موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه120

مدت زمان: 34:43 اندازه نسخه كم حجم: 5.38 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.18 MB دانلود


اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
?إِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ ?45? وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ ?46?
اين ?إِذْ قَالَتِ? ناظر به آن ?وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ? است چنانچه در بحث ديروز گذشت بشارتي كه فرشتگان به مريم(عليهم السّلام) داده‌اند اين است كه خدا به تو كلمه‌اي اعطا مي‌كند كه اسم آن كلمه مسيح عيسي بن مريم است از اينكه از عيسي به كلمه ياد شده است در قرآن كريم بي‌سابقه نيست چون از عيسي به عنوان كلمه ياد كرده است كه فرمود: ?كَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا? آيه? 171 سوره? «نساء» اين است كه ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ? گرچه هر موجودي كلمه? الهي است اما آن موجودي كه مقرب است اطلاق كلمه بر او اولي و انصف است چه اينكه در روايات از ائمه(عليهم السّلام) به عنوان كلمات تامه ياد شده است «نحن الكلمات تامات» چه اينكه «نحن اسماء الحسني».
پرسش:...
پاسخ: ظاهرش مؤنث است ديگر اگر ?أَلْقَاهَا? بگويند دليل نمي‌خواهد چون ظاهرش مؤنث است يعني اگر ضمير را مؤنث مي‌آورند براي لفظ كلمه سؤالي ندارد اما اگر ضمير را مذكر بياورند سؤال دارد ?إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ? گرچه مسيح لقب است و بايد بعد از عيسي كه نام خاص است ذكر بشود اما چون يك لقب تشريفي است نظير صديق و مانند آن مقدم ذكر شده است اوصافي كه در اين آيات براي روح خدا ياد شده است يكي عبارت از ?وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? بودن است وجيه مثل رئيس برداشتي از آن نظام تكويني است همان طوري كه بدن داراي اعضا و جوارح است و اشرف اعضا راس است و از راس فرمان به اعضا و جوارح ديگر صادر مي‌شود اين معنا را در امور اعتباري هم تنزيل مي‌كنند چند نفري كه عهده دار يك كارند و يكي از آنها مسئوليت رهبري را بر عهده مي‌گيرند مي‌گويند او در راس اين كار است از او به عنوان رئيس ياد مي‌كنند هكذا الوجيه چون وجه اشرف اعضاي بدن انسان است و اگر كسي بخواهد با ديگران سخن بگويد يا مخاطب ديگران قرار بگيرد با وجه او روبرو مي‌شود از اين جهت كسي كه مخاطب ديگران است يا ديگران مستمع اويند از او به وجيه ياد مي‌شود و همين معنا در مسائل اعتباري راه پيدا كرده است اگركسي يك حيثيت و آبرو در جامعه داشته باشند مي‌گويند او چهره است چهره در فارسي همان وجيه بودن يا وجه بودن در عربي است منتها بعضيها وجيه پيش مردم‌اند و انبيا الهي وجيه عند الله‌اند «يا وجيها عند الله اشفعلنا عند الله» يعني اي كسي كه مورد توجه حقي اين ?وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? درباره? حضرت موسي هم آمده است كه موساي كليم وجيه عند الله بود در آيه? 69 سوره? «احزاب» آمده است كه ?يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهاً? فرمود مؤمنين شما مانند كساني نباشيد كه موسي يعني پيامبر خودشان را اذيت كردند و ذات اقدس الهي موسي(سلام الله عليه) را از تهمتهاي نارواي قومش تبرئه كرده است و موسي پيش خدا وجيه بود از اينجا معلوم مي‌شود كه وجيه عند الله بودن غير از وجيه عند الناس بودن است همان مردمي ‌كه موسي(سلام الله عليه) را متهم كردند درباره? همان صحنه نسبت به همان موساي كليم خداي سبحان به عنوان وجيه ياد مي‌كند ?وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهاً? درباره? عيسي(سلام الله عليه) هم به شرح ايضاً اگر تهمتهايي به مريم(عليها السّلام) زدند و به طور غير مستقيم مسيح را متهم كردند خداي سبحان مي‌فرمايد اين تهمتها نارواست او وجيه است نه تنها در دنيا بلكه در آخرت معلوم مي‌شود كه در دنيا وجيه عند الله چه اينكه چهره مردمي ‌هم پيدا كرده است و از مقربين است اين ?كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? ظاهراً در قرآن مخصوص خود مسيح(سلام الله عليه) است كه تصريح فرمود خدا كه اين ?مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? است كبراي قياس را در سوره? مباركه? «واقعه» مشخص كرد ?فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ? فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ? ولي صغراي قياس اينجا مشخص شده است كه مسيح ?مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? است و هم وجيه بودن اعم از مقرب بودن است ولي مقرب بودن وجيه بودن را هم در بر دارد چون مسيح ?مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? است لذا در رديف فرشته‌هاي مقرب نام بردار شده است چه اينكه آيه? 172 سوره? «نساء» همين زمينه را تفهيم مي‌كند ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَن يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَمِيعاً? يعني مسيح(سلام الله عليه) استنكاف و استكبار ندارد كه بنده خدا باشد فرشتگان مقرب هم استنكاف ندارند كه بنده خدا باشند جريان عبادت مسيح در كنار عبادت فرشتگان مقرب ياد مي‌شود در بين انسانها يادمان نيست كه ذات اقدس الهي كسي را به عنوان مقرب معرفي كرده باشد كه ?كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? ظاهراً مخصوص مسيح(سلام الله عليه) است البته به عنوان اصل كلي در سوره? «واقعه» انسانها را به سه قسم تقسيم كرد اصحاب شمال و اصحاب يمين و مقربين ديگر مقربين در صحبت قرب نيستند اصحاب التقرب نيستند اينها خودشان مقرب‌اند انسان تا به آن اوج كمال نرسد در صحبت است يعني مصاحب است همراه دارد همسفر دارد اما وقتي به آن قرب رسيد ديگر نمي‌گويند او اصحاب قربا است اصحاب تقرب است نظير اصحاب الميمنه و امثال ذلك بلكه خودش مقرب است بنابراين مسيح(سلام الله عليه) ?فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ? براي اينكه صغراي قياس در همين سوره? «آل عمران» مشخص شد كه ?كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? ?وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? كبراي قياس در سوره? «واقعه» است كه ?فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ? فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ? بنابراين مسيح(سلام الله عليه) روح است گذشته از اينكه روح است رَوح است و گذشته از اينكه روح و روح است ريحان است و گذشته از آنكه همه? مزايا را دارد خود ?جَنَّتُ نَعِيمٍ? است حالا منظور از اين نعيم چيست شايد در بحثهاي سابق گذشت كه نعيم عند الاطلاق منظور نعمت ولايت است نه نعمتهايي كه در ?جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ? آمده آنها نعمتها مقيدند اما نعمت اگر بالقول المطلق ذكر بشود نظير ?الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي? شايد منظور نعمت ولايت باشد از اين جهت كه بر اساس اين شواهد اين مطلق و آن مصداق كاملش منصرف مي‌شود.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر، نه درست هم هست اينها كساني هستند كه بالاخره با دست خودشان غذاي خوب را به دهان خودشان مي‌ريزند مثل اينكه انسان خواب مي‌بيند چه طور است در بيداري هم همين طورند.
پرسش:...
