موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه83
مدت زمان: 38:14 اندازه نسخه كم حجم: 4.47 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.20 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَي اللّهِ الْمَصِيرُ?28?
دو نكته درباره آيه ?تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ شفِي اللَّيلِ وَتُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ? مانده است كه آنها بايد اشاره بشود بعد وارد بحث جديد بشويم.
طبري در تفسيرش سخنِ جديدي كه ديگران نداشته باشند ندارند ولي اين كلمه ?تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ? بعد از نقل آرا و اقوال ميگويد منظور آن است كه انسان را كه زنده است از نطفه? مُرده به بار ميآوريم و از انسان زنده نطفه? مُرده به بار ميآوريم آنگاه خروج مؤمن از كافر و خروج كافر از مؤمن و همچنين خروج خوشه از حبّه يا درخت از هسته و بالعكس اينها را مشمول نميداند ميفرمايد ظاهر و شايع از اخراج حي از ميّت و اخراج ميّت از حي برابر آنچه كه در قرآن و امثال قرآن مستفاد و مستعمل است همان اخراج انسان از نطفه و اخراج نطفه از انسان است و لفظ را بايد بر آن غالب شايعش حمل كرد، اين خلاصه سخني است كه جناب طبري انتخاب كرد منتها اين تام نيست براي اينكه گرچه مطلق، فرد شايع دارد ولي انصراف مطلق و فرد شايع وقتي است كه خود لفظ ظهور پيدا كند همان طوري كه در اصول ملاحظه فرموديد وگرنه صِرف فرد شايع و فرد رايج داشتن دليل انصراف نيست مگر آن قدر اين مطلق بر آن فرد شايع به كار برود كه بدون قرينه اگر استعمال بشود به خود لفظ ظهور بدهد وگرنه صِرف كثرت افراد و كثرت استعمال هيچكدام از اينها دليل انصراف نيست مگر آن وقتي كه لفظ ظهور پيدا كند. صِرف كثرت مورد و شيوع يك قِسم و مورد دليل بر انصراف نيست چه اينكه صرف كثرت استعمال هم دليل نيست ولي كثرت استعمال دليل نشد، كثرت فرد به طريق اُولي? دليل انصراف نيست.
مطلب دوم آن است كه اين ?وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ? كه چند احتمال در آن بود يكي از بارزترين مصاديق آن آيه 37 همين سوره? مباركه است كه در بحثهاي بعد در پيش خواهيم داشت به خواست خدا كه جريان رزقِ مريم(عليها سلام) را كه ذكر ميكند وقتي زكريا وارد ميشود ميبيند روزي تازه نزد مريم هست و از او سؤال ميكند ?يَا مَرْيَمُ أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ? در اينجا ?بِغَيْرِ حِسَابٍ? نه به اين معناست كه نامحدود است چون آن رزقي كه به مريم داده بود محدود بود اما اينچنين نيست كه بر اساس استحقاق كه كسي كسبي، تلاش و كوششي بكند تا به اينجا برسد كه خداي سبحان بر اساس محاسبه به افراد فضل بدهد اينچنين نيست كه برابر كارِ هر كسي به او پاداش بدهد. از اين طرف انسانها موظفاند كه با كار و تلاش و كوشش خودشان را به درِ رحمت برسانند و اگر كسي كار و كوشش نكرد خود را به درِ رحمت نرساند توقّعي نبايد داشته باشد، اما وقتي كه در باز شد جايزهها و عطايا ميدهند چه ميدهند آن ديگر به لطف الهي وابسته است تا دمِ رفتن كار ميخواهد از آن به بعد گاهي ولايت ميدهند، گاهي رسالت ميدهند، گاهي نبوت ميدهند، گاهي امامت ميدهند، گاهي خلافت ميدهند، گاهي معرفت ميدهند، گاهي قناعت ميدهند بالأخره چيزي به آدم ميدهند آن از آن طرف ديگر خداي سبحان حساب نميكند كه اين شخص تا دمِ در آمده من به همه? اينها يكنواخت چيز بدهم او خودش ميداند كه چه چيز بدهد و به چه كسي مرحمت كند، .. تا دمِ در رفتن كار همه است، اما از آن طرف خدا چه چيزي ميدهد او ?ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ? است، او عالِم اسرار گذشته و آينده است او ميداند كه چه چيزي اعطا كند قابل پيشبيني نيست لذا ممكن است دو نفر يك راه را طي بكنند ولي دو نحوه عطا دريافت بكنند نه يك نحوه.
