موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه آل عمران جلسه 4


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?الم?1? اللّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ الْقَيُّومُ ?2? نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالْإِنجِيلَ ?3? مِن قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ ?4? إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ ?5? هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ?6?
اين مجموعه? شش آيه هم با توحيد شروع مي‌شود، هم با توحيد ختم مي‌شود اين مطلب اول.
مطلب ثاني آن است كه اينكه فرمود قرآن را به حق نازل كرده است معنايش روشن شد و اما اينكه فرمود ما عالَم را به حق آفريديم يعني چه؟ فرمود خداي سبحان آسمان و زمين را به حق خلق كرد ?انا خلقنا السماء والارض بالحق? يا ?خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ? اين ?بِالْحَقِّ? چون آسمان و زمين از چيزي گزارش نمي‌دهند، قولي نيستند كه از جهت اينكه واقع مطابق آنهاست بشود حق يا چون مطابق با واقع‌اند بشوند صدق، معناي اينكه آسمان و زمين به حق آفريده شد اين است كه بي‌هدف نيست آنها كه براي جهان معادي قائل نيستند عالم را پوچ و باطل مي‌پندارند لذا خدا مي‌فرمايد ما آسمان و زمين را به حق آفريديم، اينها هدف دارند و باطل نيست قرآن هم حق است، هدف دارد چون مطابق واقعي است كه واقع در يك‌جا ظهور كامل پيدا مي‌كند به نام معاد، اين دو مطلب.
سوم اينكه اگر كسي به حق ايمان نياورد گرفتار عذاب مي‌شود چرا گرفتار عذاب مي‌شود؟ چون روبرگرداندن از حق باطل است و باطل مايه? عذاب است سرّ اينكه انسانِ كافر معذّب است در همان توصيف قرآن آمده است مثلاً اگر كسي بگويد هر شخصي زيد را اهانت بكند عِقاب مي‌شود اين حُكم سؤال را همراه دارد كه چرا، بايد جوابي به اين سؤال داد ولي اگر كسي گفت هر شخصي عالِم را اهانت كند كيفر دارد اين جواب سؤال در خود حكم آمده است چون عالم است نبايد اهانت بشود، اگر كسي بگويد كفرِ به قرآن مايه? عذاب است اين سؤال دارد چرا؟ ولي اگر كسي بگويد كفر به حق عذاب دارد اين سؤال ندارد چون خودِ آن حكم علت را بيان كرده است اول خداي سبحان فرمود: ?نَزَّلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ? بعد فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? چون اينها به حق كافرند، اگر كسي به حق كفر ورزيد به دام باطل مي‌افتد و اين باطل براي او عذاب است.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? اختصاصي به آيات تدويني يا تكويني ندارد هر دو شامل مي‌شود چون هر دو هماهنگ هم‌اند اگر كسي آيه‌اي از آيات كتاب تدويني را نپذيرد معذّب است، اگر كسي به آيه‌اي از آيات تكويني حق كفر بورزد هم معذّب است چون هر دو حق‌اند طبق آن بياني كه در مطلب دوم و سوم گذشت.
مطلب بعدي آن است كه اين عذاب مطلق است نفرمود: «ان الذين كفروا بايات الله لهم عذاب شديد في الآخرة» فرمود: ?لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? و اگر آيات ديگري كفار را به عذاب قيامت تهديد مي‌كند مقيّد اين نيست چون اينها مثبتين‌اند يعني كافر ممكن است هم در دنيا معذّب باشد، هم در آخرت نفرمود آنها كه كافرند در آخرت معذّب‌اند يا فقط در آخرت معذّب‌اند فرمود: ?لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? چه دنيا، چه آخرت عمده آن است كه عذاب در اصطلاح قرآن به چه معناست و سعادت و شقاوت به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در فرهنگ قرآن به چه معناست، عمده اين است.
