موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه103

مدت زمان: 33:41 اندازه نسخه كم حجم: 4.00 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.84 MB دانلود


اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ?33? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ?34? إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ?35? فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ?36?فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا?37?
چند نكته در آن آياتي كه محل بحث بود مانده است و آن اين است كه بعضي از مفسرين قرن دهم فكر مي‌كردند كه ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ? اين از باب حذف مضاف است يعني ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى? دين آدم و همه? اينها منسوبند براي اين‌كه مضاف محذوف است و مضافٌ‌اليه به جاي مضاف نشسته در آن بحثهاي قبل روشن شد كه اين چنين نيست معيار اصطفي دين است اولاً اگر دين راسخ در قلب يك مؤمن بشود حقيقتاً آن شخص مصطفاست و «صفوة الله» است ثانياً اين چنين نيست كه اگر يك انساني «صفوة الله» شد وصف به حال ‌متعلق موصوف باشد يعني دين او صفوه است و اين چنين نيست وقتي حضرت امير به رسول خدا درباره? حضرت زهرا(عليهم السلام) فرمود: «قلّ يا رسول الله ان صفيتك صبري» اين «صفيه» بودن از باب وصف به حال ‌متعلق موصوف باشد يعني دين او صفيه و مصطفي است بلكه حقيقتاً انسان مصطفي است مثل اينكه علم ارزش دارد و اگر در جان كسي رسوخ كرد و يك شخصي جزو راسخين في العلم بود واقعاً ارزشمند است در مسأله? محبت هم كه آيات قبل عهده‌دار طرح آن مسائل بود گذشت آن هم اين‌چنين است كه ?إِن كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ? واقعاً انسان مطيع محبوب حق است نه اينكه دين او محبوب باشد و خود شخص محبوب نباشد اين يك مطلب.
مطلب دوم اين است كه همان بزرگوار در تفسيري كه مال ‌قرن دهم است مي‌گويد: اينكه بعضيها گفته‌اند جريان ادريس بين آدم و نوح بود اين هم از نظر تاريخي محل بحث است بايد ثابت بشود كه ادريس قبل از نوح بود يا نه. خب البته اين يك مسأله تاريخي است كه بايد بحثي جدا بشود.
مطلب سوم اين است كه اين سوره? مباركه‌اي كه ما درباره? آن الان بحث مي‌كنيم سوره? «آل‌عمران» است و قسمت مهم مضامين اين سوره را همين جريان حضرت ‌مريم و حضرت ‌عيسي(عليهم السلام) تشكيل داد گرچه قصه? اين دو شخصيت الهي در ساير سور مطرح است اما آن‌طوري كه مبسوطاً در اين سوره بازگو شده‌اند در ساير سور بازگو نشده‌اند لذا اين سوره به نام سوره? «آل‌عمران» معروف شد همان عمراني كه همسر او مادر مريم نذر كرده است فرزندش خدمتگذار دين باشد گرچه در نامگذاري اين سور بايد يك بحث علي حده بشود كه آيا اين نامها از معصوم(سلام الله عليه) رسيده است يا «علم بالغلبه» است چون بعضي از اين نامها از معصوم رسيده است نظير: «فاتحة الكتاب» يا سوره? «توحيد» يا سوره? «اخلاص» و امثال ‌ذلك كه در لسان خود رسول خدا(صل الله عليه و آله و سلم) آمده است اما بعضي از سور ظاهراً نام آنها از باب «تسميع بالغلبه» است لذا اين تفسيرهايي كه مال هزار سال يا ‌قبل از هزار سال ‌است تفسيرهاي قرن دوم, سوم, چهارم اين‌گونه از تفسيرها ... به اين است مثلاً «في تفسير السورة التي يذكر فيه البقره» يا «في تفسير السورة التي يذكر فيه آل‌ عمران» نمي‌گويند سوره? «بقره» يا سوره? «آل‌عمران» مي‌گويند سوره‌اي كه در آن جريان «بقره» ذكر مي‌شود بنابراين نمي‌شود به صرف اينكه فعلاً رواج دارد مي‌گوييم سوره? «بقره» سوره? «آل ‌عمران» اين نامگذاري هم در زمان خود معصومين(عليهم السلام) شده است اينها «حلهه بالغلبه» است كه تخفيفاً آن عنوان را برداشتند گفتند سوره? «بقره» يا سوره? «عنكبوت» يا سوره? «فيل».
