشتن في سبيل الغي و الطاغوت است، اگر صدقه ?ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ? است ربا «ابتغاء مرضات الشيطان و ابتغاء مرضات النفس» است، اگر انفاق و صدقه ?تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم? است، ربا «تحطيطاً و تنزيلا من انفسهم» هست يعني اگر انفاق و صدقه پايگاه انسان را تثبيت مي‌كند، ربا پايگاه انسان را متزلزل مي‌كند كه ?عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ? خواهد بود، اگر صدقه انسان را مثل بنيان مرصوص مي‌كند ربا انسان را به لبه لرزان آتش مي‌رساند كه مقابل با ?تَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِم? باشد و اگر مسئله صدقه و انفاق طوري است كه يا ?ضِعْفَيْنِ? است يا اضعاف مضاعفه است يا الي سبع مائه است و هفتصد برابر است يا بيشتر تا انفاق در چه موردي باشد، چه مالي باشد، خلوص منفق چقدر باشد، درباره ربا هم اين‌چنين است، گاهي خطر ربا در اثر اينكه ظلم، كم است خطرش هم كم است گاهي در اثر اينكه ظلمش متوسط است خطرش هم متوسط است، گاهي اگر خطرش عالمگير بود ضررش هم عالمگير خواهد شد. معادل انفاق است از نظر تقابل تضاد به اين مناسبت بسياري از مضارّي كه براي ربا هست در مقابل مصالحي كه براي انفاق و صدقه هست در اين آيات ربا آمده يا تصريحاً يا تلويحاً.
لزوم تصرف در معني اكل و ربا در فراز «يأكلون الربا»
مطلب دوم آن است كه همان‌طوري كه اكل منظور مطلق تصرف است، ربا هم منظور اخذ و قرار داد مطلق است كه زمينه براي فراهم كردن مالي است كه آن مال مأكول مي‌شود. در بحثهاي ديگر كلمه اكل به معناي مطلق تصرف روا بود مؤونه ديگر نداشت، نظير ?لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ? كه اسناد اكل به مال كنايه از مطلق تصرف است. اما اگر گفتند ربا نخوريد ربا به معناي زياده است نه مال زايد، آن‌گاه يك عنايت ديگري اينجا لازم است. يك وقت خود مال مطرح است اسناد اكل به مال نظير ?لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ? يعني «لا تتصرّفوا»؛ اما اينجا نفرمود مال ربوي را نخوريد يا مال ربوي را مي‌خورند، فرمود ربا مي‌خورند ربا آن كار است نه آن مال، آن زياده است نه آن زائد، اگر مال زايد را بگويند ربا، آن وقت اسناد اكل به آن مال زايد، نظير اسناد اكل به مال يتيم يا ساير اموال محرمه است كه منظور مطلق تصرف است؛ اما ربا اصلاً قابل خوردن هم نيست، ربا آن زياده گيري است نه آن مال زايد است، آن مال زايد را مي‌گويند مال ربوي بنابراين درباره ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا? هم بايد درباره اكل تصرف كرد كه منظور مطلق تصرف است نه خصوص خوردن و هم منظور از ربا اين است كه چيزي كه به وسيله ربا حاصل مي‌شود، ما هم در تعبيرات فارسي داريم مي‌گوييم رباخوار، رشوه‌خوار و امثال ذلك اگر آن اخذ، رشوه باشد اسناد خوردن به رشوه با مسامحه همراه است اگر آن مالي كه با رشوه گرفته شد به آن اكل اسناد پيدا كرد، البته منظور مطلق تصرف است.
فقه اللغه ربا همراه تشبيه معقول به محسوس در آيه «لا يقومون الاّ...»