آنچه را كه توده? مردم عذاب مي‌دانند كه ناگوارِ به حال جسم باشد چون معناي روشني است قرآن هم او را عذاب مي‌داد اين مورد اتفاق عُرف و شرع است درد و مرض يك عذاب بدني است در جريان ايوب(سلام الله عليه) آن طوري كه در سوره? ص آمده است فرمود: ?وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَي رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ? آيه 41 سوره? ص كه بيماري را عذاب مي‌داند، عرف هم عذاب مي‌داند اندوه و غم و تأثّرات دروني را عرف عذاب مي‌داند، شرع هم عذاب مي‌داند لذا مسئله نجات از غم را رهايي از عذاب مي‌داند اينها مورد اتفاق است چيزي كه مورد اختلاف عرف و شرع است اين است كه بعضي از امور را شرع عذاب مي‌داند و عرف عذاب نمي‌داند، بعضي از امور را عرف نعمت مي‌داند و شرع نه تنها نعمت نمي‌داند، نقمت و عذاب مي‌شمارد تمام فرق در اين دو جهت است، اگر معلوم بشود كه عذاب به اصطلاح قرآن كريم چيست و سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن چيست معلوم مي‌شود اين آيه كريمه با اطلاقش قابل استدلال است چون فرمود: ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ? اين ?عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ? اين تنوين انتقام، تنوين تعظيم است مثل اينكه مي‌فرمايد: «والله ذو الرحمة الواسعة» هم انسان كه حرف مي‌زند گاهي خود آن ماده? كلمه عظمت را مي‌رساند، گاهي لحن حرف زدن هم تعظيم را دربردارد اين تنوين در كلمه ?عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ? يعني ?ذُو انتِقَامٍ? آن تعظيم را دربردارد نظير ?رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ? اگر معلوم بشود عذاب در اصطلاح قرآن كريم چيست آن‌گاه اين اطلاق مأخوذ مي‌شود نيازي هم به تقييد نيست.
آن قِسمي كه درد و رنج بدني است و فضايل روح را به همراه ندارد اين به اتفاق شرع و عرف عذاب است چه اينكه گذشت، آنچه كه رنج بدني دارد اما گنج روحي را به همراه دارد اين عرفاً عذاب است و شرعاً روح و ريحان نظير جهاد في سبيل الله افراد كوته‌بين به مبارزين اسلام مي‌گفتند چرا خود را به زحمت مي‌اندازيد قرآن مي‌فرمايد اين زحمت نيست ?لا ينفقون.الا كتب .عملا صالحا ولا يتعو موت أن يقيض الكفار? و امثال ذلك ?إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ? اين يك مختصر رنج است و چندين برابر پاداش اينكه عذاب نيست.
پس عرف منهاي شرع آن درد بدني را كه با فضيلت روحي همراه است عذاب مي‌داند در حالي كه شرع عذاب نمي‌داند اين يك مورد افتراق.
عمده? مورد افتراق آن است كه چيزي مايه? رفاه بدن باشد ظاهراً و روح را از ياد خدا سرگرم كند و بازدارد ثانياً، تمام همّ قرآن براي تفهيم اين مطلب است كه در اينجا عذاب هست و عرف نمي‌فهمد كه اينجا عذاب هست تمام همّ قرآن اين است زيرا آن قِسمها كه واضح بود يا با اندك تأمل حل مي‌شد قرآن با تذكّري روشنتر كرد اما اين مطلب اساسي است كه عرف نمي‌داند و قرآن دارد تعليم مي‌دهد اين همان است كه ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? چيزي خدا ياد مي‌دهد كه بشر نمي‌داند نه تنها فرمود: ?وَيُعَلِّمَهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ? يا ?يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ? فرمود من حرف تازه دارم چيزي به بشر ياد مي‌دهم كه بشر منهاي وحي نمي‌تواند ياد بگيرد و آن اين است كه فرمود بعضي از امورند كه مايه رفاه بدن‌اند اين اموري كه مايه رفاه بدن‌اند گاهي روح را به خود سرگرم مي‌كنند و از خدا بازمي‌دارند، گاهي اين‌چنين نيست اگر چيزي كه مايه رفاه بدن بود روح را از ياد خدا بازنداشت و مايه سرگرمي روح نبود اين عذاب نيست نظير كساني كه از راه حلال بهره صحيح مي‌برند اينها كساني‌اند كه رجال‌اند كه ?لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ? اينها كساني‌اند كه هم بهره ظاهري دارند هم بهره معنوي و وظايف شرعي‌شان اعم از واجب و مستحب را انجام مي‌دهند و متنعّم‌اند.