پاسخ: نه در اختيار خود است اين بزرگاني كه براي تنبه در عالم خواب به اينها مي‌فهماندند شيخنااستاد مرحوم حاج شيخ محمد تقي آملي(قدس الله نفسه ذكيه) خب اين همين صاحب كتاب مصباح كه چندين جلد از اين شرح خوبي بر عروه كرده‌اند آن‌وقت كه اين شرح عروه را تدريس مي‌فرمودند هنوز چيزي از اينها را چاپ نكرده بودند كه جزوه‌هاي درس را ما از ايشان مي‌گرفتيم و بعدها كم كم چاپ كردند اين نه تنها يك فقيه ناموري بود و فيلسوف و حكيم بود يك عارف قوي هم بود خدا مرحوم آقاي قاضي(رضوان الله عليه) را غريق رحمت كند كه اينها را خوب تربيت كرده است ايشان مرحوم آقاي طباطبايي بزرگان ديگر مرحوم حاج محمد تقي آملي(رضوان الله عليه) در دوبار اين قضيه را كه خواب ديدند نقل كرده‌اند فرمودند يك بار من خواب ديدم كه بالاخره دشمني به من حمله كرده من هم حمله كردم او هم حمله كرد بالاخره من ناچار شدم دستش را گاز بگيرم ديديم هيچ چاره‌اي ندارم وقتي كه ديدم دستش را گاز گرفتم بعد از شدت درد بيدار شدم ديدم دستم دهان خود من است دارم دست خودم را گاز مي‌گيرم در همان خواب به من فهماندند كه دشمن تو خود تويي كسي كاري با آدم ندارد كه بار ديگر فرمودند من خواب ديدم كه دشمني به من حمله كرده من مقاومت كردم او حمله كرد من مقاومت كردم بعد من آوردم دست آوردم كه چشمش را بكنم بعد از شدت درد بيدار شدم ديدم دستم در كنار چشم خودم من است به من فهماندند كه دشمن تو خود تو هستي كسي كاري به تو ندارد كه اصلاً عالم خلق شده خدمتگذار انسان است ديگر ما هر بدي كه مي‌كنيم «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيه» اين جهان است همه در خدمت بشرند هيچ كسي عليه انسان كاري نمي‌كند كه آن‌وقت ما هستيم و يك جهان و «يا روضة من رياض الجنه» ان‌شاء الله يا «حفرة من حفر نيام» خداي نكرده اين ?سَبْعُونَ ذِرَاعاً? 70 متر با خود ماست حالا اين 70 متر اين چنين نيست كه فقط ناظر به 70 در مقابل 80 يا 60 باشد كه اين شايد ناظر به كثرت آن طول اين سلسله باشد ?خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ? ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ ? ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُكُوهُ? اين انسان مهمان خودش است خلاصه وقتي هم كه چشم باز كرد آنگاه مي‌بيند كه همه اينها آماده است نُزل به چيزي مي‌گويند كه براي مهمان در اولين لحظه ورودش كه نازل شده است آماده مي‌كنند او را پذيرايي مي‌كنند اين را مي‌گويند نُزل اين چيزها را انسان به همراه خود دارد حالا ?وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً? هم باز سر جايش محفوظ است اما اين چنين نيست كه آن قرينه باشد كه ما بگوييم ?فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ? يعني «اي فَله رَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ» وقتي ما ظاهر آيه را تأويل مي‌بريم مي‌گوييم حذف مضاف است يا چيزي محذوف است كه برخلاف دليل عقلي يا نقلي باشد اگر ظاهر آيه برخلاف دليل عقلي نبود برخلاف دليل نقلي نبود بلكه عقل تاييد كرد خب همين ظاهر آيه حجت است خود شخص مي‌شود روح ريحان البته اين نعمتهايي هم در كنارش هست اين جمعش منافات ندارد هم خود انسان روح باشد جنت باشد هم جنتي در جنت بشود نورٌ علي نور اينها مثبتين‌اند منافي هم نيستند كه ما بگوييم انسان يك چيز خشك و خالي است بعد او را وارد بهشت مي‌كنند نه خود انسان همان طوري كه از آن طرف ?نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ? الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ? است از اين طرف هم «روح الله الموقدة» است «روح الله المتوقد» است ريحان الله است جنت الله است چه طور آنجا را ما مي‌پذيريم كه ?نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ? الَّتِي? آن ?نَارُ اللَّهِ? كه ديگر با هيزم و گازوئيل و بنزين نيست اين ?نَارُ اللَّهِ? است اصولاً روح را كه نمي‌شود با اين سوخت و سوز سوزاند كه اين جسم است كه ?كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا? با اين اجسام سوخته مي‌شود اما روح كه با اين اجسام سوخته نمي‌شود كه غرض آن است كه خود مسيح(سلام الله عليه) به استناد آيه? سوره? «آل عمران» و آيه? سوره? «واقعه» خودش روح است و ريحان است و جنت و نعيم لذا در حد فرشتگان مقرب ياد شده است ?لَن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ?.
