موضوع: سوره آل عمران

عنوان: تفسير سوره مبارکه ال عمران جلسه148

مدت زمان: 36:27 اندازه نسخه كم حجم: 4.72 MB دانلود اندازه نسخه پر حجم: 8.84 MB دانلود


اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ?65? هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيَما لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ?66? مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً وَلكِن كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ?67? إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ ?68?
كلمه ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? يا خطاب مستقيم خداي سبحان است يا مقولِ قول رسول اكرم است. خطاب مستقيم باشد فخري است براي اهل كتاب و اما اگر مقولِ قول باشد يعني آن كلمه? ?قُلْ? كه در آيه قبل بود اينجا هم مقدّر باشد يعني «قل يا اهل الكتاب» اين ديگر فخري براي اهل كتاب نيست كه مخاطب بلاواسطه باشند، پس در آيه قبل فرمود: ?قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? و در آيه كنوني مي‌فرمايد: ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? اين ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ? مقولِ آن قول است.
مطلب دوم آن است كه از ظاهر آيه استفاده مي‌شود كه اهل كتاب احتجاجي كردند هر كدام مي‌گفتند ابراهيم از ماست يهوديها مي‌پنداشتند ابراهيم يهودي است، مسيحيها مي‌پنداشتند ابراهيم(عليه السلام) مسيحي است و قرآن مي‌فرمايد شما چرا درباره يهوديت و مسيحيت ابراهيم(عليه السلام) احتجاج مي‌كنيد در حالي كه مسيحيت و يهوديت با آمدن تورات و انجيل حادث شده است و تورات و انجيل بعد از حضرت ابراهيم است و حضرت ابراهيم نه يهودي بود و نه نصراني ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ? يك انسان عاقل به چيزي استدلال مي‌كند كه محور عقل او را تأييد كند.
ظاهر آيه اين است كه آنها احتجاج داشتند، اما بايد بحث كرد با چه كسي احتجاج داشتند و خلاصه حرفشان چه چيزي بود آيا با مسلمين احتجاج داشتند يا يك احتجاج درون‌گروهي بود بين خود اهل كتاب؟ علي ايّ حال ظاهر آيه اين است كه آنها بر يك امر غير معقولي احتجاج مي‌كردند اين امر غير معقول عبارت از آن است كه هر كسي يهودي مي‌گفت ابراهيم برابر با شريعت يهود عمل مي‌كرد مگر يهود نمي‌دانست كه تورات بعد از ابراهيم آمده و مگر نمي‌داند كه سابق نمي‌تواند بر شريعتي كه بعدها مي‌آيد عمل كند اين چگونه احتجاج شده بود؟ يك وقت است كه انسان غافل است مطلب عميقي است ولي غافل است يا جاهل است و با تعليم عالم مي‌شود، يك وقت مطلب بسيار روشن است اين دوتا مطلب به خوبي روشن است كه تورات بعد از ابراهيم بود و انجيل بعد از حضرت ابراهيم(عليه السلام) بود و اين مطلب هم به خوبي روشن است كه كتابي كه هنوز نيامده نمي‌شود گفت كه پيامبر قبلي براي اين كتابي كه نيامده عمل مي‌كرد، پس هر دو مطلب روشن است آنها چه احتجاجي داشتند؟ چه مي‌گفتند؟
?لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ? اگر مسلمانها بگويند كه ابراهيم بر دين ماست مشابه همين حرفي كه عليه يهود و نصارا وارد هست، عليه مسلمين هم وارد است چون «وما انزل القرآن الا من بعده» ما مسلمين كه مي‌گوييم ابراهيم دين ما را داشت و ما بر ملّت ابراهيميم ما حرفمان چيست؟ آيا ما حرفمان اين است كه ابراهيم(عليه السلام) برابر شريعت قرآن به اصلها و فرعها عمل مي‌كرد يا مي‌گوييم خطوط كلي كه در قرآن بيان شده همان خطوط را ابراهيم معتقد بود و عمل مي‌كرد، اگر ما نمي‌توانيم بگوييم همه جزئيات قرآن را ابراهيم معتقد بود و عمل مي‌كرد، يهوديها و مسيحيها هم نمي‌توانند بگويند، اگر ما اين حرف را نداريم، آنها هم اين حرف را ندارند، اگر ما مي‌گوييم منظور اينكه ابراهيم بر دين ماست ما بر ملت ابراهيميم يعني در خطوط كلي و اصيل اسلام كه ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ? آنها هم شايد همين حرف را بزنند. اين محاجّه در كدام محور خلاصه مي‌شد؟ آنها چه چيزي مي‌گفتند كه خدا مي‌فرمايد چيزي كه نمي‌دانيد چرا احتجاج مي‌كنيد.