مطلب سوم آن است که ربا لغتاً يعني امر زايد، نظير آنچه در سوره? مباركه? «حج» آيه? پنجم بحثش گذشت كه فرمود: زمين وقتي بارش باران را ببيند اهتزاز دارد و ربوه مي‌شود ?اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ? يعني «زادت» كه ربا همان زياده است و مطلق زياده منظور نيست، بلكه زياده در قرض است يا زياده در مالهاي ربوي در آنجاهايي كه با عقد بيع انجام مي‌گيرد. مطلب چهارم اين است كه اين بيان كه فرمود: ?لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي? از باب تشبيه معقول به محسوس است يعني اين قرآن كريم و دين آمده است كه انسان را از نظر فكر، عاقل كند از نظر عمل عادل كند كه مجموع آن عقل و اين عمل گاهي در سوره? مباركه? «ابراهيم»، گاهي هم در سوره? «حديد» بازگو شد كه ?الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ?؛ مردم را نوراني كنيد. هدف عام هم در سوره? مباركه? «حديد» مشخص شد كه ?لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? اگر كسي فكرش تيره بود و عملش ظلم، اين نه از نظر فكر عاقل است و نه از نظر عمل عادل اين ديوانه وار زندگي مي‌كند، اين «لا يقوم الا مخبَّطا و مجنونا» يعني «لا يعيش، لا يتكلم، لا يتفكر، لا يسمع، لا يَكتُب، لا يُبصِر الا مُخبَّطاً» و اگر رواياتي كه در زمينه قيامت آمده است در كنار اين آيه طرح بشود اين تطبيق است هرگز تفسير نيست كه اين آيه را مخصوص به قيامت بدانند، البته در قيامت درون اين رباخوار كه سفاهت است ظهور مي‌كند و ديوانه‌وار محشور مي‌شود. پس آنهايي كه متدين‌اند برابر ?لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? عاقلاً عادلاً زندگي مي‌كنند و آنهايي كه اين مكتب الهي را قبول ندارند، جاهلاً ظالماً زندگي مي‌كنند.
اوصاف جاهل ظالم در مسائل علمي, اجتماعي و اقتصادي
چون عقل نيست مي‌شود جنون و اگر كسي مجنوناً زندگي بكند همين است كه فرمود ?لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? پس اين خط مشي‌اش جنون‌آميز است و ديوانه‌وار حركت مي‌كند. از اين گروه قرآن كريم گاهي اين‌چنين ياد ‌مي‌كند كه ?صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ? با اينكه اينها حرف مي‌زنند مي‌بينند حركت مي‌كنند سخن ‌مي‌گويند مي‌انديشند؛ اما چون در مسير نور و عدل نيست ?لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? نيست، وقتي ?لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ? نبود مي‌شود «يقومُ النّاسُ بالظلم» و اگر عدل، عقل است و ظلم، ضد عقل است پس اين ظالم در حقيقت ديوانه است، لذا قرآن كريم اينها را عاقل نمي‌داند، مي‌فرمايد ?فَهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ? گاهي هم كه مسائل اجتماعي نظير وحدت و هماهنگي و انسجام مطرح مي‌شود، مي‌فرمايد که اينها ظاهراً باهم‌اند باطناً باهم نيستند، براي اينكه عاقل نيستند اين را در سوره? مباركه? «حشر» فرمود كه ?تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّي ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ? آن‌كه با ديگري سر ناسازگاري دارد ديوانه است و فردا روشن مي‌شود، اين عاقل نيست ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ? يا در مسائلي كه مربوط به جبر و تفويض و حسنات و سيئات و امثال ذلك است در سوره? مباركه? «نساء» آيه? 78 فرمود اينها بديها را و خوبيها را از هم جدا مي‌كنند يكي را به خدا اسناد نمي‌دهند، ديگري را به خدا اسناد نمي‌دهد مگر مي‌شود چيزي در جهان امكان يافت بشود و به خدا ارتباط پيدا نكند؟ ?قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً?؛ اصلاً اينها حرف نمي‌فهمند، مگر مي‌شود بعضي از امور امكاني در جهان امكان به خدا ارتباط پيدا بكند بعضي از امور با اينكه ممكن‌الوجود است به خدا هيچ ربطي نداشته باشد. پس اينها در مسائل علمي «لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قولاً» هستند در مسائل اجتماعي ?تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّي? هستند ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ يَعْقِلُونَ? هستند در مسائل اقتصادي و مانند آن هم مُخبَّطانه زندگي مي‌كنند، كل اين جريان اين است كه آن نور را اينها ندارند.
