موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه119

مدت زمان: 35:51 اندازه نسخه كم حجم: 4.00 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.00 MB دانلود


اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ ?44? إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ?45? وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ?46?
از اينكه فرمود جريان آگاهي به مريم از اخبار غيب است و تو در آن صحنه نبودي مسائلي گذشت كه نوع آن مسائل راجع به اين قسمت بود كه اگر چنانچه اين گونه از امور را رسول خدا بايد اطلاع پيدا مي‌كرد يا بايد از تحصيل كرده‌هاي قوم خودش ياد مي‌گرفت يا از احبار و حبانان اهل كتاب ياد مي‌گرفت يا خودش در آن صحنه بود چون همه? اين مجاري را قرآن نفي كرد تنها راهي كه مي‌ماند راه وحي است لذا فرمود: ?ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ? اما خود او نمي‌دانست فرمود كه ?مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ? تو كه شخصاً درس خوانده نبودي و قوم تو هم نمي‌دانست براي اينكه ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ? كه در سوره? «هود» اين آيه گذشت يعني تو و مردم عرب از اين جريان خبري نداشتيد اين معنا همان طوري كه در سوره? «هود» آمده است كه ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ? در اول سوره? مباركه? «جمعه» به تعبير ديگر آمده است كه ?هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً? اين ?هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً? چند مطلب را در بر دارد يكي ظهور پيغمبر از بين امييّن خودش معجزه است مثل روشن شدن شب تار اگر روز روشن بشود چون امر عادي است ولي وسط شب اگر چيزي بتابد غير عادي است در بين مردمي كه نابغه‌اند يك انساني كه نبوغ بيشتري دارد بتابد خلاف عادت نيست اما در بين افراد قاصر يك نابغه‌اي ظهور كند اين اعجاب انگيز است فضلاً از اينكه نبي ظهور كند كه مسئله? نبوت با مسئله? نبوغ فاصله طبيعت و ماوراء طبيعت است پس اين تعبير ?مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ? روشنتر همان معناي ?هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ? را مي‌رساند نكته? ديگري كه در ?هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ? هست اين است كه تو از اينها ياد نگرفتي چون خود اينها هم امّي ‌هستند از كتاب اهل كتاب هم ياد نگرفتي چون كتاب خوان نبودي ?مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ? از قومت هم ياد نگرفتي چون آنها هم مثل تو امّي‌اند كسي هم به تو نياموخت براي اينكه آن تهمتهايي كه زدند گفتند كه تو با فلان آهنگر رومي ‌در مكه ارتباط داري او ياد مي‌دهد آن را هم قرآن نفي كرد فرمود ?لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمي‌وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ? اولاً آن آهنگر رومي ‌خودش به زحمت عربيهاي ساده را سخن مي‌گويد چه رسد به اينكه به عربي مبين حرف بزند آن هم چه رسد به معارف و اسرار غيب ناچار شدند گفتند بگويند اين افسانه است خب دربرابر اين ديگر جوابي نيست قرآن همه اين راههايي كه ممكن است خصم به آنها استدلال كند اين راهها را بسته است فرمود اين حرفها اولاً در كتابهاي انبياي سلف نيست چون آن كتابها در محرف است بر فرض باشد پيامبر اهل خواندن نيست يك و قوم او كه مردم حجازند آگاه به اين معارف نيستند اين هم دو آن تهمتهايي كه مي‌زنيد كه رسول خدا اين حرفها را از آن آهنگر رومي ‌ياد گرفت آن آهنگر رومي ‌به زحمت عربيهاي عادي را مي‌فهمد و مي‌گويد چون لسان او لسان اعجمي ‌است نه عربي ?لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمي‌وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ? اين سه مي‌ماند تهمت اينكه افسانه است خب اين را در برابر اين لجاج و انكار هيچ چيزي نمي‌تواند جوابگوي او باشد آنها گفتند «إِنْ هيَ إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَعَشِيّاً» قرآن آن راههايي را كه جواب دار بود جواب داد فرمود كه او اهل كتابت نيست و كساني هم اين مسائل را نمي‌دانند به او بگويند مي‌ماند لجاج و انكار اينها كه بگويند اين افسانه است اين را در سوره? مباركه? «بقره» آيه? 145 كه بحثش قبلاً گذشت اشاره كرد فرمود اينها يك عنادي دارند كه شما همه? معجزات را هم بياوريد نمي‌پذيرند ?وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ? هم منكران مشركين اين چنين بودند ?وَسَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ? هم متعصبان اهل كتاب اين طورند كه هر معجزه و كرامتي بياوري آنها نمي‌پذيرند آنها روي تعصب ديني خشكي كه دارند نه حق را مي‌پذيرند نه هيچ كدام حرف ديگري را گوش مي‌دهند ?وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ? هر آيت و معجزه‌اي كه بياوري ?مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ? چه اينكه ?وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ? تو هم نيستي يعني نبايد باشي ?وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ? چه اينكه يهوديها هم مسيحيها را طرد مي‌كنند مسيحيها هم يهوديها را طرد مي‌كنند قالت اليهود: ?لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً? قالت النصاري اين چنين يعني آنها هم مي‌گويند «لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ نصارا» اينكه فرمود ?قَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى? ?لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كَانَ هُودَاً أَوْ نَصَارَى? يعني حرف يهوديها اين است كه بهشت وقف يهوديها است حرف مسيحيها اين است كه بهشت وقف مسيحيهاست ?تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ? حرف مستدلي اينها ندارند بنابراين منكران و لجوجهاي مشركين حرفشان مشخص است و اهل كتاب هم حرفشان مشخص منتها در ذيل همين آيه? 145 سوره? «بقره» فرمود كه اينكه من مي‌گويم آنها دين تو را نمي‌پذيرند و آنها هم يكديگر را قبول ندارند و تو هم آنها را قبول نداري اينها از يك سنخ نيست آنچه كه مربوط آنهاست هواست و آنچه كه مربوط به توست خداست گرچه سه تا قضيه ما اينجا ذكر كرديم اما اين سه قضيه هم صانحه هم نيستند قضيه اولي اين است كه ?وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ? اگر معجزات فراواني بياوري آنها دين تو را نمي‌پذيرند قبله? تو يعني دين تو اين يك ?وَمَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ? تو هم دين آنها را صحّه نمي‌گذاري و نمي‌پذيري اين دو ?وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ? آنها هم هيچ كدام دين ديگري را صحّه نمي‌گذارند اين سه اما اين سه امر يكسان نيست آن دو امر هواست و كار تو هداست فرمود: ?وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِينَ? يعني تو عالمي ‌و آنها اهل هوايند پس اينكه آنها دين تو را نمي‌پذيرند روي هواست و اينكه تو دين آنها را نمي‌پذيري روي هداست اگر مسئله? لجاج نباشد راهها را قرآن كريم تبيين كرد مانده كسي بگويد كه پيامبر ـ معاذالله ـ افترا مي‌بندد بعضي از مسائل را در اين قسمت هم ذات اقدس الهي فرمود ممكن است كسي ادعاي نبوت كند و چيزهايي را به ما اسناد بدهد و ما چند صباحي به او مهلت بدهيم اما كسي كه ادعاي نبوت كرده است و از طرف ما ماموريت يافت و ما به او معجزه داديم و سكه قبولي نبوت به نام او رواج پيدا كرد او اگر بخواهد چيزي را به ما اسناد بدهد ما هرگز مهلت نمي‌دهيم ما به طاغيان به ظالمان به كافران به متنبيان در كوتاه مدت يا دراز مدت به عنوان آزمون مهلت مي‌دهيم ?وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً? خيلي از متنبيان بودند كه خدا به آنها مهلت داد اما به نبي مهلت نمي‌دهد نبي بما هو نبي ـ معاذالله ـ اگر خلاف بگويد خلاف گفتنش همان و رگ حيات قطع كردن همان اين است كه فرمود: ?وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ ? لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ? ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ ?فَمَا مِنكُم مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ? اين را در اين مقطع فرمود يعني كسي كه وجيه المله شد حرف او سكه قبولي دارد و از طرف ما تاييد شد او اگر از اين سمت بخواهد سواستفاده كند جاي مهلت نيست و اين حرف مربوط به نبوت عامه است گرچه درباره? خصوص پيغمبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) است خداي سبحان به هيچ نبي‌اي مهلت نمي‌دهد بعد از اينكه معجزه را دريافت كرد سكه قبولي به نام او خورد حالا وجيهٌ المله شد مقبول الكلام شد بعد بخواهد افترا به خداوند ببندد ولي كسي كه از راه رسيده داعي نبوت دارد نظير مسيلمه يا امثال ذلك ممكن است مدتهايي به عنوان امتحان خدا او را مهلت بدهد اين وهابيّت اين چنين بود اين بهاعيت اين چنين بود حالا يا داعي نبوت داشتند يا بر عليه نبوت قيام كردند مهلت دادن مال كساني است كه وجيه و مقبول نيستند وگرنه اگر كسي وجيه شد و مقبول شد بخواهد از اين سِمت سوء استفاده كند هرگز به او مهلت داده نخواهد شد.
