موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه123

مدت زمان: 34:58 اندازه نسخه كم حجم: 5.18 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 10.38 MB دانلود


اعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
?قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ?47? وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ ?48? وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ?49?
در جريان آفرينش مسيح(سلام الله عليه) مسائلي را اين بخش از آيات طرح كردند كه بعضي از آنها گذشت در تفسير المنار نكته‌اي براي تفاوت تعبير درباره خلقت مسيح و خلقت يحيي(عليهم السّلام) آمده است كه ديروز اشاره شد در آن تفسير اين چنين آمده است كه خداوند درباره آفرينش يحيي به زكريا(عليهم السّلام) اين چنين فرمود: ?كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ? ولي درباره آفرينش مسيح به مريم(عليها السّلام) اين چنين فرمود: ?كَذلِكَ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ? در جريان مسيح سخن از خلقت ما يشاء است در جريان يحيي سخن از فعل ما يشاء است و نكته اين تفاوت را هم آن چنان بيان كردند كه آفرينش يحيي بر خلاف عادت نبود يعني يحيي پدري داشت و مادري داشت كه از هر دوي اينها به بار آمد ولي پيدايش مسيح بر خلاف عادت است زيرا از مادر به تنهايي به دنيا آمد البته در خود المنار هم توجه دارند كه هر دو خارق عادت است و بر خلاف عادت نبايد گفت به اينكه در جريان يحيي خلاف عادت نيست و در جريان مسيح خلاف عادت است هر دو خارق عادت اعجاز است الا اينكه خرق عادت در جريان مسيح قويتر و ظاهرتر از خرق عادت در جريان يحيي است وگرنه در جريان يحيي هم به حسب ظاهر نه مادر مي‌توانست مادر باشد و نه زكريا مي‌توانست پدر باشد زيرا مادر يحيي در دوران فرتوتي و سالمندي خود قرار داشت و زكريا(عليه السّلام) هم در دوران پيري زكريا درباره خودش مي‌گويد ?رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً? درباره همسرش هم مي‌گويد ?وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً? كه اينها قبلاً گذشت يعني همسر من آن وقتي كه در دوران مادر شدن بود اقيم بود الان كه از آن دوران هم گذشت الان هيچ زني مادر نمي‌شود در اين سن ولي همسرم در سنين گذشته كه مي‌توانست مادر باشد سن او سن مادر شدن بود او عاقر و عقيم بود اگر يك عقيمي‌ را خداوند ولوط كند اگر يك پيري را به سن شباب مثلاً منتقل كند همه اينها خرق عادت است منتها خرق عادت در جريان مسيح شكوفاتر و ظاهرتر است بنابراين نمي‌شود نكته اين باشد كه ?كَذلِكَ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ? براي غيرعادي بودن هست و ?يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ? براي عادي بودن چه اينكه همين خلقت را هم قرآن كريم به غير خدا اسناد مي‌دهد لذا مي‌فرمايد خدا احسن الخالقين است يعني عده‌اي ديگر خالق هستند منتها خدا احسن الخالقين است خلقت از آن جهت كه صفت فعل خداست مظاهر گوناگون دارد خيليها مي‌توانند خالق باشند اما احسن الخالقين خداست اما هيچ كس نمي‌تواند موجود به ذات، حي به ذات، عليم به ذات، قدير به ذات و مانند آن باشد آنها مخصوص خداست كه ?لَا شَرِيكَ لَهُ? بنابراين از دو طرف سخن صاحب المنار قابل نغض است هم طرداً هم عكساً هم از آن جهت كه ايشان گفتند فرق جريان مسيح و يحيي(عليهم السّلام) اين است كه جريان مسيح خلاف عادت بود و جريان يحيي خلاف عادت نبود هم از اين جهت قابل نقد است براي اينكه هر دو خارق عادتند منتها يكي بيش از ديگري و هم عكساً از آن طرف قابل نقد است براي اينكه خلقت و امر عادي هم اسناد پيدا مي‌كند يعني يك جريان عادي را هم خلقت مي‌گويند.
مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم هم عيسي(سلام الله عليه) را مبشر مي‌داند و هم انجيل را يعني در جريان اينكه عيسي(سلام الله عليه) نسبت به رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) بشارت مي‌دهد اين را هم به خود مسيح اسناد مي‌دهد هم به انجيل ولي درباره تورات آيه‌اي به ذهن نمي‌آيد كه هم خود تورات مبشر باشد هم موسي(سلام الله عليه) بيان ذلك اين است كه از نظر قرآن كريم در دين مسيحيت كتاب و سنت هر دو مبشرند يعني هم سخن عيسي هم انجيل حق هر دو مبشرند به وجود مبارك پيامبر ثقليني كه اسلام دارد آنها هم داشتند منتها ثقلين قرآن و عترت است و اگر گفته مي‌شود سنت منظور سنت معصومين(عليهم السّلام) است نه هر سنني آنها هم اين ثقلين را دارند يعني قرآن و عترت را دارند منتها نه به اين وسعت و عظمتي كه اسلام داراست آنچه كه قرآن درباره عيسي و انجيل سخن مي‌گويد اين است كه هم انجيل مشتمل بر بشارت است و هم خود مسيح ولي درباره تورات دارد كه تورات مبشر هست و اما درباره موسي نيامده كه موسي تبشير كرده است درباره مسيح(سلام الله عليه) در سوره? مباركه? «صف» آيه? ششم اين چنين است كه ?وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ? اين راجع به گذشته ?وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ?(صلوات الله وسلام عليه) اين ناظر به آينده است و اما درباره تورات همان آيه? سوره? «اعراف» است كه مشترك بين تورات و انجيل است آيه? 157 سوره? «اعراف» اين است كه ?الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمي‌الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ? يعني اين يهوديها و مسيحيهاي واقعي كساني‌اند كه برابر تورات اصيل عمل مي‌كنند در تورات و در انجيل جريان رسالت خاتم(عليه آلاف التحية و الثناء) آمده است و اينها ?يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ? همين تورات و انجيلي كه بلاخره دست خورده است همين تورات و انجيل اين بشارت را داراست و اما درباره موسي نيامده ظاهراً سِرش اين باشد كه موسي با وجود مبارك رسول خدا(عليهم السّلام) فاصله زماني فراواني داشتند كه انبياي فراواني بين موسي و رسول خدا(عليهم السلام) آمده كه بعضي از آنها اولوالعزم بودند مثل مسيح(عليه السّلام) بعضي هم غير اولوالعزم بودند از اين جهت شايد قرآن اصراري ندارد بر اينكه موساي كليم را هم مبشر معرفي كند و اما اصل كتابش را مبشر وجود مبارك حضرت مي‌داند پس اين هم تطمه بحث درباره ?وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ? از اينكه در بحثهاي بعدي همين بخش يعني يك آيه بعد آمده است كه مسيح فرمود ?وَلأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ? معلوم مي‌شود كه شريعت عيساي مسيح ناصخ شريعت موساي كليم(عليه السّلام) است بعضي از محرمات دين موسي در دين عيسي تحليل شده است شايد اين بعضي از محرمات همان آن بخش از محرمات باشند كه در آيه? 160 سوره? «نساء» آمده است كه فرمود ?فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ كَثِيراً ? وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ? بعضي از محللها را ما براي اينها حرام كرديم در اثر تبهكاري اين يهود شايد اين محرمهايي كه با آمدن مسيح(عليه السّلام) حلال شد همان بخش از محرمات باشد كه در آيه? 160 سوره? «نساء» آمده است كه قبلاً بر يهوديها حلال بود بعداً در اثر ستمكاري اينها تحريم شد اين نقش تورات و انجيل نسبت به هم وصف ديگري كه خداي سبحان در اين تبشير به مريم براي مسيح(عليهم السّلام) ذكر مي‌كند اين است فرمود ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? اين رسولاً نظير آن كلمات قبلي كه منسوب است با آن ناسب قبلي منسوب خواهد بود در آيه? 45 اين چنين آمده است كه ?إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ? اينجا مي‌فرمايد ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ? يعني بعد از اينكه شرايط نبوت را بيان كرد آنگاه به رسالت آن حضرت اشاره مي‌كند يعني يك نبي بايد داراي اوصاف نفساني و كمالات روحي باشد اين ?