موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 576
مدت زمان: 28 اندازه نسخه كم حجم: 4.44 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.38 MB دانلود
رديف عنوان
1 جدا بودن «والمؤمنون» از «آمن الرسول» در روايات تفسير عياشي
2 سرّ جدايي بين ايمان رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با ايمان مؤمنين
3 جوامعالكلم بودن آيه محلّ بحث
4 اشاره به مبدأ وم عاد و ما بين مبدأ و معاد در آيه
5 مراد از عدم تفريق بين هيچ كدام از انبيا
6 محذوف بودن فعل در «لا نفرّق» و وجود نظاير آن در قرآن
7 بيان عموم الرفع بودن آيه ?لا نُفَرِّقُ بَينَ أحدٍ مِن رُسلِه?
8 مصاديقي از تفرّقكنندگان در قرآن
9 تحليل ماديگرايان از مسئله? وحي و نبوّت
10 مشاهده? جهان غيب توسط انبيا
11 انحصار درك عقل به كليات و عجز آن از فهم جزئيات
12 مصباح و يا مفتاح بودن عقل درباره? اصل فقه
13 تبعيض در ايمان, نتيجه? ميزان دانستن عقل در همه? امور
14
15
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ ? لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِين?
جدا بودن «والمؤمنون» از «آمن الرسول» در روايات تفسير عياشي
آن آيه مباركه اول كه فرمود: ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ? گفته شد در معراج وقتي ذات اقدس الهي با رسولش سخن ميگفت فرمود: ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ? كه اين سخن خداست كه ايمان پيامبرش را تصديق ميكند. آنگاه رسول خدا عرض كرد: ?وَالْمُؤْمِنُونَ? يعني همانطوري كه من ايمان آوردم مؤمنين هم ايمان آوردند اين در تفسير عياشي به صورت يك روايت آمده است. روايت ديگري هم هست كه طبق آن روايت قبلي و اين روايت, نشان ميدهد كه بايد اينچنين قرائت كرد: ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ? كه اين ?وَالْمُؤْمِنُون? جدا باشد.
سرّ جدايي بين ايمان رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با ايمان مؤمنين
مطلب ديگر آن است كه جدايي بين ايمان رسول اكرم با ايمان مؤمنين تنها براي بزرگداشت مقام رسالت نيست, چون نحوه ايمان آنها هم فرق ميكند, چه اينكه در خلال بحث ديروز اشاره شد. ايمان رسول اكرم ايمان به شهادت است و ايمان مؤمنين ايمان به غيب است يعني مؤمنين به چيزي ايمان آوردند كه فهميدند ولي نديدند و رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) به چيزي ايمان آورد كه ديد. اگر كسي نظير حارثةبنزيد بهشت و جهنم را ببيند و ايمان بياورد اين ايمان به مشهود است, اين مشاهده كرد و ايمان آورد; اما ديگران كه اهل شهود نيستند استدلال ميكنند, ميفهمند بعد ايمان ميآورند يا استدلالشان به برهان عقلي محض است يا قول معصوم(عليه السلام) را حد وسط برهان قرار ميدهند و به قول معصوم جزم پيدا ميكنند اين ايمان به غيب است در حقيقت. اما آنكه بر اساس ?كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِين ? لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم ? ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ? هم اكنون بهشت و جهنم را ميبيند و ايمان ميآورد ايمان او بر اساس شهادت است, لذا بين ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ? و بين ?الْمُؤْمِنُون? از اين جهت هم فرق است.
