موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 557
مدت زمان: 26.03 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 2.98 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 5.96 MB دانلود
رديف عنوان
1 سرّ مخبطانه بودن قيام رباخوار
2 خاموش كردن چراغ دل كوشش اصلي شيطان
3 خبط نتيجه سيطره شيطان بر انسان
4 مخبطانه بودن افعال دنيوي و اخروي رباخوار
5 بزرگي شكم معناي مخبطانه بودن رباخوار در نگاه بعضيها
6 دلالت آيه بر نقش بالجمله جن در جنون انسان
7 ردّ حاليّه بودن جمله? «و أحلّ الله...» توسط علامه طباطبايي
8 بررسي و نقد كلام علامه طباطبايي
9 عدم آسيب رساندن كشف علل قريب به وجود علل بعيد
10 ردّ شبهه صاحب المنار توسط علامه طباطبايي
11 شركت مضاربهاي شيطان با رباخواران
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُون?
سرّ مخبطانه بودن قيام رباخوار
از حصر اين جمله كه فرمود: ?لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي? معلوم ميشود اصلاً ربا خوار مشي عاقلانه ندارد, نفرمود رباخوار قيام ميكند مثل قيام مُخَبَّط كه احتمال معقول بودن بعضي از كارهاي او في الجمله داده, شود بلكه حصر فرمود، فرمود اصلاً قيام ندارد مگر مُخبَّطانه سِرِّ اينكه رباخوار اينچنين است بيان فرمود براي اينكه منطق آنها اين است كه بيع مثل رباست ربا اصل است و بيع فرع است. در مقابلِ حكم خداي سبحان كه ربا را تحريم كرد و بيع را تحليل، اين گونه افراد ربا را اصل قرار ميدهند و بيع را فرع قرار ميدهند و ميگويند بيع مثل رباست چرا اينها تمام حركات و سكناتشان مخبطانه است, براي اينكه شيطان كه عدو مبين است مستقيماً كاري به وصف و فعل آدم ندارد, فعل انسان تابع وصف انسان است و هر دو تابع عقل انسان، انسان هرچه كه ميفهمد بر اساس فهمش متصف ميشود و در سايه اتصافش عمل ميكند شيطان به عمل كاري ندارد چه اينكه به وصف اكتفا نميكند; تمام هَمَّش همان فكر و هوش و عقل است كه او را بگيرد اگر توانست رأساً عقل را زايل كند كه دستبردار نيست و اگر رأساً نتوانست عقل را زايل كند لااقل تخدير موضعي ميكند يعني عقل انسان را در همان موضع ميگيرد, در همان كار مخصوص. به دنبال تخدير موضعي عقل، تخدير موضعي اتصاف هم خواهد شد, قهراً تخدير موضعي فعل هم به عمل خواهد آمد قرآن كريم خطر شيطنت شيطان را مطرح كرد, بعد فرمود انسان عاقل و فرزانه و با تقوا هشيار است نميگذارد شيطان بيايد و اين كليد برق را بزند و برق را خاموش كند و غير متقي باكش نيست چه كسي در دلش راه پيدا كرد چه كسي در دلش راه پيدا نكرد, شيطان وارد قلبش ميشود و اين چراغِ عقل را خاموش ميكندؤ وقتي چراغ عقل را خاموش كرد اين شخص در محدوده ظلمت به سر ميبرد كه ?ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ?.
خاموش كردن چراغ دل كوشش اصلي شيطان
پرسش ...
