موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه99

مدت زمان: 26:45 اندازه نسخه كم حجم: 4.72 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.63 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ?32? قُلْ أَطِيعُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ?33? إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ?34? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ?35?
گرچه بحث محبت مسائل فراواني را دارد اما مقداري از مسائل محبت در ذيل آيه? ?وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ? گذشت و بخشي از احكام محبت اگر خداي سبحان توفيق داد در همين سوره? مباركه? «ال‌عمران» ذيل آيه? ?لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ? خواهد آمد.
نقش محبت اين است كه واسطه بين معرفت و طاعت هست، از يك طرف معرفت وابسته است چون محبت بدون معرفت حاصل نمي‌شود و از طرفي طاعت را همراه دارد چون محبت بدون طاعت نخواهد بود از اين جهت محور تعليم قرار گرفت و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان حبيب‌ الله معلم و راهنماي مردم شد و اجر رسالت خود را هم مودّت عترت طاهره قرار داد كه ?لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي? اين «مودة في القربي» از يك طرف به معرفت مسترد است و از طرفي سند طاعت است، هم خودش به معرفت تكيه مي‌كند چون بدون معرفت مودت حاصل نمي‌شود و هم سند و تكيه‌گاه طاعت است كه دليل بر طاعت خواهد بود و چون گرايش قلبي به تنهايي كافي نيست لذا طاعت در همه? اين مسائل مطرح است و در آيه? مباركه دو چيز از عبد خواسته شد دو پاسخ هم از حق داده شد، از عبد محبت و طاعت خواسته شد از حق محبت و مغفرت خواسته شد.
محبت يك رابطه? مشتركي بين حق و خلق است هم عبد مي‌تواند محب باشد و حق محبوب و هم حق مي‌تواند محب باشد و عبد محبوب منتها طاعت از طرف عبد است و مغفرت از طرف رب، دو چيز از طرف عبد ياد شد و دو چيز از طرف حق. مهمترين عاملي كه انسان را به اين واسطه و رابط مي‌رساند يعني محبت، همان بغض دنياست چون «حب الدنيا رأس كل خطيئه» انسان اگر از «رأس كل خطيئه» نجات پيدا كرد يعني بغض او را در دل گرفت مي‌تواند راه نجات را پيدا كند. بيان ذلك اين است كه يك وقتي نسبت به دنيا بي‌تفاوت است يك وقت نسبت به دنيا علاقمند است يك وقت بغض دنيا را در دل دارد. او كه نسبت به دنيا علاقمند است او هرگز محبّ حق نخواهد شد او كه بي‌تفاوت است بغض و حبّي نسبت به دنيا ندارد محبتش نسبت به ذات اقدس الهي تكيه‌گاه ثابتي نخواهد داشت ولي آن كس كه بغض دنيا را در دل دارد او به محبت خدا مي‌رسد چون «حب الدنيا رأس كل خطيئه» اگر حب دنيا رأس هر خطا است بغض اين رأس و ماده? هر خطا زمينه? محبت را فراهم مي‌كند و اگر كسي بغض دنيا را در دل داشت قهراً[ناگزير] چيزهايي كه علل و عوامل سقوط اوست از آنها نجات پيدا مي‌كند. بعضي از رواياتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در كتاب شريف كافي در باب زهد نقل كرد آنها را بخوانيم تا روشن شود نقش محبت حق از كجا پيدا مي‌شود.
