موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 555

مدت زمان: 24.43 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 2.83 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 5.66 MB دانلود

رديف نوع عنوان عنـــــوان
1 شيطنت شيطان در مسأله? انفاق و ربا
2 نقش بينش انسان در مواجه با شيطنت شيطان
3 اوصاف انسان شيطان زده در قرآن
4 لگدمال شدن رباخوار توسط شيطان
5 مراد از «قول» در آيه? محل بحث
6 تبيين شدن معناي مثل مردم بودن انبياء
7 ردّ استدلال فخر رازي در مجمل بودن «احلّ الله البيع و حرّم الربا»
8 وعظ و تکليف بودن اوامر و نواحي الهي
9 ناظر به حکم وضعي بودن حکم «فله ما سلف»
10 ادّعاي فخر رازي به عدم دلالت آيه بر حرمت ربا
11 اقسام رابطه انسان با نزول احکام الهي
12 تبيين مجازات خلود در نار براي اهل ربا








اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?
شيطنت شيطان در مسأله? انفاق و ربا
در طي جريان انفاق و مقابلش ربا، مسئله شيطنت شيطان را قبلاً بازگو كرد، فرمود: ?الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ? كه قبلاً بحث شد. نقش شيطان، هم در مسئله انفاق و صدقه مشخص است هم در مسئله ربا معين است. در مسئله صدقه، كار او دعوت به ترك انفاق است اولاً و اگر هم كسي به انفاق موفق مي‌شود وادارش مي‌كند كه با منّ و اذي و ريا آن انفاق را باطل كند ثانياً و اگر مقداري هم انفاق مي‌كند از مال خبيث انفاق كند، نه از مال طيب ثالثاً، كه هم در مُنفِق هم در انفاق هم در مال مورد انفاق شيطان راه دارد. در مقابلش ذات اقدس الهي آن راهها را نشان داده است كه ?فِي سَبِيلِ اللهِ? باشد، حسن فاعلي باشد، حسن فعلي باشد و مانند آن.
اما نقش شيطان در مسئله ربا به عكس است در مسئله انفاق آنچه را خدا به فعل امر كرد او به ترك امر مي‌كند، در مسئله ربا آنچه را كه خداوند به ترك دستور دارد و از فعل، نهي كرد شيطان به عكس مي‌كند يعني به فعل، امر مي‌كند چون شيطنت شيطان در مقابل راهنمايي حق است، خود را صاحب‌نظر مي‌داند و كاري هم كه مي‌كند بر خلاف كار حق است، چون اصل هستي خود را در مقابل فرمان حق مي‌بيند. وقتي خداي سبحان شيطان را دستور داد كه در برابر انسان كامل سجده كن گفت: ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? اين مكتب ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? كه مكتب شيطنت است همواره در همه كارهاي او هست، آنهايي كه شيطاني فكر مي‌كنند مي‌گويند: ?وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ? كه در جريان طالوت، بحثش گذشت و از آنجا استنتاج شد كه هر كس به اين حد رسيد كه گفت من بهتر از ديگري هستم اين سخن شيطان است كه از زبان او شنيده مي‌شود اين يک اصل كلي بود كه نتيجه بحثهاي قبلي بود. همان اصل كلي در مسئله ربا هم ظهور مي‌كند؛ منتها به عكس آنچه در مسئله انفاق ظهور كرد.
در مسئله ربا ظهور شيطنت به اين است كه خداوند مي‌فرمايد: ?أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? شيطان مي‌گويد ربا حلال است و بيع مثل رباست. نه تنها ربا حلال است، بلكه ربا اصل است يك كار سودآوري است و بيع مثل رباست. خب، پس آنچه را كه در اصل هستي شيطان خداي سبحان فرمود تو فرعي و انسان كامل اصل است و اين فرع، بايد تابع آن اصل باشد شيطان كاملاً به عكس گفت: ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? آنچه را كه درباره اصل شناخت خودش نظر داد همان را هم در كارها اعمال مي‌كند. درباره ربا مي‌گويد: ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? يعني ربا اصل است و حلال و بيع مثل رباست، اين فكر شيطان.