پس اگر منظور اين باشد كه ابراهيم(سلام الله عليه) در همه اصول و فروع با شريعت موسي يا با شريعت عيسي هماهنگ است اين سخن ناتمام است چه اينكه اگر كسي بگويد ابراهيم(سلام الله عليه) در تمام اصول و فروع با شريعت قرآن هماهنگ بود اين سخن ناتمام است. اگر ما منظورمان اين است كه ابراهيم(سلام الله عليه) اصول اصلي ما را مي‌پذيرفت ما در خطوط اصلي با ابراهيم(سلام الله عليه) هم ملّتيم همين حرف را هم اهل كتاب دارند. آنها چه گفتند و چه مي‌گفتند كه خدا مي‌فرمايد: ?مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلاَ نَصْرَانِيّاً?؟
پرسش:...
پاسخ: يعني چه؟ يعني در اصول كلي دين ما را مي‌پذيرفت يا خطوط.
پرسش:...
پاسخ: اين معنا يك چيز روشني است كه يهوديت به وسيله تورات تنظيم شد و تورات بعد از ابراهيم آمده آنها هر دو مسئله را به خوبي مي‌دانند كه تورات بعد از حضرت ابراهيم آمده و هيچ سابقي بر شريعت جزئي لاحق استوار نيست هر دو مطلب روشن است آنها چه مي‌گفتند؟ اگر خطوط كلي است، خطوط كلي عيب ندارد چون خطوط كلي اديان يكي است ?إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ? اگر خطوط جزئي است نه يهودي مي‌تواند بگويد كه ابراهيم يهودي است، نه مسيحي مي‌تواند و نه مسلمان مي‌تواند بگويد ابراهيم بر دين ما بود.
پرسش:...
پاسخ: منظور آن است كه حق بايد تبيين بشود در اصول كلي يا در اصول و فروع، اگر منظور اصول كلي است، خب حق است ابراهيم اصول كلي تورات، اصول كلي انجيل را قبول داشت و عمل مي‌كرد چه اينكه اصول كلي قرآن را هم عمل مي‌كرد و معتقد بود، اگر منظور شريعت است نه اصل دين يعني اعم از اصول و فروع، حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) نه برابر شريعت قرآن عمل مي‌كرد، نه برابر شريعت انجيل، نه برابر شريعت تورات.
پرسش:...با توجه به ذكر ?مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ?...
