موضوع: سوره بقره

عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 563

مدت زمان: 28.46 دقيقه اندازه نسخه كم حجم: 3.29 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.58 MB دانلود

نوع عنوان عنـــــوان
1 مراد از «مجيءِ موعظه» در آيات قبل
2 بيان حکم أموال أخذ شده? به ربا بعد از توبه
3 لزوم عدم پيگيري باقي مانده? طلب‌هاي ربوي بعد از توبه
4 اشتراک کافر و مسلمان در تکاليف اسلامي
5 حکم فقهي مهدور الدم بودن رباخوار معاند بعد از نزول آيات تحريم ربا
6 تعلق نگرفتن اموال رباخوار براي خود با عدم توبه
7 حکم کلامي مخلّد در آتش بودن رباخوار در صورت عدم توبه
8 حکم اعسار بدهکار در مسأله? رباخوار
9 حکم وجوب مهلت دادن به بدهکار معسر در آيه
10 استحباب بخشش بدهي بدهکار معسر در آيه
11 عدم اختصاص مجيءِ موعظه و مهلت دادن به بدهکار معسر به باب ربا
12 بيان روايات دالّ بر وجوب انظار معسر و عدم جواز معاسرت وي
13 تکليف حکومت اسلامي در پرداخت دين مصرف شده في طاعة الله







اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ? إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ ? فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ? وَاتَّقُوْا يَوْمَاً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَي اللّهِ ثُمَّ تُوَفَّي كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ?
مطالبي كه در اين آيات مانده است اولاً اين كه درج ريان ? فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ ? دوتا نكته هست:
مراد از «مجيءِ موعظه» در آيات قبل
نكته اول اينكه منظور از مجيء موعظه اين نيست كه انسان بالفعل علم پيدا كند، زيرا اگر مسئله راجع به موضوع باشد اگر علم فعلي به موضوع نباشد انسان معذور است «رُفِعَ ما لا يعلمون» و اگر علم به حكم، معيار باشد شرطش تحصيل است نه حصول، نه هر وقت علم پيدا كردي بايد علم پيدا كني. اگر كسي فحص كرد و علم پيدا نكرد آنگاه شامل «رُفِع ما لا يعلمون» خواهد شد چون بين شبهه حكميه و شبهه موضوعيه فرق است اگر فحص كرد و عالم نشد مي‌تواند به «رُفِع ما لا يعلمون» تمسك كند ولي در شبهات موضوعيه، فحص لازم نيست. در جريان ? فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ ? هم اينچنين است، درباره موضوع ربا كه آيا اين اشتباها رباست يا غير ربا اگر علم به موضوع نداشت مواخذه نمي‌شود، چون نه فحص در موضوعات لازم است نه با جهل به موضوع انسان مواخذه مي‌شود ولي اگر حكم ربا آمده است، در قرآن كريم حكم ربا آمد اين صادق است كه جاءه موعظة چون وقتي قرآن كريم نازل شد آيات الاهي تنزل يافت خدا مي‌فرمايد ? يَا أيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَوْعِظَةٌ ? نبايد مبلغين اسلام، به تك تك آحاد ابلاغ كنند كه، آنها را در مراكز عمومي دعوت مي‌كنند؛ در مراكز عمومي دعوت مي‌كنند كتابها مي‌نويسند در اختيار عموم قرار مي‌دهند اين راه‌هاي ارشاد عموم مردم است. وقتي قرآن كريم نازل شده، خدا فرمود موعظه آمده است آيات ربا در قرآن است و قرآن هم موعظه بالغه است كه به مردم رسيده است، پس بر اساس آن صغرا و اين كبرا استنتاج مي‌شود كه اگر كسي در حيطه اسلامي به سر مي‌برد ? جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ ? نبايد بگويد من نمي‌دانستم، چون جاهل مقصر در حكم متعمد است، اين راجع به معناي مجيء موعظه.