جوامعالكلم بودن آيه محلّ بحث
مطلب سوم آن است كه اين آيه مباركه?, از آن آيات جامعه است كه رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «أُعطِيتُ جَوامِعَ الكَلِم» گرچه تمام آيات قرآني جوامع; الكلماند اما در جامعيت بين اينها تفاوت است. در اين كريمه هم كمالات علمي ملحوظ شد هم كمالات عملي, هم مسائل اصلي مطرح شد هم مسائل فرعي. درباره مسائل علمي فرمود: ?آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ? كه بالقول الاجمال است و مؤمنين هم ايمان آوردند, آنگاه فرمود: ?كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? اينها كمالات علمي است, ?وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا? راجع به كمالات عملي است چه اينكه آن صدرش ناظر به اصول دين است, و اين ذيلش ناظر به فروع دين است سمع و اطاعت مربوط به عمل است كه به فروع دين برميگردد, ايمان به خدا و فرشتهها و كتابهاي آسماني و انبيا(عليهم السلام) به اصول دين برميگردد.
اشاره به مبدأ وم عاد و ما بين مبدأ و معاد در آيه
مطلب چهارم آن است كه همانطوري كه اصول دين به مبدأ و معاد و بين مبدأ و معاد تلخيص ميشود در اين كريمه هم به مبدأ و معاد و بين مبدأ و معاد اشاره شد. درباره مبدأ, همان ?آمَنَ بِاللّهِ? است. درباره معاد كه در ذيل آيه آمده است ?وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ? است بين مبدأ و معاد كه مسئله فرشتهها, وحي كتابهاي آسماني انبيا(عليهم السلام) اند به عنوان ?آمَنَ بِاللّهِ? بعد فرمود: ?وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ? پس اين اصول سهگانه دين را در بردارد. اگر اصول سهگانه دين را در بر داشت در حقيقت اصول پنجگانه را در بردارد چون اگر كسي واقعاً به رسول حق معتقد بود به امامت عترت طاهره هم معتقد است و اگر كسي به الله معتقد بود به همه اوصافش كه يكي از آنها عدل است هم معتقد خواهد بود.
مراد از عدم تفريق بين هيچ كدام از انبيا
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? اين ظاهراً مقول همين مؤمنين است يعني مقول ?كُلّ? است چه پيامبر چه مؤمنين كه اينها ميگويند ما بين هيچ كدام از انبيا فرق نميگذاريم, اين نه به آن معناست كه همه را يكسان ميدانيم, چون هم بين مرسلين تفاضل هست هم بين انبيا هم درباره مرسلين آمده است كه ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? هم درباره انبيا آمده است كه ?فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَي بَعْضٍ? چه اينكه درباره مؤمنين هم همين تفاضل اعمال شده است كه ?فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَي بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ? هم رزقهاي ظاهري هم رزقهاي معنوي كه علوم و معارف و امثال ذلك است بر اين اساس مرسلين و همچنين انبيا و همچنين مؤمنين داراي درجات گوناگوناند. در اول همين جزء ثاني همين سوره? مباركه? «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت اين بود كه ?تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ? در ذيل آن آيه اين مسائل كلاً مطرح شد و اما اينكه ميفرمايد: ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? يعني انبيا را از اين حيث كه حاملان وحياند همه اينها رسول معصوماند و پيام خدا را آوردند ما به رسميت ميشناسيم, نه تبعيض دروني را روا داريم نه تبعيض بيروني را. اين اشاره به كاري است كه اهل كتاب مخصوصاً يهوديها كردند; اينها دو نحوه تبعيض ناروا را تجويز كردند: يك قسم تبعيض دروني [و] يك قسم تبعيض بيروني. تبعيض دروني آن بود كه بعد از پذيرش رسول خودشان به نام موسي(سلام الله عليه) و پذيرفتن تورات به عنوان كتاب الهي, در همين محدوده دين خاص خود اگر چيزي مطابق ميل اينها نبود رد ميكردند, سخن از ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ? بود سخن از ?فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُون? بود, اين يك تبعيض دروني بود كه براي يك امت خاص است [و] يك تبعيض بيروني است كه يهوديها هم حرفهاي عيسي(سلام الله عليه) را قبول نداشتند; به موسي معتقد بودند به عيسي معتقد نبودند. عيسويان به موسي و عيسي(عليهم السلام) معتقد بودند به وجود مبارك حضرت ختمي مرتبت(صلي الله عليه و آله و سلم) ايمان نميآوردند, اين تبعيض بيروني بود. مؤمنين واقعي كسانياند كه نه تبعيض دروني دامنگيرشان بشود نه به دام تبعيض بيروني بيفتند, منطق آنها اين است كه ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ?.
