موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه94

مدت زمان: 24:26 اندازه نسخه كم حجم: 4.47 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.94 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَاللّهُ رَؤوفٌ بِالْعِبَادِ?31? قُلْ إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ?32?
اين كريمه درباره? محبت خلق نسبت به ذات اقدس الهي و محبت ذات اقدس الهي نسبت به بندگان است در شأن نزول اين مسائلي است كه لابد ملاحظه فرموديد حالا يا ناظر به ادعاي برخي از اهل كتاب است كه گفتند: ?نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ? خدا مي‌فرمايد اگر شما محبّ حق هستيد پيرو پيامبر حق باشيد يا درباره? گروهي از وثنيين است كه مي‌گويند ما بتها را عبادت مي‌كنيم «حب لله» كه اينها ما را به محبت الهي برسانند و مانند آن هر كدام از اين وجه سبب نزولها ذكر شده باشد اين يك زمينه‌اي بيش نيست آيه همه? اين قسمتها و مافوق اينها را شامل مي‌شود اين يك مطلب.
مطلب ديگر اين است كه در اين كريمه فرمود اگر شما دوستان حق هستيد مرا كه پيامبر حق هستم پيروي كنيد تا هم محبوب حق بشويد و هم گناهان شما بخشوده شود چون خدا غفور است و مهربان. در ضمن آيه? سوره? مباركه? «بقره» كه ?وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ? آنجا يك بحث مبسوطي درباره? اينكه محبت چيست و محبوب چيست يا كيست، آيا محبت به خدا تعلق مي‌گيرد يا نه، گذشت جناب زمخشري و ساير هم‌فكرانشان تعلق محبت به خدا را روا نمي‌دارند مي‌گويند محبت يك نحو اراده است و اين اراده به منافع تعلق مي‌گيرد و به حوادث تعلق مي‌گيرد انسان كاري را كه مي‌خواهد انجام بدهد اراده مي‌كند و محبت هم يك نحو اراده است چون اراده به حوادث تعلق مي‌گيرد نه به امر ذاتي قديم و محبت هم يك نحو اراده است پس محبت به حق تعالي تعلق نمي‌گيرد و اطلاق محبت در اين زمينه مجاز است منظور آن است كه اگر شما مطيع خداييد تابع من باشيد زيرا اطاعت از خدا در لباس اطاعت از پيامبرش ظهور مي‌كند پس ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي? يعني «إن كنتم تطيعوا الله فاتبعوني» چه اينكه اطلاق محبت بر خدا هم مجاز است اين ?يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? خدا شما را دوست دارد اين هم مجاز است معناي حقيقي‌اش آن است كه خداي سبحان گناهان شما را مي‌بخشد به شما لطف و محبت روا مي‌دارد و مانند آن پس از هر دو طرف اطلاق محبت مجاز است اين حرف كشّاف را نه تنها معتزله پذيرفته‌اند آن مفسّراني كه تفكر اعتزالي دارند قبول دارند بلكه از بعضي از مفسّرين شيعه و اماميه هم قبول كردند در تفسير شريف كنزالدقائق كه از متأخرين از اماميه است(رضوان الله عليه) اين هم با اعجاب اين حرف را نقل مي‌كند مي‌گويد: «و لنعم ما قال صاحب الكشاف» زمخشري در كشّاف به همين مقدار اكتفا نمي‌كند كه بگويد محبت به امر حادث تعلق مي‌گيرد و چيزي كه قديم است و ازلي است محبوب نيست بلكه تعبيرات ركيكي درباره? مدعيان محبت دارد آنها كه با پايكوبي داعيه? محبت دارند و مي‌گويند ما