موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه116

مدت زمان: 45:14 اندازه نسخه كم حجم: 4.91 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.64 MB دانلود


اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
?وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ?42? يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ ?43? ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ?44?
اينكه فرشته‌ها با مريم(عليهم السّلام) گفت و گويي داشتند در او ترديدي نيست الا اينكه آيا اين گفت و گو مستلزم نبوت اوست يا نه بين اهل تفسير اختلاف است بعضي از مفسران اهل سنت اصراري دارند كه مريم(عليها السّلام) جزء انبياست و داراي نبوت است بعضيها اين استدلال را به دو دليل رد كردند كه خلاصه آن دو دليل در بحث قبل اشاره شد دليل اولشان اجماع است كه ادعاي اجماع مي‌كنند كه غير از مرد كسي به مقام نبوت نرسيد دليل دوم آيه? سوره? «نحل» و سوره? «يوسف» است كه ?مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم? در تفسير آلوسي اين دو دليل رد شد دليل اول را اين چنين رد كردند كه شما براي تثبيت مدعاي خود در مورد خلاف به اجماع تمسك كرديد شما گفتيد كه اجماع براي اين است كه زن پيامبر نشده است و نمي‌شود در حالي كه درباره? نبوت مادر موسي و امثال ذلك اختلاف هست نبوت هاجر اينها كه با فرشته‌ها سخن گفتند سخنان فرشته‌ها را شنيدند درباره? نبوّت اينها اختلاف است شما در مورد اختلاف و اجماع تمسك كرديد و اما دليل دومتان اخذ از مدعاست يا اعم از مدعاست از يك نظر زيرا آيه? سوره? «نحل» و سوره? «يوسف» رسالت زنها را نفي مي‌كند و رسالت بعد از نبوت است يك كار اجرايي است يعني كسي كه داراي شريعت است اگر مامور ابلاغ باشد و پيك حق باشد به جامعه برساند اين سمت را رسالت مي‌گويند و آيه? سوره? «نحل» يا سوره? «يوسف» كه دارد ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم? نشانش آن است كه مردها فقط به مقام رسالت مي‌رسند زن به مقام رسالت نمي‌رسد اما دليل نيست بر اينكه زن به مقام نبوت نمي‌رسد البته هر كس كه رسول هست حتماً بايد نبي هم باشد و اما اگر كسي نبي شد لازم نيست رسول باشد لذا آن جمله معروفي كه از رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است «الي نبي وعدي» نفي رسالت را هم به صورت روشن به همراه دارد چون وقتي نبوت نفي شد رسالت كه فرع بر نبوت است آن هم يقيناً منتفي است اين خلاصه? سؤال و جوابي كه در تفسير آلوسي آمده است اما بايد عنايت كرد كه صرف ديدن فرشته و شنيدن حرف فرشته‌ها نشانه? نبوت تشريعي نيست اگر هم دليل منكران ضعيف باشد دليل مثبتان هم تام و قوي نيست زيرا اين نبوت اعم از نبوت انبائي و نبوت تشريعي است ولي از اين جمله ?يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? شايد بتوان حكم تشريعي را استفاده كرد اين هم در حد احتمال جواب اين احتمال هم آن است كه يك وقت وحي مي‌آيد به حكم اين معلوم مي‌شود شريعت است يك وقت وحي مي‌آيد به فعل اين معلوم نيست شريعت باشد شايد تسديدي و تاييد باشد گاهي به عنوان شريعت است گاهي به عنوان عمل به شريعت جعل شده است بيان ذلك اين است كه يك وقتي وحي مي‌آيد كه به مردم ابلاغ بكن نماز بخوانند و روزه بگيرند نظير ?أَقِيمُوا الصَّلاَةَ? يا ?أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ? اين يك وحي تشريعي روشن است يك وقت وحي به فعل متعلق است نه به حكم وحي نمي‌آيد به ?أَقِيمُوا الصَّلاَةَ? يا ?أَتِمُّوا الصِّيَامَ? يا ?لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ? و امثال ذلك وحي به فعل تعلق مي‌گيرد مثل ?سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى? ?فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكالْعَظِيمِ? و مانند آن كه به فعل امر مي‌شود در اينگونه از موارد ممكن است كه به نحو تشريع باشد چه اينكه آنچه كه به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است اين چنين است گاهي ممكن است وحي تشريعي نباشد وحي تسديدي و توفيقي و تاييدي باشد نظير آنچه كه به ائمه مي‌رسد خواه به ائمه عترت طاهره(عليهم السّلام) خواه به امامان پيشين مثل اينكه فرمود ?أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ? اين وحي فعل مستلزم تشريع نيست ما از راه وحي به آنها رسانديم اين كار را بكنيد اين وحي تسديدي است كه ?أَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ? است نه وحي تشريعي درباره? گروه خاصي فرمود ?أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ? كه درسوره? «مجادله» است اين تعيير غير از تشريع است بنابراين درباره? ائمه خواه ائمه? عترت طاهره كه آيات ناظر بر آنها نيست خواه ائمه? پيشين درباره? آنها مي‌فرمايد «و جعلناهم أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلى الْخَيْرِ» و همچنين فرمود ?وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ? يك وقت انسان در خودش علاقه به نماز پيدا مي‌كند نماز را دوست دارد اين معلوم مي‌شود يك عنايت خاص الهي است يك وقت به عنوان اينكه ?أَقِيمُوا الصَّلاَةَ? تكليف واجب است و اگر نماز نخواند جهنم مي‌رود نماز مي‌خواند اين معلوم مي‌شود از آن وحي تسديدي بهره‌اي نبرد اگر انسان در خودش لذت نماز خواندن را و علاقه به نماز را پيدا كرد معلوم مي‌شود يك سروش غيبي به جانش رسيده است كه انسان علاقه پيدا مي‌كند كه فلان كار را انجام بدهد اين فوراً بايد قدر او را بداند كه اگر اين كلام را زود اطاعت نكرد و زود امتثال نكرد ممكن است كه فيض برگردد در تصميمهاي خير گفتند عجله كنيد و اما در كارهاي متعارف نه كار خير را اگر در قلب شما گرايشي پيدا شد زود امتثال بكنيد اين معلوم مي‌شود از جاي ديگري با شما دارند سخن مي‌گويند ?وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ? وحي به اقامه? نماز غير از امر به ?أَقِيمُوا الصَّلاَةَ? است پس وحي فعل گاهي ممكن است همراه با تشريع باشد نظير ?سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى? و مانند آن كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود «اجعلوها في سجودهم» يا ?سَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ? فرمود «اجعلوها في ركوعهم» و امثال ذلك گاهي ممكن است كه به عنوان تاييد و تسديد باشد نه تشريع نظير ?أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ? درباره? مريم(عليها السّلام) وحي تشريع نيامده كه ابلاغ بكن البته آن مورد ادعاي مدعيان نبوت هم نيست اما وحي امر به فعل است كه اين كار را بكن نظير ?سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى? ?سَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ? يا ?مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ? اين هم احتمال تشريع را در بر دارد هم احتمال تسديد و توفيق را اگر كسي خواست برهان اقامه كند بگويد كه اينگونه از زنان نظير مريم(عليها السّلام) به مقام نبوت نرسيد اين بايد برهان تام عقلي يا نقلي اقامه كند برهان عقلي در مسئله نيست بلكه به عكس است زن مي‌تواند به مقام ولايت كامله برسد اما برهان نقلي هست كه به مقام رسالت نمي‌رسد رسالت چون كار اجرايي است اما آيا زن مي‌تواند داراي نبوت تشريعي ياشد براي خودش يا براي چند زن اگر يك كسي خواست برهان اقامه كند دعوايي داشت در اين زمينه بايد برهان نقلي اقامه كند.
پرسش:...
پاسخ: اينها از يك نظر وحي‌اند از يك نظر الهامند فرقي ندارند فرق جوهري بين وحي الهام در اين بخش نيست.
پرسش:..
پاسخ: الهام به وسيله? فرشته‌ها مي‌شود آن آيه? سوره? «يوسف» و «نحل» رسالت را مخصوص انبيا دانست ?وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم? اما آيا آن دو تا آيه اطلاق دارد كه حتي رسالت نسبت به زنان را هم مخصوص مرد بداند يعني زن نمي‌تواند پيغمبر زنان باشد يا نه بر فرض اطلاق داشته باشد رسالت را مخصوص زن مي‌داند اما نبوت تشريعي كه براي خود صاحب شريعت باشد و احكام شريعت خود را از ذات اقدس الهي به وسيله? فرشته‌ها دريافت كند اين را شامل نمي‌شود و اگر كسي مدعي نفي اين بود بايد دليل خاص اقامه كند.