محذوف بودن فعل در «لا نفرّق» و وجود نظاير آن در قرآن
در اينجا آن «قالوا» را گفتند محذوف است «قالوا» يا «يقولون» ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? و حذف فعل در اينگونه از موارد نظير هم دارد, مثل آنچه در آيه? 93 سوره? «انعام» آمده است كه ?وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَي اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُون?; اين تبهكاران كه در حال احتضار در عمق مرگ فرو رفتهاند و فرشتهها دستهاي خود را باز كردهاند براي قبض ارواح اينها به اينها ميگويند: ?أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ? اين كلمه ?أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ? مقول فرشتههاست; اما در آيه ندارد كه «يقولون أخْرِجوا أنْفُسَكُم» بلكه در آيه همين جمله است كه ?وَالْمَلاَئِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ? اين يعني «يقولون أخْرِجوا أنْفُسَكُم», چه اينكه در آيه? سوم سوره? «زمر» هم اينچنين است در آيه? سوم سوره? «زمر» آمده است كه ?أَلاَ لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي? اين ?مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا? جمله در محل نصب است تا مفعول باشد براي «يَقُولُونَ» ?وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ? مشركيني كه غير خدا را اولياي خود پذيرفتهاند, حرف آنها اين است كه ?مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي? «يقولون» ?مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي? كه اين جمله ?مَا نَعْبُدُهُمْ? در محل نصب است تا مفعول باشد براي «يقولون» كه محذوف است. در آيه محل بحث هم اينچنين است جمله ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? در محل نصب است تا مفعول باشد براي «يقولون» محذوف, حرف مؤمنين و حرف رسول اكرم(عليه آلاف التحية و الثناء) حرف همه آنها اين است كه ما هيچ فرقي بين انبيا قائل نيستيم به همه اينها ايمان ميآوريم همه اينها را معصوم ميدانيم فرستاده خدا ميدانيم هر چه هم گفتند حق است.
پرسش ...
پاسخ: ايمان به همه انبيا جزء اصول دين ماست, ما وقتي كه به قرآنمان ايمان داريم قرآن ما انبيا را معرفي كرد اگر كسي ـ معاذالله ـ يكي از انبيا را به رسميت نشناسد اين ميشود ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ? اين به قرآن معتقد نشد, براي اينكه قرآن انبيا را به عظمت و عصمت معرفي كرد اگر كسي يك آيه قرآن را نپذيرفت وقتي يك آيه قرآن را نپذيرفت اين قرآن يك واقعيت هم بيش نيست پس كل قرآن را ترك كرد.
بيان عموم الرفع بودن آيه ?لا نُفَرِّقُ بَينَ أحدٍ مِن رُسلِه?