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ?وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ? ?إِذْ? يا ناظر به دو قضيه است يا ناظر به يك قضيه و آن هم براي تكرار گاهي ناظر به يك قضيه است و براي تكرار بازگو مي‌شود نظير آيه? 47 سوره? «اسراء» كه فرمود: ?نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَسْحُوراً? در اين كريمه اگر مي‌فرمود «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى» كافي بود اما دوبار اين كلمه? ?يَسْتَمِعُونَ? تكرار شد ?نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَى? اين كلمه? ?يَسْتَمِعُونَ? كه دو بار ذكر شد و اين دو بار ذكر كردن مايه? تكرار هست براي اهميّت و تاكيد مسئله است جمله ?وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ? اين تكرار نيست زيرا اين دو قضيه است يكي اختصام و يكي اقتراء يكي اينكه تشاه داشتند خصومت مي‌ورزيدند هركدام داوطلب بودند كه سرپرستي مريم(عليها السّلام) را بر عهده بگيرند ديگر اينكه تصميم گرفتند براي فصل اين خصومت قرعه بزنند پس دو جريان است ولو به هم مرتبط ولو به هم متصل يك قضيه نيست دو قضيه است ولو به هم متصل ولو اينكه اول اختصام بود بعد به دنبالش بلافاصله اقتراء بود چه فاصله باشد چه نباشد بلاخره دو مطلب است لذا اين تكرار نيست.
سخن بعدي آن است كه درباره? قرعه مسائلي بود كه بخشي از آن مسائل گذشت و روشن شد به اينكه قرعه اولاً اصل است نه اماره زيرا در لسان ادله قرعه چيزي اخذ شده است نظير لسان ادله اصول يعني «رفع ما لا يعلمون» كه در او عدم العلم اخذ شده است دليل الاصل است «كل شيء نظيف حتي تعلم انهو قزر» دليل اصل است «كل شيء حلال حتي تعرف انهو حرام به عينه» دليل اصل است «كل شيء مطلق حتي يرد فيه النهي» يعني علم به نهي پيدا كني اين هم نشانه? اصل است اصول در لسان ادله? آنها شك عدم العلم و جهل و مانند آن مأخوذ است در لسان ادله? قرعه هم اين چنين است كه «القرعة لكل امر مجهول» كه در روايات ماست يا «القرعة لكل امر مشتبه او مشكل او في ما اشكل» كه در لسان رواياتي است كه ظاهراً از طريق اهل سنت است يا در تعبيرات فقهاي ماست وگرنه در روايات ما آنچه كه در كتابهاي اصولي فقهي آمده «القرعة لكل امر مشكل او مشتبه» نيست و اين لسان لسان اصل است وقتي هم كه لسان اصل شد قهراً[ناگزير] محكوم استصحاب خواهد بود و آنچه كه مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) فرمود بعد مرحوم آخوند مؤافقت كرد اين دو بزرگوار فرمودند بعد شاگردان اين علمين هم راه را ادامه دادند كه قرعه دليلي است عام و نمي‌شود به او عمل كرد مگر در مواردي كه ضعفش منجبر باشد اين چنين نيست بر آن اصل است و محكوم استصحاب و ثانياً روايات فراواني كه در موارد قرعه جاري شده است و اين آمده آنها همه‌اش تزاحم حقوق است پس اولاً قرعه اصل است و ثانياً عموم ندارد و ثالثاً محكوم استصحاب است و رابعاً مخصوص تنازع حقوق است به دليل اينكه درموارد فراواني كه قرعه آمده مربوط به تنازع حقوق و تزاحم حقوقي است و طايفه ديگري از روايات قرعه هم مشخص كرد كه قرعه حق حاكم است قرعه حق والي است قرعه حق امام است كه معلوم مي‌شود براي فصل خصومت است حالا خصومت گاهي به صورت خصومت قضايي است كه حلش به عهده قاضي است گاهي خصومت سياسي است كه حلش به عهده? حاكم است يعني ولي امر مسلمين است در اين قسمتهاي فقهي در بخشهاي