پرسش:...
پاسخ: بله منتها كسي نميداند ?بِغَيْرِ حِسَابٍ? است به حساب ما درنميآيد.
پرسش:...
پاسخ: نه، حدّ و حصر دارد يك شيء مخصوص ميدهد اما پنج نفر رفتند تا دمِ در، پنجگونه عطا گرفتند اين معلوم نيست مصلحت چيست گذشته در اختيار آدم نيست، آينده در اختيار آدم نيست اين مصلحتي كه بتواند آينده? اين شخص را، اعقاب و ... اين را تأمين بكند معلوم نيست چه مصلحت است يا اسلاف او چه كردهاند كه اين بايد فلان فضيلت را دريافت كند نه فضيلت ديگر را معلوم نيست لذا ذات اقدس الهي ميداند. گاهي خضرِ راه را مامور ميكند كه نتيجه صلاح يكي از اجداد را به نوهها برساند، وقتي به موساي كليم راز اين ساختن ديوار در شُرف انهدام را ذكر ميكند ميفرمايد: ?وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً? كه در ذيل اين كريمه نقل شده است حالا منظور پدر هفتم، جدّ هفتم بود يا جدّ هفتادم بالأخره اگر كسي راهِ خيري را طي كرده باشد ذات اقدس الهي يك خضر راهي را ميفرستد كه پاداش اين كار را به نسل هفتادم او هم كه شد برساند اين به حساب كسي درنميآيد حتي به حساب موساي كليم هم درنيامد يك خضر ميخواهد كه بگويد جدّ هفتادم اين بچه آدم خوبي بود و خوبي او را خدا فراموش نكرد.
پرسش:...
پاسخ: اينها همه بر اساس عدالت است ديگر.
حالا ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? اين كريمه.
پرسش:...
پاسخ: چطور؟ آن نه، البته درجات توحيد فرق ميكند، حالات اينها هم فرق ميكند يك وقت اينها زِره ميپوشند به جنگ ميروند، يك وقت بيزِره و بدون حَرث و نگهبان به ميدان ميروند يا شب سفر ميكنند حالات اينها هم يكسان نيست آن مقام كامل توحيد البته اقتضا ميكند كه انسان نه تنها يوماً به يوم، بلكه لحظه به لحظه ميگويد اين دَم زندهام نبايد به فكر دمِ ديگر باشد كسي به آن مقام والاي يقين رسيد اين طور است، اما به اوساط از مؤمنين دستور دادهاند كه شما براي اينكه مزاحم نداشته باشيد، مزاحم نداشته باشيد كاري بكنيد كه روزيِ سالانهتان تأمين باشد مثلاً گفتند جايي نماز بخوانيد كه مزاحمت كمتر باشد، عندالزحام نباشد، در باز نباشد، پرده? رنگين جلويتان نباشد و امثال ذلك براي اينكه حواستان پَرتْ نشود، اما امام هفتم(سلام الله عليه) دارد نماز ميخواند در يك جاي پرجمعيتي ابوحنيفه ميبيند كه او در جاي پرجمعيتي نماز ميخواند ميرود نزد امام صادق(سلام الله عليه) عرض ميكند كه اين پسرتان در يك جاي شلوغي نماز ميخواند، خب جاي خلوتي ميخواست انتخاب بكند و امام صادق اين جريان را از فرزند بزرگوارش امام كاظم ميپرسد حضرت ميفرمايد آنكه من دارم برايش نماز ميخوانم به من نزديكتر از اين عابرين است من كه حواسم پرت نميشود.
اين يك ديد است براي اينكه لازم نيست حالا جاي خلوت بروند نماز بخوانند همه جا اينها برايشان، اما براي افراد عادي ميگويند مواظب باشيد فلان جا مكروه است اين براي توده مردم است، اما براي كسي كه بينشش اين است ميگويد ?نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ? او به من نزديكتر از اين عابريناند كه از كنار مصلّي و سجاده? من ميگذرند او براي او زِهام و .. فرق نميكند.
