موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه92

مدت زمان: 42:22 اندازه نسخه كم حجم: 4.08 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ?35?
امام رازي در تفسيرش مي‌گويد چون عمل فاني مي‌شود بنابراين منظور يا وجدان جزاي عمل است يعني هر كسي جزاي كار خود را مي‌يابد يا مراد صحيفه و كتاب و نامه? عمل است كه «تجد كلّ نفس صحيفة اعمالها» و اين مطلب تام نيست براي اينكه آنچه كه در خارج وجود دارد يك سلسله حركاتي است كه از بين مي‌رود اما آنها عمل نيست عمل همان عناوين اعتباري است كه با روح رابطه دارد و مي‌ماند بيان ذلك اين است كه مثلاً در صلات مجموعه? افعال خارجيه را كه عنوان خاص دارد نماز مي‌گويند هر كدام از اين افعال يك حركت خاصي هستند كه در زمان مخصوص موجودند و سپري مي‌شوند اما آ‌ن عنواني كه از روح نشأت گرفته آن عنوان در جان مي‌ماند همان طوري كه نيت باعث پيدايش عمل هست عمل هم اثري در جان مي‌گذارد و اين روح عمل هست كه مي‌ماند و همان است كه در قبر به صورت نوراني در مي‌آيد.
بنابراين عمل عنواني است منتزع از اين حركات از آن جهت كه منتزع از اين حركات است و حركات نابود مي‌شود اين مصداق خارجي ندارد ولي از آن جهت كه به روح وابسته است و از نيت و اراده? روح نشأت مي‌گيرد يك ثبات دروني دارد همواره ثابت است و اين همان است كه به صورتهاي گوناگون ظهور مي‌كند.
مطلب بعدي آن است كه گاهي مسئله? تجسم اعمال به صورت علم مادي توجيه مي‌شود كه چون اعمال ما و حركات ما در جهاني كه اصلش ماده و انرژي است پراكنده است و چون اصل مسلم فيزيك اين است كه ماده، انرژي اينها به يكديگر تبديل مي‌شوند و ماده همان انرژي متراكم است و انرژي همان ماده? پخش شده است و ماده و انرژي نابود نمي‌شوند اعمال ما كه يك سلسله حركات است در متن ماده وجود دارد و چون ماده و همچنين انرژي به يكديگر تبديل مي‌شوند ولي زوال پذير نيستند اعمال ما در عالم موجودند گرچه پراكنده‌اند و ممكن است در روزي به صورت ماده در بيايند و ظهور كنند اين يك توجيه مادي است براي مسئله تجسم اعمال در حالي كه آنچه كه در فيزيك است اوّلاً اصل موضوعي است نه جزء علوم متعارفه چون جزء تجربيات است كه نياز دارد به يك اصل متعارفي جزء علوم متعارفه نيست ثانياً اگر هم جزء علوم متعارفه باشد آنچه كه اين امر فيزيكي مشخص مي‌كند بدنه? كار است كه بدنه? كار بين بد و خوب مشترك است بين صالح و طالح مشترك است يك كسي مثلاً قرض‌الحسنه مي‌دهد و يك كسي ربا كسي قرض‌الحسنه مي‌دهد و آن يكي كه مغترض است چون مستحب است مقداري اضافه بدهد اضافه مي‌دهد.
گاهي اين را با شرط و قرار ذكر مي‌كنند يك وقت با قرار ضمني يك وقت بدون قرار خود شخص هبه مي‌كند آن عناوين كه وجود مادي ندارد آ‌نچه كه در خارج است متن حركت است و كار پولي را گرفته است حركت مخصوصي است و برمي‌گرداند با زياده كه حركت خاصي است ربا يا قرض‌الحسنه و همچنين نگاه كردن به قصد ريبه يا بدون ريبه اين كار فيزيكي‌اش يكسان است يا انسان وقتي در جلوي كسي برمي‌خيزد يا به قصد احترام است يا به قصد توهين اين كارهاي فيزيكي‌اش يكسان است.
اما آن نيتها كه يكي توهين است و مي‌شود معصيت ديگري به قصد اكرام و احترام مؤمن است مي‌شود اطاعت و مستحب آنها كارهاي فيزيكي‌ نيست و محور حسنه و سيئه بودن، اطاعت و عصيان بودن روي آن نيتهاست كه به عمل شكل مي‌دهد و نيت با مسئله? فيزيك و امثال فيزيك حل نخواهد شد اين يك مرحله.