مطلب بعدي آن است كه اين كلامي ‌كه خداي سبحان به مسيح اسناد داد فرمود: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ? اين معجزه كيست سه وجه را همان طوري كه ملاحظه فرموديد مرحوم امين الاسلام در مجمع ذكر كرد بالاخره سخن گفتن يك كودك در دوران كودكي در مهد حالا يا در گهواره است يا سن سن گهواره‌اي است اين معجزه است يا در گهواره سخن گفت يا در دامن مادر سخن گفت كه سن سن گهواره است حالا گرچه در آيات سوره? «مريم» آمده است كه آنها گفتند ?كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً? آنجا ظاهرش اين است كه اين در مهد بود اما آنجا هم قابل توجيه است يعني كسي كه كودك نوزاد گهواره‌ايست ما با او چگونه سخن بگوييم حالا يا مهد و گهواره مصطلح بود كه معهود و متعارف بود كه مريم(عليها السّلام) اين نوزاد را در گهواره گذاشت يا در دامن داشت ?فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ? ?أَنَّى لَكِ هذَا? يا ?مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً? اين كودك را گرفت و آورد حالا در گهواره بود يا روي دست گرفت و آورد بالاخره آنها گفتند از كجا آوردي ?فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً? علي ايّ حال سخن گفتن كودك نوزاد در زاد روزش معجزه است وگرنه ممكن است كودك در اواخر دوران گهواره‌گي‌اش سخن بگويد چون دو سال بالاخره قبلاً اين چنين بود كه شير مي‌دادند ?وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً? مجموع بارداري به شير دادن سي ماه است كه اقل هم بشود شش ماه 24 ماه يعني دو سال هم دوران شيرخوارگي كه حولين كاملين خب اگر كودك در اواخر دوران گهواره‌گيش گهواره‌گيش يعني در اواخر دو سالگيش سخن بگويد اين معجزه نيست خب مي‌گويد گاهي به حرف مي‌آيد اين منظور آن نيست كه اين در گهواره سخن گفت منظور آن است كه وقتي اين كودك را به دنيا آورد در دامن داشت كه نياز به گهواره داشت حالا يا به گهواره سپرد يا نه در اين مقطع سخن گفت اين مي‌شود معجزه اصل سخن گفتنش ظاهراً در همان آن ايام نه اينكه دو سال صبر كردند بعد گفتند كه اين كودك را از كجا آوردي بعد ?فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً? ظاهرش همان ايام ولادت اوست نه بعد از دو سال اينها همه نشان مي‌دهد كه سخن گفتن مسيح(سلام الله عليه) در همان آن زاد روز خودش بود و اين مي‌شود معجزه نشانه? ديگر بر اعجاز او اين است كه نه تنها تكلمش معجزه است بلكه خصوصيت كلامش هم نشانه? اعجاز است او حرفي زد كه يك پيامبر بزرگسال بايد بگويد چون يك وقتي كودك حرف مي‌زند مادر طلب مي‌كند شير مي‌خواهد آب مي‌خواهد اين ممكن است انسان بگويد در دوران دو سالگي چيز عادي است يا خرق عادت نيست اما در دوران كودكي حرف انبيا را مي‌زند ?قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً ? وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً? و كذا و كذا اين حرفها را زد اين حرف يك پيامبر است پس خود تكلم نشانه اعجاز است در زاد روز و كلام هم نشانه? اعجاز نه اينكه يك سخن عادي گفت و از اين قرينه كه فرمود: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? اين مي‌شود فهميد كه اين حرفي كه در دوران كودكي مي‌زند يك حرف متعارف نيست همان حرفي را كه در دوران كهل مي‌زند همان حرف را مي‌زند وگرنه در دوران سالمندي اگر كسي حرف بزند كه معجزه نيست اين كهلاً براي