پاسخ: كار شيطان اين نيست كه از كالاي خانه دل سرقت كند, كار شيطان اين است كه چراغ دل را خاموش كند و در محيط خاموش سرقت كند, لذا آن كه متقي است ميفهمد شيطان آمده كه چراغ را خاموش كند او را طرد ميكند, آن كه غير متقي است سرگرم خودش است [و] شيطان ميآيد چراغ را خاموش ميكند اين شخص در ظلمت به سر ميبرد. در سوره? مباركه? «مجادله» آيه? نوزدهم فرمود: دنيا پرستان كسانياند كه شيطان بر اينها احاطه پيدا كرده است ?اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ? ياد حق، همان نور دل است, شيطان كوشيد كه اين چراغ دل را خاموش كند, وقتي چراغ دل را خاموش كرد, آنگاه هر كالايي را بخواهد ببرد براي او آسان است ?اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ? در مقابل اينها كسانياند كه فرمود: ?أولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ? اينهايي كه به تأييدات الهي مؤيدند انسان با تقوا هستند, همان گروهياند كه آيه سوره? «اعراف» شامل حال اينهاست كه ?إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ?; نميگذارند چراغ را شيطان خاموش كند آنهايي كه اين بينشِ تقوايي را ندارند نميفهمند چه كسي آمد و چه كار كرد طولي نميكشد كه اين چراغ را خاموش ميكند و خودش در همان درون خانه تاريك مينشيند.
خبط نتيجه سيطره شيطان بر انسان
در سوره? مباركه? «زخرف» فرمود آيه? 36 سوره? «زخرف» اين است كه: ?وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ? وقتي كسي اعشيمنش باشد تعاشي كند، تعامي كند، خود را به كوري بزند، آن كه ?نُورُ السَّم?اوتِ وَالأرْضِ? است را نبيند, اعشي باشد, عاشي باشد و اعشيمنش باشد آنگاه است كه شيطان را ما در كنار جان او همسايه او قرار ميدهيم اين ميشود قرين. وقتي كه شيطان قرين انسان شد ميكوشد با خيل و رجل كه ?شَارِكْهُمْ فِي الأمْوَالِ وَالأوْلاَد? در همه كارهاي اين شخص دخالت كند, با قدرتي كه دارد مثل انساني كه براي گوسفندان رمهاش چوبي دست گرفته به اين شاخههاي خشك ميزند و برگهايش ميريزد شيطان اينچنين اين شخص را سركوب ميكند و او را ميريزاند خَبْط و خَبَط آن برگهاي افتاده است اگر كسي با چوبش به اين شاخه بزند كه برگش بريزد آن برگهاي ريخته را ميگويند خَبْط و خَبَط شيطان نسبت به اين شخص اينچنين ميكند; او را سركوب ميكند اين مثل برگ ضعيف كه چوب?خورده ريخته ميشود اين حالت را ميگويند حالت خَبْط بنابراين تمام كارهاي اين شخص مُخبَّطانه است.
مخبطانه بودن افعال دنيوي و اخروي رباخوار
اين كه فرمود: ?لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي? لسان، لسانش حصر است, چه اينكه اختصاصي به مسئله قيامت هم ندارد و اگر در بعضي از روايات آمده است كه رباخوار در قيامت توان حركت را ندارد ديگران به آساني سر از قبر برميدارند ?فَإِذَا هُم مِنَ الأجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ?; با سرعت ميروند اين افتان و خيزان حركت ميكند, اين روايت كه وارد شده است گرچه حق است اما به عنوان بيان يكي از مصاديق آيه است نه تفسير آيه, جري و تطبيق هرگز آن اطلاق و عموم مفهوم را از بين نميبرد در قيامت هم البته اينها اينچنيناند و آنچه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در معراج مشاهده كردند, اين اختصاصي به حالت قيامت ندارد الآن هم رباخوار در حقيقت مُخبَّطانه حركت ميكند.