پرسش:...
پاسخ: نه احتمالش هست نه از اين وحي‌هاي تشريعي ?يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? كه دستور به اعمالب شريعت است ممكن است از باب وحي تشريعي باشد كسي بخواهد به ضرس قاطع نفي كند كه بگويد مريم(عليها السّلام) پيغمبر نبود اين برهان مي‌طلبد در تفسير قرطبي از عده زيادي نقل مي‌كند كه مريم(عليها السّلام) داراي مقام نبوت بود كه اين به عنوان قول افراطي در بحث روز قبل گذشت در تفسير آلوسي هم مي‌گويند شما نمي‌توانيد با ادعاي اجماع در مورد خلاف يا با نفي رسالت كه اعم از نبوت است مسئله? نبوت را از مريم(عليها السّلام) سلب كنيد بنابراين نمي‌شود به ضرس قاطع گفت او پيامبر نيست مگر اينكه دليل خاص دلالت كند دليل نقلي البته چون دليل عقلي بر ... اقامه نشده و نمي‌شود. اين ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? رواياتي در اين باب هست كه بعضي از اين روايات خوانده شد و بعضي از روايات هم در بحث امروز خوانده مي‌شود و از مجموع آن روايات برمي‌آيد كه اگر فاطمه زهرا(صلوت الله عليها) سيده نساءالعالمين باشد چه اينكه هست مخالف با ظاهر آيه نيست چون اگر آيه اين بود كه «يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ طَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ» اين ظاهرش آن است كه او صفه خداست نسبت به همه? زنان عالم اما چون كلمه اصطفي تكرار شد معلوم مي‌شود يكي نفسي است و ديگري نسبي است و مانند آن، آن اولي مربوط به فضائل خود مريم(عليها السّلام) است در معارف عقلي و فضائل اخلاقي اين دومي ‌مربوط به آن چهره? تاريخي است يك كاري خدا درباره? مريم كرد كه نسبت به احدي نكرد و آن اين است كه بدون همسر مادر پيغمبر شد اين حق است در اين كار مريم(عليها السّلام) خصيصه‌اي دارد كه احدي ندارد و اين دلالت ندارد بر اينكه مريم اعلم و افضل و اتقاي از صديقه تعالي(سلام الله عليها) است بعد از خواندن آن روايات اين جمع هم روشن مي‌شود در تفسير آلوسي مي‌گويد كه بعضيها خواستند بگويند عايشه مثلاً فضيلت دارد يا مثلاً در درجه برتر هست براي اينكه درباره? او آمده است كه «خضوع ثلث ادينكم من الحميرا» ايشان مي‌گويد بر فرض اين چنين روايت صحيح باشد اين روايت دلالت دارد بر اينكه دو ثلث دينتان را از عايشه بگيريد چون ذات مقدس رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌دانست به اينكه زهرا(صلوات الله و سلام و عليها) زود رحلت مي‌كند و اگر مي‌دانست كه فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) مي‌ماند مي‌فرمود «خضوع دينكم كلهه من فاطمه» اين حرف از يك عالم سني اينها چون اهل تحقيق‌اند بلاخره در برابر ادله كه قرار مي‌گيرند ناچار اين چنين سخن مي‌گويند مي‌گويد به اين دليل فضيلت حميرا نيست براي اينكه مي‌دانست مي‌ماند بلاخره و اگر مي‌دانست كه فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) مي‌ماند مي‌فرمود همه? دينتان را از فاطمه بگيريد بعد مي‌گويد چگونه كسي كه «بضعه روح الكل و سيد الكل» است «كيف يعادلها عهد من النساء» اين مضموم كسي كه پاره? تن افضل الاولين و الآخرين است چگونه زني مي‌تواند همتاي او باشد خب اينها سخنان مرحوم شيخ طوسي و مرحوم امين الاسلام از علماي خاصه نيست حرفي است كه آنها با اين اصرار دارند بگويند.
پرسش:...
