موضوع: سوره بقره
عنوان: تفسير سوره مبارکه بقره جلسه 580
مدت زمان: 35 اندازه نسخه كم حجم: 4.44 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 6.89 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِين?
ظاهر ?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا? آن است كه تكليف ما فوق قدرت نيست بنابر مكتب جبر انسان قادر نيست ولي مكلف است قهراً تكليف ما فوق قدرت است امام رازي معترف است كه ظاهر اين آيه آن است كه تكليف به غير مقدور خارج از سنت خدا است منتها ادله جبر را قطعي ميپندارد آنگاه ميگويد يا هم بايد ادله عقلي را گرفت و ادله نقلي را هم اخذ كرد جمع بين دليلين كرد يا ترك دليلين كرد يا احدالدليلين را گرفت و ديگري را ترك كرد اگر بخواهيم هم ادله عقلي را كه به گمان اينها دال بر جبر است اخذ كنيم و هم ظاهر اين كريمه را اخذ كنيم اين جمع متنافيين است جمع نقيضين است و اگر بخواهيم هر دو را ترك كنيم رفع نقيضين است چاره جز اين نيست كه يكي از اين دو دليل را بپذيريم ديگري را ترك كنيم اگر بخواهيم دليل عقلي را ترك كنيم و ظاهر اين دليل نقلي را اخذ كنيم گذشته از اينكه ترجيح مرجوح بر راجح را به همراه دارد لازمهاش آن است كه ما به ادله عقلي اعتنا نكنيم اگر به ادله عقلي اعتنا نكرديم آنگاه اصل معارف را از دست خواهيم داد پس طبق اين دو جهت چاره جز اين نيست كه دليل عقلي را بر دليل نقلي ترجيح بدهيم طبق اين ترجيح قسم چهارم را ميپذيرند يعني دليل عقلي را اخذ ميكنيم و ظاهر اين ?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا? را تأويل ميبريم اين جواب اجمالي به چه نحو تأويل ميبيم يك بحث جدا است ولي اصل تأويل حق است چه اينكه معتزله هم با همين روش با قرآن رفتار ميكنند اگر يك سلسله آياتي بر خلاف مباني معتزله بود چون معتزله را طبق ادله عقلي قطعي ميپندارد اين آن آيات را برخلاف ظاهرش حمل ميكنند طرفين يعني چه اشاعره چه معتزله به يكديگر اين چنين ميگويند كه ميگويند «جل جناب الجلال ان يوذن بميزان الاشعري عن الاعتزال» امام رازي ميگويد خداي سبحان اجل از آن است كه حرف او را با مباني معتزله بفهميم معتزله هم همين حرف را درباره اشاعره دارند ميگويند خداي سبحان اجل از آن است كه كلام او را با مباني اشاعره بفهميم اماميه ميگويد شما هر دو حق ميگوييد يعني نه ميشود كلام خدا را با مباني اعتزال فهميد نه ميشود كلام الله را با مباني اشاعره توجيه كرد بلكه كلام الله را بايد به سخنان معصومين(عليهم السلام) كه قرآن معصوماند و قرآن ناطقاند توجيه كرد و اين چهارده معصوم(عليهم السلام) اند كه قرآن ناطقاند اين يك مطلب مطلب بعدي آن است كه ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? به ضميمه آيات مشابه چهار مطلب را در بر دارد دو مطلب مربوط به كسب است و دو مطلب مربوط به اكتساب اما آن دو مطلبي كه درباره كسب است اين است كه دو حصر از قرآن كريم استفاده ميشود يكي اينكه چيزي به انسان نميرسد مگر محصول كار او اين همان حصر ?لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاّ مَا سَعَي? است حصر ديگر آن است كه همه كارهاي انسان به انسان ميرسد اصلاً به غير نميرسد آن را از اين ?لَهَا مَا كَسَبَتْ? ميشود استفاده كرد تقديم (لها) مفيد حصر است نفرمود «ما كسبت لها» ?كل امرئ بما كسبت رهين? مفيد حصر نيست اما ?لَهَا مَا كَسَبَتْ? مفيد حصر است پس هيچ چيزي براي انسان نيست مگر كه انسان خودش كار كند اين را از ?لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاّ مَا سَعَي? استفاده ميكند دوم اينكه نتايج همه كارهاي انسان و همه نتايج كارهاي او براي خود او است و به ديگري نميرسد اين را از ?لَهَا مَا كَسَبَتْ? استفاده ميكنند درباره ?وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? هم همين دو مطلب است يكي اينكه هر گناهي كه انسان كرده است انسان هر گناهي كه كرده است بر خود او است اين به عنوان ?وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? استفاده ميشود كه بر خود او است او را رها نميكند يك حصر ديگر آن است كه بار كسي را كسي نميبرد اين را از ?لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي? استفاده ميكنند پس هر چه انسان كرد از كارهاي بد بايد بچشد و يكي اينكه هرگز انسان مسئول كارهاي بد ديگران نيست او را از ?لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي? استفاده ميكنند پس آن دو مطلب درباره خير است و كسب و اين دو مطلب درباره اكتساب است و معصيت همانطوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد اين دعاي كريمه به منزله فضلك بحث است فضلك يك كلمهاي نيست كه مثلاً ريشه لغوي خاص براي مشتقات باشد اين فضلك از جمعبندي فذلك كذا است يعني وقتي انسان يك بحثي را طرح كرد وقتي بخواهد خلاصهگيري كند ميگويد فذلك كذا فذلك كذا از اين فذلك كذا و امثال ذلك فضلك در آمده است فضلك يعني خلاصهگيري اين دو آيه به منزله خلاصه اين سوره مباركه است در اين سوره مباركه مسئله ايمان به اصول و فروع بود كه در آيه قبل مطرح بود در اين سوره مباركه مسئله دعا هست مسئله جهاد هست مسئله ولايت بود آن قسمتها را كه دعا است و ولايت است و جهاد در اين ذيل آيه دوم مطرح ميكنند در همين سوره مباركه گذشته از اينكه ادعيه ياد شده است اصل دعا به عنوان ?إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاع? ياد شده است چون اصل دعا با فروع و فراوانش در اين سوره ياد شد در قسمت پاياني اين سوره هم مسئله دعا مطرح شد اين يك تناسب تناسب ديگر اينكه دعا اصولاً با قهر خداست گاهي با مهر خداست گاهي انسان از خدا ميخواهد كه ما را مشمول غضب نكني گاهي از خدا ميخواهد كه مشمول رحمت بكني چون دعا با جلال حق گاهي با جمال حق ارتباط دارد مضمون چهار دعايي كه در اين ذيل آمده است بخشي به جلال برميگردد بخشي به جمال بخشي به قهر خدا برميگردد بخشي به مهر خدا برميگردد نكته بعدي آن است كه در مسائل دعا در همين اين اواسط سوره مباركه بقره بحثش گذشت كه آداب دعا اول اين است كه چون انسان خود را دور احساس ميكند با ندا خدا را ميخواند اول نداست اول نداست گاهي اين ندا به صراحه ياد ميشود مثل يا رب گاهي ندا هست ولي محذوف است مثل رب گاهي ندا به نجوا تبديل ميشود كه ديگر سخن از ندا نيست چه آن مواردي كه يا رب است چون مواردي كه رب است و حذف يا بالاخره ندا است اما وقتي انسان نزديك شد ديگر ندا را يا كم ميكند يا به نجوا تبديل ميكند اين است كه در باب دعا آداب دعايي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده و ديگران هم نقل كردند اين چنين است كه اول ده بار بگوييد مثلاً يارب يارب بعد ميگويند بگوييد رب گرچه از نظر ادبي بالأخره يا محذوف است اما لازم نيست بگوييد رب تا اين حذف حرف ندا يك سر پلي باشد كه منادات را به مناجات وصل كند ندا را به نجوا تبديل كند همان كار در اين قسمت پاياني آيه سوره مباركه آمده است در اين چهار دعا سه جملهاش با ربنا شروع ميشود كه با جلال خدا كار دارد خدايا ما را نسوزان خدايا بر ما تحميل نكن خدايا ما را مؤاخذه نكن خدايا ما را عقاب نكن آن دعاي چهارمش كه با جمال حق ارتباط دارد سخن از ربنا نيست اصلاً سخن از ?وَاعْفُ عَنَّا? است نه سخن از يا ربنا است نه سخن از ربنا ?وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا? است اين جمله چهارم اين دعاي چهارم كه سه جمله را به همراه دارد عفو طلب عفو است طلب مغفرت است طلب رحمت اينها با جمال خدا كار دارد نه با جلال حق اينها با مهر خدا كار دارد نه با قهر حق آن سه دعاي قبلي با قهر خدا كار داشت خدايا ما را نسوزان خدايا بر ما تحميل نكن كار دشوار را بر ما تحميل نكن و مانند آن اينها نكاتي است كه در اين دعا مطرح است قبل اينكه به مسئله به فرازهاي دعا برسيم يك جمله مربوط به ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? كه بحث فقهي را به عهده دارد تاكنون مسئله تفسيري و كلامي بود در ذيل آيه ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? كه مربوط به كيفر و پاداش و امثال ذلك است اما اين ?