مرحله? دوم كه از اين دقيق‌تر است اين است كه انسان گذشته از اين كه اعمال او مجسم مي‌شود عقائد و آراء و انديشه‌ها و افكار آنها مجسم مي‌شود عقيده، رأي، فكر، انديشه اينكه در دستگاه فيزيك نمي‌گنجد تا ما بگوييم فيزيك مي‌گويد انرژي متراكم مي‌شود ماده، ماده? پخش شده مي‌شود انرژي و مانند آن.
روايات تجسم اعمال مسئله? انديشه‌ها را هم تبيين مي‌كند تجسد آراء هم هست تجسّد اخلاق هم هست تجسّد اعمال هم هست منظور از عمل در مسئله? تجسم عمل، عمل اعم از جارحي و جانحي است عمل جوارح و جوانح نه عمل فيزيكي خاص كه عمل دست و پا باشد عمل قلب را عمل عقل را عمل مي‌گويند چه اينكه عمل چشم و گوش را هم عمل مي‌گويند و مسئله? رأي و انديشه هرگز با انرژي و ماده هماهنگ نيست اين روايت تجسم اعمال را كه ظاهراً در ذيل آيه? 167 سوره? مباركه? «بقره» بحثش قبلاً گذشت كه ?يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ? بار ديگر تبركاً اين روايت را بخوانيم تا روشن بشود كه مسئله? تجسم عمل نه يعني عمل جارحه در مقابل عمل جانحه بلكه منظور از اين عمل مطلق اعمال است چه عمل قلبي و چه عمل قالبي چه عمل جارحه چه عمل جانحه، مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد سوم كافي كه فروع كافي از جلد سوم شروع مي‌شود در كتاب‌الجنائز بابي دارد با عنوان «ما ينطق به موضع القبر» جاي قبر آدم هر روز با آدم سخن مي‌گويد زمين اصولاً با آدم سخن مي‌گويد وقتي هم كه انسان مرد وارد خاك شد قبر آدم هم با آدم سخن مي‌گويد.
اوّلين حديثي كه مرحوم كليني در باب «ما ينطق به موضع القبر» نقل مي‌كند اين است كه از امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است «ما من موضع قبرٍ الا و هو ينطق كلّ يومٍ ثلاث مرّات» هيچ جاي قبري نيست مگر اين كه هر روز سه بار سخن مي‌گويد «أنا بيت التّراب أنا بيت البلاء أنا بيت الدود» بلاء يعني كُهنگي دود هم يعني كرم «قال: فإذا دخله عبد مؤمن» اگر كسي مؤمن بود و رحلت كرد و وارد قبر شد همان موضع قبر مي‌گويد «مرحباً و اهلاً أما والله لقد كنت اُحبك و أنت تمشي علي ظهري» قسم به خدا روزي كه تو زنده بودي و به پشت من راه مي‌‌رفتي من تو را دوست داشتم «فكيف إذا دخلت بطني» وقتي مردي و درون من آمدي «قال» آن‌گاه شخص كه وارد قبر شد «فيفصحه له مد البصر» اين قبر تا آنجا كه چشم مي‌بيند باز مي‌شود كه «روضةٌ من رياض الجنة» مدالبصر، الآن ما وقتي چشم باز مي‌كنيم دورترين ستاره‌هاي تابان را مي‌بينيم اين را مي‌گويند مدالبصر، قبر به اندازه? مدالبصر يعني تا آنجا كه چشم با يك ديد مي‌تواند ببيند باز مي‌شود فصيح و وسيع مي‌شود «و يفصحه له بابٌ» يك دري به روي اين شخص گشوده مي‌شود كه «يري مقعده من الجنّه» جايگاهش را در بهشت مي‌بيند «قال و يخرج من ذلك رجل لم ترا عيناه شيئاً قدت أحسن منه» از آن دري كه باز شده است به طرف بهشت از آن در مردي بيرون مي‌آيد كه اين شخص زيباتر از او در تمام مدت عمر نديد اين مؤمن در قبر به اين مرد مي‌گويد «يا عبدالله ما رأيت شيئاً قدت أحسن منه» من در تمام دوران عمرم از تو زيباتر نديدم تو كيستي «فيقول» آن مرد زيبا مي‌گويد: «أنا رأيك الحسن الذي كنت عليه و عملك الصالح الذي كنت تعمله» من انديشه? تو هستم و عمل تو هستم، هم عمل مجسم مي‌شود هم عقيده هم رأي «أنا رأيك الحسن الذي كنت عليه و عملك الصالح الذي كنت تعمله، قال ثم تُأخذ روحه فتودع في الجنّه حيث رآي منزله ثم يقال نم قريرالعين فلا يزال نفحة من الجنّه تصيب جسده يجد لذّتها و طيبها حتي يبعث» آ‌ن‌گاه روحش به بهشت مي‌رود جسدش در همين قبر مي‌ماند و دائماً نفحه و نسيمي از بهشت به اين جسدش مي‌رسد تا روز قيامت كه اين جسد مبعوث شود.