تشبيه معقول به محسوس درباره? وضعيت منافقين
لذا از باب تشبيه معقول به محسوس در همين آيه و در آيه? هفده به بعد سوره? مباركه? «بقره» كه بحث‌اش قبلاً گذشت درباره منافقين اين‌چنين مي‌فرمايد: ?مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِي ظُلُمَاتٍ لاَيُبْصِرُون ? صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ ? أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ مِنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَاللّهُ مُحِيطٌ بِالْكَافِرِينَ? اينها چون نور مستمِر ندارند منتظر جهش برق آسمان‌اند. خب، با جهش برق آسمان كه هيچ مسافر راه گم كرده‌اي به مقصد نمي‌رسد، يك انسان ديوانه‌اي به اين برق آسمان اكتفا مي‌كند، كسي كه راه بلد نيست شب هم تار هست چراغ هم ندارد راه هم نمي‌داند، فقط منتظر است كه چه زماني برق مي‌جهد و او راه را ب‌بيند، خب اگر برق بجهد او فقط جلوي پاي خود را مي‌بيند جلوتر را كه نمي‌بيند، آن هم يك لحظه مي‌بيند. اين همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كه فرمود: «ليس في البرق الخاطفِ مُستَمتَعٌ لمن يَخُوض في الظلمة» يعني كسي كه در تاريكي فرو رفته است كه نمي‌تواند با برق لحظه‌اي راه را پيدا كند به مقصد برسد كه، اين چه بهره‌اي مي‌برد. اگر كسي چند صباحي با مال ربا بالا آمده است اين چند روز مثل آن يك لحظه برق شب تار انسان راه گم كرده است. در اين كريمه هم فرمود كه هر وقت برق زد اينها راه مي‌روند، هر وقت برق خاموش شد اينها مي‌ايستند، پس اينها در حقيقت وقتي هم كه برق ندارند راه مي‌روند مُخبَّطانه راه مي‌روند، مثل خَبط ناقه عشواء.
حكم به مجنون بودن تشبيه‌كنندگان بيع به ربا
?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? خب، اينها براي آن است كه صرف اين كار را انجام مي‌دهند ظلم مي‌كنند يا اصلاً درك ندارند. مي‌فرمايد اينها دو گونه هستند: يك وقت است كسي مسلمان است موحد است مي‌داند اين عقوبت را در بر دارد معصيت كبيره است، گاهي آلوده مي‌شود اينها يك حساب دارند؛ يك وقت نه نظير دنياي ربوي كنوني اصلاً فكرشان اين است كه بيع مثل رباست و اين بهترين راه درآمد است؛ به قدري ربا به عنوان يك اصل اقتصادي سودآور براي آنها مطرح است كه مي‌گويند ربا اصل است داد و ستد فرع است، آن داد و ستدي كه شما مي‌كنيد مثل آن است كه ما داريم، كه آنچه را خود دارند كه ربا باشد آن را اصل قرار مي‌دهند، داد و ستد و تجارت را فرع قرار مي‌دهند اين فرع را به آن اصل تشبيه مي‌كنند اين مي‌شود جنون كه انسان بيايد كار كساني كه كالا توليد مي‌كنند با ابتكار و صنعت كالاي توليد شده را عرضه مي‌كنند و همه مشكلات اجتماعي را با اين توليد حل مي‌كنند و خود را هم در رديف يكي از آنها مي‌شمارند اينكه اساس اقتصاد است اين را فرع قرار بدهد و آن امتصاص دماء مردم را كه امري است بيّن‌الغي، آن را اصل قرار بدهد بعد بگويد بيع، مثل رباست نگويد ربا مثل بيع است، اين مي‌شود جنون. يك وقت براي تبرئه خود مي‌گويد كاري كه من مي‌كنم مثل كاري است كه ديگران مي‌كنند؛ ديگران كالا مي‌فروشند يا كالا اجاره مي‌دهند من پول اجاره مي‌دهم اين يك طرز فكر است، يك وقت مي‌گويد نه اصل را بايد بر ربا گذاشت و خريد و فروش و تجارتي كه ديگران دارند آن فرع است، آن فرع مثل اين اصل است كه بيع را به ربا تشبيه مي‌كند نه ربا را به بيع، اين مي‌شود مُخبَّط ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در حالي كه اين بيّن‌الغي است آن بيّن‌الرشد، اين بيّن‌الغي را اصل قرار مي‌دهد آن بيّن‌الرشد را فرع قرار مي‌دهد و آن را تشبيه مي‌كند.