نقش بينش انسان در مواجه با شيطنت شيطان
اين فكر به سراغ انسان مي‌آيد، انسان يا بيناست يا نابيناست. اگر بينا و هوشيار باشد مي‌فهمد اين فكر، فكر شيطنت است فوراً بيدار مي‌شود و او را طرد مي‌كند و اگر بينا نباشد شيطان تهاجم مي‌كند اين فكر را بر او تحميل مي‌كند و او را از صراط بيرون مي‌برد. وقتي از صراط بيرون برد بيراهه مي‌برد و انساني كه بيراهه حركت مي‌كند افتان و خيزان است نه تنها به مقصد نمي‌رسد در بين راه هم سالم نيست. تعبير قرآن كريم اين است كه خداوند بر صراط مستقيم حركت مي‌دهد كه ?إِنَّ رَبِّي عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ? اگر كسي شيطنت شيطان را ادراك كرد، مؤمن باتقوا بود او را طرد مي‌كند. چه اينكه در سوره? مباركه? «اعراف» مسئله تذكر مؤمنين را بازگو فرمود كه ?الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ? اين در سوره? مباركه? «اعراف» هست، اينها كه مؤمن‌اند وقتي ديدند شيطان مي‌خواهد دست‌درازي كند با آنها تماس حاصل كند همين كه فهميدند شيطان است كه احرام بست و مي‌خواهد در اطراف كعبه دل طواف كند كه در دل باز بشود اين راه پيدا بكند مي‌فهمند اين طائف، شيطان است. اينكه در لباس طواف آمده است شيطنت را به همراه دارد ?تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ? او را طرد مي‌كنند و راحت‌اند، ديگر ممسوس نمي‌شوند. آن كه اهل تقوا و ايمان نيست اگر طائفي در كنار دلش به قصد طواف راه پيدا كرد چون خوابيده است، اين طائف مي‌آيد درِ دل را باز مي‌كند در آن دل مستقر مي‌شود «فَباضَ... وَدبَّ...»؛ طبق بيان حضرت امير(سلام الله عليه) آنجا آشيانه مي‌كند لانه مي‌كند بيضه مي‌گذارد تخم‌گذاري مي‌كند از آن به بعد اين شخص در تحت ولايت شيطان است.
اوصاف انسان شيطان زده در قرآن
لذا قرآن كريم گاهي در همين آيه محل بحث مي‌فرمايد يك چنين انساني مُخبَّطانه افتان و خيزان حركت مي‌كند، گاهي در سوره? مباركه? «انعام» مي‌فرمايد يك چنين انساني متحيراً حركت مي‌كند، نظير آيه? 71 سوره? «انعام» كه ?قُلْ أَنَدْعُوا مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَيَنْفَعُنَا وَلاَ يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَي أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَانَ?؛ آن كه هوا‌زده شيطان است و شيطان او را به گمراهي كشاند اين حيران است؛ از يك طرف ?لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَي الْهُدَي ائْتِنَا? از طرفي هم ?اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ? يك چنين آدمي متحير است. اين انساني كه زمامش را از دست زمامدار الهي گرفت به حال خود واگذار شد، چون به حال خود واگذار شد ديگري آمد بر او سوار شد و اين ديگري همان شيطان است و شيطان كه به راه نمي‌رود و به راه حركت نمي‌كند بيراهه مي‌رود، لذا اين شخص حيران است. تعبير سوم قرآن كريم همان است كه در سوره? مباركه? «ملك» از باب تشبيه معقول به محسوس در آيه? 22 اين‌چنين مي‌فرمايد: ?أَفَمَن يَمْشِي مُكِبّاً عَلَي وَجْهِهِ أَهْدَي أَمَّن يَمْشِي سَوِيّاً عَلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ?؛ آن كسي كه در هنگام حركت به رو مي‌افتد چهره‌اش به سنگ مي‌خورد اين هدايت شده است يا آن كه روي راه راست است؟ اين شخص چون بيراهه مي‌رود به رو مي‌افتد اين «مكب علي وجهه» است و در قيامت هم ?فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ? خواهد بود. اين كسي كه به رو مي‌افتد اين در هدايت است يا ?أَمَّن يَمْشِي سَوِيّاً?. بنابراين شيطان اگر فكر خود را بر كسي تحميل كرد آن شخص زمامش را از دست الله مي‌گيرد، وقتي گرفت ديگر ?عَلَي صِرَاطٍ مُستَقِيمٍ? نيست، وقتي ?عَلَي صِرَاطٍ مُستَقِيمٍ? نبود حركت او با افتادن همراه است. پس اين سه تعبيري كه يكي در سوره «بقره? همين آيه محل بحث آمده ديگري در سوره «انعام» و سومي در سوره? «ملك» همه از باب تشبيه معقول به محسوس است كه نشانه آن است كه انسان شيطان‌زده و ممسوس بيراهه مي‌رود.