علاقه به خدا داريم و اين علاقه? به خدا را با آن مجلس سماء و وجد مخلوط و مقرون مي‌كنند اينها داعيه? كذب دارند. امام رازي در تفسير كبيرش از تفكر معتزله به عنوان تفكر كلامي ياد كرده است مي‌گويد متكلّمين مي‌گويند چون خود را و هم‌فكران خود را اهل سنت مي‌داند مي‌گويد متكلمين كه منظور او معتزله‌اند متكلمين اصرار مي‌كنند كه در اطلاق محبت بر خدا مجاز است هرگز خدا محبوب نمي‌شود چون محبت يك نحوه? اراده و ميل است كه به حوادث تعلق مي‌گيرد آن‌گاه تعبيرات تندي را كه زمخشري در كشّاف داشت ايشان اشاره مي‌كنند كه اين نه تنها مطلب ناتمام است بلكه شايسته? كتاب تفسيري نيست و مناسب آيه نيست كه در ذيل آيه همچنين حرفهايي نسبت به اولياي الهي گفته شود ممكن است كساني داعيه? دروغين داشته باشند اما مدعيان راستين هم كم نيستند كساني كه واقعاً محبّ حق باشند. اينها اجمالي از سخن اين دو گروه، اما شايد بحث مبسوط در ذيل آيه? ?وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ? شده باشد چه اينكه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) هم آنجا بحث كرده اما حالا به طور اجمال اينجا اشاره بشود كه يك مقداري هم يادآوري گذشته باشد، محبت از شئون عقل عملي است يعني انسان بينشي دارد كه با آن نيرو مسائل را مي‌فهمد حالا خواه با علم حصولي بفهمد با استدلال يا با علم شهودي بنگرد به عنوان مشاهده و يك جهتي دارد كه با آ‌ن جهت كار بينش را انجام را نمي‌دهد كار كشش و گرايش و اين گونه از امور را انجام مي‌دهد مسئله? اراده و نيت و اخلاص و امثال ذلك از شئون عقل عملي است چه اينكه مسئله? ريا و نظاير آن كه از رذائل اخلاقي است آنها هم از شئون عقل عملي است. اين عقل عملي شهوت و غضب را زير پوشش خود تربيت مي‌كند، اگر در جهاد اكبر عقل عملي پيروز شد نيروي جذب و دفع انسان تعديل شده است يعني انسان در دوستي و دشمني طاهر است، گرفتار شهوت و غضب نيست، گرفتار جذب و دفع نيست.
اين جذب و دفع در گياهان هم هست در پايين‌تر از گياهان هم هست آن شهوت و غضب در حيوانات هم هست بلكه اگر عقل عملي اين جذب و دفع را، اين شهوت و غضب را تعديل بكند اوايل به صورت ارادت و كراهت يا محبت و عداوت ترسيم مي‌كند سرانجام همه? اين دو جناح را تلطيف مي‌كند، رقيق مي‌كند به صورت تولّي و تبرّي در مي‌آيد تولّي كار همان نيروي جاذبه است تبرّي كار همان نيروي دافعه است اما خيلي حساب شده و دقيق و از سطح طبيعت گذشته و به مافوق رسيده است لذا در متن دين قرار مي‌گيرد. انساني كه عقل عملي‌اش بر اين امور مسلط شد علاقه‌اش به امور هم بر اساس تولّي الهي است، انزجارش هم از بعضي از امور بر اساس تبرّي از ماسوي‌الله است حتي انصاري كه مهاجر را دوست داشتند و هجرت مهاجرين را دوست داشتند آ‌ن هم محبت لله بود لذا در سوره? «حشر» از اين محبت به عظمت ياد مي‌كند مي‌فرمايد: ?يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ? اگر كسي اهل تولّي و تبرّي بود همه? اين گرايشها و گريزهاي او به حساب خداست اگر چيزي را دوست دارد لله است و اگر چيزي را دشمن دارد هم لله، اين هم يك مطلب.