وَجِيهاً فِي الْدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ? باشد ?مِنَ الْمُقَرَّبِينَ? باشد صاحب كرامت باشد و عالم به كتاب و حكمت باشد و داراي يك پيام خاص باشد تا رسالت براي او تثبيت بشود بعد از اينكه اين اركان بعثت و رسالت را درباره مسيح(عليه السّلام) بيان كرد آنگاه فرمود او با داشتن اين مجموعه شده رسول و هر رسولي يك دعوايي دارد و يك دعوتي براي اثبات دعواي خود يك بينه‌اي هم به همراه دارد آنچه كه مربوط به دعوا و دعوت بود آنها را بيان كرد آنچه كه مربوط به بينه است با اين جمله ذكر مي‌كند كه ?أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? يعني بايد عالم به كتاب و حكمت باشيم مسيح بود داراي كتاب و شريعت باشد مسيح بود وجيهٌ من المقربين بايد باشد بود اين خصوصيات نفساني و كمالات را داشت بايد داراي معجزه باشد آن را از اين جمله ?أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? شروع مي‌كند.
اگر در اين آيه اولين سخني كه از مسيح(سلام الله عليه) نقل مي‌كند معجزه است اين نه براي آن است كه معجزه اولين ركن رسالت و بعثت يك رسول مبعوث است براي اينكه اين معجزه براي اثبات است اولين ركنش همان دعوا و دعوت اوست همان مقام اوست آن مقام را در آيات قبل بيان فرمود اين اثبات را در اين آيه ذكر مي‌كند ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ? اين لقب هم مفهوم ندارد كه دلالت كند بر اينكه مسيح(سلام الله عليه) فقط براي بني اسرائيل بود با اولوالعزم بودن او سازگار نيست بلكه طليعه اجراي رسالت آن حضرت هدايت بني اسرائيل است نظير آنچه را كه وجود مبارك رسول خدا(عليه صلات عليه السّلام) داشت با اينكه او ?كَافَّةً لِّلنَّاسِ? بود نذيراً للعالمين بود ?رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ? بود اما اجراي اين ماموريت جهاني از انذار اقربين شروع شده است اين ?قُمْ فَأَنذِرْ? با ?أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ? تقييد نمي‌شود كه فقط او براي انذار عشيره و بستگان خود آمده يا ?لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا? دلالت نمي‌كند كه حضرت براي انذار مكه و اطراف مكه آمده يعني اين رسالتت را از خانواده شروع كن از قبيله شروع بكن از محله آغاز بكن به شهر برسان به اطراف شهر برسان بعد به جهانيان برسان اگر تعبير قرآن درباره مسيح اين چنين است كه ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ? به اين معنا نيست كه قلمرو رسالت آن حضرت فقط نژاد بني اسرائيل بود در حالي كه مسيح(سلام الله عليه) غير از بني اسرائيل عده‌اي را دعوت كرد آنها هم پذيرفتند در حالي كه جزء بني اسرائيل نبود بخشي از آن رسالتها در اوايل سوره? مباركه? «يس» آمده است كه ?وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ? إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ ? قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَيْ‏ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ? قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ ? وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ? كه اين ناظر است به آن نماينده‌هايي كه از طرف مسيح(سلام الله عليه) طبق بعضي از نقلها رسالت را به عهده گرفته‌اند و به سراغ قومي ‌رفتند كه آنها جزء بني اسرائيل نبودند بنابراين منطق قرآن و سيره مسيح و عمل مردم متدين آن عصر همه نشان مي‌دهد كه رسالت مسيح اختصاصي به بني اسرائيل نداشت منتها اجراي اين رسالت اول از بني‌اسرائيل شروع شده است نظير خود حضرت موسي(سلام الله عليه) عده زيادي به موساي كليم ايمان آوردند كه جزء بني اسرائيل نبودند با اينكه درباره موسي فرمود ما موسي را بني اسرائيل فرستاديم ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ? خب رسالت و نبوت و بعثت بايد آن اركان را داشته باشد كه مسيح(عليه السّلام) دارا بود بايد با اعجاز همراه باشد كه اين اعجاز را الان شرح مي‌دهد ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? يعني مسيح(سلام الله عليه) دعوتش را با اين جمله آغاز كرد كه من رسولم و با معجزه آمده‌ام و پيام من هم اين است كه ?إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُو? پس من دعوايي دارم مي‌گويم «انا رسول الله» و ادعايي دارم كه براي اثبات دعواي خود صاحب معجزه‌ام دعوتي هم دارم كه شما را به توحيد فرا مي‌خوانم كه مي‌گويم ?وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ? خب اعجاز معمولاً براي اثبات دعواست نه تثبيت دعوت دعوت را بايد عقل قبول كند با براهين عقلي ولي اگر كسي به وسيله معجزه رسالت و نبوت كسي را يقين پيدا كرد مي‌تواند سخن او را حد وسط دليل قرار بدهد و به حرف او اكتفا كند در بخش توحيد به بعد نه در بخش اصل اثبات مبدا حتي مسئله توحيد را هم مي‌توان به وحي معصوم استناد داد اصل اثبات مبدا است كه به وحي و رسالت و نبوت و امامت و امثال ذلك قابل اسناد نيست آنها كه معصوم بودن و رسول بودن يك انسان كاملي را اثبات كرده‌اند مي‌توانند معارف ديني را از او فرا بگيرند اين مسئله مزنه نيست چون اگر كسي حضور يك معصوم قرار گرفت اركان سه گانه جزم آوري حاصل است اگر ملاحظه فرموديد كه نمي‌شود به اخبار و ادله نقليه در مسائل اعتقادي اكتفا كرد آن ناظر به ادله نقلي است كه اين سه ركن را نداشته باشد يعني از جهت صدور يقيني نباشد يا اگر از جهت صدور يقين است جهت صدور يقيني نباشد يا اگر اصل الصدور و جهت الصدور يقيني است دلالت يقيني نباشد ولي اگر يك حديثي واجد هر سه ركن بود مضمون آن حديث را مي‌شود حد وسط برهان قرار داد و يقين پيدا كرد هيچ فرقي بين اينگونه از ادله نقلي با ادله عقلي نيست مگر در تفاوتي كه در اجمال و تفسير است آنها كه حضور معصوم(عليه السّلام) را ادراك كرده‌اند و سخن از تقيه هم نبود و فهميدند كه معصوم دارد واقعيت را مي‌گويد نه اينكه به زبان خود اين شخص سخن بگويد آنجا حرف معصوم را مي‌شود حد وسط قرار داد گاهي معصومين تقيه مي‌كردند حتي از مستمع و مخاطب نه تقيه‌اي به معنايي كه از خوف ظالمين يا خوف دستگاه امويان و عباسيان و امثال ذلك خوف ظلالت خود مستمع لذا آنها مأمور بودند كه به اندازه فهم مستمعين سخن بگويند اين بحثها را قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف توحيدش دارد كه بعضي حضور امام صادق مثلاً شرفياب مي‌شدند عرض مي‌كردند توحيد چيست؟ يا ما را به توحيد راهنمايي كنيد مي‌فرمود «هو الذي انتم اليه» همين است كه داريد خب اين يك جواب بعد طايفه‌اي ديگر روايتي است كه درباره هشام ابن حكم ظاهراً آمده يا هشام ابن سالم سومي‌ درباره هشام ابن حكم آمده درباره احد الهشامين استدلال مي‌كند خدا به آيه? سوره? «انبيا» كه ?لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ? از اين راه برهاني بر توحيد اقامه مي‌كند درباره آن هشام ديگر خود حضرت آغاز مي‌كند كه آيا تو خدا را توصيف مي‌كني هشام عرض كرد آري حضرت فرمود «هات» بيان كن هشام بيان كرد حضرت اشكال كرد هشام ماند بعد خود هشام به حضرت عرض كرد شما راهنمايي كنيد آن حديث معروف «نورٌ لا ضلام فيه حياة لا موت فيه» كه بعدها برهان صرف الوجود و وسيط الحيقه را كه حكماي متأله استفاده كردند از همان بيانهاي بلند است آن حديثي كه جزء طايفه سوم روايت است حديثي نيست كه هر درس خوانده‌اي بعد از هشت ده سال تازه بفهمد كه «نورٌ لا ضلام فيه حياة لا موت فيه» امثال ذلك اين يك سلسله شاگرداني نظير فارابي و اينها مي‌خواهد كه برهان صرف الوجود را از آن استفاده كند خب اين طايفه ثالثه با آن طايفه اولي? كه بينها متوسطات است فاصله فراوان است گاهي خود معصوم(سلام الله عليه) از ضعف فكري مستمع در حال تقيه است نباشد گفت چون امام به فلان شخص اين چنين گفته است پس تمام محور توحيد همين است نه اين هم هست.