گروه ديگر كساني‌اند كه از رفاه مادي برخوردارند اين رفاه مادي آنها را از ياد خدا بازمي‌دارد اينها در عذاب‌اند و نمي‌فهمند نه تنها اين مطلب را نمي‌فهمند، آن عذاب را هم حس نمي‌كنند نمي‌دانند از كجا دارند چوب مي‌خورند اين همان است كه در سوره? مباركه? طه فرمود: ?مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي? در سوره? مباركه? طه فرمود اگر كسي از ياد حق اعراض كند در فشار قرار مي‌گيرد آيه 124 سوره? طه اين در دنيا خود را مرفّه مي‌پندارند، در آخرت هم كه كور محشور شد اعتراض دارد در اين كريمه فرمود: ?مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي? يعني كسي بود كه «تلهيهم تجارة و بيع عن ذكر الله» اين بالأخره سرگرمي دارد اين از ياد خدا اعراض كرد اين در فشار است و هميشه در عذاب است و مي‌گويد من گرفتارم، نمي‌فهمد كه در عذاب است و نمي‌داند از كجا چوب مي‌خورد هرگز آرام نيست آنچه را كه دارد با تلاش و كوشش سعي مي‌كند او را حفظ كند.
آنچه را كه ندارد با تلاش و كوشش سعي مي‌كند او را به دست بياورد، تمام همّش بين اين دو فشار خلاصه مي‌شود «طلب المفقود و حفظ الموجود» اين همان است كه هنگام مرگ فشار مي‌بيند او اصلاً راحت نيست زودتر از ديگران مي‌ميرد، زودتر از ديگران مريض مي‌شود تمام همّش «طلب المفقود و حفظ الموجود من المال» است اين در عذاب است و نمي‌فهمد از كجا چوب مي‌خورد داراي مال هست، داراي فرزنداني كه براي او اين‌چنين مال فراهم مي‌كنند هست، نه خودش مي‌فهمد كه دارد از كجا چوب مي‌خورد، نه ديگران مي‌دانند كه اين بيچاره در عذاب اليم دارد مي‌سوزد.
درباره خودش آيه 124 سوره? طه است كه ?وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً? درباره ديگران در سوره? مباركه? توبه مي‌فرمايد شما خيال نكنيد اينها كه وضع مالي‌شان خوب است اينها متنعّم‌اند، اينها در رفاه‌اند اينها را خدا مي‌خواهد عذاب بكند و كافراً از دنيا رخت بربندند آيه 85 سوره? توبه اين است كه ?وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ? فرمود مبادا از داشتن يك عده تو در شگفت باشي اين وسيله? سوخت و سوز و عذاب دنيايي اوست در آخرت يك عذاب مشخص ديگري دارد همان طوري كه در آخرت همين پولها به صورت اسكناس نسوز درمي‌آيد و داغ مي‌كنند ?يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ? حالا يا نقدين است كه داغ مي‌شود ولي آب نمي‌شود با اينكه آتش، آتش جهنم است و در آن درجه حرارت هر فلزي اگر نزديك آ‌ن درجه بشود آب مي‌شود چون ?يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً? اما اين فلز در آن درجه سنگين از حرارت همچنان گداخته است آب نمي‌شود همين را داغ مي‌كنند حالا اگر اسكناس جمع كرد، اسكناس را داغ مي‌كنند اين طور نيست كه اسكناس در آ‌نجا بسوزد كه، اين شجره? خبيثه‌اي كه خودش با رذايل آبياري كرد درخت آنجا هم درخت نسوز است ?إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ? درختي نيست كه با آب زلال آبياري شده باشد كه، درختي است كه با آبرو ريختن مردم آبياري شد، خب اين درخت، درخت نسوز جهنم است هميشه هم سبز است اما با آتش سبز است ?إِنَّهَا شَجَرَةٌ? كه ?تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ?، خب.