بيان حکم أموال أخذ شده? به ربا بعد از توبه
اما راجع به ? فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ ? كه در همان اوايل بحث هم اشاره شد، تمام اموالي كه ربا خوار قبل از اسلام گرفته است بر اساس اينكه قانون عطف به ما سبق نمي‌شود فله ما سلف و تمام اموال ربوي كه يك كسي بعد از آمدن حكم قرآن هنوز بر كفر و جاهليت خود اصرار مي‌ورزيد بعدها مسلمان شد، بر اساس «الاسلامُ يَجُبُّ ما قبلَه»؛ ? فَلَهُ مَا سَلَفَ ? و اگر كسي مسلمان بود و ربا گرفت چه جاهل قاصر چه جاهل مقصر، آنچه را كه گرفت بايد برگرداند، اين سه مسئله درباره اين سه موضوع.
لزوم عدم پيگيري باقي مانده? طلب‌هاي ربوي بعد از توبه
يك حكم مشتركي است به نام مسئله چهارم مال هر سه قسم و آن همين است كه فرمود ? وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا ?؛ آن طلبهاي قبلي را كه منشأش ربا بود و وصول نكرديد الان حق وصول نداريد، خواه عقد ربوي تان در زمان جاهليت بسته شده با شد يا در زمان اسلام ولي در ظرف كفر شما بسته شده باشد يا در زمان اسلام و ظرف اسلام شما بسته شده باشد، در هر سه مسئله‌اي كه در حكم قبل با هم فرق داشتند در اين مسئله چهارم اين سه گروه يكسانند كه طلبهاي ربوي را نبايد وصول كنند. اگر تفاوتي در آن سه مسئله هست راجع به ما سلف است يعني آنچه گرفت و مصرف كرد و اما آنچه را كه نگرفت و به حساب ديون خود پنداشت هر سه گروه يكسانند كه محكوم به امر به تركند كه فرمود ? وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا ?.
اشتراک کافر و مسلمان در تکاليف اسلامي
گاهي توهم مي‌شود كه اين ذيل آيه كه فرمود ان كنتم مومنين شامل كفار نمي‌شود. جوابش آن است كه چون كافر و مسلمان هر دو محكوم به احكام اسلامي‌اند، چه فروع چه اصول؛ اما اينكه فرمود ان كنتم مومنين مبالغه در عمل است، چون كافران اولاً بايد مومن بشوند بعد بايد به لوازم ايمان عمل كنند به هر دو مكلف هستند؛ منتها در طول هم، به يك ربا خوار مسلمان گفته مي‌شود تو اگر واقعا مسلماني نبايد ربا بگيري؛ اما به كافر مي‌گويند ايمان بياور و ربا نگير. پس اينكه فرمود ? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ ? دلالت ندارد بر اينكه كافران مي‌توانند ديون ربوي را مطالبه كنند. بر اساس همين ظهور قرآني است كه پسر وليد بن مغيره بعد از مرگ پدرش خواست ديون ربوي را مطالبه كند، اين آيه نازل شد كه ? وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا ? و وقتي اسلام در حجاز به ثمر رسيد مخصوصا بعد از جريان فتح مكه، رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود تمام اموال ربوي «تحتَ قدَمَي هاتَين» همه زير پاي من است «و اول رباً اضَعُه تحت قدمي رِبا عمي العباس»؛ تمام مطالبات ربوي را بايد خط بطلان بكشيد، و اولين مطالبه‌هاي ربوي و ديون ربوي كه بايد خط بطلان بكشيد ديون ربوي است كه عمويم عباس از شما دارد اينها را اعلام كرد. بنابراين مطالبه‌هاي ربوي و ديون ربوي بالك ممنوع است و هيچ فرقي بين سه گروه ياد شده نيست، چه اينكه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كار را كرده است.
مطلب بعدي آن است كه درباره ربا چند حكم كلامي و فقهي در اين كريمه آمده است، زيرا در همين جريان ديون ربوي فرمود ? فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ? دوتا حكم فقهي مهم را در اين كريمه فرمود، يك حكم مهم كلامي را در آن آيه اسبق بيان كرد.