علي ايّ حال ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? اين مقدمهاي است براي بحث درباره ولايت كه جريان تولّيِ كفار اعمّ از اهل كتاب و غير اهل كتاب را بازگو ميكند.
پرسش:...
پاسخ: آن درباره حَسنه بود نه درباره سيّئه.
پرسش:...
پاسخ: نه، ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? ميفرمايد انسان بالأخره ناچار است با ديگران در يك جامعه به سر ببرد. مؤمنين با كافران ارتباط ولايي برقرار نكنند كه مؤمنين را رها كنند به سراغ كافران بروند و اگر كسي مؤمن را رها كرد به سراغ كافر رفت بهرهاي از عنايت الهي ندارد مگر اينكه در حال تقيّه با كافران رابطه? ولايي برقرار كني و در غير حال تقيّه خداي سبحان شما را از اين كار بر حَذر ميدارد و تهديد ميكند و پايان امور همه به طرف حق است.
اين كريمه چند مقطع و چند امر را در بردارد. امر اول فعلاً اين است كه ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? كه اين نهي است. مؤمن، كافر را به عنوان وليّ انتخاب نكند آن هم ?مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ?. ولايت گاهي به معناي حكومت و رهبري و امثال ذلك است، گاهي به معناي نصرت و محبت و اعانت و نظاير آن است. ولايت يكجانبه كه مؤمن بشود مولّي?عليه و كافر بشود وليّ و مؤمن تولّي كند كافر را يعني ولايِ او را بپذيرد خود را زير پوشش ولايت او قرار بدهد اين منفي است به آن اصل ?لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً? كه ذات اقدس الهي اين سمت را براي هيچ كافري نسبت به مؤمن قرار نداد. در سوره? مباركه? «نساء» است ظاهراً كه فرمود هرگز كافر سِمَتي بر مؤمن ندارد كه مؤمن ولايت كافر را بپذيرد در ذيل آن آيه همان جمله معروف است كه ?لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً? اين مطلقا منهي است كه ولايت يكجانبه باشد كه انسان بشود متولّي و مولّي?عليه و كافر بشود وليّ و والي.
قِسم دوم ولايت متقابل هست، موالات هست نه تولّي يكجانبه اما ?مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? است يعني مؤمنين، مؤمنين ديگر را رها ميكنند با كافرها ارتباط موالاتي و ولايِ طرفين برقرار ميكنند. دوستي، رابطه، تعاون و مانند آن كه با اينكه مؤمنين در قدرت آنها هست كه با آنها روابط برقرار كنند ارتباطي با مؤمنين ندارند و با كافران رابطه برقرار ميكنند اين كافران هم كه در اينجا ياد شد اختصاصي به اهل كتاب ندارد كافرِ به معناي مشرك هم شامل ميشود، كافرِ به معناي اهل كتاب هم شامل ميشود چون در بعضي از آيات هر دو كنار هم ياد شدند يعني هم اهل كتاب و هم مشركين همان طوري كه ?لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً? شامل مشركين ميشود، شامل اهل كتاب هم خواهد شد همان طوري كه ولايِ يكجانبه نسبت به مشرك براي مؤمن نيست، نسبت به اهل كتاب هم براي مؤمن نيست و همچنين موالات دو جانبه و ولايِ دو جانبه در صورتي كه انسان مؤمنين را رها كند به سراغ كافرها قدم بردارد اين هم منهي است، اين امر دوم.
امر سوم اين است كه ولا متقابل باشد، مؤمنين با كافران متقابلاً ولاي محبت و نصرت برقرار كنند اما ?مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? نباشد، بلكه «مع المؤمنين» باشد يعني مؤمنين با مؤمنين رابطه دارند و با كافران هم رابطه دارند اينچنين نيست كه مؤمنين، كافران را به عنوان اوليا اتّخاذ بكنند «من دون المؤمنين» كه با مؤمنين رابطه نداشته باشند با كافران رابطه داشته باشند كه امرِ ثاني بود بلكه مؤمنين با مؤمنين رابطه دارند با كافرين هم رابطه دارند. اين مسئله ثالثه و امر سوم. يك وقت است كه «مع المؤمنين» است و اگر «مع المؤمنين» بود دو حال دارد كه در حقيقت امر سوم و چهارم را در بردارد آن كافراني كه مؤمن بخواهد با آنها رابطه برقرار كند يك وقت كافري است كه در صدد انحاي اسلام است، سابقه? سوء دارد، تلاش و كوشش او در اين جهت خلاصه ميشود كه مؤمنين را بيازارد، آنها را تبعيد كند و مانند آن. يك وقت نه، آن كافران كسانياند كه نه سابقه? سوء داشتند، نه لاحقه سوء، خب سيره? عملي نداشتند و نسبت به مسلمين هم قصد سوء نداشتند و ندارند فقط ميخواهند يك زندگي انساني و مردمي متقابل داشته باشند اين ميشود امر چهارم.