چه ذكر شده يعني بفرمايد كه اين بچه‌ايست كه در گهواره حرف مي‌زند وقتي سنش هم به چهل سالگي رسيد حرف مي‌زند آن گفتن ندارد كه معلوم مي‌شود حرف خاص است نه اصل حرف معلوم مي‌شود اين چنين نيست كه آن حرفي كه در كودكي در گهواره مي‌زنند او در چهل سالگي مي‌زند بلكه بعكس حرفي كه در چهل سالگي مي‌زنند او در گهواره مي‌زند كه بشود معجزه بالاخره اين دو تا يك نظام دارد در يك سياق‌اند يعني در بچگي و بزرگسالي حرف مي‌زند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است كه يك اعجاز در اصل تكلم است و چون در هنگام ولادت يعني اوايل ولادت سخن گفت معجزه است شاهد ديگر آن است كه طوري حرف زد كه يك انسان بالغ در دوران كهولت سخن مي‌گويد اين ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? يا بايد اين چنين معنا بشود كه اين در كودكي حرف مي‌زند وقتي هم بزرگ شد حرف مي‌زند خب اين گفتن نمي‌خواهد كه خب هر انسان بزرگسالي حرف مي‌زند پس اين احتمال مردود است احتمال ديگر اين است كه در دوران كودكي و در دوران كهولت و بزرگسالگي يكسان سخن بگويد اين بايد به دو قسم منقسم بشود بعضيها هستند كه وقتي هم بزرگسال شدند مثل دوران كودكي سخن مي‌گويند اينها كودك چهل ساله‌اند و اگر شيخ هم بشوند كودك هشتاد ساله‌اند از اينها به عنوان صبيان ياد مي‌شود اينها كساني هستند كه حركت كمّي‌ كردند نه حركت انساني اينها عمري ندارند الان كه مثلاً ما در آخر سال 1368 هجري شمسي هستيم و دو روز مانده به 1369 هجري شمسي خب آن كسي كه در 1300 سالگي به دنيا آمده اين وقتي مي‌تواند بگويد من 68 سالم است و وارد 69 سال مي‌شوم كه 68 قدم برداشته باشد وگرنه اين مي‌شود وصف به حال متعلق موصوف خب زمين 68 بار به دور آفتاب گشت و اين آقا شده 68 ساله اين كه حركت نكرد كه عمر هر كسي مربوط به حركت خود آن شخص است وقتي كسي مجاز است بگويد من سنم به 68 سالگي رسيد اگر در 1300 به دنيا آمده كه 68 درجه از درجات كمال را طي كرده باشد اين بدنش رشد كرده مثل شجر و حجر اين درخت هم الان 68 سالش است آن سنگ هم 68 سالش است اما انسان همين تن است يا انسانيت انسان به آن ?كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاَقِيهِ? است اگر كسي در دوران كهولت مثل دوران گهواره‌گي سخن بگويد اين كودك 40 ساله است و اگر كسي در دوران كودكي همانند دوران كهولت سخن بگويد اين طفل يك شب راه 100 سال را رفته است و آيه‌اي را مي‌خواهد بگويد كه ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? يك جور حرف مي‌زند اگر دعوت توحيد است يكي است دعوت به نماز وروزه است يكي است دعوت به بر والدين است و مادر هست يكي است امثال ذلك يكسان سخن مي‌گويد اين مي‌شود معجزه اين استنباط از اين آيه است و شاهدش همان آيات سوره? مباركه? «مريم» است كه سخن را مبسوطاً نقل مي‌كند مي‌فرمايد كه وقتي مريم(عليه السّلام) مادر شد اين كودك را به همراه آورد ?فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً ? فَأَجَاءَهَا الْمضخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً ? فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلاَّ تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً ? وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً ? فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً ? فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ? اين نوزاد را آورد نه اينكه دو سال صبر كرد بعد مردم آمدند گفتند اين را از كجا آوردي ?فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَامَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيّاً ? يَاأُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً ? فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً ? قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً ? وَجَعَلَنِي مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً ? وَبَرّاً بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيّاً ? وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً? اين سخن اين سخن را در زادروزش گفته اند خود اين كلام معجزه است گذشته از اينكه تكلم معجزه است اين است كه فرمود: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ? سه وجه را ملاحظه فرموديد مرحوم امين الاسلام در مجمع ذكر كرده‌اند كه در اينكه اين تكلم معجزه است طبق اين شواهد سخني در او نيست اما معجزه كيست معجزه خود عيسي است يا معجزه مريم است آيا عيسي(سلام الله عليه) در آنجا پيامبر بود و معجزه آورد يا نه معجزه معجزه عيسي است ولي عيسايي كه بعدها پيامبر مي‌شود نه الان پيامبر باشد اگر همان دوران كودكي به نبوت رسيده باشد چيزي دريافت كرده باشد نظير يحيي(سلام الله عليه) كه فرمود: ?يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً? اينجا هم در دوران كودكي به او حكم داده شده است اين حكمي‌ دارد و نبوتي دارد و معجزه‌اي در كنارش و با هم هست يا نه نبوتش در آينده است و اين معجزه به منزله ارهاص است ارهاص يعني كارهاي خارق عادتي كه قبل از ظهور نبوت نبي انجام مي‌شود نظير اشراط الساعه كه زمينه را فراهم مي‌كند نظير اينكه گفتند وقتي رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) به دنيا آمده است بسياري از اين كرامات اين بود آتشكده خاموش شد كه كذا و كذا اينها را در اصطلاح كلامي‌مي‌گويند ارهاص پس وجه اول آن است كه خود عيسي(سلام الله عليه) نبي بود و اين تكلم هم معجزه اوست وجه دوم اين است كه عيسي(سلام الله عليه) بعداً پيامبر مي‌شود اين را آن‌وقت و اين هم ارهاص بود مرحوم امين الاسلام ضمن احتمال اين دو ياد شده مي‌گويد كه ممكن است كه اين معجزه باشد براي خود مريم(عليه السّلام) اعجاز مريم در فرزندش اثر كرد نه اينكه معجزه براي خود مسيح باشد اين احتمال يك مقدار بعيد به ذهن مي‌آيد براي اينكه در قرآن نوعاً اين كرامت را خدا به مسيح نسبت مي‌دهد نظير همه اين اوصافي كه در همين آيه? محل بحث ذكر كرده است فرمود او ?وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? او ?مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? است و ?مِنَ الصَّالِحِينَ? است و خدا او را كتاب و حكمت و تورات و انجيل ياد مي‌دهد او رسول الي بني اسرائيل است او كسي است كه مرده‌ها را زنده مي‌كند ?وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ? دارد و آنچه كه مردم در خانه‌ها ذخيره كرده‌اند با خبر مي‌كند همه اينها را به عنوان اوصاف مسيح ذكر كرد اين ?وَيُكَلِّمُ? همان طوري كه تكلم وصف مسيح است كرامت بودن هم وصف مسيح است نه اينكه به كرامت مادر او حرف مي‌زند بلكه به كرامت خودش سخن مي‌گويد.
پرسش:...
پاسخ: نه چون اينها با فاي ترتيب كه نيست دو تا آيه است.
پرسش:...