پاسخ: آنها قرينه‌ايست بر اين كه چون روايات ديگري هم در تفسير طبري و و امثال طبري در فضيلت عايشه حالا به هر وسيله اي بود نقل شده است ايشان مي‌گويند منظور اوست و مناجاتهايي كه خود زهرا(سلام الله عليها) از رسول خدا داشت اين نشانه? فضيلت اوست كه بعضي از مناجات را خود اين عايشه نقل ‌كرده است آنطوري كه در تفسير طبري آمده حالا آن بخش از آن رواياتي كه اين جمع بندي را توجيح مي‌كند مي‌خوانيم از اينكه دوباره كلمه يا مريم را فرشته‌ها تكرار كردند معلوم مي‌شود كه حكم جديدي است ?يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ? يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? تو را هم در مقابل آن اصطفي و تطهير تو هم دائم الخضوع باش و در حال سجده باش و در حال ركوع باش قنوت همانطوري كه در آيه? 116 سوره? مباركه? «بقره» بحث مبسوطش گذشت يك خضوع دائم است و هر موجودي در برابر خدا قانت و خاضع است ?وَقَالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاواتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ? كه آيه? 116 سوره? «بقره» بود يعني سراسر جهان و موجودات عالم امكان قانت و خاضع‌اند گذشته از آن خضوع و قنوت عمومي ‌انسانهاي خاصي هم پيدا مي‌شود كه داراي اين وصف قنوت‌اند نظير آنچه كه در اواخر سوره? مباركه? «نحل» آيه? 120 درباره? حضرت ابراهيم آمده است كه ?إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ حَنِيفاً وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ? اين ?اقْنُتِي لِرَبِّكِ? يعني همان روش ابراهيم را داشته باش كه براي خود قنوت داشته باشي و خضوع دائم المستمر داشته باشي و اهل سجود و ركوع باش سيدنالاستاد(رضوان الله عليه) احتمالي دادند كه اگر آن احتمال را بتوان تصويب كرد يك احتمال لطيفي است ولي خودشان توجه داشتند فرمودند اين احتمال با خفا ابداع شده است و آن احتمال اين است كه در آيه ? قبل سه فضيلت و سه بشارت به مريم داده شد يكي ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ? دوّمي‌?وَطَهَّرَكِ? سوّمي‌?وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? در مقابل آن سه فضيلت سه حق شناسي هم لازم است ?يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ? يكي ?وَاسْجُدِي? دو ?وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? اگر بتوان اين سه حق شناسي و بندگي را در مقابل آن سه عنايت و اعتاي الهي توجيح كرد يك لطيفه? خوبي است و اما توجيح‌اش كار آساني نيست لذا ايشان فرمودند به اينكه «علي خفاء» بيان ذلك اين است كه درباره اصطفاي اول ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ? اينهم فرمود ?يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ? قنوت و خضوع لازمه? صفه بودن است اينجا ديگر سخن از مع القانتين نيست چون اصطفي اصطفاي نفسي است و قنوت هم يك عبادت شخصي است قسم دوم ?وَطَهَّرَكِ? كه طهارت هم يك امر نفسي است سجود و خضوع شخصي را هم در مقابل او قرار داد نفرمود «وسجدي مع الساجدين» اما قسم سوم كه يك اصطفاي نسبي است و جمعي را در بر دارد ?وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? چون نسبت به ديگران افضل هستي در آن مقابل فرمود ?وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? و اين ?وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? هم نه يعني نماز جماعت بخوان بلكه با راكعين باش منتها طوري با راكعين باش كه افضل از ديگران باشي قنوت و سجودت اختصاصي است و ركوعت ?مَعَ الرَّاكِعِينَ? باش علي اي حال توجيح‌اش به يك خفا نيست اما اگر يك رابطه‌اي برقرار بشود خالي از لطافت نيست.
پرسش:...