آنجا كه مؤمنين در عين حفظ ارتباط با مؤمنينِ ديگر ميخواهند با كافران ولا برقرار كنند كه اتّخاذ كافرين به عنوان اوليا «مع المؤمنين» است، نه «من دون المؤمنين» در صورتي كه آن كافران سوء سابقه يا سوء لاحقه داشته باشند آن هم مَنهي است لذا در سوره? مباركه? «ممتحنه» فرمود: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِي سَبِيلي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ? اينها كسانياند كه سابقه? سوء داشتند الآن هم از آن .. دست بردار نيستند ?وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً? الآن هم فرصتطلباند اگر ضعف شما را احساس كنند، قدرت خودشان را بررسي كنند باز حمله ميكنند با اينها رابطه برقرار نكنيد، اين امر سوم.
امر چهارم آن است كه مؤمنين با مؤمنين ديگر رابطه? ولايي دارند و ميخواهند «مع المؤمنين» با كافران هم ارتباط ولايي داشته باشند، زندگي مسالمتآميز داشته باشند آن هم ولا متقابل باشد نه يكجانبه و آن كافران هم نه سابقه? سوء داشته نه لاحقه? سوء ميفرمايد اينجا عيب ندارد در همان سوره? مباركه? «ممتحنه» آيه هشت اين است ?لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ? إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ? فرمود آن كافراني كه سابقه? سوء نداشتند، لاحقه? سوء هم ندارند، قصد بدي ندارند، تبعيدتان نكردند، به فكر ايذاي شما نيستند خدا شما را نهي نميكند كه نسبت به آنها بِرّ و احسان كنيد، قِسط و عدل را روا بداريد چون خدا مُقسط را دوست دارد. با آنها روابط مسالمتآميز قِسط و عدل داشته باشيد، پس اين چهار مسئله و چهار امر.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره آنهايي كه نه سابقه? سوء داشتند، نه لاحقه? سوء آنها مقدماند، اگر نبود، همهشان يكسان بودند، همهشان سابقه? سوء داشتند، ولي الآن مسلّم است كه لاحقه? سوء ندارند مشمول اين آيه هست.
پرسش:...
پاسخ: چرا خب اينجا اين امر سوم را از امر چهارم جدا فرمود ديگر، فرمود كه: ?لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ? آنها كه سابقه? سوء نداشتند يا قصد ايذايي نداشته و ندارند خدا شما را نهي نميكند كه با آنها زندگي مسالمتآميز داشته باشيد با برّ و احسان با قِسط و عدل رفتار كنيد ?إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ? اين حَصر است ?إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَي إِخْرَاجِكُمْ? يا خودشان تبعيدتان كردند يا پشتيبان تبعيدكنندهها بودند اينجا نهي ميكند كه ?أَن تَوَلَّوْهُمْ?.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است كه آنها اگر اينچنين باشند مشمول همان آيه 21 سوره? «آلعمران»اند كه بحثش قبلاً گذشت آنها مبارزه ميكنند و اجر دنيوي هم دارند و اگر در آخرت بخواهند بهره ببرند بهره? آنها هم تخفيف در عذاب است و در صورتي كه معاند با اسلام نباشند اين اقسام دارند سه، چهار قِسم در همان آيه 21 سوره? «آلعمران» گذشت ديگر.
پرسش:...
پاسخ: نه، جهت كفر است حالا اگر ولايتِ شخصي داشت آن را هم در سوره? مباركه? «توبه» بحثش ميآيد كه اگر كسي يكي از بستگان او مبتلا به كفر بود ميفرمايد اين رحامت مادّي وادارتان نكند به اينكه شما با آنها ارتباط ولايي برقرار كنيد به آنها علاقمند باشيد كه آن آيه هم خوانده خواهد شد.