مجادل بودن از اوصاف اصلي اهل ربا
مطلب بعدي آن است كه چون اين‌گونه افراد مجادل‌اند كه ?يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ? به مسلمين و به مسئولين اين مكتب وحي كه پيام خدا را رساندند كه ربا حرام است مي‌گويند بيعي كه شما داريد مثل ربايي است كه ما داريم، چرا كار ما بد است و كار شما بد نيست. اگر بگويند رباي ما مثل بيع شماست اين براي تبرير و توجيه كار خودشان است؛ اما اگر بگويند بيع شما مثل رباي ماست اين حمله است اين هجوم است كه شما چرا ما را سرزنش مي‌كنيد؟ اگر بد است كار شما هم که بد است شما هم كه مثل ما داريد از مردم سود مي‌گيريد اين از باب ?يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِنَا? است كه گفتند ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? بنابراين اگر يك انساني كه مُخبَّطانه حركت مي‌كند تعادل ندارد كسي كه رباخوار هست هم تعادل ندارد.
حفظ معناي لغوي حليّت و حرمت در حكم حلال بودن بيع و حرام بودن ربا
مطلب بعدي كه فرمود: ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? خدا خود را در مقابل اينها قرار نداد، فرمود حرف آنها اين است من با آنها حرفي ندارم من مي‌گويم بيع حلال است و ربا حرام، در بحث ديروز ملاحظه فرموديد كه اين حلّيت و حرمت معناي لغوي خودشان را حفظ كردند يعني بيع و تجارت، حلاّل همه مشكلات است و ربا، حرّام است در برابر حلاّل يعني همه را بند مي‌كند و عَقّاد است و حرمت را از آن جهت حرمت گفتند كه انسان را محروم مي‌كند ربا انسان را از زندگي محروم مي‌كند، حرّام است، عقّاد است در مقابل بيع كه حلّال است همه مشكلات با بيع حل مي‌شود؛ منتها حلاّل بودن بيع بالذات نيست خداست كه اين را گشود و حرّام بودن ربا هم بالذات نيست، خداست كه اين را بست يكي را بست يكي را باز كرد. از آن جهت كه دين هم با حكمت دعوت مي‌كند هم با موعظه دعوت مي‌كند هم با جدال احسن، فرمود: ?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? فرمود ما موعظه را كه در اختيار همه قرار داديم. يك وقت است درِ خانه را مي‌بندند موعظه را راه نمي‌دهند اين كساني است كه انگشت به گوششان مي‌گذارند كه حرف راه پيدا نكند همان ?يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ? است و امثال ذلك، نظير آنچه درباره قوم نوح بود و امثال ذلك. يك وقت نه راه دل باز است كه سخن حق بيايد اگر راه دل باز بود سخن حق به طور طبيعي آمد او هم اين مهمان را جا داد نهي از منكر الهي در او اثر كرد و منتهي شد ?فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ?.