پرسش:.....
پاسخ: قبر برزخ است ديگر، طايفه‌اي از روايات اين است كه «القبر هو البرزخ» سؤال كردند از امام«سلام الله عليه» كه برزخ چه موقع شروع مي‌شود فرمود: «منذ القبر» چهار عالم كه نيست يكي عالم دنيا يكي عالم قبر يكي عالم برزخ يكي عالم قيامت بيش از سه عالم نيست اصولاً قبر همان عالم برزخ است.
پرسش:.....
پاسخ: توجيه ماده مي‌كنند اما رأي را چطور توجيه مي‌كنند رأي كه به صورت ماده و انرژي در نمي‌آيد.
پرسش:......
پاسخ: جسد زنده است، جسد زنده است منتها در حال خواب است نسبت به قيامت خواب است وگرنه نسبت به دنيا بيدار است «نم» يعني بخواب قريرالعين يعني با چشم روشن و شاداب كه اشك خنك مي‌ريزد بخواب اما اگر شخص كافر باشد «و إذا دخل الكافر» وقتي كافر بميرد وارد قبر بشود همان قبر مي‌گويد «لا مرحبا بك و لا اهلاً أما والله لقد كنت اُبغضك و أنت تمشي علي ظهري فكيف إذا دخلت بطني» قسم به خدا آن روزي كه تو زنده بودي روي من راه مي‌رفتي مبغوض من بودي چگونه كه الآن در درون من راه پيدا كردي آن‌گاه «فالتّضمن عليه» اين ضغت و فشار از همين جا شروع مي‌شود آنجا قبر به اندازه? ديد بصر باز مي‌شد و اين شخص مي‌ديد و احساس وسعت و فصحت مي‌كرد اينجا قبر به هم مي‌آيد «فتجعله رميماً» آن را به صورت رميم، خاكستر در مي‌آورد و به صورت پودر در مي‌آورد اما «و يعاد كما كان» دوباره بدن برمي‌گردد به همان حالت اوّل «و يفصحه له باب إلي النار فيري مقعده من النار» دري به طرف جهنم باز مي‌شود و او جايگاهش را در جهنم مي‌بيند «ثم قال: إنه يخرج منه» يعني از دري كه باز شد به طرف جهنم «رجل عقبه من رآي قدت» مردي كه بدترين و زشت‌ترين صورت را كه اين شخص در تمام مدت عمر ديده بود يك همچنين صورتي دارد بيرون مي‌آيد اين شخص كافر به او مي‌گويد «من أنت ما رأيت شيئاً عقبه منك، قال فيقول» حضرت فرمود كه آ‌ن شخص بد صورت مي‌گويد «أنا عملك سيّئ الذي كنت تعمله و رأيك الخبيث» من عمل بد تو و اعتقاد بد تو هستم.
بنابراين مسئله? تجسم اعمال به معناي اعمال جوارح نيست آن ولايت هم كه در آن بحثهاي قبلي از كتاب شريف محاسن برقي خوانده شد آ‌ن ديگر يك عمل قلبي است به نام تولّي، پذيرش امامت اهل بيت(عليهم السلام) و ولايت آنها اين يك عمل صوري تنها نيست كه انسان به دستور اينها عمل كند بلكه بايد اينها را به عنوان اينكه اولياء الهي هستند منصوص و معصوم و منصوب‌اند معتقد باشد كه اين تولّي امر قلبي است آنجا بهترين صورت در بين آ‌ن صور شش گانه كه از نماز و روزه زيباتر بود همان مسئله? ولايت بود كه بالاي سر مرده در قبر مي‌ايستاد و به سائر صور مي‌گفت اگر از شما كاري ساخته نبود من آن وقت حمايت مي‌كنم خب ولايت يك بخشش مربوط به بدن است يك بخش ديگر مربوط به قلب و انديشه و اعتقاد، پس هم عمل جارحه ظهور مي‌كند مجسم مي‌شود هم عمل جانحه «أنا عملك سيّئ الذي كنت تعمله و رأيك الخبيث قال ثم تُأخذ روحه فتوزع حيث رآي مقعده من النار ثم لم تزل نفحة من النار تصيب جسده فيجد علمها و حرّها في جسده إلي يوم يبعث و يسلط الله تعالي روحي تسعة وتسعين طنّيناً تنحشه ليس فيها طنّين فينفخ علي ظهر الارض فتنبت شيئا» 99 مار يا اژدها، مار بزرگ و افعي بر او مسلط مي‌شود كه مرتب او را نيش مي‌زنند و سمّ هر