اين معجزه غالباً براي اثبات اصل دعواست يعني براي پذيرش اينكه اين شخص رسول خداست دعوت او را بايد با براهين عقلي پذيرفت و اگر چنانچه اصل دعوت او درباره اثبات مبدا نباشد درباره اوصاف مبدا باشد آن را هم مي‌شود به وسيله سخن معصوم اثبات كرده است اما معجزاتي كه مسيح(عليه السّلام) ارائه داد اين است كه ?أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? آن روزها ديدن اينگونه از آيات تحملش سخت بود لذا مكرر در مكرر مي‌فرمودند اين آيه است نشانه قدرت اوست كه در دست ما ظهور كرد از آن جهت كه آيت رسالت ما هم باشد بعد مي‌فرمودند اين ?بِإِذْنِ اللّهِ? است كه مبادا اين تفكر ابن اللهي شدت پيدا كند گرچه مع ذلك رواج پيدا كرد اما آنها ?مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ? به عنوان حجت بالغه در همه موارد مي‌گفتند اين آيه است نشانه قدرت خدا و رسالت ماست و اينها ?بِإِذْنِ اللّهِ? است و از ما نيست اتمام حجت كرده‌اند از آن به بعد اگر كسي مبتلا به تثليث شد يا مبتلا شد به توهم ابن اللهي اين ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ? است خب در اين كريمه فرمود ?وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? اين كلمه آيت نشان مي‌دهد كه اين علامت است و اين علامت هم باز به اذن خدا به دست من ظاهر مي‌شود اين آيت هم جنس است شامل افراد كثير مي‌شود چون در همين آيه چندين معجزه نقل شده است همه اينها زير پوشش آيت است نفرمود من آياتي آوردم فرمود آيت آوردم اين كلمه كلمه مفرد نيست يعني دلالت بر وحدت بكند جنس است مفردي است كه دلالت بر جنس مي‌كند نه بر وحدت ?بِآيَةٍ مِن رَبِّكُمْ? اين مثل و اجمال اما شرح و تفسير اين است آن آيه اين است ?أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ? من از گل به هيئت يك پرنده مي‌سازم و در آن مي‌دمم و اين پرنده مي‌شود ?بِإِذْنِ اللّهِ? نه يعني مجسمه‌سازي كه فقط ظاهر پيكر اين گل يا سنگ حيوان است اين كار عادي است من تمام اعضاء و جوارحي كه هنوز هم كه هنوز هست علم طب از شناخت اعضاء و جوارح يك پرنده عاجز است مي‌سازم نه اينكه مجسمه‌سازي مي‌كنم بعد مي‌دمم مي‌شود حيوان نظير مجسمه‌ها من از گل يك پرنده‌اي مي‌سازم قبل از رو كه هنوز هم كه هنوز است دنياي پزشكي از استيعاب و احاطه به تمام اعضاء و جوارح و سلولها و مغزهاي ذرات ريز يك پرنده عاجزند هنوز براي اينها حل نشد دستگاه گوارشي او چيست قلب او چيست مغز او چيست اعضا و جوارح او چيست زبان او چيست دهان او چيست حلق او چيست پر او؟ يك بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه دارد كه همه‌اش نوراني است مي‌فرمايد اين پرهاي طاووس اين چنين نيست كه اشتباهاً يك رنگي به جاي رنگ ديگر در بيايد اگر رنگهاي گوناگوني براي پرهاي طاووس است هر پري را كه بكني بلاخره آن دستگاه غيبي الهي همان رنگ را از همان جا دوباره مي‌روياند يعني پري مي‌روياند كه همان رنگ قبلي را داشته است نه اينكه به رنگ همسايه پر ديگري را به جايش بروياند اين چنين نيست پس اينكه بعضي از بزرگان فرمودند كه سر اينكه اين كلمه ?