حکم فقهي مهدور الدم بودن رباخوار معاند بعد از نزول آيات تحريم ربا

آن دوتا حكم فقهي مهم كه در اين آيه بيان شد اين است كه اگر يك ربا خوار، با نازل شدن همه اين آيات صريح و روشن دست از ربا خواري برندارد او اعلان جنگ با خدا و پيامبر كرده است كه بعضيها خواستند بگويند از اين اصرار بر ربا خواري او مي‌توان عناد او را و انكار او را كشف كرد و هر منكري ولو منكر فرعي از ضروريات اسلام باشد، عالما به اينكه اين ضروري دين است مرتد است و مهدور الدم اين حكم فقهي.
تعلق نگرفتن اموال رباخوار براي خود با عدم توبه
حكم فقهي ديگر اين است كه اين كه گفته شد اموال ربا خوار محترم است در اصل مال، گرچه زايد كه مال ربوي است بايد به صاحبش برگردد اين به شرط توبه است ? وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ? حالا اگر ربا خواري حتي در نظام اسلامي بر اخذ ربا اصرار دارد باز هم بايد راس المالي كرد بايد گفت به اينكه راس مال تو آنچه را كه دادي مال توست و زايد را نبايد بگيري باز هم اين است يا مفهوم شرط مي‌گويد ان لم يتب فليس له شيء اصلاً براي اينكه يا عقيده ندارد مي‌شود مرتد، مالش فيء مسلمين است يا عقيده دارد و مع ذلك اصرار مي‌ورزد. شايد در اين مورد دوم هم بتوان گفت مالش در اختيار ولي مسلمين است، گرچه مثل مورد اول نيست. اين كه فرمود ? وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ? آيا از اين مفهوم شرط استفاده نمي‌شود كه «ان لم تتوبوا فليس لكم شيء»؟ چون سه حال دارد دو حالش كه يقينا باطل است، مي‌ماند حال سوم. يك حال اينكه اگر توبه نكرديد اصل و فرع هر دو مال شماست، اين كه يقينا نيست كه توبه نكردن بدتر از توبه كردن باشد، اين كه يقين نيست. حال دوم اين است كه اگر توبه كرديد اصل مالتان مال شماست آن زايد مال ديگري است، اين كه خب با شرط حل شد. فرمود اگر توبه كرديد اصل مال مال شماست زايد را نبايد بگيريد خب اگر توبه نكرديد هم حكم همين باشد كه شرط ملغاست. مي‌ماند حالت سوم و آن اين است كه اگر توبه نكرديد هيچ سهمي نداريد، پس اگر كسي توبه نكرد و همچنان بر ربا خواري اصرار دارد نبايد بگويد كه اصل مال مرا بده، اصل مال را بايد قرآن امضا بكند قرآن كه هر مالي را امضا نكرد، فرمود اگر توبه كرديد اصل مالتان مال شماست، زائد را نبايد بگيريد ? وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ?
سؤال: ... جواب: خب اگر مفهوم شرط حجت نباشد كه در خيلي از جاها اين‌طور نيست يعني اگر شرط مفهوم نداشته باشد، چون اگر مفهوم داشته باشد كه يقينا حجت است. نزاع مفهوم نزاع صغروي است، نزاع در اين نيست كه آيا مفهوم شرط حجت است يا نه نزاع در اين است مفهوم دارد يا نه، چون مفهوم ظهور لفظي است لفظ يا بالمنطوق ظهور دارد يا بالمفهوم، ممكن نيست كسي قائل باشد كه شرط مفهوم دارد ولي حجت نيست، نزاع در اصول نزاع صغروي است
حکم کلامي مخلّد در آتش بودن رباخوار در صورت عدم توبه
مسئله سوم كه سمئله كلامي است و قبلاً هم بحث شد، هماهنگ با اين دوتا حكم فقهي است.