اين كلمه ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? بازگشت اين به صورت يك سالبه كليه است يعني هيچ فرقي بين مرسلين نيست, نزد ما همه اينها معصوماند و فرستاده حقاند. اين كلمه ?أحَدٍ? معناي جمعي را در بردارد; اما به معناي جميع نيست ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? به معناي «لانفرق بين جميعهم» نيست, زيرا اگر معناي ?أحَدٍ? جميع باشد اينچنين خواهد شد كه ما بين همه اينها فرق نميگذاريم, اين ميسازد كه بين بعضي از اينها فرق بگذارند, در حالي كه مضمون آيه همان مفاد سلب كلي و عمومالرفع است نه رفعالعموم, نه اينكه ما بين همه اينها فرق نميگذاريم, بلكه بين هيچ كدامشان فرق نميگذاريم. ممكن است كسي بين همه فرق نگذارد; اما بين بعض فرق بگذارد, آيه به عنوان عمومالرفع و سلب كلي سخن ميگويد كه اينها بين هيچ پيامبري و پيامبر ديگر فرق نميگذارند همه را به عصمت و رسالت ميشناسند كه عمومالرفع است نه رفعالعموم نه يعني ما بين همه اينها فرق نميگذاريم بلكه بين هيچ كدامشان فرق نميگذاريم مشابه اين معنا در سوره? «حاقه» آيه? 47 اينچنين آمده است كه ?فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ? يعني اگر ـ معاذالله ـ رسول ما با حفظ رسالت بخواهد افترا ببندد ?لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيل ? لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِين ? ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِين ? فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ? يعني هيچ كدام از شما نميتوانيد حاجز و حائل و مانع باشيد, زيرا الآن او به وسيله معجزه? ما به وسيله سمت رسالت از طرف ما. حرف او مقبول است. اگر ـ معاذالله ـ از اين حسن شهرت بخواهد سوء استفاده كند; چيزي را به نام ما نسبت بدهد ما به او امان نخواهيم داد. البته بودند افراد متنبي كه مدتها خدا به اينها امان داد تا سرانجام اينها را گرفت; اما آنها كساني نبودند كه معجزه آورده باشند داراي حرف مقبول باشند. اگر كسي به لطف الهي به جايي رسيد كه حرفش مقبول شد او بخواهد از اين شهرت سوء استفاده كند ?لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ? به او هيچ مهلت نخواهيم داد, نه اينكه هر كسي تنبي كرد فوراً او را ميگيريم. خب, خيليها متنبي بودند خداوند مدتها به اينها مهلت داد; اما اگر كسي از راه معجزه و وحي الهي آبرويي پيدا كرد امضاي او مقبول شد حرف او سند شد در يك چنين محوري ـ معاذالله ـ بخواهد افترا ببندد به خدا, اين ديگر به او خدا مهلت نخواهد داد و هيچ كس هم نميتواند جلوي اين قهر خدا را بگيرد اين هم به صورت سالبه كليه برميگردد: ?فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ? يعني «لايقدر احد منكم ان يمنعه و يحجز عنه» حالا فرق ميكند درجه «قطع وتين» فرق ميكند آن تهديد قطعي درباره نبوت و رسالت است و اگر كسي هم از راه دين امضاي مقبولي پيدا كرد يعني در كنار سفره دين نشست و آبرومند شد, از آن به بعد خداي ناكرده بخواهد به دين آسيب برساند خدا هم زود آبرويش را ميگيرد, مثل نبي نيست; اما در همان سياق است در همان رديف است چون الآن او كسي است كه امضاي او خريدار دارد و اگر بخواهد بر اساس اين شهرتش عليه دين قدم بردارد خب خدا دينش را حفظ ميكند, به ديگران ممكن است مدتي مهلت بدهد ولي به اين گروه مهلت نميدهد, براي اينكه حرف ديگران را كسي قبول ندارد. اين گروه كه حرفشان خواناست و امضايشان مقبول است به اينها اگر بخواهد مهلت بدهد كه بساط دين جمع ميشود ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? نه تبعيض دروني نه تبعيض بيروني.
