موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه108

مدت زمان: 41:01 اندازه نسخه كم حجم: 4.94 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.20 MB دانلود


اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
?فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ?37? هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ?38? فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ?39? قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ?40? قَالَ رَبِّ اجْعَل لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْكُر رَبَّكَ كَثِيرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ?41?
در اين کريمه که فرمود: ?دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ? بعضي خواستند بگويند منظور از محراب آن مقصوره‌اي است که آن اتاق کوچکي است که در يک قسمت بالاي مسجد ساخته مي‌شود که با نردبان و با پله‌ها رفت و آمد مي‌کنند و از آيه? سوره? «ص» خواستند شاهدي اقامه کند آيه? 21 سوره? «ص» اين است که ?وَهَلْ أَتَاكَ نَبَؤُا الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ? در جريان داود(سلام الله عليه) دو نفر که متخاصم بودند از بالاي محراب سري کشيدند و وارد شدند سور مسجد همان ديوار مسجد است سور بلد همان ديوار بلد است تسور يعني بالاي سور آمدن از اينکه فرمود: ?إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ? يعني به بالاي محراب آمدند و از راه محراب وارد شدند معلوم مي‌شود که منظور از محراب آن اتاقکي است که بلاخره با پله‌ها بالا مي‌روند نظير اين محرابهاي مصطلح مساجد نيست البته دليلي بر نفي‌ اين احتمال نيست ?كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً? اين قصه را که قرآن نقل مي‌کند ذهن سائل مستعد مي‌شود که بپرسد خب زکريا در مقابل اين چه گفت، چه کرد جواب سؤال مقدر است که ?قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذَا? باز دوباره ذهن انسان مي‌پرسد که خب مريم در جواب چه گفت ?قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ? که اينها نوعاً قابل تسبيق به عنوان جواب سؤال مقدر است وقتي که مريم(عليها السّلام) گفت ?هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ? چون ?إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ? اين ?إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ? کلام هر که باشد مضمونش مورد پذيرش زکريا(عليها السّلام) بود آن‌گاه مي‌فرمايد که ذهن مستعد است که بپرسد که خب بعد چه شد مي‌فرمايد بعد اين قضيه پيش آمد ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ? اين قصه نيست اين فلسفه تاريخ است نه خود قصه قصه تمام شد خب اين ?هُنالِكَ? براي تحليل اين تاريخ است که خب ما از اين قصه چه نتيجه مي‌گيريم اگر ?إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ? اين قصه به ما راه نيايش و دعا را ياد مي‌دهد که اگر علل و عوامل عادي و مادي کوتاه آمد انسان دست از نيايش و دعا برندارد گرچه هرگز انسان وظيفه ندارد دست از دعا بردارد اما وقتي علل و عوامل مادي و عادي از او کوتاه شد او بهتر درک مي‌کند نه در آن حال خدا کار را انجام مي‌دهد هميشه خدا کار انجام مي‌دهد منتها در حال اضطرار انسان بهتر درک مي‌کند تفاوت در طرف بنده است نه در طرف خدا خب خدا کسي است که ?يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ? يا خدا کسي است که «يعطي من سأل و يعطي من لم يسأله و من لم يعرفه» خدا آن است منتها اگر کسي مضطر شد اين معنا را بهتر درک مي‌کند نه اين که او ?أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ? او دارد دائماً فيض و فضلش عام است و همه را اداره مي‌کند منتها انسان مضطر اين معناي افاضه حق را در حال اضطرار بهتر درک مي‌کند وگرنه ذات اقدس الهي مبدائي است که «يعطي من سأل و يعطي من لم يسأله و من لم يعرفه تحننا منه و رحمة» آنها که خدا را به زبان منکرند مگر خدا آنها را تامين نمي‌کند مگر نياز آنها را برآورده نمي‌کند منتها اين معنا را افراد عادي در حال اضطرار درک مي‌کنند آنچه را که ديگران بايد مضطر بشوند تا بفهمند اين دعاهاي نوراني ماه رجب به ما آموخت که هميشه اين چنين باشيم بدانيد رب تمام موجودات و تمام جريانات ذات اقدس الهي است قصه غيرعادي که بازگو مي‌شود انسان بايد بهره بگيرد بهره‌اش همين است خب اين ?إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ? فقط راه دعا را براي زکريا باز کرد يا براي همه باز کرد راه را براي همه باز مي‌کند فرمود: ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ? اين ?هُنالِكَ? کلمه ?هُنالِكَ? هم براي مکان است هم براي زمان نظير ?فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ? که ?هُنالِكَ? براي ظرف مکان استعمال شده يا در سوره? «کهف» آمده است که در قيامت يا در هنگام ظهور قدرت بالغه حق ولايت الهي ظهور مي‌کند ?هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ? ?هُنالِكَ? اين درآن زمان که عجز ديگران و متمکنان روشن شد ولايت الهي ظهور کرده است که اين هنالک هم ظرف زمان استعمال شده است هم به عنوان ظرف مکان در همان مکاني که اين کرامت را زکريا(عليه السّلام) مشاهده کرد دعا کرد يا در آن زماني که اين کرامت را مشاهده کرد دعا کرد بلاخره ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ?.
پرسش:...
پاسخ: ظهور کرده است هم در جريان سوره? «کهف» وقتي که آن متمکن به باغ خود مي‌باليد و مي‌نازيد مي‌گفت ?مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً? ديگر اين باغ باغ نمير است و هموار است و طولي نکشيد که بساط‌اش برچيده شد ?هُنَالِكَ الْوَلاَيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ? يعني «ظهر عن الله وليّ مطلقا» در اين کريمه که فرمود: ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ? يعني زکريا منتظر بود خواسته‌اي داشت اما آن خواسته را در آن مکان يا در اين زمان اظهار کرده است دنبال يک فرصتي مي‌گشت يعني شرايط طوري بود که زکريا(سلام الله عليه) فرزند مي‌خواست و اين فرزند هم به حسب ظاهر مقدور او نبود اصل فرزند خواستن‌اش براي اين بود که کسي جاي او را نمي‌توانست بگيرد بستگان صالحي نداشت اعقاب صالحي نداشت لذا گفت ?وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي? من مي‌ترسم يک عده‌اي وارثان من باشند که جاي من را نتوانند بگيرند اين خوف و اما نمي‌توانست به اين مقصود برسد براي اينكه گفت ?إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً? از آن طرف سن خيلي بالا رفت يک وقت انسان پير مي‌شود، مي‌شود شيخ که دوران کهولت را مي‌گذراند دوران شيخوخيت مي‌رسد يک وقتي از دوران شيخوخيت هم مي‌گذرد که هرم مي‌شود که اين ديگر در آستانه مرگ است اين گونه از پيرها اگر بخواهند از خودشان سخن بگويند يا مي‌گويند «بَلَغَنِي الْكِبَرُ» پيري به من رسيد نه من پير شده‌ام يعني او ديگر فاتح است او بالغ است و غالب «بَلَغَنِي الْكِبَرُ» نه «بلغت الكبر» يا اگر بگويند که من پير شده‌ام مي‌گويند «بَلَغْتُ الْكِبَرِ عِتِيّا» که هر دو بخش درباره حضرت زکريا آمده خب پس سن هم در حد هرم بودن هست که فوق شيخوخيت است آن‌گاه هيچ زمينه‌اي براي خواستن نيست يعني انسان وقتي که علل و عوامل عادي را منقطع مي‌بيند داعي براي طلب در او نيست مگر اينکه يک در غيب براي او باز شود دو امر در جريان زکريا(عليه السّلام) بود يکي اين که او مي‌خواست فرزندي داشته باشد يکي اين که سنش از حد شيخوخيت گذشت اما وقتي جريان مريم(عليه السّلام) را ديد، ديد که راه غيب به عنوان ?يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ? باز است اينجا است که دست به دعا برداشت لذا فرمود: ?هُنالِكَ? اين ?هُنالِكَ? خواه به عنوان ظرف مکان خواه به عنوان ظرف زمان نقشي دارد در سوره? مبارکه? «مريم» بسياري از اين قصه‌ها آمده اما چه طور زکريا دعا کرد چه باعث شده که دعا بکند با اين که نا اميد بود آن در سوره? «مريم» نيست سوره? مبارکه? «مريم» به نام جريان زکريا شروع مي‌شود که ?ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ? إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً? و نداي‌اش اين بود ?قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي? عظم که وهن پيدا کرد لحم به طريق اولي? چون اين به منزله ستون بدن است ?وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً ? وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي? من آن مواليانم وارثاني که بعد از من هستند من از آنها خائف‌ام و هراسناک يک بسته لائقي ندارم که جاي من بشيند خودم اين چنينم همسرم هم که پير است و آن‌وقتي که در دوران زايمان بود سنش سن زايمان بود نازا بود الان که پير است ?وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً? نه ?وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ? اين ?وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ? که در بعضي از آيات است با اين ?وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً? بايد تبيين بشود يعني قبلاً که سن او سن مادر شدن بود او عقيم بود الان که خب از آن سن هم گذشته اما ?فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ? يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً? آن وقت اين سؤال وسط مي‌ماند که چه طور زکريايي که دوران پيري را دارد مي‌گذراند و خودش هم مي‌گويد به اينکه چگونه من فرزند داشته باشم ?وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً? «عتيّ» يعني متجاوز عاتي يعني متجاوز عتو يعني تجاوز يعني اينها از پيري تجاوز کردند من پير نشدم پيري به سراغ من آمد اين «ادركه الموت» يا ?أَيْنََما تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ? مغلوب بودن انسان را مي‌رساند يک وقتي انسان پير مي‌شود مي‌گويند «بلغ الكبر» يک وقتي پيري به سراغ انسان مي‌آيد ديگر مي‌شود فرتوت اين کريمه‌اي که احترام به پدر و مادر را لازم کرده است يک مفهوم موافق دارد درباره ?لَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ? و يک مفهوم موافق دارد درباره ?إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا? دو تا مفهوم موافق است مفهوم موافقي که مربوط ?لَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ? است همان مفهوم معروفي است وقتي که افّ حرام شد ضرب و شتم از طريق اولي حرام است مفهوم موافق ديگر اين است که اگر پدر و مادر به پيري برسند وقتي افّ حرام شد به احترام و تحديد لازم بود اگر پيري به پدر و مادر برسد به طريق اولي ?إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا? يکي از اينها يا هر دو اينها به پيري برسند نه پيري به اينها برسد اگر اينها پير شدند بلاخره يک توان مختصري دارند شما کاملاً بايد از اينها مراقبت کنيد اگر از اين مرحله گذشتند پيري به سراغ اينها آمد به طريق اولي اين است که زکريا(سلام الله عليه) يا مي‌گويد من از پيري گذشتم يا مي‌گويد پيري به من رسيده است نشانش آن است که سن خيلي بالا است اما تعهد معبد عبادت در معبد تکفل مريم اينها ترک نشد چون همه اينها را در آن سن مي‌گويد يعني در همان سني که دارد دعا مي‌کند به بشارت دريافت مي‌کند در همان سن مي‌گويد ?قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً? يا مي‌گويد ?قَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ? در همان دوران فرتوتي بلاخره از مريم هم دارد پذيرايي مي‌کند اين است که اين ?هُنالِكَ? نقشي دارد خواه به صورت اسم زمان خواه به صورت اسم مکان يعني آن‌چه که زکريا(عليه السّلام) وادار کرده است به دعا کردن مشاهده اين کرامت است ايشان هم ?وَلِيّاً ? يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ? را مي‌خواست البته همه کارهاي انبيا(عليهما السّلام) بر اساس مصلحت است چون يحيايي بايد به دنيا بيايد و اول کسي باشد که و حقانيت مسيح گواهيت بدهد او را تصديق بکند و چون سيادت و بزرگي قوم را دارا است ديگران هم تبعيت کنند و مصدق مسيح باشد اما اساس کار را که قرآن نقل مي‌کند اين است که ?إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي? من مي‌خواهم ولي داشته باشم که ?يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ? اين سلسله نبوت و ولايت و رهبري مردم قطع نشود لذا ?هُنالِكَ? نقشي دارد ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? تأنيث اين طيبه هم به مناسبت کلمه ذريّه است ذريّه هم بر مذکر هم بر مؤنث هم بر يکي هم بر جمع هم بر بلافصل هم بر مع الفصل اطلاق مي‌شود همه اقسام ششگانه را ذريّه مي‌گويند ?إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? که معنا شد آن‌گاه چه در اين آيات سوره? «آل عمران» چه در آيات سوره? «مريم» آن مي‌گويد ?فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً? شمارش اين عجزها در دعا يا در حين دريافت بشارت اين نه براي آن است که استبعادي در کار باشد اين شماره عجز که من رد حد فرتوتي‌ام که پيري به من رسيد اوايل من پير شده بودم بعد پيري به سراغ من آمد يا ?كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً? اين حالا وقتي يک پيامبر مي‌گويد اينها همه و همه نشانه آن است که من مي‌دانم با اين که علل و عوامل مادي رساني است تو قدرت آن را داري لذا جا براي توقع است اينها نه استبعاد است و نه نشانه يأس اينها بيان شکر است يعني و بيان قدرت حق است گاهي انسان خدا را به وصف ثبوتي حق مي‌ستايد گاهي خدا را به عجز خود مي‌ستايد گاهي مي‌گويد تو قادري تو عليمي‌تو حکيمي‌گاهي مي‌گويد من زليلم برده‌ام بنده‌ام که ?وَلاَ يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَلاَ حَيَاةً وَلاَ نُشُوراً مشورا? هر دو عبادت است و در دعا لازم است گاهي جمع هر دو لسان است گاهي اکتفا به «احد اللسانين» اين که اظهار کوچکي مي‌کند دارد ادب دعا را رعايت مي‌کند و آن که عظمت حق را بر زبان جاري مي‌کند دارد ادب دعا را رعايت مي‌کند وگرنه اين چنين نيست که زکريا بگويد که ?إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي? دارد پيشنهاد مي‌دهد که کار سخت است اين طور که نيست بنابراين اينها همه نشانه عجز است مطلب مهمي‌که در اين مسئله است چه در اين قسمت از آيات سوره? «آل عمران» و چه در سوره? مبارکه? «مريم» اين است که سؤال بلاواسطه است جواب مع الواسطه راه توحيد هم همين طور است يک موحد فقط و فقط خدا را مي‌خواهد حالا خدا سه‌گونه جواب مي‌دهد يا بلاواسطه يا من وراء حجاب يا واسطه رسول هيچ کس حق ندارد در دعا و نيايش هم سه گونه با خدا سخن بگويد توحيد اصيل آن است که از طرف بنده نيايش مستقيم باشد از طرف ذات اقدس الهي پاسخ دادن سه گونه است حالا يا بلاواسطه است يا من وراء حجاب است يا با فرستادن يک پيک است لذا از اين طرف مي‌بينيم دعا بلا واسطه است رب رب رب از آن طرف مي‌بينيم فرشته‌ها جواب مي‌دهند چون ?وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ? که در آخر يکي از اين حواميم است يعني ذات اقدس الهي با يکي از اين سه راه به عنوان منفصله مانعة الخلو با بنده‌ها حرف مي‌زند کار خدا حرف خدا است اين خطبه هم در نهج البلاغه هم خوانده شد که با صوت يسمع و نداي يقرق و امثال ذلک نبود حرف خدا کار خدا است خدا يک کاري که کرد با انسان حرف زد خب اين «انما كقوله فعلٌ» يا «كلامه فعل» اين جمله در نهج البلاغه نبود اما آن جمله در نهج البلاغه بود که وقتي ذات اقدس الهي حرف مي‌زند «لاَ بِصَوْتٍ يَقْرَعُ، وَ لاَ بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ» و مانند ذلک نه نيست خب از اين طرف هيچ کسي حق ندارد که اين وسائط را بخواهد وسائط را به عنوان واسطه پيش ذات اقدس الهي مي‌برد خدا را قسم مي‌دهد به حرمت اين وسايط که خدا انجام بدهد اين معني‌ توسل است ديگر ما که به عترت طاهره(عليهما السّلام) متوسل مي‌شويم مي‌گوييم خدايا اينها را ما شفيع انجام داديم اينها وجيه‌اند پيش تو تو را به اينها قسم اين مشکل را حل کن بلاخره از خدا مي‌خواهيم از طرف بنده که راه سه تا نيست يکي است از طرف ذات اقدس الهي خودش صلاح مي‌داند حالا يا مستقيماً جواب مي‌دهد يا من وراء حجاب جواب مي‌دهد يا فرستاده و فرستاده‌هايي را اعزام مي‌کنند لذا از اين طرف دعاي زکريا بلاواسطه است از آن طرف جواب مع الواسطه.
مطلب بعدي اين است که مبادا کسي بگويد که حالا که خدا سه تا راه جلوي ما باز کرد فرمو:د ?وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ? ما هم مختاريم با يکي از اين سه راهها با خدا سخن بگوييم اين چنين نيست فرمود شما اگر ‌خواستيد با ما حرف بزنيد يک راه داريد ?إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ? فرمود شما بخواهيد حرف بزنيد من از هر واسطه‌اي به تو نزديک‌ترم تو حق نداري از سه راه وارد بشوي تو فقط مؤظفي از يک راه وارد بشوي ?إِيَّايَ فَاعْبُدُونِ? ?إِيَّايَ فَارْهَبُونِ? ?الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ? همه‌اش ضمير متکلم وحده است مرا بخوانيد و مانند آن
پرسش:...
پاسخ: «لا يأتي علي الله رضاكم» ديگر بله بعد در کنارش هم به خدا عرض مي‌کند خدايا اگر ما بهتر از اين خاندان وسايطي مي‌داشتيم «لجعلتهم شفهاء» اما خب ندارم تمام حرفها با خداست در همان پايان آن زيارت نوراني جامعه هست.
پرسش:...
پاسخ: همين به همان جا دارد که خدايا من اينها را شفيع قرار خواهم داد که «لو وجدتهم اقرب اليك» اگر غير از اينها را من اقرب مي‌ديدم آنها «لجعلتهم شفهاء» اما خب ندارم کار به دست توست و بلاغير از اين طرف ما مؤظفيم از خدا بخواهيم حالا به اسماي حسني سوگند بدهيم به کلمات اوليا سوگند بدهيم که اسماي حسني هم مظاهرش همين خاندانند و امثال ذلک از اين طرف هيچکس وظيفه ندارد از غير خدا بخواهد راه يکي است و بلاغير اما از آن طرف ذات اقدس الهي از سه راه جواب مي‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: بله پاسخ که معلوم است که مع الواسطه است يا بلاواسطه پاسخ سه جور است اما سؤال يک جور است.
پرسش:...
پاسخ: نه واسطه که معنايش اين است که مستقل نيست غرض اين است که ما داريم با خدا تنگاتنگ سخن مي‌گوييم خدا به ما از همه اين وسايط نزديکتر است ولي به ذات اقدس الهي عرض مي‌کنيم اينها وسايط ما هستند اينها شفعا ما هستند به خدايي که به ما از اينها نزديکتر است عرض مي‌کنيم «لو وجدتهم اقرب اليك لجعلتهم شفهار» اينها منتها البته باذن الله خودش به ما فرمود که اينها وسايط فيض‌اند و امثال ذلک
پرسش:...