حكم سوم همان حكم كلامي حادي بود كه در بحثهاي سابق گذشت كه فرمود ? مَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ? اين ? مَنْ عَادَ ? مشابه ? فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ? است، چون درباره حكم فقهي فرمود ? يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنْتُم مُؤْمِنِينَ ? فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا ? يعني «و ان لم تذروا» ترك نكرديد ربا را ? فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ ? آنجا هم فرمود ? وَمَنْ عَادَ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ? اينها نشان مي‌دهد كه اگر كسي با آمدن موعظه قرآني با اين شدت، در برابر قرآن بايستد و باز ربا بگيرد، معلوم مي‌شود اين حكم الله را قبول ندارد و اگر كسي بعد از تبين رشد من‌الغي، با اينكه اين به طور روشن ظاهر قرآن كريم است اين حجت بالغه است نه جزء متشابهات است نه هيچ فقهي در اصل حرمت ربا ترديدي كرده است پس مي‌شود ضروري فقه، اگر كسي خصوص اين مسئله را قبول نداشته باشد هم آن حكم كلامي درباره‌اش جاري است هم اين دوتا حكم فقهي، چون ديگر نمي‌شود ? نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ ? باشد كه و اين اماره است، حالا اگر انسان دليل بر خلاف داشت يا در اماره بودن اين ترديد داشت البته نه آن حكم كلامي جاري است و نه اين دوتا حكم فقهي؛ اما اين جريان روشن است كه اگر ربا خواري كارش به محكمه قضايي افتاد و همچنان اصراري بر ربا خواري دارد، نمي‌شود گفت خب اصل مال او را به او برگردان آن يك دليل معتبر ديگر مي‌خواهد، چون اصل مال در خصوص آن صورتي برمي‌گردد كه آن ربا خوار توبه كرده اباشد ? فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ ? آن روز هم ملاحظه فرموديد كه نفرمود «فاذنوا بحرب من الله و رسوله»، فرمود ? بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ ? كه اين تنوينش، تنوين تعظيم است ? وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ?
پرسش: ...
پاسخ: اگر مرتدي باشد كه مالش به ورثه برمي‌گردد، آنوقت چون در اختيار والي مسلمين است كه در فرع دوم اشاره شد والي مسلمين حكم مي‌كند كه مال مال ورثه است. اما آن جاي يكه در حد مرتد باشد در حد حربي باشد، چون مسئله حرب را هم در بر دارد و اعلان حرب كرده است به منزله محارب خواهد بود، قهرا مالش فيء مسلمين است اين بر خلاف تارك صلات است، اگر كسي صلات را منكر شد مالش مال فرزندان اوست؛ اما اگر كسي بر ربا خواري اصرار ورزيد و ربا را منكر شد اين ? فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ ? است كه در حكم محارب به حساب مي‌آيد اين است كه فرق گذاشته شد كه گفته مي‌شود در مسئله انكار ربا مالش مال مسلمين است يا در اختيار ولي مسلمين و درباره انكار نماز مالش براي ورثه مي‌شود.
حکم اعسار بدهکار در مسأله? رباخوار
? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ? حالا اگر بدهكار، در اعسار بود ? كَانَ ? تامه است و بعضي‌ها كه ذا عسرة قرائت كردند ? كَانَ? را ناقصه گرفته‌اند و اما اينها كه قرائت مشهور است و ? ذُو عُسْرَةٍ ? است اين ?ذو? فاعل ? كَانَ ? است نه اسم كان و اين ? كَانَ ? تامه است نه كان ناقصه كه اسم و خبر بگيرد.