اگر بخواهد در قيامت معذّب بشود با همين عذاب مي‌شود كه عذابش دوچندان باشد وگرنه يك فلز ديگري را داغ بكنند به پيشاني و پهلو و پشتش بچسبانند آن‌چنان معذّب نيست همين را كه براي او جان كنده است با همين معذّب مي‌شود كه عذابش دوچندان باشد در دنيا هم اين‌چنين است فرمود تو در شگفتي و تعجّب نباش ?إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا?.
پس يك عده از مالها در حالي كه ديگران مي‌پندارند وسيله? رفاه هست اين مايه? سوخت و سوز است به وسيله عذاب و خدا كسي را مبتلا نكند تا بفهمد چه عذابي اينها مي‌چشند يعني انسان تمام هستي‌اش را صرف مي‌كند براي طلب جماد و حفظ جماد و سير هم نمي‌شود در درون او آناً بعد آناً شعله مشتعل است فرمود: ?فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً? و همين است كه كور است و كوري‌اش فردا ظاهر مي‌شود، پس اگر سعادت و شقاوت در فرهنگ قرآن با فرهنگ توده مردم فرقهاي فراوان دارد، اگر قرآن چيزي را عذاب مي‌داند كه مردم عذاب نمي‌پندارند و اگر چيزي را كه مردم وسيله رفاه مي‌پندارند قرآن عذاب مي‌داند، پس مي‌شود به اطلاق اين كريمه اخذ كرد كه ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? چه در دنيا، چه در آخرت. آنها كه دارند به يك وضع معذّب‌اند، آنها كه ندارند به وضع ديگر معذّب‌اند اصل مال را به عنوان فتنه و آزمون ياد كرد كه ?أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ? بعضيها از اين امتحان موفقيت پيدا مي‌كنند سرفراز به در مي‌آيند، بعضيها در اين امتحان رفوزه مي‌شوند آنهايي كه مردود شدند درباره آنها مي‌فرمايد: ?انما اموالكم و اولادكم عدو لكم? اينجا موجبه? جزئيه است ولي آن اصلش موجبه كليه است.
درباره فتنه و درباره عدو دو تعبير دارد در قرآن كريم در سوره? مباركه? تغابن. درباره فتنه به طور موجبه كليه فرمود: ?أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ? براي هر كس در هر حدّي مال و فرزند امتحان خداست آنها كه سرفراز از عهده? امتحان به در آمدند كه ?طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ? اما آنها كه سرشكسته مانده‌اند در آيه بعد به صورت موجبه? جزئيه مي‌فرمايد: ?واعلم من اموالكم و اولادكم عدو لكم? اينجا موجبه? جزئيه است اين ديگر موجبه? كليه نيست.
پرسش:...
پاسخ: بله، خب نداشتن بد است اما اگر امر داير بشود به اينكه كسي فقر روحي پيدا كند يا فقر جسمي.
پرسش:...
پاسخ: نه، اينكه نمي‌فرمايد شما فقير باشيد كه، مي‌فرمايد خيال نكنيد آنهايي كه دارند متنعّم‌اند اين امتحان الهي است و براي بعضيها هم عداوت است.
در سوره? تغابن آيه سيزده و چهارده راجع به اين دو مطلب است در آيه سيزده موجبه جزئيه است كه ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلاَدِكُمْ عَدُوّاً لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ? در آيه پانزده اين آيه چهارده بود در آيه پانزده به عنوان موجبه كليه است ?إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ? امتحان الهي است.
