موضوع: سوره آل عمران
عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه91
مدت زمان: 42:54 اندازه نسخه كم حجم: 5.30 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.02 MB دانلود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ?35?
اين يوم كه ظرف است يوم متعلق به آن آيه? اسبق است چه اينكه بعضيها احتمال دادند يعني ?وَإِلَي اللّهِ الْمَصِيرُ? اين صيرورت در روزي است كه ?تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً? منتها اين فاصلهاش زياد است. يا ظرف است براي ? يَعْلَمهُ اللّهُ ? يا ? وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ? و مانند آن كه در آيه? قبل است و از اين قبيل آيات در قرآن فراوان است كه متعلق يكي از جملههاي آيه? قبل در آيه? بعد ذكر ميشود اين دو احتمال. يا منصوب به است به «اُذكري» كه مقدّر است يعني «اذكر يوم تجد» به ياد آن روز باش كه اين هم شواهدي دارد ولو گاهي با «إذ» ذكر ميشود گاهي بدون كلمه? «إذ» اين يوم كار همان «إذ» را ميكند كه آن «إذ» «إذ» ظرفيه است و «إذٍ انتبذت» و امثال ذلك يعني «و اذكر». احتمال چهارم اين است كه اين يوم متعلق به محذوف يا گذشته نباشد متعلق به آينده باشد و آن ? تَوَدُّ? است كه ظرف ?تَوَدُّ? است و اين احتمال چهارم تام نيست براي اينكه آن روز روزي نيست كه همه بخواهند بين آنها و بين عملشان فاصله باشد اين فقط درباره? گروه تبه كار است نه مطلقاً، بنابراين يا ظرف است براي ? وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ? يعني إعمال قدرتش در آن روز است يا متعلق است به محذوف يعني «اذكر يوم تجدوا».
مطلب بعدي آن است كه اين ?وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ? آن هم مفعولش محذوف است يعني «يوم تجدوا كل نفس ما عملت من سوء» آن را هم محذراً» «تجد محذراً» چون «تجدوا» است نه «تعلموا» انسان گمشدهاش را مييابد يعني چيزي كه فعلاً از دست او رفت او را مييابد «تجدوا ضالّته» در حقيقت و از اينكه فرمود: ? تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ? معلوم ميشود آن كه كار انجام ميدهد نفس است و بدن ابزار است نظير اينكه فرمود: «كل مريء بما كسبت رهين» هر كسي و هر مردي و هر شخصي در گرو كار خودش است اما مشخص فرمود كه «كل مريء بما كسبت رحين» يعني «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» در حقيقت كس را به نفس نسبت دادهاند، بدن ابزار كار است انسان هم در دنيا داراي نفس و بدن است هم در برزخ داراي نفس و بدن است هم در قيامت ولي در هر سه نشئه اصالت از آن نفس است بدن چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت ابزار كار است لذا عمل را به نفس اسناد داد فرمود: ?يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ? اين عمل يك پديده? زماني است كه رخت برميبندد ولي عصاره? عمل در جان ميماند آن نيت و آن اراده كه اين عمل از او نشأت ميگيرد اين در جان ثبت است اين هرگز از بين نميرود لذا كسي كه اعمال محدود دارد يا پاداش نامحدود ميبيند يا احياناً كيفر نامحدود آنهايي كه در عذاب مخلّدند نه به خاطر اعمال ظاهره? زودگذرند تا اشكال بشود به اينكه اعمال زودگذر دنيا چطور كيفر ابد آخرت را به همراه دارد بلكه همان طوري كه خود انسان يك بدني دارد و يك روحي و اصالت از آن روح