براي اينكه انسان اين راه را طي كند ناچار است از آن عقل نظري‌اش يعني از آن دانش و بينشش مدد بگيرد. بر اساس آنچه كه دانش به انسان ياد مي‌دهد اين است كه انسان داراي دو دستگاه براي جذب نيست دستگاه جذب كننده‌اش يكي است چه اينكه دفع‌ كننده? او، نيروي غضب او هم يكي است، اين دو تا اگر ناهماهنگ باشند هرگز انسان به مقصد نمي‌رسد يك جذب و دفعي بين خود جاذبه و دافعه است و هرگز به ثمر نمي‌رسد. انسان بايد بيگانه از خود را دفع كند و آشناي به خود را جذب كند و اين دو بال نبايد عليه هم به پرواز در بيايند كه انسان قدرت جذبش به طرف دوستان حق باشد دفعش هم باز به طرف دوستان حق، اين چنين نباشد بلكه دفعش به طرف دشمنان حق باشد و جذبش به طرف دوستان حق، آن‌گاه بين قوا تعديلي برقرار مي‌شود يعني جذب و دفع او و تولّي و تبرّي او در يك سو حركت مي‌كند، اين چنين نيست كه هم دوستان را دوست داشته باشد هم با دشمنان خدا در ارتباط باشد چون صديق عدو هم عدو است لذا بر اساس سوره? «احزاب» به خوبي درك مي‌كند اين انسان متفكر كه ?مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ? دو دستگاه در انسان نيست گرچه جذبش از دفع و دفعش از جذب جداست اما هر دو زير پوشش يك نيرو تحت عنوان عقل عملي كار مي‌كند و عقل عملي را يك نيرو به نام عقل نظري رهبري مي‌كند يعني آن ادراك است كه به اين نيروي عمل فرمان مي‌دهد نيروي عمل با شوق اين كارها را انجام مي‌دهد لذا قوه? شوقيه سرپرستي شهوت و غضب را به عهده مي‌گيرد، شوق غير از شهوت است شوق گاهي به صورت شهوت ظهور مي‌كند يعني جذب ملايم گاهي به صورت غضب ظهور مي‌كند به عنوان دفع منافي، قوه? شوقيه جامع شهوت و غضب است به معناي شهوت نيست لذا از قوه? شوقيه به عنوان قوه? نزوعيه? جامع ياد مي‌كنند. اگر اين قوه? عاقله? عقل عملي تنظيم شد چون دو تا نيست ?مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ? هرگز چيزي را كه مورد علاقه? خدا نيست در خود راه نمي‌دهد دنيا را ذات اقدس الهي با چشم محبت نگاه نكرد هرگز خدا به دنيا با نظر محبت نگاه نكرد قهراً هم چنين انساني اوّلاً سعي مي‌كند اين محبتهاي كاذب را بزدايد ?بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ? نباشد ?وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً? نباشد و مانند آن.
اين محبتهاي كاذب را طرد مي‌‌كند وقتي اين محبتهاي كاذب را طرد كرد در كينه و عداوت و دشمني‌ها هم آن دشمني‌‌هاي باطل را طرد مي‌كند نسبت به مؤمنين دشمن نيست نسبت به مسلمين و احكام الهي و حدود الهي بي‌علاقه نيست پس دوستان خدا را دشمن ندارد چه اينكه دشمنان خدا را دوست ندارد اين هم قدم دوم، وقتي در اين قدم دوم تطهير كرد آن‌گاه مي‌تواند نقص خود را تشخيص بدهد كه من در چه حد از نقص قرار دارم و مي‌فهمد تنها كمالي كه رافع نقص است به دست خداي سبحان است و اگر مأموران الهي را دوست دارد براي اينكه اينها مجاري فيض حق‌اند يعني انبياء و اولياء را كه دوست دارد اينها مجاري فيض حق‌اند به اينها علاقمند است كه اينها پيام‌آور رحمت حق‌اند و مانند آن.