پاسخ: اينها اعتقاداً و خلقاً و عملاً آدم معتقد به ولايت تکويني اينها است قرار داد که نيست روابط که نيست اينجا روابط عين ضوابط است واقع انسان معتقد است ما الان شبانه‌روز داريم با ولايت تکويني نظام کار مي‌کنيم ديگر الان اگر کسي سردش است مي‌رود كنار روبروي آفتاب يا اگر خواست مطالعه کند در را باز مي‌کند که از نور آفتاب استفاده کند يکي تشنه شود چه کار مي‌کند آب مي‌خورد اين توسل به آب براي رفع عطش يا توسل به شمس براي رفع ظلمت اين توسل به مجاري فيض است اين خاندان که به مرتب از شمس و قمر بالاتر است خب انسان مي‌رود حرم وقتي مي‌رود حرم مثل اينکه رفته پيش آفتاب چه طور است اگر کسي در را باز بکند از آفتاب بخواهد نور بگيرد که مطالعه بکند کسي اشکال نمي‌کند مي‌گويد آقا خد هست چرا از آفتاب نور مي‌گيري مي‌گويد خدا اين را وسيله قرار داده حالا اگر کسي تشنه شد دارد آب مي‌خورد مگر مي‌شود اشکال کرد آقا تشنه هستي چرا آب مي‌خوري خدا هست خدا اين را يک وسيله قرار داد کسي که حرم مي‌رود همين است معنايش آنها که به مراتب بالاتر از اين اجرام سماعي‌اند اين معني توسل است اما اگر يکسي آب مي‌خورد موحد که باشد کنار سفره که نشسته وقتي نان مي‌خورد سير مي‌شود آب مي‌خوره سيراب مي‌شود مي‌گويد ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ? حرف ابراهيم خليل‌الله را دارد(سلام الله عليه) ملحد که باشد خيال مي‌کند اين نان و آب سير کرده موحد که باشد مي‌گويد مطعم حق است ساقي خدا مطعم خدا ?يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ? دعاي امام سجاد(سلام الله عليه) کنار سفره که نشست «الحدلله الذي اطعمني و اكرمني» و كذا و كذا و كذا موحد هرگز نمي‌گويد آب من را سير کرد که نمي‌گويد نان من را سير کرد که موحد همان طوري که وقتي تشنه است آب مي‌خورد گرسنه است نان مي‌خورد حرم هم برود به اين قصد اين چنين نيست که آنجا بشود اعتبار و نان و آب بشود تحقيق که انسان وقتي که آب مي‌خورد معتقد است اين جزء عقايد علمي‌اوست عقايد ايماني او اعتقاد علمي‌دارد که بلاخره آب رفع عطش مي‌کند يک چنين اعتقاد ايماني هم درباره حرم لازم است آن‌گاه از اين طرف يک موحد تمام کارها را مستقيماً از خدا مي‌خواهد اينها را وسايل مي‌بيند و وسايط اما از آن طرف ذات اقدس الهي مخير است تا چه طور را جواب بدهد و اما اينکه گفته شد در پايان آن سوره است که خدا سه جور جواب مي‌دهد نه يعني گاهي خودش جواب مي‌دهد گاهي از وراء حجاب به او جواب مي‌رسد گاهي اين پيکها مشکل حل مي‌کنند نه در همان آيه هم دارد که هر سه راه را خدا به عهده مي‌گيرد در هر سه جا خدا جواب مي‌دهد منتها اگر تفاوتي است در گيرنده است گيرنده گاهي خدا را مشاهده مي‌کند اين همان است که ?دَنَا فَتَدَلَّى? و امثال ذلک مي‌شود که مي‌فهمد بلاواسطه است گاهي من وراء حجاب دريافت مي‌کند حجاب را مشاهده مي‌کند گاهي پيک حق را مشاهده مي‌کند در اين قسم دوم و سوم حق را نمي‌بيند واسطه را مي‌بيند وگرنه اين‌چنين نيست که در آن طرف هم در قسم دوم يا در قسم سوم حق اعطا نکند اين وسايط را اعطا بکند اين طور نيست لذا در اين جريان زکريا(سلام الله عليه) از اين طرف مستقيماً دعاي طرف است از آن طرف جواب مع الواسطه است از اين طرف سخن از رب رب رب از آن طرف سخن از ?نَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ? است از اين طرف بلاواسطه بايد دعا بکند از آن طرف مع الواسطه جواب مي‌آيد از اين طرف عرض كرد ?رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? از آن طرف جوابي که مي‌شنود اين است كه ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ? حالا گروهي از ملائکه جواب دادند چه اين که ظاهر اين کلمه ملائکه با آن الف لامي‌که دارد نشانه آن است يا زعيم ملائکه که يک نفر است جواب داد و اين جواب زعيم ملائکه را به ملائکه اسناد دادند در بعضي از بخشهاي اين قصه که ضمير مفرد است لذا شايد به شهادت آن بخش اين قسمت را که فرمود: ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ? اين چنين معنا کردند که «فناداه زعيم الملائكه» يا «احدٌ منهم» گاهي حرف يکي را به جماعت اسناد مي‌دهند مثل ?قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ? که مثلاً آن مسئول يا ابن مسئول که گفت ?قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ? «قال لهم الناس واحد من الناس» گفته بود نه همه مردم حرف آن يکي را چون ديگران مي‌پذيرفتند لذا خدا به همه مثلاً اسناد داد آنجا يک نفر گفت خدا به ناس اسناد داد اينجا هم مثلاً يک فرشته از طرف خدا پيام آورد خدا به فرشته‌ها اسناد داد چون موارد ديگر ضمير مفرد است گاهي هم ممکن است گفته شود به اين که اين نداي اولي که به عنوان بشارت است گروه فراواني بشارت آوردند آن‌گاه که سؤال و جواب بعدي بين زکريا(سلام الله عليه) به آنها برقرارمي‌شود پاسخگوي يک نفر است در سوره? «مريم» پاسخگوي يک نفر است در همين جا هم پاسخگوي يک نفر است ولي بشارت دهنده چند نفر جمع هر دو ممکن است بين هر دو ممکن است
پرسش:..
پاسخ: ?نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ? درباره منافقين است ان شاءالله ما اين‌چنين نيستيم ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ? حالا اين محراب يا همان مکان حرب است که مصلاست يعني وسيله جنگ با شيطان يا منظور همان مقصوره و اتاقکي است که با پله ها و نردبان وارد گردند بلاخره مشغول نماز بود در حال نماز فرشته‌ها از دور ندا دادند اينها که مي‌گيرند مي‌فهمند صدا از دور مي‌رسد يا از نزديک نجواست يا نداست اينها گيرنده‌ها مي‌فهمند ?أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ? در اين بشارت مشخص شد که اين يحيي است گويا حالا شايد قبلاً او مي‌دانست که در بين سلسله انبيا فردي است به نام يحيي و اين در کودکي نمي‌ميرد و زنده مي‌شود و فضائلي چند دارد که در بحث ديروز گذشت حالا اين بين اين دعا و آن بشارت چقدر فاصله شد در اين قسمت نيست اما دعا بعد از جريان مشاهده کردن آن کرامت مريم بود اما بين آن دعا و بين اين بشارت چه قدر فاصله بود مشخص نيست گرچه اين کلمه فاء نشان مي‌دهد که فاصله‌اي در کار نبود چون دارد که ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ? قهراً مي‌توان حساب کرد که اين دعا زود مستجاب مي‌شد منتها استجابتش به تبشير بود اما ميلاد يحيي که عمل به اين بشارت است او چه موقع انجام گرفت شايد طول کشيد اگر اين دعا را در همان دوران کودکي مريم گفته است يعني ?كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمَحْرَابَ? ناظر به کودکي مريم باشد که در زمان کودکي اين نوع کرامت را ديد بعد تشويق شد که از خدا فرزند طلب کند اين دعا در کودکي بود اين بشارت هم در کودکي مريم بود چون دارد ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ? ظاهرش اين است که بلافاصله است اما عمل به اين بشارت چه موقع بود آن بعدها است به شهادت اين که آن قصه‌هايي که نقل مي‌کنند که يحيي در رحم مادرش و عيسي? در رحم مادرش(عليهما السّلام) يکديگر را که مي‌ديدند يحيي خضوع مي‌کرد در برابر عيسي بلاخره فاصله بين يحيي و عيسي(عليهما السّلام) کم بود حالا يا شش ماه بود يا يک قدري بيشتر معلوم مي‌شود به اين که بين عمل به اين بشارت با خود تبشير يک زماني فاصله شد اگر اين ?هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا? اين دعا در آن دوران بلوغ مريم(عليها السّلام) باشد يعني آن اوايل به طور عادي اين کودک رشد کرد وقتي سن بالغ شد و او به نيايش و دعا پرداخت و کرامت الهي را در آن سن تحصيل کرد و روزي‌هاي غيبي را در آن سن تحصيل کرد آن‌گاه دعا هم همان زمان بود بشارت هم همان زمان بود عمل به بشارت هم در همان ايام اين بايد البته از شواهد ديگر استفاده بشود اين سه چيز فاصله‌شان کم است يعني مشاهده کرامت و دعا و دريافت بشارت اين سه چيز مقارن هم است نزديک هم اما مشاهده کرامت چه موقع بود آن يک بحث جدايي دارد اگر مشاهده کرامت در همان دوران خردسالگي مريم بود همان دوران هم دعا بود و همان دوران هم دريافت بشارت آن‌گاه عمل به اين تبشير فاصله شد و اگر اين کرامت در دوران بلوغ مريم بود دعا هم در همان زمان بود دريافت بشارت هم در همان زمان بود عمل به بشارت هم در همان زمان آن چهار مطلب در کنار هم قرار مي‌گيرد ?فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ? اين حصور بودن براي او به عنوان يک کمال است صالحين در قرآن دو قسم است يک قسم صالح مصطلح نظير آنچه که در سوره? «نور» بيان فرمود در آيه? 22 سوره? «نور» اين است که ?وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ? اين يک صلاح عرفي است که اين‌گونه از صالحين بر خيلي از افرد اطلاق مي‌شود يک صالحين ديگري است که براي همگان در دنيا حاصل نيست عده اي در قيامت جزء صالحين خواهند شد در سوره? مبارکه? «بقره» جريان حضرت ابراهيم گذشت که فرمود: ?لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ? آن صالحين مقامي ‌بس عظيم دارند که در قيامت ابراهيم خليل(سلام الله عليه) جزء آن گروه خواهد بود و اين صالحيني که مقام عظيم دارند مورد دعاي يوسف(سلام الله عليه) است که ?تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ? يا مورد دعاي سليمان هم هست که در آيه? نوزده سوره? «نمل» دارد که ?فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ? اين گروه يک صالحين مخصوص‌اند که گوهر ذاتشان به مقام صلاح بار يافت گرچه ساير انبيا صالح‌اند در بسياري از موارد فرمود: ?كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ? و امثال ذلک و آنها را به عنوان صالحين مي‌شمارد در سوره? مبارکه? «انبيا» وقتي نام عده اي از انبيا را مي‌برد مي‌فرمايد: ?وَإِسْماعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ? بعد ?وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ? اما اين صالحيني که اين‌جا محل بحث است يک صالحين برتري است خلاصه اما در جريان حضرت يحيي که فرمود: ?وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ? يک گوهر صالح است که فوق اين صالحين مصطلح است حالا تا برسيم به جوابي كه دريافت مي‌كند.
«و الحمد لله رب العالمين»