حکم وجوب مهلت دادن به بدهکار معسر در آيه
? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ ? يعني ان حصل ان وجد فقير ذو كه عسره است ندارد كه بپردازد ? فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ ? اين دوتا حكم است كه متوجه به بستانكار است، بعد از اينكه فرمود آن مال ربوي اصلاً دين نيست و اگر توبه نكرد كه در اختيار ولي مسلمين است هيچ، اگر توبه كرد اصل مالش مال اوست حالا اگر بدهكار آن اصل مال را نداشت بپردازد، اين كه فرمود ? فَلَكُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِكُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ ? آيا معنايش اين است كه حالا كه كسي توبه كرد و نبايد آن فرع را بگيرد به اصرار بايد بدهكار را وادار كند كه اصل را بپردازد ولو بدهكار معسر باشد و نداشته باشد يا اگر بدهکار معسر است اين شخص طلبكار دوتا وظيفه دارد: يك وظيفه لزومي؛ يك وظيفه استحبابي. وظيفه لزومي‌اش اين است كه بايد مهلت بدهد ? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ ? يعني «ان وجد مديون و مدين ذو عسرة» ? فَنَظِرَةٌ ? ‌اي «فإنظارٌ» «انظار» يعني امهال؛ مهلت بدهيد منتظر باشيد تا او معسر بشود نه ? فَنَظِرَةٌ ? او صبر كند تا پيدا كند او يك تكليف ديگري دارد كه بايد در صدد اداي دينش باشد، تحصيل مال بر او واجب است و امثال ذلك. نه او فعلا اداي دين بر او واجب نيست منتظر باشد تا پيدا كند و ادا كند، تكليف مديون نيست تكليف بدهكار نيست، تكليف بدهكار همين است ولي از بحثهاي ديگر استفاده مي‌شود. آيه عهده دار تكليف بستانكار است ? فَنَظِرَةٌ ? يعني انظار بكن مهلت بده مطالبه نكن فعلا مطالبه حرام است، وقتي او دارا شد مطالبه جايز است نه واجب، چون حق شماست پس اگر بدهكار ندارد و معسر است و در عسرت است، مطالبه اين دين بر طلبكار حرام است، انظار و مهلت دادن بر او واجب است. اگر بدهكار متمكن شد ديگر مهلت دادن واجب نيست نه مطالبه واجب است، چون مطالبه حق طلبكار است مي‌خواهد مطالبه كند مي‌خواهد مطالبه نكند ? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ ? اين حكم لزومي.
استحباب بخشش بدهي بدهکار معسر در آيه
حكم دوم كه حكم استحبابي اين است كه ? وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ? بالأخره شما اين مسائل اقتصادي را مي‌دانيد يا نمي‌دانيد، درد فقر و فقرا را مي‌دانيد يا نمي‌دانيد. اين كار به ايمان و كفر ندارد، نفرمود «ان كنتم مومنين» يا «ان كنتم متقين» آنها مسائلي است كه به ايمان و تقوا وابسته است اين مسائلي است كه به اصل آگاهي وابسته است. شما اگر آدم آگاهيد بالأخره وقتي بدهكرا ندارد ببخشيد، واجب نيست ببخشيد؛ اما ? وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ?؛ اگر به موضوع عالميد به حكم عالميد، ببخشيد به مراتب براي شما بهتر است نه تنها براي او بهتر است براي شما بهتر است، براي شما خير است ? وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِن كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ?.
عدم اختصاص مجيءِ موعظه و مهلت دادن به بدهکار معسر به باب ربا
گرچه اين فصل، مربوط به رباست؛ اما كلياتي در اين فصل آمده است كه اختصاصي به ربا ندارد. يكي از آن كليات همان مسئله ? فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ فَانْتَهَي فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَي اللّهِ ? است كه اختصاصي به ربا ندارد، چون نفرمود «من جائه موعظة من ربه في الربا» فرمود ? مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّهِ ? شامل همه مي‌شود و مورد هم كه مخصص نيست. حكم ديگر كه در مورد ربا آ»ده است ولي كلي است همين مسئله مهلت دادن به بدهكار است، خواه منشأ دين مسئله ربا باشد كه بعد ربا گير توبه كرده است و از فرع گذشت و اصل مال را مي‌طلبد يا منشأ دين معاملات ديگر باشد مهلت دادن به بدهكار معسر و ندار، واجب است. گذشته از اين آيه رواياتي هم در مسئله است كه اين معنا را تاييد مي‌كند.