است و ثبات از آن روح است عمل هم اين چنين است يك بدنهاي دارد كه آن حركتهاي خارجي است و يك روحي دارد كه از او به عنوان نيت و امثال ذلك ياد ميشود آن روح عمل با روح عامل در ارتباط است چون آن روح وصف روح عامل است و هر دو ثابتند اين در جان عامل رسوخ ميكند و به صورت ملكه ميشود وقتي ملكه شد زوال پذير نيست وقتي زوال پذير نبود دائماً آن روح را و آن شخص را ميرنجاند لذا مسئله? خلود از همين جا تأمين ميشود و آن حديث شريفي كه مرحوم شيخ(رضوان الله عليه) در رسائل در بحث نيت نقل كرد كه از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند چطور شخصي با انجام گناههاي محدود به عذاب نامحدود محكوم ميشود فرمود: در نيتش اين بود كه اگر تا ابد بماند هم گناه بكند. اين نه به آن معناست كه چون در ارادهاش اين است كه اگر در ابد بماند گناه بكند براي كار نكرده آن هم صرف نيت او را معذب بكنند به عذاب ابد با اينكه روايت فراواني دارد كه اگر كسي قصد گناه كرد و گناه نكرد «ما عقب» نيست خب چطور اصل عقاب سلب ميشود به آن نيتي كه عمل نشد ولي عقاب ابد و كيفر دائم ثابت بماند منظور آن است كه اين فسادطلبي براي اين شخص ملكه شد چون اين انحراف و اين كفر و نفاق در جان او ملكه شد طوري است كه اگر به طور ابد در دنيا ميماند معصيت ميكرد نشانهاش هم اين است كه الآن كه فشار مردن را و فشار قبر را و فشار قيامت را طي كرد و همه? اين فشارها را تحمل كرد وارد جهنّم شد الآن هم اگر از جهنّم بيرون برود باز دست از گناه برنميدارد ?كلا لو ردوا لعاد لما ...? اين گروه البته مخلّد در نار هستند ديگران كه به اين حد نرسيدهاند اميد عفوشان هست يعني كساني كه از باب ?وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ? و مانند آن نشدند اينها اميد آنكه بعد از احقابي از عذاب نجات پيدا كنند هست اما معاندين مخلّد در نارند و سرّش همان است كه جان عمل اينها ملكه? جان اينها شد و روح اينها به صورت يك روح طغيان و عصيان در آمده است و دائماً هم حصرو عذاب ميبينند.
مطلب بعدي آن است كه آيا اين كلمه? أمد به معناي فاصله? زماني است كه عده? زيادي از مفسرين گفتند يا فاصله? مكاني است كه بعضيها گفتند مرحوم آقاي بلاغي(رضوان الله عليه) نظرشان بر اين است كه منظور از اين أمد فاصله? مكاني است نه فاصله? زماني و اين را نظير آيه? سوره? «زخرف» معنا ميكنند در آيه? سوره? «زخرف» اين بود كه ?وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ? تا اينكه وقتي قيامت فرا ميرسد ?حَتَّي إِذَا جَاءَنَا? آنگاه ميگويد ?يَالَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ? به اين همسايه? ديوار به ديوار خود كه عمري را با او به سر برد ميگويد اي كاش بين من و تو فاصله? مشرق و مغرب بود. ايشان توجه دارند كه أمد معمولاً به معناي فاصله? زماني است نه فاصله? مكاني ولي روي شواهد عقلي ميگويد منظور از اين أمد فاصله? مكاني است نه فاصله? زماني چرا چون اگر كسي به خطر آگاهي پيدا بكند اين تمنّي فاصله? زماني ندارد نميگويد تو بعد از چند روز بين من و تو يكسال فاصله باشد مثلاً، بلكه تمنّي فاصله? مكاني دارد چون اگر فاصله مكاني باشد اين از شرّ آن خطر ميرهد ولي اگر فاصله زماني باشد بالأخره «كل ماهو آتٍ قرين» اين فاصله? زماني برچيده ميشود ميآيد و هر آيندهاي هم نزديك است.