بنابراين چيزي را كه مردم عذاب نمي‌دانند، خدا عذاب مي‌داند و مي‌فرمايد اين مطلبي نيست كه شما بفهميد براي اينكه شما راه را عمداً به روي خودتان بستيد و براي خودتان سردرد درست كرديد و نمي‌دانيد از كجا درد مي‌كشيد اين است كه ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? چيزي قرآن ياد بشر مي‌دهد كه بشر نمي‌فهمد اليوم هم نمي‌فهمد اليوم هم تمام تلاش و كوشش را در اين صرف مي‌كنند كه با وسايل مادي آن مشكلات را حل كنند يعني آن كسي كه با قرص منوّم بايد بخوابد خوابي ندارد سعي مي‌كند كه اتاقها را با يك وضعي رنگين كند كه رنگ خواب‌آور باشد پرده را به رنگي رنگين كند كه منوّم باشد مي‌بيند نمي‌شود اندوه جلوي خواب را مي‌گيرد، خب چه كسي اين جان را در غم فروبرد، چه چيزي است كه جان را غمگين مي‌كند او كه همه چيز دارد او اگر هزار سال هم زندگي كند «يوم يعمّر الف سنة» باز دارد براي چه چيزي غمگين است؟ فرمود: ?مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً? من اين روحي كه به او دادم اين روح لطيف است چيزي او را آرام نمي‌كند جز ياد من، شما اگر كودكي را از مادر جدا كنيد هر چه به او بدهيد او مي‌نالد چون او اُنسي جز به مادر ندارد نه شما مي‌دانيد كه او براي چه چيزي مي‌نالد و نه او زبان دارد كه بگويد من براي چه چيزي جزع مي‌كنم او گمشده دارد.
روح را چيزي جز ياد حق آرام نمي‌كند و اگر كسي از خدا جدا شد براي ابد مي‌نالد نه خودش مي‌داند كه براي چه چيزي مي‌نالد، نه آنكه در خارج اشك و حسرت او را مي‌بيند مي‌فهمد براي او قرص تجويز مي‌كند به او قرص دستور مي‌دهد كه با قرص بخوابد آن طبيب چه مي‌داند كه اين براي چه مي‌نالد، براي چه آرام نيست.
بنابراين عذاب در اصطلاح قرآن كريم سعادت و شقاوت در اصطلاح قرآن كريم غير از چيزي است كه توده مردم مي‌فهمند، غير از چيزي است كه علماي روانشناس و روانكاو مي‌فهمند، غير از چيزي است كه حکما و فلاسفه مي‌فهمند، غير از چيزي است كه همه مردم مي‌فهمند لذا فرمود ما حرف تازه به شما ياد مي‌دهيم ما چيزي يادتان مي‌دهيم كه نه تنها نمي‌دانيد، بعداً هم نمي‌فهميد هر چه تلاش بكنيد نمي‌توانيد ياد بگيريد فقط بايد گوش به اين حرف بدهيد ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? نه ?مَا لاَ تَعْلَمُونَ? اگر عذاب به اين معناست پس مي‌شود به اطلاق اين كريمه تمسّك كرد كه ?إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ? چه در دنيا و چه در آخرت ?وَاللّهُ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ? چه در دنيا و چه در آخرت.