پاسخ: چه تشريع باشد چه تسديد بلاخره بايد هماهنگ آن سه فضيلت باشد در آيه? قبل سه فضيلت ذكر شد در آيه? بعد سه تكليف بايد هماهنگ آن باشد بعد مي‌فرمايد ?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ? آنچه را كه ما درباره? حضرت مريم براي شما بازگو كرديم حرفي نيست كه در كتابهاي ديگر باشد اين اخبار غيبي است به دو دليل اين حرفها حرفهاي تازه است و اخبار غيبي است يك اينكه اين خبرهاي متقن در كتابهاي اهل كتاب هم نيست بخشي اصلاً نيست بخشي هم به صورت تحريف شده است و دليل ديگر اينكه اصولاً شما در بين امييّن به سر برديد و مي‌بري نه خودت مكتب رفتي نه قومت آگاه بوده‌اند به اين دو دليل معلوم مي‌شود اين حرفها مستقيماً از ناحيه غيب به تو رسيده است از كتاب اهل كتاب نصيب تو نشده حرف مرحوم كاشف القطا(رضوان الله تعالي عليه) حرف بسيار لطيفي است اين بزرگوار در همان كتاب شريف كشف القطا مي‌فرمايد اگر اسلام نبود و اگر قرآن نبود اثري از مسيحيت و يهوديت در روي زمين نمي‌ماند زيرا مسيحيت و يهوديت تحريف شده تورات و انجيل و محرف كه ـ معاذالله ـ مريم(عليها السّلام) را عزرا نمي‌دانند تهمتهاي ناروايي به اين مطهره نسبت مي‌دهند و بعضي از انبيا را به كشتي حق بردند و خيلي از آلودگيها را به ـ معاذالله ـ و بعضي از انبيا(عليها السّلام) را اسناد دادند اين يك كتابي نيست كه با پيشرفت علم بماند و يك ديني نيست كه عاقل و فرزانه او را قبول كند قهراً[ناگزير] منزوي مي‌شد و از بين مي‌رفت وقتي كه قرآن آمد انبيا را به عظمت معرفي كرد مريم را به عصمت ستود او را به عزرا بودن مطهره بودن صفه بودن معرفي كرد عيسي و موسي را به اوج انسانيت رساند اينها را معصوم معرفي كرد معارف توحيدي را در حد اعلا تشبيه مي‌كرد آنگاه مرز ربوبيت مشخص شد مرز نبوت مشخص شد محدوده رسالت مشخص شد درجات وحي و الهام مشخص شد دامنه مريم(عليها السّلام) تطهير شد و اين اديان آسماني را سرپرستي كرد بازسازي كرد در حقيقت و نوسازي كرد و اينها را حفظ كرد و اينها مي‌ماند حالا و اگر قرآن نبود چون اين اديان اولاً يكي پس از ديگري تحريف شده بود و آن هم در اختيار كليسا بود و روزانه تحريف مي‌شد الان كه شما مي‌بينيد الان مي‌بينيد به اينكه مراكز مذهبهاي اهل كتاب بي ارتباط با دستگاهها نيستند يعني اين مسيحيت آمريكايي و اين يهوديت آمريكايي است كه بعد كم كم، كم كم نفوذ كرده به صورت اسلام آمريكايي درآمده به بيان امام(رضوان الله عليه) آنها ديدند مسيحيت را مي‌شود آمريكايي كرد يهوديت را مي‌شود آمريكايي كرد خيلي از كارها را مي‌شود به دست اسقف و كشيشها انجام داد و انجام دادند لذا اصراري داشتند كه سميناري در آمريكا طرح كنند به عنوان اسلام شناسي تا قبل از صد سال و اين حرف مرحوم كاشف القطا از آن غرر حرفهاي آن بزرگوار است كه اگر قرآن نبود دين در روي زمين نمي‌ماند با اين پيشرفتهايي كه علم دارد و فهم بشر رشد مي‌كند هرگز آن مسيحيت و يهوديت و تحريف شده را نمي‌پذيرند لذا ذات اقدس الهي مي‌فرمايد آنچه كه ما درباره? مريم گفتيم درباره? زكريا گفتيم درباره? مادر مريم گفتيم حرف تازه اي است خلاصه ?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ? اولاً در كتابهاي آنها نيست در فرض باشد تو و قومت اهل مطالعه كتابها نيستي مسائل وقتي خيلي مهم و حساس باشد قرآن مي‌فرمايد اين خبر غيب است كه ما داريم مي‌گوييم تو در آن صحنه نبودي ولي ما اين جريان را برايت بازگو كرديم ?مَا كُنتَ ثَاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ? ولي جريان مدين اين است ?مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ? ولي جريان وحي يابي موساي كليم اين است ?وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ? جريان اين است ?إِذْ يَخْتَصِمُونَ? جريان اين است اين صحنه‌هايي كه يكي پس از ديگري مي‌فرمايد تو نبودي آن وقت ولي قصه‌شان اين است و اين حرفها را من مستقيماً از عالم غيب دارم براي تو گزارش مي‌دهم ?