ولايت فقيه مسئله? قضا غير از مسئله? حكومت است آنها ولايت فقيه را ممكن است در بخش حكومت قبول نداشته باشد اما ولايت فقيه را در بخش قضا قبول دارند علي اي حال من باب حسمه ممكن است بحث حكومت را بپذيرند بخشي از موارد قرعه در اين روايات مربوط به آن سياستمدار جامعه است كه از او به عنوان حاكم و امام ياد مي‌شود بخش ديگر مربوط به قضا است كه از او به عنوان قاضي ياد مي‌شود كه در همه? اين مسائل ناظر به تزاحم حقوق و تنازع حقوق است مانده يك مورد كه آن ... است آن به تعبيري كه در همان بيان سيدنااستاد امام(رضوان الله عليه) بوده و ملاحظه فرموديد اين چنين نيست كه آن روايتي كه آمده در آن ... كه مشتبه با ساير شياط است در روايت آمده كه با قرعه مشخص كنيد كه آن گوسفند حرام گوشت كدام گوسفند است اين نه براي آن است كه در اطراف علم اجمالي مي‌شود قرعه زد چون هيچ فقيهي فتوا نداد اگر ابن طاووس(رضوان الله عليه) در صورت اشتباه قبله فتوا داد ظاهراً مؤافقي هم ندارد و خود ابن طاووس هم در خصوص اشتباه قبله فتوا داد نه اينكه در اطراف علم اجمالي هر جايي كه آدم نمي‌داند كه حلال كدام است و حرام كدام با قرعه معين كند يا نمي‌داند كه در روز جمعه نماز جمعه واجب است يا نماز ظهر با قرعه معين كند يا نمي‌داند كدام يكي از اين دو ظرف مشتبه آبش آلوده است و نوشيدنش حرام است با قرعه معين كند در اطراف علم اجمالي هيچ كسي فتوا به قرعه نمي‌دهد در اشتباه زن مرتضعه كه كدام يكي از اينها رضيع انسانند اخت رضاييند كس فتوا نداد موارد علم اجمالي فراوان است هيچ كدام با قرعه فتوا ندادند پس بنابراين آنچه كه درباره ... وارد شده يك تعبد خاصي است مسئله فقهي است نه قاعده فقهي فضلاً از مسئله اصولي تا كسي بتواند بگويد كه قرعه براي هر بن بست است با قرعه مي‌شود هر بن بستي را حل كرد اختصاصي به تزاحم حقوق ندارد اين فقط يك تعبد خاصي است «مسئلة فقهية خرج بالدليل» قاعده فقهي نيست چه رسد به مسئله اصولي.
پرسش:...
پاسخ: آن هم تزاحم حقوق است آن چند تا تكليف دارد، چند تا تكليف دارد اين تزاحم حق الله است به حق العباد اين بايد مشخص كند كه چند تكليف دارد گاهي از تكاليف است كه جمعش مستحيل است در مواردي كه علم اجمالي است چون اگر اطراف علم اجمالي آن مكلفٌ به شبهه وجوبيه باشد انتصال همه واجب است به اتيان نظير اشتباه قبله يا در مواردي كه ترك است نظير اناع مشتبه باز ترك مي‌كند همه را اما اين شخص اين خنثي نمي‌داند كه در مجلس زنان باشد يا مردها اين امر دارد در بين محضورين است نمي‌داند كه با زن ازدواج كند يا همسري به نام مرد بگيرد چون جمع پذير نيست در مواردي كه جمع پذير نيست و علم اجمالي در آنجا به هيچ نحو منجز نيست دستور قرعه دادند وگرنه در موارد علم اجمالي علم اجمالي هم مثل علم تفسيري منجز است و حاكم بر ادله قرعه است دليل قرعه اين است كه «القرعة لكل امر مجهول» و در صورت علم اجمالي كه ما جهل نداريم اگر گفته شد «رفع ما لا يعلمون» نه «ما لايعلمون تفصيلا» «ما لايعلمون تفصيلا و لا اجمالا» اگر گفته شد «كل شيء نظيف حتي تعلم انهو قزر» يعني «تعلم انهو قزر انما تفصيلا و انما اجمالا» «كل شيء حلال حتي تعرف انهو حرام» يعني «حتي تعرف اجمالا و تفصيلا» لذا در موارد علم اجمالي اصلاً جاي اصل نيست در لسان دليل قرعه هم اين چنين است و آن مسئله ... هم تعبداً خارج شده است هرگز قاعده فقهي از آن استفاده نمي‌شود.
پرسش:...
