موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه 23
مدت زمان: 40:43 اندازه نسخه كم حجم: 4.77 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.09 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ?7?
در اين مسئله كه چرا قرآن مشتمل بر متشابه است وجوهي از ديگران نقل و نقد شد سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) پنچ مقدمه ذكر كردند و ده نتيجه گرفتند گرچه نه مقدمات و اصول منحصر در اين پنج است و نه نتايجي كه يادآور شدند منحصر در آن ده تاست اما رئوس كلي مقدمات همين پنج تاست و رئوس كلي نتايج هم همان ده تاست بحث اينكه اگر متشابه فتنه برانگيز است و كساني كه در قلبشان زيغ و انحراف است به دنبال متشابهات حركت ميكنند چرا قرآن متشابه را به همراه خود نازل كرده است چرا در قرآن اصولاً آيات متشابه وجود دارد. چند مقدمه سيدناالاستاد (رضوان الله عليه) ذكر كرد كه اصلاً مسير سؤال عوض خواهد شد مقدمه دوم كه به پايان نرسيده بود اين بود كه گرچه قرآن كريم هدف را طهارت و نزاهت قرار داد اما بهترين راه براي رسيدن به هدف قرآن همان معرفت نفس و تزكيه نفس است كه در آيه 105 سوره? مباركه? «مائده» هم فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَي اللّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ? اين ?عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ? يعني «الزموا انفسكم» يعني از سر جانتان جدا نشويد اگر بخواهيد به مقصد برسيد جانتان را رها نكنيد به فكر چيز ديگر نباشيد آنگاه آيه سوره فاطر كه ?إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ? مطرح شد و آيه سوره مجادله هم مطرح ميشود كه نه عقيده خودبهخود صاعد است نه عمل صالح خودبهخود رافع اگر صعود براي كلمه طيب و عقيده طوبي است و اگر ارتفاع براي عمل صالح است يك مبدأ فاعلي لازم است آن مبدأ فاعلي را در سوره مجادله مشخص كرد كه فرمود: ?يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ? يعني « يرفع الله الذين آمنوا منكم درجة والذين اوتو العلم درجات» كه اين «درجة» در جمله اولي محذوف است به قرينه درجاتي كه در جمله ثانيه آمده است يعني مؤمن غير عالم يك درجه دارد و مؤمن عالم چندين درجه ?يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ? اين نميخواهد بگويد كه درجات فقط مال مؤمن عالم است و مؤمن غير عالم اصلاً رفعت درجه ندارد بلكه آن جمله اولي تمييزش محذوف است « يرفع الله الذين آمنوا منكم درجة والذين اوتو العلم درجات» پس اگر عمل بالا ميرود وبالا ميبرد رافع حقيقي ذات اقدس الهي است آنگاه در ذيل اين مقدمه ثانيه ميفرمايند به اينكه رفعت از آن كلمه طيب و عمل صالح است وقتي روح بالا ميرود كه با معرفت باشد چون معرفت يك امر عالي است و وصف نفس عارفه است ديگر فرض ندارد كه معرفت و كلمه طوبي صعود كند و نفس صعود نكند وصف اگر صاعد شد موصوف يقيناً صعود كرده است چه اينكه تقوا اگر به الله ميرسد ?لن ينال الله له محاولات ... يناله تقوا منكم? اگر تقوا به الله ميرسد پس متقي به الله رسيده است تقوا تا ملكه نشود تقوا نيست و اگر ملكه شد عجين جان خواهد بود ديگرممكن نيست كه اين وصف بالا برود و موصوف بالا نرود اگر در كريمه سوره حج فرمود تقوا به خدا ميرسد يعني متقي به لقاء الله راه پيدا ميكند اگر در سوره فاطر فرمود كلمه طوبي وكلمه طيب به طرف الله صعود ميكند يعني انسان طيب است كه اهل صعود است اما راه اينكه انسان به آن مقام برسد معرفت است و معرفت و عقايد خوب از راه عمل صالح حاصل ميشود يعني عبادات و عمل صالح وقتي ميسر است كه نظام اجتماعي نظام صالح و سالمي باشد نظام اجتماعي وقتي صالح و سالم است كه محكمات در جامعه متبوع باشد نه متشابهات بيان ذلك اين است كه هر فسادي كه در جامعه پيدا شد در اثر يكي از اين متشابهاتي است كه در برابر محكمات قرار گرفت اگر مسائل اعتقادي فاسدي در جامعه رخنه كرد نظير تجسيمي كه مجسمه به دام او افتادهاند بر اثر متشابهگيري ?الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي? يا ?بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ? يا ?