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ? و اگر چنانچه اين حرفها خداي نكرده كمي‌ ناثواب بود آنها از هر نظر مي‌توانستند مبازره كنند مي‌گويند كه نه قرآن آمده اصلاً آنها را زنده كرده يعني تورات را زنده كرده انجيل را زنده كرده به آنها شرف داد خلاصه كم كم دست برداشته‌اند در بخشهاي ديگر مشابه همين تعبير را دارد كه تو در آن وقت نبودي و اين جريان غيب دست اول است كه ما براي تو بازگو مي‌كنيم آيه? 49 سوره? «هود» بعد از جريان حضرت نوح اين است ?تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا? اين حرفي نبود كه تو يا مردم جزيرة العرب قبلاً بدانيد اينها گزارشات غيبي است كه ما مي‌گوييم نه تو مي‌دانستي و نه قومت ?تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا? در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اين كان منفي نقشش آن است كه تو آن نبودي كه بداني و قوم تو هم آن نبودند كه بدانند براي اينكه يا بايد اهل مطالعه باشند كه نيستند كتاب بخوانند كه اهل خواندن كتاب نيستند اگر هم بخواهند كتاب خوان باشند اين حرفها در كتابها نيست لذا نمي‌فرمايد «ما علمت» يا «ما تعلم» فرمود تو آن نبودي كه بداني ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا? اين ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا? مشابه همان آياتي است كه ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? كه در بحثش در سوره? مباركه? «بقره» گذشت يعني پيامبر چيزي به شما ياد مي‌دهد كه نه تنها الان نمي‌دانيد هر چه هم كوشش بكنيد نمي‌تونيد ياد بگيريد اين حرف هر روز تازه و زنده است اختصاصي به مردم يك عصر ندارد به مردم تمام عصرها در هر دوره‌اي مي‌فرمايد كه ?وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ? چيزهايي به شما ياد مي‌دهند كه شما آن نبوديد كه ياد بگيريد چون حرف هميشه تازه است اين خطابات شفاهيه كه مخصوص قوم و دو نوع قوم نيست چه اينكه ذات اقدس الهي به رسولش هم فرمود «و علمك ما لم تكن تعلم» اين آن نقش را دارد در اين زمينه هم فرمود ?تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ? چه اينكه در بخشهاي ديگر هم همين مشابه اين جريان هست كه اينها جزء اخبار غيبي است و ما فرستاديم نظير آيه? 102 سوره? «يوسف» هم اين است ?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ? در اينجا راز غيب بودن را مشخص مي‌كند مي‌فرمايد اين حرفها پيش كسي هم كه نيست در هيچ كتابي هم كه نيست تو هم كه در آن صحنه نبودي بلاخره اطلاع يا بايد سمعي باشد يا بصري اين قضاياي خارجيه يا خودت بايد حضور داشته باشي يا بايد از كسي بشنوي يا در كتابي بخواني از كسي هم كه نشنيدي در هيچ كتابي هم كه نيست تو هم كه در آن صحنه نبودي اين مي‌شود غيب.
پرسش:...
پاسخ: بله آنجا در آن مرحله‌اي كه نور اينها يكي است عالم است باز هم نظير ?وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا? معلمشان خداست در همان مرحله هم خدا به اينها مي‌فرمايد كه ?تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ? در مرحله تنزل هم باز معلمشان خداست خدا به اينها مي‌فرمايد كه ?تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ? بلاخره معلم كه ذات اقدس الهي است و متعلم مي‌تواند بگويد كه تو از خود پيش خود نمي‌دانستي چه در نشعه غيب چه در نشعه شهادت در اول سوره? «زخرف» آمده است كه ?إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ? آنجا كه جاي ام الكتاب است معلم خداست آنجا كه عربي مبين است معلم خداست هم در نشعه? عربي مبين مي‌شود گفت كه تو از خود نمي‌داني و نمي‌دانستي هم در مرحله ام الكتاب مي‌توان گفت به اينكه تو از خود نمي‌دانستي غيب بودن به اين است كه انسان يا از كسي بشنود و در كتابي ببيند و بخواند يا خودش در صحنه باشد فرمود كه تو كه از كسي نشنيدي و در كتابهاي ديگر هم نيست تو هم كه در آن صحنه نبودي بعد مي‌شود غيب اين «ما كنت ما ما كنت» يعني تو در آنجا نبودي براي آن است كه شهود را از خود او سلب بكند ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هذَا? اين براي آن است كه شنيدن و مطالعه كردن را سلب بكند بعد اين مي‌شود غيب محض.
