موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه145

مدت زمان: 42:22 اندازه نسخه كم حجم: 4.42 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 9.66 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ?64?
بعد از اتمام حجت نسبت به اهل كتاب و اينكه اگر آنها در مقابل حجت خضوع نكردند مفسدند زيرا فرمود: ?فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ? آن‌گاه نوبت به مرحله ديگر مي‌رسد كه با همه اهل كتاب بعد از نپذيرفتن حجت توحيدي و حجت اسلامي به يك دين جامعي معتقد باشند و عمل كنند كه فرمود: ?قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? معمولاً ندايي كه خداي سبحان به اهل كتاب دارد مع‌الواسطه است ولي به رسولش مي‌فرمايد تو به آنها بگو ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? گرچه خطابهاي بلاواسطه هم هست اما در اين آيه و امثال اين آيه ندا مع‌الواسطه است كه ?قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ?.
منظور از اين اهل كتاب اعم از يهودي و نصاراست زيرا آيه مطلق است و اطلاق آيه شامل هر دو گروه مي‌شود، ولي از نظر شأن نزول سه نقل در اين ذيل آمده است بعضي نقل كردند كه شأن نزول جرياني است كه يهوديها داشتند، بعضي نقل كردند كه شأن نزول خصوص نصاراي نجران است و گروه سوم هم نقلشان اين است كه مجموع مسيحيها و يهوديهاست. شأن نزول اگر اين امر سوم باشد كه با اطلاق آيه مطابق است و اگر اول يا دوم باشد چون مخصّص نيست مرجع همان اطلاق آيه است.
?قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا? «تعال» يعني بالا بيا غير از «إليّ» است «إليّ» دعوت به اعم است يا دعوت به سطح مساوي، اما «تعالي» دعوت به علوّ است يعني كسي كه در بالاي كوه قرار دارد به كساني كه در دامنه? كوه قرار دارند مي‌گويد «تعالوا» كسي كه در طبقه? فوقاني است به كسي كه در طبقه? داني است مي‌گويد تعال، ولي كساني كه در يك سالن همسطح به سر مي‌برند مي‌گويند «إليّ» نمي‌گويند «تعال».
انبيا(عليهم السلام) به ديگران درس تعالي مي‌دادند كه بالا بياييد و اين اختصاصي به دعوت اهل كتاب ندارد بلكه نسبت به امت اسلامي هم اين‌چنين است نسبت به همه انسانها كه انبيا معلّم آنها هستند اين‌چنين است وقتي انبيا كارشان ?وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ? شد قهراً عامل تعالي امتها خواهند بود لذا در سوره? «انعام» هم سؤال از اين است ?تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ? مثلا ?مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ? يا ?حَرَّمَ اللّهُ? و مانند آن. دعوت كردن اهل كتاب به اين مطلب، دعوت كردن اينها به تعالي مكانت علمي است لذا سخن از تعال است نه «إليّ» تعالوا يعني بالا بيا و اگر كسي به اين كلمه ?سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? نرسيد مادون است چون شرك دون است و توحيد است كه كلمه عاليه است ?تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ?.
منظور از اين كلمه همان حقيقتي است كه در قلب جا مي‌گيرد و در عمل ظهور مي‌كند و در محاوره‌ها گفته مي‌شود چيزي كه ظهور عملي نداشته باشد نمي‌گويند كلمه وقتي بگويند فلان گروه متّفق‌الكلمه‌اند يعني در مقام اعتقاد و عمل اين‌‌چنين‌اند و آ‌نچه كه در زبان آنها دور مي‌زند همين مطلب است. از معنايي كه مورد پذيرش قلبي است و ظهور عملي است به كلمه و حرف تعبير مي‌شود. مي‌گوييم حرف شما چيست يا به رسول خدا عرض مي‌كردند كه قولت چيست و مانند آن. قول، حرف و كلمه و مانند آن بر آن معاني و معارفي است كه هم در قلب ظهور اعتقادي داشته باشد و هم در عمل ظهور عملي داشته باشند و در زبانها از آن جهت كه مي‌گردند از آن به كلمه يا قول و مانند آن تعبير مي‌شود.
?تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ? كه اين كلمه يعني اين مطلب ?سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? كه سواء معرب است البته گاهي ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ?، گاهي ?سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ?، گاهي هم ?سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? كه اين بين ما و شما مساوي باشد يعني همه ما در اعتقاد به مضمون اين كلمه و عمل به مفاد اين كلمه متّفق باشيم كه اين دعوت به اتّحاد موحّدان است همان طوري كه آيه ديگري كه در سوره? «آل‌عمران» هست دعوت مسلمين به اتحاد است كه فرمود: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا? اين آيه مباركه دعوت موحدان است به توحيد آ‌ن دعوت اربابان مذهب است و اين دعوت اربابان دين. در آن آيه كه مي‌فرمايد: ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا? در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد منظور آيه اين نيست كه همه شما به حبل خدا تمسّك بجوييد، مسلمان باشيد، به قرآ‌ن و عترت اعتقاد داشته باشيد و عمل كنيد اين را از آيات ديگر و ادله ديگر بايد استفاده كرد. اين ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا? معنايش اين نيست كه همه‌تان مسلمان باشيد، بلكه معنايش اين است همه‌تان با هم مسلمان باشيد، همه با هم مسلمان بودن غير از اين است كه همه مسلمان باشند يعني اگر الآ‌ن مسلمانهاي عالم هر كدام به تنهايي به قرآ‌ن عمل بكند، به عترت عمل بكند اين به آيه عمل نكرده است آيه دارد كه با هم قرآن و عترت را بگيريد «واعصتموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا في الإعتصام» نه «لا تفرّقوا في الإعتصام و عدم الإعتصام» آن مضمون آيه نيست مراد اين نيست كه شما اين‌‌چنين نباشد كه بعضي از شما به قرآن و به حبل‌الله كه اسلام است اعتصام كنيد بعضي اعتصام نكنيد اين طور نيست در اعتصام تفرّق نكنيد يعني اگر همه شما مسلمان باشيد اهل مسجد و نماز و روزه باشيد اين كافي نيست همه شما با هم مسلمان باشيد، همه شما با هم اين حبل‌الله را بگيريد چون اگر بي‌هم گرفتيد تواني نداريد اگر طنابي را به يك جرم محكمي بستند و خواستند آ‌ن جرم را جابه‌جا كنند اگر همه اين طناب را بگيرند، اما نه با هم هرگز آن جرم منتقل نمي‌شود و اگر بخواهند همه با هم آن طناب را بگيرند آ‌ن وقت است كه اين جرم را از جايي به جايي منتقل مي‌كنند با هم مسلمان بودن غير از اين است كه همه مسلمان باشند آيه نمي‌گويد همه مسلمان باشيد آيه مي‌فرمايد همه با هم مسلمان باشيد.
پرسش:...
پاسخ: نه، كل يجر النار الي قرصه اينكه در آيه سوره? مباركه? «يوسف» دارد كه اكثر مؤمنين، مشركين‌اند براي اينكه همين جهت است در نوع اين كارها يك پسوند و پيشوندي هست يعني خيلي از ماها در كارهاي عبادي روزانه‌مان هم مبتلا به اين شركيم هر كاري كه انجام بدهيم از آن نمازهايي كه مي‌خوانيم تا آ‌ن درس و بحثها و كتابهايي كه مي‌نويسيم همه‌اش يك من و مايي بايد باشد حالا يا اول يا آخر مسجد من، خانه ما، حسينيه من، خانه ما يك من و مايي بالأخره در كار ما باشد شاگردان من، مراجعه كنندگان رضايي من اين من و ما را اگر برداريد خيليها دست از كار برمي‌دارند تمام تلاشها براي اين است كه هر كسي مي‌خواهد مسجد خود او پُر بشود اين است كه اكثر ماها گرفتار شركيم و اكثر ما مسلمانيم اما بي‌هم، اگر اين بي‌هم برداشته بشود با هم باشد ديگر دعواها برطرف مي‌شود هيچ مشكلي ما از اين جهت نداريم آن وقت است كه اسلام براي هميشه سربلند است اين ?وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً? يعني بدون پسوند و پيشوند مسلمان باشيم آ‌ن راجع به اتحاد مذاهب است يعني پيروان مذاهب بايد با هم اين طناب را بگيرند.