پاسخ: نه، آن را وثنيين حجاز كه چون سُنني از ابراهيم(عليه السلام) به جا مانده بود نظير حج و بعضي از مناسك حج نظير قرباني اين را به حضرت ابراهيم اسناد مي‌دادند و مي‌گفتند ما بر ملت ابراهيميم وثنيين هم او را از خود مي‌‌دانستند و خود را هم پيروان حضرت ابراهيم مي‌دانستند لذا خدا مي‌فرمايد كه او از مشركين نبود يعني بين مشركين و حضرت ابراهيم، بين يهوديت و حضرت ابراهيم، بين مسيحيت و حضرت ابراهيم رابطه‌اي نيست فقط مسلمانان راستين‌اند كه با حضرت ابراهيم(عليه السلام) رابطه دارند، بنابراين بايد مشخص كرد كه محور حرف آنها چيست؟ و قرآن كريم هم مي‌فرمايد شما در مطلبي قبلاً احتجاج كرديد كه به آن مطلب عالم بوديد، الآن در چيزي احتجاج مي‌كنيد كه به آن علم نداريد بايد بيان كرد كه آ‌ن چيزي كه محور احتجاج بود و اينها علم داشته آن چه چيزي بود؟
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) يك بيان مبسوطي دارند مي‌فرمايند اين احتجاج دروني است نه بيروني يعني يهوديها با مسيحيها با هم محاجّه داشتند طرف احتجاج مسلمانها نبودند خود يهوديت و مسيحيت بود اهل كتاب بود. اين اهل كتاب احتجاجي داشتند با هم كه در آ‌ن احتجاج عالِم بودند يعني يهوديت يك حرف صحيحي داشت و مسيحيت هم يك حرف صحيح. درباره حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) احتجاج كردند اين احتجاجشان عالمانه نبود، پس هر دو احتجاج براي درون اهل كتاب است يعني اهل كتاب بعضيشان با بعض دوتا احتجاج داشتند در يك محور عالم بودند، در محور ديگر اطلاعي نداشتند. قرآن مي‌فرمايد شما اهل كتاب در آن محور كه عالم بوديد احتجاج كرديد و درست بود، اما در آن محور كه عالم نيستيد چرا احتجاج مي‌كنيد، پس اين محاجّه بين اهل كتاب است نه اهل كتاب و مسلمين اصل احتجاج بين خود آنهاست و آنها هم دوتا محاجّه داشتند در يك محاجّه عالم بودند، در محاجّه? ديگر جاهل. در آن محاجّه كه عالم بودند اين بود كه يهوديت داعيه انحصار داشت، عدم نسخ داشت و مي‌گفت اين دين ابدي است، مسيحيت احتجاج كرد كه نه از شريعت انجيل آمد و تورات را نسخ كرد عيسي پيامبر است و پيام جديد آورد و مانند آن.
نسخ شريعت تورات به وسيله انجيل سخن عالمانه? مسيحيت بود و اينكه تورات كتاب ابدي نيست و انجيل ناسخ اوست و شريعت جديدي را آورده و عيسي پيامبر است و آلوده نيست مريم(عليها سلام) عذراست و آلوده نيست اينها سخنان مسيحيت بود و حق بود. يهوديت عليه مسيحيت احتجاج مي‌كردند كه تثليث باطل است كسي نمي‌تواند ابن‌الله باشد و مانند آن. اين احتجاجي بود كه يهوديت عليه نصرانيت داشت اين حق بود اين محاجّه‌اي بود در درون اهل كتاب و اينها عالمانه احتجاج كردند، بعد پرداختند به جريان ابراهيم خليل(سلام الله عليه) يهوديها مي‌گفتند اين ابراهيمي كه خيلي خوش‌نام است و به عظمت نامش در جهان مانده است از ماست، مسيحيت مي‌گفتند ابراهيمي كه اسمش به عظمت مانده است از ماست.