بنابراين او تمنّي بعيد ندارد به اين قرينه? عقلي منظور از أمد فاصله? مكاني است نه زماني اما خب در قرآن كريم در مثل موارد ديگر هر جا كلمه? أمد به كار رفت فاصله? زماني است نظير آنچه كه در سوره? «حديد» آمده ?فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ? كه أمد فاصله? زماني است يا اينكه در سوره? «جن» سخن از فاصله? زماني بودن معاد است كه ?إِنْ أَدْرِي? فرمود من نميدانم كه آيا قيامت نزديك است ?أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَداً? أمد يعني أجل معين من نميدانم كه نزديك است يا فاصله? معيني دارد بعد هم فرمود: ?عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ? إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ? كه ظاهرش آن است كه جريان قيامت را به حضرت آموخت خب پس مسئله? أمد آنچه كه در قرآن كريم آمده است موارد ديگري هم هست فاصله? زماني است ما بياييم اين فاصله? زماني را بر فاصله? مكاني حمل كنيم قرينه ميخواهد آن قرينه? عقلي كه ايشان إقامه فرمودند ظاهراً ناتمام است براي اينكه اگر كسي احساس خطر كرد ميگويد اين خطر از من يك مدتي فاصله بگيرد تا من در اين مدت خودم را اصلاح كنم به اميد اصلاح به اميد ترميم تمنّي فصل زماني را دارد چه اينكه فصل مكاني را هم آرزو ميكند آن فصل مكاني را در سوره? «زخرف» بيان فرمود و اين فصل زماني را در سوره? «العمران» كه محلّ بحث است علي أي حال ?تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً? يك فاصله? طولاني باشد همان طوري كه در دنيا كه بود ?إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً ? وَنَرَاهُ قَرِيباً? بود اينها فكر ميكردند كه دور است ولي ما ميديديم كه نزديك است در آخرت هم همين معنا ظهور ميكند ميگويد اي كاش بين من و اين عمل من فاصله? طولاني بود كه من در اين مدت فرصتي داشتم كه او را جبران بكنم.
مطلب بعدي آن است كه در قرآن كريم همان طوري كه براي انسان كتابتي هست اعمالش را مينويسند يك نشر و طيي هم هست ميفرمايد امروز بساط آسمانها پهن است زمين گسترده است ?إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ? اين زمين پهن است و آسمانها هم كه ?إِنَّا لَمُوسِعُونَ? در قيامت بساط آسمان و زمين برچيده ميشود آنها كه امروز منشورند مطوي ميشوند ?وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ? طَيّ ميشود ?يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ? سجل يعني طومار اگر طومار ده متري داشته باشيم در آن مثلاً هزار سطر باشد تمام اين حروف و كلمات كه روي طومار است وقتي اين طومار برچيده شد اين كلمات در درون طومار منطوي هستند فرمود امروز اين طومار آسمان پهن است ما وقتي كه قيامت فرا ميرسد اين طومار را جمع ميكنيم ?يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ? چطور جمع ميكنيم ? كَطَيِّ السِّجِلِّ? سجل يعني طومار ?لِلْكُتُبِ? همان طوري كه طومار ده متري همه? حروف و كلمات را در خود جمع ميكند ما هم آنچه كه در آسمانها هست او را اين چنين جمع ميكنيم ?وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ? خب ?وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ? آنچه كه امروز گسترده و پهن است به نام آسمان و زمين فردا جمع ميشود فردا «طيّ قبضه» دارند و آنچه كه امروز بسته است و مطوي است فردا باز ميشود و آن كتاب اعمال انسان است كه فرمود: ?وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ? در سوره? «تكوير» بعد از اينكه فرمود: ? وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ ? بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ ? ميفرمايد: ?وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ? كه «يوم النشور» همان خواهد بود يعني صحيفهها امروز به صورت طومار طَي شده و مطوي است فردا به صورت صحيفه? منشور است در سوره? «إسرا» هم بود كه ?وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً? معلوم ميشود امروز منشور نيست اين صحيفهها امروز منشور نيست فردا منشور است و براي اثبات اين مسئله كه هر كسي يك كتابي دارد و احياناً يك كتاب نيست چند كتاب است و اين كتابها در طول هم هستند نه در عرض هم همان آياتي است كه ميفرمايد: ?كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ? كه سوره? «مطففين» است سوره? «مطففين» با ترجيع بند «ويل ويل» شروع ميشود آيه? هفت اين است ? كَلَّا إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ ? وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ? معلوم ميشود كتاب در كتاب است همان طوري كه قرآن كتابي است در كتاب و اين كتابها در طول هم هستند ?إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ? فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ? لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ? خود قرآن كه كتاب است در كتاب ديگري است كه به نام كتاب مكنون است كتاب فجار هم در كتاب ديگر است كتاب ابرار هم در كتاب ديگر است ?إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ? خب سجين چيست ?وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ? حالا راقم آن كتاب چيست و كيفيت احاطه? آن سجين نسبت به كتاب فجار چيست اين دو تا مسئلهاي است جدا ولي كتاب فجار در سجين است و سجين خودش كتابي است رقم زده خب اين كتاب كه جداي از جان نبود برابر ?عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَتْ? پس خود اين شخصي كه فاجر است او هم اكنون محاط به سجين است يك وقتي اين كتاب باز ميشود ?تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ? دفعتاً اوضاع عوض ميشود اين مبهوت خواهد شود كه من كجا هستم براي خيليها وضع مرگ روشن نيست كه اينها مردند چه شد اوضاع اينها خيال ميكنند مثلاً زلزلهاي پيش آمد يا حادثهاي پيش آمد دفعتاً ميبينند اوضاع عوض شد دارند مشتعل ميشوند ميسوزند بعدها ميفهمند كه مردند اين فقط يك قشر رقيقي است كه فاصله است ?إِنَّ كِتَابَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجّينٍ ? وَمَا أَدْرَاكَ مَا سِجِّينٌ ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ ? وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ? همين اين ويل است همه اين ويل است يا اين ويل يك ترجيع بندي است كه ظرف است براي فعل ديگر آنگاه بعد از چند آيه ميفرمايد: ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ? آن كارهايي كه كردند يك رين شده در قلب اينها يعني اين چنين نيست كه انسان در فضاي آلوده زندگي كند و بدنش آلوده نشود اين طور نيست اگر كسي در ميدان خاك بازي كرد بالأخره چهره? او خاكي خواهد شد اين خاك روي چهرهاش مينشيند اگر كسي با گناه بازي كرد اين گناه رين است كه روي قلب او مينشيند ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ? اين گناه كه كسب كردند اين رين قلب است رين قلب نظير رين آينه كه نيست كه با دستمال پاك بشه چيزي جلوي جان را نميگيرد مگر يك امر معنوي باشد چيزي چرك روح نيست مگر امر معنوي و امر معنوي هم كه ثابت است اين چنين نيست نظير دود و بخار و دخان كه جلوي جان را بگيرد جان آدم كه جا ندارد اين جان آدمي كه ميگويد «رب السموات و الارض» خداست پس سماوات و ارض را درك ميكند بزرگتر از همه? سماوات و ارض است چون به مؤمن در بهشت خانهاي ميدهند كه «ارضه السماوات و الارض» نه يعني مجموع بهشتيها خانهشان اين اندازه است بلكه «كل واحد» خانهشان اين است به هر بهشتي خانهاي ميدهند كه همه? اهل دنيا در آن جا ميگيرند اين در روايات بهشت است كه «ساروا الي مغرفة و كذا و كذا و جنة ارضها السماوات و الارض» يا «ارضها كارض السماوات والارض» اين براي يك فرد بهشتي است نه براي مجموع بهشتيها و مجموع اهل دنيا هم به آن خانه دادند «ارضها السماوات و الارض» پس مجموعه? سماوات و ارض به اندازه? مساحت خانه? يك بهشتي است كه او در آن خانه بيارمد روحش وسيعتر از اينهاست خب اين روح براي مؤمن است اگر كسي اين روح را چركين كرد چه غبار جان ميشود جز آن «ما يكسبون»، «ما يكسبون» در حقيقت روح عمل است و اين بدنه? عمل باعث پيدايش آن ملكات است و اگر آن ملكه پيدا نشد به مقدار خود عمل انسان معذب ميشود و اگر آن ملكه پيدا شد به مقدار آن ملكه معذب ميشود يعني مخلّد است و چون قلب و روح امري است مجرد چركي كه غين روح است و غبار روح يك امر مادي نخواهد بود ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ?