پرسش:...
پاسخ: فرمود: «من دون المؤمنين» اگر شد يعني انسان ميتواند با مؤمنين اگر اين يك ميليارد مسلماني كه الآن روي كُره? زمين هستند اينها اگر با هم باشند هم روابط فرهنگي، اقتصادي، تجاري، سياسيشان تأمين هست هم آن رابطه? دينيشان برقرار ديگر لازم نيست با ديگران رابطه داشته باشد مگر يك رابطه? مردمي، اگر سخن از «مع المؤمنين» شد يك حساب است، اگر سخن از «من دون المؤمنين» شد حساب ديگر است اين چهار مسئله است كه از هم جداست و البته همه? اينگونه از روابط را شامل ميشود. آنچه كه نهي ميكند آيه اين است كه ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? اين ?مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? هم نشان ميدهد كه شما مؤمن را رها كرديد رفتيد به سراغ كافر در حالي كه مؤمن مكان برتري دارد، كافر مكان پايينتري چون كافر دون است و مؤمن بالا اين مطلب «الإسلام يَعلي? و يُعلي? عليه» را از اينگونه تعبيرات ميشود به دست آورد كه اينها ?مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ?اند اين تعليق حُكم بر وصف مُشرف به علّيت است ميفرمايند حالا كه شما تشنهاي ميخواهي آب بخوري چرا اين آب زير را ميگيري، خب برو آب بالا را بگير شما كه ميخواهي رابطه? ولايي برقرار كني چرا از اين دون مدد ميگيري از فوق نميگيري؟ آنها دونِ مؤمنيناند مؤمن عالي و والاست، خب از او بگير.
پرسش:...
پاسخ: نه، اينها كه خودشان طرفِ حساباند مؤمن را رها بكنيد با كافر رابطه? ولايي برقرار كنيد اين روا نيست كه اين ?مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? است اين مسئله ثانيه است، اما اگر ?مَعَ الْمُؤْمِنِينَ? شد اينچنين نيست كه انسان مؤمنين را رها بكند به سراغ كفار برود، نه هم با مؤمنين رابطه دارد، هم با كافران آن وقت از اين به بعد امر سوم و چهارم مطرح ميشود، خب.
چون سخن از ايمان و كفر است معلوم ميشود عناوين اقليمي و جغرافيايي و مادّي و امثال ذلك نقش ندارد عمده? مسئله ايمان و كفر است اين هم تعليق حكم بر وصف است كه مشرف به عليت است چون اگر رابطه برقرار كرديد اين رابطه خواه و ناخواه باعث تأثير و تأثّر متقابل است آنها از شما متأثر بشوند به سود آنهاست، اما شما از آنها متأثر بشويد چه اينكه متأثر خواهيد شد به زيان شماست لذا در بخشهاي ديگر دارد كه ?وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ? اگر كسي متولّي آنها بود حالا يا يكجانبه يا دوجانبه از آنها به شمار ميآيد، اگر كسي وِلا و محبت و نصرت كافر را به دل راه داد به همان معيار محبّت و نصرت اله را از دست ميدهد تا به جايي ميرسد كه ?فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? كه امرِ ثاني از اموري كه اين آيه در بر دارد يعني مبحث ثاني از مباحث متعدّدي است كه اين آيه در بردارد كه فرمود: ?وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ?.
ديگران سعي ميكردند اين رابطهشان را با كفار برقرار كنند ذات اقدس الهي از اين صحنه پرده برداشت فرمود شما ميكوشيد ارتباطتان را با كافران برقرار كنيد براي چه منظوري؟ به اين اميد كه روزي آنها برگردند و مشكل شما با اين ارتباط سرّي حل بشود اين هوس را نكنيد، اگر ميخواهيد نه، به عزّت برسيد اين هوس را هم در سر نپرورانيد شما چه ميخواهيد از ارتباط با كفار يا ارتباط سرّي داريد اين يك خيانت سياسي است يا نه، ارتباط سرّي نيست ميخواهيد عزيز باشيد در جامعه اين هم فكر، فكر باطلي است.
