موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه102

مدت زمان: 42:22 اندازه نسخه كم حجم: 4.42 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.94 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ?33?
ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ?34?
همان‌طوري كه معيار صفوة مشخص است قهراً اصفيا و مصطفي‌ها معين‌اند معيار كدورت و تيرگي و تاريكي هم مشخص است مظلمين و تاريكها و تيره‌ها هم در قرآن معين‌اند در بحث صفوة گذشت كه فرمود: ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ? و اگر دين معيار صفا و صفوة است پس انسان متديّن مصطفي است و آن كه دين‌شناس‌تر و دين دارتر است اصفي خواهد بود در مقابل معاصي و سيئات معيار رين و رجس و رجز و امثال‌ذلك است و كساني‌كه به اين معاصي مبتلا هستند آنها هم رجس‌اند و رجزند و پليدند قرآن كريم اول گناه را به عنوان رجس مي‌شمارد كه پليدي رجس است بعد كساني كه به اين پليدي متصف هستند و مبتلا آنها را هم رجس مي‌شمارد درباره? خمر و ميسر و انصاب و ازلام فرمود: ?إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ? و مانند آن. اينها رجس‌اند درباره ميته و لحم خنزير و مانند آن هم كلمه? رجس را به كار برده است كه فرمود اينها پليدند آيه? 145 سوره? «انعام» اين است كه ?قُل لَا أَجِدُ فِي مَاأُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ? يعني كل واحد اينها رجس است آن‌گاه انسانهايي كه مبتلا هستند به اين معاصي از اين گروه به عنوان رجس ياد مي‌كنند در سوره? «توبه» از همين كافران و منافقان به عنوان رجس ياد شده است آيه? 95 سوره? «توبه» اين است ?سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ? و رجس اينها روزافزون هم هست چه اينكه در همين سوره? «توبه» آيه? 124 و 125 اين‌چنين آمده است ?وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ? بنابراين اول قرآن كريم اين گناه را به عنوان رجس و پليدي مي‌شمارد و انساني كه مبتلا به اين پليدي است مثل انساني كه بدنش به ميكروب مبتلا شد مرض مي‌گيرد و مي‌شود مريض وقتي جانش مبتلا به اين سيئات و معاصي شد اين جان را مرض گرفت و شد مريض از اينها به عنوان ?فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ? ياد مي‌كنند اگر اين بيماريها درمان شد با قرآن كه بسيارخوب كه ?وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ? يا ?شِفَاءٌ لِمَا فِي‌الصُّدُورِ? اگر اين بيماريهاي اخلاقي و رواني با تهذيب و تزكيه قرآني درمان نشد اين ?فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً? و امثال ‌ذلك وقتي اين مرض اضافه شد جلوي قلب را مي‌گيرد اين همان است كه فرمود: ?كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ? يعني «غلب علي قلبهم» اين رين و چركي كه اينها كسب مي‌كردند پس اينها داشتند رين كسب مي‌كردند كه ?لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ? وقتي صفحه دل را اين رين گرفت همين رين مي‌شود قفل دل مي‌گويند قلب او بسته است اين همان است كه در سوره? 47 كه به نام مبارك رسول‌الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين‌چنين آمده آيه? 24 اين سوره است ?أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا? كه اين ?أَمْ?, «أَمْ» منقطع است يعني «بل علي قلوب اقفال القلوب» معلوم مي‌شود كه قلب قفلي دارد كه مخصوص خودش است ?عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا? اقفال‌قلوب همين سيّئات و معاصي است آنگاه درباره همين گروهي كه قلبشان قفل شده است تعبير به طبع مي‌شود تعبير به ختم مي‌شود كه ?خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ? ?وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ? و مانند آن كه آيات طبع و ختم و امثال ‌ذلك در اوايل سوره? مباركه? «بقره» گذشت اگر كسي صحنه? دلش سياه شد كه جايي براي توبه و نصيحت و تهذيب و تزكيه نماند آنگاه خدا مهر مي‌كند چون معمولاً وقتي صفحه? نامه به پايان رسيد جا براي كم و زياد نيست و هيچ نقطه? روشني در نامه نيست و همه‌اش سياه شد آنگاه امضاء مي‌كنند مُهر مي‌كنند ختم الهي و مهر الهي آن وقتي نيست كه دل جا براي موعظه و نصيحت داشته باشد يك گوشه‌اش سفيد باشد بلكه سراسر دل را كه سياهي گرفت آنگاه جاي مهر كردن و امضاء كردن است ?خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ? پس عنوان رجز, عنوان رجس, عنوان رين, عنوان قفل, عنوان طبع, عنوان مرض, عنوان ختم درباره? اين گروه است كه مقابل صفوه است همين دو راهي كه قرآن كريم ارائه داده يكي راه فضيلت و يكي راه رذيلت در كتاب شريف نهج البلاغه هم آمده يعني در نهج البلاغه اول معيار صفوة مشخص است كه چه چيزي صفاست بعد كساني كه از يك معيار ارزشي برخوردار هستند آنها كه مصطفي هستند آنها را معرفي مي‌كنند مقابلش كه رين است آن را هم بازگو مي‌كند كساني كه به رين مبتلا هستند نظير امويان آنها را هم ذكر مي‌كنند همين چهار مطلبي كه در قرآن با اين نظم بيان شده در كتاب شريف نهج البلاغه هم هست در بخشي از خطبه‌هاي نهج البلاغه معيار صفوة را مشخص كرد نظير آنچه در خطبه? 152 آمده است كه «اصْطَفَى‏ اللَّهُ تَعَالَى‏ مَنْهَجَهُ، وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ، مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ، وَ بَاطِنِ حِكَمٍ» فرمود خداي سبحان راه خاص خود و روش مخصوص خود را برگزيد اين همان است كه ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ? اين تعبير اصطفاي اسلام در نهج ‌البلاغه آمده نظير قرآن كريم كه ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ? منتها در خطبه 152 صحبت از اصطفاي منهج است اين منهج يعني اين روش را خدا صفوه كرد برگزيد پس معيار ارزش و صفا همان دين خداست همان صراط مستقيم است و چون انبياي الهي بر اين صراط‌اند آنها مصطفايند چنين كه در موارد فراوان كه يكي از آنها خطبه? اول نهج ‌البلاغه است انبيا را به عنوان اينكه آنها مصطفاي الهي‌اند ياد مي‌كنند در خطبه? اول نهج البلاغه بعد از ذكر حضرت‌آدم(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: «وَ اصْطَفَى سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِياءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْي مِيثاقَهُمْ، وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ» فرزندان آدم را به عنوان انبيا انتخاب كرده است اينها مي‌شوند مصطفي درباره? اينكه دين صفوه است خطبه? 105 شاهد خوبي است كه مي‌فرمايد: «أَيُّهَا النَّاسُ، اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحِ وَاعِظٍ مُتَّعِظ، وَامْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْكَدَرِ» ترويق همان تصفيه است يعني حرفهاي ما تصفيه شده است آراء ما افكار ما تصفيه شده است اين دين تصفيه شده است «وَامْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ» از آب صافي چشمه‌اي كه قدرّوقت آن عين و آن چشمه «من الكدر» و همه? كساني كه از اين چشمه برخوردارند مصطفايند منتها رسول خدا(صلي الله عليه و آل‌ وسلم) از ديگران برتر و بالاتر است چه اينكه در بعضي از قسمتها فرمود اين رسول خدا در بين اصفيا تقدمي‌دارد بر ديگران مقدم است خطبه? 213 اين است كه «أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الْاِصْطِفَاءِ» پس اين‌چنين نيست كه سبق زماني نقشي داشته باشد ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ? بلكه عمده سبق رتبي است لذا فرمود: «وَ قَدَّمَهُ فِي الْاِصْطِفَاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفَاتِقَ وَ سَاوَرَ بِهِ الْمُغَالِبَ، وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَةَ، حَتَّى سَرَّحَ الضَّلاَلَ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ» يعني اين خاره راه را به طرف چپ و راست تصريح كرد يعني رها كرد تصريح به