آ‌‌ن‌گاه اين انسان مي‌بيند تنها كمال در ذات اقدس الهي است و لاغير. هستي خود را و كمالات هستي خود را حدوثاً و بقائاً از خدا دريافت كرده است و چيزي از ناحيه? غير خدا به او نرسيد و نمي‌رسد، يك همچنين انساني دوست خداست اگر خطايي در تطبيق نكند محبوب خود را يافته است و اگر كسي محبوب خود را بيابد به دنبال او حركت مي‌كند تا محبوبِ محبوب خود بشود. اين كريمه به ما دستور مي‌دهد كه اگر شما آن راه‌ها را طي كرديد يعني به جايي رسيديد كه فعلاً محبّ خداييد به اين اندازه اكتفا نكنيد اين اوايل راه است تازه به راه افتاديد قبلاً بي‌راهه مي‌رفتيد ?يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً? يا ?وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ? بود بي‌راهه مي‌رفتيد الآن به راه افتاديد حالا كه به راه افتاديد هرگز در طي صراط مستقيم قانع نباشيد، همتتان بلند باشد مسئله? سرعت در كار است ?سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ? در كار است مسئله? سبقت است فرمود از همه جلو بزنيد چون اين كاري نيست كه مشكلي را به همراه داشته باشد نه جايي براي تصادف هست نه جا براي تفاخر، اگر يك سلسله راه‌هايي در دنيا وجود دارد كه مي‌گويند با احتياط حركت كنيد براي اينكه آنجا جاي برخورد است اما وقتي كسي وارد صراط مستقيم شد تطهير كرد وارد صراط مستقيم شد آنجا هرچه سريع هم حركت كند هيچ مانعي در كار نيست چون راه به اندازه? ارض و سماء باز است لذا مسئله? «سارعوا» اين جاست ?سَارِعُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ? و امثال ذلك. وقتي انسان به سير و سلوك قدم برداشت و راه افتاد وسرعت گرفت سعي مي‌كند كه سبقت هم بگيرد كه از ديگران جلو بزند اين هم بد نيست چون اين تكاثر نيست كه انسان اگر بيش از ديگري داشت دردسر باشد اين كوثر است انسان وقتي از ديگري عالم‌تر شد متواضع‌تر مي‌شود فرمود حالا كه در مسير علم و عدل افتادي بكوش اعلم بشوي، اعدل بشوي، اتقي بشوي، اصدق بشوي، اطهر بشوي چون هيچ رين و رنگي را به همره ندارد چون در صراط مستقيم است هر اندازه كامل‌تر بشود متواضع‌تر مي‌شود اين چنين نيست كه اگر در اين راه سبقت گرفت و جلو زد نسبت به ديگران تحقير روا بدارد اين چنين نيست چون او در صراط مستقيم است لذا فرمودند شما سرعت بگيريد بعد از سرعت دستور سبقت دادند ?سَابِقُوا? گفتند ?فَاسْتَبِقُوا? گفتند اينها نشانه? بزرگداشت همتهاي بلند است كه سعي كنيد از ديگران جلو بزنيد ديگران اگر متواضع‌اند شما متواضع‌تر باشيد اگر باادبند شما باادب‌تر باشيد اگر اهل گذشت هستند شما بخشنده‌تر باشيد و مانند آن.
اين همان دعا‌هاي نوراني دعاي كميل است «مِنْ اَحْسَنِ عَبيدِكَ نَصيباً عِنْدَكَ وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ» و مانند آ‌ن، همه? اينها را با تواضع مي‌گويد. وقتي بعد از سرعت و سبقت همه را كنار زد آ‌‌ن‌گاه قافله‌سالار همه مي‌شود آنجا نوبت امامت مطرح است اين همان است كه «واجعلنا للمتقين اماما» اين چنين نيست كه بار خود را به مقصد برساند و گليم خويش را دريابد به فكر ساير سالكان نباشد، آ‌ن‌گاه برمي‌گردد و ديگران را هم به سرعت و سبقت وادار مي‌كند كه «واجعلنا للمتقين اماما» مي‌شود امام السالكين، امام المتقين، امام العادلين، امام المتطهرين، هر كس در اين راه است راه تقوا و طهارت را طي مي‌كند و مرحله? امامت بعد از گذشت همه? اين مراحل و پيمودن دوران سرعت و سبقت و نظاير آن است و براي اينكه اين مراحل را طي كند يك اسوه مي‌طلبد. طي راه محبت بايد حبيبي را انسان مقتداي خود قرار بدهد لذا در اين كريمه فرمود: ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي? اين را از لسان حبيبش به ما ياد مي‌دهد ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? تو كه حبيب مني به مردم ابلاغ كن اگر شما محبّ خداييد پيرو حبيب خدا باشيد، پيروي حبيب الله انسان را حبيب الله مي‌كند اوايل انسان حبيب به معناي محب است اواخر حبيب به معناي محبوب ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? آ‌ن‌گاه شما مي‌شويد محبوب حق، ذات اقدس الهي از آن جهت كه كمال محض است مي‌تواند محبوب باشد و از آن جهت كه داراي افعال و صفات فعلي فراواني است مي‌تواند محبّ بنده باشد كه بنده? خود را دوست داشته باشد و اگر كسي محبوب خدا شد چه خواهد كرد آ‌ن را هم آيه? سوره? «مائده» مشخص مي‌كند كه بحثش به خواست خدا خواهد آمد. پيروي حبيب خدا اين است كه انسان خداشناس خوبي باشد و با قول و عملش مردم را به الله دعوت كند خب چگونه انسان پيرو حبيب الله است؟ پيروي حبيب الله يك مبادي دارد و يك نتايج، مبادي‌اش اين است كه مطيع اوست در امر و نهي ?مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا? كه در سوره? «حشر» است. اگر در امر و نهي تابع حبيب خدا بود دين‌شناس مي‌شود، وقتي دين‌شناس شد اين چنين نيست كه فقط گليم خود را دريابد چون اگر كسي تابع حبيب الله است اين حبيب الله، رسول الله هم هست اگر كسي تابع رسول الله است احساس رسالت مي‌كند وقتي احساس رسالت كرد ديگران را هم دعوت مي‌كند اينجاست كه در سوره? «يوسف» فرمود: ?أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي? من مردم را به الله دعوت مي‌كنم نه تنها من، پيروان من هم مردم را به الله دعوت مي‌كنند، نه تنها من حرفم بهترين حرفهاست پيروان من هم در جهان حرفشان نمونه است هيچ كسي به اندازه? پيروان من حرف ندارد چون گرچه ذات اقدس الهي فرمود: ?فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? فرمود بندگاني را بشارت بدهيد كه اينها مكتبهاي گوناگون را مي‌شنوند بررسي مي‌كنند و از احسنش پيروي مي‌كنند ?فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? كه اين قول جنس است و همه? مكاتب را شامل مي‌شود اما احسن الاقوال را باز در قرآن مشخص كرد ?وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ? پس اگر كبري را در آن سوره? «زمر» ظاهراً مشخص كرد صغري را هم در اين كريمه كرد ?وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ? يعني اگر محققان و متفكران را بشارت مي‌دهد كه شما مكتبهاي گوناگون را بررسي كنيد و بهترينش را بپذيريد در آيه? ديگر مي‌فرمايد بهترين مكتب، مكتب توحيد است ?وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ?
پرسش: چون اين مجهول به اين است ... مواجبي به دست بياورد
پاسخ: اگر اهل تحقيق باشد تشخيص احسن الاقوال كار دشواري نيست چون ?قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ?.
پرسش: باز اگر اين مطرح باشد ... زيادي
پاسخ: ميزان را خداي سبحان هم با عقل نظر داد هم با فطرت دل داد اگر كسي منصف باشد امر پيچيده و پوشيده نيست.
پرسش:...
پاسخ: چرا، اگر بخواهد به دين برسد محققانه، قهراً شبهاتي را در بين راه پشت سر مي‌گذارد، طرح شبهات و جواب شبهات همان تحقيق است انتخاب احسن الاقوال مايه? بشارت حق است. حالا اگر احسن الاقوال مشخص شد كه چيست و صاحب احسن الاقوال كيست پيروي او هم تضمين شده است اين آيه? سوره? «يوسف» بيان مصداق خارجي است كه ?أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي? پس اين سه طايفه از آيات در طول هم قرار مي‌گيرند يكي خيلي كلي است و ديگري حدّ وسط است و سومي بيان مصداق، آنكه خيلي كلي است همين است كه محققان را وادار به تحقيق آزاد مي‌كند ?فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ? آ‌نكه تا حدودي راه نشان مي‌دهد اما مصداق مشخص نيست اين آيه است كه ?وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ? طايفه? ثالثه كه مصداق را مشخص مي‌كند در سوره? «يوسف» است كه ?أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي? پس پيروان من محققانه اسلام شناسي را ترويج مي‌كنند ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي? پيرو من باشيد نه تنها يعني عبادت كنيد خودتان را دريابيد بلكه اسلام شناس و مكتبهاي گوناگون را بررسي كرده باشيد و مكتب اسلام را محققانه پذيرفته باشيد و آن را هم منتشر كنيد «علي بصيرة» منتشر كنيد و چون در طايفه? ثانيه? اين آيات گذشت كه منظور نشر فرهنگ اسلامي است نه نشر كتاب، نه نشر مقاله ياسخنراني و مانند آن.