در سوره? مباركه? «مائده» آنها كه ارتباط سرّي برقرار كردند به اين عنوان كه مبادا يك وقت نظامي اسلامي آسيب ببيند و نظام كفر برگردد اينها در حالت برگشت نظام كفر بتوانند طَرفي ببندند آيه 51 به بعد سوره? «مائده» متكفّل اين وضع است فرمود: ?يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ? بنابراين اگر يهود و نصارا را كسي حق ندارد وليّ اخذ كند، مشركين را به طريق اُولي? آن وقت آيه محل بحث چون كافرين دارد هر دو را شامل ميشود ?يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ? چرا؟ براي اينكه ?بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ? آنها وليّ شما نخواهند بود، با شما وِلا نخواهند داشت ?وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ? اگر كسي رابطه? ولايي با آنها برقرار كرد از آنها محسوب ميشود ديگر از خدا محسوب نيست، جزء مؤمنين نيست. اين ?فَإِنَّهُ مِنْهُمْ? زمينه ميشود تا مسئله ثاني و مبحث ثاني از مباحث آيه محل بحث روشن بشود چون در مسئله ثانيه از مسائل آيه محل بحث دارد كه ?وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? يعني جذب آنها شدن باعث قطع ارتباط با خداست ديگر تحت ولايت الله نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن ديگر مبحث چهارم و پنجم آن آيه است كه به خواست خدا خواهد آمد.
?يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ? آنگاه در آيه 52 فرمود: ?فَتَرَي الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ? فرمود آنها كه مرض سياسي دارند مرموزانه با بيگانهها در ارتباطاند ميگويند شايد نظام اسلامي شكست خورد، شايد آنها برگشتند، شايد اوضاع دگرگون شد ما در آن حال بتوانيم يك طَرفي ببنديم فرمود اينها كساني هستند كه ?فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ? اينها كه ?فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ? هستند اينها اينچنين نيست كه تازه بخواهند با كفار رابطه برقرار كنند اينها گرايششان به سوي كفار نيست اينها اصلاً گرايششان به سوي كفار بود نفرمود «فتري الذي في قلوبهم مرض يسارعون اليهم» كه تازه بخواهند رابطه برقرار كنند ?يُسَارِعُونَ فِيهِمْ? يعني فوراً سعي ميكنند خود را در جمع آنها حاضر كنند و حرفشان هم اين است كه ميگويند ?يَقُولُونَ نَخْشَي أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ? يعني ممكن است برگردد اوضاع سياسي ما آسيب ببينيم. آنگاه ميفرمايد: ?فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ? خب شايد از اين طرف فيض ادامه داشت از گردش مسائل سياسي به اين سَمت بود چرا شما به طرف بيگانهها رابطه پيدا كرديد آنگاه آنچه كه در دل داريد پشيمان خواهيد شد ?فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ? اين است كه خدا فرمود من قرآن فرستادم ?وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ? بعد از آن است كه مرض را ذكر كرد به همان دليل كه خواندن آيه براي حلّ بيماريهاي ظاهري مؤثر است، خواندن هفت حمد مؤثر است، خواندن ?وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ? براي شِفاي مرضهاي ظاهري مؤثر است عمده آن است براي شفاي مرضهاي اخلاقي و اعتقادي هم مؤثر است، اگر قرآن فرمود من شِفاء لما في الصدورم ?وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ? يا فرمود: ?شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ? آن مرضهايي كه ?فِي الصُّدُورِ? است آنها را مشخص ميكند ميفرمايد چه چيزي مرض است، بعد راهحل نشان ميدهد فرمود اين زمزمهها به اين گرايشهاي سوء سياسي مرض است و قرآن شفاي لما في الصدور است ميفرمايد هرگز اين هوس را در سر نپرورانيد كه شايد يك روزي برگردد شما مگر تا چه موقع ميخواهيد باشيد ميخواهيد ذليلانه زندگي كنيد يا عزيزانه؟ هرگز به اين فكر نباشيم ما با كفار رابطه? سرّي برقرار كنيم شايد يك وقت نظام اسلامي شكست خورد اينچنين نباشد ?فَعَسَي اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَي مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ? تا پايان اين بخش سوره? مباركه? «مائده» كه درباره ولايت است.
در قسمتهاي ديگر هم اين برهان را ذكر ميكند.
پرسش:...