پاسخ: آن مربوط يك افتخاري بود يا مي‌گفتند كه ما از قبيله عمرانيم او از ما بود و رهبر ما بود و سرپرست اين بيت المقدس بود و معبد بود به ما مي‌رسد و زكريا هم خودش هم از خدمتگزاران بود از سرپرستان بود او هم داعي كفالت داشت مطلب بعدي آن است كه در تفسير جامع البيان همين تفسير قرطبي كه بخشي از مسائل فقهي و احكام و آيات الاحكام را اينجا ذكر مي‌كنند مسئله چهارمي ‌كه ايشان در ذيل همين كريمه ذكر مي‌كنند مي‌گويند «دلة الآية علي ان للخالت حق الحزانه» حق حزانه مال مادر است حالا اگر مادر نبود يا مادر طبق يك تعهدي نمي‌تواند كفالت فرزند را به عهده بگيرد كفالت اين فرزند و حزانت فرزند به چه كسي مي‌رسد ايشان مي‌گويند به خاله مي‌رسد چون خاله? مريم همسر زكريا(عليه السّلام) بود مادر مريم از آن جهت كه نذر كرد ديگر كفالت را از خود سلب كرد حزانت را از خود سلب كرد ايشان يعني جناب قرطبي در تفسير جامعشان مي‌گويند آيه دلالت مي‌كند بر اينكه خاله حق الحزانه دارد در حالي كه آيه اجنبي از اين مسئله است اين تازه با قرعه معلوم شد نه ابتدائاً آن هم براي شوهر خاله نه براي خاله ثانياً چه كار به حق الحزانه خاله دارد البته در بعضي از رواياتي كه اگر كودكي مادر را از دست داد سرپرستي اين را ارحام و بستگان او چه كسي بايد به عهده بگيرد روايتي را خود آن آقايان نقل كردند كه «الخالت به منزلت الامّ» اين حق الحزانه را به خاله دادند كه اين را ايشان در همان جلد سوم جامع البيان در بخش «و علي المولود و رزقكن و كسوتهن» در ذيل اين آيه نقل كرده‌اند خب آنجا يك مسئله? فقهي است طرحش رواست كه آيا خاله حق الحزانه دارد يا نه طبق اين روايتي هم ايشان نقل كرده‌اند اما مقام ما به اين مسئله از باب حزانت خاله را اصلاً بيرون است ?كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ?.
پرسش:...
پاسخ: دليلي بر تاخير نيست شايد زماناً متصل هم بودند يعني اينها اختصام كردند بعد راضي شدند كه با قرعه مسئله حل بشود آنها كه مي‌گويند تاخير داشت و در دو زمان بود مي‌گفتند به اينكه براي اولين بار مريم(عليها السّلام) تحت كفالت زكريا بود بعد از اينكه زكريا به دوران سالمندي و فرتوتي رسيد و از سرپرستي مريم عاجز شد ديگران داوطلب شدند كه كفالت او را به عهده بگيرند آنجا اختصام پيش آمد و قرعه زدند.
پرسش:...
پاسخ: نه جزء اصول است در موارد مجهول همان طوري كه برائت است و حليت است و طهارت است قرعه هم در تزاحم حقوقي است ?إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ? اين ?إِذْ قَالَتِ? ناظر به آن ?إِذْ قَالَتِ? است كه در آيه? 42 آمده نه در 43 يعني وابسته به آن آيه? ?وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? است نه مربوط به ?وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ? چون ارتباطي با اختصام ندارد فرشتگان با مريم(عليها السّلام) سخن ديگري دارند و آن تبشير به فرزند است باز قرطبي در ذيل اين كريمه ?إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ? مي‌گويد «دلة الآيه علي نبوتها» آيه دلالت مي‌كند بر اينكه مريم پيغمبر بود ايشان هم اين حرف را دارند تفسير آلوسي روح المعاني هم اين حرف را دارند اينها كم و بيش اصرار دارند كه مريم(عليها السّلام) نبي بود و در آن بحث گذشت كه سه قول است افراط و تفريط و حد وسط و قول وسط هم مشخص شد و بيان شد كه نبوت انبائي داريم نبوت تشريعي و حكم هر دو هم جداست و آن نبوت تشريعي اگر با رسالت همراه باشد چون كار اجرايي است و به زن نمي‌رسد وگرنه نبوتهاي انبائي به زن مي‌رسد چون كار ولايي است نه كار اجرايي و نبوتهاي تشريعي هم اگر مخصوص خود زن باشد براي زن دليل ممنوعيت نيست ثانياً و از اينكه دين اصراري دارد زن را زودتر از مرد در تحت پوشش تربيتي خود قرار بدهد معلوم مي‌شود آمادگي زن براي تربيت و پذيرش معارف يا بيشتر از مرد است يا كمتر از مرد نيست از اينكه پنج شش سال زودتر مسائل تكليفي را متوجه زن مي‌كنند معلوم مي‌شود زن راه كاملتري را مي‌تواند طي كند منتها كمال در كارهاي اجرايي نيست در پست نيست تا انسان بگويد چرا زن مسائل اجرايي نمي‌پذيرد اولاً همه مسائل اجرايي و پستهاي زنانه اگر زن سمت را قبول كند اولا از مرد است يعني مراكز علمي‌ مراكز دانشگاهي مراكز تربيتي مراكز درماني مراكزهاي فراوان حتي در جنگ اگر سخن از فرمانده لشكر شدن زن ممنوع است در جهاد است نه در دفاع اگر حضور نظامي ‌زن ممنوع است در جهاد است در دفاع كه نيست چون دفاع بر زن و مرد يكسان واجب است خب چه بهتر فرمانده لشكر زن زن باشد فرمانده بسيج زن زن باشد آنجا كه جهاد است آنجا گفتند زن حضور نداشته باشد جهاد ابتدايي اما جهاد دفاعي كه زن و مرد ندارد كه اگر زن و مرد ندارد هر دو موظفند حضور داشته باشند چه بهتر كه فرمانده زنان زن باشد اگر در مراكز دانشگاهي در مراكز حوزوي حضور زن و مرد هر دو رواست چه بهتر كه سرپرست زنان زن باشد و اگر در بخشي از افكار و انديشه‌ها زن همتاي مرد نباشد در اين مسائل تربيتي در مسائل موعظه مناجات راه دل خلاصه براي زنان قوي‌تر از مردها باز است و اگر قوي‌تر نباشد انسان تنزل كند زن و مرد بشود همتاي هم لذا اسلام اصرارش اين است كه زنها زودتر زير پوشش تربيتي بيايند چند سال زودتر از مردها مكلف مي‌شوند به احكام خب حالا يك وقتي سؤال مي‌شود كه چرا در حالت قاعدگي «دع الصلاة ايام اقرائك» مطرح است خب پنج شش سال كه زودتر به نماز رسيد و در همه? آن موارد هم گفتن اگر وضو بگيرد در رو به قبله در كنار مصلايش بشيند و همان ذكرها را بگويد همان ثواب را مي‌برد پس راه براي رسيدن به فضيلت نماز باز است چه طور در حال سفر گفتند كه اگر مسافر نمازش چهار ركعت است دو ركعت را نمي‌خواند براي رسيدن به ثواب دو ركعت سي يا چهل بار تسبيحات اربعه بگويد ثواب آن دو ركعت را مي‌برد هم در حال حركت در اتومبيل يا روي مركب نشسته دارد مي‌رود و هم ثواب آن دو ركعت را مي‌برد اين چنين نيست كه بگويند نماز مسافر دو ركعت است و از فضيلت آن چهار ركعت محروم است بلا جبرانٍ نه راه ترميم را هم گفتند.
پرسش:...