حكم ربا قبل و بعد از حرمت آن
اين ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? در قرآن كريم و در اسلام دو امر را به همراه دارد: يكي اينكه قانون عطف بر ما سبق نمي‌شود، اين را كه بشر امروز گرفت از قرآن آسماني گرفته است؛ يك وقت است كه نه قانون بود و آنها تن به قانون نمي‌دادند، آن را قاعده كليه «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه» مي‌گيرد. بيان ذلك اين است كه آنهايي كه ربا گرفتند دو گروه‌اند: يك عده قبل از نازل شدن حكم فقهي ربا، ربا گرفتند و وقتي حكم فقهي‌اش نازل شد كه ربا تحريم شد اين قانون عطف بما سبق نمي‌شود و هر كه ربا خورد، خورد قبلاً حرام نبود اصلاً يا حرمت ربا به آنها نرسيده بود؛ اما آن أَسناد ربوي را كه در دفترهاي خود ضبط كردند از آن به بعد حق وصول ندارند، لذا حضرت وقتي كه در مكه خواست سخنراني كند فرمود كه همه اسناد ربوي «تَحتَ قَدَمَيَّ هاتَينِ» اول هم از عموي خود شروع كرد، فرمود اين عموي رباخوار مرا بگيريد -عباس- اسناد او را پاره كنيد اين است كه قانون عطف بما سبق نمي‌شود.
حكم رباخوار غير مسلمان نسبت به گذشته بعد از توبه
يك وقت است كه نظام، نظام اسلامي است حكم آمده تحريم ربا آمده و اين شخص مسلمان نبود و مشغول رباگيري بود، نظير ساير محرمات بعد وقتي اسلام را پذيرفت، اينجا نمي‌شود گفت كه قانون عطف بماسبق نمي‌شود، براي اينكه احكام فقهي شامل مسلمين و كافران همه خواهد بود، قانون آمده او هم مشمول قانون الهي بوده و بايد هم اين كار را نمي‌كرد؛ اما تفضلاً و تحنناً اين قانون را رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) آورده است كه «الاسلامُ يَجُبُّ» يعني يقطعَ «مَا قَبلَه» فرمود: «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه» اين دو قسم.
بررسي حكم رباخوار مسلمان نسبت به گذشته بعد از توبه
فرع سوم است كه مشكلي به همراه دارد و آن اين است كه يك رباخواري مسلمان بود و مرتب ربا مي‌خورد و الآن توبه كرد. اين جاست كه بعضيها خواستند فتوا بدهند كه ?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? اطلاقش او را هم مي‌گيرد، اين است كه مشكل است. اگر يك مسلمان رباخواري بعد از مدتي توبه كرده است، همان‌طوري كه نسبت به آينده بايد اسناد را ابطال كند نسبت به گذشته هم مديون است بعضي خواستند بگويند اطلاق اين را هم مي‌گيرد پس مسئله اول اين است كه اين ?فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? اين همان اصل كلي است كه قرآن ياد مردم داد كه قانون عطف بما سبق نمي‌شود و اگر كسي بعد از آمدن قانون، باز ربا مي‌گرفت و مسلمان نبود آن قاعده «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه» مي‌گيرد و اگر نه از قسم اول بود نه از قسم ثاني بود، بلكه قسم ثالث بود اين نبايد كه به اين ?فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? تمسك كرد، بلكه اطلاقاتي كه مال مردم را بايد بدهيد ?لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم? امثال ذلك اين را مي‌گيرد. اما مطلب اينكه قانون عطف بر ما سبق نمي‌شود، اين در بسياري از موارد قرآن كريم هست.
پرسش ...
پاسخ: بسيار خب؛ محفوف است به كسي كه كافر بود نه كسي كه مسلمان بود و عقيده داشت ربا معصيت كبيره است بعد ربا مي‌خورد، آن كسي كه نمي‌گفت ?إِنَّمَا البَيعُ مِثلُ الرِّبَا? او عقيده‌اش اين بود كه بيع، بيعٌ و «انما الربا كالخمر» است و مع‌ذلك اين معصيت را مرتكب مي‌شد، مسلماني بود رباخوار نمي‌گفت ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اين حالا ?جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي?
پرسش ...
پاسخ: نه درباب حدود تعبداً خارج شده است كه «ادرَءُوا الحدودَ بالشُّبُهاتِ» وگرنه در غير حدود كه جاهل مقصر حتي «لَا تُعاد» گفتند او را نمي‌گيرد.
پرسش ...