آيه محل بحث راجع به اتحاد ارباب اديان است گرچه دين نزد خدا بيش از يكي نيست و ادياني نخواهيم داشت، اما آنچه كه رايج هست اين است كه مثلاً مسيحيت ديني است، يهوديت ديني است كه اسلام هم ديني است و اينها اختلاف ديني دارند بر خلاف تسنّن و تشيّع و امثال ذلك كه اختلاف مذهبي دارند.
در اين كريمه مي‌فرمايد: ?إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? كه بين ما و بين شما معتدل باشد نه اينكه يكي بيشتر بگيرد يكي كمتر، يكي بگيرد و ديگري نگيرد اين طور نباشد با هم بالقسط و العدل اين كلمه را بگيرد ?إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? اين تقريباً دعوت به اتّحاد موحّدان عالم است كه اگر موحّدان عالم با هم متّحد باشد محذوري ديگر در پيش نخواهد بود نه با هم يك حرف بزنيم بلكه با هم به يك منطق عمل بكنيم ?سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? كه اين در رفع و نصب و جرّ اين وصف به حال متعلّق تابع آن موصوف هست ولي فاعلش چيز ديگر هست ?سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ? يعني «أخذوا بها والعمل بها» كه مساوي باشد با هم و آن اين است.
?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ? آن مطلبي كه همه ما بايد متّحداً و متّفقاً او احترام بگذاريم و به او عمل بكنيم و معتقد باشيم اين است كه ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ? ما جز خدا احدي را نپرستيم. در بحثهاي قبل در كلمه «لا إله الاّ الله» و مانند آن هم ملاحظه فرموديد كه اين كلمه «إلاّ» اگر به معناي غير است و بدل است و به معناي استثنا نيست اين «لا إله الاّ الله» به دو جمله ديگر منهل نمي‌شود يكي نفي و ديگري اثبات دوتا قضيه نيست نظير ساير موارد استثنا. ساير موارد استثنا عندالتحليل به دو قضيه منهل مي‌شود يكي موجبه و ديگري سالبه كه استثناي از سلب ايجاب است و بالعكس.
اما «لا إله الاّ الله» يك جمله است دو جمله نيست، يك قضيه است دو قضيه نيست معناي «لا إله الاّ الله» اين نيست كه ذهن و فطرت خالي از شرك و توحيد است نه شرك را دارد و نه توحيد را آن‌گاه انبيا عموماً و رسول خدا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) خصوصاً آمدند و مردم را به «لا إله الاّ الله» دعوت كردند و با تعليم «لا إله الاّ الله» دو قضيه را ياد مردم دادند يكي نفي شرك، ديگري اثبات در مبدأ يعني «لا إله» وقتي اين شد «إلاّ الله» يعني مگر الله يعني اول بايد طاغوت و شرك را نفي كرد، بعد مبدأ را و توحيد را اثبات كرد اين طور نيست بلكه «إلاّ» اگر به معني غير است معناي جمله اين‌‌چنين خواهد شد كه «لا إله» غير از اللهي كه مسلّم است و مقبول است و مشهود فطرت است يعني خدايي كه مورد قبول دل و فطرت است غير از او ديگري نه. يعني اول توحيد هست بعد نفي شرك منتها توحيد تثبيت شده است همراه با فطرت آمده و شرك را انبيا به انسان آموختند كه نفي كنيد «لا إله» غير از اللهي كه مسلّم و مقبول هست، پس اين به يك جمله برمي‌گردد نه دو قضيه. ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ? هم همين است يعني غير از اللهي كه معبود ماست ديگري را نفي كنيم چيزي غير از الله را نپذيريم و عبادت نكنيم.
?وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً? اين كلمه? نفي شرك در كنار توحيد گاهي بدون «واو» هست، گاهي با «واو» آنجا كه سخن از عبادت هست بدون «واو» هست نظير آ‌نچه كه در سوره? «حج» و «نور» و مانند آن آمده است كه برنامه حكومت اسلامي را قرآن ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ?الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَرْض أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ? و قبلش هم در سوره? «حج» يا «نور» مي‌فرمايد: ?الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَرْض? چه مي‌كند، چه مي‌كند ?يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً? ?الَّذِينَ إِن مَكَّنَّاهُمْ فِي الاَرْض? اين‌‌چنين مي‌كنند ?يَعْبُدُونَنِي? يا اين كار را ?وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الاَرْض كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً? كه ?يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً? من به محرومان وعده دادم كه اينها را خليفه در ارض قرار بدهم تا مرا عبادت كنند و شرك نورزند نفرمود «يعبدونني ولا يشركون بي شيئا» آنجا سخن از «واو» نيست و جاي «واو» هم نيست.
پرسش:...
پاسخ: آن هم همين طور است ديگر در آيةالكرسي مفصّل آنجا هم بحث شد كه آيةالكرسي و آيه سوره? «نحل» و اينها همه يك طور لسان دارد كه ?لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ? لذا آنجا توحيد مقدم است معناي ?فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ? هم همين است لذا اثبات مقدم بر نفي است، اثبات مقدم بر نفي است.
اما در اين آيه مي‌فرمايد: ?يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً? بدون «واو» هست براي اينكه عبادت خالصه بدون توحيد نخواهد بود و شرك با عبادت سازگار نيست دو چيز نيست يكي عبادت خالصه و ديگري نفي شرك لذا نيازي به «واو» نبود نفرمود «يعبدونني و لا يشركون بي شيئا» بلكه مي‌فرمايد: ?يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً? و آن نكره در سياق نفي هم كه مفيد عموم است هرگونه شرك عملي را برطرف مي‌كند.
اما در آيه محلّ بحث وزانش با آن آيه دوتاست لذا اينجا با «واو» ذكر شد. اينجا كه فرمود: ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً? اين درباره شرك عبادي نيست اصل توحيد عبادي را با جمله? اُولي? بيان كرد فرمود: ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ? اما اگر خدا فرزند داشته باشد ـ معاذ الله ـ يا در چيزي حلول كرده باشد كه مسيحيت بر آن است گرچه اين گروه خدا را عبادت مي‌كنند، ولي آن مبدئي كه «يلد أو يولد» شريك دارد گرچه آن معبود نيست، ولي شريك دارد و ما مؤظفيم كه هم در مقام عبادت موحد خالص باشيم و هم او را منزّه بدانيم از هر مِثلي، از هر وَلدي، از هر والدي، از هر محلّي، از هر حلولي، از هر اتحادي و مانند آن چون جمله دوم غير از جمله اول است لذا با «واو» ذكر شد و عطف شد ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ? يك مطلب ?وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً? مطلب دوم.
اما در آن جمله كه فرمود: ?يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً? آ‌‌ن ?لاَ يُشْرِكُونَ? هم مربوط به عبادت است، آن ?يَعْبُدُونَنِي? هم مربوط به عبادت است لذا بدون «واو» ذكر شد، پس ممكن است كسي در عبادت موحد باشد اما براي خدا ـ معاذ الله ـ حلولي، اتحادي، بنوّتي و مانند آ‌ن قائل باشد اين مي‌شود موحد در عبادت و مشرك در ذات و مانند آن، گرچه روحش به شرك در عبادت برمي‌گردد اما چون مطلب دوتاست لذا دو جمله با «واو» ذكر شده است ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً? شيء اعم از انسان و غير انسان هم شامل مي‌شود آنچه را كه يهوديّت پنداشتند كه ?وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ? و هم شامل مسيحيت مي‌شود كه گفتند ?إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ? يا ?إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ? و مانند آن ?أَن لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً?.