پرسش:......
پاسخ: در دنيا مادامي كه انسان زندگي ميكند چون نشئه? نقل و انتقال است كاملاً قابل برگشت است اما اگر اين ملكه را به همراه خود برد در قيامت آنجا ديگر «اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا امد» آنگاه در همين سوره? «مطففين» ميرسند به آيه? هجده به بعد كه ?كلا ان كتاب الابرار ..... مقربون? پس عدهاي هستند كه جزء ابرارند كتاب اينها در كتاب ديگر است كتاب ابرار در يك عليين است كه عليين به نام كتابي است آن كتاب را مقربين مشاهده ميكنند مقربين چون فوق اصحاب يمين هستند و فوق ابرارند آنها احاطه دارند لذا آنها ميفهمند كه ابرار چه ميكنند كتاب ابرار در عليين است عليين يك كتاب ديگري است كه آن كتاب ديگر را مقربين مشاهده ميكنند پس هر چه از قلب ابرار بگذرد مقربين ميبينند و اگر گفته شد عترت طاهره(عليهم السلام) از همه? اعمال ما با خبرند اينها ريشههاي عميق قرآني دارند كه اينها يقيناً جزء مقربين هستند و يقيناً از كتاب ابرار با خبرند. معناي شهادت
پرسش:.....
پاسخ: آنها كه ?َجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ? و مانند آن آنها البته ميفهمند.
اگر كتاب و كتابت يك امر تثبيت خارجي است نه وجود لفظي يا وجود كتبي قرائت او هم به منزله? شهادت اوست «إقرأ كتابك» يعني «إشهد» نه اينكه ما از يك طرف بگوييم سراسر جهان كتاب خداست بعد وقتي گفتيم إقرأ يعني بخوان بخوان را وجود لفظي اراده كنيم آنگاه مقرو را وجود عيني اين طور نيست چون «قرائة كلّ كتاب بحسبه» كتاب اگر كتاب لفظي بود قرائتش تلفظ است كتاب اگر عيني بود قرائتش شهود است اينجا فرمود: ?كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ ? يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ? گرچه اين دليل نخواهد بود براي اينكه هر جا گفتند كتاب را بخوان يعني شاهد باش و گواه باش و عالم باش اما ميتواند زمينه را فراهم كند به آنجايي كه گفته ميشود ?اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَي بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً? يعني إشهد، إعلم و اگر خواندن هست خواندني است مطابق و مناسب با آن كتاب نه خواندن لفظي در برابر كتابت عيني. خب در بخش ديگر قرآن فرمود انسان را كه ميآورند تنها نميآيد ?جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ? اين ?َجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ? اينها چه كساني هستند و از كجا ميآيند اين سائق كيست و اين شهيد كيست اينها جداي از جان آدمند بعد انسان را تعقيب ميكنند يا با انسان هستند ظاهر آيه اين است ?جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ? يعني با هر انساني كسي هست كه سائق است همين است كه اگر اين تبه كار باشد ?وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً? و اگر پرهيزكار باشد اينها سائقند بدرقه ميكنند آن راننده را و آن متصدي دام را كه ميراند خلاصه اگر بخواهد از پشت براند ميگويند سائق خب اين كلمه? سوق درباره? بهشتيان هم هست ?وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً? اينها دسته دسته به طرف بهشت سوق داده ميشوند اما نه آن طوري كه ?وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً? يك رمه دار اين حيوانات را از پشت هي ميكند اين ميشود سوق اما فرشتهها هم براي استقبال بهشتيان ميآيند هم عدهاي اينها را بدرقه ميكنند اينها كه پشت سر بدرقه ميكنند درباره? بهشتيان ?وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً? خواهد بود اينها ميشوند سائق، پس سائق يا نظير آن رمه داري است كه حيوانات خود را هي ميكند اين براي كسي است كه ?إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ? يا نظير گروه بدرقهاند كه به عنوان تجليل ميآيند اين ?وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَراً? هر كسي يك راهنما دارد و يك شاهد اينها با آدمند ?وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ? با آدمند. بخواهد نرود سائق ميبرد بخواهد كتمان كند شاهد گواهي ميدهد و اين شاهد را خودش ساخت بيگانه نيست چون روز قيامت روز حجت بالغه? حق است روزي نيست كه قابل انكار باشد اگر شاهدي از غير و از غيب برسد بخواهد عليه كسي شهادت بدهد آن روز ممكن است بنده نسبت به مولا احتجاج كند بگويد اين شخص را تو يادش دادي آوردي چون روز قيامت روز احتجاج است لذا قرآن ميفرمايد ما در دنيا براي مردم انبياء فرستاديم تا در قيامت احتجاج نكنند ?لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ? يا در ذيل سوره? «طه» هم فرمود ما انبياء فرستاديم تا اينها نگويند و شما نگوييد ?رَبَّنَا لَوْلاَ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَنَخْزَي? اين ميشود «يوم الاحتجاج» چون يوم الاحتجاج است بايد طوري باشد كه «لله حجة البالغه» باشد و «ليهلك من هلك عن بيّنه و يحيي من حيّ عن بيّنه» باشد به هيچ وجه انكار پذير نباشد يك شاهدي بايد بيايد كه انسان در شهادت او نتواند هيچ خدشه وارد كند نه در آگاهي او نه در امانت او نه در حضور او به هيچ وجه نشود در او نفوذ كرد مثل اينكه اعضاء و جوارح آدم شهادت ميدهند چطور است ?يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ? ارجل شهادت ميدهد ايدي شهادت ميدهد انسان نميتواند اينها را تختيه كند چون اين دستها با آن خطوط ظريف بنان ?بَلَي قَادِرِينَ عَلَي أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ? همه ميآيند انسان كه نميتواند خودش را انكار كند و دست خودش را هم كه ميشناسد حرف او را هم ميفهمد يك همچنين شاهدي بالأخره در صحنه? قيامت هست حالا اين شاهدي كه به همراه آدم ميآيد اگر نخواهد برود كه سائق او را ميبرد بخواهد چيزي را كتمان كند كه شاهد شهادت ميدهد لذا در بخش ديگر قرآن فرمود در آن روز ?لاَ يَكْتُمُونَ اللّهَ حَدِيثاً? كتمان نميكند هر چه دارند ميگويند اين هر چه دارند ميگويند براي اينكه شاهدي از درون و بيرون دارد شهادت ميدهد اينها را چه كسي ساخت اين شاهدها را اينها در اينكه انسان با يك غافلهاي حركت ميكند حرفي نيست حالا بيرون از محدوده? انسان چند تا كتاب است و چند تا سائق است و چند تا شاهد است حرفي است علي حده هر دليلي كه خارج از محدوده? جان انسان چيزهايي را اثبات بكند اين با آن مخالف نيست اما انسان يك مجموعهاي است كه سائق در درون خود اوست شاهد هم در درون خود اوست اين رقيب عتيد هم با اوست اين قعيدها هم با او هستند اينها با او هستد چه اينكه شياطين هم با او هست خب از اين طرف فرمود: ?وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ? يك گوشه? جان را شيطان گرفته اينكه ميبينيد تا آدم غفلت كرده آنها ميدان داري ميكنند تا انسان متذكر شد به ياد حق افتاد اينها ?الْجَوَارِ الْكُنَّسِ? هستند اينها يك پا جلو يك پا دنبال براي فرار كردن به دهليزهاي ذهن فرار ميكنند انسان احساس ميكند كه صحنه? جان راحت است اينها همان است. اينكه فرمود: ?جَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ? اين در نهجالبلاغه سائق و شهيد مشخص شد كه كارشان چيست اينها يكيشان سوق ميدهد يكي هم عليه او شهادت ميدهد اينها را مشخص فرمود در خطبه? 85 نهجالبلاغه اين چنين است «فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالآيِ السَّوَاطِعِ، وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ،وَ انْتَفِعُوا بِالذِّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ، فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ،وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلاَئِقُ الْأُمْنِيَّةِ، وَ دَهَمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ السِّيَاقَةُ إِلَي الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ» اين ورد المورود همان تهديدي است كه درباره? فرعون شده است ?بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ? «فَكُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهيدٌ» كه اين قرآن است آنگاه فرمود: «سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَي مَحْشَرِهَا؛ وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا.» اين با او است مثل اينكه اين پرندهاي در آشيانه بود و خوابيده بعد پرواز كرده آمده در اين شاخههاي درخت نشسته اين به صورت طائر است خواه و ناخواه اين كلمه بايد توجيه بشود كه ?وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ? معلوم ميشود هر كسي پرندهاي دارد بالأخره خودش اين پرنده را پروش داد بال و پر داد حالا اين پرنده چيست خدا ميداند اين از آشيانه? نفس يك دفعه پرواز ميكند ميآيد بيرون و ?وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً?.