پرسش:...
پاسخ: بلي عناوين مشير هم كافي بود آن چه را كه خود حضرت اسم گذاشت نظير «فاتحة الكتاب» سوره? «اخلاص», سوره? «توحيد» و مانند آن خب مشخص است اما آن چه كه در كلام خود رسول خدا(صل الله عليه و آله و سلم) نبود بعدها رواج پيدا كرد بخشي از آنها از باب «علم بالغلبه» است نظير همين سوره? «عنكبوت» لذا اين تفسيرهايي كه مال ‌قرن سوم يا چهارم است چه در شيعه چه در اهل سنّت مي‌گويند: «في تفسير السورة التي يذكر فيه العنكبوت» نه سوره, سوره? «عنكبوت».
پرسش:...
پاسخ: اگر هم باشد عنوان مشير است مگر اينكه ثابت بشود در روايت معتبري كه به عنوان تسميه بود نه به عنوان مشير.
مطلب بعدي آن است كه خداي سبحان وقتي بخواهد جريان حضرت‌ عيسي را بازگو كند از آن دورترين نقطه شروع مي‌كند تا دو مطلب را برساند يكي اينكه گذشته از اين‌كه گوهر عيسي(عليه السلام) يك گوهر طاهري است از نظر ريشه? شجري و سند تاريخي هم تا دورترين نقطه انساني اينها وارسته و پاكند ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ? إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ? كه اين دو تا آيه سرفصل اين قصه? حضرت ‌مريم و عيسي(عليهم السلام) هست تا ثابت بشود كه اين دو تنها انسانهاي شريف و مصطفي نيستند بلكه گذشته از سفط ذاتي خودشان وابسته به يك دودماني هستند كه ?بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ? آنها مصطفاي الهي‌اند, صفه الهي‌اند. و در نوع موارد اهل‌ بيت(عليهم السلام) هم به اين كريمه استدلال‌ مي‌كردند و تطبيق مي‌كردند وقتي هم علي‌ بن ‌الحسين(سلام الله عليهما) عازم ميدان شد سيدالشهدا(سلام الله عليه) اين آيه را در بدرقه او قرائت كرد ?إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآل‌إِبْرَاهِيمَ وَآل‌عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ? ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ? تطبيق بر حضرت ‌علي ‌اكبر(سلام الله عليه) شده است غرض اين است كه همه? اينها مشمول اين آيه‌اند و اختصاصي هم به آل ‌اسحاق يا آل ‌اسماعيل ندارد. آل‌ابراهيم چه از ناحيه اسحاق چه از ناحيه اسماعيل هر دو مشمول‌اند و چه اينكه اهل بيت(عليهم السلام) در مواضع گوناگون اين آيه را بر خودشان تطبيق مي‌كردند.
پرسش:...
پاسخ: بلي خب ديگه نيازي نيست چون اولاً عمران در قرآن كريم نه بر حضرت‌ ابي ‌طالب اطلاق شده است نه بر پدر حضرت ‌موسي چون در هيچ جاي قرآن اطلاق نشده مگر بر همين جدّ امي ‌حضرت ‌عيسي(سلام الله عليه) لذا آل ‌عمران ظاهراً حضرت ‌مريم و حضرت‌ عيسي و اينهاست. آن‌گاه مي‌فرمايد: ?إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? اين «اِذْ» يا منسوب است به «اذكر» كه مقدر است يعني به ياد اين صحنه و گزارش تاريخي باش يا ناسب آن, اين ?السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? است كه قبل ذكر شده است اگر به «اذكر» مقدر باشد مناسب‌تر است تا به ?السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? چون ?السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? مربوط به گذشته است كه كل اين سلسله را شامل مي‌شود يعني خداي سبحان كه آدم را و نوح را و آل‌ ابراهيم را و آل‌ عمران را انتخاب كرده است براي اينكه حرفهاي همه را مي‌شنود, مي‌شنيد و از ضمائر همه باخبر بود نظير ?اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ? دليل اصطفي است در حقيقت و اختصاصي به جريان آل ‌عمران ندارد اين دليل اصطفاي اين شجره? طوبي است از آدم تا خاتم(عليهم السلام) آن گاه جريان حضرت ‌مريم و عيسي(عليهم السلام) نمودار از اين صفه‌ها هستند اصفياي الهي‌اند و زير پوشش آل ‌عمران مندرجند.