بيان روايات دالّ بر وجوب انظار معسر و عدم جواز معاسرت وي
در ابواب الدين و القرض وسائل باب 25 عنوانش اين است «بابُ وجوبِ إنظارِ المُعسِر و عدمِ جواز معاسَرَته» جايز نيست كه انسان او را در عسرة و فشار قرار بدهد. روايت اول را كه از كليني نقل مي‌كند او از امام صادق (سلام الله عليه) نقل مي‌كند «في وصية طويلة كَتَبها إلي اصحابه قال (عليه السلام) و اياكم و إعسارَ احدٍ مِن إخوانِكم المسلمين أن تَعسِروه بشيء يكون له قِبَلَه و هو مُعسِر»؛ فرمود مبادا هيچ كسي از برادران مسلمان را در فشار قرار بدهيد «فإنّ ابانا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) كان يقول ليس لِمُسلم أن يُعسِرَ مسلماً» اين «كان يقول» غير از قال است، اين نشانه استمرار است كه سنت حضرت اين بود اين بيان را مكرر فرمود، جدّ ما رسول گرامي (عليه آلاف التحية و الثناء) مكرر مي‌فرمود كه هيچ مسلماني حق ندارد مسلمان ديگر را در فشار قرار بدهد، اين از نظر حرمت اعسار و اما اگر كسي به اين حكم واجب عمل كرد يعني انظار نمود، مهلت داد پاداش عمل به اين واجب اين است، فرمود «و مَن أنظَرَ مُعسِرا أظلَّه الله يومَ القيامة بِظِلِّه يومَ لا ظِلَّ الا ظِلُّه» ؛ اگر كسي ناتواني را مهلت داد خداوند در قيامت او را در سايه خود حفظ مي‌كند، آن روزي كه هيچ سايه‌اي نيست مگر سايه حق. روايت بعدي كه عبد الله بن سنان نقل مي‌كند از معصوم (عليه السلام) كه او از رسول اكر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌كند -اينکه گفت «قال، قال» معلوم مي‌شود راوي وسط، امام (سلام الله عليه) است كه از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرد- اين است که «ألفُ دِرهمٍ أُقرِضُها مرّتين أحبُّ إليَّ مِن أتصدَّقَ بها مرّةً»؛ من اگر اين درهم را دوبار در راه خدا قرض بدهم بهتر از آن است كه يك بار همه را صدقه بدهم، براي اينكه قرض بالأخره جلوي مفت خوري را مي‌گيرد، شرافت را حفظ مي‌كند، مايه توليد خواهد بود و صدها فوايد ديگري دارد دوباره مال برمي‌گردد «و كما لا يَحلُّ لِغَرينك أن يَمطُلَك و هو معسر فكذلك لا يحلّ لك أن تُعسِرَه اذا علمتَ انه مُعسِرٌ» همانطوري كه بدهكار حق مماطله ندارد كه امروز و فردا كن مَطَل و تاخير را روا بدارد، براي شما هم حلال نيست كه او را اعسار كني و در عسرت قرار بدهي، هم اعسار براي بستانكارحرام است هم مماطله براي بدهكار حرام. روايت سوم اين باب كه حنان بن سدير از امام باقر (سلام الله عليه) نقل مي‌كند اين است كه فرمود «يُبعَثُ يوم القيامة قومٌ تحتَ ظلِّ العرش وجوهُهم مِن نور و رياشُهم مِن نور جلوسٌ علي كراسيَّ مِن نور إلي أن قال فيُنادي مُنادٍ هولاء قومٌ كانوا يُيَسِّرون علي المؤمنين و يُنظِرون المُعسِرَ حتي يُيَسَّرَ»؛ اينها كساني‌اند كه چهره شان نوراني است بر كرسي‌ها و منبرهاي نور نشسته‌اند در ظل رحمت خاص حق به سرمي‌برند، كساني‌اند كه بدهكاران غير متمكن را مهلت مي‌دانند اينها انظار مي‌كردند، مهلت مي‌دادند منتظر مي‌شدند تا آنها كه متمكن نيستند متمكن بشوند و هرگز بر مومنين فشار وارد نمي‌كردند
روايت چهارم اين است كه ابن عمار مي‌گويد من از امام صادق (سلام الله عليه) شنيدم كه مي‌فرمود «قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مَن أرادَ أن يُظِلَّه الله في ظِلِّ عرشه يومَ لا ظِلَّ الّا ظِلُّه فَليُنظِر مُعسِرا أو لِيَدَع له مِن حَقِّه» اين به مضمون آيه است؛ فرمود اگر كسي ب خواهد در قيامت راحت باشد يا به آن حكم وجوبي عمل كند يا به حكم استحبابي اگر به حكم استحبابي عمل كرد كه طوبي له و حسن مآب كه و ان تصدقوا خير لكم اگر نشد لااقل به آن حكم وجوبي عمل كند «فَاليُنظِر مُعسِرا أو لِيَدَع مِن حقِّه» اين «لِيَدَع مِن حقّه» حقش را رها كند ذيل آيه است كه ان تصدقوا خير لكم آن صدر آيه است كه ? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ ?.