پاسخ: چون صالحين اعم‌اند يقيناً جزء صالحين است آن‌گاه احتمال چهارمي ‌در مسئله است كه آن احتمال چهارم را مي‌شود به كمك آيه? 110 سوره? «مائده» حل كرد آن احتمال چهارم اين است كه قرآن كريم عيساي به علاوه مريم مريم به علاوه عيسي(عليه السّلام) را يك كرامت و معجزه مي‌داند كه فرمود: ?وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ? يا ?وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً? هيچ بعيد نيست كه اين كرامت با دخالت هر دو بزرگوار باشد يعني به اشاره مادر اين كودك حرف مي‌زند گرچه مسيح قادر به تكلم است به اذن الهي ولي اشاره مريم مي‌طلبد كه اگر مريم اشاره نمي‌كرد او حرف نمي‌زد در همان سوره? مباركه? «مريم» وقتي اين قصه را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد كه آنها كه گفتند ?يَاأُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً ? فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ? تاكنون دستوري كه يافته بود اين بود كه به او گفتند وقتي مريم اظهار تاسف كرد گفت ?يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَكُنتُ نَسْياً مَنْسِيّاً? براي تصلي او گفته شد كه?فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً? با اشاره بفهمان كه من روزه دارم وقتي روزه دارم در آنها صوم صمت رسم بود و حق حرف زدن نداشتند خب اين بهانه بهانه گيرها را كه تشديد مي‌كند كسي يك كار بي‌سابقه انجام بدهد و ساليان متمادين مورد تقديس خدمتگزاران دين باشد مردم او را به عنوان چهره ديني بشناسند زكريا را به عنوان پيامبر كفيل او بپذيرند و قرعه هم به عنوان اينكه افتخار داشته باشند تشاه و تخاصم داشته باشند در كيفيت پذيرايي او آن هم بزرگان قوم و كساني كه كليد داران آن معبد بودند همه خواستند داوطلبانه كفالت او را به عهده بگيرند پس جو حاكم آن روز قداست اين بانو بود و همه هم او را تقديس كردند حالا هم يك كار خارق عادت كرد وقتي از او توضيح مي‌خواهند مي‌گويند روزه دارم اين كه مشكل را حل نمي‌كند كه حرف نزند اينكه تهمت را بدتر مي‌كند كه اين چه راه حلي به او نشان دادند گفتند بگو من حرف نمي‌زنم يا گفتند اشاره به كودك بكن بقيه حل مي‌شود اين راه حل به اين نيست كه بگويند كه حرف نزن ?فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيّاً? راه حل آن است كه به او بگويند تو به كودك اشاره كن بقيه حل مي‌شود پس اين ?فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ? را مريم از غيب دستور گرفت فرمود ها برويد از اين بچه بپرسيد اشاره كرد يعني برويد از او جواب بگيريد نه اينكه اين بچه است خب اينها هم ديدند اين بچه است و اعتراض كردند گفتند از كجا آوردي اين گفت من نمي‌توانم حرف بزنم جوابتان را اين بچه مي‌دهد آنها گفتند كه بچه كه در گهواره است چگونه مي‌تواند حرف بزند از اعتراض مجدد آنها معلوم مي‌شود كه اشاره مريم اين بود كه جواب شما را بچه مي‌دهد ?فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ? يعني جواب اين تهمت را اين بچه مي‌دهد خب اينها را بالاخره بايد از غيب گرفته باشد اين اشاره مادر كودك را گويا كرد پس مي‌شود احتمال چهارم يعني اين چنين نيست كه مريم هيچ نقش نداشته باشد در اين كرامت و اعجاز كه قول اول و دوم بود و آنچنان نيست كه مسيح(سلام الله عليه) هيچ نقش نداشته باشد در اين معجزه كه احتمال امين الاسلام(رضوان الله عليه) است ظاهر مجموع اين بخش از آيات اين است كه هم كرامت مسيح نقش دارد هم اشارت مادر او چه اينكه در سوره? مباركه? «مائده» وقتي اين قصه را بازگو مي‌كند آيه? 110 مي‌فرمايد: ?إِذْ قَالَ اللّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? فرمود مسيح به ياد نعمتي كه من به تو و مادرت داده‌ام باش آن‌گاه قصه را شروع مي‌كند اولين قصه اين است كه تو به روح القدوس مؤيدي تو در گهواره و كهلاً حرف زدي و امثال ذلك معلوم مي‌شود تأييد مسيح به روح‌القدس با دخالت مريم است تكلم مسيح ?فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? با دخالت مريم است لذا اشارت مريم مسيح را گويا كرده است ?فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ? يعني كودك جواب شما را مي‌دهد آنها گفتند چگونه ما از كودك جواب بشنويم در حالي كه او در گهواره است آن‌وقت اين جواب قانع كننده را داد لذا فرمود: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ?.
«و الحمد لله رب العالمين»