مصاديقي از تفرّقكنندگان در قرآن
آنهايي كه به تبعيض تن در دادند در سوره? مباركه? «حجر» از آنها اينچنين ياد ميكند 90 و 91 سوره? «حجر» ?كَمَا أَنزَلْنَا عَلَي الْمُقْتَسِمِينَ? اينها كه قسمت كنندهها هستند, چه چيزي را قسمت كردند؟ ?الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ? اينها كه قرآن را عضو عضو كردند, ارباً اربا كردند به بعضي ايمان آوردند به بعضي ايمان نياوردند بعضي را سر جايش گذاشتند بعضي را تفسير به رأي كردند: ?جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ?; اعضايي براي او قرار دادند اين بدن واحد را مثله كردند عضو عضو درست كردند [و] بعضي عضو را پذيرفتند بعضي عضو را طرد كردند ?فَوَ رَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِين ? عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ? پس مؤمنين واقعي كسانياند كه دين را مثله نكنند فرشتهها را همچنين و قرآن را همچنين و انبيا را هم همچنين وقتي كه درباره انبيا فرمود: ?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? قهراً درباره كتب آسماني درباره فرشتهها هم اينچنين است كه «لانفرق بين شيء من كتبه و صحفه لانفرق بين احد من ملائكته» اينچنين نيست كه يك عده دشمن جبرئيل باشند يك عده دشمن عزرائيل باشند اينچنين نيست همه ملائكه را به عنوان عباد مكرم ميشناسند ميستايند معصومشان ميدانند بر آنها سلام و صلوات ميفرستند اين امام سجاد(سلام الله عليه) كه مَثَل اعلاي نيايش و دعاست ميبينيد همانطوري كه بر جبرئيل سلام ميفرستد بر ميكائيل سلام ميفرستد بر فرشتههايي كه دربانان جهنماند هم سلام ميفرستد, آنها هم مأموران الهياند آنها هم معصوماند اصولاً ?لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ? درباره فرشتههايي است كه مسئوليت جهنم به عهده آنهاست اين تعبير درباره آنهاست اين است كه همان ارادت و علاقهاي كه انسان به جبرئيل(سلام الله عليه) دارد يا همان ارادت و ايماني كه به ميكائيل كه مسئول تقسيم ارزاق مردم است كه كيل و پيمانه را خدا از اين راه به انسانها اعطا ميكند, به همان اندازه كه به ميكائيل(سلام الله عليه), به همان اندازه كه به جبرائيل(سلام الله عليه), به همان اندازه كه به اسرافيل كه مظهر احياي انسانهاست بايد ايمان و ارادت داشته باشيم, به همان اندازه هم به عزرائيل(سلام الله عليه). ايمان, ارادت, خضوع اينها همهشان معصوماند و دستورات الهي را انجام ميدهند «لا نُفَرِّقُ بين أحدٍ مِن ملائكته لا نفرِّقُ بين شيءٍ مِن كُتُبِه وَ لا نفرُّق بين أحد مِن رُسُلِه».
پرسش ...
پاسخ: اينها به شئون رسالت برميگردد, مثل اينكه اگر كسي به معاد معتقد است به بهشتش به جهنمش به صراطش به تطاير كتبش به انطاق جوارحش به موقف حشرش به ميزانش به سؤالش به همهاش معتقد است آنها جزء شئون معاد است, چه اينكه اسماي حسناي حق جزء شئون مبدأ است, مسئله وحي و كتاب آسماني و فرشتهها و امثال ذلك جزء شئون رسالت است.
تحليل ماديگرايان از مسئله? وحي و نبوّت
?لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ? حرفي را كه بعضي از مفسرين نقل كردند اين بود كه كساني كه با بينش مادي مسئله اديان الهي را نگاه ميكردند و قرآن را هم به عنوان يك پديده مادي ميدانستند, اول درباره خود اين پيام سخن گفتند ديدند كه پيام، پيام پر محتواست, اينها كه به خدا و قيامت و وحي و فرشته معتقد نبودند, گفتند اين شخصي كه براي اصلاح جامعه قيام كرد, چون ميدانست مردم به خدا و غيب معتقدند ـ معاذالله ـ جزء خرافات دروني اينهاست, پيامبر هم ـ معاذالله ـ از اين خوشباوري مردم استفاده كرد, گفت اين حرفهاي من وحي است بدون اينكه خودش معتقد باشد كه وحي است اين چون جزء نوابغ بود و حرفش خوب بود يك مصلح عصري بود براي پذيرش پيشنهادهاي او اين را به الله نسبت داد ـ معاذالله ـ بعدها گفتند نه اينچنين نيست او نه تنها مردم عصرش به وحي معتقد بودند و نه تنها از اين اعتقاد مردم استفاده كرد خودش هم جداً باورش بود كه اين وحي است اين حرفي بود كه آنها كه به اصول ماوراي طبيعت معتقد نيستند.