پاسخ: آن به خاطر اينكه ?قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ? در آن است ولي انسان اگر هم ?هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ? را ياد بدهد كه اولا است عده‌اي مي‌پنداشتند كه سوره? «يوسف» ـ معاذالله ـ جزء قرآن نيست اين در ملل و نهل شهرستاني از جاروديه آمده است كه پيروان ابو الجارودند مي‌گفتند اين يك رمان عشقي است و در قرآن نبايد باشد اين جزء قرآن نيست ـ معاذالله ـ اين حرف جاروديه است كه شهرستاني در ملل ونهل نقل كرده كه پيروان ابوالجارودند در حالي كه اين سوره سوره? عفت است سوره سوره? عفت است اين چنين نيست كه ?هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ? در يك سوره‌اي باشد و درس عفت ندهد كه قرطبي در ذيل اين كريمه ?وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ? مي‌گويد «دلة الآيه علي نبوتها» كه اين بحثش گذشت فرشتگان به مريم(عليها السّلام) بشارت دادند يك اشارتي هم كردند اما بشارتشان اين است كه خدا به تو فرزند مي‌دهد از چند راه خصوصيات آن فرزند را ذكر كردند ?إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ? كه اين كلام الله است كلمة الله است و انتصاب ... با الله دارد گرچه همه انسانها و همه موجودات همه كلمات من الله است و اما پيوند مسيح با الله بيش از موجودات ديگر است به كلمه‌ايست از الله وچون منظور از اين كلمه پسر هست از اين كلمه به عنوان مذكر ياد شده است ?اسْمُهُ? نه «اسمها» با اينكه ضمير به كلمه بر مي‌گردد اسم آن مذكري پسري كه كلمة الله است اسمش مسيح است عيسي بن مريم است آيا اين ?اسْمُهُ الْمَسِيحُ? مبتدا و خبر است بعد عيسي عطف بيان است يا بدل است و همچنين ابن مريم يا نه ?اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ? آن سمه و علامت و نشانه او اين است كه اين مجموعه را داراست هم مسيح است رهبر روحاني است و منسوح بالبركت است و هم علم و نام او عيسي است و هم صفت و كنيه او ابن مريم بودن است عيسي مثل يحيي نيست كه نامش بي‌سابقه باشد ?لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيّاً? عيسي هم نام دارد مسيح هم هم لقب دارد چون رهبران روحاني در لسان ابري مسيح ناميده مي‌شدند ابن مريم هم كنيه خيليهاست چون تنها زني كه در آن روز به نام مريم ناميده مي‌شد مادر عيسي نبود يك اسم سابقه داري بود يا يك وصف رايجي بود يا بلاخره بي‌سابقه نبود اينكه مادر مريم گفت ?إِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ? نه به اين معناست كه اين نامي ‌است كه من فقط گذاشتم سابقه ندارد اما اين مجموعه مخصوص مسيح است يعني ملقب به مسيح بودن مسمي به عيسي بودن مكني به ابن مريم بودن اين مجموعه مخصوص اوست لذا فرمود ?بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ? يعني سمه و نشانه‌اش اين مجموعه است ?الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ? و با اينكه با مريم دارد سخن مي‌گويد مي‌فرمود اين عيسي ابن مريم است پدري ندارد لذا اين تعجب كرد اگر اين عيسي بن زيد بود اين بشارت به مريم از اين نظر بود چه در آينده نزديك يا دور همسري مي‌گيري به نام زيد و خدا پسري مي‌دهد كه عيسي بن زيد است اما اين عيسي بن مريم گفتن يعني تو با همين وضعي كه داري بدون همسر مادر مي‌شوي لذا تعجبش شروع شد عيسي بن مريم با اينكه خطاب به خود مريم است ?إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? كه شروع به اوصاف حضرت عيسي مي‌كند اين يك چهره مقبول مردمي ‌در دنيا دارد مي‌شود پيامبر.
پرسش:...
پاسخ: نه اين براي آن كه ثابت كند تو بدون اينكه همسري داشته باشي مادر هستي فرمود عيسي بن مريم چون از اول كه پدر گم نيست اول پدر ندارد از اول كه گم نيست اول كه كودك را نامگذاري مي‌كنند اين كودك پدر دارد بعدها ممكن است مفقود بشود ?بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? هم چهره? مردمي ‌است براي اينكه رهبر همه? آنهاست و هم چهره? معنوي مردم است براي اينكه «بهم يتوجه الاولياء الي الله» و چهره معنوي در آخرت است براي اينكه «بهي يستشفع المجرمون» مجرمين به وسيله او از خداي سبحان شفاعت طلب مي‌كنند پس در آخرت هم وجيه است در دنيا هم وجيه است و كسي وجيه است كه وجه الله باشد و كسي وجه الله مي‌شود كه كارهايش به وجه الله باشد لذا همانطوري كه ?أَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ? اينهايي هم كه وجيه الهي اند حرفشان اين است كه ?جَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ? هرجا من باشم مظهر بركتم چون وجه الله را به شما نشان مي‌دهم و تا خودش متوجه الله نباشد الله به او رو نمي‌كند و تا فيض خاص الله به او رو نكرد او وجه الله نمي‌شود چون يك عده خدا با آنها سخن نمي‌گويد خدا به آنها نگاه نمي‌كند به آنها رو نمي‌كند ?لاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ? ?وَلاَ يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ? و مانند آن يك عده هستند كه «ينظرلله اليهم و يكلمهم» خدا با آنها حرف مي‌زند و آنها را نگاه مي‌كند اگر كسي مخاطب خدا شد و مورد عنايت خدا و ملطفت الاليه حق شد كه خدا به او توجه كرد او هم قهراً[ناگزير] به خدا توجه دارد و كارهايش لوجه الله است اين مي‌شود وجيه هم در دنيا هم در آخرت ?وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? ?وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? است اما اين چهره بودن او وجيه بودن او در حد اعلا است در حد ابرار نيست در حد مقربين است چون ابرار هم وجيه عند الله‌اند اما مقربين وجيه بودنشان اعلي و اولي است فرمود ?وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? مقربين را در برابر ابرار و يا اصحاب يمين در سوره? مباركه? «واقعه» وساير سور مشخص فرمود يك عده اصحاب شمالند كه مشعمتند و با شعامت يك عده اصحاب اليمينند كه با ميمنت و بركت يك عده مقربين‌اند مواردي را قرآن اشاره كرد كه اينها جزء مقربين‌اند مثل عيسي(سلام الله عليه) گاهي مقرب در مقابل اصحاب يمين قرار مي‌گيرد گاهي مقرب در مقابل ابرار قرار مي‌گيرد علي اي حال ابرار مادون مقربين‌اند و هر كاري كه ابرار انجام مي‌دهند زير شهود مقربين است كه ?كَلاَّ إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ? وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُونَ ? كِتَابٌ مَرْقُومٌ ? يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ? پس همه? كارهاي ابرار در يك كتابي است كه آن كتاب را مقربين شاهدند پس هر كاري كه ابرار انجام مي‌دهند مشهود مسيح(سلام الله عليه) است چون صغرا را اين آيه مشخص كرده است من المقربين اين چنين نيست كه ما الان كار را انجام بدهيم كه عيسي(سلام الله عليه) نبيند چه اينكه ساير مقربين هم مي‌بينند نوع انبيا مي‌بينند اينكه ما در زيارت وارث به همه اينها عرض ادب مي‌كنيم به همه اينها سلام عرض مي‌كنيم براي اينكه همه اينها احاطه و اشراف علمي ‌و حضوري دارند و همه? كارهاي ما را مي‌نگرند تنها عترت طاهره نيست كه بر اعمال ما واقف‌اند همه مقربين اين چنين‌اند همه مخلصين اين چنين‌اند تنها فرشته‌ها نيستند همه فرشته‌ها و همه انيبا و همه ائمه(عليه السّلام) وافق به كار انسانند آن وقت انساني كه مي‌داند اين همه بزرگان مرتب دارند اعمال او را نگاه مي‌كنند يقيناً خودش را بهتر مواظبت مي‌كند... ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ? اوصاف ديگري كه براي مسيح(سلام الله عليه) ذكر مي‌كند اين است كه اين در دوران نوزادي و در دوران سالمندي سخن مي‌گويد اين ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? يعني «يكلم الناس سبيا و كهلا» در دوران كودكي و در دوران بزرگسالي اين چند تا بشارت است يكي اينكه فرزند مي‌ماند تا دوران كهولت دوران كهولت بين سي و چهل يا قرب چهل است كه بعد از دوران صبا كه گذشت دوران مراح... بودن رسيد دوران شباب مي‌رسد و غلام و بلوغ بودن مي‌رسد بعد دوران كهولت مي‌رسد بعد دوران شيخوخيت مي‌رسد بعد دوران حرم بودن مي‌رسد سپس موت كه همه آن شيخ فاني است شيخوخيت بعد از دوران كهولت است كهولت دوران چهل سالگي و امثال ذلك است اين گذشته از اينكه بشارت مي‌دهد كه اين فرزند تا دوران سي چهل سالگي مي‌ماند بشارت مي‌دهد كه يكسان سخن مي‌گويد يعني همان حرف دوران چهل سالگي را كه دوران بلوغ است و دوران نبوت ساير انبياست مشابه آن حرف را در كوچكي بيان مي‌كند «يكلم الناس كما و كيفا سبيا و كهلا» يعني از نظر امتداد كمي ‌اين سي چهل سال بلاخره هست حالا بعد چه خواهد شد روشن نيست فعلاً متوفي مي‌شود يا مرفوع الي السماء مي‌شود گرچه بعضيها پنداشتند اين سخن كهلاً او بعد از آن است كه از آسمان نازل شده و پشت سر ولي عصر ارواحنافداه نماز مي‌خواند و به حكومت آن حضرت تن در مي‌دهد و جزء حاميان حكومت او خواهد شد آن وقت كه كهل است و سخن مي‌گويد ولي روشن نيست كه منظور از كهل آن مرحله باشد ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ? كه بقيه بحث براي فردا.
«و الحمد لله رب العالمين»