لگدمال شدن رباخوار توسط شيطان
اگر كسي را شيطان با پا لگدمال كرد مي‌گويند «تَخَبَّطَه الشيطان» است اين «تَفَعَّلَ»‌‌اي است كه به معناي فَعَّل و فعَل است و متعدي است و اگر با دست كسي را آسيب رساند مي‌گويند اين ممسوس است. انسان رباخوار هم لگدمال شده? شيطان است هم دست‌زده شيطان، هم ممسوس است هم مُخبَّط هم ?يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ? است هم ?مِنَ الْمَسِّ? كاملاً بر او مسلط شد هم با دست او را سيلي زد هم با پا او را لگدمال كرد، لذا چون حرفش اين است كه يعني منطقش اين است كه ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? كه اين را اصل قرار مي‌دهد ربا را و آن را فرع قرار مي‌دهد، پس ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ? يعني «لايتحركون و لايمشون» مگر مخبطانه و ممسوسانه ?إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? هم مخبط است و هم ممسوس.
مراد از «قول» در آيه? محل بحث
?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? منظور از قول، منطق است، تفكر است. مثل اينكه در نقطه مقابل اين ضلالت كه هدايت است به وجود مبارك رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) عرض كردند كه ?ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا? اينكه گفتند قولت را عوض كند ?بَدِّله?؛ اين قول را تغيير بده! نه يعني همين مطلب باشد با الفاظ ديگر بيان كن اينكه گفتند قولت را تغيير بده يعني فكرت را عوض كن منطقت را تغيير بده، نه اينكه همين مطالب را بگو؛ منتها با لفظ ديگر اين‌چنين نيست يا ?ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذَا? نه يعني همين معارف توحيدي را بگو با الفاظ ديگر يعني فكرت را عوض كن. اينجا هم قول و منطق و فكر ربويها اين است كه بيع مثل رباست، بلكه ربا اصل است و كاري است پر سود و بي‌زحمت ولي بيع كاري است با زحمت و گاهي با سود گاهي با خسارت چيزي كه بي‌زحمت است و همواره سودبخش است اين مي‌شود اصل چيزي كه با زحمت است گاهي سود دارد گاهي سود ندارد مي‌شود فرع، لذا بيع را مثل ربا كردند.
تبيين شدن معناي مثل مردم بودن انبياء
پرسش ...
پاسخ: پيغمبر كه همان بدن و هيكل كه نيست، آنها حرف ديگران است كه ?أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا? اين مِثل را آنها هم گفتند و قرآن رد كرد، آنها گفتند كل پيغمبر مثل ماست ?أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ? همه انبيا آمدند و گفتند نه، نه شما مثل ماييد نه ما مثل شما، در آن بخش ديگري كه توقع داشتند روزانه اينها بيايند خرق طبيعت و عادت كنند، انبيا فرمودند كه ما خدا نيستيم كه بدون اذن كار كنيم ?أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ? منتها ?يُوحَي إلَيَّ? كذا و كذا تا وحي نيايد كه ما نمي‌توانيم نظام را عوض كنيم، ما با هم فرق مي‌كنيم، ما وحي مي‌گيريم شما نمي‌گيريد ولي از اين جهت كه ما هم بنده‌ايم مثل شماييم، كار را بايد به اذن‌الله انجام بدهيم.