مشاهده? جهان غيب توسط انبيا
آنچه را كه همه انبيا اعلام كردند و براهين قطعي اهل حكمت بر آن است, آن است كه جهان غيب را انبيا مشاهده ميكنند مخصوصاً رسول اكرم(عليه آلاف التحية و الثناء) غيب را مشاهده ميكند, اول خودش به غيب ايمان ميآورد بعد مردم را به همان چه كه ديد دعوت ميكند لذا در تمام اين مراكز مهم عبادي اول خودش به رسالت خودش شهادت ميدهد بعد مردم را دعوت ميكند در اذان و اقامه همانطوري كه سخن از شهادت به وحدانيت حق است شهادت به رسالت خودش هم است در تشهد نماز همانطوري كه سخن از شهادت به وحدانيت حق است شهادت به رسالت خودش هم است در پايان نماز هم اينچنين است, در همه مراكز عبادي اول خودش به عنوان اينكه من شاهد رسالت خودم و مؤمن به رسالت خودم هستم سخن ميگويد بعد مردم را دعوت ميكند.
انحصار درك عقل به كليات و عجز آن از فهم جزئيات
مطلب بعدي آن است كه اينها كه بين انبيا فرق گذاشتند يا بين رهآورد انبيا فرق گذاشتند يا صاحبنظر اهل استدلالاند يا هوسباز, آنها كه هوسراناند كه معياري ندارد ?فَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَي أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُون? اينكه معياري ندارد, اين «يَحومُ حَومَ نفسه» و اما آنها كه اهل استدلالاند خيال كردند همه حق را عقل ميفهمد, در حالي كه عقل ميزانالحقيقه نيست عقل نسبت به بعضي از امور ميزانالحقيقت است نسبت به بعضي از امور مصباحالحقيقت است نسبت به بعضي از امور مفتاحالحقيقت است اينچنين نيست كه همه حرفها را انسان با عقل بسنجد اگر چيزي با ترازوي عقل قابل پذيرش نبود رد كند چون عقل نظير آن ترازوهاي بزرگ و بلند است كه كالاهاي بزرگ را ميسنجد اصلاً جزئيات را نميتواند بسنجد اگر چنانچه ما يك ابزاري داشته باشيم براي سنجش يك كرهاي كه زمين چند تن وزنش است فلان كره آسماني چند تن وزنش است اين ابزار بزرگ توان آن را ندارد كه يك مثقال و دو مثقال را بسنجد كه توان آن را ندارد اين كلي را ميبيند عقل, كليات را درك ميكند اصل معاد را اصل بهشت را اصل جهنم را به خوبي درك ميكند; اما صدها مسائل ريز درباره قيامت است كه عقل از دركش واقعاً عاجز است نحوه حساب چگونه است؟ چقدر معطل ميشوند؟ چند موقف دارد؟ صراط را از كجا تا كجا رسم ميكنند دو طرف صراط چيست؟ اينها جزئياتي است كه عقل راه ندارد, عقل نسبت به اصل دين به خوبي ميفهمد كه بشر نيازمند به قانون ماوراي طبيعت است حتماً بايد قانوني باشد از طرف خدا باشد كه بشر را اداره كند و بعضي از خطوط كلي فقه را ميفهمد خطوط كلي مسائل حقوقي را ميفهمد خطوط كلي مسائل اخلاقي را ميفهمد و امثال ذلك; اما صدها مسائل ريز است در حلال و حرام, در واجب و مستحب كه اصلاً عقل درك نميكند پس عقل نسبت به اين مسائل جزئي چه در اصول دين چه در اخلاقيات چه در مسائل حقوقي چه در مسائل فقهي هرگز توان آن را ندارد, پس عقل نميتواند مصباح اينها باشد ميزان اينها باشد.