و اما مسئله ?إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ? هم ناظر به حيات ابدي حق است، هم ناظر به قيّوم بودن حق است و ناظر به اين است كه به همه اعمال شما مراقب است و قهراً در محاسبه چيزي را فروگذار نمي‌كند كه بحثش ديروز گذشت منتها گاهي قرآن كريم در بيان از آسمان به زمين شروع مي‌كند مثل ?هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ? يا نظير همان آيه‌اي كه در پايان بحث سوره? مباركه? بقره گذشت فرمود: ?لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ? كه اول از آسمان بعد به زمين، گاهي هم در هنگام بيان قوس صعود را طي مي‌كند اول سخن از زمين به ميان مي‌آيد بعد به آسمان مي‌رسد ?لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ? آنجا كه مي‌خواهد بيان كند كارهاي شما مشهود حق است اول از زمين شروع مي‌كند مي‌فرمايد زمينيها معلوم حق‌اند شما هم كه در زمين زندگي مي‌كنيد چيزي در زمين نيست كه بر خدا مخفي باشد چون ?وَهُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ? لذا فرمود: ?إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ? اين تأكيد است ?لاَ? هم براي همين نكته است نه اينكه «لا يخفي عليه شيء في الارض و السماء» كه نفي‌المجموع باشد يعني اين دو تايي مخفي نيست ممكن است يكي مخفي باشد اين نه، يعني هيچ‌كدام مخفي نيست اگر گفتند ?لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ? اين موهم آن است كه اين مجموع «بما أنه مجموع» مخفي نيست ممكن است يكي از اين دو مخفي باشد در همين شعارهاي رسمي اگر كسي بگويد نه شرقي، غربي يعني دو تايي نه ممكن است يكي باشد، اما وقتي گفتند نه شرقي، نه غربي يعني هيچ‌كدام نه «غير المغضوب عليهم والضالين» نيست ?غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ? است يعني نه آن و نه اين، اين تكرار «لا» كه در اين‌گونه از موارد حرف نه عاطفه است براي اين نكته است يعني نه آسمان نه زمين، نه شيء ارضي نه شيء زميني، نه شيء شرقي نه شيء غربي، نه ضالّين نه مغضوب‌ عليهم تكرار حرف نفي در اين‌گونه از موارد براي افاده استقلال منفي است لذا فرمود: ?لاَ يَخْفَي عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ? نه «لا يخفي عليه شيء في الارض و السماء».
پرسش:...
پاسخ: اين دليل است براي مدّعا، مدّعا را بايد اول ذكر بفرمايد بعد بايد دليل را ذكر كند.
آن‌گاه فرمود: ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ? يكي از اسماي حسناي حق سبحانه و تعالي مصوّر است كه در پايان سوره? مباركه? حشر آمده است ?هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي? نظم صناعي و طبيعي آن است كه اول خلقت است، بعد برء باريء بودن است، بعد تصوير اول خلق مي‌كند يعني اندازه‌گيري مي‌كند آن مواد خام را جمع‌آوري مي‌كند بعد تراش مي‌دهد مي‌تراشد مي‌گويند «بريء القلم» قلم را تراشيد هر كدام از اينها را مي‌تراشد، تراش مي‌دهد، صاف مي‌كند به آن عضو لازمِ بدن مي‌پردازد بعد اينها را جمع‌بندي مي‌كند صورت‌سازي مي‌كند.
پس اول اندازه‌گيري كردن طبق نقشه است نقشه كشيدن است، بعد تراش دادن است، بعد جمع‌بندي كردن و صورت‌سازي است لذا با همين نظم در سوره? مباركه? حشر آمده است كه ?هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ? «خلق»، «بريء»، «صوّر» منتها در همان پايان سوره? حشر فرمود: ?لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي? نه تنها خداي سبحان اسم قبيح ندارد، كار قبيح ندارد، بلكه اسم حَسَن هم ندارد ما در درجه اول اسما را تقسيم مي‌كنيم به قبيح و حَسن، بعد حَسن را تقسيم مي‌كنيم به احسن و غير احسن آن‌گاه مي‌گوييم قبيح كه اصلاً براي خدا نيست، آن خوبها هم براي خدا نيست، خوب‌ترش براي خداست كه اين حُسنا جمع احسن خواهد بود افعل تفضيل را به همراه دارد مؤنث افعل تفضيل خواهد بود يعني لله الأسمائي كه «كل واحد منها أحسن من غيرها» است نه «كل واحد حَسن».
پس در هر امري احسنش براي اوست، حَسن را به فرشته‌ها مي‌دهد، به انبيا و اوليا مي‌دهد احسنش براي خودش است، پس خلق او احسن الخلقهاست، بريء او أحسن البرأهاست كه «بريء النصم» ?فَالِقُ الْحَبِّ? «و بريء النصم» است و تصوير او هم احسن الصور است.