احسان يعني رها كردن رها كرد و جاده را صاف كرد براي شما اينها نمونه‌هاي صفو و مصطفي هستند چه اينكه در آن نامه‌اي كه براي فرزندش حسن‌بن‌علي(سلام الله عليه) مي‌نويسد دستور مي‌دهد كه راه من را انتخاب بكن و از فكر من مدد بگير براي اينكه من از چشمه ساخت بدون تيرگي سخن مي‌گويم آن نامه سي‌و‌يكمين نامه‌ نهج‌ ‌البلاغه است فرمود: «أَىْ بُنَيَّ، إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلِي» گر چه من با پيشينيان از نظر بدن نبوده‌ام اما فقط «فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ؛ حَتَّى عُدْتُ كأَحدِهِمْ» گويا من را بايد به حساب آنها برد گويا در شمار پيشينيان بودم آنگاه فرمود: «فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ» آنجا كه كدر است و تيره است من تشخيص دادم آنجا كه صاف و روشن است من تشخيص دادم بعد از چند جمله فرمود: «وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبِلُ الدَّهْرِ، ذُونِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ» وقتي اين سخنها از صفا بر‌خوردار بود نفسي كه اين سخنها را مي‌‌‌‌شنود صافي خواهد شد اما نقطه مقابلش كه مسا?له رين و چرك و آلودگي و امثآل‌ذلك است اين را هم در نامه‌هايي كه براي امويان مي‌نويسد مشخص مي‌فرمايد يك نامه‌اي براي عموم مردم نوشت به عنوان پنجاه‌و‌هشتمين نامه است فرمود: «وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ» اگر كسي لجاجت كرد و راه گمراهي‌اش را ادامه داد اين كسي است كه خداي سبحان بر قلب او رين و چرك و غفلت و رجس و رجز را قالب كرد اين «ران» متعدّي است راني غلب گاهي به خود آن رجس و رجز امثال‌ذلك اسناد پيدا مي‌كند يعني آلودگي بر قلب غالب شد گاهي به ذات اقدس ال?هي اسناد دارد كه خدا اين آلودگي را بر قلب او غالب كرده است «رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ» چه اينكه در قرآن كريم فرمود: ?كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ? اين يك رجس كيفري است هرگز ذات اقدس ال?ه كه انسان را با فطرت تاب آفريد آلوده نمي‌كند منتهي? اگر كسي با داشتن عقل از درون وحي از بيرون به جايي رسيده است كه ?لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ? از آن به بعد رجس را خداي سبحان بر قلب او مسلّط مي‌كند ?كَذلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ? منتها ?عَلَى الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ? اين عذاب است در اينجا حضرت فرمود: براي شما روشن مي‌شود كه «مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ» آنگاه مستقيماً در نامه‌اي كه براي امويان مرقوم مي‌فرمايد به معاويه در نامه دهر اين چنين مي‌فرمايد كه: حالا چرا مردم را به ميدان مي‌فرستيد «فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ» بياييد جنگ تن به تن داشته باشيم «فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ، وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ» حالا معلوم بشود كه من كسي هستم كه « الْمَرِينُ قَلْبِهِ» هستم يا تو «لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ، وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ» آنگاه مي‌فهمي ‌سوابق من اين است كه الان دارم مي‌گويم «فَأَنَا أَبُوحَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ، وَ ذلِكَ السَّيْفُ مَعِي، وَ بِذلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي، مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً، وَ لاَ اسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً» نه پيامبر جديد را انتخاب كردم نه دين تازه «وَ إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فيهِ مُكْرَهِينَ» پس همان روشي كه در قرآن كريم بود كه معيار صفوة و كدورت مشخص شد مصطفي‌ها مشخص شدند «المرين قلوبهم» «الذين في قلوبهم اقفل» مشخص شدند همان راه در نهج البلاغه است.