كدام از آنها به قدري است كه اگر آنها روي زمين بودند و يك جايي نفس مي‌كشيدند آنجا گياه سبز نمي‌شد اين 99 ظاهراً ناظر به اين است كه «إن لله سبحانه و تعالي تسعة تسعين اسماً» كه «من احصيها فقد دخل الجنه» خدا 99 اسم دارد اگر كسي اينها را ياد بگيرد و عمل بكند برابر اين اسم اهل بهشت است و اگر كسي اينها را انكار بكند اهل جهنم، انكار هر اسمي به صورت مار و عقرب در مي‌آيد علي أي حال اينها چيزهايي نيست كه مثلاً علم راه داشته باشد فلسفه راه داشته باشد. مرحوم صدر المتألهين در شرح اصول كافي در ذيل اين حديث معروف سماعة بن محران كه جنود عقلي جنود جهل را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اينكه حضرت فرمود 75 سپاه براي عقل است 75 جند و سرباز براي جهل است اينها علمي نيست كه خصوصياتشان را فلسفه و عقل بتواند بفهمد چه اينكه مسئله? قبر را عقل نمي‌فهمد مسئله‌اي كه 99 افعي در قبر است هيچ راهي براي عقل نيست خب اين جزء افراد نادر اين قرون اخير است كسي كه بالأخره در طي اين چهار قرن اخير هر كس آمد بالأخره توانست اطراف فكر او حركت كند ديگر در برابر او نايستاد خب اينها نمونه‌هاي بارز عقل بشري هستند وقتي مي‌رسند به اينجا مي‌گويند اينها را فقط بايد «من مشكوة الولاية و النبوّة» حل كرد اين بيان مرحوم آخوند است در همان شرح اصول كافي كه مي‌فرمايد اين گونه از امور و جزئيات امور را بايد «من مشكوة الولاية و النبوّة» حل كرد همان طوري كه مسئله? عذاب قبر را از مشكوة النبوّة بايد گرفت مسئله? جنود عقل و جهل را هم بايد من مشكوة الولاية گرفت، جزئيات را هرگز عقل راه نداد. خب
پرسش:.....
پاسخ: بالأخره جسد خود شخص است شخص مي‌بيند كه بدن او بدن خود اوست به هر صورتي هم كه در بيايد بدن خود اوست در بحث اينكه اصالت براي روح است و بدن تابع است ثابت شد كه در دنيا هم همين طور است يعني بدن انسان مرتب در تغيير و تبديل است و روح است كه سالم مي‌ماند كسي مثلاً هشتاد سال سن دارد چندين بار تمام اعضاء و جوارح او عوض شده است. يك روايت ديگري هم بود كه در هنگام احتزار اهل بيت مي‌آيند كه روايت بسيار لطيفي بود آن را هم اگر فرصت كرديد حتماً ملاحظه بفرماييد كه در باب اينكه محتزر چه مي‌بيند مال او براي او متمثل مي‌شوند فرزند او متمثل مي‌شوند عمل او براي او متمثل مي‌شود اين هست مال مي‌گويد براي من تلاش كردي به اندازه? كفن حق داري فرزند مي‌گويد براي من زحمت كشيدي تا كنار قبر مي‌آيم عمل به او مي‌گويد من با تو هستم گرچه تو نسبت به من بي اعتنا بودي در آنجا سخن از تجسم عمل است ولي در اين گونه از روايات سخن از تجسم رأي و اعتقاد و انديشه است بنابراين نمي‌شود با مسئله? ماده و انرژي و امثال ذلك اين را حل كرد.
مسئله? بعدي آن است كه «لكل مريء ما نوا إنما يحشر الناس نياتهم» اين گونه از روايات هم نشانه? آن است كه هر كسي برابر نيت خود محشور مي‌شود و نيت هم امري نيست كه با انرژي و ماده قابل توجيه باشد يك امر قلبي است و مجرد هم هست همان طوري كه كارهاي عقل نظري يعني ادراكات كلي مجرد است كارهاي عقل عملي يعني نيت، اخلاص و مانند آن آنها هم مجرد است اين طور نيست كه نيت و خلوص نيت را انسان بتواند در صورت ماده يا انرژي تبيين كند اين هم يك مطلب.