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت اصطفي كرد، يعني قبلاً مصطفي نبود اين وقت اصطفي شد؟ نه چون قبلاً صفه بود اين فرزند را به او داده است حالا شايد از لابه‌لاي سخن هم بعدها استفاده بشود كه مادر مريم شبيه مادر موسي(عليهم السلام) از وحي‌اي برخوردار بود اينكه بانويي به اين فكر مي‌افتد كه فرزندش را نذر كند كه خدمتگذار خانه? خدا باشد اين بدون اعلام و الهام قبلي يا قلبي ميسر هست يا نه و اينكه اين زن فكر مي‌كرد كه فرزند او پسر هست نه دختر بعد هم كه دختر به بار آورد از ذرّيه? او باخبر شد گفت من او را و ذرّيه? او را به تو سپردم اين نشانه? الهام قلبي و قبلي است او از كجا مي‌داند كه اين بچه بزرگ مي‌شود و مادر مي‌شود بدون اينكه قضيه را به عنوان تعليق و شرط ذكر بكند به طور جزع مي‌گويد كه او و فرزندانش را به تو سپردم اين پيداست كه يك زن عادي نيست شايد نظير مادر موسي از يك فضيلتي برخوردار باشد و كل اين جريانها را همان‌طوري كه عيسي را مريم به بار آورد مريم را هم مادرش به بار آورد در اين قسمتها اصلاً مرد نقشي ندارد اما درباره? مريم كه اصلاً همسري نداشت و اما درباره مادر مريم اين قصه‌ها وقتي اتفاق افتاد كه همسرش را از دست داد منتها در حال ‌بارداري همسرش را از دست داد بار برداشت و شوهرش مرد وگرنه با بود شوهر كه مادر نذر نمي‌كند و كل كارها را به عهده نمي‌گيرد و بعد كفالت اين را به ذكريا نمي‌سپارد خب اگر بچه پدر داشته باشد در اختيار پدر هست و كفالتش هم به عهده پدر هست. از اين قصه‌ها پيداست كه كل اين جريان را خود اين بانو دارد بر عهده مي‌گيرد.
پرسش:...
پاسخ: بلي غرض اين است آنها چون ديدند كه اين سخن مادر مريم بالاخره سخني است از يك وحي نشأت مي‌گيرد و براي آنها مقدور نبود كه ثابت كنند كه مادر مريم مثل مادر موسي از يك فضيلت وحي يا و الهام يا بي‌باخبر بود آن را به شوهرشان نسبت مي‌دهند آن هم اگر ثابت بشود دليل بر نفي او نيست اما ظاهر قرآن به اين بانو خيلي بها مي‌دهد كل اين كارها را اين زنها به عهده گرفته‌اند اصولاً نقش زن در اين جريان بني اسرائيل يا ممتازتر از مرد است يا منحصربفرد است يعني در جريان نجات دادن حضرت ‌موسي دو, سه تا زن نقش داشتند اصلاً ردّ ‌پايي از مرد نيست زن فرعون بود و مادر موسي بود و خواهر موسي بود اين دو, سه تا زن بالاخره باعث شدند كه اين پسر حفظ شد در جريان عيسي هم اين‌چنين است جدّه عيسي بود و مادر عيسي بود و مردي در اين جا نشانه‌اي ندارد بالاخره ?إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? اين ارتباط و اين دعا و اين مناجات را ذات اقدس الهي به عظمت ياد مي‌كند و به پيامبر(صل الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد به ياد اين صحنه باش يعني آن بخشهاي مهم گذشته را قرآن بازگو مي‌كند و مي‌فرمايد: ?وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ? ?وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى??وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ? كذا وكذا ?وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً? آن قضاياي مهم تاريخي را به ياد رسول خدا مي‌دهد بعد مي‌فرمايد به ياد اين صحنه‌ها باش جريان نذر كردن مادر مريم هم از آن قصه‌هاي آموزنده تاريخي است كه خدا به رسولش مي‌فرمايد به ياد آن صحنه باش به ياد بياور وقتي را كه مادر مريم با خدا اين نجوا را در ميان گذاشت اين نذر را بست ?إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً? حالا كيفيت بارداري مادر مريم هم در بحثهاي تاريخي مسائلي آمده است كه از بحث تفصيلي به دور است اين بانو عرض كرد خدايا آن چه كه در رحم من است من براي تو نذر كردم محرر باشد خدمتگذار خانه? تو باشد اين تحرير از باب تحرير رقبه نيست يعني از باب ? فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ? و امثال ‌ذلك نيست چون اين بچه عبد نبود تا مادر او را آزاد كند بلكه بچه تحت ولايت و تدبير ابوين است اگر اين پدر و مادر بچه را در دامن خودشان داشته باشند ولايت را اعمال ‌مي‌كنند و اگر او را به عنوان خدمتگذار مسجد بسپارند او را آزاد مي‌كنند از اين رقبه ولايت و اين مي‌تواند معناي تحرير باشد وگرنه تحرير در ذقيت كه نيست ?إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً? به اين گمان كه اين بچه‌اي كه در رحم است پسر است نه دختر ?فَتَقَبَّلْ مِنِّي? تو او را از من قبول كن كه من موفق بشوم و اين فرزندم را به تو اهدا بكنم ?إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? اين ?إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? غير از ?ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ? است بيان ذلك اين است كه سمع دو قسم است يك سمع حقيقي و تكويني خدا سميع است هر حرفي را هر كسي بزند خدا مي‌شنود چه انسان ذكر بگويد و دعا و مناجات داشته باشد خدا مي‌شنود چه سبع و شتم و لعن و غيبت و دروغ داشته باشد خدا مي‌شنود خدا سميع است اما اين ?سَمِيعٌ? كه در پايان نيايشها و دعاها ذكر مي‌شود اين سمع تكويني و حقيقي نيست اين سمع اعتباري است خدايا تو سميعي يعني سميع باش اين جمله, جمله خبريه نيست جمله انشائيه است .... «إِنَّكَ السَّمِيعُ» يعني «اسمع», «اسمع» هم نه يعني بشنو يعني گوش به حرفم بده دعا است اين مي‌شود سمع اعتباري وگرنه سميع بودن آن سمع به معناي شنيدن همه جا هست خدا هم بد را مي‌شنود هم خوب را اما وقتي گفته مي‌شود مثلاً ?إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? يعني گوش به حرف داعي مي‌دهي گوش مي‌دهي نه يعني به دقت گوش مي‌دهي ببيني اينها چه چيزي مي‌گويند نه آنهايي هم كه بد مي‌گويند هم تو به دقت گوش مي‌دهي ببيني چه مي‌گويند اما وقتي گفته مي‌شود ?إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? يعني تو ترتيب اثر مي‌دهي اگر ما پيشنهادي داديم و كسي ترتيب اثر داد مي‌گوييم به حرفمان گوش داد اگر خواسته‌اي داشتيم به حرف ما ترتيب اثر نداد مي‌گوييم به حرف ما گوش نداد اين ?إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? كه در پايان جمله‌هاي دعا يا در متن ادعيه آمده اين سمع اعتباري است نه آن سمع حقيقي يعني خدايا گوش به حرفمان بده اين بانو هم عرض كرد كه خدايا تو كه بندگان متضرعت را مي‌شناسي گوش به حرف آنها هم كه مي‌دهي به حرف من گوش بده اين جمله گرچه طلب هست اما طلب «داني من العالي» است شده دعا يك وقتي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد گوش بدهيد ?وَاسْمَعُوا? يعني به حرفم گوش بدهيد اين امر است ?وَاسْمَعُوا وَأَطِيعُوا? گوش بدهيد نه معنايش اين است كه بشنويد خب خيليها مي‌شنوند اين امر است معنايش همان سمع اعتباري است نه حقيقي منتها چون «مِنَ الْعَالِي» است شده امر. اما وقتي عبد از مولا درخواست سمع مي‌كند اين همان طلب است منتها دعا يعني خدايا گوش به حرف ما بده اين ?إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ? يا?سَمِيعٌ مُجِيبٌ ? ?سَمِيعٌ قَرِيبٌ? و مانند آن اين است.
پرسش:...