بخش سوم مطلب اين است كه رواياتي كه در ذيل اين آيات آمده دو طايفه است طايفه از اين روايات دلالت مي‌كند به اينكه آيه اين چنين بود «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ و آل‌محمدٍ عَلَى الْعَالَمِينَ» كه اين كلمه آل‌محمد(صلواة الله عليهم اجمعين) بود ـ معاذالله ـ تحريف شد طايفه ديگر رواياتي است كه دلالت بكند بر اينكه ائمه(عليهم السلام) اين آيه را با همين وضع خواندند و خود را مصداق اين آيه دانستند و آيه را بر خودشان تطبيق كردند اين يك جمع دلالي روشني دارد و يك جمع علاجي جمع دلالي‌اش اين است كه اين طايفه دوم شارح اولي است يعني به كمك طايفه ثانيه مشخص مي‌شود كه منظور از طايفه اولا اين نيست كه اين كلمه بود و برداشتند يعني اين كلمه بر ما هم تطبيق مي‌شود ما مصداق هستيم به دليل اينكه همين آيه را با همين وضع خواندند بعد فرمودند ما هستيم بر ما منطبق مي‌شود خب اگر اين آيه با نبود آن كلمه اهل بيت را مي‌گيرد و شمول آيه نسبت به اهل بيت احتياج به آن كلمه ندارد معلوم مي‌شود آنجا كه آن كلمه را ذكر مي‌كنند به عنوان تأويل است به عنوان تطبيق است نه آن كه ـ معاذالله ـ اين كلمه بود و تحريف شده اين يك جواب، جواب علاجي‌اش اين است كه گذشته از اينكه اين طايفه را آن طوري كه مرحوم بلاغي(رضوان الله عليه) بيان كردند اسفٌ سنفه است از طايفه اولا كه با اين ترجيح سندي اين طايفه ثانيه مقدم بشود بر طايفه اولا كه اگر اين هم به حساب بياوريم جواب دوم است جواب سوم اين خواهد بود كه اين در تعارض طايفه اولا مي‌گويد به اينكه مثلاً اين كلمه ـ معاذالله ـ در قرآن بود و تحريف شد قرآن طايفه ثانيه مي‌گويد نه تحريف نشد با عموم اطلاقي كه دارد اهل بيت(عليهم‌السلام) اشاره مي‌شود اگر اينها معارض هم شدند مرجع قرآن است آن روايتي كه ظاهرش تحريف است مخالف قرآن است و مطرود چون ظاهر قرآن اين است كه ?إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ? آن روايتي كه دلالت بر تحريف دارد مخالف قرآن است آن طايفه‌اي كه دلالت بر تحريف دارد مخالف قرآن است آن طايفه از رواياتي كه دلالت بر عدم تحريف دارد موافق قرآن است «و يوخذ بها» اين صراح جواب اين روايات را نوعاً در تفسير شريفه نورالثقلين ذيل همين آيه آورده است منتهي? يك روايت لطيف و جامع را مرحوم آقاي بلاغي(رضوان ‌الله ‌عليه) در تفسير شريفه آلاءالرحمن از غيبت نعماني نقل مي‌كند كه در اين تفسير نورالثقلين نيست و آن خيلي لطيف و جالب است و آن اين است كه وقتي حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) ظهور كرد اين آيه را با همين وضع مي‌خواند بعد براي خودشان تطبيق مي‌كنند آنهايي كه توهّم را تحريف كردند گفتند آن قرآن اصلي پيش از تو حجت است البته قرآن اصلي يعني با تفسير و با تعبير و با همه حقايق است اما اين قرآني كه از زبان مطهر رسول‌ الله صادر شده است بدون اينكه يك كلمه كم بدون يك حرف زياد همين است كه ما الان در خدمت اوييم اين همان است كه از زبان مطهر صادر شده است بدون كم و زياد البته تفسير حقيقي‌اش, تعويل واقعي‌اش, تنزيل راستينش, معانيش, معارفش, بطونش پيش اهل بيت است
پرسش:...