قرآ‌ن مي‌فرمايد شما در اين محور دوم احتجاج نكنيد براي اينكه سندي در دست نداريد نه اينكه ابراهيم قبل بود، خب همه مي‌دانند ابراهيم قبل بود نه اينكه تورات و انجيل بعد بود همه مي‌دانند تورات و انجيل بعد بود نه اينكه آن پيغمبر سابق و شريعت كتاب لاحق متشرّع نيست اين هم همه مي‌دانند چيزي را كه نمي‌دانند اين است كه مي‌فرمايند حرف شما به عقل يا وحي استناد ندارد نه برهان عقلي بر اين مسئله داريد نه در كتاب آسماني شما از اين زمينه سخني به ميان آمد، اما در قرآن سخني به ميان آمده قرآ‌ن جريان حضرت ابراهيم را، دين حضرت ابراهيم را، ملت حضرت ابراهيم را، شريعت حضرت ابراهيم را، اُولي الناس به حضرت ابراهيم را مشخص كرد حرف يا بايد بالعقل تكيه كند يا بالوحي در نوع موارد نظير سوره? «احقاف» يا ساير سُوَر خدا مي‌فرمايد: ?ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ? اگر در دعوا صادقيد يا برهان عقلي اقامه كنيد يا دليل نقلي قطعي ارائه بدهيد ?ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ? اگر حرف نه به عقل متّكي شد نه به نقل حرف قابل اعتمادي نيست ما اگر درباره ابراهيم(سلام الله عليه) سخني داريم چون وحي آسماني ما سرگذشت ابراهيم را و شريعت ابراهيم را تشريع كرد شما اگر درباره ابراهيم خليل(سلام الله عليه) سخني داريد اين سخنتان نه به عقل متّكي است نه به نقل، پس ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ? در حالي كه ?وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ? و اين تورات و انجيل چيزي هم درباره سرنوشت و سرگذشت و شريعت ابراهيم مشخص نكرد كه ايشان با چه گروهي‌اند؟ ?أَفَلاَ تَعْقِلُونَ?.
اين سخن در بين ساير سخناني كه اهل تفسير گفتند، خب تا حدودي قابل عنايت است چه اينكه نوعاً ايشان در معارف قرآني نوآوري دارد، اما مقداري بايد باز بشود قرآن آن احتجاج اول را احتجاج عالمانه مي‌داند، اگر احتجاج آنها عالمانه است بايد در مسئله? تثليث و امثال ذلك نباشد زيرا اگر يهود عليه تثليث مسيحيت برهان اقامه كرد خودش مبتلا به تثنيه است كه ?قَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ? اگر ?قَالَتِ النَّصَارَي الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ? اگر گفتند ثالث ثلاثه است يهوديت هم گفتند عُزير ثانيِ اثنين است، ابن‌الله است در اين جهت فرقي بين آنها نيست و اگر درباره اصل حقّانيت مسيح است سخنان مسيحيت حق است، درباره ناسخ بودن شريعت انجيل نسبت به شريعت تورات است اين احتجاج في‌الجمله حق است، پس درباره تثليث سخن اهل تورات نمي‌تواند حق باشد، چون خود آنها هم مبتلا به اين شرك‌اند ?يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ? هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيَما لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ? آنچه كه جناب زمخشري و همفكرانشان معنا كردند اين است كه مي‌فرمايد شما همانهايي هستند كه در آنجا كه عالم بوديد احتجاج كرديد، خب چرا اينجا كه جاهليد احتجاج مي‌كنيد؟ اين تعبير شما همانهايي بوديد كه در آنجا كه عالم بوديد احتجاج كرديد چيزي را كه نمي‌دانيد چرا احتجاج مي‌كنيد اين تأييد مي‌كند سخني كه جناب زمخشري و امثال او گفتند. چون اگر قرآن بفرمايد شما در چيزي كه عالم بوديد احتجاج كرديد در چيزي كه جاهليد چرا احتجاج مي‌كنيد اين بيان الميزان مي‌تواند تام باشد، اما اگر تعبير با تحقير همراه باشد بگويند شما مگر همانهايي نبوديد، شما همانهايي بوديد كه قبلاً اين كار را كرديد، خب قبلاً كه كار خوب كردند «احتجاج في ما لهم به علم» كه كار خوبي است، اگر كسي قبلاً كار خوب كرد، الآن كار بد كرد صحيح است ما بگوييم تو همان كسي بودي كه اين كار را كردي الآن اين كار را مي‌كني؟ در جمله اول با تعظيم مي‌شود گفت شما كه با داشتن آن سابقه خوب چرا اين كار را كردي؟ شما با داشتن همه آن سوابق خوب چرا دست به اين كار زدي؟ اين تعبير درست است با تجليل همراه است، اما عبارت ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ? اين دوتا حرف تنبيه براي هوشيارِ غافل است شما همانهايي بوديد كه قبلاً اين كار را كرديد اين با تحقير همراه است معلوم مي‌شود كه اين تعبير ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ? مثل آن است كه گروهي را دعوت كردند به امتحان دادن در كتابي، كسي كه كتابي را قبلاً خوانده و از عهده‌اش برنيامده، حالا كتابي كه نخوانده مي‌خواهد امتحان بدهد به او مي‌گويند آقا تو كتابي را كه خواندي كه موفق نشدي از عهده امتحان برآيي، اين كتابي كه نخواندي مي‌خواهي چه كار كني؟
در اينجا برداشت آقايان اين است كه شما در آنجا كه علم داشتيد كه حجتتان مغلوب بود يعني آنچه كه درباره تورات بود آنچه كه درباره انجيل بود حجتتان به شكست مواجه شد چيزي را هم كه در توراتتان نيست، در انجيلتان نيست چرا احتجاج مي‌كنيد اين تعبير ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ? اين «هاي» اول «ها»ي تنبيه، «هاء» دوم در ?هؤُلاَءِ? باز هم «ها»ي تنبيه اين دوتا حرف تنبيه براي هوشيار كردن يك انسان غافل است مي‌گويند شما همانهايي بوديد كه در چيزي كه علم داشتيد احتجاجتان آن بود، حالا چيزي كه علم نداريد چرا احتجاج مي‌كنيد؟
آنها درباره حقانيت تورات درباره حقانيت انجيل با مسلمين احتجاج كردند و محكوم به شكست شدند حالا درباره حضرت ابراهيم احتجاج مي‌كنند قرآن مي‌فرمايد چيزي را كه شما درسش را خوانديد شكست خورديد و اما چيزي كه اصلاً در كتابتان نيامده، خب چه احتجاجي داريد بكنيد؟ ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيَما لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ? اگر اين دوتا حرف تنبيه نبود، شما همانهايي بوديد نبود مي‌شود گفت كه شما در جايي كه عالم بوديد احتجاج كرديد و روا بود، جايي كه عالم نيستيد چرا احتجاج مي‌كنيد، اما آن حرف اول با تحقير همراه است نظير موارد ديگري كه قرآن به بخيلها خطاب مي‌كند مي‌فرمايد: ?هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ? شما همانهايي بوديد كه قبلاً ما شما را دعوت كرديد كه به جبهه كمك كنيد و نكرديد اين ?هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ? اين با تحقير همراه است شما همانهايي بوديد كه كمك نكرديد، اگر اين تعبير نبود ممكن بود حرف سيدناالاستاد تام باشد يعني انسان بگويد كه شما در چيزي كه عالم بوديد احتجاج كرديد، چيزي كه عالم نيستيد چرا احتجاج مي‌كنيد، اما اگر با تحقير همراه بود شما همانهايي بوديد كه اين كار را كرديد، الآ‌ن چرا اين كار را مي‌كنيد يعني شما ديگر حق نداريد در اينجا احتجاج بكنيد آ‌نجا كه درباره تورات و انجيل سخن مي‌گفتيد و مطالبي در تورات و انجيل در اين زمينه داشتيد موفق نشديد اينجا كه خبري از جريان حضرت ابراهيم در تورات و انجيل شما نيست چرا احتجاج مي‌كنيد؟
پرسش:...
پاسخ: بله، اما لسان اين لسان تحقير است نظير ?هَا أَنتُمْ هؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ? اگر.
پرسش:...