اين ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? نشانه آن است كه اينها هم مخبط‌اند و هم ممسوس ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اصرار دارند كه اين جمله، جمله حاليه نيست بلکه جمله مستأنفه است. به هر حال اگر نيازي به كلمه «قد» داشته باشد براي جمله حاليه و نگوييم «قد» در اين‌گونه از موارد محذوف است، جمله مستأنفه هم كه باشد مي‌خواهد بيان كند كه همان‌طوري كه شيطان گفت: ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ? و ذات اقدس الهي او را ردع كرد و سخنش را رد كرد، فرمود اين‌چنين نيست او عالم اسماء است و معلم ملائكه است و مثل تو نيست و تو بهتر از او نيستي، اينجا هم مي‌فرمايد: ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? اصولاً چه كسي بايد تحليل و تحريم كند؟ چه كسي بايد راهنمايي كند؟ آنها نمي‌توانند بگويند كه خب خدا حلال كرده ما هم حلال مي‌كنيم. اين برهاني است براي آنها كه انسان بدون قانون نخواهد بود و انسان يك مسافري است كه نه خود مي‌داند كه از كجا آمده و به كجا مي‌رود و نه ديگران مي‌دانند كه او از كجا آمده و عازم كجاست، تنها خداي سبحان كه انسان‌آفرين است مي‌داند كه انسان از ?هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً? حركت كرده تا ?إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? سفري در پيش دارد اين فقط خداست كه مي‌تواند او را راهنمايي كند كه چه چيزي حلال است و چه چيزي حرام است و اگر تحليل و تحريم است بايد به وسيله ذات اقدس الهي باشد، خدا فرمود: ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? حرف ما اين است آنها در مقابل ما مي‌گويند: ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? مثل شيطان كه مي‌گويد من مي‌گويم در برابر انسان كامل سجده كن، او مي‌گويد: ?أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ?.
بعضيها گفتند كه اين ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ? مقول قول كافران است كه ظاهرش آن است كه آن‌چنان نيست و اين يك جمله مستقلي است، لذا نوع فقها به اين كريمه تمسك كردند براي حليت بيع و حرمت ربا.
ردّ استدلال فخر رازي در مجمل بودن «احلّ الله البيع و حرّم الربا»
مطلب بعدي آن است كه امام رازي اصراري دارد كه بگويد اين ?أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? مجمل است، مسئله حليت بيع و حرمت ربا را بايد از روايات فهميد، چرا مجمل است، براي اينكه اين ?أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ? اگر بُيوع بود و جمع بود، ممكن بود همه بيعها را شامل بشود، چون مفرد مُحَلَّي به الف و لام است و اين مفرد مُحَلَّي به الف و لام هم مفيد عموم نيست، فقط دلالت مي‌كند بر اينكه يك بيع را خدا حلال كرده و يك ربا را خدا حرام كرده، آن يكي كدام هست هم مشخص نيست قهراً مي‌شود مجمل. غافل از اينكه مقدمات حكمت براي استنباط و استفاده اطلاق در اين‌گونه از كلمات كاملاً جاري است و حكيمي كه در مقام بيان باشد و قرينه‌اي بر خلاف نصب نكند به انضمام ساير مقدمات از اين كلمه اطلاق استفاده مي‌شود، گرچه ظهور مطلق مثل ظهور عام نيست ولي حجت است هم براي حليت بيع بالقول المطلق هم براي حرمت ربا بالقول المطلق خرج ما خرج بالتقييد. امام رازي خيال كرد كه اين جمله خبريه است و كذب لازم مي‌آيد در حالي كه سخن از اخبار نيست سخن از انشاست و اگر تخصيص اكثر بشود، مستهجن است نه كذب يعني اگر عام يا مطلقي به لسان انشاء بيان بشود و تخصيص اكثر باشد مستهجن خواهد بود نه كذب، چون صدق و كذب براي خبر است، استهجان و استحسان براي اين گونه از موارد انشاست. ايشان خيال كردند كه اين جمله خبريه است و گفتند كه اگر اين‌چنين باشد بسياري از بيوع است كه حلال نيست، نظير بيع اعيان محرمه، اعيان نجسه و امثال ذلك و اين تخصيص مايه تكذيب است، در حالي كه بحث بحث انشاست نه اخبار.