چون فرمود: ?وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ? هر سه مطلب در قول تعبيه شد فرمود مي‌دانيد حرف چه كسي بهتر است حرف كسي بهترين اقوال است كه مردم را به الله دعوت كند و عمل كند و منطقش اسلام باشد كه اينجا منظور حرف در مقابل فعل نيست كسي كه سيره‌اي دارد مي‌گويد مي‌نويسد و عمل مي‌كند، رفتار و گفتار و نوشتارش يكنواخت است مي‌گويد حرفش اين است يعني منطقش اين است وقتي قرآ‌ن بخواهد بفرمايد بهترين حرف چيست مي‌فرمايد بهترين حرف، حرف كسي است كه مردم را اين سه مسئله را داشته باشد: به الله دعوت كند و خود عمل صالح داشته باشد و منطقش اين باشد من مسلمانم.
پرسش: .....
پاسخ: چرا، اوّل اينها ايمان تقليدي دارند ايمان اجمالي دارند بعد آن ايمان اجمالي را شما با اين دستورات شكوفا مي‌كنيد وگرنه ?قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ? ?وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ? و مانند آن.
اوّل يك ايمان اجمالي دارند بعد به نوبه? خودشان آن كم كم آن اجمال را تفسير مي‌كنند. پس پيروي از حبيب خدا تنها در بخش عملهاي فردي نيست اگر كسي در عملهاي فردي پيروي حق تعالي را به عهده گرفت به همان اندازه از محبت برخوردار است و به همان اندازه هم محبوب خدا خواهد بود نه اينكه بي‌اثر باشد اما پيروي كامل آن است كه انسان آن فرهنگ را خوب بشناسد و عمل كند و بعد از علم و عمل، علماً و عملاً منتشر كند كه بشود پيرو حبيب خدا ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? خداي سبحان شما را دوست دارد و اين چون محبت اثر فعلي حق است هر محبي آثار فعلي خود را به محبوب خود إعطا مي‌كند حالا اگر كسي محبّ خدا شد و پيروي پيامبر را به عهده گرفت و نتيجه‌اي دريافت كرد به عنوان محبوب و شده حبيب الله به «معناالمحبّ» و حبيب الله به «معناالمحبوب» اين به مقصد رسيده است يا هنوز در بين راه است؟، فرمود اينها نمونه‌هاي جامع انساني هستند كه ما از اينها در روز لزوم كار مي‌خواهيم و آ‌نها آماده‌اند كه در روز لزوم هرچه دارند در راه حبيبشان و محبوبشان نثار كنند. اين آيه? 54 سوره? مبار كه?«مائده» بيانگر وظيفه? گروهي است كه هم محبّ خدايند هم محبوب خدا، فرمود: ?يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكَافِرينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ? فرمود اگر ـ معاذالله ـ از شما كسي از دين جدا شد ضرري به نظام اسلامي نمي‌رسد براي اينكه خداي سبحان دارد مرداني را كه محبّ اويند و محبوب او، اينها خونشان يك خون عادي نيست اينها كساني‌اند كه تا آخر مقاومند و كساني‌اند كه از هيچ چيزي هراس ندارند و از فضل خاص الهي برخورادرند نسبت به مؤمنين متواضعند نسبت به كافران سرفراز و گردن‌كش هستند و نرم و تسليم نيستند و نفوذناپذير ?فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ? كه ?يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ? خدا آنها را دوست دارد، آنها خدا را دوست دارند رابطه? اينها با خدا رابطه? محبت است رابطه? اينها با مؤمنين رابطه? نرم رفتاري و تواضع است «ذلولاً» نه «ذليل»، رابطه? اينها با كافران عزيزند، نفوذ ناپذيرند، اينها سه تا رابطه دارند با خدا رابطه? محبت دارند نسبت به مؤمين ذلول و نرم و متواضع‌اند نسبت به كافران عزيزند و منيع الطبع‌اند و تسليم ناپذير و امثال ذلك، اينها هستند كه ?يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ? انسان تا در دنياست اگر هم امام السالكين بشود باز وظايف خاصه دارد منتها در هر مرحله‌اي وظيفه? خاص آن مرحله را داراست و اگر توانست عده‌اي را هم به دنبال خود جذب كند ?طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ? و اگر توانست از باب ?وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ? دين را احيا كند ?طُوبَي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ? علي أي حال انسان تا زنده است بدون تكليف نيست چون بين خوف و رجاء است ممكن است ـ معاذالله ـ همين محبت برگردد اين است كه با عمل بايد اين را آبياري كند و حفظ كند ?قل إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? معمولاً اين حديث تثليث را از حضرت امير نقل مي‌كنند از حضرت سيدالشهداء(سلام الله عليه) نقل مي‌كنند از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كنند اين سيره? اهل بيت است كه فرمودند عبادت كننده‌ها سه گروهند بعضي‌ها «خوفاً من النار» عبادت مي‌كنند اين عبادت عبيد و امثال ذلك است بعضي شوقاً يا «طمعاً إلي الجنه» عبادت مي‌كند كه اين عبادت تاجرانه و سوداگرانه است و ما او را حباً عبادت مي‌كنيم. اينكه فرمودند ما او را حباً عبادت مي‌كنيم يعني اگر هم خدا براي ترك عبادت كسي را به جهنم نبرد ما عبادت مي‌كنيم و اگر كسي را خدا براي انجام عبادت بهشت ندهد باز هم ما عبادت مي‌كنيم او را دوست داريم بالأخره انسان كمال‌شناس كمال را دوست دارد لذا فرمودند كه ما او را حباً عبادت مي‌كنيم حالا روايات محبت ممكن است يك مقداري هم خوانده شود كه اساس دين بر محبت است و محبت هم درجاتي دارد به بعضي از ائمه(عليهم السلام) عرض كردند وقتي خدا به ما فرزندي مرهمت كرد ما سعي مي‌كنيم نام فرزندانمان را به اسامي خاندان شما نامگذاري كنيم آيا اين مشكلي را حل مي‌كند اثر دارد يا نه؟ فرمودند آري البته اثر دارد «هل الدين الا الحب» اصلاً اساس دين بر محبت است اين خيلي نقش دارد كه انسان نام فرزندان خود را به نام عترت طاهره(عليهم السلام) نامگذاري كند يعني دين در خانواده اين چنين ظهور دارد در همه? مجامع اين طور ظهور دارد اصولاً دين در كل زندگي ظهور دارد دين يك برنامه‌اي نيست كه فقط در حسينيه و مسجد و احكام خاص ظهور داشته باشد شما هرچه بيشتر جستجو مي‌كنيد بيشتر فرورفتگي دين را در متن زندگي را مي‌بينيد يك كسي عطسه مي‌كند مي‌بينيد براي دو طرف دو وظيفه? ديني است يكي بايد بگويد «يرحمكم الله» يكي بايد بگويد «يغفر الله لكم». اگر كسي در مجلسي آروغ زد بايد به او نصيحت كرد كه كمتر بخور كه در مجلس علني آروغ نزني. يك هم چنين چيزي از وجود مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مؤدب‌تر كه كسي نيامده، وقتي در محفل او كسي آروغ زد حضرت فرمود: «عقل من جشعك فإن اتفل الناس جوعاً يوم اليوم القيامة اتفلهم شمعاً في الدنيا» مواظب باش كمتر غذا بخور كه در جلسه? رسمي و حضور ديگران آروغ نزني آنها كه در دنيا زياد سير هستند در قيامت گرسنگي فراواني را بايد تحمل كنند. شما هيچ جايي پيدا نمي‌كنيد كه ما دستور ديني نداشته باشيم، كجا مي‌روي پاي راست را جلو بگذار، كجا مي‌روي پاي چپ را جلو بگذار، همه? كارها اين است ديگر. يكي از راه‌هاي ترويج دين كه بر اساس محبت است همين نامگذاري فرزندان است به نام عترت طاهره، علي أي