جَاءَ رَبُّكَ? يا ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ? و اينگونه امثال آياتي است كه مجسمه را به دام تجسيم گرفتار كرد و اگر جبر در جامعه حكومت كرد يا تفويض در جامعه حكومت كرد در اثر آيات متشابهي بود كه جبريهها يا مفوّضه به دام او افتادند و اگر احياناً فكر كردند كه رهبري انبياء رهبري معصومانه نيست براي آن است كه آياتي كه در زمينه عصمت انبياء وارد شده است متشابهاتي را به همراه دارد نظير ?عَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي? معاذالله وامثال ذلك آياتي كه احياناً موهم آن است كه انبياء معصوم نبودند ونيستند اينگونه از آيات متشابه دستاويز كساني است كه رهبري معصومان الهي را معصومانه نميدانند يا تعمّدي در كار بود كه عصمت را از معصومان اوّلي سلب كردند تا بتوانند كار را در ثقيفه و امثال ثقيفه حل كنند اگر منوبئاً معصوم باشد نائبش بايد بالأخره معصوم يا در تلو عصمت باشد ولي اگر منوبئاً معصوم نبود كه از ثقيفه هم ساخته است كه خلاصه نائب بتراشد اينها آمدند اوصاف منوبئاً را تنزّل دادند كه در دست ثقيفه هم برسد خلاصه اين بخشها مربوط به نبوت است و قهراً امامت هم به همين وضع مبتلا است آن بخشهاي اولي هم مربوط به الوهيت ذات اقدس الهي است اينگونه از آيات متشابه وقتي در جامعه رسوخ كرد حكومت جامعه هم نظام اجتماعي جامعه هم نظام متشابه خواهد بود در اين نظام متشابه آن عبادات شكل اصلياش را از دست ميدهد وقتي عبادات تكاليف فردي و عبادي رخت بربست ديگر انسان به آن هدف والا كه معرفت و شهود ملكوت است نميرسد وقتي انسان به يقين ميرسد كه از راه عبادت سالم وصالح طيّ طريق كرده باشد ?وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ? وقتي انسان توفيق پيدا ميكند كه در مسائل عبادي و در تكاليف فردي اهل عبادت باشد كه نظام حكومتي او نظام سالمي باشد، وقتي نظام حكومتي نظام سالمي است كه متشابهات در جامعه جايي نداشته باشد قبلاً هم سيدناالاستاد اين بحث را مبسوطاً ذكر كردند كه هر فتنهاي كه به عنوان جنگ هفتاد و دو ملت برخاست در اثر همين متشابهات قرآن است خواه آنچه كه به ربوبيت برميگردد خواه آنچه كه به رسالت نبوت برميگردد خواه آنچه كه به امامت برميگردد خواه آنچه كه به مسائل مالي برميگردد و مانند آن. اين هم عصاره? مقدمه ثانيه و اصل دوم.
مقدمه ثالثه و اصل سوم آن است كه اسلام چون دين عقل و آگاهي است بيش از هر چيزي از عقل و آگاهي حمايت ميكند و مردم را به علم و عقل دعوت ميكند زيرا وقتي خود اسلام در جامعه مطرح ميشود كه عقل و آگاهي در جامعه طرح شده باشد لذا هيچ كتابي همتاي قرآن و هيچ ديني همتاي دين اسلام مردم را به عقل دعوت نكرده است مردم را به علم دعوت نكرده است نه تنها فرمود بايد عالم بشويد و فراگيري علم و عقل بر شما واجب است بلكه صدر و ساقه? اين دين، دين عقل است يا در آيات فراواني سخن از عقل و علم و تفكر و تدبر دارد يا در آيات فراواني مصداق عقل را كه حمل شايع علم است ياد ميكند آن احتجاجات انبياء است در آياتي كه احتجاجات انبياء را نقل ميكند نميگويد به دنبال علم برويد ولي علم را ارائه ميدهد اين حمل شايع عقل و علم است يا در آياتي كه مسئله توحيد را طرح ميكند يا ضرورت رسالت را طرح ميكند بدون اينكه احتجاجات انبياء را نقل بكند اين آيات هم حمل شايعش دعوت به علم و عقل است در اين جمله? «لو كان فيهما الهة الا الله لفسدتا? سخن از ?أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ? نيست اما خودش علم وعقل است ?أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ? أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ? در آن سخن از علم و عقل نيست اما همين مصداق و حمل شايع علم و عقل است وقتي انسان اين چنين در خدمت قرآن ميشود ميبيند سراسرش علم و عقل است چون ديني است اين چنين لذا همواره از علم و عقل حمايت ميكند و معارف خود را هم مستدل ارائه ميدهد يعني جهانبيني عالمانه دارد حكمت عملي و ايمان عالمانه دارد تعيين و تحكيم پيوند بين اين دو جناح را عالمانه دارد كه قهراً قرآن در اين سه بخش خلاصه خواهد شد سه طايفه از آيات است كه عهدهدار اين سه مرحله است.