لَهَا مَا كَسَبَتْ? اگر اطلاق داشته باشد و شامل همه كارهاي دنيايي و اخروي باشد معنايش آن است كه هر كسي هر كاري كرده است مالك درآمد خود خواهد بود آنگاه ادلهاي كه نظير خمس و زكات و امثال ذلك مخصص اين است ?لَهَا مَا كَسَبَتْ? منافات ندارد با اينكه ?وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ? منافات ندارد كه ?إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ? منافات ندارد با روايت «فيما سقت السماء العشر» يا «فيما سقي بالنواضح نصف العشر» با آنها منافات ندارد براي اينكه همان خدايي كه ميفرمايد محصول كار هر كسي براي او است همان خداوند قانون مقرر كرده است كه شما يك پنجم يا يك دهم يا يك چهلم را گاهي در خمس گاهي در زكات با تفاوتهاي گوناگون وضع كنيم يا يك بيستم را اين جملهاي بود كه مربوط به ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? است اما آنچه كه به بحث دعا برميگردد اين است كه ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا?
پرسش ...
پاسخ: آن درباره ارث است بله درباره ارث است و درباره اقتصاد ?نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا? آنها درباره ارث آمده است كسب هم هست البته ولي قسمت مهمش مربوط به ارث است و در آنجا سرّ اينكه زن و مرد را مستقل ذكر كردند براي اينكه در نظام جاهلي زن را مالك نميدانستند و كار زن را ملك مرد ميپنداشتند لذا فرمود: ?لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ? از آن آيات مسئله مالي و اقتصادي به خوبي استنباط ميشود.
و اما از اين آيه به اطلاقش بايد استناد كرد چون ظهورش در مسائل كلامي بود پاداش و كيفر است ولي اطلاقش مسائل اقتصادي را هم ميگيرد اما ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا? به صورت مؤاخذه ياد شده است مؤاخذه كه يك فعل طرفيني است اصل اولياش آن است كه بين دو طرف باشد گاهي هم البته باب مفاعله يك طرفه است نظير مسافرت يا معاقبت عاقبت اللس و سافرت الدهر و امثال ذلك اما اساس اين هيئت مفاعله طرفيني است در اينجا دو طرف يكي خدا است و يكي بنده بنده در مؤاخذه كمككار خدا است يا اخذ طرفيني است يا دو طرف در تحقق اين اصل نقش دارند آنجا كه دو طرف در تحقق اين اخذ نقش داشته باشند اين سلم بنده را ميرساند بالأخره گرفتن و تعقيب كردن يك تلاشي دارد اگر آن كسي كه مورد مؤاخذه است بايستد و خود را تمكين كند و تسليم كند در تحقق اخذ نقشي دارد اين شخص دعا كننده عرض ميكند خدايا من كه خودم را در حضور تو آوردم من كه در تحقق اخذ و گرفتن تو را كمك كردم با تسليمم با تفويضم خودم را به تو سپردم اين مؤاخذه حاصل نشود وقتي مؤاخذه حاصل ميشود كه تو بخواهي من هم بخواهم تن در بدهم من كه تن در ميدهم تو هم كه ميخواهي بگيري ولي نگير اين مصحح استعمال كلمه مؤاخذه كه از باب مفاعله است قسم دومي كه باز مصحح اطلاق اين است همان دلال است كه در روايات است در دعاها است در دعاي ماه عظيم ماه مبارك رمضان است دلال و ادلال آن است كه انسان بگويد خدايا تو اگر مرا مؤاخذه كني به گناه من تو را مؤاخذه ميكنم به عفو و احسان تو اگر بگويي چرا بد كردي من عرض ميكنم چرا نميبخشي «ان اخذتني بجرمي اخذتك بعفوك» اين را ميگويند دلال اين شيرينزباني البته براي هر عبدي نيست آن عبدي كه بوي دهانش فرشتهها را آزار ميكند اين به مقام دلال نميرسد اما آنها كه شيرينزباناند پيش فرشتهها سابقه خوبي در دعا و نيايش دارند آنها هستند كه «مدلاًً عليك» با خدا دعا دارند با دلال و شيرينزباني با خدا زمزمه ميكنند «مدلاً عليك» من با ادلال با دلال با شيرينزباني از تو چيزي ميخواهم آنگاه است كه «ان اخذتني بجرمي اخذتك بعفوك» تو اگر مرا مؤاخذه بكني بگويي چرا بد كردي من مؤاخذه ميكنم كه چرا نبخشيدي
پرسش ...