فتحصل كه آيه اطلاق دارد اولاً چه دنيا و چه آخرت و حصر را دربر دارد ثانياً, تمام كار يك انساني كه با ربا دارد زندگي ميكند جنونانه است و ديوانهوار است و سِرّش آن است كه منطق او آن است كه اقتصاد، اقتصاد ربوي است اين تعبير در معاصي ديگر نيامده درباره قتل نفس نيامده درباره خمر نيامده, با اينكه خمّار مخبَّطتر از رباخوار است آن كه خمر خورده است يا مُدْمِنُالخمر است او حركتش ديوانهوار است, كسي كه مستانه ميرود افتان و خيزان حركت ميكند; اما رباخوار سيرش, سير منتظِم است. در اينجا دليل اينكه رباخوار مخبطانه مشي ميكند و تنها مشياش مخبطانه است و اصلاً غير مخبّطانه مشي ندارد, همان منطق اقتصادي اوست كه گفت ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? خب اگر كسي عقيدهاش اين باشد كه بيع مثل رباست يعني ربا اصل است و بيع فرع است و همانطوري كه تبديل كالا به كالا سودبخش است تبديل پول به پول هم بايد سودبخش باشد و بلكه ربا اصل است اين فكر, همه اوصاف را اولاً و اعمال را ثانياً به دنبال خود ميكشاند چون اين فكر، فكر مخبَّط است اوصاف و افعال هم به شرح ايضا [همچنين], لذا هم اطلاق تامّ است و هم حصر تامّ است. بنابراين حصر سر جايش محفوظ است.
بزرگي شكم معناي مخبطانه بودن رباخوار در نگاه بعضيها
بعضيها خواستند بگويند كه, اينكه رباخوار قيامش قيام مخبطانه است نه براي آن است كه خودش مخبط است بلكه براي آن است كه اين اموال زايدي كه گرفته است در شكمش انبوهي از اجرام را به همراه دارد كه اين از شدت اين اجرام همراه و از بزرگي اين شكم نميتواند حركت كند و اين معنا را با بعضي از رواياتي كه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در معراج مشاهده فرمودهاند تأييد كردهاند. پس رباخوار كه نميتواند برخيزد نه چون مخبط است اگر قيام او با سقوط همراه است نه براي اينكه مخبط و جنزده است بلكه براي آن است كه شكم بزرگ است اين بزرگي شكم نميگذارد او برخيزد لذا برميخيزد و ميافتد اين هم تامّ نيست براي اينكه آن حديث شريفي كه در معراج آمده است آن حق است اينها مُثبِتَيناند; معارض هم نيستند تا يكي ديگري را تقييد كند آنچه حضرت در معراج مشاهده فرمودند اين بود كه كسي را ديدند كه شكمشان بسيار بزرگ است نميتوانند برخيزند برخواستن همان و افتادن همان فرمود اينها چه كساني هستند عرض كردند رباخوارانند اينكه دلالت ندارد بر اينكه اين عقلش سالم است كه تا اگر دليلي دلالت كرد كه رباخوار مخبط است اين با آن معارض باشد كه, اين دلالت دارد كه رباخوار بزرگ شكم ميشود خب هست اين عذاب جسمياش، آن هم عذاب عقلياش; اينچنين نيست كه اين روايت مخصِّص باشد يا ظهوري داشته باشد يا مقيِّد باشد و جلوي آن ظهور خَبْط را بگيرد.
دلالت آيه بر نقش بالجمله جن در جنون انسان
مطلب بعدي آن است كه ديوانه چند قسم است بعضي از ديوانههاست كه جن هيچ نقشي ندارد بعضي از جنون هست كه جن نقش دارد به عنوان يك مبدأ بعيد حالا يا از راه وسوسه است يا از راه تحريكات ديگر است يا از راه غذاهاي نارواست و امثال ذلك بالأخره نقش دارد في الجمله در اين كريمه خواست بفرمايد كه اين جنونش يك جنون مادي محض نيست تشبيه فرمود آن جنون عقلي را به اين جنون حسّي كه اگر كسي در اثر جنزدگي ديوانه بشود چگونه افتادنش با سقوط همراه است اگر كسي در اثر شيطانزدگي به جنون عقلي گرفتار بشود آن هم خط سيرش اينچنين است كه افتادنش با سقوط همراه است, چون جنون دو قسم است و آن قسم از جنون كه با مَسِّ شيطان حاصل بشود با مقام مناسبتر بود, فرمود: ?لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ?. «تَخبَّط» متعدي است مثل «تَزَوَّجَها»، «تزوجها» يعني «اتخذها زوجا له» «تخبطه» يعني «اتخذه و جعله خَبْطاً و خَبَطاً» منشأ همه اينها اين است كه اينها گفتند ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اين حرف را زدند و اگر كسي معتقد باشد كه ربا حرام است و معصيت بكند [و] بداند كه اين معصيت است; منتها شرمنده باشد ولي تن به اين عصيان بدهد او بعيد است مشمول اين آيه باشد او البته عذابهاي ديگري به همراه اوست.