پاسخ: نه چه انشاء جمله خبري است چه فعليه چه اسميه، استعمال ‌اين نه توقيفي است كه روايت بخواهد نه توقيفي است كه آيه بخواهد اصل آن حرف را محققان اصول ما از محاورات عقلا مي‌گيرند عقلا هم جمله اسميه دارند انشاء جمله فعليه دارند انشاء جمله خبريه كه به داعيه القا انشاء مي‌شود فراوان است يك وقت مي‌گوييم: مي‌روي, مي‌گويي يك وقت مي‌گوييم: تو مي‌روي و مي‌گويي اولي فعليه است دومي ‌اسميه است هر دو به داعيه انشاء القا شده اينكه عرض كرد ?رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً? اين نذر يك تعهد خاص است بين عبد و حق در همه? شرايط بوده و عرض كرد كه من بچه‌ام را نذر كردم حالا اين بحث فقهي بايد بشود كه اين نذرها مشروع است يا نه معناي اين نذر چيست؟ آيا نذر فضولي بردار است يا نه؟ آيا مي‌شود انسان درباره كار ديگري نذر بكند يا نه؟ يا اينكه نه اين بانو آن چه كه مربوط به خودش بود را نذر كرد ديگه فضولي هم نيست و در كار غير هم دخالت كردن نيست اين عرض كرد خدايا آن حقي كه من نسبت به اين فرزند دارم او را رها كردم او خودش مي‌داند نه اينكه بر او ملزم كرده‌ام تا احتياج به اذن او داشته باشد او خودش مختار است آن چه كه به من مربوط است اين است كه من قيّم اويم من از اين ولايت صرف نظر كرده‌ام او تحت ولايت من است من اين ولايت را به خدمتگذاري بيت ‌او تقديم كردم ?رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً? و اين مذكر آوردنها هم به جذب آن بود يا اين بود كه اين فرزند پسر است ?فَتَقَبَّلْ مِنِّي?, ?فَتَقَبَّلْ مِنِّي? يعني ?فَتَقَبَّلْ? آن نذر را از من اين مفعول محذوف است ?فَتَقَبَّل هو مِنِّي? يعني آن نذر را از من قبول بكن يا آن منذور را از من قبول بكن آيا منظور آن است كه فرزندم را بپذير يا نذرم را قبول بكن از اينكه در آيه بعد فرمود: ?فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ? منظور آن است كه خدايا آن منذور را را از من قبول بكن نه نذر را يعني اين كودك را بپذير و خدا همان كودك را پذيرفت البته پذيرش كودك مستلزم پذيرش نذر هم است اما اين كودك را خدا قبول كرد ?فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ? قهراً[ناگزير] نذر هم به طريق ملازم مقبول هست از راه ملازمه اما آن ملازمه اگر بگوييم اين نذر را قبول كرد دلالت نمي‌كند بر اينكه گوهر آن منذور هم مقبول حق است خداي سبحان خيلي از اعمال ‌را قبول مي‌كند مثلاً ?إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ? اما كم‌اند متقياني كه گوهر ذاتشان مقبول حق باشد مثل آنهايي كه «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» هستند آن «الصَّالِحَاتِ» را خدا قبول مي‌كند اما گوهر كسي را قبول بكند تا از مرحله «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» ترقي نكند جزء «الصَّالِحِينَ» نشود قبول نخواهد شد گوهر ذات. لذا درباره حضرت ‌ابراهيم دارد: ?لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي ا لْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ? كه در سوره? «بقره» بحثش گذشت تازه در آخرت ابراهيم(سلام الله عليه) ملحق به «الصَّالِحِينَ» مي‌شود «صالح» غير از «عَمِلَ صالحٍ» است انسان تا لبه? خطر هست و احتمال ‌خطر دارد جزء «الصَّالِحِينَ» نيست جزء «عَمِلوا صالحً» است اگر صلاح به گوهر ذات راه پيدا كرد كه جزء راسخين في الصلاح شد و صلاح هم جزء راسخين در او بود اين شرط ديگر از «عَمِلوا صالحً» گذشت جزء «الصَّالِحِينَ» مي‌شود در مسئله قبول هم اين چنين است خيلي از افراد‌ند كه متقي‌اند و خدا اعمال ‌اينها را قبول مي‌كند چون ?إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ? ?يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ? امثال ‌ذلك كه قبول به فعل اسناد داده شد. كم‌اند كساني كه گوهر ذاتشان مقبول حق باشد.
پرسش:...