پاسخ: چون مقولِ قول است يعني «قل يا أهل الكتاب» اين ?أَفَلاَ تَعْقِلُونَ? كه خب با تحقير همراه است اين ?أَفَلاَ تَعْقِلُونَ? با تحقير همراه است ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيَما لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ? اگر اين دوتا حرف تنبيه نبود يا اين دوتا حرف تنبيه در صدد تحقير نبود ممكن بود انسان بگويد شما آ‌نجايي كه عالم بوديد احتجاج كرديد اينجايي كه عالم نيستيد چرا احتجاج مي‌كنيد ولي اين حرف تنبيه با تحقير مي‌خواهد بگويد آنجا كه درس خواندي كه موفق نشدي، اينجا كه درس نخواندي مي‌خواهي امتحان بدهي؟ آنجا كه عالم بودي كه حجتتان به شكست مبتلا شد، اينجا كه عالم نيستيد مي‌خواهيد احتجاج كنيد؟ ?هَا أَنْتُمْ هؤُلاَءِ حَاجَجْتُمْ فِيَما لَكُم بِهِ عِلْمٌ? حالا البته بحث همچنان ادامه دارد اما آن طوري كه در كشّاف آمده و پيروان او و همچنين در كتاب امام رازي و ديگران اين معنا پذيرفته شد فعلاً نمي‌شود اين را ابطال كرد.
نمونه اين بحث در آيه 140 سوره? مباركه? بقره قبلاً گذشت آيه 140 سوره? بقره اين است كه ?أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالاَ سْبَاطَ كَانُوا هُوداً أَوْ نَصَاري? البته اين درباره انبياي ابراهيمي است درباره خصوص حضرت ابراهيم احتجاج نشده است درباره انبياي ابراهيمي است و آيه محل بحث سوره? آل‌عمران كه درباره خصوص ابراهيم است آن به عنوان نمونه ياد شده يعني انبياي ابراهيمي به شهادت آيه 140 سوره? «بقره» فرمود آيا شما مي‌گوييد كه ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و نوه‌هاي اينها يهودي بودند يا نصارا بودند ?قُلْ ءَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ?. هر كدام از اين دو گروه فكر مي‌كردند انبياي قبلي دين آنها را داشتند.
بنابراين نتيجه اين‌‌چنين خواهد شد كه آ‌نها نمي‌خواستند بگويند كه انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) كه قبل از حضرت موسي بودند در اصول و فروع تابع تورات بودند اين را نمي‌خواستند بگويند مي‌خواستند بگويند در خطوط اصلي چه اينكه مسيحيين هم نمي‌خواستند بگويند انبياي ابراهيمي در اصول و فروع تابع تورات بودند مي‌خواستند بگويند در خطوط اصلي چه اينكه مسلمين هم نمي‌خواهند بگويند انبياي ابراهيمي در اصول و فروع با قرآن‌اند مي‌خواهند بگويند در خطوط اصلي منتها فرق است بين تورات و يهوديت، بين انجيل و مسيحيت آنچه كه حق است آن است كه ابراهيم(سلام الله عليه) با خطوط اصلي تورات و انجيل هماهنگ بود نه با دين محرّف و تحريف شده يهوديت رايج و مسيحيت دارج و چون اسلام مصون از تحريف بود مي‌شود گفت كه ابراهيم(سلام الله عليه) و انبياي ابراهيمي با اصول كلي قرآن هماهنگ‌اند و با دين مسلمين هماهنگ‌اند، ولي دين يهوديت كه مطابق با تورات نيست دين رايج مسيحيت كه مطابق با انجيل نيست ابراهيم و انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) هم از اصول رايج اينها بري‌ء‌اند هم از فروع اينها مي‌ماند آن اصل كلي توحيد كه اصل كلي توحيد را مسيحيت با تثليث از دست داد و يهوديت هم با تثنيه از دست داد آنكه گفت ?عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ? از دست داد، آنكه گفت ?الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ? يا «ثالث ثلاثه» از دست داد و تتمّه بحث به روز فردا.
«و الحمد لله رب العالمين»