بخش اول آياتي است كه جهانبيني را مشروحاً و مستدلاً بيان ميكند خدا هست اسماي حسناي خدا هست كه بخش زيادي از آيات قرآن درباره? خدا و اسماي حسناي اوست بعد درباره? جهان سخن ميگويد پيدايش و آفرينش جهان را منظماً تبيين ميكند كه اينها يك وقتي بسته بودند ?كَانَتَا رَتْقاً? بعد بازشان كرديم ?فَفَتَقْنَاهُمَا? و اين آسمان و زمين بسته كه فعلاً باز است و منظومههاي فراوان را به همراه دارد روزي بساط همه اينها جمع ميشود ?يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ? روزي فرا ميرسد كه ?وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ? اين درباره? نظام هستي درباره? غافله انسانيت هم مثل جهان خارج سخن ميگويد، ميگويد روزگاري گذشت كه انسان چيزي نبود ?هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ? كه ?لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً? يعني يك مرتبه گذشت كه شيء نبود يك مرتبه گذشت كه شيء بود ولي قابل ذكر نبود همه اين ادوار را انسان پشت سر گذاشت تا رسيد به جايي كه الآن در خارج موجود است و همان طوري كه آسمان و زمين بساطش امروز پهن است و فردا برچيده ميشود اين غافله انسانيت هم اين چنين است كه امروز بساطش پهن است فردا بساطش برچيده ميشود كه همه? اينها رخت برميبندند ?كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ? است ?إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ? است ?مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِكَ الْخُلْدَ? و امثال ذلك اما همان طوري كه نظام هستي تبديل ميشود نه معدوم يعني ?يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ? كه در سوره «ابراهيم» فرمود نظام انساني هم تبديل ميشود نه معدوم اين چنين نيست كه ?إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَيِّتُونَ? يعني جامعه انسانيت رخت بربندد اين طور نيست بلكه ?وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ? در آن روز بعث هم ميفرمايد ?يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? همان طوري كه درباره? جهان خارج ميفرمايد وضع آسمان و زمين عوض ميشود يكجا بهشت ميشود كه ?فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَي? يكجا جهنم ميشود و سوزان انسانها هم يك عده جهنمياند يك عده بهشتي اين چنين ميشوند ?يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? چه بخواهي و چه نخواهي و همهتان يكسان نيستيد بلكه دو گروهيد ?فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ ? فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً ? وَيَنقَلِبُ إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً? در عيش راضيه است و امثال ذلك ?وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ? فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً? اين چنين ميشوند اين ترسيم جهان است خدا، اسماي حسناي او آسمان و زمين «و ما فيهن و ما بينهن» و غافله انسانيه اينها را قرآن تبيين ميكند. خب حالا كه اين چنين تبيين ميكند ميفرمايد انسان اين چنين ميشود و معدوم نخواهد شد يك عدهاي ميسوزند يك عدهاي ميسازند در طايفه ثانيه دستور ميدهد كه ميفرمايد اگر ميخواهيد نسوزيد چه كنيد و اگر بخواهيد بسوزيد چه كنيد در سوره? مباركه? «انشقاق» ترسيم جهانبيني است و انسان را هم در همين غافله جهانبيني ترسيم كرده است بعد از اينكه فرمود: ?إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ ? وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ? وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ? وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ ? وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ? آنگاه فرمود انسان تو هم مثل زميني تو هم مثل آسماني چطور آسمان و زمين بساطشان برچيده ميشود تبديل ميشود نه انهدام تو هم همين طوري ?يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? بالأخره تو به لقاءالله ميرسي چه كافر چه مؤمن هم مؤمن به لقاءالله ميرسد هم كافر منتها مؤمن به جمال حق ميرسد كه ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ? إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ? كافر به جلال حق ميرسد كه ميگويد: ?رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا? خب اينكه منكر حق بود امروز به لقاي حق رسيد منتها جهنمش را ديد قهرش را ديد منتها همين انساني كه كور است ميگويد: ?رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا? كه بحثش قبلا گذشت اين حرف انسان بينا نيست اگر بينا بود كه ميگفت ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ? همين كورها هستند كه ميگويند خدايا ديديم نه اينكه اينها بينا باشند اينها حقيقتاً كورند وحقيقتاً هم ميبينند منتها همان طوري كه در دنيا با بودن همه اين مراكز صلاح و سعادت اينها فقط مراكز تباه را ميديدند چشمشان به مراكز صلاح بسته بود و نميديدند در قيامت هم با بودن همه آثار رحمت و جمال حق اينها فقط جهنم را ميبينند اينها نسبت به بهشت حقيقتاً كورند نسبت به انبياء و اولياء حقيقتاً كورند اينها نميتوانند ببينند ولي نسبت به جهنم حقيقتاً بصيرند و بيناياند?رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا? پس انساني نيست كه به لقاءالله نرسد حالا يا به جلال يا به جمال لذا فرمود: ?يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ ? فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ ? فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً ? وَيَنقَلِبُ إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً ? وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ? فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً? پس لقاءالله مال همه است اين مال ترسيم جهانبيني انسان و جهان در پيشگاه خداي سبحان طايفه ثانيه آياتياند كه به انسان ميگويند اگر بخواهي نسوزي مؤمن باش عمل صالح كن اگر بخواهي بسوزي كافر باش عمل طالع ?فَرِيقاً هَدَي وَفَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ? آياتي كه عهدهدار اين بخش است فراوان است آيات وعده وعيد عهدهدار ترسيم اين قسمتند اما چون دين دين علم است تنها تلقين نيست تنها تبليغ نيست بلكه ?يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ? است تبليغ بخشي از اينهاست ولي اساس ?يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ? است در طايفه ثالثه از آيات قرآني تبيين ميكند كه چرا انسان اگر بد كرد ميسوزد اينكه قراردادي نيست اين نظير زندان نيست كه يك امر قراردادي باشد در هر جايي فرق بكند در هر كشوري يك قانون جدا داشته باشد اين يك راه علمي دارد كه چطور گناه انسان را ميسوزاند يعني اگر كسي گناه بكند خداي سبحان انسان را به جهنم ميبرد يا يك امر قراردادي است يا گناه «لين مسها و قاتل سمها» يك كاري است كه روكش شيرين دارد درونش آتش است اين چنين است خب اگر يك وليّ مهرباني به كودك بازيگوش بگويد دست به آتش نزن ميسوزي دارد او را ميترساند دارد به او ميگويد اگر دست به آتش زدي من تنبيهات ميكنم يا ميگويد با آتش بازي نكن نه من تنبيهات ميكنم خود اين كارت ميسوزاند قرآن كريم وقتي پرده از روي گناهان برميدارد ميگويد گناه ظاهرش خوشرنگ است ولي حقيقت آتش است اين چنين نيست كه فقط مخصوص مال يتيم خوردن باشد كه ?الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? اين فقط مال يتيم است كه ظاهرش شيرين است باطنش آتش است يا هر مالي است مال حرام اين است يك قدري كه آدم جلوتر رفت ميبيند به اينكه قرآن به انسان ميگويد سم نخور با آتش بازي نكن نسبت به دينفروشان اهل كتاب فرمود: ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? اينها فقط آتش ميخورند يعني اينها همهاش مجاز است در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد كه حمل لفظ بر معناي مجازي وقتي رواست كه انسان دليل عقلي داشته باشد كه ظاهر نميتواند مراد باشد يا دليل نقلي معتبر اقامه بشود كه ظاهر نميتواند مراد باشد آن وقت است كه حمل بر خلاف ظاهر ميشود اما اگر ما نه دليل نقلي معتبر بر خلاف داشتيم نه دليل عقلي معتبر بلكه دليل عقلي اقامه شد كه گناه باطنش آتش است دليل نقلي تأييد ميكند كه گناه باطنش آتش است خب همين ظاهر حجت است ديگر ما چه داعي داريم كه بگوييم محرّفين كلمه آسماني ?إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? يعني اينها غذاهايي ميخورند كه در قيامت ميسوزند اين طور نيست. خب پس طايفه ثالثه آياتي است كه رابطه تنگاتنگ اطاعت و بهشت را و رابطه مستقيم گناه و جهنم را تبيين ميكنند گاهي براي اينكه به صورت متن سخن بگويد ميفرمايد به اينكه: ?عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَي أَن تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ? خيلي چيزهاست كه شما نميدانيد اين كار را بكيند ?لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? ?لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ? بعد گاهي پرده برميدارد ميگويد شما اگر عفيف بوديد ?ذلِكَ أَزْكَي لَهُمْ? اگر در زديد وصاحبخانه چون ملاقات قبلي نگرفتيد به شما گفت الآن من وقت ملاقات ندارم شما برگرد عصباني نشو ?ذلِكَ أَزْكَي لَهُمْ? ?وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ? عصباني نشويد شما كه ملاقات قبلي نگرفتيد حالا او هم كاري داشت گفت الآن من وقت ديدار ندارم نگوييد به من برخورد. بسياري از اينها را زير پوشش?يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ? باز كرد فرمود اينكه من بگويم تزكيه ميكنند تطهير ميكنند يعني شما را از خودخواهي و غرور پاك ميكنند راهش هم اين است نظير همان آيه شش سوره? مباركه? «مائده» اينها سه طايفه از آيات است كه يك طايفه به منزله نتيجه است يك طايفه به منزله مقدمه يك طايفه به معناي تبيين ارتباط مقدمه و نتيجه است لذا قرآن كريم ميكوشد كه پرده را بردارد بگويد اين گناه نظير كساني نباشيد كه ?يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ? يك قدري جلوتر برويد ببينيد درون اين چيست يك قدري شامّهتان را باز كنيد ببينيد چه بويي استشمام ميشود آنها كه شامّهشان باز است بوي بد دنيا را استشمام ميكنند خب كسي مثل حضرت امير(سلام الله عليه) بالأخره آبروي دنيا را نبرد حضرت در خيلي از اين موارد كلمه «موبي» كلمه «وبي» را در نهجالبلاغه به كار برد يكي از كلماتي كه تقريباً زياد در نهجالبلاغه هست همين كلمه «موبي» و «وبي» است و درباره? دنيا هم هست «وبي و موبي» مرتع وبي يا حطام موبي يعني مرتعي است كه بالأخره پايانش وبا دارد وبا هم يك بيماري نيست كه براي انسان آبرو بگذارد كه يك وقتي انسان سكته ميكند يك وقتي به بيماريهاي ديگر مبتلا ميشود ميميرد بالأخره با حفظ آبرو مرده است اما يك آدم وبا گرفته آبرويي براي او نميماند خلاصه فرمود اين دنيا مرتعي نيست كه براي كسي آبرو بگذارد كه اولاً مرتعي سبز نيست حطام است زرد است مثل كاه پاييز زرد كم دوام است و ثانياً پايانش وبا دارد بالأخره انساني كه وبا گرفته تا خودش را جمعوجور كند آبرويش ريخته است هر روز به يك انساني نيازمند است كه او را جمعوجور كند فرمود دل به دنيا بستي دين به دنيا فروختي پايانت ريختن آبرو است خب اين را مجاز نگفت كه اينكه نخواست بترساند كه فرمود پايانش اين است اينها هم ريشههاي قرآن كريم دارد كه تعبير به خضر ميكند و مانند آن. گاهي قرآن ميگويد دست به آتش نزن گاهي هم در نهجالبلاغه هست كه دست به سم نزنيد و مانند آن. اين طايفه ثالثه آياتي است كه براي تبيين ارتباط عبادات با بهشت و تبيين ارتباط معاصي با جهنم است.
مقدمه چهارم و اصل چهارم كه اين است.
پرسش:...
پاسخ: حالا به خواست خدا آن در آيات مناسب الآن ملاحظه بفرماييد كه ما داريم ،عبادات مقدمه است نيل به آن معارف و گرفتن كتاب به دست راست نتيجه است و آن طايفه ثالثه بيان ارتباط اينكه چطور اگر كسي آدم خوب بود نامه عمل را به دست راست ميگيرد اگر آدم بدي بود نامه عمل را پشت سرش ميدهند و او را ميسوزانند.
پرسش:...