پاسخ: خود بيايماني مرض است، گرايشهاي سوء سياسي مرض است، عدم توكّل مرض است، اطمينان نداشتن به نظام اسلاميِ خود مرض است، طمع عزّت كاذبه مرض است، آسايش و تنپروري و تنبلي مرض است، كسي بخواهد راحت زندگي كند همين. كه اگر يك وقت نظامي اسلامي شكست خورد ديگران آمدند اين آسيب نبيند اين مرض است و قرآن ?شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ? است يعني راه نشان ميدهد نه اينكه آدم آن آيه را بخواند بِدَمد. آيه را بخواند و بفهمد و عمل كند وگرنه آن مرض سياسي كه با دَم حل نميشود كه.
مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم تحليل ميكند ميفرمايد شما چه چيزي طلب ميكنيد؟ عزّت طلب ميكنيد؟ ?أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? در سوره? مباركه? «نساء» آيه 139 اينچنين ميفرمايد: ?الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? كه اين مسئله ثاني محل بحث است، نه مسئله ثالث، نه «مع المؤمنين» ?مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? مؤمنين را رها كرده به سراغ كفار ميروند ?الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? ميفرمايد انگيزه اين ارتباط سياسيتان چيست؟ ?أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? به اين فكر هستيد كه عزيز باشيد؟ عزّت آنجا نيست ?فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً?.
خب، اين انديشه كه ما با كافران رابطه? سرّي برقرار كنيم، مؤمنين را رها كنيم كه بشويم عزيز اين مرض است و قرآن كريم ?شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ? است اين مرض را پرده برميدارد ميفرمايد آنجا جايِ عزّت نيست خودتان را زحمت ندهيد مگر شما نميخواهيد عزيز باشيد ?فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? اين جمله اسميه با تأكيد. با كلمه? اوّلش تأكيد با حرف، آخرش تأكيد با اسم ?فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? آنگاه همين جميع را در سوره? «منافقون» تبيين فرمود كه ?وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ? پس اگر فرمود: ?تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ? آن ?تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ? را مشخص كرد فرمود كافران را خدا نخواست عزيز بكند بيخود خودتان را هدر ندهيد پس اين هم يك انگيزه.
پس اگر كسي به اين خيال كه عزيز بشود فرمود آنجا جاي عزّت نيست، اگر به اين خيال كه مبادا نظام اسلامي شكست بخورد فرمود تو در هر دو حال سودي نميبري، اگر به بهانه? اينكه نه، اينها بستگان ما هستند، اينها ارحام ما هستند اين را در سوره? مباركه? «توبه» مشخص فرمود كه آيه 23 سوره? «توبه» است ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الْإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ? شما نگوييد اينها رَحِماند در مادّه? تعارض اين عامّين من وجه اين نهي مقدّم است، نه آن امر.
بيانذلك اين است كه انسان نهيي دارد كه از كافران بايد پرهيز كند و آنها را تولّي نكند، اتّخاذ ولا نكند و مانند آن. مطلقا چه ارحام باشند چه غيرارحام.
بعضي از ادله كه درباره صله? رحم هست، ارتباط به اولاد و فرزند و آبا و امثال ذلك است آنها مثلا? مطلق است خواه مؤمن، خواه غيرمؤمن. مورد تعارض اين عامّين من وجه آن رَحمي است كه مسلمان نيست ميفرمايد اينجا نهي مقدم است در خصوص اين مورد نهي آمده است كه ?لاَتَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَي الْإِيمَانِ? زيرا اين وِلا باعث ميشود كه آثار آن ولي در شما اثر ميكند كمكم ناچاريد از ايمانتان دست برداريد وقتي به آن سَمت گرايش پيدا كرديد دستتان از دامن خدا ميافتد، از دامن لطف خدا ميافتد لذا گاهي ميفرمايد: ?وَمَن يَتَوَلَّهُم مِنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ? گاهي به صورت سالبه? كليه? نكره در سياق نفي ميفرمايد: ?فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? كه مبحث ثاني از مباحث متعدّد آيه محل بحث است. فرمود دستتان كوتاه ميشود هيچ اثري از آثار خدا در دستتان نيست اين ?فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? يعني هيچ فيضي از آنجا نميبريد، از خدا نميبريد براي اينكه به سَمت مقابل گرايش پيدا كرديد، پس اگر كسي ارتباطش را با غيرخدا برقرار كند ?مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? خطرش اين است گاهي ميفرمايد: ?فَإِنَّهُ مِنْهُمْ? گاهي ميفرمايد: ?فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ?.