پرسش:...
پاسخ: اعتراض ميكند ديگر
پرسش:.....
پاسخ: نه نميتواند در آگاهي آنها و در امانت آنها خدشه كند اما دارد اعتراض ميكند كه چرا اين كار را كردي اين عادت كرده به اينكه در برابر حق اعتراض كند در كلمات قصار شماره? هفت مسئله? عمل را كه ذكر ميفرمايد، ميفرمايند: « أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجِلِهِمْ » اين نصب العين است يعني هر عملي كه انسان انجام داد در جلوي چشم ميبيند چه اينكه در بخشهاي ديگر در همين زمينه? سائق و شاهد يا حافظان بياني دارد كه معلوم ميشود آنها از جان آدم دور نيست.
در خطبه? 157 ميفرمايد : « اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ » گرچه مرصاد حقيقي ?إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ? رصيد كل خداست اما هر كسي يك رصدي دارد يك مراقبي دارد « أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ » نه اينكه فقط شما را رصد ميكنند بلكه از خود شما رصد گذاشته براي شما يعني از درون شما چيزي را درآورده رصد گذاشته براي شما كار شما را بررسي ميكند « أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ » عيون همين گزارش گرها است عين آگاه باشد و گزارش بدهد « وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ » يك عدهاي هم هستند كه حافظند اهل فراموشي نيستند و صادقند و اهل دورغ نيستند و همه? كارهاي شما را حفظ ميكنند و شماره? نفسهاي شما را هم ميدانند « وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ » گاهي روي دم انسان ميگيرد و آن نفس ميگيرد نفسي كه انسان ميكشد روي آن مسئول است ديگر گاهي ميبينيد يك مسئلهاي را اينجا مطرح ميكنيد يك كسي با يك نفس عميق براي ايجاد يأس نفس عميقي ميكشد خلاصه دم هم حسابي دارد « وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ ، لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لاَ يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ» فرمود اين چنين نيست كه اين همراهان شما اينها كه رصدند عينند حافظند و شمارشگرند در تاريكي شب شما را نبينند اين طور نيست يا حالا در را محكم قفل كردي بابي است ذو رتاج خيلي مغلّب و مغلب بسته است اين نباشد با شما اين اين طور نيست خب اين كجاست اينها كه اوصافشان اين است رصد هستند و شب ما را ميبينند در اتاق تنها ما را ميبينند غير از آن است كه در درون جان ما هستند ملائكه حسابشان جداست اما فرمود: « اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ» خب حالا كارهاي ظاهري را اين اعضاء و جوارح ميبينند و كارهاي باطني را هم آن رصد نفساني ميبيند پس چيزي از اين دستگاهها بيرون نيست چون همه? اينها مأموران ذات اقدس الهي هستند.
پرسش:...