پاسخ: نظير نبود، صغراي همان كبرايي بود كه مورد قبول است «ادرءوا الحدود بالشبهات» نظير چيست؟ در غير حدود كه نظيري نداريم، در خصوص مسائل صلات هم حتي گفتند كه «لَا تُعَاد» اين را نمي‌گيرد با تمام قدرتي كه صحيحه زراره دارد، اين «لَا تُعَاد» فقط آنجايي را مي‌گيرد كه كسي نسياناً اَجزاء را ترك كند؛ اما اگر كسي جاهل مقصر باشد نرود مسئله را ياد بگيرد بعد بفهمد مسئله را اين را چه كسي مي‌گويد كه «لَا تُعَاد» او را نمي‌گيرد؟
پرسش ...
پاسخ: پس اگر كسي مسئله‌دان بود عالماً عامداً معصيت كرد اين ?فَانْتَهَي? او را نمي‌گيرد.
پرسش ...
پاسخ: تعارض نيست، اين شامل نمي‌شود، براي اينكه اين درباره كسي است كه حرفش اين است ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در خصوص او است، آن آنكه مطلق است همه را مي‌گيرد اين كجايش تعارض است؟ در جهل قصوري ممكن است تكليف را بردارد، وضع را كه برنمي‌دارد كه. اين آيه در زمينه كساني است كه مُخبَّطانه مي‌گويند ربا اصل است و بيع فرع آن مطلقات كه كاملاً گرفته در مسائل وضعي.
تبيين اصل «عطف بما سبق نشدن قانون» در قرآن كريم
اين اصل كلي كه قانون عطف به ماسبق نمي‌شود اين در بسياري از موارد قرآن كريم هست هم درباره مسائل ربا و مسائل مالي هم درباره مسائل نكاح آيه? 22 و 23 سوره? مباركه? «نساء» را ملاحظه بفرماييد فرمود ?وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ? نه ?إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ? يعني گذشته‌ها را مي‌توانيد حالا تكرار كنيد، گذشته‌ها، گذشت، چون درجاهليت معقودة الاب، منكوحة الاب را پسران ازدواج مي‌كردند، فرمود گذشته‌ها گذشت و قانون عطف بما سبق نمي‌شود، از اين به بعد اين كار را نكنيد ?وَلاَ تَنْكِحُوا مَا نَكَحَ آبَاؤُكُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِيلاً? در آيه? 23 همين سوره? مباركه? «نساء» كه فرمود: ?حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ? تا مي‌رسد به اينجا كه فرمود: ?وَأَان تَجمَعُوا بَينَ الأُختَينِ إِلَّا مَا قَد سَلَفَ? يعني جمع بين اختين حرام است، مگر اينكه قبلاً شده بود آن قبليها را ما فعلاً كار نداريم، چون قانون عطف بر گذشته نمي‌شود، قبلاً اصلاً چنين قانوني نبود كه نكاح منكوحة الاب حرام است جمع بين الاختين حرام است، اين قانون تازه آمده و كاري كه در جاهليت كرديد ديگر تكرار نكنيد. پس اين لسانها ناظر به آن است كه قانون عطف بر ما سبق نمي‌شود، نه اينكه هر كسي كه ربا گرفت مسلمان هم بود حالا آمده توبه كرده بدهكار نيست اين را نمي‌خواهد بگويد كه.
پرسش ...
پاسخ: نه‌خير؛ ?وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ? راجع به عذاب اخروي است.