?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ? از نظر مقام عبادت كه فرمود ما بايد موحد باشيم، از نظر مقام خداشناسي بايد موحد باشيم خدا را طوري بشناسيم كه والد و وَلد نيست و مِثل و مانند نخواهد داشت و مانند آن از نظر روابط اجتماعي هم هيچ‌كدام ديگري را ربّ خود اخذ نكنيم كه تقليد كور داشته باشيم و هرچه آنها گفتند ما بپذيريم نظير ?اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ? ?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ? كه در اين جمله سوم دوتا دليل هست براي توحيد در ربوبيت و نفي اتّخاذ ارباب. يكي اينكه ما كه بخواهيم يكديگر را به عنوان رب اتّخاذ كنيم شريك و شبيه هم هستيم، همسانيم نمي‌توانيم نسبت به يكديگر رب و مربوب باشيم چون همه ابعاد يك حقيقتيم ما بعض يك حقيقتيم ?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً? يعني ما ابعاد يك حقيقتيم ابعاد يك حقيقت معنا ندارد كه يكي رب باشد ديگري مربوب، اين دليل اول.
?مِنْ دُونِ اللّهِ? چون الله هم كه رب است، ربّ‌العالمين است «لا شريك له» و غير از خدا ربّي نيست كه ما او را به عنوان رب اتّخاذ بكنيم اين هم دليل دوم، پس نه ماها مي‌توانيم رب باشيم چون از يك جنسيم، ابعاد يك حقيقتيم، هيچ فرقي بين ربّ و مربوب نيست، نه غير خدا مي‌تواند رب باشد چون الوهيت با ربوبيت هماهنگ است و متلازم [است] منحصراً در خداست اين دو قيد به منزله? دوتا حدّ وسط است براي نفي اتّخاذ. اينها سخناني است كه در الميزان و غير الميزان هم شما ملاحظه فرموديد و مي‌بينيد.
آنچه كه مهم است اين است كه اين آيه خطاب به مردم است بعضي از آيات خطاب به رهبران است كه شما از جهل مردم سوء استفاده نكنيد مردم را به سوي خود دعوت نكنيد از جهالت مردم سوء استفاده نكنيد اين خطاب به آنهاست. آياتي كه به مشايخ، به علما، به احبار و رُهبان و قسيس خطاب مي‌كند يك مضمون دارد آيه‌اي كه به مردم خطاب مي‌كند مضمون ديگر دارد. آيه‌اي كه به علما خطاب مي‌كند نظير آنچه كه در همين سوره? مباركه? «آل‌عمران» بعداً خواهد آمد آيه 79 ?مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ وَلكِن كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ? فرمود هيچ بشري حق ندارد كه خدا به او كتاب و وحي يا امثال ذلك بدهد بعد او مردم را به خود دعوت بكند به جاي اينكه مردم را به الله دعوت بكند مردم را به خود دعوت كند ?ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ? هيچ بشري اين سِمت را ندارد و نمي‌تواند اين كار را بكند كه وحيِ الهي را بگيرد به جاي اينكه مردم را به الله دعوت كند، به خود دعوت كند بگويد ?كُونُوا عِبَاداً لِي مِن دُونِ اللّهِ? اين خطاب به رهبران است، خطاب به علماست.
اما آيه محلّ بحث خطاب به مردم است كه ما زير بار حرف هر كسي نرويم ما غير خدا را نپرستيم ما براي خدا شريك قائل نباشيم، ما هر كسي را اربابمان نگيريم خطاب براي مردم است كه از اين بند رها بشوند نه اينكه در عالم غير از خدا ربّي نيست آن بحث يك بحث جامعي است هم بين علما، هم بين مردم قهراً آيات قرآن سه طايفه خواهد بود طايفه اُولي? كه طايفه جامعي است دلالت مي‌كند كه در عالم و در جهان غير از خدا ربّي نيست و غير از خدا معبودي نيست و غير از خدا خالقي نيست نظير آيات پايان سوره? «حشر». طايفه دوم آياتي است كه ناظر به علما و رهبران است كه شما از جهل مردم سوء استفاده نكنيد مردم را به خود دعوت نكنيد. طايفه سوم كه آيه محلّ بحث از اين طايفه سوم است به مردم خطاب مي‌كند كه زير بار حرف هر كسي نرويد شما اين كار را نكنيد.