در كتاب الايمان و الكفر كافي بابي است به عنوان «باب الذم الدنيا و الزهد فيها» بي‌رغبتي در دنيا، هرگز انسان طعم دوستي خدا را نمي‌چشد مگر اينكه دنيا در ذائقه? او تلخ باشد، دنيا هم قبلاً بحثش گذشت همين عناوين اعتباري به نام دنياست. روايات فراواني ايشان در اين باب ذكر كردند كه هر كدام از اينها نور است چون «كلامهم نور» بيش از بيست روايت است تقريباً 25 روايت از ايشان در باب زهد نقل مي‌كنند در بعضي از آنها تصريح شده است كه هرگز طعم ايمان را نمي‌چشيد مگر اينكه بغض دنيا در كامتان تثبيت شده باشد. در روايت دوم اين باب دارد كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيد كه «جعل الخير كله في بيت و جعل مفتاح الزهد في الدنيا» تمام خيرات در يك اتاق قرار گرفت و كليد آن اتاق زهد در دنياست يعني بي‌رغبتي «ثم قال امام صادق(سلام الله عليه) قال رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لا يجد الرجل حلاوة الايمان في قلبه حتي لا يبالي من اكل الدنيا ثم قال ابا عبدالله(عليه السلام) حرام علي قلوبكم أن تعرف حلاوة الايمان في قلبه حتي تذهب في الدنيا» اين حرمت تكويني است نه تشريعي فرمود هرگز شما به محبت ايمان نمي‌رسيد مگر اينكه در دنيا زاهد باشيد يعني حلاوت ايمان در قلب شما راه ندارد مگر اينكه بي‌رغبتي دنيا در قلبتان راه پيدا كرده باشد يعني اين آيه? سوره? «حجرات» كه فرمود: ?حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ? اين هرگز حاصل نمي‌شود مگر با زهد در دنيا.
در روايت هشتم اين باب اين است كه امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد «خرج النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و هو محزون» روزي رسول خدا در حال حزن از منزل بيرون رفت «فعطاه الملك و معه مفاتيح خزائن الارض» فرشته‌اي كه كليدهاي گنجينه‌هاي زمين در دستش بود آن كليدها را به حضور رسول خدا آورد و عرض كرد «هذه مفاتيح خزائن الارض يقول ربك افتح و خذ منها ماشئت من غير ان تنقص شيئا إن» پيام خدا را رساند كه اينها كليدهاي گنجينه‌هاي زمين است و اگر خواستيد از اين گنجينه‌ها استفاده كنيد بدون اينكه مقامي از مقامهاي شما پيش من كم بشود البته خزائن ارض و كليدهاي خزائن همان اراده? حق است. از موسي كليم(سلام الله عليه) نقل شده است كه به خداي سبحان عرض كرد من مي‌خواهم كليد خزائن تو را بفهمم فرمود كليد همان اراده? من است هرچه را اراده بكنم حاصل مي‌شود وگرنه جايي باشد و خزينه‌اي و دفينه‌اي و گنجينه‌اي و كليد مادي و امثال ذلك نيست ?إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ? اين ارادة الله مفتاح است و اگر كسي به جايي رسيد كه هرچه اراده كند همان شيء حاصل مي‌شود اين كليد خزينه? الهي را دارد فرشته‌ وقتي اين پيام را به حضور رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رساند رسول الله فرمود «الدنيا دار من لا دار له و لها يجمع من لا عقل له فقال الملك و الذي بعثك بالحق نبياً لقد سمعت هذا الكلام من ملك يقوله في السماء الرابعه حين اوتيت المفاتح» قسم به ذات كسي كه تو را به حق مبعوث به رسالت كرد اين سخني كه شما مي‌فرماييد همين كلام را من وقتي اين كليدها را گرفتم كه به شما برسانم از فرشته‌اي كه در آسمان چهارم بود شنيدم كه «الدنيا دار من لا دار له و لها يجمع من لا عقل له».
روايت نهم اين باب همان است كه زمينه? سخنان حضرت امير را فراهم كرد در نهج‌البلاغه راجع به موهوم بودن دنيا مسائلي است كه ريشه? آن سخنان از كلمات رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گرفته شد.
پرسش:....
پاسخ: البته اما ?وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ? تا خداي سبحان نخواهد اراده? اينها نقشي ندارد. در حديث نهم آمده است كه امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن جميل بن دراج عن ابي عبدالله» نوع اين روايت هم معتبر است «قال مرّ رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بجديٍ اسك» به بزغاله‌اي كه دو گوشش بريده بود به صورت مرداري در مزبله افتاده بود «ملقاً علي مزبلة ميتاً» پس مرداري است مصطلم و مقطوع الاذن آن هم در مزبله «فقال(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بأصحابه كم يصابي هذا» اين مردار چقدر مي‌ارزد «فقالوا لئلّه لو كان حياً لم يصاب درهماً» اگر زنده بود درهمي نمي‌ارزيد چون مقطوع است و كذا و كذا الآن كه زنده است هيچ نمي‌ارزد اگر زنده بود يك درهم مي‌ارزيد «فقال النبي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) والذي نفسي بيده» قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست «لدّنيا اهون علي الله من هذا الجديه علي اهله» همان طوري كه شما از اين مردار متعزي هستيد و مي‌گوييد اگر زنده بود يك درهم مي‌ارزيد حالا هيچ ارزشي ندارد و منزجريد دنيا براي خدا همين مقدار انزجار دارد.