براساس اين معيار هر چه را كه خلق كرد يا باريء بود يا مصوّر بود زيباترين صورت است لذا فرمود: ?اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ? يك اصل، ?أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ? اصل ديگر، پس جهان از اين زيباتر ممكن نبود هر چيزي را به احسن وجه آفريد منتها براي انسان خصوصيتي دارد كه انسان را در ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? خلق كرد كه فرمود: ?لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? آيا اين ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? يعني او را من به جمال زيبا متجمّلش كردم كه لازمه‌اش آن است همه در حدّ جمال يوسفي باشند يا نه، اگر بلال حبش هم بود ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? است اين ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? براي چيست؟ براي بدن اوست يا براي حقيقت اوست اينكه فرمود: ?لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ? ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ? اين نشان مي‌دهد كه ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? بودن او به ايمان و عمل صالح برمي‌گردد و از طرفي ديگر وقتي درباره آفرينش انسان به خودش تبريك گفت در سوره? مباركه? مؤمنون فرمود: ?فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? معلوم مي‌شود انسان «احسن المخلوقين» است اگر خدا در آفرينش انسان ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? بود انسان هم مي‌شود «احسن المخلوقين» چيزي از انسان بالاتر نيست چون اين را درباره آفرينش موجودات ديگر نفرمود، فرمود ما نطفه را روح داديم خلاصه در سوره? مباركه? مؤمنون از آيه دوازده به بعد اين‌چنين مي‌فرمايد: ?وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِينٍ ? ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ ? ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً? اينها مربوط به طبيعت او، ?ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً? مربوط به ماوراي طبيعت او ?فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? اگر حق‌تعالي در آفرينش انسان كه به او روح داد ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? است اين هم مي‌شود «أحسن المخلوقين» لذا درباره كل انسان فرمود ما شما را با بهترين وجه آفريديم گرچه در سوره? مباركه? انفطار آيه هفت و هشت اين‌چنين فرمود: ?الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ? فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ? و گرچه در همين آيه محل بحث سوره? آل‌عمران فرمود: ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ? اما اين مربوط به مذكّر و مؤنث بودن، مربوط به أبيض و أسود بودن، مربوط به دميم يا جميل بودن و امثال ذلك است كه اينها به بدن او برمي‌گردد اما آن تصوير نهايي كه در حقيقت ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? است و فرشته‌ها در پيشگاه او سجده مي‌كنند او مربوط به جان آدمي است.
در سوره? مباركه? اعراف آيه يازده فرمود: ?وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ? خب اين انساني كه به ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? مصوّر است و مسجود فرشته‌هاست اين كدام انسان است، اين همان انساني است كه خدا به فرشته‌ها مي‌فرمايد: ?خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ? ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ? اين همان انسان است يا انساني است كه ?لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ? ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ ? إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ? آن كساني كه ?بَلْ هُمْ أَضَلُّ? هستند و فرشته‌ها اينها را مغلولاً مي‌گيرند به فرمان ?خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ? ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ? امتثال مي‌كنند او كه مسجود ملائكه نيست اينكه ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? نيست، اينكه خداي سبحان در آفرينش او ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? به خود نمي‌گويد اين چون اعراضي از ياد حق كرده است، اگر كسي آن فطرت را همچنان حفظ كرده است در حقيقت داراي ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? است ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? خواهد بود و خدا درباره او هم مي‌فرمايد كه تو و امثال تو مسجود فرشته‌ها هستي و مانند آن.
در خيلي از موارد سخن از ?صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ? به ميان آمده است نظير آيه 64 سوره? غافر كه مي‌فرمايد: ?اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَالسَّماءَ بِنَاءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ? هر حيواني البته صورت خود را زيبا مي‌داند هستند موجوداتي كه وقتي انسان را نگاه مي‌كنند مي‌گويند اين هم مگر ريخت و قيافه شد اين طور نيست كه ريخت و قيافه و هيكل معيار زيبايي و جمال باشد و ذات اقدس الهي به افرادي كه همچون بلال حبشي‌اند مي‌فرمايد كه من اينها را داراي ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? خلق كردم وگرنه آنهايي كه درباره آنها فرمود: ?قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ? كه ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? ندارد اينكه مي‌فرمايد ?صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ? ناظر به آن روح الهي است، آن فطرت الهي است كه سالم مانده و دست نخورده شده و مانند آ‌ن. در اين‌گونه از موارد سخن از تصوير هست.