پاسخ: نه البته اين عبد است آن مولا است ولي منظور آن است كه استعمال كلمه مؤاخذه كه طرفيني است يك مصحح ميخواهد مصححاش يا به اين است كه شخص كمك ميكند در اخذ مثل اينكه دوتايي با هم در تحقق اخذ سهيم بودند يا نه اخذ طرفيني است اخذ طرفيني را ميگويند دلال ميگويند شيرين زباني كردن با خدا اين همان است كه در دعاي ماه مبارك رمضان آمده است «مدلاً عليك» من با ادلال و شيرينزباني از تو ميخواهم كه گناهانم را ببخشي.
?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا? امام رازي ميگويد كه اگر معتزله بخواهد ?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا? استدلال كند كه تكليف به غير مقدور محال است اشاعره هم بعضيها يا همه آنها به اين جمله ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا? و هم چنين ?وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ? استدلال ميشود كه تكليف ما لا يطاق جايز است خوب اگر تكليف ما لا يطاق جايز نباشد كه انسان از خدا مسئلت نميكند كه اين را رفع كن اين البته توهم باطل بعضي از اشاعره است ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا? حالا يك سؤالي مطرح است كه آن سؤال مربوط به اين جمله جلاليه است يعني ?لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا? يا ?وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا? يا ?وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ? آن سؤال درباره جمله اول و سوم به خوبي تناسب دارد درباره جمله دوم البته با تكلف خلاصه آن سؤال اين است كه عقلاً و نقلاً خدا روي نسيان و خطا مؤاخذه نميكند هم دليل عقلي داريم كه اخذ روي نسيان و اخذ روي خطا اخذ به ما لا يطاق است و هم دليل نقلي داريم كه «رفع عن امتي تسع» يكي از آن امور نه گانه نسيان است يكي هم خطا است پس عقلاً و نقلاً خداوند روي نسيان و خطا مؤاخذه نميكند خوب اين چه دعا است آن هم دعايي كه به ما گفتند مرتب بخوانيد اينكه بعضيها بعد از نماز عشاء اين دو آيه را ميخوانند و به عنوان تعقيبات نماز عشاء چون وارد شده است هر كسي بعد از عشاء الآخره اين دو آيه را بخواند آن ليلهاش تأمين است گويا كل سوره را خوانده است و امثال ذلك فضائل فراواني براي خواندن اين دو آيه هست حالا يا به استناد همان روايتي كه بعد از عشاء الآخره بخوانيد اين را جزء تعقيبات قرار دادند يا در تعقيبات دليل خاصي هم است علي اي حال خواندن اين دو تا آيه در قسمتهاي پايان شب دستور رسيده است خوب اگر عقلاً و نقلاً نسيان و خطا جاي مؤاخذه نيست چرا اين همه اصرار كه شما اين دعاها را بخوانيد جوابش آن است كه اولاً درجاتي براي ترك عقوبت است اين يك و ثانياً مگر همه دعاهاي ما بايد يك چيزي باشد كه عقل او را محال نداشته باشد نقل او را مرتفع نكرده باشد اين چنين نيست بعضي از دعاهاي ما براي همان اظهار ادب در پيشگاه خدا است مثل اينكه عرض ميكنيم كه خدايا آنچه را كه به ما وعده دادي بده خوب يقيناً ميدهد او خلف وعده نميكند هم عقل ميگويد خلف وعده مستحيل است از حكيم هم نقل فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ? اما ما عرض ميكنيم ?رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا? اين دعاها را داريم يعني خود قرآن به ما آموخت چند جمله دعا است كه اين دعاها در موردي است كه يقيناً خداي سبحان انجام ميدهد در آيه? 194 سوره? مباركه? «آلعمران» اين است كه ?رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ? خوب خلف وعده كه محال است چون نقص است و نقص محال است از خداي سبحان در قرآن هم كه آمده است ?إِنَّ اللَّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ? و هرگز خدا با انبيايش خلف وعد ندارد پس عقلاً و نقلاً خلف وعده نيست اما معذلك به ما فرمودند بخوانيد ?رَبَّنَا? اين پايان سوره? مباركه? «آلعمران» دعاهاي فراواني دارد كه منطق اولواالالباب را تبيين ميكند اولواالالباب كساني اند كه هم اهل فكرند و هم اهل ذكرند و هم اهل شكر در ذكر و دعا اين چنين ميگويند: ?رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا? ?رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ? تو كه چون خلف وعده نميكني به وعدهات عمل بكن خوب اين چه دعا است؟ يا به معناي تسريع است يا همين ادب خودش به نوبه خود عبادت است چه اينكه
پرسش ...
پاسخ: حالا انشاءالله ممكن است در بحثهاي مناسبتري كه آداب دعا ذكر ميشود طرح بشود ولي فعلاً بحث در اين است كه ممكن انسان چيزي را كه جزم دارد خداي سبحان انجام ميدهد تأدّباً از او مسئلت كند نه تنها درباره انسانها بلكه درباره فرشته هم همينطور است نظير آيه? هفت سوره? «غافر» كه همان سوره مؤمن است
پرسش ...
پاسخ: نه ?عَلَي رُسُلِكَ? يعني به زبان انبيا نه «وعدت رسلك» ?مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ? به ما وعده دادي به زبان انبيا گفتي كه اگر كسي ايمان بياورد چنين ايمان آورديم چنين بكن گفتي اگر كسي نماز بخواند من چنين ميكنم ما نماز خوانديم شما هم چنين بخوانيد ?مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ?
در آيه? هفت سوره? مباركه? «غافر» آمده است ?الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا? تا اينجايش روشن است حرف بعد اين است كه ميگويند: ?رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَعِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ? خدايا آنها كه توبه كردند را بيامرز خوب ميآمرزد ديگر خودش فرمود كسي كه توبه كند من ميآمرزم اين چنين نيست كه اگر كسي توبه بكند توبه صحيح البته ?تَابُوا? توبه بكند و خدا نيامرزد اين كه نيست هم عقل است هم نقل اما معذلك فرشتهها عرض ميكنند خدايا اينها كه توبه كردند اينها را بيامرز اينها كه تابع راه تو هستند اينها را بيامرز يعني به وعدهات عمل بكن يعني تسريع بكن و امثال ذلك همه دعاها لازم نيست كه چيزي باشد كه ضروري الوقوع نيست يا مثلاً در پايان سوره? مباركه? «انبياء» آيه? 112 اين چنين است كه ?قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ? خوب خدا كه غير از حق حكم نميكند نه در جايي كه بايد حكم بكند دست از حكم ميكشد نه در هنگام حكم به غير حق حكم ميكند در جايي كه بايد حكم بكند يقيناً حكم ميكند و حكمش هم يقيناً بالحق است اما اين چنين آمده است: ?قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ? و امثال ذلك بنابراين اگر يك چيزي يقينالوقوع شد معنايش اين نيست كه ديگر انسان دعا نكند پس ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا? خدايا آن فشاري كه بر بعضي از امم تحميل كردي در اثر تباهي آنها بر ما تحميل نكن اصر همانطوري كه به معناي سنگيني است به معناي حبس است به معناي عهد هم است جامه مشترك اينها آن چيز بسته را ميگويند چون بار سنگين بسته است و انسان محبوس بسته است و تعهد و پيمان متقابل بسته است از اين جهت تعهد را اصر ميگويند چه اينكه در سوره? مباركه? «آلعمران» آيه? 81 اين چنين است كه ?وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَي ذلِكُمْ إِصْرِي? يعني عهدي الاصر هو العهد نه اينكه اصر به معناي عهد باشد يا يك جا به معناي ثقل باشد كه ?يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِم? اصر چه در آنجا كه به معني عهد است چه آنجا كه به معناي حبس است چه آنجا كه به معناي ثقل است يك جامه مشتركي دارد كه در مصاديق گوناگون استعمال ميشود آنچه كه از تورات فعلي نقل شده است آن است كه بنياسرائيل محكوم بودند و بسياري از احكام طاقتفرسا است نظير اينكه نماز آنها 51 ركعت بود مسائل مالي آنها يك چهارم بود نه يك پنجم و اگر لباس اينها آلوده ميشد آن لباس را بايد با مقراض قطع ميكردند نه بدن در خصوص لباس نقل شده است كه اگر لباس اينها آلوده ميشد آن لباس را راه تطهيرش با مقراض بود اينكه به ما گفتند به هنگام وضو وقتي چشمتان به آب افتاد بگوييد «الحمد لله الذي جعل الماء طهوراً» براي همين نكته است اگر خداي سبحان ما را طهور و مطهر قرار نميداد و ما هم مجبور ميشديم مثل بنياسرائيل در هنگام تطهير ثوم متنجس با مقراض عمل بكنيم خب كار دشواري بود خدا را شكر كه آب را براي ما طهور و مطهر قرار داده است و ساير مسائلي كه نقل كردند حالا تا چه اندازه اين تورات بتواند همان حرف حضرت موسي(سلام الله عليه) را به ما برساند ولي في الجملهاش از اين كريمه استفاده ميشود كه يك بار سنگيني بر آنها بود آن مردم خشن را جز اين بار سنگين چيز رام نميكند ?وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا? حالا يا به عنوان تكليف ابتدايي براي خوي خشن و سرسختي آنها يا نه به عنوان كيفر ?وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ? فرق بين حمل و تحميل همان فرق بين كسب و اكتساب است اما نه مطلقا در صورت تقابل اين چنين است همانطوري كه در بحث كسب و اكتساب ملاحظه فرموديد در خيلي از موارد كسب در مورد اكتساب و اكتساب در مورد كسب استعمال شده است در خود قرآن كريم استعمال شده است در مورد اكتساب ولي در جايي كه مقابل هماند هر كدام معناي خاص خود را دارد حمل و تحميل هم اين چنين است در خيلي از موارد تحميل بر همان مورد حمل استعمال شده است ?مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَاراً? يعني كلفوا بالعمل بالتورات اين يك تحميلي نيست كه طاقتفرسا باشد كه اين همان حمل است گاهي حمل همان معناي تحميل را دارد و تحميل همان معناي حمل را دارد نظير كسب و اكتساب گاهي كه رو در روي هماند هر كدام معناي خاص خود را دارند در اين كريمه كه حمل در مقابل تحميل قرار گرفت فرقشان اين است آنجا كه بشود تحمل كرد منتها با سختي ميشود حمل آنجا كه اصلاً توانفرسا است قابل تحمل نيست ميشود تحميل نظير ?كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ? يا ?مِن قَبْلِ أَن نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّهَا عَلَي أَدْبَارِهَا? كه اينها عذابهايي است غير قابل تحمل مسئله بعدي كه مربوط به اين سه فراز دعاي جلالي و قهري است اين است كه كار ظاهراً از مرحله آسان شروع شد به مرحله متوسط و به آن مرحله سنگين ختم شد مؤاخذه به نسيان و خطا گر چه سخت است اما نسبت به?وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا? آسان است براي اينكه سهو و نسيان كه يك امر طبيعي نيست گاهي انسان مبتلا ميشود اما حمل اصر به عنوان يك تكليف مستمر كار دشواري است پس اولي نسبت به دومي آسان است دومي نسبت به سومي آسان است كه سومي از همه سختتر است و اين دعا از مرحله ضعيف شروع ميشود تا مرحله قوي ديگر نبايد گفت كه حالا كه ?وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً? اگر مستجاب شد يقيناً ?وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ? مستجاب بشود پس چرا اين جمله سوم آمده اگر ما در جمله دوم از خدا خواستيم كه بار سنگين را تكليف سنگين را بر ما روا مدار اگر خدا اين دعا را مستجاب كرده يقيناً تكليف ما لا يطاق را هم نميكند يقيناً ?كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ? ندارد درست است ولي اگر خودش گفته باشد من اين كار را نميكنم ما يقيناً ميفهميم اگر خودش فرمود من حمل اصر نميكنم يقين داشتيم به اينكه تحميل ?مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ? ندارد اما اين دعاي عبد است در برابر مولا اين قوس صعود را طي ميكند اول از مرحله وسط ابتدايي بعد وسط بعد نهايي اين سه جمله مربوط به جلال و قهر خدا بود كه خدايا اين كارها را نكن حمل نكن تحميل نكن و امثال ذلك وقتي انسان تطهير شد وقتي انسان تخليه شد از رذائل آنگاه نسبت به دعاي جمال مطرح است و جذب مهر وقتي از قهر خدا رهايي پيدا كرد نوبت به مهر ميرسد ?وَاعْفُ عَنَّا? حالا نه سخن از ربنا است نه سخن از نفي است سخن از اثبات است بدون ربنا ?وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا? كه اين سه جمله بحثش قبلاً گذشت اما يكي از مطالبي كه سوره? مباركه? «بقره» او را در بر داشت مسئله ولايت بود كه ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? در آنجا كبراي كلي را بيان كرد كه ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? مثل اينكه كبراي كلي را در صدر سوره بيان كرد ?هُدي لِلْمُتَّقِينَ? صغرا را در ذيل در پايان سوره بيان كرد كه ?وَالْمُؤْمِنُونَ كَلٌّ آمَنَ? اينجا هم صغرا را بيان ميكند كه ?أَنْتَ مَوْلاَنَا? گرچه تو فرمودي: ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? ما كه مؤمنيم پس تو مولاي مايي ?أَنْتَ مَوْلاَنَا? ما كه ايمان آورديم تو هم كه فرمودي: ?اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا? پس تو مولاي مايي ?أَنْتَ مَوْلاَنَا? مولا مولّي عليهش را رها نميكند و ما چندين دشمن داريم هم دشمن داخلي هم دشمن خارجي دشمن خارجي ما هم يك بخشش فرهنگي است يك بخشش بخش نظامي و اقتصادي و امثال ذلك اين ?فَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ? شامل همه دشمنها است اما درباره دشمن داخلي نسبت به شيطان شاملش ميشود براي اينكه ?كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ? و ?كَانَ مِنَ الْكَافِرِين? اين شيطاني كه (من القوم الكافرين) است اعدا و عدو ما است ما را بر او مسلط كن و دشمن بيروني كه كافرند آنها عليه ما صف بستند ندارد كه فقط در جهاد در با شمشير ما را پيروز كن كه فرمود ولايت ما در اختيار شما است ما هم مولّي عليه شما هستيم ما را بر كافرين پيروز كن اگر آنها مسائل فرهنگي داشتند آن توفيق را به ما بده كه ما در هر عصري در برابر هر شبهه اينها بتوانيم پاسخگو باشيم
پرسش ...