پاسخ: از همين جا معلوم مي‌شود كه يا نظير مادر موسي از الهامي ‌برخوردار بود يا مثلاً از راه نبوت نبي ديگر با خبر شد ?إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ? البته اين جمله اسميه و با تأكيد و با تكرار ضمير فصل و امثال ‌ذلك همه عظمت مسئله را نشان مي‌دهد اين اصل خواسته? اوست ?فَلَمَّا وَضَعَتْهَا? وقتي اين بار را از رحم به دامن نهاد ديد دختر است ?قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى? اين جمله را با تأثّرگفت وگرنه قصدش اعلام كه نبود چون ذات اقدس الهي قبل از اينكه بچه از رحم به دامن بيايد ?يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ? لازم نبود كه مادر مريم به خدا گزارش بدهد كه خدايا اين فرزند من دختر است خواسته?،خواسته?، خواسته? مادر مريم اين بود كه اين فرزند پسر باشد و خدمتگذار بيت او عده‌اي پسر مي‌خواهند تا مشكل داخلي آنها حل بشود او پسر مي‌خواست كه مشكل «بيت الله» حل بشود نه داخلي او. او با اينكه سرپرست خودش را از دست داد به فكر آينده خود نبود كه اين بچه به دنيا بيايد مشكل او را حل كند و كفيل او باشد فقط خواسته او اين بود كه اين فرزند خدمتگذار خانه خدا باشد ظاهر قضيه هم اين است كه كفيل منزل را از دست داد خب يك اين‌چنين بانويي پيداست كه بانوي عادي نيست.
پرسش:...
پاسخ: براي اينكه دارد ?كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا?
پرسش:...
پاسخ: آخر چرا همين بچه را وقتي كه داد تحويل بيت ‌المقدس داد ديگر بزرگ كه نشد تحويل بدهد كه گفتند بله، گفتند: «لن ترتضع من سبي امّها» كفيل خواستن براي اين بود كه بلاخره سرپرست مي‌خواهد اين كودك.
پرسش:...
پاسخ: نه منظور آن است كه اينكه دارد كفيل خب اگر چه آنچه نذرش اين بود كه وقتي بزرگ شد من او را به خانه خدا بسپارم خب در اين مدت در تحت كفالت مادرش بود.
پرسش:...
پاسخ: اين براي اين‌كه مادر وقتي عهده‌دار چيزي بشود بدون اينكه از پدر كمك و سخني باشد معلوم مي‌شود كه پدر نبود چون آخه چه‌طور پدر است مادر آن هم بيت اصطفي بدون مشورت با پدر بدون اجازه از پدر آن‌وقت درباره فرزند تصميمي‌ يك طرفه مي‌گيرد با اينكه بيت، بيت اصطفي است اين نشان مي‌دهد كه تنها تصميم گيرنده خود اين بانو بود ?فَلَمَّا وَضَعَتْهَا? وقتي اين فرزند را به دامن نهاد به حال ‌تأثر از ?قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى? من خواستم خدمتگذار خانه تو باشد و اين بايد پسر باشد نه دختر. ائمه(عليهم السلام) دعايشان اين بود وقتي خدا به آنها فرزندي مي‌داد سؤال ‌نمي‌كردند كه پسر است يا دختر اينكه احياناً دعايي هست براي اينكه فرزند ذكور باشد براي آن است كه مشكل خانواده را حل كند نه براي آن است كه مذكر افضل از مؤنث است انسان مشكلاتش را با بود پسر حل مي‌كند نه با بود دختر لذا از معصومين راه خواستند آنها هم دستور دعا نشان دادند وگرنه خودشان هرگز اين راه را طي نمي‌كردند و حتي سؤال ‌نمي‌كردند كه اين فرزند دختر است يا پسر ?قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى? از اين به بعد ظاهراً اين دو تا جمله معترضه است ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? اين دو تا جمله معترضه است بعد بقيه سخنان مادر مريم(عليهم السلام) شروع مي‌شود كه ?وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ? اينكه به خدا عرض كرد ?إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى? اين پاسخ مي‌خواهد كه اين را به عنوان حزن و ‌اندوه به عرض اله رساند اين پاسخ مي‌خواهد خداي سبحان دو تا جمله در جواب اين تحزن و تأثر بيان كرد جمله اولي? اين است كه ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ? جمله دوم اين است كه ?وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? اين ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ? به اين معنا نيست كه خدا بهتر مي‌داند آن چه را كه مادر مريم به دنيا آورد پسر است يا دختر براي اينكه نه سؤالش سؤال ‌اين است و نه جواب با او هماهنگ است براي اين بانو مشخص است كه «و‌الله» ?يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ? آن سؤال ‌و تحزن و اندوه چيز ديگر است اين جواب براي فرو نشاندن آن ‌اندوه است اين ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? نظير ?وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ? لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَ لْفِ شَهْرٍ? است اين ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ? يعني تو و امثال ‌تو نمي‌دانيد او چه كاره است ?وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ? اين جمله اولي ?وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? معمولاً فكر مي‌كردند كه اين تشبيه, تشبيه معكوس است ظاهر اين جمله اين است كه مرد مثل زن نيست عده‌اي خيال ‌مي‌كردند كه اين تشبيه, تشبيه معكوس است يعني زن مثل مرد نيست نه مرد مثل زن نيست يعني بايد اين‌چنين گفته مي‌شد «لَيْسَ في الْأُنْثَى كالذَّكَرُ» اما گفته شد ?لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? و اين تشبيه, تشبيه معكوس است غافل از اينكه اين تشبيه, تشبيه اصيل و اصلي است يعني آن پسري كه تو مي‌خواستي مثل اين دختر نيست اين دختر مي‌تواند مادري بشود كه او بعلاوه? فرزندش و فرزندش بعلاوه? او دو تايي يك گوهر جهاني باشند ?وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ? دو تايي يك واقعيت بشوند دو تايي يك معجزه? جهاني بشوند اين از آن پسري كه تو مي‌خواستي ساخته نبود تو پسري مي‌خواستي كه خدمتگذار مسجد باشد آن پسر هرگز مثل اين دختر نيست اين الف لام هم الف لام عهد است ?وَلَيْسَ الذَّكَرُ? يعني مذكري كه تو طلب مي‌كردي مثل دختر و «الْأُنْثَى» كه ما به تو داديم هرگز پسر مثل اين دختر نيست اين «الْأُنْثَى» الف لامش الف لام عهد است.
پرسش:...
پاسخ: خب نه آن چنين نيست كه بالاخره مرد مثل زن نباشد، ?وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَى? اين دو تا جمله به آن جواب، كجا چون آن الف لام عهد است ديگر, نه الف لام، الف لام عهد است نه اينكه مطلق است و مورد مخصص باشد اصلاً قضيه, قضيه? شخصيه است يك وقت است كه حوادث جزئي اتفاق افتاد يك اصل عام يا مطلق وارد شد البته مورد مخصص نيست اما يك وقت قضيه, قضيه? شخصيه است قضيه? شخصيه اطلاق ندارد.
پرسش:...
پاسخ: نه اگر مي‌دانست كه اظهار تأثر نمي‌كرد اينكه گفت: ?رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَى? اظهار ‌اندوه است گزارش ابتدايي كه نيست اگر مي‌دانست كه اين چه خواهد شد ديگه اظهار تأثر نمي‌كرد.
پرسش:...
پاسخ: نه او چون خدمتگذار مسجد مي‌خواست و از دختر ساخته نبود اين خدمتگذاري را او هم مي‌خواست داشته باشد از فرزندان او خدمتگذار باشند منتها از اينكه عرض كرد ?وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ? معلوم مي‌شود از زنان عادي برجسته‌تر است از يك جايي باخبر بود بالاخره يك پسري خدا به اين خاندان خواهد داد و اين بچه بزرگ مي‌شود نظير اينكه خداي سبحان وقتي جريان مسيح را به مادرش مريم(عليهم السلام) فرمود, فرمود كه: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً? اين يك اعلام به غيب است كه اين بچه آن قدر مي‌ماند تا سن كهولت برسد كه «ما دون» شيخوخيت است از اينكه فرمود: ?وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ? مشكل حل مي‌شد اما ?وَكَهْلاً? را اضافه كرده تا معلوم بشود اين تا كهولت مي‌ماند از آن به بعد را خبر نداد اينكه خود مريم هم خود عمران مادر مريم هم عرض مي‌كند كه ?وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ? اين پيداست كه هم اين مي‌ماند هم مادر مي‌شود و ذرّيه پيدا مي‌كند قضيه هم قضيه معلق و مشروط نيست به صورت جزم عرض مي‌كند ?وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ? اينها دعاهاست.
پرسش:...
پاسخ: نه ديگر، بلي اما بعد نااميد نشو براي اينكه هنوز از فرزندان او خبر داد.
«و الحمد لله رب العالمين»