در سوره? «نساء» آيه 141 و بعد يعني بعد از اينكه در آيه 141 فرمود: ?وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً? آنگاه در آيه 144 ميفرمايد: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً مُبِيناً? كه اين به آن مبحث ثالث برميگردد چون مبحث ثاني اين است كه فيضي از خدا نميبريد، مبحث ثالث اين است كه عِقاب الهي دامنگيرتان ميشود. در اين آيه 144 ميفرمايد كه ?لاَ تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? مگر ميخواهيد خدا بر شما مسلّط بشود خدا سلطه? خود را بر شما اعمال بكند، خدا بر شما حجّت داشته باشد، خب چرا اين كار را ميكنيد؟ ?أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً مُبِيناً?.
آن آيهاي كه قبلاً از سوره? مباركه? «نساء» خوانده شد آن معنايش اين است كه اگر به سَمت كافران رفتيد بهرهاي نميبريد ?فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? ?أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً? اين آيه 144 سوره? «نساء» تهديد است نه تنها عزّت نميبريد، سلطنت الهي بر شما روا ميشود ?أَتُرِيدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً مُبِيناً? يك حجت روشني خدا بر شما داشته باشد؟ لذا در همين آيه محل بحث اين چند مبحث در طول هم قرار گرفت اول فرمود: ?لاَ يَتَّخِدِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ? بعد فرمود: ?وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? يعني بهرهاي نميبريد، بعد فرمود: ?وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ?.
پرسش:...
پاسخ: آن ?إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً? كه استثناست بعد ذكر ميشود. اين ?فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِيْ شَيْءٍ? نفي بهره است، نفي فايده است، آن ?وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ? تهديد است و اثبات عِقاب.
پرسش:...
پاسخ: محبّت كه در هر حال ممنوع است، اما اين روابط كمكم انسان را محبتزده ميكند.
در سوره? «آلعمران» آيهاي كه بعدها در پيش داريم به خواست خدا آنجا هم آيه 118 اينچنين ميفرمايد: ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِكُمْ لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ? اين يك نسخه? بارزتري است نسبت به ساير نسخهها ميفرمايد شما مؤمنين را رها نكنيد و كافران را بطانه? خود قرار ندهيد. بِطانه يعني آستر، ظهاره يعني اَبره. بِطانه كه از باطن است و اينها يعني به اندرون كشورتان راه ندهيد، محرم اسرارتان نكنيد آنها را در بيرون دروازه راه بدهيد آنها ظهاره كشورتان باشد، نه بِطانه به اسرارتان آگاهي پيدا نكنند و آنها را هم در باطنتان جا ندهيد يعني علاقه آنها را پيدا نكنيد. نه آنها را به اندرونتان راه بدهيد، نه مِهر آنها را در درونتان جا بدهيدكه بشوند بِطانه شما اين اصحاب خاص را ميگويند بِطانه اينها كه محرم اسرار آدماند به منزله? آسترِ لباساند كه به بدن چسبيده است نه ابره? لباس كه بيرون است بِطانه يعني آن آستر.
فرمود اينها را بِطانه و محرم اسرارتان قرار ندهيد، چرا؟ براي اينكه ?لاَ يَأْلُونَكُمْ خَبَالاً? اينها كوتاهي نميكنند در خبال و ضعف و قصور و وهن و سستي و شكست شما ?وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ? علاقمندند كه شما به زحمت بيفتيد ?قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ? از لحن گفتارشان شُراره? غضب و بُغض ميبارد آن كينهاي كه در دل دارند بيش از آن مقداري است كه از زبان آنها شما ميشنويد ?قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِيْ صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ إِن كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ? پس اگر قرآن فرمود: ?شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ? مرض را مشخص كرد كه رابطه? مرموز سياسي با كفار مرض است، راه درمان را هم مشخص كرد و علت اين مرض و آن درمان را هم تبيين كرد حالا ميماند مسائل بعد به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»
|