پرسش:...
پاسخ: آنها هم هر چه دارند همينطور هم هست آنها هم هرچه دارند من الله است.
پرسش:...
پاسخ: بله اما خيلي از چيزها را ذات اقدس الهي به رسولش الهام كرد و همچنين به ائمه(عليهم السّلام) الهام شده است آنها هست كه مفسر قرآنند مي‌دانند ديگر از پيش خودشان چيزي ندارند و نمي‌گويند چون آنها در بين اين راههايي كه تصور مي‌شود چند راه است كه جزء صفات سلبي آنهاست بعضيها حرف كه مي‌زنند من عنده سخن مي‌گويند روي هوا است ... و احلامند چون در خوابند «الناس نيام اذا مات طبقوا» خواب آلود سخن مي‌گويند حرفهاي اينها هم ... و احلام است من الهواست گروه دوم كساني هستند كه نمي‌خواهند روي هوا سخن بگويند ولي هواي مخلوطي است يعني يك سلسله ادله شرعي است به ضميمه هواها و دركهاي خودشان است اين همان اهل غياث و استحسان و مصالح مرسله اي كه آنها دارند اين يك تعبد تام نيست اين يك هواي مخلوط است قسم سوم اين است كه نه هوا نيست نه هواي مخلوط است و نه هواي محض ولي البته قصور در آن است نظير اجتهادي كه علماي امام مي‌دارند استدلال دارند استنباط دارند اجتهاد دارند پرهيز از قياس و استحسام دارند رو همين ادله درك مي‌كنند اين قسم سوم ائمه(عليها السّلام) نه تنها منزه از قسم اول و دومند مبراي از قسم سوم هم هستند اين چنين نيست كه حالا اينها كه فتوا بدهند اجتهاد بكنند كه بشود علوم ظني كه طبق ظنون سخن مي‌گويند اين هم طبق الهام است اينها هم طبق وحي الهام الهي است و «ان بينتٍ» سخن مي‌گويند نه «ان اجتهاد ظنيه» اينها علومشان به ذات اقدس الهي برمي‌گردد حالا يا به واسطه فرشته‌هاست يا به واسطه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) يا عناوين ديگر و از پيش خودشان هرگز سخني ندارند منظور آن است كه اين كه خدا مي‌فرمايد اينها جريان غيبي است بعد اصرار مي‌كند به اينكه تو نبودي قومت هم نمي‌دانستند در جايي هم نمي‌خواندي براي اينكه همه مجاري احتمال را ببندند آن وقت مي‌شود غير محض در تفسير شريف نورالثقلين رواياتي است كه بعضي از آن رواياتها از امالي مرحوم صدوق و اينها خوانده شد بعضي از آنها مربوط به نهج البلاغه است كه قبلاً خوانده شد اما بعضي از روايات است كه براي جمع بندي خوب است كه آنچه كه از روايات بر مي‌آيد كه فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) سيده نساء العالمين بودند در اولين و آخرين مخالف ظاهر آيه نيست كه ما بگوييم بر خلاف ظاهر آيه صبح شده «ما تبعٌ لالرواية» از ظهار آيه دست برداشتيم اصولاً آيه ظاهرش در استعفاي نسبي است.
پرسش:...
پاسخ: يعني اين ?وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? ناظر به مقامات معنوي و علم و فضيلت و معنويت و عبادت و اينها نيست اينها را آن اصطفاي اولي بيان كرده كه متعلق ندارد اين اصطفاي دوم كه اصطفاي نسبي است يعني يك كاري درباره? مريم كرده است كه نسبت به هيچ زني نكرده خب اين درست هم هست به اطلاق باويه است.
پرسش:...
پاسخ: اين قرينه است.
پرسش:...
پاسخ: بله در آن مواردي كه با قرينه ذكر مي‌شود معلوم مي‌شود مثل همان حرفهاي اعلم الناس و اشعر الناس كه در بحث روز قبل گذشت اينها البته با قرينه است اما آنچه كه درباره بني اسرائيل آمده كه ?فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ? آن نه آن معنايش اين نيست كه بر عالمين عصر خودشان چون در آيات ديگر قرينه است يعني خدا كاري كرده نسبت به بني اسرائيل كه نسبت به هيچ كس نكرده ?آتاكُم مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَدَاً مِنَ الْعَالَمِينَ? اين همه انبيا به قوم اينها داد به هيچ قومي ‌نداد.