پرسش ...
پاسخ: آن دارد ?وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ? چون سبق زماني دارد, چون جن, قبل از انس خلق شده است: ?وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ?. خب, پس منشأ اين خبط همان تفكر باطل اقتصادي است ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا?.
ردّ حاليّه بودن جمله? «و أحلّ الله...» توسط علامه طباطبايي
بسياري از مفسرين اين جمله ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? را جمله حاليه گرفتند و انشاء دانستند و جواب; اما سيدناالاستاد(رضوان الله تعالي عليه) اين را جمله حاليه نميداند و انشاء نميداند و اخبار ميداند جمله حاليه نميداند, براي اينكه ?أَحَلَّ? فعل ماضي است و جمله فعليه اگر بخواهد حال باشد و آن فعل هم ماضي باشد بايد مصدَّر به «قد» باشد يعني «و قد احل» اين براساس نكته ادبي چون قد ندارد پس جمله حاليه نيست و از نظر معنا هم سازگار نيست براي اينكه آن حال, قيد عامل خودش است تقريباً ظرف عامل است, قيد و حالت عامل است و اگر جمله حاليه باشد معنايش اين ميشود كه وقتي آنها مخبط بودند و مخبطانه گفتند ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در حالي آنها مخبطانه گفتند ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? كه خدا حلال كرده بيع را و حرام كرده است ربا را, يعني خبط آنها در اين حال هست خبط آنها در حالتي است كه خدا بيع را حلال كرده است و ربا را حرام كرد, اگر جمله حاليه باشد معنايش اين است در حالي كه خبط آنها [از] قبل [هم] بود و اگر ?أحَلَّ الله? انشائيه باشد خدا تازه دارد انشاء ميكند و چون تازه دارد انشاء ميكند, خبط آنها در اين حال نيست براي اينكه اين حال تازه دارد پيش ميآيد.
بررسي و نقد كلام علامه طباطبايي
اشكال اول احياناً حذف قد و امثال ذلك كه بعضي از حروف حذف ميشود كم له من نظير و اما اشكال دوم كه فرمودند اشكال معنوي است اگر معنا اين باشد كه آنها مخبط شدند در حالي كه خدا بيع را حلال كرده است و ربا را حرام كرده است اشكال ايشان وارد است; اما اين تمام شد يعني ?إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? اين تمام شد, اين جمله بعد كه آغاز شد ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در حالي اين حرف را زدند كه ?أَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا? اگر اينچنين باشد اين محذور دوم را به همراه ندارد آنها در حالي گفتند بيع مثل رباست كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام كرده اين انشاء هم است و اين انشاء بودن با انشاي قبلي كه در سوره? «آلعمران» آمده منافات ندارد دوتا تشريع نيست دوبار تشريع نشده اما دو بار انشاء ميشود نظير رواياتي كه يكي را امام باقر(سلام الله عليه) فرمود يكي را هم امام صادق(سلام الله عليه) فرمود همه اين روايات هم انشاء است و درباره موضوع واحد هم است اگر يك مطلب دو بار انشاء بشود ضرري ندارد دو بار تشريع نميشود نه دو بار انشاء نميشود مثل ساير موارد كه فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا? اين ?ذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا? كه انشاء است بالأخره با آيه سوره? مباركه? «آلعمران» كه قبلاً انشاء فرمود هم كه منافات ندارد, فرمود: ?لاَ تَأْكُلُوا الرِّبَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً? آن هم انشاء است اين هم انشاء است آن قبل نازل شد و اين بعد نازل شد انشاي مكرر محذوري ندارد [و] تشريع است كه تكرارپذير نيست دو بار تشريع نشده يك بار تشريع شده اما چند بار انشاء ميشود نظير مطلب وجوبي كه چند آيه انشائاً آن را واجب ميكند.