پاسخ: براي ما كه وسوسه ميكند در جهاد اكبر داخلي است براي آنها هم داخلي است آنها نسبت به ما خارجياند يعني كافراني كه عليه ما ميتازند دشمنان خارجي ما هستند و دشمن داخلي آنها شيطان است كه «فباض و فرّخ في صدورهم و دب و درج في حجورهم فنظر باعينهم و نطق بالسنتهم» در درون آنها شيطان لانه كرده و آنها را تحت ولايت خود گرفته و آنها را به جان ما انداخت اين كافران كه دشمن خارجي ما هستند در جبهه جهاد اكبر در درون شكست خورده شيطاناند تحت ولايت شيطاناند ما هم از درون نجات پيدا كنيم هم از بيرون ?فَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ? يك وقت است كه با شمشير و نيزه و امثال ذلك با ابدان كسي با آب و خاك كسي تجاوز ميكنند اين دشمن نظامي است در يك حد خاصي گاهي با قلم حمله ميكنند اين يك دشمن خاصي است در يك حد وسيعتري اگر چنانچه دشمن با ابزار فرهنگي حمله كرد خدايا تو مولاي مايي توفيقي بده كه بتوانيم در برابر همه شبهات آنها جواب قاطع داشته باشيم چيزي هم بنويسيم كه آثار مسموم قلم آنها را برطرف كند اگر آنها در مسائل مالي عليه ما تهاجم كردند ما ياري كن در مسائل اقتصادي و استقلال اقتصادي كه نجات پيدا كنيم اينجا ديگر زيرنويسي نشده يا روايتي در اين ذيل نيامده كه حتماً مربوط به توپ و تانك است كه البته يكي از مصاديق روشنش مسئله توپ و تانك است كافر مگر همهاش با شمشير حمله ميكند گاهي با شمشير حمله ميكند گاهي با قلم حمله ميكند گاهي با محاصره اقتصادي حمله ميكند گاهي با راههاي ديگر به ما فرمود از خدا بخواهيد بگوييد ?أَنْتَ مَوْلاَنَا فَانْصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ? در همه اين ابعاد حالا تيمناً اين روايت را هم بخوانيم كه مرحوم صدوق نقل كرد و ديگران هم نقل كردند در ذيل همين آيه مباركه ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا? اين حديث رفع نقل شده است در تفسير شريف نورالثقلين در همين جلد اول ذيل آيه ?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً? اين حديث آمده است يعني آنچه كه مرحوم صدوق در توحيدش دارد در اينجا هم آمده است حديث رفع در اين چهار پنج صفحهاي كه ملاحظه كرديم چندين روايت نوراني است كه بخشي از اينها مربوط به ?آمَنَ الرَّسُولُ? است كه يك مقدار از اينها قبلاً خوانده شد بخشي هم مربوط به ?لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً? است كه اشاره ميشود آنچه كه مربوط به ?لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً? است توحيد مرحوم صدوق ايشان نقل كرده است كه حريضبنعبدالله از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد «قال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) رفع عن امتي تسعة» همين معنا را مرحوم صدوق در خصال خودش هم نقل كرد در باب تسعه «الخطا و النسيان و ما اكروا عليه و ما لا يطيقون و ما لا يعلمون و ما اضطروا اليه والحسد والطيره والتفكر في الوسوسة في الخلق ما لم ينطق بشفة» (افتادگي صوت نوار) ... فريد و امثال ذلك مادامي كه به زبان نيايد اينگونه از خاطرات مرفوع است البته انسان بايد بكوشد كه از خطر اين خاطرات هم نجات پيدا كند اينها مربوط به ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا? و اما اينكه اين دو آيه مشافهتاً اخذ شد اين روايت از تفسير عليبنابراهيم در بحث روز اسبق خوانده شد و روايت ديگري كه در ذيل همين آيه است اين است كه اگر كسي قائل به جبر شد به او زكات ندهيد شهادتش را قبول نكنيد براي اينكه خدا فرمود: ?لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَهَا ... وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا? پس اگر كسي جبري بود به او زكات نميرسد مسئله از اصول كافي هم اين روايت را عمرو ابن مروان ميگويد من از امام صادق(سلام الله عليه) شنيدم كه حضرتش از رسول اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرد كه «رفع عن امتي اربع خصالٍ خطأها و نسيانها و ما اكرهوا عليه و ما لم يطيقوا و ذلك قول الله عزو جل ?رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ?» و همچنين «وقوله ?إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ?» اين حديث رفع اربع كه از اين چند آيه استفاده شد با حديث رفع تسع مخالف نيست اين حصرش حصر اضافي است اگر حصر باشد و اگر حصر نباشد اينها مثبتيناند يك روايت ميگويد كه خدا چهار چيز را از امت برداشت يك روايت ميگويد خدا نه چيز را از امت برداشت اينها كه معارض هم نيستند چون مثبتيناند معارض نيستند اگر لسان اين روايت اين بود كه فقط خدا چهار چيز را برداشت البته با حديث رفع معارض بود
|