پرسش:...
پاسخ: نه آخر آن اصطفاي اولي راجع به مقامات و معنويات است اين ?اصْطَفَاكِ? يعني در مقام علم و قراصت و معرفت و عبادت و امثال ذلك اين روايات فراواني كه در ذيل همين آيه در تفسير شريف نورالثقلين آمده است ملاحظه فرماييد يكي از آن رواياتي كه از امام باقر هست اين است كه معناي آيه اين است كه «اصطفاك من ذرية انبيا و طهرك من السخا» يعني از آلودگي «واصطفاك لولادت عيسي من غير فهل و زوج» خب اين اصطفاي دوم اصطفاي نسبي است يعني كاري خدا با مريم كرد كه با هيچ زني نكرد خب درست هم هست هيچ زني مثل مريم اين چنين نبود كه بدون همسر پدر يك پيغبري بشود حالا آنگاه آنچه كه قبلاً از امالي مرحوم صدوق خوانده شد ايشان از علل و شرايع هم نقل مي‌كند اين را چون در كتاب علل و شرايع به اسنادي ابي عبدالله(عليه السّلام) كه «قال انما ثم يد فاطمه(عليها السّلام) محدثتا لعن الملائكه و كان تحبثوا من الثواب فتناديها كما تنادي مريم بنت عمران فتقول يا فاطمة: ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ ? يَا فاطمة اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ? فتحدثهم و يحدثونها فقالت لهم ذات ليلة اليسة» تا اينجا معلوم مي‌شود حداكثر فاطمه(عليها السّلام) در حد مريم(سلام الله عليها) است اما در ذيل اين چنين است كه «فقالت لهم ذات ليلة» در همين اين ايام محادث و محدثه بودن فاطمه(عليها السّلام) به فرشته‌ها فرمود «اليسة المفضلة علي نساء العالمين مريم بنت عمران فقالوا» فرشته‌ها به حضرت زهرا(عليها السّلام) عرض كردند «ان مريم كانت سيدة النساء عالميها و ان الله عزوجل جعلك سيدة النساء عالمك و عالمها و سيدة النساء اولين و الآخرين» اين روايتي كه علل شرايع از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند آن مطلب حق را تبيين مي‌كند ولي اين چنين نيست كه ما بگوييم طبق اين روايت ما دست از ظاهر آيه بر مي‌داريم معلوم مي‌شود آن يك ظهور ابتدايي بود كه ما خيال مي‌كرديم منظور آن است كه او سيده نساء عالميان است مطلقا بعد وقتي كه ما را متنبه كردند كه اين لازمه‌اش تكرار است و تاسيس اولاي از تاكيد است و آن اصطفاي اولي ناظر به كمالات هست اين اصطفاي دومي ‌ناظر به مادر شدن هست مي‌فهميم بله حق با اين كسي است كه ما را متنبه كرد اين تنبيه است نه خلاف ظاهر نه اينكه ما دست از ظاهر برداريم براي يك روايتي بلكه روايت ما را متنبه كرد اين بينشان فرق است يك وقت است كه آيه مي‌گويد كه بني اسرائيل علي العالمين فضيلت دارند ما خيال بكنيم كه منظور اين است كه در مقامات معنوي و علمي ‌و عملي اينها افضل‌اند بعد مي‌گوييم كه منظور آن است كه نسبت به زمان خودشان يك خلاف ظاهري را مرتكب مي‌شويم يا مي گوييم انصراف است امثال ذلك گاهي مي بينيم نه شواهدي ما را متنبه مي‌كند كه نه شما دست از اين،دست از اين ظاهر برنداريد منظور از اين عالمين همان جهانيان است چه عصر خودشان چه اعصار آينده اما كاري خدا نسبت به بني اسرائيل كرد كه نسبت به هيچ كس نكرد و آن اين است كه در قوم اينها انبيا فراواني بود و اين فضيلت را خدا به هيچ ملتي نداد خب درست هم هست وقتي اين تذكر را به ما دادند ما متنبه مي‌شويم نمي‌گوييم بايد به وسيله روايت دست از ظاهر آيه برداشت مي‌گوييم به وسيله روايت ظاهر آيه را مي‌فهميم.
«و الحمد لله رب العالمين»