و اما اينكه در آيه محل بحث فرمود: ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ? شايد تناسبش اين باشد كه جريان حضرت مسيح(سلام الله عليه) را مي‌خواهد اينجا مطرح كند بفرمايد كه عيساي مسيح در رَحِم صورت پذيرفت و مصوّر دارد موجودي كه در رحِم صورت پذيرفت و مصوّر دارد او نمي‌تواند همتاي مصوّر خود باشد و ابن‌الله باشد و مانند آن.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنها مظاهر خالقيت حق‌اند مثل اينكه خير الرازقين هست «خير الحافظين» هست ?فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ? او ?أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ? او ?أَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ? است آنها مظاهر رزق‌اند، مظاهر خلقت‌اند كسي كه اندازه‌گيري مي‌كند، نقشه‌كشي مي‌كند اين خلقت را دارد اما افاضه روح مخصوص ذات اقدس الهي است يعني هيچ موجودي نمي‌تواند روح به موجود ديگر بدهد لذا در سوره? مباركه? حج در پايان آن سوره دارد كه اگر همه عابد و معبود جمع بشوند بخواهند پشه‌اي خلق كنند يا مگسي خلق كنند مقدورشان نيست.
مرحوم امين‌الاسلام هم از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه اگر همه علما و همه بشر جمع بشوند در بيرون رحم بخواهند پشه‌اي خلق كنند نه انسان، نه آن هم در رحِم در بيرون رحم كه همه ابزار در اختيارشان هست بخواهند يك پشه خلق كنند اين ممكن نيست و خداي سبحان اين همه انسانها را در رحم مي‌آفريند با اينكه ابزاري در آنجا نيست ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ? اين را مرحوم امين‌الاسلام از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند و اگر نطفه‌اي را گرفتند در بيرون پرورش دادند بالأخره نطفه? مرد است، نطفه? انسان است و خداي سبحان در آن شرايط خاص به اين نطفه روح اعطا مي‌كند.
پرسش:...
پاسخ: چرا، چون آنها مظاهر مثل ?فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً? يا ?خَيْرُ الرَّازِقِينَ? يا ?أَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ? مگر ما رازق ديگري داريم در جاي ديگر حصر كرده است فرمود: ?إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ? حصر كرده است او ?عَلَي كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفِيظٌ? است حصر كرده است معلوم مي‌شود ديگران مظاهر حفظ، مظاهر رزق، مظاهر خلقت حق‌اند.
مطلب ديگر آن است كه تعبير قرآن از مشيمه? مادر به عنوان رحِم است كه فرمود: ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ? نه «كيف يشاء الأب» يا «كيف يشاء الاُم» فرمود آنها كه خبر ندارند آنها كارشان امناست آنچه كه به خدا ارتباط دارد اصل آفرينش است ?أَفَرَأَيْتُم ما تُمْنُونَ ? ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ?.
پرسش:...
پاسخ: خداي سبحان انعام را آفريد درباره آنها كه نفرمود من احسن الخالقينم خدا كه انبيا و اوليا و شهدا و صديقين را آفريده است ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? است آنها ?كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ? هستند.
پرسش:...
پاسخ: اما ?أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ? اما اگر كسي ... آن در همان نطفه و ... دارد مي غلتد
پرسش:..
پاسخ: چرا، فرمود: ?ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? حالا اگر كسي در همان محدوده نطفه دور مي‌زند.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، بنابراين نشئه? ماوراي طبيعت است كه انسان را «احسن المخلوقين» مي‌كند و آفريدگار انسان مي‌شود ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ?، اگر همين انسان ?ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ? شد اين ديگر ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? نيست، اگر ?أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ? نيست آفريدگار او در آفرينش او ?أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? نيست چون همين معنا را خداي سبحان درباره آسمان و زمين نگفت، نفرمود من آسمان را آفريدم ?فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ? ?هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ? سخن از ?فِي الْبُطُونِ? نيست و مانند آن نيست سخن از ارحام است ?كَيْفَ يَشَاءُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ?.
«و الحمد لله رب العالمين»