مصباح و يا مفتاح بودن عقل درباره? اصل فقه
عقل درباره اصل فقه يا اخلاق جنبه ميزاني ندارد يا مصباح است يا مفتاح, كليد كارش اين است كه انسان را تا به در گنجينه ميرساند در گنجينه را باز ميكند از آن به بعد ديگر كار كليد نيست كليد فقط در را باز ميكند ميگويد هر چه ميخواهي در اين گنجينه است شما با يك ابراز ديگري بايد گنجشناس باشي و اين كتابها را ببيني و مطالعه كني. كليد, در را باز ميكند كه ما وارد بشويم از آن به بعد ديگر كار كليد نيست اين ميشود مفتاحالشريعه در بخشي, از آن به بعد بايد با مصباحالشريعه رفت يعني با چراغي بايد وارد اين گنجينه شد شناسايي كرد آن گنج مطلوب را گرفت خطوط كلي را با ميزانالشريعه فهميد, آن اصل را; آيا فلان مطلب اصل با عقل سازگار است يا نه؟ عقل در اينجا يك ترازوي بسيار خوبي است, آيا فلان آيهاي كه ظاهرش اين است كه مثلاً فلان پيامبر مبتلا شد به يك گناه اين درست است يا نه؟ عقل در اينجا ميزانالشريعه بسيار قوي است, ميگويد محال است پيغمبر گناه كند حتماً اين آيه را بايد توجيه كرد حتماً آن روايت را بايد تأويل برد. اگر در آيهاي سخن از آمد و رفت خدا بود سخن از دست و چشم خدا بود سخن از رويت خدا بود, عقل در اينگونه از موارد ميزانالشريعه قوي است ميگويد محال است خدا جسم باشد قابل ديدن باشد آمد و رفت مادي داشته باشد و امثال ذلك, حتماً منظور ظهورات حق است. منظور تحولات فيض حق است و امثال ذلك در خطوط كلي چه درباره اصول چه درباره اخلاق چه درباره حقوق چه درباره فقه در خطوط كلي, عقل ميزان بسيار قوي است; اما صدها مسائل ريز است كه عقل فقط كار آن مصباح بودن و بعضي از مسائل است كه اصلاً عقل فقط بايد مفتاح باشد تا دم در بيايد بقيه راه ندارد اصلاً, جزئيات و تعبديات اصل حج را ممكن است بفهمد; اما اين همه تروك احرام اين همه تعبديات محض, عقل اصلاً حق ورود ندارد همان دم در ميايستد به منزله كليد است با كليد كه نميشود وارد گنجينه كتابهاي خطي شد, كليد فقط در را باز ميكند. پس نسبت به بخشي مفتاحالشريعه است نسبت به بخش ديگر مصباحالشريعه است نسبت به بخش ديگر ميزانالشريعه.
تبعيض در ايمان, نتيجه? ميزان دانستن عقل در همه? امور
آنهايي كه در همه امور چه اصول چه فروع عقل را ميزان دانستند به اين دام افتادند كه ?نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ? در همين سوره? مباركه? «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت, آيه? 85 آنها كه گرفتار تبعيض دروني شدند سخن آنها به ميان آمده كه خدا به آنها ميفرمايد: ?أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ? همين گروه, گرفتار تبعيض بيروني هم شدند, اينها گفتند كه ?قَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَي عَلَي شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَي لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَي شَيْء? اين تبعيض بيروني است آنها اينها را قبول نداشتند اينها آنها را قبول نداشتند, در همين سوره? مباركه? «توبه» هم تبعيض دروني گذشت و هم تبعيض بيروني, درباره تبعيض بيروني آيه? 91 همين سوره? مباركه? «بقره» بود كه فرمود: ?وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا? نه ?بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ? نميگويند هر چه خدا گفت ما قبول داريم, ميگويد هر چه خدا به ما گفت ما قبول داريم; اما هر چه خدا به عيسي گفت قبول نداريم دستور اين است كه ?آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ? جواب آنها اين است كه ?نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا? نه «بما أنزل مِن رَبِّنا», ?بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا? اين ميشود تبعيض بيروني, هم تبعيض دروني را از اينها نقل كرد و رد كرد و هم تبعيض بيروني را.
«و الحمد لله رب العالمين»
|