بِإِذْنِ اللّهِ? را مسيح درباره افاذه روح گفت و درباره آفرينش و ساختن يك پرنده از گل نگفت براي اينكه يكي عادي است ديگري غيرعادي سخن اين چنين نيست مي‌رسيم به خود آيه كه آيه هم درباره هر دو فرمود ?بِإِذْنِ اللّهِ? و اصل آيه را ملاحظه بفرماييد ?أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ? آن بزرگوار ظاهراً مرحوم آقا علي حكيم(رضوان الله عليه) در كتاب شريف بداع الحكم است كه مي‌فرمايد اين نفخ كار من است اما پر كشيدن و طائر شدن ?بِإِذْنِ اللّهِ? است كه معجزه و خرق عادت در اين است كه او پرنده بشود لذا ?فَيَكُونُ طَيْراً? را ?بِإِذْنِ اللّهِ? مقيد كرده است قبلي چون كار عادي است ?بِإِذْنِ اللّهِ? مقيد نشده اين چنين نيست اين كلمه ?بِإِذْنِ اللّهِ? مفهوم واسطه است متعلق است از باب تناضع به چند فعل نظير اينكه «هذا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ، وَشَرَّفْتَهُ وَفَضَّلْتَهُ عَلَى الشُّهُورِ» اين «عَلَى الشُّهُورِ» علي التناضع متعلق به چهار فعل است نه اينكه «وَشَرَّفْتَهُ» فقط «عَلَى الشُّهُورِ» بلكه همه اين افعال چهارگانه «عَلَى الشُّهُورِ» است در اينجا هم مسيح مي‌گويد ?أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ? اين ?بِإِذْنِ اللّهِ? مفهوم واسطه است براي هر چهار فعل علي التناضع كار او هم كه مجسمه‌سازي نبود آن كار سهلي است كاري كه طب ديروز عاجز بود طب امروز عاجز است يك درس نخوانده انجام داد آن كه طير مي‌شود با اعضاء و جوارح و گوارش و دستگاه قلب طير مي‌شود نه اينكه مجسمه‌اي به صورت طير بسازد و در او بدمد بعد آن مي‌شود طير واقعي خب آن اعضا و جوارح درونش چه قلب و دستگاهش چه ?أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً? همه اينها ?بِإِذْنِ اللّهِ? است ?وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى? ?بِإِذْنِ اللّهِ? است اين آن تكلف را نبايد توجيه كند كه چون كلمه احيا از آنها مشكلتر است احيا را ?بِإِذْنِ اللّهِ? اسناد داد ولي ابراي اكمه و ابرص ?بِإِذْنِ اللّهِ? اسناد داده نشد چون به اهميت احيا نيست بلكه اين كلمه ?بِإِذْنِ اللّهِ? مفهوم واسطه است براي هر سه فعل يعني «أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ بِإِذْنِ اللّهِ» «أُبْرِئُ َالْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللّهِ» ?أُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ? بخشي از اين تفصيل در سوره? مباركه? «مائده» آمده است كه در آيه محل بحث اين ?بِإِذْنِ اللّهِ? دوبار ذكر شد و در سوره? «مائده» آيه? 110 تقريباً چهار بار ذكر شد مي‌فرمايد در قيامت ما با مسيح(سلام الله عليه) سخن مي‌گوييم و به او مي‌گوييم ?وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي? يعني تو مجسمه‌ساز نيستي نظير مجسمه‌سازهاي عادي تو از گل به هيئت طير در مي‌آوري مثل اينكه از گل من كه خواستم آدم بيافرينم چه كردم به صورت آدم از گل درآوردم يا آدم درست كردم اين آدمي ‌كه الان جسدش سرد شد و روحش را فرشته موت(سلام الله عليه) قبض كرد اين مجسمه است يا همه دستگاه گوارش انسان را داراست اين كه مجسمه نيست اين همه دستگاهي كه در يك انسان لازم است اين بدن داراست منتها روح ندارد ذات اقدس الهي در جريان آفرينش آدم و حوا(عليهم السّلام) مجسمه ساخت بعد ?نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي? يا انساني كه همه اعضا و جوارح دستگاه قلب و گوارش را داراست ساخت مسيح كه مظهر هو الخالق است كه اين خلقت صفت فعل خداست مظاهر فراوان ممكن است داشته باشد او هم از تيمي ‌كه هيئت طير ساخت كه او را دستگاه تشريح مي‌تواند همانند ساير طيور تشريح كند لذا اين كار چون كار عادي نيست كار تحصيل كرده‌ها نيست كار همه علماي طب هم نيست همين كار را هم ذات اقدس الهي در صحنه قيامت به مسيح مي‌گويد اين كار را تو به اذن من كردي آيه? 109 و 110 «مائده» اين است آيه 109 اين است ?يَوْمَ يَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ قَالُوا لاَ عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ? اين صحنه قيامت است آنگاه ?إِذْ قَالَ اللّهُ? در همان صحنه قيامت ?يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي? معلوم مي‌شود آن كلمه ?بِإِذْنِ اللّهِ? كه در آيه محل بحث است اين مفهوم الواسطه است براي همه نه فقط مفهوم الواسطه است براي ?فَيَكُونُ طَيْراً? چه اينكه در جريان ابراي اكمه و ابرص كلمه ?بِإِذْنِي? آمده و در جريان احياي موتي هم ?بِإِذْنِي? جداگانه آمده ?وَتُبْرِئ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي? يعني «تُبْرِئ الْأَكْمَهَ بِإِذْنِي وَتُبْرِئ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي» در حالي كه در آيه? محل بحث سوره? آل عمران ابراي اكمه و ابرص و احياي موتي اين سه امر با يك ?بِإِذْنِي? ياد شده است اين تكرار براي آن است خب پس تمام اينها ?بِإِذْنِ اللّهِ? است همان طوري كه ذات اقدس الهي بدن انساني را با همه دستگاه طبي آفريد بعد فرمود ?وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي? آنگاه انسان زنده شد مسيح(سلام الله عليه) هم از گل به هيئت طير با تمام اعضاء و جوارح درون و بيرون با دستگاههاي وهم و خيال با دستگاه سامعه و باصره و ساير حواس تحريكي و ادراكي آفريد بعد در او دميد و او زنده شد شده حيوان ?وَأُحْيِي الْمَوْتَى? اين كارها را مي‌كنند ?بِإِذْنِ اللّهِ? ?وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ? آنچه را كه شما نمي‌توانيد درست تشخيص بدهيد احتياج به كارشناس داريد آنها را هم من انجام مي‌دهم آنچه را كه هر فردي هم و لو تحصيل كرده نباشد يك مقداري هم كه بينديشد آسانتر مي‌تواند تشخيص بدهد آن را من انجام مي‌دهم و آن اين است كه هر كسي در خانه‌اش هر كاري كرد من باخبرم و گزارش مي‌دهم كه چه كار كرديد و چه ذخيره كرديد و چه خورديد و مانند آن ?إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَةً? كه اينجا باز آيه منظور جنس است ?إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ?.
چون خطاب به بني اسرائيل است كه اينها ايمان آورده بودند به انبياي سلف به حضرت موسي اينها خدا را قبول داشتند معجزات را قبول اشتند مي‌فرمايد اگر شما اين مباحث و مباني را قبول داريد بايد به رسالت من ايمان بياوريد.
«و الحمد لله رب العالمين»