پاسخ: اين همان ظهور ملكات كذب است در سوره? «انعام» ظاهراً فرمود مشركين در قيامت كه آمدند سوگند ياد ميكنند كه ما غير خدا را عبادت نميكرديم آنگاه ذات اقدس الهي به رسول فرمود: ?انظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَي أَنْفُسِهِمْ? ببين چطور دارند دروغ ميگويند اين مثل همان كسي است كه زير شلاّغ هم بد ميگويد چون عادت كرده يا در عالم رؤيا هم وقتي ميخواهد حرف بزند دروغ ميگويد مگر آدم خوابيده خواب راست ميبيند اين در بحثهاي قبل هم گذشت خواب راست مگر يك نعمتي است كه نصيب هر كس شده باشد نفس خائن همان طوري كه در بيداري خيلي از فضائل را پشت سر ميگذارد در عالم رؤيا هم اگر ذات اقدس الهي بخواهد يك خواب خوبي نصيبش بكند اين به هم ميزند اوضاع را چهار تا مطلب اضافه ميكند دو تا مطلب كم ميكند آن از اين اثر ميافتد.
پرسش:...
پاسخ: بله اين فعل فعل اختياري نيست مثل خوابيده مگر خوابيده فعل مختار دارد كار روز ملكه ميشود براي شب يك وقت است كه كسي دروغ گفته اين مگر ممكن است خواب راست ببيند اما دروغگو خواب راست نميبيند ممكن است كسي يك گوشه خيانت كرده يك مالي بعد يك خواب راست هم ببيند اما خائن كه خيانت بر او ملكه شد اين خواب راست نميبيند هر چه هم در عالم رؤيا چهار مطلب صحيح به او بگويند اين دو تا را كم ميكند دو تا را اضافه ميكند اگر هم خواست حرف بزند اين چنين نيست كه با ادب حرف بزند در عالم خواب هم فحش ميدهد انسان كه خوابيد زبانش در اختيار ملكات اوست نه در اختيار خودش اينكه ميبينيد گاهي انسان كه بيدار شد ميگويد اي كاش من اين مطلب را سؤال ميكردم اي كاش آن مطلب را سؤال نميكردم مگر دست خود آدم است اگر ميخواهي اي كاش آن كاش نگوييم بايد بيداريها را مواظب باشيم اگر بيداري ما حساب شده بود خب وقتي هم خواب ديديم چيزهاي خوب سؤال ميكنيم اگر بيداري حساب شده نبود اين سؤالهاي خواب را كه اين دهان و اين زبان نميكند كه آن دهان برزخي دارد در اختيار آن ملكات است حالا وقتي معلوم ميشود كه اين سائق با ماست اين شهيد با ماست اين حفاظ صدق با ماست اين جوارح با ماست آن رقيب عتيد با ماست آن قعيد با ماست همه با ما هستند و هيچ كتمان پذير نيست و هيچ راهي براي فرار نداريم براي اينكه همين دست و پاي ما، ما را ميبره و عليه ما شهادت ميدهد آنگاه معلوم ميشود اين بياني كه در خطبه? 116 حضرت امير است از چه جايي نشأت ميگيرد فرمود: «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ» اگر بدانيد آنچه را كه من ميدانم و براي شما غيب است براي من مشهود براي شما مطوي براي من منشور «لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَي الصُّعُدَاتِ» صعد جمع صعيد است صعيد يعني طريق ?فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً? همان وجه الارض فرمود ميرويد بيابانها «لَخَرَجْتُمْ إِلَي الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَي أَعْمَالِكُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَي أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لاَ حَارِسَ لَهَا وَ لاَ خَالِفَ عَلَيْهَا، وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِيءٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ، لاَ يَلْتَفِتُ إِلَي غَيْرِهَا وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيْتُمْ مَا ذُكِّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذِّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ، وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ» فرمود اگر ميفهميديد كه چه چيزهايي در پيش داريد كل اين صحنهها را رها ميكرديد خانه و زندگي بدون سرپرست رها ميكرديد زن و بچه را هم رها ميكرديد به درد خودتان بوديد چطور اگر دارند بمباران ميكنند در آن حال كسي به ياد كسي نيست فرمود يك همچنين چيزي است اين است كه خودشان اين همه جزع و ناله ميكردند براي اين است كه ميدانستند اگر جزع وناله نكند همچنين خطري در پيش است «اعذنا الله من شرور انفسنا».
«والحمد الله رب العالمين»
|