دنيا در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه زمين و آسمان و اينها آيات الهي‌اند اينها دنيا نيست اين عناوين اعتباري و اين مقامات اعتباري و چرا حرف من نشد، چرا دستور من نشد، چرا من مطرح نشدم، چرا نام من اوّل برده نشد و اينهاست، چرا به من كم لقب رسيد و به من كم احترام رسيد همين دنياست و باطن اينها هم همان مردار است حالا از اين طرف ببينيد اگر كسي از حب اين دنيا نجات پيدا كرد به كجا مي‌رسد اگر سقوط كرد به آن حد مي‌رسد كه براي چيزي بي‌بهاي مزبله مي‌جنگند «الدنيا جيفة و طالبيها كلا» اما اگر از اين جيفه رهايي پيدا كرد و اهل محبت شد به كجا مي‌رسد آن در روايت دهم مشخص كرد.
روايت دهم كه از امام صادق(سلام الله عليه) است فرمود: «إذا اراد الله بعبد خيراً زهده في الدنيا و فقه في الدين» اين را نسبت به دنيا زاهد مي‌كند يعني در اين بازي‌ها وقت صرف نمي‌كند در دين فقيه مي‌شود «و بصره عيوبهم» عيبها و زشتي‌هاي دنيا را به او نشان مي‌دهد خب اگر كسي مورد عنايت حق قرار گرفت كه خدا به او خيري برساند او را به اين فضائل متصّف مي‌كند زهد در دنيا، فقه در دين و آگاهي از عيوب دنيا «و من اوتيهن فقد اوتي خير الدنيا و الآخره و قال لم يصلب احد الحق بباب افضل من الزهد في الدنيا» خب انسان از كدام در وارد بشود راهش چيست همه? ما مي‌خواهيم بالأخره به محبت حق برسيم به كمالات برسيم اما راهش چيست هيچ راهي بهتر از انزجار از دنيا نيست «و هو ضد لما طلب اعداء الحق» اعداء حق باطل طلب مي‌كنند اين شخص ضد مطلوب اعداء حق است و اين زهد ضد طلب اعداء حق است. راوي كه عبدالله بن قاسم است مي‌گويد من به امام صادق عرض كردم اينكه شما فرموديد: «و هو ضد لما طلب اعداء الحق جعلت فداك من ماذا قال من الرغبة فيها» اعداء الحق رغبت در دنيا دارند و اين زهد ضد رغبت و طلب اعداء است «و قال الا من صبّار كريم فإنما هي ايام غلائل علي انه حرام عليكم ان تجدوا طعم الايمان حتي تزهدوا في الدنيا» اين حرمت، حرمت تكويني است نه تشريعي فرمود شما هرگز لذت ايمان را نمي‌چشيد مگر اينكه نسبت به اين عناوين موهوم بي‌رغبت باشيد اگر از اوّل به اين فكر برويد كه كجا مي‌خواهيد برسيد، چه مقامي مي‌خواهيد پيدا كنيد اين راهي نيست كه با لذت ايمان يابي مطابق دربيايد «حرام عليكم ان تجدوا طعم الايمان حتي تزهدوا في الدنيا قال و سمعت ابا عبدالله(عليه السلام) يقول إذا تخلّ مؤمن من الدنيا سما» حالا سمو و علو پيدا مي‌كند اگر كسي از محبت دنيا خالي شد علو پيدا مي‌كند «و وجد حلاوة حب الله» محبت الله را آن وقت مي‌چشد «و كان عند اهل الدنيا كأنه قد خولة» مردم دنيا طلب و تلاششان در رغبت در دنيا خلاصه مي‌شود اين شخص كه از تلاش در دنيا يعني تلاش براي اين عناوين ياد شده بيزار است مردم دنيا مي‌گويند اين شخص عقلش با خيالش مخلوط شد قد خولة «و كان عند اهل الدنيا كإنه قد خولة» همين تعبير رايج پيش مردم دنيا، در نهج‌البلاغه هم در همان خطبه? معروف است كه مردم مي‌گويند اين قاطي كرده است خولة بعد مي‌فرمايد: «و انما خالة قوم حلاوة حب الله» اين بي‌تابي كه اينها دارند و راه خاصي را كه اختيار كردند براي آن است كه شيريني محبت خدا با اينها مخلوط شده است «فلم يشتغل بغيره» به غير خدا مشغول نيستند آن‌گاه اين جمله را ملاحظه بفرماييد:
«قال و سمعت يقول» شنيدم كه امام ششم مي‌فرمود: «إن القلب إذا صفا ذاقت به الارض حتي يسمو» دل اگر صافي شد زمين براي او كوچك است اين در زمين نمي‌گنجد يك موجود زميني نيست تا سمو بكند يعني هيچ مقامي از مقامات زمين او را به خود جلب نمي‌كند خلاصه زمين براي او كوچك است «ان القلب اذا صفا ذاقت به الارض حتي يسمو» اين زيغ ارض دو قسمت است يك وقتي به عنوان مذمت ياد مي‌شود يك وقتي به عنوان محمدت. به عنوان مذمت آنجاست كه «ذاقت عليهم الارض بما رهبت» يعني زمين با همه? وسعتي كه دارد براي اينها تنگ است اينها هرجا بروند در عذابند، هرجا بروند در عذابند «ذاقت عليهم الارض بما رهبت» آنجا كه اين زيغ ارض به عنوان محمدت ذكر مي‌شود اين است كه اگر همه? زمين را با سلم و آرامش به اين شخص بدهيد مي‌بينيم جا نمي‌گيرد هيچ كس در روي زمين نيست هيچ مزاحمي ندارد سراسر زمين براي او آماده است هيچ مزاحمي در هيچ گوشه? زمين پيدا نمي‌شود اما زمين براي او كوچك است اين زيغ محمدت است و آن زيغ مذمت.
پرسش:..
پاسخ: و اين عناوين است كه دنياست وگرنه خوردن و نوشيدن كه دنيا نيست هر كدام براي خود يك عبادتي است ذكري دارد كه انسان چطور غذا بخورد وقتي غذا خورد چه بگويد و مانند آن.
خوردن و خوابيدن، همه? اينها كلاس درس است چون براي همه? اينها برنامه است شما در خوابيدن هم قبلاً بحث شد ملاحظه مي‌كنيد همان كارهايي كه براي نماز دستور دادند به همان اندازه براي خوابيدن دستور دادند گفتند با وضو باش، رو به قبله باش، ذكر بگو، وقتي برخاستي هم ذكر بگو خب مي‌شود در حد يك نماز ديگر، كمتر بخور كه راحت بخوابي، در خواب خوابهاي خوب ببيني. اصلاً مرحوم كليني در روضه? كافي از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كرد كه رسول الله صبح كه اصحاب را مي‌ديد مي‌فرمود: «هل من مبشرات» ديشب در عالم رؤيا چه ديديد اصلاً اينها مي‌خوابند كه خواب ببينند، اينهايي كه مي‌خوابند مثل كسي است كه وارد كتابخانه? شخصي مي‌شود انسان وارد كتابخانه شخصي مي‌شود در را مي‌بندد كه مزاحم نيايد، سر و صدا نباشد كه بنشيند مطالعه كند اينها مي‌خوابند كه چيزي ببينند لذا با آن ذكر مي‌خوابند، كم مي‌خورند، رو به قبله مي‌خوابند، رؤياي خوب هم نصيبشان مي‌شود. خيلي‌ از افراد هستند كه برنامه‌هاي زندگي‌شان با خواب تنظيم شده چون خيلي از جزئيات است كه آدم واقعاً نمي‌داند با چه كسي رفيق باشد با چه كسي رفيق نباشد جزئيات نه در قرآن نوشته، نه در روايات نوشته، نه در كتابهاي فلسفي و كلامي و عرفاني هست جزئيات بالأخره شخص ديگري بايد به آدم بگويد خيلي افرادند كه اوايلشان خوبند آخرشان بد است خيلي‌ها هستند اوّلشان بد است آخرشان خوب است خيلي از كارهاست كه سر از خلاف درمي‌آورد خيلي از خلافهاست كه سر از رفاه درمي‌آورد اين هيچ راهي ندارد يك شامّه? ديگر مي‌طلبد يك راهنماي ديگر مي‌خواهد آن كارهاي جزئي اين برنامه‌هاي جزئي هرگز مشكلات را آن كليات حل نمي‌كند يك فرد ديگر بايد بالأخره به آدم راهنمايي بكند كه اين چيست اين شخص كيست، آن كار چيست، اين حرف بو مي‌دهد يا نمي‌دهد اين است كه خود آدم نمي‌فهمد كليات هم كه خب مشكلي را حل نمي‌كند اينها چون قوانين كلي است تمام اختلافات در صغرايات هست اشكالات علمي كم است چون در كبري توافق دارند اما در راههاي عملي اختلاف فراوان است چون صغريات است صغري را بالأخره به آدم بگويد اگر كسي بر اساس ?اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ? دائماً اين ?اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ? را مي‌گويد دائماً او را در مسائل جزئي راهنمايي مي‌كند شخص بدون اينكه بفهمد مي‌بيند از يك چيزي زده مي‌شود يا به يك چيزي ميل دارد اين معلوم مي‌شود ديگري او را راهنمايي مي‌كند بعد سرانجام موفق درمي‌آيد اين «هل من مبشرات» كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صبح از اصحاب سؤال مي‌كرد همين است يعني ديشب در عالم رؤيا چه ديدي. خوابيدن در حد يك نماز است خلاصه اين و آن دستورات است منتها نماز نافله كه همه? اين دستورات برايش است. حالا اگر كسي اهل دنيا بود يعني تمام تلاش و كوشش اين است كه اين هواي من اين حرف من اين چرا عمل نشد وگرنه ديگري همين حرف را مي‌زند ديگري هم كار را مي‌كند او هم مسلمان و شيعه است همين كار را مي‌كند ديگر، چيز ديگر نيست، وقتي شما محاسبه مي‌كنيد مي‌بينيد سخن از «من و ما» است و اين من و ماست كه جنگ آفرين است وگرنه بالأخره حالا من گفتم و كس گوش نداد ديگري دارد همين حرف را مي‌زند ديگر، ما اگر بدانيم رقيب خودمان باشيم و بدانيم ديگري هم رقيب ماست خيلي از مشكلاتمان حل مي‌شود چون در قرآن تنها ما را به مراقبه دعوت نكردند كه شما رقيب خودتان باشيد به ما فرمودند مراقب را هم مراقب باشيد يك مراقبت و محاسبت و مشاركت و امثال ذلك است كه ما سرگرم كار خودمان هستيم مثل بازرگاني كه مراقب داد و ستد است محاسب داد و ستد است و امثال ذلك اما او نمي‌داند ديگري او را مواظب هست و آنها كه رو به راه‌ترند مراقب المراقب هستند يعني علم دارند به مراقبت المراقبه مي‌فهمند كسي اين مراقبت ما را هم زير نظر گرفته اين همان كريمه? ?أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي? است. اين ?أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي? يعني بدان كه ديگري مراقب توست تو مواظب خودت باشد و بدان كه ديگري هم مو اظب توست كه سود و زيانها را چه مي‌كني. يك وقتي به ما مي‌گويند مراقب باش سود و زيانت را بررسي كن، مراقب باش كار خلاف نكني و اگر كردي فوراً جبران كن اين مراقبت يك طرفه است يك وقت به ما مي‌گويند ديگري مراقبت تو مراقب است ?أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي? آن‌گاه يك همچنين انساني راحت‌تر از ديگران حركت مي‌كند اين گونه از افراد كساني‌ هستند كه زمين براي اينها كم است اين يك زيغ الارض محمود و ممدوح است يعني اگر همه? زمين را در كمال آرامش به او بدهند مي‌بيند برايش كوچك است جا نمي‌گيرد. در روايت يازدهم همين باب وقتي بسياري از محبتها را بررسي مي‌فرمايد روايت از امام سجاد(سلام الله عليه) است كه سؤال كردند از امام سجاد(سلام الله عليه) سؤال شده است أي الاعمال افضل عند