مطلب بعدي آن است كه اين جهنم را ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ما مي‌آوريم ?وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ? اين كجاست كه مي‌آورد در سوره? مباركه? «فجر» آيه? 23 اين است ?وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّي لَهُ الذِّكْرَي? جهنم را مي‌آورند حالا رواياتي كه در ذيل اين گونه از آيات هست ملاحظه مي‌فرماييد كه زمام جهنم را فرشته‌ها كشان كشان مي‌آورند اين كجاست كه مي‌آورند جهنم جزء منقولات است يا غير منقول چطور است خلاصه. خب نامه? اعمال انسان را به انسان مي‌دهند بعضي‌ها را دست راست مي‌دهند بعضي‌ها را دست چپ مي‌دهند بعضي‌ را پشت سر مي‌دهند اينها كساني هستند كه اگر جزء اصحاب يمين بودند نامه را در دست راست مي‌گيرند جزء اصحاب شمال بودند نامه را با دست چپ مي‌گيرند كساني كه دين را پشت سر گذاشتند كتاب الهي را پشت سر گذاشتند ? فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ ? نامه? اعمالشان را پشت سر مي‌گيرند يعني وجود لفظي در جايي نوشته است اينها را به او مي‌دهند در حالي كه در آن آيه‌اي كه قبلاً خوانده شد فرمود: ?مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا? كوچك و بزرگ را او احصي كرده است يعني همه را احاطه دارد چه اينكه خدا فرمود: ?أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ? خدا احصي كرد و آنها فراموش كردند خدا احصي مي‌كند يعني وجود لفظي دارد يا متن عمل را خدا احاطه دارد كتاب هم اين چنين است گاهي كتابت را خداي سبحان به خود نسبت مي‌دهد فرمود ما مي‌نويسيم ?نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ? يا گاهي مي‌فرمايد: ?وَاللّهُ يَكْتُبُ مَا يُبَيِّتُونَ? آنچه كه اينها در شب نشيني‌ها در بيتوته گري‌هاي خود مي‌گويند خدا مي‌نويسد خدا مي‌نويسد يعني با وجود لفظي مي‌نويسد عمل هر كسي را برابر با زبان خود او مي‌نويسد اين چنين است؟ اگر عمل كننده فارس بود فارسي مي نويسد عرب بود عربي بنويسد اين چنين است؟ يا متن عمل را حفظ مي‌كند، آياتي كه دارد به اينكه ?وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً? يا ?فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ? يا ?يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً? اينها كه ظاهرش خود عمل است اگر دليلي بر خلاف اقامه نشد خب اين ظواهر حجت است يعني متن عمل را انسان مشاهده مي‌كند.
پرسش:....
پاسخ: جمع هر دو ممكن است ?وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ? هست ?أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ? هست جمع اينها ميسر است اين طور نيست كه اينها منافي هم باشد مخالف هم باشد از امام رضا(سلام الله عليه) رسيده است كه نيست از ما كسي كه بپندارد بهشت و جهنم خلق نشده آنها الآن مخلوقند. بعد به آيه? سوره? مباركه? «الرحمن» استشهاد مي‌كند ?هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ? اين روايت را در سخنان امام هشتم(سلام الله عليه) ملاحظه مي‌فرماييد كه حضرت مي‌فرمايد بهشت و جهنم الآن موجود است به اين آيه استلال مي‌كند ?يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ? در سوره? «الرحمن». خب يطوفون يعني الآن عده‌اي در جهنم دارند مي‌گردند منتها نمي‌فهمند چه مي‌كنند و وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي معراج رفتند سري به جهنم زدند وارد بهشت شدند، جهنمي‌ها را ديدند كه دارند مي‌سوزند اين فيلم را كه به حضرت نشان ندادند، بهشتي‌ها را ديدند كه متنعمند. غرض آن است كه اين دو امر قابل جمع است اين چنين نيست كه يكي باشد و اين يكي كه ثابت شد ديگري را نفي بكنند اين طور نيست. اينها مقداري انسان را نزديك مي‌كند كه مسائل ديگر را هم احتمال بدهد، خدا رحمت كند سيدنا الاستاد مرحوم علاّمه طباطبايي را، مي‌فرمود هنوز گويا هاضمه? جامعه? بشري رشد نكرده كه مسئله? بهشت و جهنم و معاد و كيفيت برزخ و وجود برزخي و جسم برزخي و جسم اخروي، اينها در حوزه‌هاي علميه تدريس بشود به طور رسمي هر چيزي يك روزگاري دارد بالأخره يك زماني دارد هنوز مثل اينكه جامعه به آنجا نرسيده كه بفهمد چطور اين جهنم را با زنجير مي‌كشند يك عده فرشته‌ها اين را مي‌آورند اين كجاست مي‌آورند مگر جهنم جزء منقولات است اين آيه? 23 سوره? «فجر» دارد كه ?وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّي لَهُ الذِّكْرَي? رواياتي كه در ذيل اين آيه است كه زمامداران جهنم، قاعدين جهنم مي‌كشند كشان كشان جهنم را مي‌آورند اين كجاست كه مي‌آورند. غرض اين است كه اين بحثها يك مقدار براي آن است كه انسان اطمينان نداشته باشد و يقين پيدا نكند كه مسئله? جهنم نظير زندان دنياست كه از ما جداست احتمال بدهد كه ما را رها نمي‌كند با ماست آن وقت مسئله? گناه و ثواب وضعش روشن‌تر مي‌شود. خدا رحمت كند مرحوم فيض را، ايشان ظاهراً در محجّه دارند مي‌فرمايند اين خيلي مهم نيست كه انسان بفهمد عذاب قبر چطور است آنچه كه لازم است اين كه قبري هست و جسمي هست و روحي هست و عذاب جسماني هست و عذاب روحاني هست اينها يقيني است اما چطور است بر هيچ كس واجب نيست ولي آنچه كه بر ما واجب نيست عطش فهميدنش را داريم آن كه مسلّم است به سراغ آن نمي‌رويم كه خودمان را معالجه كنيم حالا هرطور هست بالأخره مار و عقرب هست در اينكه مار و عقرب هست كه ترديدي نيست حالا چطور است آن را مي‌خواهيد چه كنيد كه چطور است مي‌فرمايد آن مقداري كه بشر ولع دارد بفهمد چطور است آن مقدار تلاش نمي‌كند كه از جهنم نجات پيدا كند ولي اينقدر هست وقتي انسان بفهمد گناه كردن مثل سم خوردن است مواظب خودش است اما اگر خيال كند كه كسي گناه كرد در يك محكمه? بيروني او را به زندان مي‌برند اين مي‌گويد چون آن جاي كيفر جداي از جاي من است احتمال فرار هست احتمال اينكه او به من نرسد هست فاصله زياد است يك كاري مي‌كنيم، اما اين حرف را درباره? سم نمي‌كند مثلاً كسي كه مي‌خواهد سرقت كند دست به سرقت مي‌زند اما دست به سم نمي‌زند چون مي‌داند سم او را رها نمي‌كند اما وقتي عليه سرقت كيفرش زندان است شايد برسد شايد نرسد يك چيز نسيه‌اي است دور است خلاصه اما سم يك چيز نقدي است. ظاهر بعضي از آيات قرآ‌ن اين است كه گناه مثل سم است ?إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً? دست به مال مردم نزن اين آتش خوري است با آتش بازي نكن. اين خيلي فرق مي‌كند در مسئله? علم اخلاق و تهذيب نفس تا اينكه ما بگوييم معصيت كردن انسان را به كيفر مي‌رساند اينها فاصله‌ها خيلي است، در قرآ‌ن كريم اين گونه از تعبيرات فراوان است درباره? بعضي مي‌فرمايد اينها فقط آتش مي‌خورند ?مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ? آن محرّفان از اهل كتاب را فرمود اينها فقط آتش مي‌خورند، درباره? كساني كه مال يتيم را مي‌خورند فرمود اينها در شكمشان آتش مي‌خورند اين مسئله? آتش خوردن يعني سم خوردن آن وقت گناه مثل دست به آتش زدن است حالا بعدها مي‌فهمد كه دارد مي‌سوزد و امثال ذلك ?فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ? اين خصوصيت را دارد لذا نمي‌شود در اين گونه از مسائل به صورت جزم و بط و قطع حكم كرد كه اين است و لا غير چون تقريباً اين گونه از مسائل در حوزه‌هاي علمي دوره‌‌هاي خردسالي‌اش را مي‌گذراند نه دوران نوجواني را چه رسد به دوران جواني چه رسد به دوران كهولت چه رسد به دوران شيخوخيت چه رسد به دوران حريم بودن، بعضي از مسائل است كه دوران جواني اوست و دوران كهولت اوست كه روزانه بر هزار فكر عرضه شده اما اين گونه از مسائل در هر چند سالي گاهي رخي نشان مي‌دهد تا هاضمه? حوزه‌ها رشد كند برود به سراغ اينكه وضع مرگ و بعد از مرگ چيست چطور است. علي أي حال آنقدر است كه بانگ جرسي مي‌آيد اين هست و اگر انسان با اين آيات مأنوس باشد بيشتر مواظب خودش است خلاصه، اين نقش را دارد و هرگز نمي‌شود با مار و عقرب كنار آمد آنها چيزي نيستند كه به كسي رحم كنند اين هست. درباره? نامه? اعمال در سوره? مباركه? «انشقاق» چند گروه را ذكر مي‌كند بعد از اينكه آيه? شش به بعد ?يَاأَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? مي‌فرمايد: ? َأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ? اينها كساني هستند كه اصحاب يمين‌اند نه يعني دست راست، چون مؤمن «چلتا يديه يمين» او دست چپش هم راست دست راستش هم راست، كافر و منافق «چلتا يديه يسار وشمال» او دست راستش هم چپ است چه اينكه دست چپش هم چپ است چپ و راست كه منظور نيست آن كسي كه اهل يمن و بركت است به تعبير سوره? مباركه? «واقعه» كارش با ميمنت است اصحاب الميمنة است به او مي‌گويند اصحاب اليمين كسي كه همه? كارهاي او ميمون و متبرك است و كسي كه همه? كارهايش مشئوم است با شئامت و زشتي زندگي مي‌كند او اصحاب المشئمه است وگرنه چپ و راست ندارد كه اين وضو است كه براي چپ و راست هر دو است اين براي ركوع است كه براي چپ و راست هر دو است اين براي قنوت است كه براي چپ و راست هر دو است چپ و راست ندارد، «مؤمن چلتا يديه يمين» درباره? حضرت أبي إبراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) آمده است كه «چلتا يديه يمين» از اوصاف فعلي حق تعالي هم در روايات آمده است كه ذات اقدس الهي «چلتا يديه يمين» اينكه فرمود من انسان را با دو دستم خلق كردم ?لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ? يديه و دو دست خدا با يمن و بركت است مؤمن اصحاب يمين است با يمن و بركت مي‌گيرد وگرنه فرق نمي‌كند چه با دست راست بگيرد چه با دست چپ، با دست چپ بگيرد با دست راست گرفت چه اينكه با دست راست هم بگيرد با دست راست گرفت ?فَأَمَّا مَنْ أُوتِي كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسِيراً وَيَنقَلِبُ إِلَي أَهْلِهِ مَسْرُوراً? خب «وراء ظهر» چيست، كتاب به عنوان شمال در بعضي از آيات هست كه ?مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ? وكذا آن هست البته، عده‌اي هستند كه به دست چپشان مي‌دهند اما اينها چه گروهي هستند كه نامه‌شان را از پشت سر به اينها مي‌دهند، بر اساس تجسم اعمال اين مسئله تا حدودي روشن مي‌شود آنهايي كه ?فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ? قرآن را و عترت را و كتاب ديني را پشت سر گذاشتند عَلم از پشت سر مي‌گيرند يعني«من وراء ظهر» برخورد مي‌كنند با او، خب در سوره? «حاقه» مسئله? ? وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ? وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ ? يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ ? مطرح است اينها نامه‌هايي است كه به صورت گوناگون به اشخاص ارائه مي‌دهند كه اين شخص كل اعمال خود را مي‌بيند و مشاهده مي‌كند و فرار هم نمي‌كند و همانها كه مي‌گفتند «أنا رأيك الحسن أنا العملك الحسن» همانها انسان را رها نمي‌كنند با انسان هستند تا به جايي برسيم كه به ما بگويند هيزم خود تو هستي ?وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? اوايل با ما نرم سخن گفتند كه تو «حمالة الحطب» هستي هيزم را به همراه داري بعد بي پرده گفتند تو خود هيزمي ?وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? يك هيزم نسوزي است مثل درخت نسوز درختي است كه با آتش تغذيه مي‌شود ?أنها شجرة تخرجوا في اصل الجحيم? اين هيزم نسوز طوري است كه مرتب مشتعل است و از بين نمي‌رود ?كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا? اوّل كه نمي‌شود به انسان گفت هيزم تويي، اوّل به او مي‌گويند يك جايي را داغ كردند تو را داغ مي‌كند بعد مي‌گويند اين مواد سوخت و سوز را تو به همراه خود مي‌آوري بعد مي‌گويند خودت مي‌سوزي اين منافات ندارد كه جايي هم باشد يك مواد ديگر هم باشد يك سوخت و سوزي هم باشد با او هيچ تنافي ندارد جمعش ممكن است اما اين هست كه انسان دفعتاً مي‌بيند دارد مي‌سوزد و تمام هم نمي‌شود ديگر آيه‌اي از اين روشن‌تر كه در سوره? «جن» است كه نيست ?وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? خب ?