وعظ و تکليف بودن اوامر و نواحي الهي
?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? اين كلمه موعظه، چون وعظ را در بر دارد و به معناي وعظ است ديگر لازم نيست فعل مؤنث باشد، گاهي به لحاظ خود كلمه موعظه فعل مؤنث است نظير آيه? 57 سوره «يونس» كه فرمود: ?يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّكُمْ? كه آنجا مؤنث است؛ اما اينجا مذكر هست، فرمود: ?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ? و ضمير هم فاصله شده است كه ضمير مفعول باشد و از اين امر و نهي، قرآن به عنوان موعظه ياد كرده است؛ منتها جمع كرد. فرمود اين يك حكم اخلاقي نيست، لذا نفرمود «من جاءه موعظة من ربه فاتعظ فله ما سلف» فرمود تنها موعظه نيست كه جنبه ارشاد محض باشد يا حكم اخلاقي صرف باشد، اين نهي از منكر است نفرمود «من جاءه موعظة من ربه فاتعظ»، فرمود ?فَانْتَهَي? يعني ما نهي از منكر كرديم، گذشته از اينكه بالصراحه فرمود ربا حرام است. پس هم اوامر و نواهي الهي در عين حال كه تكليف است وعظ است و هم آن كسي كه مُتَّعِظ مي‌شود در عين حال كه پند‌پذير است نهي از منكر را هم قبول كرده است، منتهي شد.
ناظر به حکم وضعي بودن حکم «فله ما سلف»
?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? اين ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? ناظر به حكم تكليفي نيست، چون نمي‌شود گفت كه ?فَلَهُ? يعني اين گناه گذشته براي خود او، چون گناه چيزي نيست كه براي كسي باشد. اين ظاهراً ناظر به حكم وضعي است يعني اگر كسي قبل از تحريم، ربا ربا مي‌گرفت آن مالهايي كه قبلاً گرفته است براي خود او، فعلاً بدهكار نيست كه بپردازد. البته آن مالهايي كه نگرفته است آن را حق ندارد، زيرا هم ?مَا سَلَفَ? آن را شامل نمي‌شود و هم آيه? 279 همين سوره? مباركه? «بقره» كه در پيش داريم، مي‌فرمايد: ?وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ? بيش از رأس‌المال ديگر حق نداريد بگيريد. پس اين ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? ناظر به حكم وضعي است اولاً و گذشته است ثانياً، نظير آنچه در سوره? مباركه? «انفال» آيه? 38 آمده است بعضي خواستند بگويند كه نظير اين است كه اين ?يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ? راجع به حكم تكليفي است؛ اما آيه محل بحث نظير آيه سوره? «انفال» نيست، چون تعبير قرآن اين است كه ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? يعني به سود اوست، هر چه كه گذشت. تعبير اين نيست كه «يُغفَر له ما سلف» كه به حكم تكليفي برگردد، فرمود: ?فَلَهُ مَا سَلَفَ? پس با آيه? 38 سوره? «انفال» مغاير است و اما درباره حكم تكليفي‌اش با اين جمله بيان فرمود كه ?وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ? خب، بالأخره قبلاً اين معصيت را مي‌كرد حكمش چيست، فرمود: ?أَمْرُهُ إِلَي اللّهِ? خدا با او هر چه خواست رفتار مي‌كند؛ اما ?وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?؛ اگر دوباره برگشت جزء مخلد في النار خواهد بود.
ادّعاي فخر رازي به عدم دلالت آيه بر حرمت ربا
امام رازي اصراري دارد كه بگويد اين آيه، ناظر به حرمت ربا نيست كه اكل ربا حرام است بلکه اين ناظر به آن است كه بدعت ربويان حرام است، بدعت ربويها مايه خلود است. چون گرچه صدر آيه فرمود: ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? اما در تعليل آيه فرمود: ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? چون ظهور علت، اقواي از ظهور اصل حكم است معلوم مي‌شود كه كل مضمون آيه درباره كساني است که قائل به حلّيت ربايند يعني بدعت گذاشتند. اين گروهي كه بدعت گذاشتند و قائل شدند به اينكه ربا حلال است، اينها مخبّط‌اند و ممسوس و اگر توبه نكردند مخلَّد در نارند .
اقسام رابطه انسان با نزول احکام الهي
پرسش ...