حال چه ما بخواهيم چه نخواهيم اين خاندان عالم را گرفتند وقتي حساب كردند ديدند در روي كره? زمين هيچ كسي بيشتر از كلمه? مبارك محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسمي در عالم نيست هيچ اسمي به اين اندازه در عالم نيست غرض اين است كه وقتي به حضرت عرض كرد ما از اين راه اظهار محبت مي‌كنيم آيا اين اثر دارد فرمود آري اثر دارد «هل الدين الا الحب» و از اينكه خداي سبحان به رسولش فرمود به مردم بگو اگر شما محب خداييد محب من، پيروي من باشيد چون عترت طاهره به منزله? خود رسول اكرم(صلوات الله عليهم اجمعين) هستند پيروي اينها و محبت اينها هم همان پيروي رسول خدا و محبت رسول خداست لذا فرمود: ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? معمولاً كار خيري را كه بنده براي خدا انجام مي‌دهد پاداشش بيش از آن است بر اساس ?مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا? بر اساس ?مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا? و مانند آن.
پاداشي كه خداي سبحان به اين انسان محب مي‌دهد و داد خيلي بيش از كاري است كه انسان كرده است انسان محبت برد و محبوبيت گرفت و اين فاصله خيلي است اما مع ذلك قرآ‌ن كريم روي همان سجيه? كرمي كه دارد به همان پاسخ محبت اكتفا نمي‌كند جزا را دو برابر ذكر مي‌كند فرمود: ?يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ? نظير اينكه نفرمود ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ? بس، فرمود: ?إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ? يك اضافه‌اي خدا مي‌دهد در اينجا اين چنين نيست اگر كسي محبت ببرد محبت بياورد، محبت مي‌برد محبت و مغفرت مي‌آورد بالأخره يك لغزشهايي انسان دارد لذا به عنوان ?مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا? ذات اقدس الهي هم كاسه? محبت را با قدح محبوب بودن پر كرد و هم چيز اضافه‌اي لطف كرد فرمود: ?يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ? چون ?وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ? خداي سبحان بخشنده است گناهان را مي‌بخشد نه تنها گناه را مي‌بخشد بلكه رحمتهاي ابتدايي هم دارد بعد از بخشش گناه رحمتهاي خاصه هم إعطا مي‌كند.
پرسش:....
پاسخ: چرا اما محبت فوق مسئله مغفرت است يك وقتي كسي گناهانش بخشوده مي‌شود اما مورد علاقه نيست البته محبت از آن جهت كه يك صفت فعلي است از خود مغفرت ممكن است محبت انتظار بشود اما آن لطف خاصي را كه كلمه? محبت به همراه دارد آن را شايد انسان از مغفرت به دست نياورد خدا مي‌آمرزد يعني به جهنم نمي‌برد مگر همه? كساني كه از جهنم محفوظ‌اند محبوب خداي‌اند اين چنين نيست، محبوبان خدا حساب ديگري دارند، خداي سبحان اگر به كسي علاقه پيدا كرد آثار فعلي خود را از دست محبوب خود ظاهر مي‌كند اين خيلي فاصله است با صرف بخشايش گناه. برا جناب زمخشري و امثال زمخشري درك اين معارفي كه در اهل بيت است سخت است لذا وقتي به اين آيات مي‌رسند مي‌گويند مجاز است محبت به حوادث تعلق مي‌گيرد، او اگر مأنوس بود با روايات اهل بيت كه اصلاً سيره? ما فرمودند اين است كه ما حباً عبادت مي‌كنيم هرگز نمي‌گفت كه اين مجاز است هيچ مجازي نه در آن محب بودن است نه در اين محبوب بودن است حالا اگر خداي سبحان توفيق داد رواياتي كه در زمينه? محبت وارد شده است بايد بخوانيم.
«والحمدالله رب العالمين»