پاسخ: بله, آنها اجازه دادند ما اين چنين قرائت بكنيم به آن احتجاج بكنيم وگرنه هر كدام از اينها چون نظير احكام ديگر كه خود آنها اجازه دادند ما اين سبك نماز بخوانيم اين سبك بيان بكنيم وگرنه اين مشهورش همان است مسأله اختلاف قرائت كاري به تحريف ندارد چون اين اختلاف قرائت را قائرين به عدم تحريف قائل‌اند اما يك حرف كم نشد خلاصه اين رواياتي كه مرحوم هويزه اين بزرگوار در تفسير نورالثقلين ذكر كردند جلد اول صفحه 328 شروع مي‌شود تا صفحات بعدش اولين حديث اين است كه از حشام ‌بن ‌سالم نقل مي‌كند كه مي‌گويد «سألت ابا عبدلله(عليه السلام) ان قول الله» ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً? حضرت فرمود: «و آل ابراهيم و آل محمد علي العالمين فوضعوا اسماً مكان اسمِ» يعني آل‌ عمران نبود اين آل ‌عمران را عوضي گذاشتند ـ معاذالله ـ روايت دوم اين است كه سدير از پدرش امام‌باقر(سلام‌الله‌عليه) نقل مي‌كند كه امام باقر اين آيه مباركه را با همين وضع خواند كه ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ? بعد فرمود: «نحن منهم و نحن بقية تلك العترة» خب اگر آيه طبق نقل صدير كه روايتش معتبر است شامل اهل بيت مي‌شود بدون ذكر معلوم مي‌شود كه آنجا كه استدلال‌ كردن است ما به تطبيق كلي برفرق است خب آنها آل‌ ابراهيمند آنها هم آل‌ عمرانند آنها هم كه آل‌ ابراهيمند يقيناً روايت ديگر اين است كه در باب ذكر مجلس رضا(سلام‌ الله‌ عليه) با مأمون فرق بين عترت و امت يك حديث مبسوطي است كه مأمون به عرض حضرت رساند «هل فضل الله التعالي العترة علي ساير الناس فقال ابوالحسن» امام هشتم(سلام ‌الله ‌عليه) در جواب فرمودند: آري « ان الله تعالي ابان فضل عتر علي ساير الناس في محكم كتاب فقال لهو المأمون اين ذلك من كتاب الله فقال الرضا(عليه السلام) في قولي تعالي» ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ? بدون اينكه سخن از تحريف باشد اين روايات به خوبي آن طايفه اولي را شرح مي‌كند كه اگر آنها فرمودند: «و آل كذا» يعني اين اهل بيت را شامل مي‌شود خب بله شامل مي‌شود از مصاديق بارز آل‌ ابراهيم اينها هستند ديگه البته با روايت اولا يك خلاف ظاهري بايد باشد چون جمع دلالي بلاخره بايد از ظهور يكي دست برداشت « فوضعوا اسماً مكان اسمِ في التطبيق و التنظيم» بله در جمع دلالي يك طرف بلاخره بايد ظهور بكند آن هم نقشي نداشت آنهايي كه مخالف اهل بيت بودند آل‌ عمران كه شاملشان نمي‌شد اگر مي‌خواست شاملشان بشود بايد آل ‌ابراهيم را بردارند غرض آن است كه آنهايي كه تعريف كردند اگر خواستند مثلاً بردارند آل ‌ابراهيم را چرا بر نداشتند چرا آل ‌عمران را برداشتند آل ‌عمران نقشي ندارد كه آل ‌عمران چه نقشي دارد باشد يا نباشد اصلاً آنهايي كه داعيه توهم تحريف داشتند بايد آل ‌ابراهيم را برمي‌داشتند حالا اينجا مي‌خواهند بگويند كه نه اين آل ‌محمد را برداشتند و آل ‌عمران را گذاشتند خب آل ‌ابراهيم چه ؟ آل ‌ابراهيم كه هست بلاخره نه غرض اين است كه آل ‌ابراهيم كه شاملشان مي‌شود كه اين حال، حال ‌شاملشان مي‌شود كه مگر اين شامل آنها نمي‌شد كه با اينكه همه اينها استدلال ‌كردند لذا در مقابل استدلال‌ كه كسي اعتراض نمي‌كرد كه شما آل ‌ابراهيم نيستيد آنها به همين استدلال ‌كردند گفتند ما آل ‌ابراهيم هستيم عترت، فضيلت در آل ‌ابراهيم است.
پرسش:...