عدم آسيب رساندن كشف علل قريب به وجود علل بعيد
مطلب بعدي آن است كه در تفاوت بين سخن المنار با الميزان به اينجا رسيديم كه گرچه سخن المنار در بعضي از تفسيرهاي فارسي خودي هم متأسفانه راه پيدا كرده است و گفته شد كه اين عيب ندارد كه اين مثلاً همان ميكروب به نام جن باشد و مانند آن و اين خيال شد به اينكه پيشرفت علم منافات دارد با آن مسائل فلسفي يا مسائل قرآني خب, اگر علم آمده است ثابت كرد كه منشأ پيدايش باران چيست اين به مسائل ديني و فلسفي آسيب نميرساند, چون دين و فلسفه ميگويد اين باران از آن جهت كه ممكنالوجود است بالأخره بايد به واجب ختم بشود ولو هزارها علل در وسط باشد, ممكن است علم پيشرفت بكند و علل ديگري را كه امروز كشف نكرده است علم فردا كشف بكند, اينكه به جايي آسيب نميرساند اگر خدا در قرآن فرمود كه خداست كه باران ميفرستد: ?أَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاء? و علم ترقي كرد انسان راه پيدايش و پرورش ابر و ريزش ابر و باران را فهميد, اينكه به ?أَنزَلَ لَكُم مِنَ السَّماءِ مَاء? آسيب نميرساند كه مسئله جنون اينچنين است دخالت شيطان و دخالت فرشته در كارهاي انسان اينچنين است اگر علم علل قريب و مبادي قريب را كشف كرد, اين آسيب نميرساند به اينكه در كنار و در پشت اين علل قريب مبادي بعيده و علل بعيده راه ندارد كه, تا ما اصرار داشته باشيم بگوييم منظور از اين شيطان همان ميكروب است و جنون از ميكروب پيش ميآيد, نه ميكروب هم هست به عنوان مبدأ قريب مبادي ديگر هم هستند به عنوان علل بعيده, اينها يكجا نيستند نظير آن حرف معروف نبود كه گفتند عصر افسانه بود و بعد عصر دين شد و بعد عصر فلسفه شد و بعد عصر علم شد كه به حيات همه اينها خاتمه داد, اينچنين كه نبود.
ردّ شبهه صاحب المنار توسط علامه طباطبايي
مطلب اساسي كه فرق بين المنار و الميزان است در اينجا اين است كه المنار پذيرفته است كه ?لاَ يَقُومُونَ? اختصاصي به قيامت ندارد و منظور دنياست آخرت را هم ممكن است بگيرد و مراد آن است كه حركت اينها در دنيا ديوانهوار است; اما اين حركت ديوانهوار را اينچنين تقرير كرد, گفت اينهايي كه تكاثرزدهاند, مالزدهاند [و] دنيازدهاند مست دنيايند نظير كساني كه در اين قمارها شركت ميكنند در اين بليطهاي بختآزمايي شركت ميكنند وقتي مال ميبرند تهيمغزند سبكسارند سبكمغزند حركت سبك مغزي دارند ديوانهوار حركت ميكنند, خندانند, اهل قهقههاند, اهل نشاطاند و امثال ذلك حركتشان اينچنين است منظور از اين قيام حركت دنيايي است و چون رباخوار دنيازده است سبكمغز است تهيمغز است مثل قماربازها مثل بليط بختآزمايي بازها و امثال ذلك كارهاي او سبكسر است ديوانهوار حركت ميكند اين خلاصه وجه تشبيه از نظر المنار كه رباخوار ?لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ? وجه شبه اين است كه مخبط حركتش منتظَم نيست رباخوار هم در اثر سبكمغزي سبكسري تهيمغزي مستانه زندگي كردن مغروربودن و كاميابانه زندگي كردن حركتش منظم نيست.