رسول خدا(عليه آلاف التحية و الثناء) مأمور شد كه به همه اهل كتاب بگويد كه ما اين كار را نكنيم ?أَلاَ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ? نه «لا يتّخذ بعضنا بعضا عبيدا» آن «لا يتّخذ بعضنا بعضا عبيدا» طايفه ثانيه است كه آيه 79 همين سوره? «آل‌‌عمران» در پيش آن است كه هيچ‌كس حق ندارد مردم را به طرف خود دعوت بكند بگويد من نظرم اين است، اما آيه محلّ بحث بيدار كردن مردم است كه شما هيچ‌كسي را به عنوان ربّتان اتّخاذ نكنيد ?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ? اين تعليق حُكم بر وصف مُشعر به عليّت است، اين اعطاي حُكم به برهان است يك وقت است مي‌گوييم كه اين عالم را گرامي بدار اين حرفي است مستدل كه دليل با خود حرف بيان شده ديگر چرا ندارد گفتيم عالم را محترم بشمار. يك وقت است مي‌گوييم اين شخص را احترام بكن اين يك مدّعاست كه دليل مي‌طلبد آن وقت اگر سؤال كرد كه چرا ما اين را احترامش بكنيم مي‌گوييم چون عالم است. بهتر آن است كه انسان طوري حرف بزند كه ديگر سؤال به همراه نداشته باشد بگوييم اين عالم را احترام بكن اين روشن است. در اينجا هم همين طور است كه ?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً? همين‌كه گفتيم ?بَعْضُنَا? مثل آن است كه در تعبيرات فارسي بگوييم هيچ‌كدام همنوع خود را رب نگيرد اين مضمون با دليل بيان شده دليل با خودش ذكر شده. هيچ‌كسي حق ندارد همنوع خود را رب اخذ كند اين حرف با دليل ذكر شده چون وقتي يك نوع‌اند وجهي ندارد كه ابعاد يك حقيقت بعضي رب باشند بعضي مربوب اين شدني نيست.
آن قسمت هم ?مِنْ دُونِ اللّهِ? براي اينكه الله رب‌العالمين است و شريك هم برنمي‌دارد، پس راهي كه اين آيه به مردم نشان مي‌دهد اين است كه شما زير بار حرف هيچ‌كسي نرويد غير از حق ?وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ? آنها كه به اين دستور عمل نكردند قرآ‌ن كريم آنها را مذمّت مي‌كند كه ?اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ? رواياتي كه در ذيل آن بخش از آيات است اين است كه اينها رهبران مذهبي‌شان را كه عبادت نكردند منتها تقليد كور باعث شد كه اينها هرچه رهبران مذهبي‌شان گفته قبول كردند يعني اهل كتاب. آن‌گاه در ذيل آيه فرمود: ?فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ? در مقام دعوت و درخواست اتّحاد بايد با لسان نرم سخن گفت حالا فرمود اگر شما قبول نكرديد ما قبول مي‌كنيم اين حرف، حرفي است كه ما مسلمانيم يعني ما منقاديم نسبت به اصول ياد شده يعني به آنها بگو اگر شما رو برگردانديد ما اين اصول را قبول داريم ولي شاهد باشيد كه ما پذيرفتيم، اما در آ‌ن آيه? قبل يعني در آيه 63 كه مسئله احتجاج بود آنجا سخن از خودِ خداست در مقام احتجاج فرمود: ?فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ? اين يك تنبيه هشدار ضمني هست يعني اينها مفسدند و خداوند هم مي‌دانند كه مفسدين چه كساني هستند و به كار مفسدين رسيدگي مي‌كند، اما اين آيه آن لسان تند را ندارد كلام كاملاً نرم است مي‌فرمايد كه ?فَإِن تَوَلَّوا? به اهل كتاب بگو شما اگر قبول نكرديد شاهد باشيد ما قبول كرديم در مقام دعوت به اتحاد ديگر لسان، لسان تند نيست اين با آن دعوت سازگار نيست و اما در مقام احتجاج كه خدا برهان اقامه كرد ديگر سخن خداست ?فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ?.
«و الحمد لله رب العالمين»