پاسخ: بله يعني در تنزيل نه در تلفظ البته در همه جمع دلالي خلاف ظاهر است روايت بعدي كه از كتاب خصال ‌است از ابي‌الحسن اول يعني حضرت ابي ‌ابراهيم ‌امام ‌كاظم(عليه ‌السلام) «قال رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) ان الله تبارك و تعالي اختار من كل شيء اربعه الي عن قال واختار من البيوتات اربعه فقال الله تعالي» ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ? روايات بعدي هم باز كتاب كمال ‌الدين و تمام النعمه مرحوم صدوق از امام ‌باقر(سلام ‌الله ‌عليه) از يك حديث مبسوطي است كه باز حضرت اهل بيت را مشمول اين كريمه مي‌داند و اين آيه را با همين وضع مي‌خواند و استدلال ‌مي‌كند ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ? در تفسير علي ‌ابن ‌ابراهيم كه در آن حرفهاي فراواني است اين است كه «نزل و آل ابراهيم و آل عمران و آل محمد(صلوات الله عليهم اجمعين) علي العالمين فاسقطوا علي المحمد ران الكتاب» اين خيلي روشن است كه ـ معاذالله ـ تحريف است منتهي در مسئله تحريف ملاحظه فرموديد در بحث سابق كه قرآن از ام‌الكتاب تا عربي مبين و از عربي مبين تا ام‌الكتاب كه دو طرف قرآن كريم است همش تنزيل است يعني از ام‌الكتاب قرآن به حساب مي‌آيد تا ?إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً? چون در سوره «زّخرُف» فرمود: ?إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ? وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ? همش قرآن است لذا مي‌گويند «اقرا ورقع» و چون همه اين جريان آمد در قلب حضرت «نزل به الروح الامين علي قلبك» بر همه اينها نزول و تنزيل صادق است قهراً معناي اينها, تأويل اينها, باطن اينها, جرگ اينها, تطبيق اينها, مصداق اينها همه مشمول همين تنزيل است آنها اگر در جرگ و تطبيق و تأويل امثال‌ذلك دست و دستي بردند اينها در حقيقت تحريف كرده‌اند لذا كساني كه تفسير به راي مي‌كند تحريف كرده است روايات تحريف بايد بر اين معنا حمل بشود نه اينكه ـ معاذالله ـ چيزي از قرآن كم شده باشد در روايت بعد كه از روضه كافي است جابر از امام ‌باقر(سلام ‌الله ‌عليه) نقل مي‌كند كه «يوقد من شجرة مباركة» فرمود «فاصل الشجرة المباركة ابراهيم(عليه السلام) است «و هو قول الله عز و جل ?رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ? و هو قول الله عز و جل ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ? كه خودشان را هم مشمول اين آيات مي‌دانند با اينكه آيه را با همين وضع كه هست استدلال ‌مي‌كنند روايت بعدي كه از عماله صدوق است اشعث ‌ابن ‌قيص‌ كندي به سيد‌الشهدا(سلام ‌الله ‌عليه) عرض كرد كه يا حسين‌ بن ‌فاطمه «ايتها الحرمت لك من رسول الله(صلي الله و سلم) ليس اب لغيرك و تل الحسين(عليه السلام) هذه الآيه» كه ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا ? بعد خود سيد‌الشهدا(سلام ‌الله ‌عليه) در قبال ‌اشعث اين‌چنين استدلال ‌مي‌كند مي‌فرمايد: «والله ان محمد(صلي الله و سلم) لمن آل ابراهيم و العترة الهادية لمن آل محمد(صلي الله و سلم)» ما هم آل ‌ابراهيم هستيم اين خوب روشن مي‌شود كه اگر در بعضي از روايات ائمه(عليهم ‌السلام) كلمه آل ‌محمد(صلواة‌ الله ‌عليهم ‌اجمعين) را ذكر مي‌كنند دارند تفسير مي‌كنند دارند تنزيل را بيان مي‌كنند مصداق را ذكر مي‌كنند نه اينكه اين چنين نازل شده است بعضي از روايات ديگر هست که از قبيل طايفه اولي است و روايات فراواني ديگري است كه از قبيل طايفه ثانيه است پس جمع دلالي دارد و جمع علاجي‌اش با آن ...
«و الحمد لله رب العالمين»