اما آنچه در الميزان آمده است اين است كه اگر وجه شبه آن باشد اين اختصاصي به رباخوار ندارد بايد همه متكاثرين اينچنين باشند, در حالي كه درباره متكاثرين ديگر اين تعبير نيامده, آنهايي كه ?زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيَا? اينها را به خود جذب كرد, آنهايي كه ?تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّا? آنهايي كه ?يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ? درباره آنها اينچنين تعبير نكرد, درباره قاروني كه ?فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ? اين تعبير را نكرده ?مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِي الْقُوَّةِ? اين تعبير را نكرده, آنهايي كه اين همه مال را دارند درباره آنها نفرمود مُخبَّطانه حركت ميكنند اين اشكال اول. اشكال دوم اين است كه دليل مُخبّط بودن آنها را قرآن ذكر كرد فرمود بينش اقتصادي اينها ديوانهوار است اينها حرفشان, حرف عاقل نيست, ميگويند اقتصاد ربوي اصل است و اقتصاد داد و ستد و تجاري فرع، ميگويند بيع مثل رباست, اين فكر انسان عاقل نيست اين كاري به حركت سبكسري و سبكمغزي و مستانه حركت كردن و كامياب بودن ندارد حرفشان اين است كه اقتصاد ربوي اصل است و اقتصاد تجاري فرع است و تجارت مثل رباست اين باعث جنون آنهاست. بنابراين وجه شبه آن نيست كه در المنار آمده [بلكه] وجه شبه اين است كه خط سير كسي كه بينش ربوي دارد عاقلانه نيست, گرچه او خيلي هوشيارانه در جهان به سر ميبرد مثل اينكه كسي كه تمام هوشش را صرف ساختن سلاحهاي تخريبي و شيميايي ميكند, اين خط مشياش مجنونانه است ديوانهوار است از نظر قرآن كريم نه اينكه كارهاي مادي و عادياش منظم نيست ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در موارد ديگر اين دليل را ذكر نفرمود
پرسش ...
پاسخ: چرا; راه باز است, براي خيليها اثر ندارد براي عدهاي هم اثر دارد, تا انسان در دنيا هست راه باز است آنهايي كه ?طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِم? آنها كسانياند كه صريحاً به پيغمبرشان ميگويند ?سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ? اين را بالصراحة ميگويند كه موعظه هيچ اثر ندارد. آنها كه به آن لبه تيز نرسيدند به ?طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُون? نرسيدند, هنور فرصت هست اينها كسانياند كه ?فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ? ميشوند.
شركت مضاربهاي شيطان با رباخواران
غرض آن است كه شيطان كه شريك مال و ولد ميشود, اينچنين نيست كه بچههاي اين شخص بعضي خوب دربيايند بعضي بد, آنجا حتي شريك نيست يا اموال اين شخص بعضي حلال باشد بعضي حرام آنجا حتي شريك نيست, شركت شيطان با اين گونه از ربويها شركت مضاربهاي است ميگويد سرمايه از من كار از تو, در سود باهم شريكيم باهم هم به جهنم ميرويم, اينچنين نيست كه رها بكنند يك ديگر را كه تمام فكرها را فكر و نقشه و هوش و فرزانگي را شيطان طرح ميكند و اين شخص كارگري و مزدوري را به عهده دارد اين است كه تحت ولايت شيطان است. در «آيةالكرسي» اين بحث گذشت كه ?وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَات? اينها تحت ولايت شيطانند, اينچنين نيست كه مُولّي عليه با وليّ شريك يكديگر باشند, آنطوري كه دو همباز شريك هماند آن طوري كه يك كارگر با صاحب سرمايه شريك هماند در مضاربه, اينطور شريكاند. آنگاه اين بيان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) كه فرمود وجه شبه در قرآن كريم مشخص شده است كه فرمود: ?ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اين نشان ميدهد كه آن خط فكري معيار است نه حركت مادي، حرف يك ديوانه كه اين نيست ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? ديوانه كه حرفي ندارد, ديوانه كار غير منتظم دارد نه فكر غير منتظم، اينها كه نقشه اقتصادي طرح كردند و گفتند: ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? اينها جنون عقلي دارند ?إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا? در حالي كه ?وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ?.
«و الحمد لله رب العالمين»
|