خلود در آتش نتيجه? رباخواري بعد از علم به تحريم
?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? اما ?وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ? خدا با او چه مي‌كند؟ ما چه مي‌دانيم از نظر وضعي ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? از نظر تكليفي ?أَمْرُهُ إِلَي اللّه? فعلاً نه وعده است نه وعيد؛ اما فرمود: ?وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ? اگر كسي دوباره به همين روش برگشت نه دوباره ربا گرفت، چون ربا معصيتي نيست كه خلود بياورد كه معصيت كبيره است، نظير شرك كه نيست كه فرمود اينهايي كه منطقشان اين است ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اينها باطناً ديوانه‌اند نه ظاهراً. چون اگر ظاهراً ديوانه باشند كه مكلف نيستند اينها باطناً ديوانه‌اند و ظاهراً خود را عاقل مي‌پندارند، اينها نه تنها اهل آتش‌اند، بلكه مخلدند چون منطق آنها اين است ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اين كفر است و آن شدت شرك است و امثال ذلك
برده شدن اكثريت انسان‌ها نتيجه? جواز ربا در دنيا
اما اينكه چرا اينها واقعاً مخبط‌اند و چرا مي‌گويند: ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? خب اگر نباشد اديان الهي و اگر نباشد دستور حق كه اين ربا را دارد تحريم مي‌كند، طولي نمي‌كشد با اين صنايع پيشرفته اين پنج ميليارد مي‌شوند برده هشت ده نفر با اين فرمهاي ظريف اقتصادي كه اينها دارند اگر جلوي ربا را باز كنيد همه مي‌شوند كارگر، آنها ‌گفتند بيع مثل الربا است خب، در بيع بالأخره انسان كالا مي‌دهد و كالا مي‌گيرد يا در اجاره عيني را مي‌گيرد كه اگر عين تلف شد براي موجِر است نه براي مستأجر، اينجا اگر كسي بگويد من مالم را اجاره مي‌دهم، مثل اينكه فرشم را اجاره مي‌دهم، فرشم را كرايه مي‌دهم خب اگر فرش بدون تفريط تلف شد كه مستأجر ضامن نيست اينجا همه چيز را ضامن است، كجايش اجاره پول مثل اجاره فرش است؟ كرايه اتومبيل مثل كرايه فرش است؟ عين، در موارد اجاره به دست مستأجر اماني است ?مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ? يد اماني كه ضمان نيست؛ اما در مسئله قرض او عين مال را ضامن است بايد برگرداند، اگر نشد نداشت ?إِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ? پس هيچ نمي‌شود گفت كه انسان همان‌طوري كه فرشش را كرايه مي‌دهد پولش را هم كرايه بدهد، فرشش را اجاره مي‌دهد پولش را هم اجاره بدهد، بين اين گونه از موارد فرق جوهري است. بنابراين آن مازادي كه انسان در قبال اين پول دريافت مي‌كند مي‌شود اكل مال به باطل اگر جلوي اين را رها كني كل مردم مي‌شوند اجير و مزدور يك گروه خاص.
دو شرط لازم در اكل مال جهت جلوگيري از اكل مال بالباطل
پرسش ...
پاسخ: تراضي بايد با محور تجارت باشد، اكل مال به باطل با دو قيد استثنا شده است، يكي تجارت است ديگري هم تراض در قمار هم تراضي است اين دزدها وقتي مال را دزدي كردند سعي مي‌كنند با زحمت خودشان بسنجند تقسيم كنند بعد مي‌گويند ديگر حرامش نكنيد، آنها هم در دزدي حرمتي قائل‌اند اينها براي خودشان سهمي قائل‌اند بعد مي‌گويند اين حرام كرده اضافه گرفته خب، هر رضايتي كه كافي نيست رضايت لازم است نه كافي فرمود: ?لاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ إِلاّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَن تَرَاضٍ? صرف رضايت البته لازم است و كافي نيست. در مسائل ربا هم اين‌چنين است و حالا اگر كسي در طرفين قمار ببرد يا ببازد معصيت كرد با اينكه رضايت طرفين است، چون تجارت نيست. درباره ربا هم بشرح ايضاً [و همچنين] طرفين معصيت مي‌كنند، حالا اگر كسي مضطر شد به حدي كه اگر ربا نگيرد جانش در خطر است، حديث «رُفِعَ مَا اضطُرُّوا» مي‌گيرد او را، اين معصيت نكرد نظير عقدي كه يك طرفش جايز است يك طرف ديگر لازم يك طرفش حرام است يك طرف ديگر حلال و امثال ذلك. اما اگر به آن حد نرسيد كه حديث رفع او را بگيرد طرفين معصيت كرده‌اند، چه اينكه روايات فراواني هم دارد كه خدا به وسيله ربا چندين نفر را لعنت كرده است ?وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ? كه تتمه بحث براي روز بعد -ان‌شاءالله-.
«و الحمد لله رب العالمين»