الله عزوجل فقال ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز معرفة رسوله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) افضل من بغض الدنيا و ان لذلك لشعبا» در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد بغض دنيا يا زهد در دنيا به معناي بيكار بودن، تنبل بودن، تن‌پرور بودن و امثال ذلك نيست اينها تا آخرين لحظه داشتند كشاورزي و دامداري و كار مي‌كردند، تعليم و تربيت و حكومت و اداره بعد مي‌گفتند بغض دنيا بهتر چيز است «و ان لذلك لشعبا كثيره و للمعاصي شعباً فاوّل ما اوصي الله به الكبر» و يك معصيت و ابليس تا معاصي ديگر را مي‌شمارد بعد مي‌فرمايد: «و حب الدنيا و حب الرياسه و حب الراحه و حب الكلام و حب العلو و السرو فسرن سبع خصال فجمتعن كلهن في حب الدنيا فقال الانبياء و العلما بعد معرفة ذلك حب الدنيا رأس كل خيطئه» اين حرف همه? عالمان الهي است حرف همه? انبياء است علماء هرچه دارند از انبياء گرفته‌اند(عليه السلام) امام سجاد مي‌فرمايد اين حرفي نيست كه مثلاً در يك حديث آمده باشد همه? انبياء اين حرف را فرمودند همه? علماء اين حرف را فرمودند «فقال الانبياء و العلماء» كه علماي رباني همان اوصياء و ائمه(عليهم السلام) هستند بعد شاگردان اينها «فقال الانبياء و العلماء بعد معرفة ذلك» اين جمله را گفتند «حب الدنيا رأس كل خطيئه و الدنيا دنيائان دنيا البلاغ و دنيا الملعونه» اين هم از روايات شارح و حاكم روايت ديگر است، يك دنيايي است كه شما هرچه بخواهيد تأمينتان مي‌كند شما يك زندگي مشروعي مي‌خواهيد يك مسكني مي‌خواهيد يك ناني مي‌خواهيد يك آبي مي‌خواهيد يك پوشاكي مي‌خواهيد همين، اين دنياي بلاغ است كه كافي است «يبلغكم» مي‌رسد و مي‌رساند آن عناويني كه شما تلاش مي‌كنيد به آن برسيد آن دنياي ملعون است خب هرجا اين ملعون باشد انسان را هم به وصف خود متصف مي‌كند آ‌‌ن‌گاه در روايت پانزدهم بعضي از جمله‌هايي كه در همان خطبه? حمّام در نهج‌البلاغه آمده است در اينجا هم آمد كه اين هم از امام سجاد(سلام الله عليه) هست كه تقريباً مطابق با نهج‌البلاغه است «ان الدنيا قد ارتحلت مدبرة و ان الآخرة قد ارتحلت مغبلة و لكل واحدة منهما بنون فكونوا....دنيا» تا اينكه فرمود «علي ان الزاهدين في الدنيا اتخذ الارض بساطاً و التراب فراشاً» بعد فرمود: «و من زهد في الدنيا.. عباداً ....معذبين» خودشان اهل أنّ هستند اينها اهل كأنّ هستند فرمود خداي سبحان بندگاني دارد كه كأنّ بهشت و اهلش را ديدند آنها كه خودشان «لو كشف القطاع مزدت يقينا» اهل إنه هستند نه كأنه، «ما كنت اعبد رباً لم اره» اهل إنه است نه كأنه. شاگردان اينها اهل كأن هستند اين چنين نيست كه از كأن به أن نشود رسيد يا براي غير معصومين محال باشد اين طور هم نيست گفتند راه باز است اين نظير امامت نيست كه مخصوص اينها باشد امامت كسبي نيست اما انسان راه بايد برود تا دم در، در را باز مي‌كنند يقيناً اما به انسان سالك چه مي‌دهند از آن طرف ?ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ? به بعضي‌ علم رباني مي‌دهند به بعضي امامت مي‌دهند به بعضي رسالت مي‌دهند به بعضي نبوت مي‌دهند به بعضي خلافت مي‌دهند به بعضي اوصاف ديگر مي‌دهند، از آن به بعد هرچه مي‌دهند به لطف خاص خداست ولي تا دم در بايد رفت و يقيناً در را باز مي‌كنند چيزي به آدم مي‌دهند حالا چه مي‌دهند آن ?ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ? «و من زهد في الدنيا هانت عليه المصائب علي ان الله عباداً كمن راع اهل الجنة في الجنة مخلدين و كمن راع اهل النار في النار معذبين شرورهم مأمونه وقلوبهم محزونه انفسهم عفيفه و حوائجهم خفيفه صبر اياما قليله فصار بعقبا راحة طويله و اما اليل فصافون اقدامهم» تا به اين قسمت مي‌رسد مي‌فرمايد وقتي افراد عادي اينها را نگاه مي‌كنند فكر مي‌كنند اينها مريض هستند «فيقول مرضا و ما بالقوم من مرض ام خولة فقد خالت القوم امر عظيم من ذكر النار و ما فيها» مي‌فرمايد وقتي افراد عادي اينها را نگاه مي‌كنند خيال مي‌كنند مريض‌اند بعد معلوم مي‌شود نه مرض ندارند سالم‌اند بعد مي‌گويند اينها بيماري رواني دارند فرمود نه بيماري رواني ندارند آن ترس آتش اينها را ناآرام كرده، «فقد خالت القوم امر عظيم من ذكر النار و ما فيها».
روايت شانزدهم اين باب هم همين مضمون را دارد تا اينكه به اينجا مي‌فرمايد: «قطع محبتهم بمحبت ربهم» انسان بخواهد همه چيز را دوست داشته باشد خدا را هم دوست داشته باشد اين نخواهد شد در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي جز خالص چيزي را نمي‌پذيرد اگر مقداري محبت حق مشوب به محبت غير حق باشد او را هرگز نمي‌پذيرد «و وحش الدنيا لطاعة مليكهم و نظر الي الله عزوجل و الي محبته بقلوبهم» آن‌گاه پايان اين گونه از افراد همان است كه در روايات ديگر آمده. در روايت 21 هم از موسي كليم(سلام الله عليه) آمده است كه خدا مي‌فرمايد اگر به دنيا نظر بكني ممكن است محبت دنيا و شكوفه? دنيا و زرق و برق دنيا در تو اثر بگذارد «إذا لغلب عليك حب الدنيا و زهرتها» يعني شكوفه? دنيا اين كلمه? زهر و زهره نظير تمر و تمره چه در قرآن و چه در روايات هست در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد اين ناظر به اين است كه درخت دنيا به هيچ كسي ميوه نداد تا انسان مي‌رود ببيند اين شكوفه دارد رشد مي‌كند سرماي زودرس مسائل مرض و سن و سياست و پيري و حوادث مي‌رسد اين شكوفه را از اين درخت مي‌ريزد هرگز درختهايي كه در منطقه‌هاي سردسير قطع شده ميوه نمي‌دهد فقط شكوفه مي‌شود تا مختصري اين شكوفه بخواهد خودش را جمع كند سرماي زودرس مي‌رسد لذا از دنيا به عنوان «زهرة الحيوة الدنيا» ياد شد يعني شكوفه، زهر الربيع يعني شكوفه? بهار، ازهار يعني شكوفه‌ها، اين فقط در حد شكوفه است «يا موسي نافذ في الخير اهله و الستبقهم اليه» بعد فرمود: «واعلم ان كل فطئة بدعا حب الدنيا» تمام اين زد و خوردها ريشه‌اش محبت دنياست «ولا تقبط احد و كثرة المال فإن مع الكثرة المال تكثر الذنوب لواجب العقول» در روايت 23 هم آمده است كه «فرفض الدنيا فإن حب الدنيا يعمي و يصم و يبكم و يظل الرغاء» اين چهار رذيلت را به دنبال دارد حب دنيا كور مي‌كند كر مي‌كند گنگ مي‌كند ذليل و فرومايه مي‌كند همه? كارها را به همراه دارد «إعاذن الله من شرور انفسنا و سيئاتنا».
«والحمد الله رب العالمين»