پرسش...
پاسخ:حالا در بحث ديني كه به خواست خدا در فصل سوم اين بخش است -چون اين بخشي كه ملاحظه فرموديد: اول فصل اول مسئله انفاق و صدقات بود، فصل دوم مسئله ربا، فصل سوم مسئله دين و مكاتبه‌هاي دين و تنظيم اسناد ديني بود- آنجا به خواست خدا خواهد آمد در بعضي از روايات هست كه كسي آمده حضور امام صادق (سلام الله عليه) عرض كرد كه به من دِيني بدهيد تا فرصتي يعني منتظر فرصتي باشم يا باشيد كه من بپردازم، حضرت فرمود قريب به اين مضمون كه كشاورزي كه غلّه‌ات برسد عرض كرد نه فرمود درآمدهاي ديگري داري عرض کرد نه فرمود مالي داري كه بعد‌ها بفروشي عرض كرد نه سه چهاربخش بود حضرت همه اينها را طرح كرد عرض كرد ندارم فرمود تو جزء كساني هستي كه «جَعَل الله له في اموالِنا حقاً» آن وقت دست به كيسه مبارك كرد نياز اين شخص را برآورده كرد . فرمود مهلت دادن مال كسي است كه بالأخره آينده‌اي داشته باشد تو الان جزء كساني كه در مال ما حقي داري، اين همان كريمه قرآن كريم است كه ? وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ? فرمود تو كه هيچ درآمدي نداري و نمي‌تواني منتظر باشي ما چه انظار كنيم، اينها هست در مسئله دين
تکليف حکومت اسلامي در پرداخت دين مصرف شده في طاعة الله
روايت ديگري كه در مسئله دين است اين است كه اگر كسي ديني گرفت و آن را «في طاعة‌الله» مصرف كرد صرف عايله‌اش كرد و الان توان پرداخت را ندارد، حكومت اسلامي بايد بپردازد، چون يكي از مصارف هشت گانه زكات غارمين‌اند ? وَالْغَارِمِينَ ? بدهكارها و اگر كسي في معصية الله صرف كرد يا معلوم نيست چه كار كرده است، او را در روايت امام (سلام الله عليه) فرمود كه موظف است برود كار بكند مال فراهم بكند و دينش را بپردازد اين چنين نيست كه هر دِيني را بيت المال به عهده بگيرد و والي مسلمين كيسه‌اش را باز كند بگويد «لك في مالي حق».
روايت هفتم اين باب قريب به اين مضمون است كه روز گرمي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) اين سخن را فرمود، امام صادق (سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) در يك روز گرم «في يوم حارِّ» اين چنين فرمود «مَن سرَّه أن يُظلَّه الله في ظلِّ عرشه يومَ لا ظلِّ الّا ظِلُّه فَليُنظِر غريماً او لِيَدَع لِمُعسِرٍ» يعني به مضون آيه عمل كند يا از حقش بگذرد يا مهلت بدهد. اين روايات مضمون همين آيه محل بحث است كه ? وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ ?. روايت هشتم هم به همين مضمون است. روايت نهم هم اين است كه «مَن أنظَرَ مُعسِرا كان له علي الله في كل يوم صدقةٌ بِمثلِ ما لَه عليه حتي يَستَوفِيَ حقَّه» اين قدر فضيلت دارد «مَن أنظَرَ مُعسِرا كان له علي الله في كل يوم صدقةٌ بِمثلِ ما لَه عليه حتي يَستَوفِيَ حقَّه» مثل اينكه هر روز به اندازه مال صدقه داد، تا اينكه حقش را از ذات اقدس اله استيفا كند يا خداي سبحان به او تفضل كند.
«و الحمد لله رب العالمين»