پاسخ: ديگر نتيجه نيست چون مشخص است كه دارد ارتباط ذكر ميكند مثلاً ميفرمايد اگر اين كار را كرديد ?لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ? ?لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ?.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره يك نتيجه است يك مقدمه يك رابطه، نتيجه آن است كه ?فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ ? فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً? اين نتيجه است مقدمه عبادات است كه اگر كسي مؤمن بود و عمل صالح انجام داد به آن مقصد ميرسد طايفه ثالثه بيان ارتباط است كه چه ارتباطي است بين بندگي كردن و بهشت رفتن آيا اينها جزء قرارداد است چه ارتباطي است بين گناه كردن و سوختن آيا اينها جزء قرارداد است نظير نظامهاي دنيايي يا نه نظام قراردادي نيست در دنيا اگر كسي مثلا وقتي از چراغ قرمز بدون اجازه عبور كرده است تعزير ميشود تنبيه ميشود اينها جزء قرارداد است ممكن است كم بشود زياد بشود هر كشوري براي خودش قراردادي دارد اين چنين است اما بين مال حرام خوردن و جهنم يك قرارداد است يا مثل سم خوردن و هلاكت پيدا كردن است اين طايفه ثالثه ميگويد ما قراردادي با كسي نداريم كه اگر كسي معصيت كرده است جهنم برود اين راه خودش را طي كرده ما قرارداد نكرديم كه اگر كسي سم خورد او را از بين ببريم خود سم از بين ميبرد گناه اين چنين است «لين مسها وقاتل سمها» اين جزء قرارداد نيست قراردادي نيست بالأخره اعتباري نيست حالا مقدمه رابعه و اصل چهارم اين است كه اين معارف اگر بخواهد نازل بشود براي چه كسي نازل بشود و چطور نازل بشود اگر همه در حد نبي اكرم(عليه آلاف التهيه و الثناء) بودند ميتوانستند يا در مقام اوج بگيرند?وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ? يا در مقام حضيض بگيرند كه ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ? عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ? از آن بالا كه ميآيد تا پايين و از اين پايين كه ميرود تا بالا حق است يعني در وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هيچ جا براي تشابه نيست يعني وقتي از رسول خدا سؤال ميكنيم آيا در قرآن متشابهي هست كه شما بمانيد وندانيد منظور چيست ميفرمايد نه چون ?...28:50 بينه من ربه? اگر از عترت طاهره(عليهم السلام) سؤال بكنيم آيا در قرآن آيهاي هست كه براي شما متشابه باشد شما ندانيد كه منظور چيست ميفرمايد نه «ما شكرت في الحق ... 29:06 اني علي بينه من ربه اني علي منهاج من ربه» اينها همه حرفهاي حضرت امير است خب اگر در قرآن متشابهي است آيا متشابهاً نازل شده است يا وقتي به ظرف ذهن زيد و امر ميرسد كف تشابه روي آيه محكم را ميگيرد اين چگونه است يعني متشابهاً نازل شده است آيات دو پهلو نازل شده است آن چهره حقّش با چهره تشابهش كه دستاويز فتنهگران شده است با هم نازل شده است اين چنين است همان طوري كه محكمات نازل شده است متشابهات هم نازل شده است تا كسي سؤال بكند كه خدا چرا متشابه نازل كرده است يا نه وقتي آمده در اذهان مردم با الفاظ مأنوس مردم تبديل شده است كف تشابه روي محكم را گرفته است چيست ببينيم قرآن وقتي متشابه را معرفي ميكند ميگويد به اينكه كسانيكه فتنهگرند و ?فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ? هستند به دنبال متشابهات هستند پس متشابهات چيز بدي است فتنه برانگيز است خلاصه مثلا آيه? مباركه ??الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي? اگر منظور عرش عرش علم باشد و مقام فرمانروايي باشد چه اينكه اين چنين تعبير شده است و ذات اقدس الهي در مقام فرمانروايي مدبراً عالم را اداره ميكند اين محكم است اما اگر معاذالله منظور از عرش همان تخت جسماني باشد منظور«استوي» همان استوي جسماني باشد كه مجسمه ميپندارند اين معناي باطلي است اين معناي باطل اگر نبود اين ذيل اگر نبود?الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي? كه متشابه نبود اين احتمال دوم اگر نبود فقط يك احتمال بود آنكه محكم بود متشابه نبود «يد» اگر به معناي نعمت باشد ?بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ? يا ?الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ? ?يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ? «يد» اگر به معناي نعمت باشد «يد» اگر به معناي قدرت باشد اينكه محكم است متشابه نيست اما وقتي اين «يد» دو تا احتمال داشت يكي به معناي جارحه و عضو ديگري هم به معناي نعمت يا به معني قدرت اين آيه را متشابه ميكند اين دو ضلعي بودن آيه را متشابه ميكند آيا همان طوري كه «يد» به معناي نعمت و قدرت نازل شده است اين ضلع دوم هم نازل شده است يا اينجا كه آمد يك بال مصنوعي گرفت هر آيه متشابهي نظير ?وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ? إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ? يا ?جَاءَ رَبُّكَ? و امثال ذلك هر معنايي كه موهم خلاف است وقتي در كنار معناي مفهم حق قرار گرفت اين آيه دو پهلو را متشابه ميكند آيا اين آيه «بماله من الجناحان» نازل شده است اين آيه «بماله من الاحتمالين» نازل شده است يا اينكه يكي از آن نازل شده ديگري كه موهم خلاف است نازل نشده حرف خدا نيست اگر نازل نشد و حرف خدا نيست ما بايد ثابت بكنيم كه چرا نازل نشد و از كجا پيدا شد. اما چرا نازل نشد براي اينكه خداي سبحان وقتي قرآن را ترسيم ميكند ميگويد از آغاز نزول تا پايان نزول اين حق است ?بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ? هم ما حق گفتيم هم در بين راه دست نخورد و هم در هنگام نزول بر قلب مطهّر تو در صحبت حق بود اگر باب، باب مصاحبه باشد يا پيچيده به حق بود اگر باب، باب ملابسه باشد بالأخره بيگانه راه پيدا نكرد ?بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ? ?نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ? عَلَي قَلْبِكَ? اگر بيگانه بخواهد راه پيدا كند كه آن روح، روح امين نيست روح خائن است اميني كه نتواند خود را حفظ كند يا نتواند مانع تهاجم ديگري باشد او كه امين نيست پس ما حق گفتيم اين پيك هم پيك امين است آنچه را ما گفتيم او به تو رساند اين مال وحي. گذشته از اينكه پيك امين را با اين وصف امانت ميستايد و معرفي ميكند فرشتههايي هم كه دستاندر كار وحياند آنها را به عنوان ?بِأَيْدِي سَفَرَةٍ ? كِرَامٍ بَرَرَةٍ? ياد ميكند حرف فرشتهها را كه نقل ميكند ميبيني اين فرشتهها پنجتا حرف دارند اين حرفهاي پنجگانه فرشتهها هم نشانه سراسر عصمت اين پيك است اين در سوره? مباركه? «طه» است كه ميگويند: ?وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ? اين يك يعني ما جزء به دستور ذات اقدس الهي حركت نميكنيم اين يك. اينها همه در يك آيه هست اين پنج جمله ?وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ? خب خدا به ما ميگويد اين پيام را بگيريد و برسانيد ما را رها ميكند يا نه ما يك موجودي نيستيم كه خدا ما را رها كند ما را بفرستد ما را ميرساند نه ما را بفرستد ?لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ? اين سه بخش ديگر ميشود چهار بخش. فرشتهها ميگويند اينكه ما به دستور حق ميآييم اين چنين نيست كه خدا به ما بگويد برويد ما بياييم اين طور نيست بلكه ?لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا? پيشاپيش ما به دست او است ?وَمَا خَلْفَنَا? آنچه كه پشت سر ماست باز در اختيار اوست ?وَمَا بَيْنَ ذلِكَ? بين گذشته و حال يعني درون خود ما، اين هم مال اوست يعني مبادي گذشته لواحق آينده مقوّم دروني ما، اين سه چيز مال اوست ?مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ? علل ما، معاليل ما و درون ما، پس چيزي براي فرشتهها نميماند اين چهار بخش. خب پس فرشتهها كه ميآيند چيزي از خود ندارند تمام سرنخ به دست خداست در بخش پنجم هم فرمود كه: ?وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً? ما همه به دستور او ميآييم نه تنها به دستور او ميآييم بلكه جلو دنبال، بين جلو و دنبال يعني درون ما هم مال اوست و ملك و ملك اوست او هم كه اهل نسيان نيست ?وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً? ما با اين اسكورت ميآييم و جا براي اشتباه نيست ما با اين وضع در قلب پيامبر وارد ميشويم ?وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً? ما با اين اوصاف پنجگانه وارد شديم بر قلب مطهّر نظر به الروح الامين پس ما متشابه نياورديم ما چيزي نياورديم كه موهن باشد و موهم. اين قرآن را پيچيديم در حق و آورديم وقتي اينجا آورديم خب بالأخره آنجا كه هست كه عبري عربي و ...37:20 نيست آنجا كه جاي لفظ نيست با مردم ميخواهد حرف بزند با مردم كه بايد حرف بزند هر كسي سلسله اصولي دارد مبادي دارد طرز تفكري دارد دقتي دارد خواستهاي دارد روش خاصي دارد فرهنگ و سنّت مخصوص دارد آدابي دارد لغتي دارد بالأخره ما با همين الفاظ با مردم بايد حرف بزنيم نه الفاظي كه خودمان بيافرينيم الفاظي كه خودمان بيافرينيم كه اينها نميفهمند كه بايد با همين عربي مبين حرف بزنيم ?إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ? اگر بايد با همين الفاظ حرف بزنيم اين الفاظ كنايات دارد استعارات دارد تشبيهات دارد مجازات دارد حقايق دارد مشترك لفظي دارد مشترك معنوي دارد ما كه نميتوانيم لفظ بيافرينيم اگر لفظ بيافرينيم كه مردم نميفهمند بايد با الفاظ و فرهنگ همين مردم حرف بزنيم آنگاه بعضي هم ?فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ? هستند ?فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ? هستند اينها وقتي به اين آيات برخورد ميكند بدون اينكه ?لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ? را ببينند بدون اينكه ?اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ? را ببينند بدون اينكه ساير آيات محكم را ببينند وقتي به ?الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي? رسيدند يك عده احتمال ميدهند كه منظور «استوي» استيلا باشد عدهاي احتمال بدهند كه منظور از «استوي» همان روي تخت نشستن باشد اينجا تشابه پيدا ميشود ما تشابه نازل نكرديم اينجا جاي تشابه است اين همان آيه سوره? مباركه? «رعد» كه ترسيم كلي دارد از اقوال حق از افعال حق هم همين ترسيم را دارد كه ?أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ? آيه هفده سوره «رعد» است?أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَداً رَابِياً? ما زبد نفرستاديم ما آب فرستاديم اين وقتي حركت كرد كفي آمده روي آب را گرفته ما متشابه نفرستاديم معناي باطلي آمده روي معناي حق را پوشانده و اين آيه شده متشابه يك احتمال تخت ظاهري يك احتمال استوي و معناي استقرار و نشستن ظاهري اين احتمال باطل آمده روي آن احتمال و معناي حق را پوشانده اين آيه را كرده متشابه.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب بنابراين همان طوري كه در نظام هستي خدا كه باطل خلق نكرد باطل كفي است كه روي آب را ميپوشاند آن تشنه? آبشناس است كه كف را كنار ميزند آب را ميخورد يا اگر مجال بدهد خود اين موج خود اين سيل آب برانداز است بالأخره و اين كف را برمياندزد و اين كفها از بين ميرود آب مينوشد ما كه باطل نفرستاديم اين در اين جوش وخروش باطلي پيدا شده است ما متشابه نازل نكرديم تا كسي بگويد چيزي كه دستاويز فتنهگران است چرا خدا نازل كرده است.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب مثل اينكه نفرمود ما متشابه نازل كرديم فرمود اين آيه اين چنين است اما كجا احتمال خلاف آمده روي آيه را پوشانده آنجا كه فرمود ما هرچه گفتيم حق است ?بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ? آن آياتي كه فرشتههاي مسئول وحي را معرفي ميكند آن آياتي كه سير وحي را تبيين ميكند كه ميگويد سراسر حق است اين تشابه كه باطل است از كجا پيدا شد يعني از بالا دو تا احتمال آمد كه هر دو ميشود حق، يك وقت است آيهاي از محكمات است ده معناي لطيف دارد همه آمده است يا در طول هم يا در عرض هم يا جهاتي ديگر آمده است ما همه اينها را ميتوانيم بگوييم خدا فرموده است چون در عرض همند مقابل هم نيستند رو در روي هم نيستند يكي نافي ديگر نيست همهاش ميتواند حق باشد همان قصّهاي كه در فرمايش مرحوم آقاي حكيم(رضوان الله عليه) از بعضي از بزرگان اهل معناي نجف در علم تفسير نقل كردهاند اين هست همان طوري كه مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) در جريان زهير محاربي گفت آن هم هست كه ابنمسكان ميگويد كه من از محاربي شنيدم كه «فااليوفوا نذورهم و اليقضوا تفصهم» اين تفص را به لقاء امام معنا كرده اند من گفتم من خودم از خود امام صادق(سلام الله عليه) شنيدم كه فرمود منظور مناسك حج است اين«واليقضوا تفصهم واليوفوا نذورهم» كه مربوط به لقاء امام نيست آمده حضور امام صادق(سلام الله عليه) عرض كرد كه زهير محاربي از شما همچنين چيزي نقل كرده است كه منظور لقاء امام است قبلاً از شما نقل شده بود كه منظور مناسك حج است فرمود: «و من يحتمل مثل الضريح» كيست كه بتواند حرف ما را تحمل بكند ما اگر مستمعي مثل اين پيدا كرديم خب ميگوييم بعضي از اسرار را بله اين را از ما نقل كرده و درست هم هست اين است كه حضرت فرمود: «و من يحتمل مثل الضريح» خب اينها را ميگويند همه اينها ممكن است حق باشد و نازل شده باشد اما متشابه يقينا آن پهلويش كه چهره حق را پوشانده و آيه را متشابه كرده يقينا نازل نشده تتمهاش به بحث بعد انشاءالله.
«والحمدالله رب العالمين»
|