پاسخ: آن عمل در سه قسم بود كه در بحثهاي روز قبل اشاره شد كه يك وقت است قبل از نزول اصل حكم است اين قانون عطف به ماسبق نمي‌شود، نظير همان آيات سوره? «نساء» كه فرمود: ?إِلاّ مَا قَدْ سَلَفَ? يك وقت است كه قانون آمده و قانون الهي شامل همه خواهد شد؛ منتها آنها اين قانون را نپذيرفتند بعدها اسلام آوردند اينجا اصل كلي «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه» شاملش مي‌شود؛ مسئله سوم اين بود كه كسي مسلمان بود و آيات الهي را هم شنيد معصيت مي‌كرد بعداً توبه كرد، اينجا بعيد است كه ?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? شامل حال او بشود، گرچه بعضي از آقايان خواستند بگويند شامل او هم مي‌شود. اما در اينكه خود اين آيه ناظر به حرمت ابتدايي ربا نيست اين بحثش گذشت، چون اين در سوره? مباركه? «بقره» است و در مدينه نازل شد و قبلش آياتي بود، نظير آيه سوره? «آل‌عمران» كه مسئله ربا را تحريم مي‌كرد كه ?لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً? و مانند آن.
تبيين مجازات خلود در نار براي اهل ربا
پرسش ...
پاسخ: اگر تحليل كرد ربا را منكر ضروري شد البته كافر است و يقيناً در آتش است در جهنم مخلد است و اما اگر نه سيره عملي او تحليل ربا بود نه فكر او و اعتقاد او، اينجا خلود بر مكث طويل حمل مي‌شود. نظير آيه سوره? «نساء» كه درباره قتل مؤمن ياد شده است كه ?وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا?؛ كه فرمود اگر كسي مؤمني را بكشد مخلَّد در نار است. در آنجا هم اين‌چنين بيان شد كه اگر كسي مؤمني را لإيمانه ترور كند، چون اين شخص مؤمن به خداست او را مي‌كشد، البته اين كفر است و مايه خلود در نار، ديگر نيازي به تأويل نيست؛ اما اگر كسي را كشت و او مؤمن بود و اين شخص مي‌داند كه او مؤمن است؛ اما روي مشاجرات مالي و غير مالي يك مؤمني را كشت نه چون او مؤمن است او را كشت، اينجا بر مكث طويل حمل مي‌شود. پس اينكه در سوره «نساء» درباره قتل مؤمن، تهديد به خلود شده است دو وجه است. اينجا هم كه فرمود: ?وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ? امام رازي اصرار دارد كه آيه در مقام بيان تحريم اكل ربا نيست آن را بايد از دليل ديگر استفاده كرد، آيه در مقام بيان اين است كه اگر كسي ربا را حلال بداند مخلد در نار است و اين خلود را هم به همان معناي خود گرفت و اما ديگران نظير معتزله، آنها مي‌گويند چون مرتكب كبيره، مخلد در نار است به همين ظاهر عمل كردند، نظير زمخشري در كشاف و معتزلي‌‌هايي كه قبل از زمخشري بودند و معتزله‌اي كه بعد از او آمدند، اينها از آن جهت كه بر آن پندارند كه مرتكب كبيره مخلد في‌النار است هم آيه سوره «نساء» را به ظاهرش حمل كردند كه قتل مؤمن خلودآور است، هم اين كريمه را بر ظاهرش حمل مي‌كنند كه ربا و خوردن مال ربا خلودآور است، مثل ساير معاصي؛ اما اماميه كه در صراط مستقيم حركت مي‌كند و معصيت كبيره را مايه خلود نمي‌داند و كفر را مايه خلود مي‌داند به همين معنا تحليل مي‌كند كه اگر كسي منطقش اين بود و اعتقادش اين بود در مقابل وحي الهي كه گفت ربا مثل بيع است، بيع مثل رباست هيچ فرقي نمي‌كند، همان‌طوري كه بيع حلال است ربا حلال است اين منكر ضروري فقه است و اما اگر نه سيره عملي او بود اين خلود حمل بر مكث طويل مي‌شود: ?وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?.
«و الحمد لله رب العالمين»