وَقُودُهَا النَّاسُ? را كه قبلاً خوانديم اگر بخواهند يك جايي را سوخت و سوز كنند سه امر حداقل لازم است يك مواد خام است يك ماده? منفجره است و يك چيزي كه دارند مي‌سوزانند، اگر بخواهند جايي را آتش بزنند چه كار مي‌كنند اوّل مواد خام مي‌آورند مثلاً زغال سنگ مي‌آورند يا هيزم مي‌آورند بعد ماده? منفجره? را متصل مي‌كند و يك چيزي را در آن كارخانه? ذوب يا غير ذوب در آن مي‌ريزند اين كار است ديگر بي خود آدم آتش دود نمي‌كند براي اينكه چيزي را گرم كند ديگر. قرآن كريم از اين سه قسم پرده برداشت فرمود مواد خام سوخت و سوز خود انسان است ?وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً? اين هيزمها جمع مي‌شود خب چه كسي اين هيزمها را مي‌سوزاند مشتعل مي‌كند اين آتش‌زن كيست فرمود آن ائمه? كفر آن سران سپند آنها آتش‌زن هستند نه تنها آتش‌گير هستند ?وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ? كه اين بحث هم قبلاً گذشت آن وقود مثل اين مواد TNT است مواد منفجره است خب اين وقود را مي‌آورند اين هم هيزم است چه كسي را مي‌سوزانند همين انسان بيچاره را ?فهم يسجرون? ?فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ? اين سه طايفه آيات است اينها مي‌شوند مسجور وگرنه چيز ديگر را كه در جهنم نمي‌سوزانند، حالا اگر آتش جهنم كم شد آنهايي كه سرپرستان آتش هستند بخواهند آتش را اضافه كنند چه كار مي‌كنند در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه اگر بخواهند چون ?كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِيراً? اين در قرآن هست تا مي‌رود يك كمي اين آتش كم بشود فرمود ما شعله‌اش را زياد مي‌كنيم چطور شعله‌اش را زياد مي‌كنند يعني هيزم مي‌آوريم شعله‌اش زياد مي‌شود.
چطور مي‌شود هر چه كه باشد آنها درست است هيچ راهي براي انكار آنها نيست به تعبير مرحوم صدرالمتألهين هر چه را نقل معتبر بگويد قابل قبول است چون امر جزيي است برهان، عقل هرگز راه ندارد حق تكذيب هم ندارد چون عقلش نمي‌رسد اما در بيان نوراني نهج‌البلاغه است وقتي بخواهند از آن آتش جهنم شعله بكشد اين فرشته عصباني مي‌شود غضب فرشته باعث اشتعال جهنم است همين كه او ابرو ترش كرد شعله زياد مي‌شود مظهر غضب خداست چه اينكه مظهر رضاي خدا هم همين است لبخند اهل بيت براي همه? بهشتي‌ها يك روح ريحاني مي‌شود مي‌بينند يك نعمت تازه‌اي به اينها رسيده چيست اينها لبخند زدند فرشته همين كه عصباني شد شعله پيدا مي‌شود ممكن است ده‌ها چيز ديگر هم باشد هيچ راهي براي نفي آنها نيست اما اين هست كه اين در نهج‌البلاغه در كلمه? حطمه و حطيم و اينها مراجعه بفرماييد همين كه فرشته غضب كرد مشتعل مي‌شود اين طور چيزهاست. خب اين فرشته‌ها با ما هستند ديگر همينها كه كرام الكالتبين‌اند با ما هستند ديگر و غضب آنها مايه? سوخت و سوز است.
بنابراين اگر كسي بخواهد چيزي را بسوزاند حالا يا روسوزي كند يا توسوزي كند همه? اينها در قرآن هست شما يك وقتي مي بينيد در اين نانوايي‌ها وقتي مشتري زياد باشند اين نانها را روسوزي مي‌كنند يعني درون پخته نشده فقط رويش سوخته اين روسوزي را مي‌گويند «فل» «يصلي» ?يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَي? ?فلا يصلي? اين روسوزي است وقتي همين به باب تفعيل رفت توسوزي و درون سوزي هم شروع مي‌شود ?وَتَصْلِيَهُ جَحِيمٍ? فرق آن باب تفعيل و اين باب ثلاثي مجرد اين است روسوزي هست درون سوزي هست بعضي‌ها روسوزي دارند بعضي درون سوزي دارند درون سوزي كه داشتند روسوزي هم دارند چون ?نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ? براي همه نيست عده‌اي كه بالأخره قلب موّحد و مؤمن داشتند اين آتش از درون آنها سر نمي‌زند اين گرفتار روسوزي هستند خلاصه.
پرسش:....
پاسخ: اينها در فشارهايي كه هست در هنگام مرگ فشار مي‌بينند در برزخ هم روايتي را مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرد كه معصوم مي‌فرمايد شيعه جهنم نمي‌رود ولي دست شما در برزخ به ما نمي‌رسد حالا برزخ چند ميليون سال است يك روزش قابل تحمل نيست آنقدر انسان مي‌سوزد تا پاك بشود اما مگر قابل تحمل است برزخ. «من الله من شرور انفسنا»
«و الحمدالله رب العالمين»